به نام خدا
شعری ناقابل از بنده تقدیم می شود:
از قدم تا سر ببوسم قامت عشق آفرینت
آرزو دارم ببینم روی ماه نازنینت
از قدم تا سر ببوسم قامت عشق آفرینت
یاد تو د ر خاطر آرم روز وشب در فکر آنم
کی شود هجران سرآید سیر بینم مه جبینت؟
سیداصغر سعادت
بسم الله الرحمن الرحیم
مراد از شاکله در آیه 84 از سوره اسراء چیست؟
«قل کُلّ یعمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ؛ بگو: هر کس بر اساس شاکله و ساختار خود عمل می کند». (سوره اسراء، آیه 84)
" شاکلة" در اصل از ماده" شکل" به معنى مهار کردن حیوان است، و" شکال" به خود مهار مى گویند، و از آنجا که روحیات و سجایا و عادات هر انسانى او را مقید به رویه اى مى کند به آن" شاکله" مى گویند و کلمه" اشکال" به سؤالها و نیازها و کلیه مسائلى گفته مى شود که به نوعى انسان را مقید مى سازد «1».
به این ترتیب مفهوم" شاکله" هیچگونه اختصاصى به طبیعت ذاتى انسان ندارد، لذا مرحوم" طبرسى" در" مجمع البیان" دو معنى براى آن ذکر کرده است، طبیعت و خلقت و نیز طریقه و مذهب و سنت (چرا که هر یک از این امور انسان را از نظر عمل به نحوى مقید میسازد).
و از اینجا روشن مى شود آنها که آیه فوق را دلیلى بر حکومت صفات ذات بر انسان گرفته اند و آن را دلیلى بر جبر مى پندارند، و در این راه تا آنجا پیش رفته اند که به تربیت و تزکیه اعتقاد ندارند، تا چه حد در اشتباهند.
این طرز تفکر که به علل مختلف سیاسى و اجتماعى و روانى که در مباحث جبر و اختیار آورده ایم بر ادبیات بسیارى از ملتها حکومت مى کند و براى توجیه نارساییهاى خود به آن متوسل مى شوند از خطرناکترین اعتقاداتى است که مى تواند یک جامعه را به ذلت و زبونى بکشاند، و در حال عقب افتادگى، سالها یا قرنها نگاه دارد.
درست در شعر زیر که بیانگر این تفکر در مساله تعلیم و تربیت است بیندیشید:
درختى که تلخ است اندر سرشت گرش بر نشانى به باغ بهشت
و از جوى خلدش به هنگام آب به بیخ انگبین ریزى و شهد ناب
سرانجام گوهر به کار آورد همان میوه تلخ بار آورد!
(از حکیم فردوسی ره)
اگر براستى این منطق، زیر بناى مسائل تربیتى و اجتماعى قرار گیرد، بیهوده بودن هر گونه تعلیم و تربیت، اجتناب ناپذیر خواهد بود.
و به همین دلیل ما معتقدیم مسلک جبر همیشه دستاویزى براى سلطه هاى استعمارى بوده تا به این وسیله از واکنشهاى شدید مردمانى که به زنجیر کشیده
شده اند در امان بمانند.
جمله معروف: الجبر و التشبیه امویان و العدل و التوحید علویان:
" عقیده جبر و تشبیه خدا به موجودات از اعتقادات بنى امیه است، و عقیده عدل و توحید زیر بناى مکتب علوى است" بیانگر این واقعیت مى باشد.
خلاصه، شاکله هرگز به معنى طبیعت ذاتى نیست، بلکه به هر گونه عادت و طریقه و مذهب و روشى که به انسان جهت مى دهد شاکله گفته مى شود بنا بر این عادات و سننى که انسان بر اثر تکرار یک عمل اختیارى کسب کرده است، و همچنین اعتقاداتى که با استدلال و یا از روى تعصب پذیرفته است، همه اینها نقش تعیین کننده دارند، و شاکله محسوب مى شوند.
اصولا ملکات و روحیات انسان معمولا جنبه اختیارى دارد چرا که انسان هنگامى که عملى را تکرار کند، نخست" حالت" و سپس" عادت" و بعد تدریجا تبدیل به" ملکه" مى شود، همین ملکات است که به اعمال انسان شکل مى دهد و خط او را در زندگى مشخص میسازد، در حالى که پیدایش آن مستند به عوامل اختیارى بوده است.
در بعضى از روایات" شاکله" به نیت تفسیر شده است، در اصول کافى از امام صادق ع چنین نقل شده:
النیة افضل من العمل الا و ان النیة هى العمل، ثم تلا قوله عز و جل قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ
یعنى على نیته:" نیت افضل از عمل است اصلا نیت همان عمل است سپس آیه قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ را قرائت فرمود و اضافه کرد منظور از شاکله نیت است" «2».
این تفسیر، نکته جالبى در بر دارد. و آن اینکه نیت انسان که از اعتقادات او برمى خیزد به عمل او شکل مى دهد، و اصولا خود نیت یک نوع شاکله یعنى امر مقید کننده است، لذا گاهى نیت را به خود عمل، تفسیر فرموده و گاه آن را برتر از عمل شناخته، چرا که به هر حال" خط عمل" منشعب از" خط نیت" است.
در روایت دیگرى مى خوانیم که از امام صادق علیه السلام پرسیدند آیا مى توان در معابد یهود و کلیساهاى نصارى نماز خواند؟ فرمود:" در آنها نماز بخوانید" کسى مى پرسد: آیا ما در آن نماز بخوانیم هر چند آنها هم در آن نماز مى خوانند؟
فرمود: آرى، مگر قرآن نمى خوانى آنجا که مى فرماید: قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدى سَبِیلًا سپس فرمود: تو به سوى قبله ات نماز بخوان و آنها را رها کن «3».
**تفسیر نمونه، ج12، ص: 246
(1) مفردات راغب ماده" شکل".
(2) نور الثقلین جلد 3 صفحه 114.
(3) نور الثقلین ج 3 ص 114
شعری از مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای
مــــا خیــل بنـدگـانیـم مــــا را تــو مـیشنـــاسـی
هـــر چنــد بـیزبـانیــم، مــــا را تــو میشنــاسی
ویـرانـــــه ایــم و در دل گنـجـــــی ز راز داریــم
بـا آنکــه بینشــانیم، مــا را تـــو میشنـــــاسی
بــا هـــر کســی نگــوئیم راز خمــوشی خــویـش
بیگـــانـه بـا کســانیم مـــــا را تــو مـیشنـــاسی
آئینــهایم و هــــــر چنـــد لـب بستــهایم از خلــق
بس رازهــــا که دانیم ، مـــــا را تـــو میشناسی
از قیــل و قـــال بستند، گــوش و زبــان مــــــــا را
فــارغ از ایــن و آنیـم مـــا را تــو میشنــــــاسی
از ظــن خـویش هــر کس، از مـــا فسانهها گفت
چــون نــای بیزبـانیـم مـــا را تــو میشنـــاسی
در مـــا صفـــای طفلــی، نفســرد از هیـــاهـــــو
گلــــزار بیخــزانیــم مــــــا را تــو میشنــاسی
آئینــهســان بـرابـر گـــــــوئیـم هــر چـه گــوئیــم
یکـــرو و یک زبـانیــم مــــــــا را تــو میشنـاسی
خـطّ نگـــه نـویسـد حـــــــــــال درون مــــا را
در چشــم خــود نهــانیم مـــا را تـو میشناسی
لب بسته چون حکیمان، سر خوش چو کودکانیم
هـم پیـر و هـم جوانیـم مـــــا را تـو میشناسی
با دُرد و صـاف گیتی، گه سرخوش است گه غم
مـــا دُرد غــم کشـانیم مــــا را تــو میشـناسی
از وادی خمـــوشی راهـــی بـه نیکــروزی است
مـــا روزبــه ، از آنیـم مـــــا را تــو میشنــاسی
کس راز غیـــر، از مـــا نشنید بس «امینیـــــــم»
بهـــر کسـان امانیــم مـــــا را تــو میشنــاسی
متن آیه :
فَسَجَدَ الْمَلآئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ
ترجمه :
فرشتگان همه جملگی سجده کردند .
سوره حجر آیه 31
متن آیه :
إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى أَن یَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ
ترجمه :
مگر ابلیس که خودداری کرد ( و خویشتن را بزرگتر از آن دید ) که از زمره سجدهکنندگان باشد .
سوره حجر آیه 32
متن آیه :
قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا لَکَ أَلاَّ تَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ
ترجمه :
( خداوند بدو ) گفت : ای ابلیس ! تو را چه شده است که همراه سجدهکنندگان سجده نشدی؟
سوره حجر آیه 33
متن آیه :
قَالَ لَمْ أَکُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ
ترجمه :
گفت : شایسته من نیست که برای انسانی سجده برم که او را از گِل خشکیده حاصل از گِل تیره گندیدهای آفریدهای .
کلمه شیْطان از ماده "شطن" گرفته شده، و "شاطن" به معناى "خبیث و پست" آمده است، و شیطان به موجود رانده شده، سرکش و متمرد اطلاق مى شود و به معنى روح شریر و دور از حق ، نیز آمده است.
"شیطان" اسم عام (اسم جنس) است ، در حالى که "ابلیس" اسم خاص (عَلَم) مى باشد، و به عبارت دیگر شیطان به هر موجود موذى و منحرف کننده و طاغى و سرکش ، خواه انسانى یا غیر انسانى مى گویند، ونام ابلیس در باورهای اسلامی شیطان,به معنای کسی که ادم را فریب داده است.
شیطان به موجود موذى و مضر گفته مى شود، موجودى که از راه راست بر کنار بوده و در صدد آزار دیگران است ، موجودى که سعى مى کند ایجاد دودستگى نماید، و اختلاف و فساد به راه اندازد، و اینکه به ابلیس هم شیطان اطلاق شده بخاطر فساد و شرارتى است که در او وجود دارد.
شیطان معانى مختلفى دارد، که یکى از مصداقهاى روشن آن ابلیس و مصداق دیگر آن انسانهاى مفسد و منحرف کننده است.
در آموزه های قرآنی به دو دشمن درون و بیرون اشاره شده است. گزارش های قرآنی درباره دشمن بیرون به آن اندازه است که حساسیت ما را برانگیزاند.
این دشمن که قرآن از آن به دشمن آشکار یاد می کند، هرگز به طور مستقیم در ما تصرف نمی کند ولی با روش ها و ابزارهایی که در دست دارد به درون نفوذ کرده و با استفاده از ابزارها و ظرفیت های موجود نفس آدمی را به یار و یاور خویش تبدیل می کند و دشمن درون را با خود همراه می سازد. این گونه است که اعدی عدوک (دشمن ترین دشمنان انسان) که نفس و در درون انسان است. هماهنگ و همراه با دشمن بیرون، انسان را به بردگی کشیده و از راه راست و حق و حقیقت دور می سازد و همه ظرفیت ها و توانمندی های موجود در انسان را که می بایست در راستای تکامل و کمال یابی به کار گرفته شود در خدمت خویش می گیرد و آدمی را به نابودی می کشاند.
قرآن نام این دشمن بیرونی را که از نوع جن و جان و آفریده ای از آتش خالص و ناب است، ابلیس و به تعبیری شیطان نام نهاده است. ابلیس که در زبان عبری آن را عزازئیل می نامند به معنای رانده شده از خداست. ابلیس نام خاصی برای یک فرد از نوع جن است که در میان فرشتگان می زیست و همراه فرشتگان آسمانی مامور به سجده به انسان شد. این موجود کیست و چه دشمنی با انسان دارد و چرا از آغاز آفرینش انسان با وی مخالفت کرده و چرا می کوشد تا او را گمراه و بدبخت سازد؟ از چه روش هایی برای دست یابی به مقصد و مقصود خویش بهره می برد و چرا به دشمن آشکار نامیده شده؟ این نوشتار می کوشد تا به طور گذرا نگاهی به این موضوع بر پایه آموزه های قرآنی داشته باشد. با هم این مطلب را می خوانیم.
کیستی ابلیس
ابلیس در تحلیل و گزارش های قرآنی شیطان بزرگ از جنیان (کهف آیه 50) و آفریده شده از آتش (ص آیه 76) است که عامل اخراج آدم(ع) و حوا از بهشت گردید. (بقره آیه 36)
این نام برگفته از واژه بلس است. ابلاس در زبان عربی به معنای یاس و نومیدی است و ابلیس را از آن رو به این نام یاد کرده اند که از رحمت الهی مایوس شد. (صحاح اللغه و مقاییس اللغه)
ابلیس در میان فرشتگان می زیست و از سوی خداوند مامور به سجده بر آدم(ع) شد. (بقره آیه 34) وی به جهت خود برتر بینی از سجده به آدم سرباز زد. (ص آیه 71 تا 76) ابلیس آن گاه در بهشت به سراغ آدم رفت و با عنوان خیرخواهی کوشید تا او را بفریبد. (اعراف آیه 20 و 22) وی با وسوسه آدم(ع) در بهشت (همان) و شبهه افکنی در ذهن او (همان) عامل لغزش و عصیان آدم از خدا (اعراف آیات 20 تا 27) شد به گونه ای که آدم(ع) با عصیان و لغزش و خوردن از درخت ممنوع به تطمیع ابلیس که به سلطنت جاویدان یا فرشتگی دست می یابی، گرفتار دو مشکل شد: نخست این که با خوردن از درخت ممنوع برهنه و لخت شد و بدن زمینی اش آشکار گشت و شرمگاه و دیگر اعضای او نمایان شد به گونه ای که نیاز به پوششی غیراز پوشش طبیعی پیدا کرد که در بهشت از آن برخوردار بود و عیب ها و تن خاکی اش با نقص ها و کمبودهای نهانش هویدا شد (همان و نیز طه آیه 120 و 121) دیگر آنکه از بهشت رانده شد.
ابلیس نماد تکبر
ابلیس در قرآن نماد تکبر و استکبار و عصیان و نیز دشمن آشکار انسان است که می کوشد به هر شکل و روشی انسان را به بند کشیده و گمراه و بدبخت سازد. (اسراء آیات 61 و 62 و ص آیه 82) قرآن ریشه این دشمنی را خودبرتربینی برمی شمارد که موجب شد اطاعت انسان را به عنوان خلیفه خداوند نپذیرد و با عصیان خویش به جنگ با انسان و خدا برود.
این دشمن در تحلیل و گزارش های قرآنی از چنان اهمیت و جایگاهی برخوردار است که بی شناخت خصوصیات و رفتارهای او نمی توان از دست اذیت و آزارهایش در امان ماند. ویژگی مهم ابلیس پنهان بودن وی از چشم انسان است. وجود جنی او که ریشه در آتش دارد این امکان را برایش فراهم کرده است تا انسان را ببیند در حالی که دیده نشود. (اعراف آیه 27) از این روست که قرآن به اشکال مختلف و در آیات متعددی به این دشمن پرداخته و شیوه ها و روش های او را تحلیل و تبیین نموده تا انسان با بهره گیری از آموزش ها و توانایی هایی که در ذاتش سرشته و امانت نهاده شده است خود را از شر و آسیب های او در امان نگه دارد.
خداوند در آیه 50 سوره کهف به انسان هشدار می دهد که نسبت به دشمنی ابلیس هوشیار باشد. با آن که از نظر قرآن این دشمنی ابلیس آشکار است (یس آیه 60) ولی به نظر می رسد مردم کم تری به این دشمن توجه دارند.
ابلیس پنهان، دشمن آشکار
تعبیر قرآن به عدو مبین یعنی دشمن آشکار با توجه به این که ابلیس موجودی ناپیدا برای آدمی است و انسان نمی تواند وی را ببیند، شاید به این علت باشد که ابلیس به هیچ وجه حاضر به دست برداشتن از دشمنی خویش با انسان نیست و آشکارا اعلام داشته که با آدم (ع) و فرزندان وی دشمن است و تا آنان را به گمراهی و بدبختی نکشاند دست بر نمی دارد. (اعراف آیه 27)
ابلیس برای رسیدن به این مقصد از خداوند مهلت می گیرد که تا قیامت این فرصت را داشته باشد مردمان را گمراه کند (اعراف آیات11 تا 15) ولی خداوند به وی مهلت می دهد تا زمانی معین این امکان را داشته باشد که به گمراهی مردمان مشغول باشد. (حجر آیات 32 تا 38 و ص 79 تا 81)
به نظر می رسد این وقت معین دارای دو مفهوم باشد نخست آنکه شاید مراد از وقت معلوم این باشد که وی بتواند تا زمان مرگ آدمی درروی زمین او را گمراه کند ولی اجازه نداشته باشد پس از مرگ و در عالم برزخ و عالم مثال به انسان دسترسی داشته باشد. گمانه دوم این است که به وی اجازه داده شده است تا زمانی که حکومت مهدوی(ع) برپا نشده به این کار خویش ادامه دهد ولی پس از آن قادر نباشد به گمراهی مردم اقدام کند.
قرآن ضمن گزارش کامل از علت دشمنی ابلیس نسبت به آدم(ع) به این نکته اشاره می کند که این دشمنی، خاص فردی نیست بلکه عموم بشریت را شامل می شود و در حقیقت ابلیس سوگند خورده است تا همه بشر را گمراه و بدبخت سازد و از اطاعت و پیروی خدا باز دارد. (نساء آیه 117 تا 119 و اعراف آیه 11 تا 17 اسراء آیه 61 و 62 و ص آیه 74 و 82 و سبا آیه 20 و 21)
البته گروه بسیار اندکی را از این مسئله جدا می سازد که اینان همان بندگان صالح در تعبیر ابلیس است. (حجر آیه 39 و 40)
به نظر می رسد که این گروهی که استثنا شده اند کسانی هستند که ابلیس خود می دانست که راهی برای گمراهی آنان ندارد. (همان)
قرآن از دوستی انسان با ابلیس که دشمن آشکار انسانی است پرهیز می دهد (کهف آیه 50) و بیان می کند که ابلیس می کوشد هم چنان که خود از امر پروردگارش سرپیچید و راه فسق و فجور را در پیش گرفت مردم را به فسق و عصیان بکشاند و مردمان را جزو ستمگران و ظالمین قرار دهد.
(همان)
دیدگاه ابلیس نسبت به انسان
ابلیس موجودی مختار همانند دیگر جنیان است و می تواند بر پایه اراده خویش اطاعت و یا عصیان پیشه گیرد. (بقره آیه 34) وی می تواند انسان ها را با وسوسه و اغواگری از راه بدر کند و گمراه نماید. (اعراف آیه 16 و 17 و نیز حجر آیه 39 و 40)
به نظر ابلیس جنس انسان از ماده بی ارزشی آفریده شده (لجن و گل بدبو) بنابراین قابلیت آن را ندارد که مورد اطاعت و سجده قرار گیرد. (حجر آیه 32 و 33 و اسراء آیه 61) این موجود دارای فرزند است و خود و فرزندانش به کینه رانده شدن از درگاه خدا می کوشند تا فرزندان آدمی را گمراه و بدبخت سازند. او موجودی عصیان گر (بقره آیه 34) و ملعون و رانده شده از درگاه خداوندی است. (ص آیه 75 تا 78) و ریشه اخراج وی از جایگاه رفیع در میان فرشتگان استکبار او بوده است. (ص آیه 75 و 77)
به نظر شیطان آدم قابل تکریم و احترام و اطاعت نیست (اسراء آیه 62) و به کینه ای که از وی در دل دارد می کوشد او و فرزندانش را گمراه کند. از این رو با توجه به توانایی هایی که در اغواگری و فریب و وسوسه دارد آدمی را به دام می اندازد و می کوشد تا بر پایه آن، بدبختی و شقاوت ابدی را نصیب انسان کند. وی برای دست یابی به این هدف از روش هایی بهره می برد که در این جا به برخی از آن ها با توجه به آیات قرآنی اشاره می شود.
روش های اغواگری ابلیس
ابلیس برای دست یابی به هدف خود که سوگند خورده و به آن پای بند است از شیوه های متفاوتی استفاده می کند تا انسان، منحرف و گمراه شود. (اعراف آیه 11 تا 17) از جمله این روش ها می توان به آهنگ باطل اشاره کرد. وی با ایجاد صوت خاصی می کوشد تا آدمی را از حق و حقیقت دور سازد. شیخ طبرسی در مجمع البیان ذیل همین آیه منظور از گمراه کردن با صوت و صدا را آهنگ های باطلی دانسته است که مصداق آن غنا و صداهایی است که آدمی را به گمراهی و گناه می خواند.
به نظر می رسد که صوت، اختصاص به آهنگ های باطل و نوازندگی نداشته باشد بلکه گاه در گوش جان آدمی زمزمه می کند که ما امروزه از آن به بیماری اسکیزوفرنی و یا شیزوفرنی یاد می کنیم.
بسیاری از افراد روان پریش بر این باورند که شخصی در گوش آنان زمزمه می کند و آنان را به گناه و یا کفر دعوت می کند و یا می خواهد پدر و مادر و یا خواهر خود را بکشند و یا به دیگری آسیب برسانند و یا این که دیگری می کوشد تا به وی آسیب برساند. به نظر می رسد که ابلیس این توانایی را داراست تا در گوش برخی زمزمه شیطانی بخواند و آنان را با صوت خویش گمراه و بدبخت سازد.
شیطان برای رسیدن به مقصود خویش از سواره نظام و پیاده نظام گسترده ای برای اغوای انسان استفاده می کند (اسراء آیه 61 و 64) این سواره نظام و پیاده نظام با شیوه های مختلف به جنگ انسان می آیند و از هر ابزاری برای تسلط بر بشر بهره می برند. بنابراین انسان می بایست بسیار هوشیار و آگاه باشد تا از شر و بدی دشمنانی این گونه قدرتمند و فراوان در امان بماند.
از روش های نفوذ و تسلط شیطان بر آدمی بهره گیری از سوگندهای دروغین است. قرآن گزارش می کند که ابلیس چگونه با بهره گیری از این شیوه توانست بر آدم چیره شود و مهار کنش و واکنش های وی را در اختیار گیرد و او را وادار سازد به دست خود عصیان کند و از میوه ممنوع بخورد و از بهشت رانده شود. (اعراف آیه 20 تا 22)
ایجاد آرزوهای موهوم و دروغین و وعده های نادرست در انسان از روش هایی است که ابلیس برای دست یابی به اهداف خود از آن بهره می برد. در داستان حضرت آدم(ع) دیده شد که چگونه وی را به وعده جاویدانگی و سلطنت پایدار و یا فرشته شدن و در امان ماندن از آسیب های احتمالی و مشکلات آن، گمراه کرد و او را وادار کرد از میوه ممنوع بخورد و از بهشت و نعمت های آن محروم گردد و اگر پذیرش توبه و هبوط وی به زمین نبود به عنوان شقی ابدی گرفتار دوزخ و خشم الهی می شد. (نساء آیه 117 تا 119)
وعده های فریبنده شیطان از مواردی است که خداوند در آیات 61 و 64 سوره اسراء به آن اشاره می کند و توضیح می دهد که چگونه او از این روش برای دست یابی به اهداف خود بهره می برد.
تزیین اعمال ناپسند نزد مردم و نشان دادن کارهای نادرست و ناروا به عنوان اعمال درست و پسندیده از روش هائی است که ابلیس برای گمراهی مردم و عصیان خداوند به کار می گیرد. قرآن در آیه 32 تا 39 سوره حجر به این مسئله اشاره و بیان می کند که چگونه ابلیس توانست از این راه آدم را بفریبد و گمراه سازد.
وسوسه گری، مهمترین روش شیطان
وسوسه گری مهم ترین و اساسی ترین شیوه ای است که ابلیس برای فریب و گمراهی مردم از آن بهره می برد که در داستان آدم(ع) به خوبی روشن شده است. انسان به طور کلی در برابر وسوسه ها عاجز و ناتوان است و واکنش خوبی نسبت به آن انجام نمی دهد تا از آن برهد. از این رو بهتر است که در برابر هر وسوسه این را توجه داشته باشد که آیا مطابق آموزه های الهی است یا مخالف آن می باشد. دام ابلیس وسوسه گری است که در آیات چندی به آن اشاره شده است. (اعراف آیه 20 و طه آیه 120)
مکر و فریب از راه های دیگر ابلیس است که در آیه 20 تا 22 اعراف به آن اشاره شده است و امری است که همگان با آن آشنا و خطر آن را می شناسند.
ابلیس برای دست یابی به اهداف خود از هر روش و شیوه ای استفاده می کند و چیزی را فرو نمی گذارد، از این رو سوگند خورده است که در راه دشمنی با آدم و فرزندانش از همه روش ها استفاده خواهد کرد. از این رو در اموال و دارایی و حتی فرزندان آدم شریک می شود تا بوسیله عزیزترین و گرامی ترین وجود بشری انسان را گمراه کند.
(اسراء آیه 61 و 64)
از دیگر راه های او ایجاد بی اعتقادی به آخرت در انسان است که زمینه ساز سلطه ابلیس است.
(سبا آیه 20 و 21)
البته این سلطه چنان که گفته شد منحصر در پیروان گمراه ابلیس است (حجر آیه 32 و 42) و از این که بتواند بر همگان بخصوص بندگان خاص سلطه یابد عاجز است. این بندگان خاص همان کسانی هستند که قرآن از آنان به بندگان صالح خدا و در تفاسیر عرفانی به انسان کامل یاد می شود.
این ها نمونه هایی از روش هایی است که قرآن به عنوان شیوه های ابلیس برای گمراهی مردم بیان می کند. این روش ها به گونه ای است که بیشتر مردم از طریق آن در دام ابلیس گرفتار و بدبخت و شقی می شوند.
ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست که قرآن برای رهایی سلطه و یا مصونیت یابی از سلطه ابلیس، به عوامل چندی اشاره می کند که انسان می تواند با به بکارگیری آن خود را نجات دهد. از جمله عواملی که قرآن بیان می کند می توان به ایمان (سباء آیه 20 و 21) و بندگی در برابر خداوند (حجر آیه 32 و 42) اشاره کرد.
http://darquran.rasekhoonblog.com/show/126720/
به نام خدا
میلاد حضرت فاطمه سلام الله علیها وروز زن ومادر مبارک
ابعاد شخصیتی حضرت فاطمه سلام الله علیها
شعری از بنده در باره مادر
هر چه دارم ز تو دارم مادر
مادرم مهر تودر جان من است
مهر تو پایه وبنیان من است
هر چه دارم ز تو دارم مادر
مهر تو عزت دوران من است
نرود یاد تو از خاطر من
عشق تو در دل ودر جان من است
سیداصغر سعادت میرقدیم
معنای (یس) در سوره یس چیست؟
یس، اسم پیامبر(ص) و معنای آن
کلمة «یس» آنگونه که از روایات و خود قرآن فهمیده میشود اسم پیامبر است[1] ظاهراً معنی آیة شریفه چنین است:
«ای پیامبر، ای رسول گرامی، قسم به قرآن حکیم که تو از پیامبران هستی»
در روایات اهلبیت(ع) هم میخوانیم که یس اسم پیامبر است[2] و در دعای ندبه هم که شما عزیزان در صبحهای جمعه میخوانید: یابنَ طه وَ الْمُحْکَماتِ یَابنَ یس وَ الذّاریاتِ یَابْنَ الطّورِ و العادیاتِ که مورد خطاب، حضرت ولیعصر ارواحنا فداه هستند میگوئیم ... ای پسر یس ... از اینجا باز هم فهمیده میشود «طه» و «یس» اسم مبارک پیامبراکرم است.
معنای یس
اما اینکه معنایش چیست، نمیدانیم. رمزی است بین عاشق و معشوق. یعنی بین خدا و سفیر او.
همانطور که میدانید هر ارگانی اسراری دارد، ارتش اسراری دارد که جز افراد ارتش، آن هم بعضی از آنها، شخص دیگری نمیداند. سپاه هم اسراری دارد که حتی بسیاری از سپاهیان آنها را نمیدانند. در هر حزبی بین مسئولینش اسراری هست که بسیاری از اعضای حزب از آن بیاطلاعند. بین خدا و سفیرانش هم اسراری است که جز خودشان و یا وابستگان به آنها (ائمه طاهرین علیهمالسّلام) کسی از آنها با خبر نیست[3]. و به تعبیر قرآن «راسخون فی العلم» هستند که متشابهات را میدانند و حتی افرادی مثل سلمان فارسی هم بر این اسرار واقف نیستند!
بنابراین اگر معنای این کلمات را از ما بپرسند با کمال صراحت میگوئیم که «نمیدانیم» و هر که ادعای علم به معنای این الفاظ نماید اشتباه کرده و ادعای گزاف نموده است. قرآن در این مورد میفرماید:
هُو الَّذی اَنْزَلَ عَلَیْکَ الکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحکَماتٌ هُنَّ اُمّ الکِتابِوَ اخَرُ مَتَشابِهاتُ فَاَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَبتَّغُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الفِتْنَةَ وَابتِغاءَ تَأوِیلهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأویلَهُ إلاّ اللهُوالرّاسِخُونَ فِی العِلْمِ یَقُولُونَ آمَنّا بِهِ کُلُّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا و ما یَذَّکَّرُ إلّآ اُولُو الْاَلْباب[4]
خداوند قرآن را بر تو نازل کرده است، بعضی از آیات آن محکم است که اینها «امالکتاب» است. (امالکتاب در اینجا به معنای قلب قرآن است) و بعضی از آیاتش متشابه است... این متشابهات را جز اهلبیت علیهمالسلام هیچکس نمیفهمد. (راسخون فیالعلم = چهارده معصوم(ع)) و ما نباید به دنبال متشابهات برویم. اگر کسی به دنبال متشابهات رفت معلوم میشود که ریگی به کفش دارد چون قرآن میفرماید: آنان که کج هستند و میخواهند فکر خود را بر قرآن تحمیل کنند به دنبال متشابهات میروند تا آنها را تحریف نمایند، فتنهانگیزی کنند و اختلاف ایجاد نمایند.
اما راسخون فیالعلم چه میگویند؟ «یَقُّولُونَ آمَنّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدَ رَبِّنا» ما ایمان داریم هم به محکمات و هم به متشابهات، علاوه بر اینکه ایمان داریم، صددرصد در مقابل قرآن تسلیم هستیم و میگوییم: «کُلٌّ مِنْ عِندَ رَبِّنا وَ ما یَذّکرُ إلاّ اُولُوا الاَلْباب»
بعد هم میفرماید: رَبَّنا لا تُزِعُ قُلُوبَنا بعدَ إذْ هَدیتَنا وَهَبْ لَنا مِنْ لَدُنکَ رَحْمَةً إنَّکَ انتَ الوَهّاب
این هم زنگ خطری است برای همه و به خصوص برای جوانهای روشنفکر که مواظب باشند، یکی از دامهای شیطان همین است که انسان را از متشابهات قرآن منحرف میکند. از این راه وارد میشود و فتنهانگیزی میکند تا بتواند فکر خودش را بر قرآن تحمیل نماید، لذا همان کسانی که متشابهات را میدانند این دعا را هم میخوانند.
[1]ـ قال الصادقُ: یاسین اِسْمُ رَسُولِ الله صلّی الله علیهِ و آله والدَّلیلُ علیهِ قولُهُ: إنَّکَ فَمِنَ المُرْسَلین (بحارالنوار ج23 ص168) یاسین اسم رسول خدا(ص) است بدلیل آنکه خداوند در آیه بعد از آن میفرماید: «تو تحقیقاً از فرستادگان خداوندی هستی»
نکته: مرحوم علامه بزرگوار محمدباقر مجلسی رحمةالله علیه روایاتی در بحارالانوار ضبط نمودهاند که آل یاسین را آل محمد -علیهمالسّلام- معنی کردهاند و یاسین یعنی حضرت محمّد(ص)-که در جلد 23 از صفحه 167 تا 177 آمده است-
[2]ـ عَنْ اَبی جَعْفَر-علیه السلام- قال: انّ لِرَسُولِ الله(ص) اثْنی عَشَرَ اِسماً خَمْسَةٌ مِنْها فی القرانِ، محمدٌ و احمدٌ و عبدُالله و یس و نون. حضرت امام محمدباقر(ع) فرمودهاند: برای رسول خدا(ص) دوازده اسم است که پنج تای آن در قرآن آمده است: محمد و احمد و عبدالله و یس و نون. (مجمعالبیان ج8 ص414)
[3]ـ البته در بعضی روایات برای یس هم به وسیلةائمه هدی علیهم صلواتالله تفاسیری شده از جمله: عَنِ الصَّادقِ(ع)... و اَمّا یس فَاِسْمُهُ منْ اَسْماءِ النَّبِیّ(ص)، مَعْناهُ یا اَیُّهِا السَّامِعُ لِوَحْیی... از امام ششم-علیه السلام- است که فرمودند. یس نامی از نامهای مبارک پیامبراکرم(ص) است و معنایش این است: ای شنوندة وحی من... (بحارالانوار، ج6، ص86)
[4]ـ سورة آلعمران آیه 7. ترجمه: اوست خدایی که قرآن را بر تو فرستاد که برخی از آن کتاب آیات محکم است (و احتمال و اشتباهی در او راه نیابد) که آنها اصل و مرجع سایر آیات کتاب خدا خواهد بود و برخی دیگر آیات متشابه است (و به سهولت درک معنی و فهم مقصود از او نشود) تا آنکه گروهی که در دلهایشان میل به باطل هست از پی متشابه رفته تا به تأویل کردن آن (در این راه) شبهه و فتنهگری پدید آرند، در صورتی که تأویل آن را کسی جز خدا نداند و اهل دانش گویندما به همه آن کتاب گرویدیم که همه محکم و متشابه قرآن از جانب پرورگار ما آمده و به این دانش پی نبرند، جز خردمندان.
http://www.almazaheri.ir/farsi/Index.aspx?TabID=0604&SectionNum=1098&ChapterNum=339&ChapterName=%D8%B4%D9%86%D8%A7
کلیک کنید:فضیلت و خواص سوره یاسین
زندگینامه پروین اعتصامی
پروین اعتصامی که نام اصلی او "رخشنده " است در بیست و پنجم اسفند 1285 هجری شمسی در تبریز متولد شد ، در کودکی با خانواده اش به تهران آمد . پدرش که مردی بزرگ بود در زندگی او نقش مهمی داشت...
پروین اعتصای,پروین اعتصامی اشک یتیم,پروین اعتصامی مادر,پروین اعتصامی لطف حق,پروین اعتصامی مست و هوشیار,پروین اعتصامی پدر,پروین اعتصامی اشعار,پروین اعتصامی محتسب و مست,پروین اعتصامی دزد و قاضی,پروین اعتصامی زن در ایران,بیوگرافی شعرا و نویسندگان
، و هنگامیکه متوجه استعداد دخترش شد ، به پروین در زمینه سرایش شعر کمک کرد.
" پدر پروین"
یوسف اعتصامی معروف به اعتصام الملک از نویسندگان و دانشمندان بنام ایران بود. وی اولین "چاپخانه" را در تبریز بنا کرد ، مدتی هم نماینده ی مجلس بود.
اعتصام الملک مدیر مجله بنام "بهار" بود که اولین اشعار پروین در همین مجله منتشر شد ، ثمره ازدواج اعتصام الملک ، چهار پسر و یک دختر است.
"مادر پروین"
مادرش اختر اعتصامی نام داشت . او بانویی مدبر ، صبور ، خانه دار و عفیف بود ، وی در پرورش احساسات لطیف و شاعرانه دخترش نقش مهمی داشت و به دیوان اشعار او علاقه فراوانی نشان می داد.
"شروع تحصیلات و سرودن شعر"
پروین از کودکی با مطالعه آشنا شد . خانواده او اهل مطالعه بود و وی مطالب علمی و فرهنگی به ویژه ادبی را از لابه لای گفت و گوهای آنان درمی یافت در یازده سالگی به دیوان اشعار فردوسی ، نظامی ، مولوی ، ناصرخسرو ، منوچهری ، انوری ، فرخی که همه از شاعران بزرگ و نام آور زبان فارسی به شمار می آیند ، آشنا بود و از همان کودکی پدرش در زمینه وزن و شیوه های یادگیری آن با او تمرین می کرد.
گاهی شعری از شاعران قدیم به او می داد تا بر اساس آن ، شعر دیگری بسراید یا وزن آن را تغییر دهد ، و یا قافیه های نو برایش پیدا کند ، همین تمرین ها و تلاشها زمینه ای شد که با ترتیب قرارگیری کلمات و استفاده از آنها آشنا شود و در سرودن شعر تجربه بیاندوزد.
هر کس کمی با دنیای شعر و شاعری آشنا باشد ، با خواندن این بیت ها به توانائی او در آن سن و سال پی می برد برخی از زیباترین شعرهایش مربوط به دوران نوجوانی ، یعنی یازده تا چهارده سالگی او می باشد ، شعر " ای مرغک " او در 12 سالگی سروده شده است:
ای مُرغک خُرد ، ز آشیانه
پرواز کن و پریدن آموز
تا کی حرکات کودکانه؟
در باغ و چمن چمیدن آموز
رام تو نمی شود زمانه
رام از چه شدی ؟ رمیدن آموز
مندیش که دام هست یا نه
بر مردم چشم ، دیدن آموز
شو روز به فکر آب و دانه
هنگام شب آرمیدن آموز
با خواندن این اشعار می توان دختر دوازده ساله ای را مجسم کرد که اسباب بازی اش " کتاب" است ؛ دختری که از همان نوجوانی هر روز در دستان کوچکش ، دیوان قطوری از شاعری کهن دیده می شود ، که اشعار آن را می خواند و در سینه نگه می دارد.
شعر " گوهر و سنگ " را نیز در 12 سالگی سروده است.
شاعران و دانشمندانی مانند استاد علی اکبر دهخدا ، ملک الشعرای بهار ، عباس اقبال آشتیانی ، سعید نفیسی و نصر الله تقوی از دوستان پدر پروین بودند ، و بعضی از آنها در یکی از روزهای هفته در خانه او جمع می شدند ، و در زمینه های مختلف ادبی بحث و گفتگو می کردند. هر بار که پروین شعری می خواند ، آنها با علاقه به آن گوش می دادند و او را تشویق می کردند.
" ادامه تحصیلات"
پروین ، در 18 سالگی ، فارغ التحصیل شد ، او در تمام دوران تحصیلی ، یکی از شاگردان ممتاز مدرسه بود. البته پیش از ورود به مدرسه ، معلومات زیادی داشت ، او به دانستن همه مسائل علاقه داشت و سعی می کرد ، در حد توان خود از همه چیز آگاهی پیدا کند. مطالعات او در زمینه زبان انگلیسی آن قدر پیگیر و مستمر بود که می توانست کتابها و داستانهای مختلفی را به زبان اصلی ( انگلیسی ) بخواند . مهارت او در این زبان به حدی رسید که 2 سال در مدرسه قبلی خودش ادبیات فارسی و انگلیسی تدریس کرد.
"سخنرانی در جشن فارغ التحصیلی"
در خرداد 1303 ، جشن فارغ التحصیلی پروین و هم کلاس های او در مدرسه برپا شد. او در سخنرانی خود از وضع نامناسب اجتماعی ، بی سوادی و بی خبری زنان ایران حرف زد. این سخنرانی ، بعنوان اعلامیه ای در زمینه حقوق زنان ، در تاریخ معاصر ایران اهمیت زیاد دارد.
پروین در قسمتهای از اعلامیه "زن و تاریخ" گفته است:
« داروی بیماری مزمن شرق منحصر به تعلیم و تربیت است ، تربیت و تعلیم حقیقی که شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گسترده معروف مستفیذ نماید. »
و درباره راه چاره اش گفته است :
« پیداست برای مرمت خرابی های گذشته ، اصلاح معایب حالیه و تمهید سعادت آینده ، مشکلاتی در پیش است. ایرانی باید ضعف و ملالت را از خود دور کرده ، تند و چالاک این پرتگاه را عبور کند. »
"اخلاق پروین"
یکی از دوستان پروین که سال ها با او ارتباط داشت ، درباره او گفته است :
« پروین ، پاک طینت ، پاک عقیده ، پاکدامن ، خوش خو و خوش رفتار ، نسبت به دوستان خود مهربان ، در مقام دوستی فروتن و در راه حقیقت و محبت پایدار بود. کمتر حرف می زد و بیشتر فکر می کرد ، در معاشرت ، سادگی و متانت را از دست نمی داد . هیچ وقت از فضایل ادبی و اخلاقی خودش سخن نمی گفت.»
همه این صفات باعث شده بود که او نزد دیگران عزیز و ارجمند باشد.
مهمتر از همه این ها ، نکته ای است که از میان اشعارش فهمیده می شود . پروین ، با آن همه شعری که سروده ، در دیوانی با پنج هزار بیت ، فقط یک یا دو جا از خودش حرف زده و درباره خودش شعر سروده و این نشان دهنده فروتنی و اخلاق شایسته اوست.
"نخستین چاپ دیوان اشعار"
پیش از ازدواج ، پدرش با چاپ مجموعه اشعار او مخالف بود و این کار را با توجه به اوضاع و فرهنگ آن روزگار ، درست نمی دانست. او فکر می کرد که دیگران ممکن است چاپ شدن اشعار یک دوشیزه را ، راهی برای یافتن شوهر به حساب آورند!
اما پس از ازدواج پروین و جدائی او از شوهرش ، به این کار رضایت داد. نخستین مجموعه شعر پروین ، حاوی اشعاری بود که او تا پیش از 30 سالگی سروده بود و بیش از صد و پنجاه قصیده ، قطعه ، غزل و مثنوی را شامل می شد.
مردم استقبال فراوانی از اشعار او کردند ، به گونه ای که دیوان او در مدتی کوتاه پس از چاپ ، دست به دست میان مردم می چرخید و بسیاری باور نمی کردند که آنها را یک زن سروده است ، استادان معروف آن زمان ، مانند دهخدا و علامهء قزوینی ، هر کدام مقاله هایی درباره اشعار او نوشتند و شعر و هنرش را ستودند.
" کتابداری"
پروین مدتی کتابدار کتابخانه دانشسرای عالی تهران (دانشگاه تربیت معلم کنونی) بود . کتابداری ساکت و محجوب که بسیاری از مراجعه کنندگان به کتابخانه نمی دانستند او همان شاعر بزرگ است . پس از چاپ دیوانش وزارت فرهنگ نیز از او تقدیر کرد.
" دعوت دربار و مدال درجه سه"
معمولا رسم است که دولت ، دانشمندان و بزرگان علم و ادب را طی برگزاری مراسمی خاص ، مورد ستایش و احترام قرار می دهد . در چنین مراسمی وزیر یا مقامی بالاتر ، مدالی را که نشانه سپاس ، احترام و قدردانی دولت از خدمات علمی و فرهنگی فرد مورد نظر است ، به او اهدا می کند ، وزارت فرهنگ در سال 1315 مدال درجه سه لیاقت را به پروین اعتصامی اهدا کرد ولی او این مدال را قبول نکرد.
گفته شده که حتی پیشنهاد رضا خان را که از او برای ورود به دربار و تدریس به ملکه و ولیعهد وقت دعوت کرده بود ، نپذیرفت ، روحیه و اعتقادات پروین به گونه ای بود که به خود اجازه نمی داد در چنین مکان هایی حاضر شود . او ترجیح می داد در تنهایی و سکوت شخصی اش به مطالعه بپردازد.
او که در 15 سالگی درباره ستمگران و ثروتمندان به سرودن شعر پرداخته ، چگونه می تواند به محیط اشرافی دربار قدم بگذارد و در خدمت آنها باشد ؟
او که انسانی آماده ، دارای شعوری خلاق و همواره درگیر در مسائل اجتماعی بود به این نشان ها و دعوت ها فریفته نمی شد.
در این جا یکی از اشعار پروین در مذمت اغنیای ستمگر را می خوانیم :
برزگری پند به فرزند داد، کای پسر
این پیشه پس از من تو راست
مدت ما جمله به محنت گذشت
نوبت خون خوردن و رنج شماست
….
هر چه کنی نخست همان بدروی
کار بد و نیک ، چو کوه و صداست
….
گفت چنین ، کای پدر نیک رای
صاعقه ی ما ستم اغنیاست
پیشه آنان ، همه آرام و خواب
قسمت ما ، درد و غم و ابتلاست
ما فقرا ، از همه بیگانه ایم
مرد غنی ، با همه کس آشناست
خوابگه آن را که سمور و خزست
کی غم سرمای زمستان ماست
تیره دلان را چه غم از تیرگیست
بی خبران را چه خبر از خداست
" دوران بیماری و مرگ پروین"
پروین اعتصامی ، پس از کسب افتخارات فراوان و درست در زمانی که برادرش – ابوالفتح اعتصامی - دیوانش را برای چاپ دوم آن حاضر می کرد ، ناگهان در روز سوم فروردین 1320 بستری شد پزشک معالج او ، بیماری اش را حصبه تشخیص داده بود ، اما در مداوای او کوتاهی کرد و متاسفانه زمان درمان او گذشت و شبی حال او بسیار بد شد و در بستر مرگ افتاد.
نیمه شب شانزدهم فروردین 1320 پزشک خانوادگی اش را چندین بار به بالین او خواندند و حتی کالسکه آماده ای به در خانه اش فرستادند ، ولی او نیامد و …. پروین در آغوش مادرش چشم از جهان فرو بست .
پیکر پاک او را در آرامگاه خانوادگی اش در شهر قم و کنار مزار پدرش در جوار خانم حضرت معصومه (س) به خاک سپردند . پس از مرگش قطعه شعری از او یافتند که معلوم نیست در چه زمانی برای سنگ مزار خود سروده بود . این قطعه را بر سنگ مزارش نقش کردند ، آنچنانکه یاد و خاطره اش در دل مردم نقش بسته است
بیوگرافی شعرا و نویسندگان - همشهری آنلاین
ویرایش وتلخیص:آکاایران
، و هنگامیکه متوجه استعداد دخترش شد ، به پروین در زمینه سرایش شعر کمک کرد.
" پدر پروین"
یوسف اعتصامی معروف به اعتصام الملک از نویسندگان و دانشمندان بنام ایران بود. وی اولین "چاپخانه" را در تبریز بنا کرد ، مدتی هم نماینده ی مجلس بود.
اعتصام الملک مدیر مجله بنام "بهار" بود که اولین اشعار پروین در همین مجله منتشر شد ، ثمره ازدواج اعتصام الملک ، چهار پسر و یک دختر است.
"مادر پروین"
مادرش اختر اعتصامی نام داشت . او بانویی مدبر ، صبور ، خانه دار و عفیف بود ، وی در پرورش احساسات لطیف و شاعرانه دخترش نقش مهمی داشت و به دیوان اشعار او علاقه فراوانی نشان می داد.
"شروع تحصیلات و سرودن شعر"
پروین از کودکی با مطالعه آشنا شد . خانواده او اهل مطالعه بود و وی مطالب علمی و فرهنگی به ویژه ادبی را از لابه لای گفت و گوهای آنان درمی یافت در یازده سالگی به دیوان اشعار فردوسی ، نظامی ، مولوی ، ناصرخسرو ، منوچهری ، انوری ، فرخی که همه از شاعران بزرگ و نام آور زبان فارسی به شمار می آیند ، آشنا بود و از همان کودکی پدرش در زمینه وزن و شیوه های یادگیری آن با او تمرین می کرد.
گاهی شعری از شاعران قدیم به او می داد تا بر اساس آن ، شعر دیگری بسراید یا وزن آن را تغییر دهد ، و یا قافیه های نو برایش پیدا کند ، همین تمرین ها و تلاشها زمینه ای شد که با ترتیب قرارگیری کلمات و استفاده از آنها آشنا شود و در سرودن شعر تجربه بیاندوزد.
هر کس کمی با دنیای شعر و شاعری آشنا باشد ، با خواندن این بیت ها به توانائی او در آن سن و سال پی می برد برخی از زیباترین شعرهایش مربوط به دوران نوجوانی ، یعنی یازده تا چهارده سالگی او می باشد ، شعر " ای مرغک " او در 12 سالگی سروده شده است:
ای مُرغک خُرد ، ز آشیانه
پرواز کن و پریدن آموز
تا کی حرکات کودکانه؟
در باغ و چمن چمیدن آموز
رام تو نمی شود زمانه
رام از چه شدی ؟ رمیدن آموز
مندیش که دام هست یا نه
بر مردم چشم ، دیدن آموز
شو روز به فکر آب و دانه
هنگام شب آرمیدن آموز
با خواندن این اشعار می توان دختر دوازده ساله ای را مجسم کرد که اسباب بازی اش " کتاب" است ؛ دختری که از همان نوجوانی هر روز در دستان کوچکش ، دیوان قطوری از شاعری کهن دیده می شود ، که اشعار آن را می خواند و در سینه نگه می دارد.
شعر " گوهر و سنگ " را نیز در 12 سالگی سروده است.
شاعران و دانشمندانی مانند استاد علی اکبر دهخدا ، ملک الشعرای بهار ، عباس اقبال آشتیانی ، سعید نفیسی و نصر الله تقوی از دوستان پدر پروین بودند ، و بعضی از آنها در یکی از روزهای هفته در خانه او جمع می شدند ، و در زمینه های مختلف ادبی بحث و گفتگو می کردند. هر بار که پروین شعری می خواند ، آنها با علاقه به آن گوش می دادند و او را تشویق می کردند.
" ادامه تحصیلات"
پروین ، در 18 سالگی ، فارغ التحصیل شد ، او در تمام دوران تحصیلی ، یکی از شاگردان ممتاز مدرسه بود. البته پیش از ورود به مدرسه ، معلومات زیادی داشت ، او به دانستن همه مسائل علاقه داشت و سعی می کرد ، در حد توان خود از همه چیز آگاهی پیدا کند. مطالعات او در زمینه زبان انگلیسی آن قدر پیگیر و مستمر بود که می توانست کتابها و داستانهای مختلفی را به زبان اصلی ( انگلیسی ) بخواند . مهارت او در این زبان به حدی رسید که 2 سال در مدرسه قبلی خودش ادبیات فارسی و انگلیسی تدریس کرد.
"سخنرانی در جشن فارغ التحصیلی"
در خرداد 1303 ، جشن فارغ التحصیلی پروین و هم کلاس های او در مدرسه برپا شد. او در سخنرانی خود از وضع نامناسب اجتماعی ، بی سوادی و بی خبری زنان ایران حرف زد. این سخنرانی ، بعنوان اعلامیه ای در زمینه حقوق زنان ، در تاریخ معاصر ایران اهمیت زیاد دارد.
پروین در قسمتهای از اعلامیه "زن و تاریخ" گفته است:
« داروی بیماری مزمن شرق منحصر به تعلیم و تربیت است ، تربیت و تعلیم حقیقی که شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گسترده معروف مستفیذ نماید. »
و درباره راه چاره اش گفته است :
« پیداست برای مرمت خرابی های گذشته ، اصلاح معایب حالیه و تمهید سعادت آینده ، مشکلاتی در پیش است. ایرانی باید ضعف و ملالت را از خود دور کرده ، تند و چالاک این پرتگاه را عبور کند. »
"اخلاق پروین"
یکی از دوستان پروین که سال ها با او ارتباط داشت ، درباره او گفته است :
« پروین ، پاک طینت ، پاک عقیده ، پاکدامن ، خوش خو و خوش رفتار ، نسبت به دوستان خود مهربان ، در مقام دوستی فروتن و در راه حقیقت و محبت پایدار بود. کمتر حرف می زد و بیشتر فکر می کرد ، در معاشرت ، سادگی و متانت را از دست نمی داد . هیچ وقت از فضایل ادبی و اخلاقی خودش سخن نمی گفت.»
همه این صفات باعث شده بود که او نزد دیگران عزیز و ارجمند باشد.
مهمتر از همه این ها ، نکته ای است که از میان اشعارش فهمیده می شود . پروین ، با آن همه شعری که سروده ، در دیوانی با پنج هزار بیت ، فقط یک یا دو جا از خودش حرف زده و درباره خودش شعر سروده و این نشان دهنده فروتنی و اخلاق شایسته اوست.
"نخستین چاپ دیوان اشعار"
پیش از ازدواج ، پدرش با چاپ مجموعه اشعار او مخالف بود و این کار را با توجه به اوضاع و فرهنگ آن روزگار ، درست نمی دانست. او فکر می کرد که دیگران ممکن است چاپ شدن اشعار یک دوشیزه را ، راهی برای یافتن شوهر به حساب آورند!
اما پس از ازدواج پروین و جدائی او از شوهرش ، به این کار رضایت داد. نخستین مجموعه شعر پروین ، حاوی اشعاری بود که او تا پیش از 30 سالگی سروده بود و بیش از صد و پنجاه قصیده ، قطعه ، غزل و مثنوی را شامل می شد.
مردم استقبال فراوانی از اشعار او کردند ، به گونه ای که دیوان او در مدتی کوتاه پس از چاپ ، دست به دست میان مردم می چرخید و بسیاری باور نمی کردند که آنها را یک زن سروده است ، استادان معروف آن زمان ، مانند دهخدا و علامهء قزوینی ، هر کدام مقاله هایی درباره اشعار او نوشتند و شعر و هنرش را ستودند.
" کتابداری"
پروین مدتی کتابدار کتابخانه دانشسرای عالی تهران (دانشگاه تربیت معلم کنونی) بود . کتابداری ساکت و محجوب که بسیاری از مراجعه کنندگان به کتابخانه نمی دانستند او همان شاعر بزرگ است . پس از چاپ دیوانش وزارت فرهنگ نیز از او تقدیر کرد.
" دعوت دربار و مدال درجه سه"
معمولا رسم است که دولت ، دانشمندان و بزرگان علم و ادب را طی برگزاری مراسمی خاص ، مورد ستایش و احترام قرار می دهد . در چنین مراسمی وزیر یا مقامی بالاتر ، مدالی را که نشانه سپاس ، احترام و قدردانی دولت از خدمات علمی و فرهنگی فرد مورد نظر است ، به او اهدا می کند ، وزارت فرهنگ در سال 1315 مدال درجه سه لیاقت را به پروین اعتصامی اهدا کرد ولی او این مدال را قبول نکرد.
گفته شده که حتی پیشنهاد رضا خان را که از او برای ورود به دربار و تدریس به ملکه و ولیعهد وقت دعوت کرده بود ، نپذیرفت ، روحیه و اعتقادات پروین به گونه ای بود که به خود اجازه نمی داد در چنین مکان هایی حاضر شود . او ترجیح می داد در تنهایی و سکوت شخصی اش به مطالعه بپردازد.
او که در 15 سالگی درباره ستمگران و ثروتمندان به سرودن شعر پرداخته ، چگونه می تواند به محیط اشرافی دربار قدم بگذارد و در خدمت آنها باشد ؟
او که انسانی آماده ، دارای شعوری خلاق و همواره درگیر در مسائل اجتماعی بود به این نشان ها و دعوت ها فریفته نمی شد.
در این جا یکی از اشعار پروین در مذمت اغنیای ستمگر را می خوانیم :
برزگری پند به فرزند داد، کای پسر
این پیشه پس از من تو راست
مدت ما جمله به محنت گذشت
نوبت خون خوردن و رنج شماست
….
هر چه کنی نخست همان بدروی
کار بد و نیک ، چو کوه و صداست
….
گفت چنین ، کای پدر نیک رای
صاعقه ی ما ستم اغنیاست
پیشه آنان ، همه آرام و خواب
قسمت ما ، درد و غم و ابتلاست
ما فقرا ، از همه بیگانه ایم
مرد غنی ، با همه کس آشناست
خوابگه آن را که سمور و خزست
کی غم سرمای زمستان ماست
تیره دلان را چه غم از تیرگیست
بی خبران را چه خبر از خداست
" دوران بیماری و مرگ پروین"
پروین اعتصامی ، پس از کسب افتخارات فراوان و درست در زمانی که برادرش – ابوالفتح اعتصامی - دیوانش را برای چاپ دوم آن حاضر می کرد ، ناگهان در روز سوم فروردین 1320 بستری شد پزشک معالج او ، بیماری اش را حصبه تشخیص داده بود ، اما در مداوای او کوتاهی کرد و متاسفانه زمان درمان او گذشت و شبی حال او بسیار بد شد و در بستر مرگ افتاد.
نیمه شب شانزدهم فروردین 1320 پزشک خانوادگی اش را چندین بار به بالین او خواندند و حتی کالسکه آماده ای به در خانه اش فرستادند ، ولی او نیامد و …. پروین در آغوش مادرش چشم از جهان فرو بست .
پیکر پاک او را در آرامگاه خانوادگی اش در شهر قم و کنار مزار پدرش در جوار خانم حضرت معصومه (س) به خاک سپردند . پس از مرگش قطعه شعری از او یافتند که معلوم نیست در چه زمانی برای سنگ مزار خود سروده بود . این قطعه را بر سنگ مزارش نقش کردند ، آنچنانکه یاد و خاطره اش در دل مردم نقش بسته است
بیوگرافی شعرا و نویسندگان - همشهری آنلاین
ویرایش وتلخیص:آکاایران
http://biografiaka.akairan.com/biography/shoara/parvin-etesami.html
راز فریاد آیتالله بهجت (ره) هنگام سلام نماز چه بود ؟
گیلانیان : مطلبی را که خواهید خواند از خاطرات یکی از نمازگزاران حضرت آیتالله العظمی بهجت (ره) بود که توسط پسر این مرجع تقلید فقید در مراسم سالگرد حضرت آیتالله بهجت (ره) در مسجد صاحب الزمان (عج) ورامین بازگو شد.
فریادهای آقای بهجت (ره) هنگام سلام نماز برای من سئوال شده بود، گفتم اگر ندانم چرا فریاد میکشد دیگر برای نماز به قم نمیروم. تهران زندگی میکردم، کارم در زمینه کامپیوتر بود، روزی از تلویزیون یکی از نمازهایی را که آیتالله بهجت (ره) میخواندند را دیدم و لذت بردم. تصمیم گرفتم به قم بروم و نماز جماعتم را به امامت آیتالله بهجت (ره) بخوانم، همین کار را هم کردم، به قم رفتم، دیدم بله همان نماز باشکوهی که در تلویزیون دیدم در قم اقامه میشود، نمازهای پشت آقا بسیار برایم شیرین و لذت بخش بود، برنامهام را طوری تنظیم کردم که هر روز صبح بروم قم و نماز صبحم را به امامت آقای بهجت بخوانم و به تهران برگردم.
یک سال کارم همین شده بود، هر روز صبح میرفتم قم نماز میخواندم و برمیگشتم، در این زمان شیطان هم بیکار ننشسته بود، هر روز مرا وسوسه میکرد که چرا از کار و زندگی میزنی و به قم میروی؟ خوب همین نماز را در تهران بخوان و … .
کم کم نسبت به فریادهای آیتالله بهجت (ره) هنگام سلام دادن آخر نماز حساس شده بودم، آخه چرا آقا فریاد میکشه؟ چرا داد میزنه؟ چرا با درد سلام میده؟ حساسیتم طوری شده بود که خودم قبل از سلامهای آقا سلام میدادم.
به خودم گفتم من اگر نفهمم چرا آقا موقع سلام آخر نماز فریاد میکشه دیگه نمیام قم نماز بخونم، همون تهران میخونم، این هفته هفته آخرمه …
یک روز آومدم و رفتم دم درب منزل آقا، در زدم، گفتم باید بپرسم دلیل این فریادهای بلند چیه، رفتم دیدم آقا میهمان داشتند، گوشه اتاق نشستم و در افکار خودم غوطهور شدم، تو ذهن خودم با آقا حرف میزدم، آقا اگر بهم نگی میرم هان! آقا دیگه نمیام پشتت نماز بخونم هان! تو همین افکار بودم که آیتالله بهجت انگار حرفامو شنیده باشه سر بلند کرد و به من خیره شد، به خودم لرزیدم، یعنی آقا فهمیده من چی میگفتم؟ من که تو دلم گفتم، بلند حرفی نزدم، چطور شنید؟
سرم را پایین انداختم و آرام از مجلس خارج شدم و به تهران برگشتم، در راه دائما با خودم میگفتم آقا چطور حرفهای من را شنید؟ در همین افکار بودم تا اینکه شب شد و خوابیدم، در خواب دیدم پشت آیتالله بهجت (ره) ایستادم و در صف اول نماز میخوانم، متعجب شدم، در بیداری اصلا نمیتوانستم به چند صف جلو برسم چه برسد به اینکه برم صف اول!
خوشحال بودم و پشت آقا نماز میخواندم، یک دفعه تعجب کردم، دیدم در جلوی آقا، روبروی محراب یک دربی باز است به یک باغ بزرگ و آباد، آخه این در رو کی باز کردند؟ اصلا قم چنین باغ بزرگی نداره، تعجب کردم، باغ سر سبز و پر از میوهای بود، خدای من این باغ کجا بوده؟ در همین افکار بودم که به سلام آخر نماز رسیدیم، در انتهای نماز و هنگام سلام نماز درب باغ محکم بسته شد، یک لحظه از خواب پریدم.
یعنی من خواب بودم؟ آقا جواب سئوال من رو در خواب دادند، پس راز این فریاد بلند آقا هنگام سلام نماز درد دل کندن از آن باغ آباد و بازگشت به زمین خاکی بود؟ به دلیل این درد آقا فریاد میکشید، من جواب سئوالم رو گرفته بودم و پس از آن سه سال دیگر عاشقانه هر روز صبح برای نماز به قم میرفتم و سپس به تهران بازمیگشتم تا آقا رحلت کردند.»
این مطالب خاطرات یکی از نمازگزاران حضرت آیتالله العظمی بهجت (ره) بود که توسط پسر این مرجع تقلید فقید در مراسم سالگرد حضرت آیتالله بهجت (ره) در مسجد صاحب الزمان (عج) ورامین بازگو شد.
الفاتحه
{بسم الله الرحمن الرحیم. به محضر خوانندگان وسایرین عرض می کنم که این خوابی که با عنوان(راز فریاد آیتالله بهجت (ره) هنگام سلام نماز ) آقایان نقل فرموده اند، اگرچه نشانه لطف وعنایت است اما مقام حضرت آیت الله بهجت ره بسیار بالاتراز اینگونه مطالب است. آن بزرگوار با ابتهاجی که در معراج نماز به او دست می داد واز این رو جلوه های جذاب اسماءو صفات حضرت حق برایش جلوه گر می شد ، بسیار سخت بود که در آخر نماز از این حالات عروج روحانی واوج عبودیت خارج گردد لذا سلام های آن بزرگوار با فریادهای عارفانه و سالکانه همراه بوده است. این مطلبی که ذکر شد نکته لطیفی بود که به ذهن اینجانب رسیده است والله العالم سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجانی 29 آبان 1393}
http://guilanian.ir/%D8%B1%D8%A7%D8%B2-%D9%81%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D8%AF-%D8%A2%DB%8C%D8%AA%E2%80/
12 فروردین – که روز نخستین حکومت الله است – از بزرگترین اعیاد مذهبی و ملی ماست. ملت ما باید این روز را عید بگیرند و زنده نگه دارند. روزی که کنگرههای قصر 2500 سال حکومت طاغوتی فرو ریخت و سلطه شیطانی برای همیشه رخت بر بست و حکومت مستضعفین که حکومت خداست به جای آن نشست...»
نتیجه این همهپرسی به این شرح اعلام شد:
شرکتکنندگان: 20 میلیون و 288 هزار و 21 نفر،
آرای مثبت: بیست میلیون و 147 هزار و 55 رأی و آرای منفی: 140 هزار و 966 رأی.
امام خمینی نیز در پیامی که به مناسبت برگزاری رفراندوم صادر کردند، این روز مبارک را روز امامت و روز فتح و ظفر ملت، اعلام کردند و این رفراندوم را بیسابقه خواندند. در این پیام آمده بود: «من به ملت بزرگ ایران که در طول تاریخ شاهنشاهی، که با استکبار خود آنان را خفیف شمردند و بر آنان کردند آنچه کردند، صمیمانه تبریک میگویم... صبحگاه 12 فروردین – که روز نخستین حکومت الله است – از بزرگترین اعیاد مذهبی و ملی ماست. ملت ما باید این روز را عید بگیرند و زنده نگه دارند. روزی که کنگرههای قصر 2500 سال حکومت طاغوتی فرو ریخت و سلطه شیطانی برای همیشه رخت بر بست و حکومت مستضعفین که حکومت خداست به جای آن نشست...»
منابع:
1- خاطرات سیاسی - اجتماعی دکتر صادق طباطبایی، تهران: چاپ و نشر عروج، 1387، جلد سوم
http://tarikhirani.ir/fa/events/3/EventsDetail/125/%D9%88%D9%82%D8%A7%DB%8C%D8%B9.%D9%88.%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7.html
.: Weblog Themes By Pichak :.