استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجانی
|
استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجانی
|
استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجانی
|
استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجانی
|
استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجانی
|
استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجانی
|
استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجانی
|
استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجانی
|
استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجانی
|
استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجانی
|
استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجانی
|
استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجانی
|
استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجانی
|
استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجانی
|
استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجانی
|
استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجانی
|
استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجانی
|
استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجانی
|
سید اصغر سعادت میرقدیم
|
سید اصغر سعادت میرقدیم
|
سید اصغر سعادت میرقدیم
|
سید اصغر سعادت میرقدیم
|
سید اصغر سعادت میرقدیم
|
سید اصغر سعادت میرقدیم
|
حوزه علمیه الامام القائم (عج) در سال 1338 هجری شمسی توسط حضرت آیت الله حاج سید عبدالجواد علم الهدی خراسانی با نام مکتب القائم(عج) تاسیس گردید که پس از مدتی به حوزه علمیه الامام القائم (عج) تغییر نام یافت . این حوزه مقدسه در ابتدا فقط دارای یک ساختمان که شامل دو مدرس با حدود 15 حجره بود.
ملک آن را فرد خیری به نام حاج محمد تقی علیزاده و تولیت آن را به آیت الله علم الهدی واگذار نمود و از سال 1340 هجری شمسی فعالیت خود را بطور رسمی آغاز نمود.
توضیحات مدیریت حوزه الامام القائم (عج) به نشریه افق حوزه
برکات 44 ساله یک مدرسه علمیه در تهران :
مدیر مدرسه علمیه الامامالقائم عجلاللّهتعالىفرجهالشریف تهران در آستانه برگزارى همایش «نگاه نو و اندیشه برتر» به منظور تجلیل از برترینهاى این مدرسه در طول 44 سال فعالیتش، به بیان تاریخچه و فعالیتهاى این مدرسه پرداخت .
حجةالاسلام والمسلمین بدرى در گفتوگو با خبرنگار سرویس استانهاى مرکز خبر حوزه اظهار داشت: از سال 1349 وارد مدرسه علمیه الامامالقائم عجلاللّهتعالىفرجهالشریف شده و از همان ابتداى تحصیل مسئولیت امور طلاب و امور شهریه، امتحانات، ثبتنام و برگزارى مراسم عمامهگذارى را عهدهدار بودم و اکنون حدود چهل سال است که در این مدرسه مشغول خدمت هستم.
وى در ادامه افزود: مدرسه علمیه الامام القائم(عج) درسال 1338هجرى شمسى توسط آیةالله حاج سید عبدالجواد علمالهدى خراسانى با نام مکتبالقائم عجلاللّهتعالىفرجهالشریف تأسیس گردید که پس از مدتى، به مدرسه علمیه الامامالقائم عجلاللّهتعالىفرجهالشریف تغییر نام یافت.
ملک آنرا فرد خیّرى بهنام حاج محمدتقى علیزاده وقف نمود و تولیت آنرا به آیةاللّه علمالهدى واگذار کرد؛ و از سال 1340 هجرى شمسى فعالیت خود را بهطور رسمى آغاز نمود.
حجةالاسلام والمسلمین بدرى به تشریح بخشهاى مختلف مدرسه پرداخت و ابراز داشت: با توجه به محدودیت فضاى این مدرسه، علاوه بر هفت مدرس جهت تدریس، دو شبستان بزرگ نیز جهت برگزارى اجتماعات مهّیا نمودیم و در سال گذشته با مساعدت مرکز مدیریت حوزههاى علمیه دو مدرس و یک سالن مطالعه جدید به آن اضافه کردیم که مورد استفاده طلاب مىباشد.
صندوق قرضالحسنه صادقین ویژه طلاب
وى در این رابطه افزود: در یک طبقه همین ساختمان، صندوق قرضالحسنه صادقین قرار دارد که سرمایه اولیه آن توسط یکى از خیرین تأمین شده است. صندوق به طلاب و اساتید، وام پرداخت مىکند که اقساط آن نیز از طریق شهریه طلاب دریافت مىگردد.
فعالیت مؤسسه خیریه حضرت زهرا (س) در مدرسه
مدیر مدرسه علمیه الامامالقائم خاطرنشان کرد: بخش دیگرى از ساختمان مدرسه در اختیار خیریه حضرت زهرا سلاماللّهعلیها قرار گرفته است؛ این خیریه ایتام زیادى را تحت پوشش دارد و داراى شعبهاى در قم است که اکنون بهنام مؤسسه «احیاءالتراث لآل الرّسول» تحت نظر حجةالاسلام والمسلمین حاج سید محمدرضا علمالهدى فرزند آیةاللّه علمالهدى فعالیت مىنماید.
وى در ادامه به بیان تاریخچهاى از فعالیتهاى انقلابى طلاب مدرسه علمیه الامامالقائم عجلاللّهتعالىفرجهالشریف پرداخت و اظهار داشت: قبل از انقلاب طلاب این مدرسه پا به پاى مردم مؤمن، متعهد و انقلابى در راهپیمایىها و تظاهرات حضور فعال داشته و برفراز بام حوزه بانگ اللّهاکبر سر مىدادند و با درست کردن کوکتل ملتف به جنگ تانکها و نفربرهاى رژیم شاه مىرفتند، لذا بارها مأموران طاغوت به این حوزه حمله کردند که آثار تیر و مسلسلهاى آنها در پنجرههاى حجرات فوقانى و سقف اطاقها قبل از تعمیرات داخلى ساختمان بجا مانده بود.
حجةالاسلام والمسلمین بدرى در ادامه به نقشآفرینى طلاب این مدرسه در 8 سال دفاع مقدس اشاره کرد و افزود: با شروع جنگ تحمیلى، بسیارى از طلاب و اساتید مدرسه در کنار رزمندگان به عنوان نیروى رزمى و تبلیغى تا آخر جنگ انجام وظیفه نمودند.
تقدیم 20 شهید در دفاع مقدس
وى ادامه داد: طلاب مدرسه علمیه الامامالقائم عجلاللّهتعالىفرجهالشریف ضمن حضور مستمر در جبهههاى جنگ، مفتخر به تقدیم قریب به 20 شهید مىباشد؛ همچنین در طول جنگ تحمیلى خدمات قابل توجهى از جمله جمعآورى کمکهاى مردمى، بستهبندى و ارسال هدایا به جبههها را عهدهدار بودند.
مدیر مدرسه علمیه الامامالقائم افزود: این مدرسه در طول دوران انقلاب همواره سابقه حضور فعال در مقاطع مختلف، اعم از راهپیمایىها، تظاهرات و دفاع از ولایت را داشتند.
برگزارى درس خارج با حضور 170 طلبه
وى در بخش دیگرى از سخنان خود گفت: با مساعدت مرکز مدیریت تهران و قم، طلاب و روحانیون تا پایه دهم در این مدرسه مشغول تحصیل مىباشند که علاوه بر دروس مصوّب مرکز مدیریت، دروس خارج فقه در دفتر آیةاللّه علمالهدى توسط ایشان تدریس مىشود که شرکتکنندگان در آن حدود 170 نفر مىباشد.
مدیر مدرسه الامامالقائم افزود: آیةاللّه علمالهدى در گذشته که حالشان مساعد بود، در مدرسه حضور مستمر داشتند و هر روز صبح با موضوعاتى از قبیل: کلام، تفسیر، تاریخ، نهجالبلاغه، اخلاق و احکام تدریس مىنمودند، طلاب نیز با شور و اشتیاق در کلاسها حضور پیدا مىکردند؛ درس اخلاق ایشان هنوز هم روزهاى دوشنبه برقرار مىباشد.
وى ادامه داد: مدرسه علمیه الامامالقائم عجلاللّهتعالىفرجهالشریف در طول سال در تمام مناسبتها اعم از شهادت ائمه معصومین علیهمالسلام و اعیاد و مناسبتهاى انقلابى مراسم دارد، در شهادت ائمه علیهمالسلام تا ساعت 10 درسها برقرار است و بعد در محضر تولیت محترم مدرسه، سخنرانى و عزادارى با حضور طلاب برگزار مىشود.
حجةالاسلام والمسلمین بدرى گفت: از سال 1360 هجرىشمسى همه ساله در نیمه شعبان تعدادى از طلاب که واجد شرایط معمّم شدن مىباشند، طى یک جشن مفصل و مراسم ویژه عمامهگذارى با حضور علما و مردم و خانواده طلاب بهدست تولیت محترم معمّم مىشوند.
وى با بیان اینکه بیش از 30 نفر از طلاب فاضل مدرسه در درس خارج مقام معظم رهبرى شرکت مىکنند، گفت: تعدادى از طلاب نیز با تألیف کتاب و مقاله در حال خدمت به نظام و انقلاب هستند.
برگزارى دورههاى بنیاد امامت و مهدویت
مدیر مدرسه علمیه الامامالقائم عجلاللّهتعالىفرجهالشریف گفت: از جمله برنامههاى تخصصى مدرسه، مىتوان به دورههاى آموزشى بنیاد امامت تحت اشراف آیةاللّه میلانى اشاره نمود که اکثر دانشپژوهان این مرکز از طلاب این مدرسه مىباشند.
حجةالاسلام والمسلمین بدرى ادامه داد: برگزارى دوره مهدویت براى اولین بار در تهران و این مدرسه برگزار مىگردد که با حضور گسترده طلاب در این مدرسه مواجه شده است.
وى با بیان اینکه از ابتداى تشکیل بسیج طلاب، این مدرسه از حوزههاى پیشگام در این عرصه بوده است و در تمام برنامههاى بسیج و فعالیتهاى حوزه بیشترین حضور را داشته است، گفت: بارها به عنوان پایگاه نمونه انتخاب شده و فرمانده آن مورد تشویق قرار گرفته است؛ همچنین تعداد کثیرى از طلاب این مدرسه به عنوان مسئول عقیدتى در حوزههاى بسیج و پایگاه بسیج شهرى خدمت مىکنند.
جشن عمامه گذاری طلاب مدرسه علمیه امام القائم تهران برگزار شد خبرگزاری رسا ـ 24 نفر از طلاب مدرسه علمیه امام القائم(عج) تهران که واجد شرایط تلبس بودند، به دست آیتالله سید جواد علمالهدی، تولیت این مدرسه علمیه به لباس مقدس روحانیت مشرف شدند.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، جشن عمامه گذاری طلاب و فضلای مدرسه علمیه امام القائم(عج) عصر جمعه همزمان با نیمه شعبان، ولادت حضرت بقیه الله الاعظم(عج) با حصور آیتالله سید جواد علمالهدی، تولید این مدرسه علمیه برگزار شد.
براساس این گزارش در این مراسم حجتالاسلام سید مجتبی بدری، مدیر مدرسه علمیه امام القائم(عج) تهران با اشاره به اینکه این مدرسه علمیه حدود پنجاه سال است که به تربیت طلاب در مسیر مکتب تشیع و نشر معارف اهلبیت(ع) مشغول است، گفت: صدها طلبه جوان تحصیلکرده در این مدرسه علمیه در نظام جمهوری اسلامی مشغول خدمت هستند، همچنین قریب به پنجاه نفر از طلاب این مدرسه در درس خارج رهبر معظم انقلاب تلمذ میکنند.
وی به تحصیل 250 طلبه و فعالیت 35 استاد و کارمند در این مدرسه اشاره و ابراز داشت: این مدرسه علمیه در دوران دفاع مقدس بهعنوان یک سنگر بیش از بیست شهید و تعدادی جانباز و آزاده تقدیم انقلاب اسلامی کرده است.
بر پایه این گزارش در این مراسم 24 نفر از طلاب این مدرسه که واجد شرایط تلبس بودند، به دست آیتالله سید جواد علمالهدی، تولیت این مدرسه علمیه به لباس مقدس روحانیت مشرف شدند.
این مراسم با اجرای تواشیح و سرود گروه شمس، مدیحه سرایی مداحان اهل بیت(ع) عصمت و طهارت و تقدیر از تعدادی از اعضای کادر اجرایی این مدرسه علمیه همراه بود.
این گزارش حاکی است در این مراسم آیتالله سید مهدی خلخالی استاد حوزه علمیه خراسان، اساتید حوزه، طلاب و فضلا و خانواده برخی از طلاب حضور داشتند./956/پ202/ب
تصویر واقف حوزه الامام القائم(عج) مرحوم حاج آقا محمدتقی اسدالله اف معروف به علیزاده به همراه فرزندش
حضرت آیت الله سید عبدالجواد علم الهدی خراسانی تولیت حوزه الامام القائم(عج)
گزارش تصویری - مراسم عمامه گذاری حوزه علمیه الامام القائم(عج)
مراسم عمامه گذاری حوزه علمیه الامام القائم(عج) عکس :محمدرضا ندیمی - ایسنا جمعه 23 خرداد 1393 - 22:49































صفحه اصلی |
ورود مدیران |
عضویت در سایت |
ورود طلاب |
اخبار حوزه |
تاریخچه حوزه |
مسئول و تولیت حوزه |
مدیریت حوزه |
آدرس و تلفن های حوزه |
ارتباط با ما |
8 اصل در انجام کارهای فرهنگی از زبان حجتالاسلام قرائتی

رئیس ستاد اقامه نماز با برشمردن 8 اصل مهم که باید در کارهای فرهنگی رعایت شود، مهمترین آنها را «دقت در هزینهکردن بیتالمال»، «توجه به محتوا در نمادهای فرهنگی» و «اخلاص در کارهای فرهنگی» دانست.
حجتالاسلام والمسلمین محسن قرائتی از مفسران قرآن و از مبلغان موفق اسلامی، بیش از 30 سال است که به تدریس علوم و معارف قرآنی با زبانی شیرین و همهفهم میپردازد. مراسم بزرگداشت این معلم قرآن روز چهارشنبه 8 دیماه به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد.
برنامه تلویزیونی حجتالاسلام قرائتی با عنوان «درسهایی از قرآن» پنجشنبه هر هفته پس از خبر ساعت 19 از شبکه اول سیما پخش میشود که تکرار آن روزهای جمعه ساعت 14:30 از شبکه سیمای قرآن مشاهده است.
با توجه به استقبال فراوان مخاطبان از برنامه «درسهایی از قرآن»، متن کامل سخنان حجتالاسلام قرائتی با موضوع ادامه مبحث «سلمان فارسی» که در تاریخ 15 دیماه 1390 و با موضوع «اصول کار فرهنگی در جامعه» از شبکه اول سیما پخش شد، در پی میآید:
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در خدمت برادرانی هستیم که مسؤولین کارهای فرهنگی و اجتماعی هستند در شهرداری. خوب یک شرح وظایفی را برای شما تعیین کردند که باید طبق آن عمل کنید. من نه شما را میشناسم و نه شرح وظایف شما را میدانم و نه میدانم شما به شرح وظیفه عمل میکنید یا نمیکنید. آنجا بازرس دارد، ناظر دارد، حساب و کتاب دارد خودتان در برنامههای خودتان هرچه وظیفهتان است انجام بدهید.
من به عنوان معلم قرآن میخواهم بگویم در کار فرهنگی چند تا اصل را رعایت کنید. توجه به چند اصل در کار فرهنگی و اجتماعی. یکی اینکه کارهایی باشد که ارزان باشد. حالا یک نمونه برای طراحیهای غلط بگویم.
1- دوری از اسراف و هزینههای بیجا
یکبار یکی از مهرههای درشت شهرداری تهران آمد ستاد نماز گفت: آقا من میخواهم کار فرهنگی، اجتماعی کنم بودجهی سنگینی هم برایش در نظر گرفتیم. آمدم با شما مشورت کنم. گفت: میخواهیم در یکی از پارکهای بزرگ تهران مثل پارک لاله صد تا مجسمه درست کنیم با سنگ مرمر با یک پیشنماز که اینها دارند قنوت می خوانند. یک خرده میرویم عقب تر صد نفر در حال رکوع هستند. همه سنگ مرمری! دوباره صد تا سنگ تراش، صد تا سنگ مرمر درست کنند، یعنی صد تا مجسمه که در حال سجده هستند. تا حالا آدم دیدید از راه سنگ مرمر به سمت خدا برود؟ اصلاً پارک جای نماز نیست، پارک جای استراحت است. خسته شده میخواهد بنشیند یک خرده استراحت کند. خانهاش حیاط ندارد، پارک جای تفریح است. حالا برای اینکه یک کار فرهنگی هم بکنید یک نمازخانهای هم کنارش بسازید، اما نماز با سنگ مرمر چند صد میلیون این سنگ تراش میخواهد از تو بگیرد و این شیره را سر تو بمالد. هم غلط است و هم اگر این کار را کنید من در تلویزیون آبروی شما را میریزم. آخر یعنی چه؟ من نمیدانم چه کسی بود در شهرداری آمد و رفت!
گاهی یک آدمهایی میآیند به عنوان طراح، میدانید چقدر پول خرج میشود! این پولی که خرج مجسمه نماز بکنیم مسجد بسازیم خود مردم مسجد میروند. ما هنوز شهرکهایی داریم، نمازخانه ندارد. مسجد ندارد. مدرسههایی داریم، نمازخانه ندارد. تو با سنگ مرمر در پارک لاله... اصلاً آن کسی که پارک لاله میآید، به قصد نماز نمیآید. به قصد تخمه شکستن و بستنی خوردن میآید. آن وقتی به قصد بستنی میآید تو میخواهی نماز تبلیغ کنی، این ضد تبلیغ است.
داماد وقتی میآید، عروس وقتی میآید نزد داماد بنشیند به قصد این میآید که با هم خوش و بش کنند. یک داماد رفت کنار عروس نشست و گفت: عروس خانم، توحید یعنی چه؟ نبوت یعنی چه؟ عروس بلند شد رفت. گفت: نفهمیدم شب اول عروسیمان است یا شب اول قبرمان!(خنده حضار)
آن کسی که در پارک میآید او آمده استراحت کند. نمازهایی هم که ما گفتیم در پارک خوب است، به شرطی که هشت دقیقه باشد مزاحم تفریح مردم نشود. مردم آمدند تفریح کنند. یک نماز بخوانید که تفریحتان بینماز نشود که چون رفتید تفریح کنید نمازتان قضا شد. همانجا یک مسجدی، جایی باشد یک ده دقیقه کسی نماز بخواند. نه اینکه آنجا زیارت عاشورا و دیگ بار بگذارید و منبر و شله زرد و... حسینیه که نیست، پارک است. پارچه عمامه غیر از پارچه کت و شلواری است. ما گاهی قاطی میکنیم. یکی اینکه باید کارهای ارزان باشد نه سنگ مرمر، دوم باید ماندگار باشد.
زشت است شاه عباس روز قیامت یقهی شما را بگیرد. شاه عباس یقهی شما را در شهرداری میگیرد. میگوید: شما بودجه داشتید چهارصد سال بعد از من. بلوار هم داشتید، اتوبان هم داشتید، قطار هم داشتید. کار فرهنگی را من کردم، برای زوارهای امام حسین یک کاروانسرا ساختم. هنوز کاروانسرای شاه عباسی هست.
2- انجام کارهای ماندگار و پایدار
شما کار فرهنگی میکنید، ماه دیگر خراب میشود، نه دو سال دیگر خراب میشود. یک کار فرهنگی کنید ماندگار، نه یکبار مصرف، دو سال مصرف، ده سال مصرف. ماندگار باشد. پس 1- ارزان 2- ماندگار 3- منافعش به درد همه بخورد. ما یکوقت یک زمین والیبال درست میکنیم، ده تا بچه میتوانند در آن بازی کنند. خسته شدند ده تا دیگر. یک وقت یک زمینی درست می کنیم که فقط دو نفر در آن بازی میکنند. تنیس!؟ اسمش تنیس است؟ مثلاً یک زمین فقط دو نفر در آن بازی می کنند. خوب این همه پول برای دو نفر خرج کنیم.شما یک لامپ داشته باشی میتوانی در یک فلکه بزنی که هزار تا آدم از آنجا رد میشود. میتوانی در یک کوچهی بن بست بزنی که سه تا خانه در آن است. تو که لامپ داری در فلکه بزن، چرا در کوچهی بن بست میزنی؟ اگر بناست یک پولی خرج ورزش کنیم، خرج ورزشی کنیم که افراد زیادتری از آن استفاده کنند. یعنی چند منظوره باشد. از خدا مهندسی را یاد بگیرید.
خدا یک شکاف در صورت گذاشته به نام لب. گفته: قدر لبت را داشته باش. «وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ» (بلد/9) «شفتین» یعنی یک جفت لب به تو دادیم. بعد هم میگوید: در لب تدبر کن.ما گفتیم: لب که تدبر ندارد، خوب این است دیگر. این تدبر نمیخواهد، همین است که هست! گفته تدبر کن، همهی مسؤولین شهرداری و آموزش و پرورش و دانشگاه و همهی مهندسین باید بیایند شاگرد لب شوند. چطور؟ خدا با این شکاف چه کرده است؟
1- نوزاد که هست سینه مادر را میمکد. سلامتی و وجودش به خاطر این لب است که میمکد.
2- بزرگتر میشود حرف میزند. با همین لب اکسیژن میگیرد، با همین لب کربن پس میدهد. با همین لب میبوسد. با همین لب سوت میکشد. با همین لب فوت میکند.
حالا اگر دست کارشناسها میدادند. یک سالن اینجا درست میکردند نمازخانه، اینجا آمفی تئاتر، اینجا قرائت خانه، بیایید یک کار چند منظوره کنید. یعنی یک چیزی درست کنید هم بشود در آن خندید. هم بشود در آن گریه کرد، هم بشود در آن ورزش کرد. طراحی را از خدا یاد بگیرید، لب را قرار داده، یک انگشت شصت قرار داده، هفت، هشت، ده تا وزارتخانه را در این گذاشته است. هفت، هشت، ده تا وزارتخانه در این. بگذارید کنار وزارت کار تعطیل میشود. نه بیل، نه پیچ گَشتی، نه اره، نه سوزن نخ، دکمهی یقهات را نمیتوانی ببندی. وزارت آموزش و پرورش، نمیتوانی قلم دست بگیری. وزارت بهداشت تعطیل میشود، آمپول نمیشود زد با این چهار تا. از خدا یاد بگیرید.
اگر بنا است یک پولی خرج کنید با این پول چقدر میشود کار کرد؟ میشود پوستر چاپ کرد که فردا پاره شود. میشود با سنگ مثلاً در ترمینال، چه میگویند... پایانه، در پایانهها یک تابلو بزنیم، اخلاق مسافر. یک، دو، سه، با سنگ نه با کاشی. چون کاشیها برف میآید و یخ ببندد پایین میافتد. با سنگ مثل سنگ قبری که میتراشند با سنگ حکاکی کنند آداب سفر، اخلاق سفر، رانندهی خوب کیست؟ یک پوستری نباشد که فردا پاره کنند. یک کاری کنیم ماندگار باشد. یک کاری کنیم عقلی باشد. یک کاری کنیم خداپسند باشد. یک کاری کنیم حیا آور باشد، نه بیحیایی. اینها خیلی مهم است.
3- نقش نهضت سوادآموزی در تغییر فرهنگ جامعه
حالا چون ماه دی هم هست و هفت دی روز نهضت سواد آموزی است، خدا امام را رحمت کند. ما مفتخر هستیم که خدا عمرمان را در نهضت صرف کرد. بالاخره 50 درصد مردم بیسواد بودند، امروز 10، 15 درصد از مردم بیسواد هستند. ما سه چهار میلیون بیسواد الحمدلله بیشتر نداریم.
زمان شاه کار فرهنگی میکردند ما هم کار فرهنگی میکنیم. فرقش را ببینید. میخواستند بگویند: دو تا لام داریم. لام بزرگ، لام کوچک، زمان طاغوت میگفتند: سارا بازار رفت و با پول، لام بزرگ، لباس خرید. لام کوچک! آنوقت در عکس، سارا خانم یک خانمی بود تا بالای زانویش باز بود. دست دختری را گرفته بود او هم بیحجاب، خانم بیحجاب، دختر بیحجاب، کیف دستش است میروند بازار لباس بخرند. میگویند: سارا بازار رفت و با پول، لام بزرگ، لباس خرید. لام درس میداد، اما بیحجابی را درس میداد، مصرف را درس میداد، مد پرستی را درس میداد. همهی شیطنتهایشان را در این لام بزرگ و لام کوچک تزریق میکردند.
نهضت سواد آموزی آمد گفت: خوب ما لام بزرگ داریم و لام کوچک! سلمان، لام کوچک، یار باوفای رسول، لام بزرگ، خدا بود. سلمان، لام کوچک، رسول لام بزرگ. همان را ما درس میدهیم. منتهی ایران مطرح است، سلمان مطرح است، پیغمبر مطرح است. یاوری پیغمبر مطرح است. در آن همه رقم شیطنت است، در این همه رقم دیانت... بودجههای فرهنگی را باید نشست فکر کرد. شما فکر نکن فوق لیسانس و دکتر میفهمند پولهایشان را چه کنند. امام سجاد میفرماید: خدایا به من یاد بده پولم را کجا خرج کنم. این خیلی مهم است. پول درآوردن فقط عقل نمیخواهد. پول خرج کردن هم عقل میخواهد. شما یک بولیز میخواهی بخری. میتوانی بگویی: آقا یک بولیز بده، رنگش طوسی باشد. اینهایی که به گردن میچسبد چیست؟ یقه اسکی، اسکی! به اینجا بچسبد. حالا هرچه میخواهید اسمش را بگذارید، عرض کنم که یقهاش اینجا باشد، رنگش هم طوسی باشد، ظریف باشد. این بولیز را خریدی، هم خودت میپوشی، هم یکوقت خانمت خواست میپوشد، هم دخترت، هم پسرت، طوسی اگر باشد هم میشود روز عاشورا پوشید، هم میشود سیزده بدر پوشید. یکبار هم یک بولیز میخری، رنگ سفید یک گل سرخ هم رویش است. این را فقط باید دختر چهارده ساله بپوشد. چون رنگش سفید است، نه عاشورا میشود پوشید با گل دیگرمی شود...
میشود این میز را خرید، این میز چون شیشهای است فقط برای پرتقال خوب است. ولی همین میز اگر چوبی باشد، اگر هم صندلی نباشد یک نفر روی آن مینشیند. هم اگر یک نفر پا درد آمد، یک منقل برقی میگذاریم، لحاف رویش میاندازیم کرسی میشود. اگر هم خواستیم از کمد بالا چیزی برداریم، پا رویش میگذاریم میشود چهار پایه. یعنی هم میشود روی آن میوه گذاشت میز پذیرایی شود. یعنی همین که شیشه چوب شود پنج منظوره میشود. شیشه که شد یک منظوره میشود. فقط باید در حد یک لیوان آب رویش گذاشت. یک گل هم رویش گذاشت. هان! خلاص... هیچ خاصیت دیگری ندارد. اما اگر چوبی باشد، به خصوص چوبش ضخیم باشد، هم کرسی میشود، هم چهارپایه میشود، هم صندلی میشود، هم یک پارچهی سفید میاندازیم رویش میز پذیرایی میشود.
با یک سوم پول مملکت اگر دست آدم عاقل باشد، مملکت اداره میشود. دو سومش را شاید بشود گفت که هدر میرود. خیلی پولها هدر میرود. خیلی از فکرها هدر میرود. و لذا امام سجاد میگوید: خدایا، «أَصِبْ» با صاد، «أَصِبْ بی» به من برسان. چه؟ «سَبِیلَ الْهِدَایَة» (صحیفه/ص98) راه هدایت. در کجا؟ «فِیمَا أُنْفِق» یعنی خدایا در انفاقات من، پولهایی که خرج میکنم هدایتم کن که کجا پولهایم را خرج کنم. یاد من بده کجا پول خرج کنم.
می رویم سر سفره. حلوا میخوریم، میگوییم: گرمم شد. دو سه تا قاشق ماست میخوریم، بعد میگوییم: سردم شد. باقلوا را میخوریم، میگوییم: گرممان شد. خیار میخوریم میگوییم سردمان شد. دارچین میخوریم میگوییم: گرممان شد. هندوانه میخوریم میگوییم سردمان شد. بابا نخور، خوب میشوی. هی میخورد، سردی میخورد، گرمی میخورد، 10رقم غذا. بسیاری از عمرها و پولها هدر میرود. مواظب باشید نمیدانم در شهرداری اسلام شناس دارید یا ندارید؟ میخواهید جزوه چاپ کنید. چه جزوهای چاپ کنید؟ چه پوستری، با چه، گاهی وقتها کتاب میخواهند چاپ کنند مثلاً میبینی 50 صفحه است، ولی پول جلدش دو برابر پول خودش است. با گرانترین کاغذها، باید دید مصرفش چیست؟ مصرفش چیست؟ در کارهای مذهبی هم همینطور است. یک منار کوچک نمیسازیم که رویش اذان بگویند. منار میسازیم، هشتاد متر، نود متر، هفتاد متر، نه کسی آن بالا میرود.نه بالا داد بزنی پایینیها میفهمند.
4- توجه به محتوا در نمادهای فرهنگی
عزاداریهای ما، من این را قبلاً گفتم. میخواهیم علامت برداریم، برداریم. ولی علامت یعنی نشانه، نشانهی اینکه ما حسینی هستیم، «هیهات من الذلة» این را با این مواد فلزی که سبک است، چیه؟ پروفیل... آلومینیم، آلومینیم سبک است. شما با آلومینیم بنویسید «هیهات من الذلة» زیر سم اسب میروم، اما زیر بار زور نمیروم. این یک درس است که در خیابانهای آمریکا هم میگویند: درود بر کسی که میگوید: زیر سم اسب میروم و زیر بار زور نمیروم. کلمات امام حسین را این هیأتها ولو ما گفتیم و گوش ندادند. ولی از ما گفتن و از آنها هم گوش ندادن. روز قیامت لااقل من بگویم خدایا من گفتم. آن آهنی که سر دل میکشند. به عشق امام حسین، میشود همین فلز را سر دل کشید ولی پیام امام حسین را گفت. گنجشک و اردک و طاووس چه پیامی دارد؟ تیغههای علامت پیام ندارد. من میگویم اگر بناست یک کسی علامات سر دست بلند کنند، علامتی باشد وزنش سبک باشد و کلمات امام حسین باشد.
این کار در ما آخوندها هم متأسفانه هست. کاشی کاری میکنیم لب پشت بام، هرکسی میخواهد ببیند باید دستش را روی عمامهاش بگذارد و چنین کند. بعد هم چنان خطها در هم رفته است که هیچ جنی یک مترش را نمیتواند بخواند. آخر ببینید ما عقلمان کجاست؟! بابا هرکس میخواهد مطالعه کند که لب بام را نگاه نمیکند. راست چشمش را خوشگل کن. یک خرده هم گشاد بنویس که بخوانیم. زیرش را هم فارسی بنویس. زیرش هم انگلیسی بنویس. در حرم عبدالعظیم این کار شده است. حدیثهای حضرت عبدالعظیم مقابل چشم است. پشت بام نیست. یک خرده هم گشاد است یعنی میشود خواند. زیرش هم فارسی معنا شده، و زیرش هم انگلیسی، آخر ما تبلیغ دین میخواهیم بکنیم چرا کاشی با خط میخی، دم پشت بام یا عزاداری، با آهن، اردک، سنگین! نمیدانم والله! خدایا یک دعا میکنم. یک جو عقل بین همهی ما تقسیم بفرما.
پول میدهد سیگار میخرد. بابا آدم پول میدهد و هوای سالم میخورد. تو هم پول میدهی، هم هوای تلخ میخوری، هم ریهات خراب میشود.من نمیدانم این سیگاریها تحلیل عقلیشان چطوری است؟ اگر کسی میخواهد سیگار بکشد لااقل اسکناس را آتش بزند. اگر کسی اسکناس را آتش بزند پولش رفته، جانش سالم است. هوا هم سالم است. این هم هوا را کثیف میکند به خصوص اگر در خانه زن و بچه، در تاکسی، اتوبوس و مسجد باشد. هوای اینجا برای همه است. تو چه حقی داری این را دودی میکنی؟! تجاوز به حریم هوایی میکنی. ریهی خودش هم از بین میبرد، پولش هم رفته، سلامتیاش هم رفته است. هوای سالم را هم به هوای تلخ تبدیل کرده است. این خیلی مهم است که آدم بودجه را هم پولهایی که خرج میکنیم باید جواب بدهیم.
5- دقت در هزینهکردن بیتالمال
از پیغمبر(ص) نقل شده (صلوات حضار)، یکبار حضرت یک درهم به سلمان داد، یک درهم به ابوذر داد. گفت: بروید خرج کنید و فردا بیایید. رفتند و برگشتند، گاهی از من مصاحبه کردند که در اسلام نمایش داریم یا نه؟ تئاتر داریم یا نه؟ گفتم: این حدیث تئاتر است که داریم. حضرت یک اجاق درست کرد. یک پایه برد بالا با سنگ، یک پایه هم برد بالا، یک تخته سنگ هم همینطور گذاشت روی این دو پایه. این هم تخته سنگ. زیر سنگ را روشن کرد، داغ شد. وقتی داغ شد به سلمان گفت: برو بالای سنگ، ببینم یک درهم دیروز را چه کردی؟ ابوذر تو کفشت را بکن، برو بالای سنگ بگو چه کردی؟ یکی راحت جواب داد، یکی سخت جواب داد. ولی پای هردویشان سوخت. حضرت فرمود: روز قیامت همینطور باید پولهایی که خرج میکنی جواب بدهی. همینطور باید پولها را جواب بدهی.
6- ترویج نماز و ازدواج، اولویت کارهای فرهنگی
ما وقتی مسجد نداریم، مردم میخواهند نماز بخوانند جا ندارند به چه دلیل کار دیگر بکنیم؟ اولین جایی که باید ساخته شود، تمام بودجههای فرهنگی اول خرج نماز شود. بچههای ما، نسل کشور ما جوان هستند و بدنه هم لیسانس دارد. قرآن وقتی میگوید: «اقْرَأ» پشت سر«اقْرَأ» میگوید: «بِاسْمِ رَبِّکَ» (علق/1) دنیا «اقراء» دارد، «بِاسْمِ رَبِّ» ندارد. ما اگر مدرسه ساختیم، مسجد نساختیم. دانشگاه داشتیم، مسجد نداشت. «اِقراء» هست، «بِاسْمِ رَبِّ» نیست. آخر سورهی «اقراء» یک آیهای است که اگر بخوانید سجدهی واجب دارد، آخر سورهی علق جملهاش این است که میگوید: تو باید سجده کنی، فارسیاش را گفتم. یعنی چه؟ یعنی سواد باید به بندگی خدا خاتمه پیدا کند. الآن باسوادهای ما با سواد هستند اما بعضیشان، این سواد آنها را به بندگی خدا نرسانده است. دنیا الآن، کشورهای پیشرفته اقراءشان خوب است، باسم رب در آن نیست. اقراءشان خوب است ولی این علم به بندگی خدا کشیده نشده است. اقرایی ارزش دارد که به بندگی خدا کشیده شود.
یکی از کارهای فرهنگی خوب این است که کتابهای مفید را خلاصه کنیم. این یک کاری است زمین مانده است. حوزه و دانشگاه میتواند این کار را بکند. خندههای حکیمانه یک کار فرهنگی است. مردم خسته شدند میخواهند بخندند. وقتی میخواهند بخندند، نمیدانند چطور بخندند، همدیگر را مسخره میکنند. این لر میشود. او ترک میشود. او شیرازی میشود، او اصفهانی میشود. یعنی عوض اینکه با هم بخندیم، به هم میخندیم. یک سایت خنده درست کنید، منتهی خندههای حلال و حکیمانه! یعنی وقتی آدم میخندد یک چیزی هم یاد بگیرد. یک خندهی حکیمانه و حلال شهرداری درست کند این را میگویند: کار فرهنگی! مسجد راه بیاندازید، کار فرهنگی! ازدواج را آسان کنید. هر شهرداری در ایران حرف مرا میشوند به مقدار پولی که دارد سالن بسازد پول تالار را از عروس و داماد کم کند. عروس و داماد یکی از مشکلاتشان کرایهی تالار است. یک تالار ارزان درست کنند، و یک امکاناتی که مثلاً ازدواج را باید آسان کنیم. نماز و ازدواج راه بیفتد، اینها کار فرهنگی است. وگرنه حالا یک پول بدهیم یک عده بیایند، در یک فلکه، در یک پارک یک نمایش هم بازی کنند، یک عده هم جمع میشوند میخندند، اما فردا چه؟ فردا هیچی به هیچی. مثل خاراندن، خاراندن یک لحظه که آدم میخاراند دستش حال میآید. بعد از یک دقیقه نه اینجا چیزی است نه اینجا. تفریحهای خاراندنی، یعنی لحظهای!
تفریح باید ابدی باشد. شاه عباس کار فرهنگی کرد برای زوارها و ما الآن با این امکاناتی که داریم میتوانیم خیلی کار کنیم. البته شهرداری کارهای خوبی هم کرده است. بی انصافی نباید کرد. خیلی کارهای خوب هم کرده است. کارهای خوب بسیار کرده است اما باز هم پول هدر رفته زیاد داریم و کار نکرده هم زیاد داریم. قرآن یک آیه دارد میگوید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا» (نساء/136) شما که در خط آمدید «آمَنوا»، «آمِنوا»! «آمَنُوا آمِنُوا».
کار فرهنگی، تمام جوانهای ایران شنا یاد بگیرند. چون هم استخر کم است، هم وقتی میخواهی شنا کنی باید پنجاه تومان، چهل تومان، کمتر بیشتر داد و خیلی پدر است، سه تا پسرهایش میخواهند شنا یاد بگیرند باید 120 تومان بدهد، ندارد بدهد. یک کمکی به مردم است. کار فرهنگی است و این کار فرهنگی مفید هم هست. یک یادگاری است، میگوید: شهرداری شنا یاد من داد. تمام دختر و پسر ایران شنا یاد بگیرند. این هم کار فرهنگی است، هم کار تفریحی است، هم ماندگار است. کسی که شنا بلد باشد تا آخر عمرش، خودش را نجات میدهد، یک وقت بچهاش هم در آب افتاد، نجات میدهد. یعنی نجات خود، نجات نسل، یادگاری، فرهنگی، ارزان! هر جوانی 40 هزار تومان خرجش است، 50 هزار تومان خرجش است، یک قرارداد میبندند تمام جوانهای ایران که شنا بلد نیستند، شنا یاد بگیرند. حالا اگر نمیشود سوبسید هم بدهید. مثلاً بگویید: دو سوماش من، نصف من نصف شما، شریکی. میشود یک کارهایی کرد که رشد داد. شنا برای انسان رشد است، تیراندازی برای انسان رشد است. اسب سواری رشد است، دویدن رشد است. کتابخانه رشد است. مسابقات مفید، مسابقات مفید، مسابقات مفید... گاهی وقتها مسابقه میگذاریم که خوب بگو ببینم که کوه هیمالیا چند متر است؟ نمیتوانیم، ایشان برنده است. خوب مثلاً اینکه برنده شد با کسی که باخت چه خاطرهای دارد؟ کوه هیمالیا را بابایش میخواست بالا برود، ننهاش میخواست بالا برود، خودش میخواهد بالا برود؟ حالا اینکه کوه هیمالیا چند متر است چه مسابقهای است شهرداری میگذارد؟ کسی که بلد است چه مشکلی را حل کرد.آن کسی که نمیداند چه خاکی بر سرش شد؟! کار فرهنگی، کار خدماتی، اینها را باید نشست فکر کرد. تصمیم با یک نفر نباشد، ببین آقا، بگذار من رک بگویم.
برادرانی که پول دستتان است، در آموزش و پرورش، در دانشگاه، در شهرداری و غیره، هرکس پول دستش است، کاری که میکنید یا به بهشت میروید، یا به جهنم میروید. دیگر راه سوم که نداریم. اگر بهشت بروید، دست یک اسلام شناس را هم بگیرید و ببرید. بگویید: آقای فلانی ما این پول را میخواهیم اینجا خرج کنیم. خدا راضی است یا نه؟ یک مجتهدی، یک ملایی، یک آدم اسلام شناسی که فقط اسلام شناس هم نباشد. اسلام شناس، نیاز شناس، مردم شناس، هنر شناس، یک عالم وارستهای را پیدا کنید، اگر بهشت میروید رأی او را هم داشته باشید که یک نفر را با خودتان بهشت ببرید. اگر میروید جهنم، لااقل بگویید: خدایا ما سرمان نمیشد، این آقا هم امضا کرد و این پول را خرج کرد. او را بگیر! یا میروید جهنم، یا میروید بهشت. اگر بهشت میروید یک آقا را با خودتان ببرید. اگر میروید جهنم لااقل جهنمتان را گردن آقا بیاندازید. بگویید: این آقا گفت. یک مشاور اسلام شناس باید داشته باشید. منتهی نه مشاوری که... کارهایتان هم رنگ الهی داشته باشد، میماند. مردم کار خدایی و کار غیر خدایی را میفهمند. اگر یک کاری خدایی نباشد، میفهمند. نه مردم میفهمند، بچهها هم میفهمند.
بچهی من حدوداً سه ساله بود. یک مهمانی خانهی ما آمد، او هم یک بچهی دو سه ساله داشت. من بچهی دو سه سالهی مهمان را بوسیدم. بعد دیدم بچهی خودم دارد نگاه میکند، فوری بچهی خودم را هم بوسیدم. چون دیدم دارد نگاه میکند. این بچه آمد گفت: آقاجان! گفتم: بله. گفت: تو مرا الکی بوسیدی. (خنده حضار) اصلاً ماتم برد و قیافهام چنین شد. یک چنین قیافهای، رفت در اتاق و برگشت و گفت: آقاجان، گفتم: بله! گفت: دیدی چه به تو گفتم، همچین کردی! (خنده حضار) دو تا سیلی این بچه ی دو ساله به من زد. والله به حضرت عباس کارهای سیاسی را مردم میفهمند.
7- اخلاص در کارهای فرهنگی
کارهای خالص را مردم میفهمند. کارهای ریایی را میفهمند. هیأتها را میفهمند که چه کسی خالص است و چه کسی خالص نیست. آخوندها را میفهمند که چه کسی خالص است و چه کسی خالص نیست. خوب مردم میفهمند. نه تنها مردم میفهمند، بچهها هم میفهمند. حالا بچهها خیلی میفهمند...................... برای ادامه مطلب به آدرس زیر مراجعه گردد:
http://www.khabaronline.ir/detail/192848/culture/religion خبر آنلاین
مرکز مدیریت حوزه؛
شیعه واقعه جانگداز هشتم شوال را فراموش نخواهد کرد
به گزارش خبرگزاری حوزه، مرکز مدیریت حوزه های علمیه با انتشار بیانیه ای با تسلیت سالروز واقعه جانگداز تخریب بارگاه ملکومتی ائمه بقیه (ع) از همه محبان اهلبیت(ع) در خواست کرده که روز هشتم شوال را به سوگ نشسته و خاطره آن را زنده نگه دارند.
در بخشی از این بیانیه آمده است: هشتم شوال سالروز واقعه جانگداز تخریب بارگاه ملکومتی و باشکوه ائمه هدی(ع) به دست عناصر وهابیت کوردل و بیخرد است. فرقهای جعلی که با حمایت استکبار جهت تفرقه و اختلافافکنی بین مسلمانان به وجود آمد و با ارائه چهرهای خشن و تکفیری به زدودن ارزشهای والای اسلام عزیز و چهره مهر و رحمت دین الهی پیامبر(ص) پرداخته و با تخریب آثار مهم و تاریخی مکه و مدینه و پس از آن در نقاط مختلف جهان که هر کدام نشانهای از عظمت اسلام و تاریخ گویای آن بود فرهنگ غنی مسلمانان را ناخبردانه نابود کرده و قلوب مسلمین جهان را جریحهدار نموده و خسارت عظیم و غیرقابل جبران به بار میآوردند.
در ادامه این بیانیه، مرکز مدیریت حوزههای علمیه با عرض تسلیت این واقعه جانسوز به ساحت مقدس حضرت ولیعصر(عج) و رهبر معظم انقلاب و مراجع عظام تقلید و حوزههای علمیه و عموم مردم مسلمان و شیعیان جهان، ضمن محکوم کردن تخریب توهینآمیز تمام آثار اسلامی حرمین شریفین مخصوصا قبور ائمه بقیع(ع) و نیز عتبات مقدسه در سراسر جهان به دست فرقه ضاله وهابیت، از همه محبان اهلبیت(ع) میخواهد که روز هشتم شوال روز تخریب قبول ائمه بقیه را به سوگ نشسته و خاطره آن را زنده نگه دارند و به سران این فرقه گمراه که با پیش گرفتن راه عناد و لجبازی هرگز در صحنههای مناظره با منطق و برهان حضور پیدار نمیکنند توصیه میکند تا از تفرقه و اختلاف میان مسلمانان دست برداشته و به برادرکشی و ایجاد فساد و تخریب اعتاب مقدسه و اماکن مذهبی خاتمه بدهند چرا که مسلمانا جهان با الهام از ندای وحدتبخش قرآن و با اتحاد و استقامت، روز به روز به نیرنگها و توطئههای دشمنان اسلام که متاسفانه توسط عدهای وابسته، علیه کیان اسلام و اهلبیت(ع) در حال پیاده شدن است بیپرده و اختلاف افکنان و توطئهگران را به خاک مذلت خواهد نشاند، یریدون لیطفئوا نورالله بافواههم و الله متم نوره و لو کره الکافرون.
مرکز مدیریت حوزههای علمیه
بسم الله القاسم الجبّارین
اشتباه نکنید !
این عکس تبلیغ فلان روزنامه بی درد نیست !
این کودک، زیر باد کولر نخوابیده است !
نه ! ... اشتباه نکنید ! ... اینجا اتاق خوابش نیست
امروز نتوانست شیرش را بخورد
حال مادرش را نپرسید ! ... گویا هنوز به هوش نیامده از داغ علی اصغرش !
اگرچه او را شستند ولی قرمزی قنداقهاش را ببینید چگونه از کنار حنجرهاش چشمک می زند
امروز زمان خفقان گرفتن نیست !
رجز باید خواند و به میدان باید رفت !
مگر شمر را نمی بینید که اینبار بدون امان نامه آمده است ؟!
تیر حرمله دیگر سه شعبه نیست ... بمب فسفری است !
اگرچه کربلا تکرار شدنی نیست ولی گویا در غزّه این روزها نمایشنامه کربلا روی صحنه است
خدایا !
این بغض که در حنجره تاریخ چنگ می زند کی در مشتها گره خواهد شد و این فشاری که بر دندانهای خشمگین میآید چه زمان فرو خواهد نشست
برسان منجی را که کارد به استخوان انسانیت رسیده است
و هزار البته چون همه اینها در مقابل دیدگان تو به وقوع می پیوندد عنان صبر از کف نمی رود
اللهم لک الحمد حمد الشّاکرین علی مصابهم ...
نقل از شین مثل شعور
تصویر مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای
در حال کار در مزرعه
http://img.3eke.ir/displayimage.php?pid=1275
*********************************************************
1229.الکافی عن أبی عَمرو الشَّیبانی :رَأیتُ أبا عَبدِ اللّه ِ علیه السلام وَ بِیَدِهِ مِسحاةٌ وَ عَلَیهِ إزارٌ غَلیظٌ یَعمَلُ فی حائِطٍ لَهُ وَ العَرَقُ یَتَصابُّ عَن ظَهرِهِ فَقُلتُ :جُعلتُ فِداکَ أعطِنی أکفِکَ فَقالَ لی : إنّی أُحِبُّ أن یَتَأذَّی الرَّجُلُ بِحَرِّ الشَّمسِ فی طَلَبِ المَعیشَةِ . 1
(انظر) بحار الأنوار : 47 / 16 باب 4 .
1229.الکافى ( ـ به نقل از ابو عمرو شیبانى ـ ) : امام صادق علیه السلام را دیدم که در دستش بیلى بود و پیراهنى ضخیم بر تن داشت و در بوستان خود کار مى کرد و عرق از پشت او سرازیر بود . عرض کردم : فدایت شوم ؛ اجازه بدهید من به جاى شما کار کنم . فرمود : من دوست دارم که مرد ، براى تأمین معیشت خود ، در گرماى آفتاب اذیّت شود
**بروکارکن مگو چیست کار که سرمایه جاودانی است کار
**نابرده رنج گنج میسر نمی شود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
http://www.hadith.net/n1427-e30461.html حدیث نت
شرح حال و حکایتهایی از آیت الله حاج آقا رحیم ارباب
.
شرح حال و حکایتهایی از آیت الله حاج آقا رحیم ارباب |
حکایتهایی از آیت الله حاج آقا رحیم ارباب درباره مکارم اخلاقی ایشان : تندیس ادب زهد احترام به کودکان تا خوراکتان این است با ما اطباء سرو کار ندارید من تمام عمرم به نامحرم نگاه نکردم کلاه پوستی کم گوی و گزیده گوی هیچگاه بدخواه کسی نبودم چهره اش یاد خدا بود استخاره ازدواج عقیده آیة الله ارباب این بود دختری که می خواهد ازدواج نماید بدون رسیدگی و تحقیق تن به ازدواج ندهد ویا اینکه خانواده او صرفاً متکی به استخاره نباشند، بلکه باید آن دختر فکر کند که می خواهد عمری را با مردی سپری نماید وجهت این موضوع تحقیق در مورد پسر را لازم می دانستند به خصوص در مورد دو چیز، یکی اخلاق ودیگری دیانت وفرمودند: از روایات هم همین دستور رسیده و می گفتند : چرا برخی بدون تحقیق ورسیدگی این کار را انجام می دهند، زیرا اغلب طلاق ها بواسطه عدم تحقیق است. در همین مورد اگر کسی به ایشان می گفت یک استخاره برای امر خیری بنمائید وچنانکه موضوع را مطرح می نمود که برای ازدواج است می فرمودند : شما باید تحقیق کنید واستخاره ننمائید. درباره حاج میرزا علی آقای شیرازی نفوذ کلام حاج آقا رحیم توجه به همسایگان جلسه بدون ذکر خدا حسرت است آیا میتوان نماز را به فارسى خواند؟ آثار صلوات احترام به سیده بروید تسبیحات بخوانید شوق علم آموزی تخت فولاد http://anhar.ir/Newsview.asp?ID=205 پیگاه اینترنتی انهار |
حضرت آیة الله آقا رحیم ارباب

در سال 1297 هـ ق در قریه «چرمهین» اصفهان و در خانه حاج علی پناه (ارباب حاج آقا) پسری به دنیا آمد که نام او را «رحیم» برگزیدند.
در سال 1297 هـ ق در قریه «چرمهین» اصفهان و در خانه حاج علی پناه (ارباب حاج آقا) پسری به دنیا آمد که نام او را «رحیم» برگزیدند.
خاندان
پدر آقا رحیم، حاج علی پناه، مشهور به ارباب حاج آقا (فرزند عبدالله مشهور به ارباب آقا) فرزند حاج علی پناه فرزند ملا عبدالله شیرانی بود. آقا رحیم در خانواده ای رشد کرد که افرادی باسواد، اهل شعر و ادب و تاریخ بودند. پدر ایشان در شعر، تخلص «لنگر» داشت و سال ها با عمان سامانی و دهقان سامانی و ملا محمد همامی و دیگر شعرای معاصرش جلسات شعر داشت.
آقا رحیم
نیز بیش تر اشعار فارسی حافظ و مولانا و شعرای عرب را که حفظ داشت، از دوره کودکی خود و از طریق شنیدن از زبان پدر و عمویش بوده است. آقا رحیم ارباب بزرگ ترین فرزند خانواده اش بود. وی دو برادر و یک خواهر داشت. یکی از برادرانش، عبدالله ارباب (1298 ـ 1379 هـ ق) استاد بزرگ خط نسخ بود و قرآن و کتاب های دعا را با این خط می نوشت. دومین برادر وی، حاج عبدالعلی ارباب (1304 ـ 1384 هـ ق) بود. او مردی باسواد و اهل کمال بود که مخارج خانواده به همت وی تأمین می شد. هر دو برادر آقا رحیم از وی کوچک تر بودند، و پیش از او وفات یافتند. اجداد آقا رحیم ارباب از اعیان دهاقین و مشاهیر نجبا و بزرگ زادگان قریه چرمهین از قرای معروف روستای لنجان اصفهان و صاحب مال و ثروت بودند و بدین سبب به لقب ارباب خوانده می شود. پدر و عمویش (ارباب حاج حسن) از ستم بختیاری ها گریخته... به شهر آمدند که تظلم کنند؛ اما چه نتیجه که حاکم، خود فاسدتر از آن ها (بختیاری ها) بود و به ناچار برای همیشه در اصفهان و ـ در محله باغ همایون سابق و باغ تختی امروزی ـ ساکن شدند و محل سکونت آن ها چهار خانه تو در تو بود که چهار طرف این خانه ها اتاق وجود داشت، و هشت خانوار که حدود شصت نفر بودند در صلح و صفا و آرامش می زیستند...».
آقا رحیم ارباب، ادبیات فارسی و بخشی از صرف و نحو را در کودکی، نزد ملا محمد همامی، در «چرمهین» خواند. وی در اصفهان، بقیه مقدمات و سطوح را نزد حاج میرزا بدیع (متوفا: 1318 هـ ق)، قوانین اصول را نزد علامه آیت الله آقا سید محمدباقر درچه ای (متوفا: 1342 هـ ق) و خارج اصول فقه را نزد سید ابوالقاسم دهکردی و حاج آقا منیر احمدآبادی (متوفا: 1342 هـ ق) آموخت. فلسفه، هیئت و ریاضیات را نزد جهانگیر خان قشقایی و آخوند ملا محمد کاشی فراگرفت. وی 4 سال به فراگیری اسفار نزد حاجی ملا اسماعیل درب کوشکی پرداخت. او برای ادامه تحصیلات، به عراق رفت و در درس میرزا محمد حسن شیرازی شرکت کرد، تا به مقام اجتهاد نائل آمد. او شوق فراوانی نسبت به فراگیری دانش داشت. خودش در این باره می گوید: «از اول شب آماده مطالعه کتاب های علمی می شدم و مطالعه طول می کشید تا شام حاضر می شد و لذت مطالعه کتاب، مهلت به صرف شام نمی داد و غذا سر می شد و گاهی مطالعه طول می کشید تا صبح می شد و بعد از تناول غذای شب و ادای فریضه صبح، در مجلس درس حاضر می شدم و با شوق علم آموزی اعتنا به کمبود خواب نداشتم». آقا رحیم ارباب از حیث تبحر در ادبیات، در زمان خود کم نظیر بودند. تمام اشعار سیوطی را در سن نود و چند سالگی از حفظ داشتند و نیز کتاب شرح منظومه ملا هادی سبزواری را، همین ملاهادی کتابی دارد در فقه به نام «نبراس» که هم نظم است و هم نثر و موضوع آن فلسفه احکام است.
استادان حاج آقا رحیم در اصفهان و نجف به شرح ذیل است:
1. حجت الاسلام و المسلمین ابوالمعالی کلباسی.
2. آخوند ملا محمد کاشی.
3. آیت الله سید محمد تقی مدرس.
4. آیت الله حاج سید محمد باقر درچه ای.
5. جهانگیر خان قشقایی.
6. آیت الله سید ابوالقاسم دهکردی (1272 ـ 1353 هـ ق).
7. میرزا بدیع درب امامی (متوفا: 1318 هـ ق).
8. حاج آقا منیر احمد آبادی (1269 ـ 1342 هـ ق).
9. آقا سید محمود کلیشادی (متوفا: 1324 هـ ق).
احترام به استادان
ارادت و عشق آقا رحیم به استادانش، به خصوص جهانگیرخان قشقایی و آخوند کاشی به حدی بود که نظیرش در کم تر کسی دیده شده است. وی در خدمت آن دو بزرگوار می ایستاد تا بگویند: آقا رحیم، بنشین! آن وقت با ادب در حضور آنان می نشست. نکته مهمی که در زندگی ایشان قابل توجه است و به عنوان اسوه پذیری از آیت الله ارباب می توان نام برد، این است که در مورد خدمت به استادش، جهانگیرخان این گونه بود که کلیه وسایل زندگی و خوراک ایشان را تهیه و غذای ایشان را آماده می کرد و حتی لباس های ایشان را با نهایت احتیاطی که طبیعت او بود، می شست؛ آن گاه اگر اجازه می داد از خدمتش مرخص می شد.
او شرح لمعه تدریس می کرد. درس شرح لمعه ایشان آن قدر تطبیقی بود و شرح و بسط داشت که مطالب را استدلالی برای شاگردانشان می گفتند. آن کسانی که می رفتند درس ایشان و آن را یادداشت می کردند، از شرح لمعه آیت الله ارباب بیشتر از درس خارج دیگران استفاده می کردند؛ به طوری که کسی شش یا هفت سال به درس خارج حاج آقا رحیم ارباب می رفت، ادعای اجتهادش مقرون به دلیل می شد. چون در هر بحث فقهی، ایشان روایاتش را از بحار الانوار و یا کتب مشهور روایی که مستند فقه است، نقل می نمودند و یا نظر استادان فقه را با دلایل آن می گفتند. کتاب وسایل الشیعه از کتاب های جامع اخبار فقهی است، کانه ایشان آن روایات را حاضر الذهن داشتند و اقوال مختلف فقها را نقل می کردند، با شرح لمعه تمام اقوال را با شواهد روایی و شواهد آیات قرآن کریم، تفسیر، لغت، رجال، درایه آن کاملا بررسی می کردند. مصداق آن چه که به آن می گویند درس خارج.
حاج آقا رحیم ارباب، ابتدا در مسجد حکیم و سپس در مسجد «کرک یراق» تدریس می کردند. وی «فقه را از روی جواهر می گفتند و جواهر هم جلوی ایشان بود. در خارج فقه استنباطشان از روی جواهر آشیخ محمد حسین نجفی بود. فقه را از جواهر می گفتند و اصول را هم از فرائد.» او پس از آن که بیماری اش شدت یافت، در منزل تدریس می کردند. وی به تدریس، بیش تر از هر چیز دیگر اهمیت می دادند، در طول پنجاه سال کمتر مسافرت رفتند، حتی برای سفرهای زیارتی عتبات مقدس کربلا، نجف، مشهد و حج هم همان یک حج واجب را ایشان رفتند. ایشان درس را تعطیل نمی کردند و در احیای حوزه و تربیت شاگردانی که هر کدام از علمای این شهر (اصفهان) هستند، نهایت جدیت و کوشش را می نمودند.
آیت الله ارباب در سال 1320 جواهر و شرح تجرید علامه را در مسجد حکیم تدریس می کردند. وی معتقد بود تنها تدریس کافی نیست، علما و مجتهدین بر اریکه منبر بنشینند و به بیان مسائل شرعیه و اخلاقیات برای مردم بپردازند. یکی از شاگردان وی می گوید: در زمینه فلسفه، در حد اعلی بودند و به «حکیم» شهرت داشتند. آیت الله ارباب آخرین فروغ های فلسفه در اصفهان بودند. وی مدت ها درس فلسفه می گفتند، لکن بعدا تبدیل کردند به کلام. مانند«شرح تجرید» و هنگامی که به ایشان پیشنهاد می شود که شرح منظومه تدریس کنند، قبول نمی کنند و می فرماید: حاضرم شرایع الاسلام (فقه) بگویم. حکمت ایشان «متمایل به حکمت مشاء و حرف های ملاصدرا بود؛ به مطالب صدر المتألهین خیلی اهمیت می دادند. هر وقت حرف از حکمت بود، معمولا سخنان ملاصدرا یا محی الدین عربی اندلسی را مطرح می فرمودند، زیرا اینها استوانه های علمی ایشان بودند در حکمت و عرفان.
1. ملا محمد علی معلم حبیب آبادی (نویسنده مکارم الآثار) می گوید: «من هیئت را خدمت آیت الله ارباب می خواندم و مثل این که ایشان در کرات سیر کرده بودند، با وجود نداشتن ابزار و وسایل در آن زمان، چنان برای ما علم هیئت را ترسیم می نمودند که گویا می دیدیم و برای ما عینیت پیدا می کرد».
2. سید حسین مدرس هاشمی (متولد: 1290 هـ ق). وی هیئت را نزد آیت الله ارباب فرا گرفت. او درباره استادش می گوید: «خیلی به ادبیات بها می داد و اگر طلبه ای عبارتی را اشتباه می خواند، خیلی ناراحت می شد و برعکس، وقتی عبارت عربی را از نظر ادبی خوب می خواند، او را مورد تشویق قرار می داد».
3. سید مصطفی بهشتی نژاد.
4. سید محمد حسینی قهدریجانی.
5. شهید سید محمد حسینی بهشتی.
6. شهید محمد مفتح.
7. حاج سید محمدرضا خراسانی.
8. حاج میرزا علی آقا هسته ای.
9. سید محمد مبارکه ای.
10. حاج ملا رمضان املایی.
11. حجت الاسلام مقتدایی.
12. حاج آقا رضا بهشتی نژاد.
13. ملا هاشم جنتی (پدر آیت الله جنتی).
14. حاج آقا هدایت (اهل شهرضا).
15. حاج آقا مهدی امام (امام جمعه شهرضا).
16. آخوند نوری (اهل رهنان).
17. حاج آقا میرزا امام دهکردی.
18. حاج آقا مصطفی امام دهکردی.
19. آقای حسین علی راشد (سخنران معروف).
20. شیخ مرتضی شمس اردکانی.
21. حاج آقا کلباسی.
22. آیت الله ناصری اصفهانی.
23. جلال الدین همایی. وی هر وقت به اصفهان می آمد، فورا به خدمت آقای ارباب می شتافت و ایشان نیز به وی علاقه داشتند. آقا همایی «فقه» آیت الله ارباب را تماما می دانست. آقای همایی در این خصوص نوشته است: «این بنده حقیر افتخار دارد که سالیان دراز با ارادت صادق در خدمت ایشان آمد و رفت داشتم و مدت مدید از درس فقه، کلام، هیئت و نجوم از محضر مبارکشان بهره مند شده ام. آنچه درباره ایشان می نویسم مبتنی بر درایت است، نه روایت؛ از قبیل مشاهدات و امور یقینی است نه مسموعات و قضایای حدسی و تخمینی.
24. شهید مرتضی مطهری. آیت الله شیخ احمد فیاض می گوید: «مرحوم مطهری پیش حاج میرزا علی شیرازی و مرحوم ارباب ـ که در جنبه های حکمت و ریاضی و... قوی بودند و جامع ـ رفت و آمد می کردند و از ایشان استفاده ها می بردند، مرحوم ارباب به ایشان احترام می گذاشتند». شهید مطهری درباره حاج آقا رحیم ارباب گفت: «خدا حفظ کند آقای حاج آقا رحیم ارباب اصفهانی را، ایشان از علمای طراز اول ما در فقه و اصول و فلسفه و ادبیات عرب و قسمتی از ریاضیات قدیم می باشند؛ شاگرد حکیم معروف مرحوم جهانگیر خان قشقایی بوده اند و مثل مرحوم جهانگیر خان هنوز هم کلاه پوستی به سر می گذارند».
در خصوص ویژگی های اخلاقی حاج آقا رحیم ارباب باید گفت که وی مردی بود که جذبه معنوی اش، کوچک و بزرگ را به تکریم و تعظیم وامی داشت و سخنان کوتاه و پرلطفش هر کسی را به قبول و اطاعت ترغیب می کرد. همیشه با طمأنینه راه می رفت و چشم به سوی زمین داشت. ابتدا، از طریق صدا دیگران را می شناخت و بعد آنها را می دید. به اندک غذایی قانع بود، غذای اصلی او را لبنیات تشکیل می داد. اگر به مهمانی می رفت ساده ترین غذا را می خورد. عادت او، خوردن چند استکان چای بود. هرگز با هیچ کس، بچه و بزرگ، با لحن تند و خشن سخن نمی گفت و همه را با لفظ آقا یا خانم صدا می زد. او با بچه هایی که شلوغ می کردند، درشتی نمی کرد و با مهربانی برخورد می نمود. هر کس به ملاقات او می رفت، تا آن جا که توان داشت در تکریم و تعظیم او می کوشید و در مقابل او به پا می خاست. کم تر کسی دیده شده است که هنگام سخن گفتن از استادان خود و بزرگان گذشته و حال، تا آن حد احترام آمیز سخن گوید. وقتی از جهانگیر خان و آخوند کاشی حرفی به میان می آورد، درست مثل آن بود که هنوز در برابر آنان ایستاده است. آنها را عاشقانه می ستود. یک بار مرد ناپخته ای به ایشان گفت: حاج آقا! شنیده ام که مرحوم آخوند کاشی گاهی عصبانی که می شدند الفاظ تند و درشت بر زبان می آوردند. در پاسخ گفتند: از این بابت چیزی نمی دانم؛ ولی شما آیا از بزرگی مقام و علم آخوند چیزی نشنیده ای؟ گفت: چرا. گفتند: پس از آنها حرف بزنید.
مرحوم ارباب، از نظر علمی فوق العاده بود. مرحوم ارباب رفته بودند تهران برای معالجه. آقایی از علمای تهران، همراه پسرش به عیادت آن مرحوم می روند. همان جا، مشکل فلسفی را که سال ها دنبال حل آن بوده؛ ولی موفق به حل آن نشده بود، از مرحوم ارباب سؤال می کند. ایشان با همان حال مریضی و با آن کهولت سن، پاسخ وی را می دهد و سپس اشعاری را از منظومه، از حفظ می خواند. آن آقا به پسرش می گوید: این چنین باید درس خواند که هنوز اشعار منظومه از یادش نرفته است و مشکل مرا هم به آسانی حل کرد.
تألیفات
حاج آقا رحیم ارباب جزوه ای در علم هیئت نوشته بودند. از جمله آثار ایشان، حاشیه نویسی بر کتب مختلف علمی ـ فلسفی بود ـ به طوری که مطالب خلاف خود را در سطوری یادداشت و نظر خودشان را نیز می نوشتند. ایشان در این زمینه همانند مرحوم ابوالحسن شعرانی بودند که بر آثار دیگران حاشیه می زدند. آیت الله ارباب همراه آیت الله حاج میرزا علی آقا شیرازی، در تصحیح «تبیان» سعی فراوانی نمود. «مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی در جلسات متعددی که در هر هفته با حاج آقا رحیم داشتند؛ آن دو با هم گفت و گو می کردند و بقیه سراپا گوش بودند، خوب به یاد دارم که مدت های مدید، به هنگامی که مشغول تصحیح تبیان بودند، از بعداز ظهر تا غروب، دو نفری مشغول بودند و گاهی سید دیگری نیز بود که متأسفانه ایشان را به یاد نمی آورم. به هر حال، تبیان را صفحه به صفحه تصحیح کرده و به پیش می رفتند؛ تا پایان پذیرفت. این تفسیر شامل 76 جزء بود که در کتابخانه مرحوم آقا محسن اراکی بوده است که به دستور حاج میرزا علی آقا شیرازی از آن جا توسط استاد حسین عمادزاده به اصفهان ـ برای تصحیح و مقابله ـ برده می شود. از دیگر آثار این عالم فرهیخته، تعلیقات ریاضی در حواشی کتاب «منهاج معادن التجنیس» است که در نسخه عکسی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود است.
توجه به فقرا و مستمندان
دکتر محمد باقر کتابی می گوید: وقتی که عازم سفر بیت الله بودم و جهت خداحافظی منزل آقای ارباب رفتم، به ایشان عرض کردم: آقا! آمده ام خداحافظی کنم، ضمنا یک مقدار پول در ذمه من هست که آمده ام خدمت شما بدهم. آقا دست در جیبشان کردند، مقداری پول درآورده و به من داده، فرمودند: آقا، چرا از فلان همسایه تان غافلید؟! این پول ها را با پو ل های خودتان روی هم گذاشته و بدهید به او. عوام و خواص به عدالت ایشان معترفند و کلیه طبقات مردم از بازاری، اداری، مقدسین و مجتهدین به ایشان ارادت دارند و اطلاق نائب امام برای ایشان صحیح است. هیچ گاه تاکنون از سهم امام اعاشه نکرده اند، اصلا سهم امام نمی گیرند، به مردم می گوید: خود شما بروید به مستحقین و طلاب سهم امام بدهید؛ چه لازم است که من بگیرم و به آنها بدهم.
آیت الله ارباب نزدیک به یک قرن زیست. این حکیم فرزانه در خصوص راز طولانی بودن عمر خود گفته است: «من هیچ وقت بدخواه کسی نبودم». وی در 18 ذی الحجه 1396 هـ ق مصادف با 19 آذر ماه 1355 هـ ش و در روز عید غدیر دارفانی را وداع گفت. بدن مطهرش را در تخت فولاد اصفهان، حوالی تکیه ملک به خاک سپردند.
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=88636 تبیان

مروری کوتاه بر زندگانی آیت الله العظمی حاج آقا رحیم ارباب
خاندان
پدر آقا رحیم، حاج علی پناه، مشهور به ارباب حاج آقا (فرزند عبدالله مشهور به ارباب آقا) فرزند حاج علی پناه فرزند ملا عبدالله شیرانی بود. آقا رحیم در خانواده ای رشد کرد که افرادی باسواد، اهل شعر و ادب و تاریخ بودند. پدر ایشان در شعر، تخلص «لنگر» داشت و سال ها با عمان سامانی و دهقان سامانی و ملا محمد همامی و دیگر شعرای معاصرش جلسات شعر داشت. آقا رحیم نیز بیش تر اشعار فارسی حافظ و مولانا و شعرای عرب را که حفظ داشت، از دوره کودکی خود و از طریق شنیدن از زبان پدر و عمویش بوده است. آقا رحیم ارباب بزرگ ترین فرزند خانواده اش بود. وی دو برادر و یک خواهر داشت. یکی از برادرانش، عبدالله ارباب (1298 ـ 1379 هـ ق) استاد بزرگ خط نسخ بود و قرآن و کتاب های دعا را با این خط می نوشت. دومین برادر وی، حاج عبدالعلی ارباب (1304 ـ 1384 هـ ق) بود. او مردی باسواد و اهل کمال بود که مخارج خانواده به همت وی تأمین می شد. هر دو برادر آقا رحیم از وی کوچک تر بودند، و پیش از او وفات یافتند. اجداد آقا رحیم ارباب از اعیان دهاقین و مشاهیر نجبا و بزرگ زادگان قریه چرمهین از قرای معروف روستای لنجان اصفهان و صاحب مال و ثروت بودند و بدین سبب به لقب ارباب خوانده می شود. پدر و عمویش (ارباب حاج حسن) از ستم بختیاری ها گریخته... به شهر آمدند که تظلم کنند؛ اما چه نتیجه که حاکم، خود فاسدتر از آن ها (بختیاری ها) بود و به ناچار برای همیشه در اصفهان و ـ در محله باغ همایون سابق و باغ تختی امروزی ـ ساکن شدند و محل سکونت آن ها چهار خانه تو در تو بود که چهار طرف این خانه ها اتاق وجود داشت، و هشت خانوار که حدود شصت نفر بودند در صلح و صفا و آرامش می زیستند.».ایشان در اصفهان نزد علمای بزرگی چون حاج میرزا بدیع درب امامی، سید محمد باقر درچه ای، آقا سید ابوالقاسم دهکردی، حکیم جهانگیر خان قشقایی و آخوند کاشی، کسب علم نموده و به مقام اجتهاد رسید. مراتب سیر و سلوک را نزد جهانگیرخان و آخوند کاشی فرا گرفت او شاگرد خاص آخوند کاشی بود. و مدت 20 سال متوالی در خدمت وی بود. و انواع علوم را از محضر او آموخت. ارادت وی به استادش چنان بود که بعد از فوت استاد، هر هفته به زیارت قبر وی می رفت و هنگام فوت نیز وصیت نمود در مجاورت استادش دفن شود.
استادان
استادان حاج آقا رحیم در اصفهان و نجف به شرح ذیل است:1-حجت الاسلام و المسلمین ابوالمعالی کلباسی.
2-آخوند ملا محمد کاشی.
3- آیت الله سید محمد تقی مدرس.
4- آیت الله حاج سید محمد باقر درچه ای.
5-جهانگیر خان قشقایی.
6-آیت الله سید ابوالقاسم دهکردی (1272 ـ 1353 هـ ق)
7-میرزا بدیع درب امامی (متوفا: 1318 هـ ق)
8-حاج آقا منیر احمد آبادی (1269 ـ 1342 هـ ق)
9-آقا سید محمود کلیشادی (متوفا: 1324 هـ ق)
حوزه درسش نیز مجمع فضلا و دانشمندان روزگار بود. شاگردان بسیاری را تربیت نمود. از جمله شاگردان او می توان به: استاد جلال الدین همایی، سید مصطفی بهشتی نژاد، ملا هاشم جنتی، شیخ محمد باقر صدیقین و بسیاری از بزرگان دیگر اشاره نمود.
احترام به استادان
ارادت و عشق آقا رحیم به استادانش، به خصوص جهانگیرخان قشقایی و آخوند کاشی به حدی بود که نظیرش در کم تر کسی دیده شده است. وی در خدمت آن دو بزرگوار می ایستاد تا بگویند: آقا رحیم، بنشین! آن وقت با ادب در حضور آنان می نشست. نکته مهمی که در زندگی ایشان قابل توجه است و به عنوان اسوه پذیری از آیت الله ارباب می توان نام برد، این است که در مورد خدمت به استادش، جهانگیرخان این گونه بود که کلیه وسایل زندگی و خوراک ایشان را تهیه و غذای ایشان را آماده می کرد و حتی لباس های ایشان را با نهایت احتیاطی که طبیعت او بود، می شست؛ آن گاه اگر اجازه می داد از خدمتش مرخص می شد.تدریس
او شرح لمعه تدریس می کرد. درس شرح لمعه ایشان آن قدر تطبیقی بود و شرح و بسط داشت که مطالب را استدلالی برای شاگردانشان می گفتند. آن کسانی که می رفتند درس ایشان و آن را یادداشت می کردند، از شرح لمعه آیت الله ارباب بیشتر از درس خارج دیگران استفاده می کردند؛ به طوری که کسی شش یا هفت سال به درس خارج حاج آقا رحیم ارباب می رفت، ادعای اجتهادش مقرون به دلیل می شد. چون در هر بحث فقهی، ایشان روایاتش را از بحار الانوار و یا کتب مشهور روایی که مستند فقه است، نقل می نمودند و یا نظر استادان فقه را با دلایل آن می گفتند. کتاب وسایل الشیعه از کتاب های جامع اخبار فقهی است، کانهُ ایشان آن روایات را حاضر الذهن داشتند و اقوال مختلف فقها را نقل می کردند، با شرح لمعه تمام اقوال را با شواهد روایی و شواهد آیات قرآن کریم، تفسیر، لغت، رجال، درایه آن کاملا بررسی می کردند. مصداق آن چه که به آن می گویند درس خارج.حاج آقا رحیم ارباب، ابتدا در مسجد حکیم و سپس در مسجد «کرک یراق» تدریس می کردند. وی «فقه را از روی جواهر می گفتند و جواهر هم جلوی ایشان بود. در خارج فقه استنباطشان از روی جواهر آشیخ محمد حسین نجفی بود. فقه را از جواهر می گفتند و اصول را هم از فرائد.» او پس از آن که بیماری اش شدت یافت، در منزل تدریس می کردند. وی به تدریس، بیش تر از هر چیز دیگر اهمیت می دادند، در طول پنجاه سال کمتر مسافرت رفتند، حتی برای سفرهای زیارتی عتبات مقدس کربلا، نجف، مشهد و حج هم همان یک حج واجب را ایشان رفتند. ایشان درس را تعطیل نمی کردند و در احیای حوزه و تربیت شاگردانی که هر کدام از علمای این شهر (اصفهان) هستند، نهایت جدیت و کوشش را می نمودند.
آیت الله ارباب در سال 1320 جواهر و شرح تجرید علامه را در مسجد حکیم تدریس می کردند. وی معتقد بود تنها تدریس کافی نیست، علما و مجتهدین بر اریکه منبر بنشینند و به بیان مسائل شرعیه و اخلاقیات برای مردم بپردازند. یکی از شاگردان وی می گوید: در زمینه فلسفه، در حد اعلی بودند و به «حکیم» شهرت داشتند. آیت الله ارباب آخرین فروغ های فلسفه در اصفهان بودند. وی مدت ها درس فلسفه می گفتند، لکن بعداً تبدیل کردند به کلام. مانند«شرح تجرید» و هنگامی که به ایشان پیشنهاد می شود که شرح منظومه تدریس کنند، قبول نمی کنند و می فرماید: حاضرم شرایع الاسلام (فقه) بگویم. حکمت ایشان «متمایل به حکمت مشاء و حرف های ملاصدرا بود؛ به مطالب صدر المتألهین خیلی اهمیت می دادند. هر وقت حرف از حکمت بود، معمولاً سخنان ملاصدرا یا محی الدین عربی اندلسی را مطرح می فرمودند، زیرا اینها استوانه های علمی ایشان بودند در حکمت و عرفان.
وی در فقه بسیار خوش سلیقه و دارای استقلال فکری بود. در ریاضیات، هیئت و نجوم به تصدیق اهل فن، استاد مسلم بود. بسیاری از خطبه های نهج البلاغه را از حفظ داشت و اشعار ابن ابی الحدید را در مناقب امیر المؤمنین علی علیه السلام مکرر می خواند و وی را می ستود.
اعتقاد و علاقة آیت الله ارباب نسبت به امیر المؤمنین علیه السلام به حدی بود که این عشق و ارادت با گوشت و خون او آمیخته شده بود. و بسیاری مواقع احادیثی را از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله که در فضائل امیر المؤنین علیه السلام فرموده بودند می خواندند.
یکی از نظریات فقهی حاج آقا رحیم ارباب وجوب عینی نماز جمعه بود. شهید مطهری می گوید: « روزی در اصفهان به خدمت ایشان رسیدم و موضوع نماز جمعه به میان آمد، ایشان می گفتند: نمی دانم شیعه چه وقت می خواهد عار ترک نماز جمعه را از خود بردارد و جلوی شماتت سایر فرق اسلامی را که ما را به عنوان تارک نماز جمعه ملامت می کنند، بگیرد». در خطبه های نماز جمعه نیز به بیان فضایل و مناقب حضرت علی علیه السلام می پرداختند. ایشان آنقدر علاقه به حضرت صدیقة طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها داشتند که همیشه در نمازهایشان سورة کوثر را قرائت می فرمودند. و می گفتند من نمی توانم این سوره را در نماز نخوانم. چون این سوره متعلق به وجود مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها است. حاج آقا رحیم ارباب دو سه سال آخر عمر نابینا شد. وقتی از ایشان پرسیدند: پس از این همه عمر آیا ادعایی هم دارید یا نه ؟ ایشان فرمودند: در مسائل علمی هیچ ادعایی ندارم، اما در مسائل شخصی خود دو ادعا دارم: یکی آنکه به عمرم غیبت نگفتم و غیبت نشنیدم و دوم آنکه در طول عمر چشمم به نامحرم نیفتاد.
در احوال شخصی ایشان نقل است که فرموده بود: برادرم با همسرش چهل سال در منزل ما بودند و در این چهل سال یک بار هم همسر برادرم را ندیدم.
ایشان تا پایان عمر به پیروی از استاد خود جهانگیرخان از گذاشتن عمامه پرهیز کردند و خود را شایستة این مقام نمی دانستند. و حال آنکه اگر کسی با ایشان محشور بود، لیاقت ایشان را از همه بیشتر می دید. حاج آقا رحیم رمز یک قرن زندگی خود را اینگونه بیان کردند:« من هیچ وقت بد خواه کسی نبودم».
آقا رحیم از مسائل سیاسی زمان خود نیز غافل نبود. و در زمان استقلال الجزایر فتوایی جهت کمک به مسلمانان و ملت الجزایر صادر کرده بودند.
شاگردان
از شاگردان مشهور حاج آقا رحیم ارباب که همگی به زهد، علم و تقوای ایشان اشاره می کنند به شرح زیر است:علامه جلال الدین همایی
شهید سید محمد حسینی بهشتی
شهید محمد مفتح
حاج ملا رمضان املایی
آقای حسین علی راشد (سخنران معروف)
شیخ مرتضی شمس اردکانی
آقای سید محمد مبارکه ای
سید مصطفی بهشتی نژاد
سید محمد حسینی قهدریجانی
سید حسین مدرس هاشمی
آقای مهدی امام (امام جمعة شهرضا)
آخوند نوری (اهل رهنان)
آقای میرزا امام دهکردی
آقای مصطفی امام دهکردی
آقای محمد علی معلم حبیب آبادی
آقای مقتدایی
آقای سید محمدرضا خراسانی
آقای میرزا علی آقا هسته ای
آقای رضا بهشتی نژاد
ملا هاشم جنتی (پدر احمد جنتی)
آقای کلباسی
آیت الله ناصری اصفهانی
تألیفات
حاج آقا رحیم ارباب جزوه ای در علم هیئت نوشته بودند. از جمله آثار ایشان، حاشیه نویسی بر کتب مختلف علمی ـ فلسفی بود ـ به طوری که مطالب خلاف خود را در سطوری یادداشت و نظر خودشان را نیز می نوشتند. ایشان در این زمینه همانند مرحوم ابوالحسن شعرانی بودند که بر آثار دیگران حاشیه می زدند. آیت الله ارباب همراه آیت الله حاج میرزا علی آقا شیرازی، در تصحیح «تبیان» سعی فراوانی نمود. «مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی در جلسات متعددی که در هر هفته با حاج آقا رحیم داشتند؛ آن دو با هم گفت و گو می کردند و بقیه سراپا گوش بودند، خوب به یاد دارم که مدت های مدید، به هنگامی که مشغول تصحیح تبیان بودند، از بعداز ظهر تا غروب، دو نفری مشغول بودند و گاهی سید دیگری نیز بود که متأسفانه ایشان را به یاد نمی آورم. به هر حال، تبیان را صفحه به صفحه تصحیح کرده و به پیش می رفتند؛ تا پایان پذیرفت. این تفسیر شامل 76 جزء بود که در کتابخانه مرحوم آقا محسن اراکی بوده است که به دستور حاج میرزا علی آقا شیرازی از آن جا توسط استاد حسین عمادزاده به اصفهان ـ برای تصحیح و مقابله ـ برده می شود. از دیگر آثار این عالم فرهیخته، تعلیقات ریاضی در حواشی کتاب «منهاج معادن التجنیس» است که در نسخه عکسی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود است.حکایتهایی از آیت الله حاج آقا رحیم ارباب درباره مکارم اخلاقی ایشان :
از خصوصیات اخلاقی حضرت ایة الله ارباب می توان به احترام و تواضعشان نسبت به واردین به منزل ایشان یاد می نمود، در قدرتشان اگر چیزی بود مضایقه نمی کردند چه نسبت به روحانیون و یا غیر آنها، حتی زمانی که بچه های خردسال همراه با بزرگترهایشان وارد مسجد می شدند، آقا تعهد داشتند که یک چیزی به بچه ها بدهندو یا کاری برای آن ها انجام دهند. حتی یک موقعی مثل اینکه مقداری گردو آماده کرده بودند جهت این مسأله و در این مورد مطلبی را نقل کردند که یکی از مؤمنین « گویا در شهرکرد» جنب مسجدی یک دکانی را وقف کرده بود که مال الاجاره این دکان این بود کودکانی که ظهر ها به مسجد رفته، وضو گرفت و نماز می خواندند آن مغازه دار مواظب بود یک مقداری گردو و بادام به این بچه ها بدهد تا با این عمل این اطفال را به نماز تشویق نماید.
تا خوراکتان این است با ما اطباء سرو کار ندارید
حاج آقا رحیم ( ره) درنوع غذا وامثال اینها خیلی مراقب بودند به طوری که زمانی مرحوم دکتر محمد ریاحی ( معروف به سرهنگ ریاحی) که از مریدهای خاص ایشان بودند به منزل آقا رفته بود ومرحوم ارباب مشغول خوردن نان وماست بود. دکتر به ایشان گفته بود تا خوراکتان این است با ما اطباء سرو کار ندارید. حتی این پزشک متدین نان سنگکی می گرفت ومی رفت منزل آقا وآنجا ناشتایی می کرد.
مرحوم سرهنگ محمد ریاحی از آیة الله ارباب (ره) درخواست نموده بود تا اجازه دهند حمامی جهت استفاده آقا در منزل ایشان بنا شود، زیرا رفتن حمام در بیرون از خانه برای ایشان بسیار مشکل بود. آقای ارباب قبول نکرده وفرموده بودند بروید مخارج آنرا بدهید مستحقین ومستمندان.
کم گوی و گزیده گوی
ایةالله ارباب مرد فوق العاده ای بودند هیچ گاه خود را مطرح نمی نمودند و یا هرگز قصد تظاهر نداشتند. خیلی کم حرف بودند، زمان سخن گفتن بسیار موقر و سنگین سخن می گفتند. گاهی در جایی نشسته بودند و ما انتظار داشتیم سخنی بگویند لکن مدت ها طول می کشید تا ایشان را به حرف در بیاوریم.
نفوذ کلام حاج آقا رحیم
روزی در محله ما (گورتان) آیة الله ارباب در باغی مهمان بودند که این جانب هم در خدمت ایشان بودم. از کوچه باغ عبور می کردیم چند نفر از جوانان بی مبالات آن منطقه چون آنجا خلوت بود مشغول قمار کردن بودند من با دیدن آن منظره احساس ناراحتی کردم که چنین آیة اللهی بر ما وارد شده وبا چنین منظره ای روبه رو شدیم وآیا چه می شود؟ همینطور که یواش یواش می رفتیم یک وقت آقا خطاب به آن جوانان با صدای بلند فرمودند سلام علیکم. آنها سر را بالا کردند تا چشمشان به ایشان افتاد هر کدام از طرفی فرار کردند وبعداً که این جانب با بعضی از آن جوانها برخورد کردم آنها گفتند چرا به ما خبر ندادید که از آنجا متفرق شویم؟ گفتم بنده اطلاع نداشتم که شماها در این محل چه می کنید. آن جوانها برای همیشه دست از قمار کشیدند. این تأثیر یک حرکت بسیار ظریف وبا گذشتی بود که ریالای ارباب داشتند. قدم وکلامشان طوری بود که هر جا قدم می گذاشتند یا کلمه ای می فرمودند فوراً یک اثر مثبتی برجای می گذاشت. (به نقل از حجة الاسلام والمسلمین شیخ اسدالله جوادی)
توجه به همسایگان
سالی بود که در اصفهان بارندگی بسیار شد وخانه های بسیاری خراب ویا در شرف خراب شدن بود. آقا همسایه ای داشتند که آنقدر هم مذهبی نبود وچند بچه داشت، آقا به عیالشان فرموده بودند بروید در خانه همسایه وببینید در چه وضعی هستند، همسرشان آمده ودیده بود که زن وبچه همسایه گریه می کنند واتاق آنها مشرف به خراب شدن بود وموضوع را برای آقا نقل کرده بودآیة الله ارباب فوراً آنها را به منزل خود برده بودند نکته ای که جالب توجه است اینکه آقا یک اتاق وپس اتاق بیشتر نداشتند وفرموده بودند شما در اتاق زندگی کنید، من وهمسرم در پس اتاق. پس از قطع بارندگی ومرمت خانه، همسایه قصد رفتن به منزل خود را نمود در آن حال آقا فرموده بودند من باید ببینم اتاق قابل زندگی هست یا نه وبعد از آن بروید، پس از تحقیق دیده بودند که مزل او قابل سکونت است سپس فرموده بودند حالا مختارید می خواهید بمانید یا برویداختیار با شماست، نظایر این طور رفتار وصفات فراوان داشتند که ما به همه آنها واقف نیستیم. (به نقل از حجة الاسلام والمسلمین شیخ اسدالله جوادی)
آثار صلوات
آیت الله ارباب تعریف می کنند که: من یک انگشتری داشتم که به آن علاقمند بودم. زمانی بیرون شهر رفته بودیم و آن انگشتری مفقود شد من برای پیدا شدن آن نذر کردم و در این فکر بودم که محبوب ترین اشخاص نزد خداوند پیغمبرش است و پروردگار دوست دارد برای رسول او صلوات بفرستیم من نیز پانصد صلوات نذر کردم جهت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و این کار را انجام دادم.پس از مدتی، کدخدای روستای لایبید یعنی همان منطقه ای که انگشتری گم شده بود منزل ما آمد و انگشتری را آورد و گفت آقا این انگشتری را در تخم هنداونه ما پیدا کرده اند.
احترام به سیده
جناب آقای حجة الاسلام و المسلمین سید محمود بهشتی اصفهانی فرمودند: یکی از رفقا برای من تعریف کردند: ما جهت طلاق دادن یک خانم علویه که شوهرش دیوانه شده بود به محضر حاج آقا رحیم ارباب رفتیم، هوا خیلی سرد بود و به آن خانم سیده گفتیم که شما در خانه بایستید تا ما برویم ببینیم آقا نظرشان چیست. وقتی قضیه را محضر حاج آقا رحیم ارباب نقل کردیم، ایشان فرمودند: من برای این کار معذورم و ما را راهنمایی کردند که خدمت آیت الله شمس آبادی برویم . وقتی که خواستیم مرخص شویم، ایشان فرمودند: حالا آن علویه کجاست ؟ گفتیم آقا خانم جلوی در ایستاده اند. تا این را گفتیم ایشان دست هایشان را بلند کردند و گفتند: خدایا از جانب من از حضرت زهرا علیها سلام عذر خواهی کن که ما در اتاق گرم در کنار بخاری نشسته ایم و یک علویه این مدت در سرما زیر برف ایستاده. مرحوم ارباب این جمله را سه بار فرمودند و از خدا خواست تا از حضرت زهرا علیها سلام حلالیت بگیرد. ایشان ارادت خواصی به حضرت زهرا داشتند آن گونه که همیشه در نمازهایشان سورة کوثر را می خواندند و می فرمودند: من نمی توانم این سوره را در نمازهایم نخوانم زیرا متعلق به وجود مقدس حضرت زهرا علیها سلام است.
شوق علم آموزی
آیت الله ارباب درباره اوقات مطالعه خود در اوایل تحصیلاتشان می فرمودند:
از اول شب آماده مطالعه کتاب علمی می شدم و مطالعه ام طول می کشید تا آنکه شام حاضر می شد و لذت مطالب کتاب مهلت به صرف شام نمیداد و غذا سرد می شد و گاهی مطالعه آنقدر به طول می انجامید تا صبح می شد و بعد از تناول غذای شب و اداء فریضه صبح در مجلس درس حاضر می شدم و از شوق علم آموزی اعتنا به کمبود خواب نداشتم .
ایشان در 18 ذی الحجه 1396 هجری قمری در روز عید غدیر دار فانی را وداع گفتند. شاگردش استاد همایی در تاریخ فوتش سرود: « جان علم از تن جهان رفته» هم اکنون مزار ایشان در تخت فولاد زیارتگاه عاشقان می باشد.
منبع: سایت مجموعه فرهنگی تخت فولاد ، ویکی پدیا ، کتابخانه طهور
*******************************************
رحیم ارباب
![]() |
||
شناسنامه | ||
---|---|---|
زادروز | 1297 هجری قمری، 1259 خورشیدی |
|
زادگاه | چرمهین از توابع لنجان، استان اصفهان، |
|
تاریخ مرگ | 18 ذیالحجه 1396 هجری قمری، 19 آذر 1355 |
|
آرامگاه | گورستان تخت فولاد اصفهان حوالی تکیه ملک |
|
اطلاعات سیاسی | ||
پستها | عالم اهل اصفهان | |
|
حاج آقا رحیم ارباب (زاده 1297 هجری قمری برابر 1259 خورشیدی - درگذشته 19 آذر 1355 خورشیدی) یکی از علمای مشهور اصفهان است.
وی که در کسوت روحانیت بود ولی به رسم ایشان عمامه نگذاشت و همیشه با تأسی از استاد خویش فیلسوف بلند مرتبه میرزا جهانگیرخان قشقایی کلاه پوستی بر سر میگذاشت. گفتنی است که او فقط هنگام نماز به رسم اجداد خود عمامهای کوچک به سر میگذاشت. همچنین او معتقد به وجوب تعیینی نماز جمعه بود و خود در اصفهان نماز جمعه برپا میکرد.........................
آقا رحیم ارباب:
من هم می خواستم نمازم را به فارسی بخوانم؟
من و عده ای از جوانان پر شور آن روزگار، پس از تبادل نظر و بحث و مشاجره، به این نتیجه رسیده بودیم که چه دلیلی دارد نماز را به عربی بخوانیم؟

من و عده ای از جوانان پر شور آن روزگار، پس از تبادل نظر و بحث و مشاجره، به این نتیجه رسیده بودیم که چه دلیلی دارد نماز را به عربی بخوانیم؟
آقای دکتر محمد جواد شریعت که با جمعی از دانشجویان با مرحوم حاج آقا رحیم ارباب اصفهانی دیدار کرده است، خاطره آن ملاقات را چنین باز میگوید:
سال یکهزار و سیصد و سی و دو شمسی بود، من و عدهای از جوانان پر شور آن روزگار، پس از تبادل نظر و بحث و مشاجره، به این نتیجه رسیده بودیم که چه دلیلی دارد نماز را به عربی بخوانیم؟ چرا نماز را به زبان فارسی نخوانیم؟ عاقبت تصمیم گرفتیم نماز را به فارسی بخوانیم و همین کار را هم کردیم . والدین کم کم از این موضوع آگاهی یافتند و به فکر چاره افتادند . آنها، پس از تبادل نظر با یکدیگر، تصمیم گرفتند با نصیحت ما را از این کار باز دارند و اگر مؤثر نبود، راهی دیگر برگزینند . چون پند دادن آنها مؤثر نیفتاد; ما را نزد یکی از روحانیان آن زمان بردند . آن روحانی وقتی فهمید ما به زبان فارسی نماز میخوانیم، به شیوهای اهانتآمیز نجس و کافرمان خواند . این عمل او ما را در کارمان راسختر و مصرتر ساخت . عاقبتیکی از پدران، والدین دیگر افراد را به این فکر انداخت که ما را به محضر حضرت آیت الله حاج آقا رحیم ارباب ببرند و این فکر مورد تایید قرار گرفت . آنها نزد حضرت ارباب شتافتند و موضوع را با وی در میان نهادند . او دستور داد در وقتی معین ما را خدمتش رهنمون شوند . در روز موعود ما را که تقریبا پانزده نفر بودیم، به محضر مبارک ایشان بردند . در همان لحظه اول، چهره نورانی و خندان وی ما را مجذوب ساخت; آن بزرگمرد را غیر از دیگران یافتیم و دانستیم که با شخصیتی استثنایی روبه رو هستیم . آقا در آغاز دستور پذیرایی از همه ما را صادر فرمود . سپس به والدین ما فرمود: شما که به فارسی نماز نمیخوانید، فعلا تشریف ببرید و ما را با فرزندانتان تنها بگذارید . وقتی آنها رفتند، به ما فرمود: بهتر استشما یکی یکی خودتان را معرفی کنید و بگویید در چه سطح تحصیلی و چه رشتهای درس میخوانید .آنگاه، به تناسب رشته و کلاس ما، پرسشهای علمی مطرح کرد و از درسهایی مانند جبر و مثلثات و فیزیک و شیمی و علوم طبیعی مسائلی پرسید که پاسخ اغلب آنها از توان ما بیرون بود . هر کس از عهده پاسخ بر نمیآمد، با اظهار لطف وی و پاسخ درست پرسش رو به رو میشد . پس از آن که همه ما را خلع سلاح کرد، فرمود: والدین شما نگران شدهاند که شما نمازتان را به فارسی میخوانید، آنها نمیدانند من کسانی را میشناسم که - نعوذبالله - اصلا نماز نمیخوانند . شما جوانان پاک اعتقادی هستید که هم اهل دین هستید و هم اهل همت . من در جوانی میخواستم مثل شما نماز را به فارسی بخوانم; ولی مشکلاتی پیش آمد که نتوانستم . اکنون شما به خواسته دوران جوانیام جامه عمل پوشانیدهاید، آفرین به همتشما . در آن روزگار، نخستین مشکل من ترجمه صحیح سوره حمد بود که لابد شما آن را حل کردهاید . اکنون یکی از شما که از دیگران مسلطتر است، بگوید بسم الله الرحمن الرحیم را چگونه ترجمه کرده است . یکی از ما به عادت دانشآموزان دستش را بالا گرفت و برای پاسخ دادن داوطلب شد . آقا با لبخند فرمود: خوب شد طرف مباحثه ما یک نفر است; زیرا من از عهده پانزده جوان نیرومند بر نمیآمدم . بعد به آن جوان فرمود: خوب بفرمایید بسم الله را چگونه ترجمه کردید؟ آن جوان گفت: طبق عادت جاری به نام خداوند بخشنده مهربان . حضرت ارباب لبخند زد و فرمود: گمان نکنم ترجمه درستبسم الله چنین باشد . در مورد «بسم» ترجمه «به نام» عیبی ندارد . اما «الله» قابل ترجمه نیست; زیرا اسم علم (خاص) خدا است و اسم خاص را نمیتوان ترجمه کرد; مثلا اگر اسم کسی «حسن» باشد، نمیتوان به آن گفت «زیبا» . ترجمه «حسن» زیبااست; اما اگر به آقای حسن بگوییم آقای زیبا، خوشش نمیآید . کلمه الله اسم خاصی است که مسلمانان بر ذات خداوند متعال اطلاق میکنند . نمیتوان «الله» را ترجمه کرد، باید همان را به کار برد . خوب «رحمن» را چگونه ترجمه کردهاید؟ رفیق ما پاسخ داد: بخشنده . حضرت ارباب فرمود: این ترجمه بد نیست، ولی کامل نیست; زیرا «رحمن» یکی از صفات خدا است که شمول رحمت و بخشندگی او را میرساند و این شمول در کلمه بخشنده نیست; «رحمن» یعنی خدایی که در این دنیا هم بر مؤمن و هم بر کافر رحم میکند و همه را در کنف لطف و بخشندگی خود قرار میدهد و نعمت رزق و سلامت جسم و مانند آن عطا میفرماید . در هر حال، ترجمه بخشنده برای «رحمن» در حد کمال ترجمه نیست . خوب، رحیم را چطور ترجمه کردهاید؟ رفیق ما جواب داد: «مهربان» . حضرت آیت الله ارباب فرمود: اگر مقصودتان از رحیم من بودم - چون نام وی رحیم بود - بدم نمیآمد «مهربان» ترجمه کنید; اما چون رحیم کلمهای قرآنی و نام پروردگار است، باید درست معنا شود . اگر آن را «بخشاینده» ترجمه کرده بودید، راهی به دهی میبرد; زیرا رحیم یعنی خدایی که در آن دنیا گناهان مؤمنان را عفو میکند . پس آنچه در ترجمه «بسم الله» آوردهاید، بد نیست; ولی کامل نیست و اشتباهاتی دارد . من هم در دوران جوانی چنین قصدی داشتم; اما به همین مشکلات برخوردم و از خواندن نماز فارسی منصرف شدم . تازه این فقط آیه اول سوره حمد بود، اگر به دیگر آیات بپردازیم، موضوع خیلی پیچیدهتر میشود . اما من معتقدم شما اگر باز هم بر این امر اصرار دارید، دست از نماز خواندن به فارسی برندارید; زیرا خواندنش از نخواندن نماز به طور کلی بهتر است .
در اینجا، همگی شرمنده و منفعل و شکستخورده از وی عذرخواهی کردیم و قول دادیم، ضمن خواندن نماز به عربی، نمازهای گذشته را اعاده کنیم . ایشان فرمود: من نگفتم به عربی نماز بخوانید، هر طور دلتان میخواهد بخوانید . من فقط مشکلات این کار را برای شما شرح دادم . ما همه عاجزانه از وی طلب بخشایش و از کار خود اظهار پیشمانی کردیم . حضرت آیت الله ارباب، با تعارف میوه و شیرینی، مجلس را به پایان برد . ما همگی دست مبارکش را بوسیدیم و در حالی که ما را بدرقه میکرد، خدا حافظی کردیم . بعد نمازها را اعاده کردیم و از کار جاهلانه خود دستبرداشتیم . بنده از آن به بعد گاه به حضور آن جناب میرسیدم و از خرمن علم و فضیلت وی خوشهها بر میچیدم . وقتی در دوره دکترایزبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تحصیل مشغول بودم، گاه نامهها و پیغامهای استاد فقید مرحوم بدیع الزمان فروزانفر را برای وی میبردم و پاسخهای کتبی و شفاهی حضرت آیت الله را به آن استاد فقید میرساندم . و این افتخاری برای بنده بود . گاه ورقههای استفتایی که به محضر آن حضرت رسیده بود، روی هم انباشته میشد . آن جناب دستور میداد آنها را بخوانم و پاسخ را طبق نظر وی بنویسم . پس از خواندن پاسخ، اگر اشتباهی نداشت، آن را مهر میکرد . در این مرحله با بزرگواریهای بسیار آن حضرت رو به رو بودم که اکنون مجال بیان آنها نیست . خدایش بیامرزد و در دریای رحمتخویش غرقه سازد; «انه کریم رحیم» (2)
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=92782 تبیان
**************************************************
استاد جواد محدثی
شعری از استاد جوادمحدثی
دلت را با خداوند آشنا کن
زعمق جان خدایت را صدا کن
دلت غفلت زده مانند سنگ است
مس دل را ز یاد او طلا کن
شکوه بندگی در خاکساری است
خضوع و بندگی پیش خدا کن
تو غرق نعمت پروردگاری
بیا و حقّ نعمت را ادا کن
نشان حق شناسی در نماز است
جفا تا کی؟ بیا قدری وفا کن
رکوعی، سجدهای، اشکی، خضوعی
به پیش آن یکی، قامت دو تا کن
به پیش او گشا دست نیازی
به درگاه بلند او دعا کن
به سنگ توبهای بشکن دلت را
غرور و سرگرانی را رها کن
.: Weblog Themes By Pichak :.