یکصد و بیست درس زندگى از سیره حضرت محمد (ص )
مؤ لف : حمید رضا کفاش
107 - مشورت |
اول : درباره این که اصلا به جنگ با قریش اقدام بنمایند و یا آنها را به حال خود ترک کرده و به مدینه مراجعت کنند؟ همگى جنگ را ترجیح دادند، و تصویب فرمود (111). دوم : محل اردوگاه را به معرض مشورت گذارد. نظر حباب بن منذر مورد تاءیید واقع شد. سوم : در خصوص اینکه با اسراى جنگ چه رفتارى بشود، به شور پرداخت . بعضى کشتن آنها را ترجیح دادند، و برخى تصویب نمودند آنها را در مقابل فدیه آزاد نمایند. رسول اکرم صلى الله علیه و آله با گروه دوم موافقت کردند. |
108 - مقام دانشجو |
|
109 - مهربانى با کودکان |
|
110 - مهمان سرزده |
|
111 - نصف اجر شهید |
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود: خداوند متعال عمالى (کارگزاران ) دارد و این زن از عمال خداوند است و براى آن زن نصف اجر شهید است . (115) |
112 - نماز |
|
113 - نماز جماعت |
|
114 - نماز شب |
... شب که به نیمه مى رسید - یا کمى قبل و بعد از آن - رسول اکرم صلى الله علیه و آله ، بیدار مى شد. آثار خواب را از چهره مبارک مى زدود. ده آیه آخر سوره آل عمران را قرائت مى فرمود. سپس نزد مشک آب آویخته مى رفت . از آن وضو مى ساخت . وضوى نیکویى مى گرفت . آنگاه به نماز مى ایستاد. شش عدد نماز دورکعتى به جاى مى آورد. بعد از آن ، نماز وتر مى گزارد و به دنبال نماز وتر به رختخواب مى رفت تا اینکه اذان گو، حاضر مى گردید. در این هنگام از جا برمى خاست . دو رکعت نماز سبک بجاى مى آورد. و پس از آن بیرون مى آمد و نماز صبح را مى گزارد. (118) |
115 - نیش زبان |
|
116 - وصف مرید از مراد |
از پیامبر پاک و نازنین پیروى کن . او لقمه دنیا را به اطراف مى خورد (نه اینکه دهانش را پر کند) و دنیا را به گوشه چشم (دقیق ) نمى نگریست . از جهت پهلو، لاغر، و از جهت شکم گرسنه ترین اهل دنیا بود. مانند بردگان سیاه بر روى زمین مى نشست و کفش خود را با دست خود اصلاح مى کرد، و لباس خود را با دست خود مى دوخت . گاهى بر الاغ برهنه سوار مى شد و از شدت تواضع و فروتنى ، دیگرى از همردیف خود سوار مى کرد. یکى از همسرانش روزى پرده اى نسبتا زیبا و داراى نقش و نگار بر در خانه آویخته بود، به آن بانو فرمود: بى درنگ این پرده رنگارنگ را از در خانه بردار، چرا که من با نگاه به این پرده ، به یاد دنیا و زینت هاى آن مى افتم ... (120) |
117 - وعده مؤ من |
پیامبر صلى الله علیه و آله فرداى آن روز گوسفندان خود را به سوى بیابان فخ روانه کرد، ولى عمار دیرتر آمد. عمار مى گوید: وقتى گوسفندانم را به بیابان فخ رساندم ، دیدم پیامبر صلى الله علیه و آله جلو گوسفندان خود ایستاده و آنها را از چریدن در آن علفزار، باز مى دارد. گفتم : چرا آنها را باز مى دارى ؟ فرمود: من با تو وعده کردم که با هم گوسفندان را به این علفزار بیاوریم ، از این رو روا ندانستم که قبل از تو، گوسفندانم در این علفزار بچرند.(121) |
118 - وفاى به عهد |
قد وعدته الى ههنا. من با او عهد کرده ام که به همین جا بیاید (122) (نه جاى دیگر). |
119 - وقت نماز |
ما با رسول اکرم صلى الله علیه و آله بودیم . و با آن حضرت گفت و شنود مى کردیم . ولى به محض اینکه وقت نماز مى رسید، چنان بود که گویا آن حضرت ما را نمى شناسد، و ما نیز او را نمى شناسیم . (123) |
120 - همراهى با مؤ منین |
|
تاریخ : یکشنبه 93/1/3 | 7:54 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.