سفارش تبلیغ
صبا ویژن


next page

fehrest page

back page

آیه 9-11
آیه و ترجمه
یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لا تُلْهِکمْ أَمْوَلُکُمْ وَ لا أَوْلَدُکمْ عَن ذِکرِ اللَّهِ وَ مَن یَفْعَلْ ذَلِک فَأُولَئک هُمُ الْخَسِرُونَ(9)
وَ أَنفِقُوا مِن مَّا رَزَقْنَکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتىَ أَحَدَکُمُ الْمَوْت فَیَقُولَ رَب لَوْ لا أَخَّرْتَنى إِلى أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصدَّقَ وَ أَکُن مِّنَ الصلِحِینَ(10)
وَ لَن یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا وَ اللَّهُ خَبِیرُ بِمَا تَعْمَلُونَ(11)

  ترجمه :

9 - اى کسانى که ایمان آورده اید اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند، و هر کس چنین کند زیانکار است .
10 - از آنچه به شما روزى داده ایم انفاق کنید، پیش از آنکه مرگ یکى از شما فرا رسد، و بگوید پروردگارا! چرا مرا مدت کمى به تاخیر نینداختى ، تا صدقه دهم و از صالحان باشم !
11 - خداوند هرگز مرگ کسى را هنگامى که اجلش فرا رسد به تاخیر نمى اندازد، و خداوند به آنچه انجام مى دهید آگاه است .


تفسیر نمونه جلد 24 صفحه 172


 تفسیر :

اموال و فرزندان ، شما را از یاد خدا غافل نکنند!
از آنجا که یکى از عوامل مهم نفاق حب دنیا، و علاقه افراطى به اموال و فرزندان است ، در این آیات که آخرین آیات سوره ((منافقین )) است مؤ منان را از چنین علاقه افراطى باز مى دارد، و مى گوید: ((اى کسانى که ایمان آورده اید اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند)) (یا ایها الذین آمنوا لا تلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکر الله ).
((و آنها که چنین کنند زیانکارانند)) (و من یفعل ذلک فاولئک هم الخاسرون ).
درست است که اموال و اولاد از مواهب الهى هستند، ولى تا آنجا که از آنها در راه خدا و براى نیل به سعادت کمک گرفته شود، اما اگر علاقه افراطى به آنها سدى در میان انسان و خدا ایجاد کند بزرگترین بلا محسوب مى شوند، و چنانکه در داستان منافقین در آیات گذشته دیدیم یکى از عوامل انحراف آنها همین حب دنیا بود.
در حدیثى از امام باقر (علیه السلام ) این معنى به روشنترین وجهى ترسیم شده است ، آنجا که مى فرماید: ما ذئبان ضاریان فى غنم لیس لها راع ، هذا فى اولها و هذا فى آخرها باسرع فیها من حب المال و الشرف فى دین المؤ من : ((دو گرگ درنده در یک گله بى چوپان که یکى در اول گله و دیگرى در آخر آن باشد آنقدر ضرر نمى زنند که مال پرستى و جاهطلبى به دین مؤ من ضرر مى رسانند))!
در اینکه منظور از ذکر خدا در اینجا چیست ؟ مفسران احتمالات زیادى


تفسیر نمونه جلد 24 صفحه 173 ذکر کرده اند بعضى آن را به نمازهاى پنجگانه ، و بعضى شکر نعمت و صبر بر بلا و رضاى به قضا، و بعضى حج و زکات و تلاوت قرآن ، و بعضى به تمام فرائض تفسیر کرده اند، ولى روشن است ذکر خدا معنى وسیعى دارد که همه اینها و غیر اینها را شامل مى شود بنابراین تفسیر به امور فوق از قبیل ذکر مصداقهاى روشن است .
تعبیر به ((خاسرون )) (زیانکاران ) به خاطر آن است که حب دنیا چنان انسان را سرگرم مى کند که سرمایه هاى وجودى خویش را در راه لذات ناپایدار، و گاهى اوهام و پندارها، صرف مى کند و با دست خالى از این دنیا مى رود در حالى که با داشتن سرمایه هاى بزرگ براى زندگى جاویدانش کارى نکرده است .
سپس به دنبال این اخطار شدید به مؤ منان ، دستور انفاق در راه خدا را صادر کرده ، مى فرماید: ((از آنچه به شما روزى داده ایم انفاق کنید پیش از آنکه مرگ یکى از شما فرا رسد و بگوید: پروردگارا! چرا مرگ مرا مدت کمى به تاخیر نینداختى تا انفاق کنم و از صالحان باشم ))؟! (و انفقوا مما رزقناکم من قبل ان یاتى احدکم الموت فیقول رب لو لا اخرتنى الى اجل قریب فاصدق و اکن من الصالحین ).
گرچه بعضى امر به انفاق را در اینجا به معنى وجوب تعجیل در اداى زکات تفسیر کرده اند ولى روشن است که منظور آیه هرگونه انفاق واجب و مستحب را که وسیله نجات انسان در آخرت است ، شامل مى شود.


تفسیر نمونه جلد 24 صفحه 174 جالب اینکه : در ذیل آیه مى گوید: ((من انفاق کنم و از صالحان شوم این تعبیر بیانگر تاثیر عمیق انفاق در صالح بودن انسان است ، گرچه بعضى ، صالح بودن را در اینجا به معنى انجام مراسم ((حج )) تفسیر کرده اند و در بعضى از روایات نیز، صریحا آمده ولى اینها نیز از قبیل ذکر مصداق روشن است .
جمله ((من قبل ان یاتى احدکم الموت )) اشاره به قرار گرفتن انسان در آستانه مرگ و ظاهر شدن علائم آن است ، زیرا این سخن را انسان بعد از مرگ نمى گوید بلکه در آستانه مرگ مى گوید.
تعبیر به ((مما رزقناکم )) (از آنچه به شما روزى داده ایم ) علاوه بر اینکه منحصر به اموال نیست ، بلکه تمام مواهب را دربر مى گیرد، بیانگر این حقیقت است که همه اینها از ناحیه دیگرى است و چند روزى این امانت نزد ما است ، بنابراین بخل ورزیدن چه معنى دارد؟
به هر حال بسیارند کسانى که وقتى چشم برزخى پیدا مى کنند و خود را در آخرین لحظات زندگى و در آستانه قیامت مى بینند، و پردههاى غفلت و بیخبرى از جلو چشمان آنها کنار مى رود، و مى بینند باید اموال و سرمایه ها را بگذارند و بروند بى آنکه بتوانند از آن توشه اى براى این سفر طولانى برگیرند، پشیمان مى شوند، و آتش حسرت به جانشان مى افتد، و تقاضاى بازگشت به زندگى مى کنند، هر چند بازگشتن کوتاه و گذرا باشد، تا جبران کنند، ولى دست رد بر سینه آنها گذارده مى شود، چرا که سنت الهى است که این راه ، بازگشت ندارد!
لذا در آخرین آیه با قاطعیت تمام ، مى فرماید: ((خداوند هرگز مرگ کسى را، هنگامى که اجلش فرا رسد، به تاءخیر نمى اندازد))! (و لن یؤ خر الله


تفسیر نمونه جلد 24 صفحه 175 نفسا اذا جاء اجلها).
حتى یک ساعت ، پس و پیش در کار نیست ، چنانکه در آیات دیگر قرآن نیز به آن اشاره شده است ، در آیه 34 سوره اعراف مى خوانیم : فاذا جاء اجلهم لا یستاخرون ساعة و لا یستقدمون : ((هنگامى که مرگ آنها فرا رسد، نه یکساعت پیشى مى گیرند نه یکساعت ، تاءخیر مى کنند)).
و سرانجام آیه را با این جمله پایان مى دهد: ((خداوند به آنچه انجام مى دهید آگاه است )) (و الله خبیر بما تعملون ).
و همه آنها را براى پاداش و کیفر، ثبت کرده و در برابر همه آنها به شما جزا مى دهد.
نکته ها:
1 - راه غلبه بر نگرانیها
در حالات عالم بزرگ ، ((شیخ عبدالله شوشترى )) که از معاصرین مرحوم ((علامه مجلسى )) است نوشته اند، فرزندى داشت که بسیار مورد علاقه او بود، این فرزند، سخت بیمار شد، پدرش مرحوم شیخ عبدالله ، هنگامى که براى اداء نماز جمعه به مسجد آمد، پریشان بود، هنگامى که طبق دستور اسلامى ، سوره منافقین را در رکعت دوم تلاوت کرد و به این آیه رسید: یا ایها الذین آمنوا لا تلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکرالله : ((اى کسانى که ایمان آورده اید اموال و فرزندان شما نباید شما را از یاد خدا غافل کند)) چندین بار آیه را تکرار کرد (تکرار آیات قرآن در نماز جایز است ) هنگامى که از نماز فراغت یافت ، بعضى از یاران از علت این تکرار سؤ ال کردند، فرمود: هنگامى که به این آیه رسیدم به یاد فرزندم افتادم و با تکرار آن به مبارزه با نفس خود برخاستم ،


تفسیر نمونه جلد 24 صفحه 176 آنچنان مبارزه کردم که فرض کردم فرزندم مرده ، و جنازه اش در برابر من است ، و من از خدا غافل نیستم ، آنگاه بود که دیگر آیه را تکرار نکردم !
2 - نفاق ((اعتقادى )) و ((عملى ))
نفاق معنى وسیعى دارد که هرگونه دوگانگى ظاهر و باطن را در بر مى گیرد، مصداق بارز آن ، نفاق عقیدتى است ، که آیات منافقین معمولا ناظر به آن است و آن مربوط به کسانى است که در ظاهر اظهار ایمان مى کنند، ولى در دل شرک و کفر، پنهان مى دارند.
اما نفاق عملى در مورد کسانى است که اعتقاد باطنى آنها اسلام است ، ولى اعمالى بر خلاف این تعهد باطنى انجام مى دهند که دوگانگى چهره درون و برون را نشان مى دهد، مانند: پیمانشکنى ، دروغ ، خیانت در امانت ، لذا در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) آمده است : ثلاث من کن فیه کان منافقا، و ان صام و صلى ، و زعم انه مسلم : من اذ ائتمن خان ، و اذا حدث کذب ، و اذا وعد، اخلف : ((سه چیز است در هر کس باشد منافق است ، هر چند نماز بخواند و روزه بگیرد و خود را مسلمان بداند: کسى که در امانت خیانت مى کند و به هنگام سخن گفتن دروغ مى گوید، و هر گاه وعده اى مى دهد، تخلف مى کند)).
در حدیث دیگرى از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى خوانیم : ما زاد خشوع الجسد

على ما فى القلب فهو عندنا نفاق : ((هر مقدار خشوع ظاهر بر آنچه در قلب است ، افزون گردد او در نزد ما نفاق است )).....



next page

fehrest page

back page




تاریخ : پنج شنبه 93/6/27 | 4:39 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر
همدلی با یکدیگر

در نامه‌اى از ناحیه مقدّس امام زمان عجل الله تعالی فرجه براى شیخ مفید فرستاده شده؛ حضرت، نبود صفا و یکدلى در بین شیعیان را سبب غیبت خود مى شمرند.

وَلَوْ أَنَّ أشْیاعَنا ـ وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ ـ عَلَى اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیمْنَ بِلِقائِنا، وَلَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا عَلى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَصِدْقِها مِنْهُمْ بِنا ... (2(

اگر شیعیان ما ـ که خداوند توفیق طاعتشان دهد ـ در راه ایفاى پیمانى که بر دوش دارند، همدل مى شدند، میمنت ملاقات ما از ایشان به تأخیر نمى‌افتاد، و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان مى‌گشت، دیدارى بر مبناى شناختى راستین و صداقتى از آنان نسبت به ما ... .

2- بحارالأنوار، ج53، ص177.

http://aseddighi.andishvaran.ir/fa/shownote.html?DataID=7321


پایگاه اندیشوران حوزوی





تاریخ : پنج شنبه 93/6/27 | 4:4 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

به نام خدا

حسادت

حسادت یعنی آرزوی زوال نعمت از دیگری . حسود کسی است که از وجود نعمت و خیر و خوبی وآسایش و راحتی و رفاه و پیشرفت در دست دیگری ناخشنود وناراضی وخشمگین   است و دوست ندارد که دیگری از این امور برخوردار باشد امیرالمومنین  (عَلَیهِ السَّلامُ )   می فرماید: «اَلحَسُودُ یَغتاظُ عَلَی مَن لا ذَنبَ لَهُ ، حسود نسبت به کسی که هیچ گناهی ندارد خشمگین می شود. (علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 73، ص 256 )

حسد شُعله ای در جان حاسِد است  که پیوسته  شخص حسود در آن می سوزد،  فرد حسود هراندازه حسادتش  افزایش یابد ، رنج وعذابش بیشتر می گردد  وپیوسته دچارکینه ودشمنی و غم واندوه وحسرت و ناراحتی وخشم واضطراب وبی قراری می باشد و از زندگیِ  گوارا  و باصفا  و ازنشاط وشادابی درونی  محروم است و به تدریج به افسردگی شدید و آفات دیگر نیزدچار میگردد.  فرد حسود مدام در تصورات وخیالات شیطانی است تا بتواند ضربه ای به  محسود وارد کند و یا آرزو می کند که خسارت و مشکلی برای او ایجاد شود. اگر محسودش دچار گرفتاری و حادثه وبلاء گردد ، احساس سرور و شادابی وخوشحالی می کند و اگر پیشرفت و موفقیت و خیر وخوبی  داشته باشد ، غمگین و ناراحت می شود . حضرت علی   (عَلَیهِ السَّلامُ ) دراین باره  فرموده است:  هر شخصی که دارای امتیاز و رتبه شایسته است ، مورد حسادت واقع می شود ( شرح فارسی غررالحکم- خوانساری ، ج 4، ص 531 ) پس اگر پیشرفتی ازنظر زندگی و اقتصادی و علمی  و غیره دارید به خدا پناه ببرید واز خدا کمک بخواهید تاشما را از شر حسودان حفظ فرماید ودو سوره آخر قرآن (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ و قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ) را بخوانید که بسیار مؤثر است. فرد حسود در خشم و غضب الهی قرار دارد چونکه بد دلی وبدخواهی ودشمنی نسبت به دیگران را روش خود قرار داده  و نیات شیطانی در دل دارد و با حسادت خود نشان داده که از خدا راضی  نیست و عملاً معتقد است که خداوند در حقش ظلم کرده است.  کسی که حسادت نمی ورزد  معنایش آن است که راضی به تقدیرات الهی است و با عمل و رفتار خود ، معتقد است که خدا عادل است و به احدی ظلم روا نمی دارد و اگر کسی نعمت ورشد و پیشرفتی داشته باشد  از خدا می خواهد که اگر صلاح می داند به او نیز عطا فرماید. پس حسادت معنایش  ناخشنودی از خداوند است و شخص حسود به چندین گناه  و صفت رذیله دچار است: 1- حسادت2- تهمت 3- اهانت وتحقیر  دیگری4- تکبر5- دروغ ودروغ پردازی 6- ناخشنودی وناخرسندی از خدا 7- نسبت دادن ظلم به خداوند در مقام عمل  واعتقاد 8- بد دلی وبدخواهی و دشمنی نسبت به محسود 9- ضرر وزیان رساندن به فرد مورد حسادت10- قهرکردن باکسی که  نسبت به او حسادت می ورزد11-...

شهید محراب حضرت آیت الله دستغیب در باره حسادت و حسود چنین می فرماید:

حسد از گناهان قلبی و از بیماری های کُشنده روانی است. حسد ، بلائی است خانمانسوز و فتنه ای است آتش افروز و خراب کننده دین ودنیا. هرکه از دیدن یا شنیدن نعمتی مانند مال و فرزند و فضیلت و کمالی مانند علم و شجاعت و سخاوت  که دیگری دارا شده ، ناراحت و ناخشنود و خشمگین شده و نتواند این نعمت وفضیلت را در او ببیند وگرفته شدن آن را از او آرزومند باشد خواه تنها گرفته شدن آن نعمت را از او بخواهد یا گرفته شدن از او و رسیدن به خودش را آرزومند باشد  این حالت درونی ، حسادت است و صاحبش را حاسد و آنکه به او حسد می ورزند محسود می گویند و اگر از اینکه دیگری نعمتی را دارا است کراهتی ندارد و گرفته شدن آن را از او نخواهد و تنها دارا شدن خود را به مانند آن آرزومند باشد  این حالت را غِبطه می گویند وغِبطه در نعمت های دنیوی مباح و در نعمت های آخرتی مطلوب است . باید دانست که تمام طبقات از زن ومرد ، دانا ونادان ، پست وشریف ، ثروتمند وتهیدست ، توانا وناتوان در خطِّ آلوده شدن به این بیماری کُشنده هستند و برهر مسلمانی واجب است که از آن باخبر باشد تا گرفتار نشود.

کتاب حسد ودروغ ازشهید آیت الله  دستغیب ره ص17

**درروایتی آمده که امام صادق (عَلَیهِ السَّلامُ ) فرمود:

شش چیزدر مؤمن نیست:

1-سختگیری  2- بی خیری و خِسَّت   3- لج بازی  4-  دروغگویی   5- حسد ورزی  6- ستمکاری

عِنِ الصّادِقِ (علیه السلام) : سِتَّةٌ لاتَکونُ فِى المُؤمِنِ: اَلعُسرُ وَالنَّکَد وَالحَسَدُ وَاللَّجاجَةُ وَالکَذِبُ وَالبَغىُ .

شش (صفت) در مؤمن نیست: سخت گیرى، بى خیرى و خِسَّت ، حسادت، لجاجت، دروغگویى و تجاوز.

(تُحَفُ العُقُول،چاپ انتشارات جامعه مدرسین  ص 377 .)

شعر

توانم  آنکه  نیازارم   اندرون کسی       

حسود را چه کنم کو خود به رنج در است

بمیر تا برهی ای حسود کأین رنجی است  

که از مشقّت آن جز به مرگ نتوان رَست

 
( شعر از سعدی علیه الرحمه)


*شور بختان به آرزو خواهند 

  مقبلان را زوال نعمت وجاه

( شعر از سعدی علیه الرحمه)

* حسود از اندرون اندر عذاب است

  دلش آلوده و فکرش خراب است

   مُداوِم در پی شرّ و فساد است

   درونش کینه و خشم و عِناد است

شعر از سید اصغر سعادت میرقدیم


چند حدیث درباب حسادت:

1- امام صادق علیه السلام:

قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ: وَ لِلحاسِدِ ثَلاثُ عَلاماتٍ: یَغتابُ إِذا غابَ وَیَتَمَلَّقُ إِذا شَهِدَ وَیَشمَتُ بِالمُصیبَةِ؛

لقمان به فرزندش گفت: حسود را سه نشانه است: پشت سر غیبت مى کند، رو به رو تملّق مى گوید و از گرفتارى دیگران شاد مى شود.

(خصال، ص 121)

2- امام على علیه السلام:

اَلحَسَدُ عَیبٌ فاضِحٌ وَ شُحٌّ فادِحٌ لایَشفِى صاحِبَهُ إِلاّ بُلوغُ آمالِهِ  فِیمَن یَحْسُدُهُ

حسادت عیبى رسوا و بخلى سهمگین است و حسود تا به آرزوى خود درباره محسودش نرسد آرام نمى گیرد.

(غُرَرُالحِکَم، ج2، ص164، ح2205)

3- امام على علیه السلام:

اَلحَسودُ سَریعُ الوَثبَةِ، بَطىءُ العَطفَةِ .

حسود زود خشمگین مى شود و دیر کینه از دلش مى رود.

(بحارالأنوار، ج73، ص256، ح29)

4- امام على علیه السلام:

اَلحَسَدُ لایَجلِبُ إِلاّ مَضَرَّةً وَغَیظاََ یُوهِنُ قَلبَکَ وَیُمرِضُ جِسمَکَ؛

حسادت نتیجه اى جز زیان و ناراحتى که دلت را سست و تنت را بیمار مى گرداند به بار نمى آورد.

(بحارالأنوار، ج73، ص256، ح29)

5- امام صادق علیه السلام:

یَقولُ إِبلیسُ لِجُنودِهِ: أَلقُوا بَینَهُمُ الحَسَدَ وَالبَغىَ، فَأِنَّهُما یَعدِلانِ عِندَ اللّه  الشِّرکَ؛

شیطان به سپاهیانش مى گوید: میان مردم حسد و تجاوزگرى بیاندازید چون این دو، نزد خدا برابر با شرک است.

(کافى، ج2، ص327، ح2)

6- امام صادق علیه السلام:

اَلنَّصیحَةُ مِنَ الحاسِدِ مُحالٌ .

نصیحت و خیرخواهى و خوبی  از حسود محال است.

(خصال، ص 269)

7- پیامبر صلى الله علیه و آله:

اِستَعینوا عَلى قَضاءِ حَوائِجِکُم بِالکِتمانِ، فَإِنَّ کُلَّ ذى نِعمَةٍ مَحسودٌ .

در برآوردن نیازهاى خود از پنهان کارى کمک بگیرید، زیرا هر صاحب نعمتى مورد حسد واقع مى شود.

(شرح نهج البلاغه، ج1، ص316)

8- پیامبر صلى الله علیه و آله:

إِیَّاکُمْ وَ الْحَسَدَ فَإِنَّهُ یَأْکُلُ الْحَسَنَاتِ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ

از حسادت بپرهیزید، زیرا حسد نیکى ها را مى خورد چنان که آتش هیزم را مى خورد.( حسد خوره اعمال نیک است)

جامع الأخبار(شعیری) ص 159

9- امام على علیه السلام:

لِلّهِ دَرُّ الحَسَدِ ما اَعدَلَهُ ! بَداَ بِصاحِبِهِ فَقَتلَهُ .

آفرین بر حسادت! چه عدالت پیشه است! پیش از همه صاحب خود را مى کشد.

(شرح نهج البلاغه، ج1، ص316)

10- امام صادق علیه السلام:

سِتَّةٌ لاتَکونُ فِى المُؤمِنِ: اَلعُسرُ وَالنَّکَد وَالحَسَدُ وَاللَّجاجَةُ وَالکَذِبُ وَالبَغىُ؛

شش (صفت) در مؤمن نیست: سخت گیرى، بى خیرى و خِسّت ، حسادت، لجاجت، دروغگویى و تجاوز.

تُحَفُ العُقُول،چاپ انتشارات جامعه مدرسین  ص 377 .

11- امام على علیه السلام:

اَلحَسَدُ یُضنِى الجَسَدَ  .

حسد، بدن را فرسوده و علیل و نَحیف و لاغر مى کند.

(غُرَرُالحِکَم، ح 943)

12- امام على علیه السلام:

اَلثَّناءُ بِاَکثَرَ مِنَ الستِحقاقِ مَلَقٌ وَ التَّقصیرُ عَنِ الأِستِحقاقِ عَىٌّ اَو حَسَدٌ؛

تعریف بیش از استحقاق، چاپلوسى و کمتر از استحقاق، از ناتوانى در سخن و یا حسد است.

(نهج البلاغه، حکمت 347)

13- امام صادق علیه السلام:

إِنَّ المُؤمِنَ یَغبِطُ وَ لایَحسُدُ وَ المُنافِقُ یَحسُدُ وَ لایَغبِطُ؛

مؤمن غبطه مى خورد و حسادت نمى ورزد، منافق حسادت مى ورزد و غبطه نمى خورد.

(غبطه آن است که آرزو کنى آنچه دیگرى دارد، داشته باشى بدون اینکه آرزوى نابودى نعمت دیگرى را داشته باشى و حسد آن است که بخواهى نعمتى را که دیگرى دارد، نداشته باشد).

(کافى، ج2، ص307، ح7)

14- پیامبر صلى الله علیه و آله:

رَأى موسى علیه السلام رَجُلاً عِندَ العَرشِ فَغَبَطَهُ بِمَکانِهِ فَسَأَلَ عَنهُ فَقالَ: کانَ لایَحسُدُ النّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللّه  مِن فَضلِهِ؛

حضرت موسى علیه السلام مردى را نزد عرش دید و به جایگاه او غبطه خورد و در مورد او سؤال کرد. به او گفته شد که او به آنچه خداوند از فضل خود به مردم داده است حسد نمى برد.

(روضة الواعظین، ص 424)

15- امام على علیه السلام:

اَلحِرصُ وَالکِبرُ وَالحَسَدُ دَواعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِى الذُّنوبِ؛

حرص و تکبّر و حسادت، انگیزه هاى فرورفتن در گناهانند.

(نهج البلاغه، حکمت 371)

16-امام حسن عسکری علیه السلام:

التَّواضُعُ نِعمَةٌ لایُحسَدُ عَلیها؛

تواضع و فروتنی نعمتی است که بر آن حسد نبرند.

(تحف العقول، ص489)

17- امام صادق علیه السلام:

اِنَّ صاحِبَ الدّینِ فَکَّرَ فَـعَـلَـتهُ السَّکینَةُ وَ استَـکانَ فَـتَواضَعَ وَ قَنِعَ فَاستَغنى وَ رَضىَ بِما اُعطِىَ وَ انفَرَدَ فَکُفىَ الأِخوانَ وَ رَفَضَ الشَّهَواتِ فَصارَ حُرّا وَ خَلَعَ الدُّنیا فَتَحامَى الشُّرورَ وَ اطَّرَحَ الحَسَدَ فَظَهَرتِ المَحَبَّةُ وَ لَم یُخِفِ النّاسَ فَـلَـم یَخَفهُم وَ لَم یُذنِب اِلَیهِم فَسَلِمَ مِنهُم وَ سَخَت نَفسُهُ عَن کُلِّ شَى‏ءٍ ففازَ وَ استَکمَلَ الفَضلَ وَ اَبصَرَ العافیَةَ فَاَمِنَ النَّدامَةَ .

آدم دین‏دار چون مى ‏اندیشد، آرامش بر جان او حاکم است. چون خضوع مى‏کند متواضع است. چون قناعت مى‏کند، بى‏ نیاز است. به آنچه داده شده خشنود است. چون تنهایى را برگزیده از دوستان بى ‏نیاز است. چون هوا و هوس را رها کرده آزاد است. چون دنیا را فرو گذارده از بدى‏ها و گزندهاى آن در امان است. چون حسادت را دور افکنده محبتش آشکار است.مردم را نمى ‏ترساند پس از آنان نمى ‏هراسد و به آنان تجاوز نمى‏کند پس از گزندشان در امان است. به هیچ چیز دل نمى ‏بندد پس به رستگارى و کمال فضیلت دست مى ‏یابد و عافیت را به دیده بصیرت مى ‏نگرد پس کارش به پشیمانى نمى ‏کَشد.

(امالى مفید، ص 52، ح 14)

18-پیامبر صلى الله علیه و آله:

اَلا اُخبِرُکُم بِاَبعَدِکُم مِنّى شَبَهاََ ؟ قَالُوا: بَلى یا رَسولَ اللّه‏ِ. قالَ: اَلفاحِشُ المُتَفَحِّشُ البَذى‏ءُ، اَلبَخِیلُ، اَلمُختَالُ، اَلحَقودُ، اَلحَسُودُ، اَلقاسِى القَلبِ، اَلبَعِیدُ مِن کُلِّ خَیرٍ یُرجَى، غَیرُ المَأمُونِ مِن کُلِّ شَرٍّ یُتَّقَى .

آیا شما را از کم شباهت ‏ترین تان به خودم آگاه نسازم؟ عرض کردند: چرا، اى رسول خدا! فرمودند: زشتگوىِ بى آبروىِ بى شرم، بخیل، متکبر، کینه توز، حسود، سنگدل، کسى که هیچ امیدى به خیرش و امانى از شرش نیست.

(کافى، ج 2، ص 291، ح 9)

19- امام صادق علیه السلام:

اِیّـاکُـم اَن یَحسُـدَ بَعضُکـُم بَعضـاً فَـاِنَّ الکُفـرَ اَصلُهُ الحَسَـدُ .

از حسـد ورزى به یکـدیگـر بپـرهیزیـد، زیـرا ریشه کفـر، حسـد است.

(تحف العقول ، ص 315)

20- امام صادق علیه السلام:

اُصولُ الکُفرِ ثَلاثَهٌ :  اَلحِرصُ وَ الأِستِکبارُ وَ الحَسَدُ .

ریشه های کفر سه چیز است:حرص و بزرگ منشی نمودن و حسد ورزیدن.

(جهاد النفس، ح 550)

22- امام صادق علیه السلام:

آفَةُ الدِّینِ الحَسَدُ وَ العُجبُ وَ الفَخرُ .

آفت دینداری حسد و خودبینی و فخر فروشی است.

(جهاد النفس، ح 545)


از سید اصغر سعادت میر قدیم





تاریخ : پنج شنبه 93/6/27 | 9:50 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

اولین گناه انسان در زمین!

 


یکی از رذایل اخلاقی که در اسلام بسیار مورد نکوهش قرار گرفته، حسادت است. حسادت یا همان حس بدخواهی و آرزوی زوال نعمت دیگران را داشتن، صفتی نکوهیده است که خود، ناهنجاری های اخلاقی فراوانی را به دنبال دارد. ریشه بسیاری از غیبت ها، تهمت ها و هتک حرمت ها در همین حسادت نهفته است. حسادت سبب می شود که آدمی فضایل و خوبی های دیگران را انکار کند و همواره در جست و جوی عیب آنان باشد.



در احادیث اسلامی، از حسادت به عنوان یکی از ریشه های کفر نام برده شده است. امام صادق علیه السلام می فرمایند: شیطان به سپاهیانش مى گوید: میان مردم حسد و تجاوزگرى بیاندازید چون این دو، نزد خدا برابر با شرک است. (کافى، ج2، ص327، ح2) از قدیم گفته اند: «حسود هرگز نیاسود». این عبارت حکیمانه، بیان کننده درد و رنج برخاسته از بیماری حسادت برای حسود است. درحقیقت، حسادت نوعی بیماری روحی است که درد و رنج آن کاملاً احساس می شود.

شاید برای شما هم جالب باشد، حسادت، نخستین گناهی که فرزند آدم علیه السلام (قابیل) بدان مبتلا گردید و بر اثر ابتلاى به آن برادرش (هابیل) را کشت. روایات متعددى از حسد با لحنى شدید نکوهش کرده و آن را از ریشه‌هاى کفر، نابود کننده ایمان، همچون آتش که هیزم را نابود مى‌کند و آفت دین معرفى کرده‌اند. البته بنابر تصریح گروهى، حسد در صورتى که در گفتار یا کردار بروز کند، گناه کبیره به شمار رفته و حرام است و صرف خطور آن در قلب بدون ترتّب اثرى بر آن، حرام نمى‌باشد. حسد از موانع قبولى نماز شمرده شده است. تظاهر به حسد موجب زوال عدالت مى‌گردد؛ در نتیجه شهادت حسود پذیرفته نمى‌شود.(فرهنگ فقه فارسی،ج3)

شخص متصف به این صفت خود را در مقام عناد با رب الارباب قرار داده زیرا نظام عالم قانونمند است و چنین شخصی خواهان زوال این قانون است که بر حسب حکمت بالغه صادر شده است و در حقیقت حسود خواهان نقص بر خداوند متعال است حسود زوال نعمت های الهی را خواهان است و خواهان عدم آنهاست و چون بازگشت شرور به عدم است او طالب شر است. حکما تصریح کرده اند هر که به شر اگر چه برای دشمن خود راضی باشد در واقع شریر است چه رسد به برادر دینی. بدین ترتیب حسد بدترین رذیلت ها و حسود شریرترین مردمان است.( سیره نبوی«منطق عملی»دلشاد تهرانی، مصطفی،ج2)

حسادت، نخستین گناهی که فرزند آدم علیه السلام (قابیل) بدان مبتلا گردید و بر اثر ابتلاى به آن برادرش (هابیل) را کشت. روایات متعددى از حسد با لحنى شدید نکوهش کرده و آن را از ریشه‌هاى کفر، نابود کننده ایمان، همچون آتش که هیزم را نابود مى‌کندو آفت دین معرفى کرده‌اند

 

از این رو شناخت کیفیت و چگونگی این صفت رذیله و راه های درمان و پیشگیری از ابتلا بدان را می توان از ضروریات زندگی اخلاقی دانست. هر یک از کتب اخلاقی بخشی را بدین موضوع اختصاص داده و به بررسی و تحلیل آن پرداخته اند و کمتر کتابی اختصاصا حسادت را مورد توجه قرار داده است.

"کتاب شعله های سرد" به قلم محمد علی سروش از جمله کتاب هایی است که منحصرا بر روی موضوع حسادت تمرکز کرده و آن را از دو منظر روانشناختی و دینی مورد تحلیل و بررسی قرار می دهد. در مقدمه این کتاب ناشر چنین می گوید: حسادت تاکنون، هم از منظر اخلاق و هم از منظر روان شناسى مورد توجّه قرار گرفته است؛ اما اخلاقیون _که مبتنى بر متون دینى حرکت مى کنندـ کمتر به جنبه هاى روان شناختى آن پرداخته اند و روان شناسان ـکه بر پایه تحقیقات تجربى گام بر مى دارندـ کمتر نگاهى به متون دینى داشته اند .

تحقیق حاضر، به منظور پیوند زدن میان این دو حوزه طرّاحى و برنامه ریزى شد. هدف این طرح ـکه جزو طرح هاى عمومى به شمار مى رودـ تحلیل روان شناختى پدیده حسادت و ارائه نشانه هاى تشخیص حسادت و بیان راه کارهاى عملى درمان حسادت و مهارت هاى رفتارى مقابله با حسودان است.

این کتاب مشتمل بر هفت فصل است، در فصل اوّل، کلّیات، بحث شده اند؛ این که: دقیقاً حسادت چیست و مراتب آن کدام است و فرق آن با غبطه و غیرت، در چه چیز است.

"کتاب شعله های سرد" به قلم محمد علی سروش از جمله کتاب هایی است که منحصرا بر روی موضوع حسادت تمرکز کرده و آن را از دو منظر روانشناختی و دینی مورد تحلیل و بررسی قرار می دهد. در مقدمه این کتاب ناشر چنین می گوید: حسادت، تا کنون، هم از منظر اخلاق و هم از منظر روان شناسى مورد توجّه قرار گرفته است

 

فصل دوم، به پیامدهاى حسادت، از جمله: پیامدهاى جسمانى، روانى، معنوى و نیز پیامدهاى اجتماعى پرداخته است.

در فصل سوم، نشانه هاى حسود، مورد توجّه قرار گرفته است تا از این طریق بتوان شخص حسود را شناخت و تعاملات و معاشرت با وى را تحت کنترل خود در آورد. همچنین در این فصل، جنبه هاى عاطفى، شناختى و رفتارى حسادت به طور مفصّل بررسى شده است.

فصل چهارم، به زمینه هاى رشد حسادت اختصاص دارد و در آن، موضوعاتى مانند: تفاوت هاى فردى، زمینه هاى خانوادگى، برخوردهاى تبعیض آمیز و احساس محرومیت، بررسى خواهند شد. همچنین علل پیدایش حسادت در فرد، مورد شناسایى واقع شده و به خاطر طرح موضوع «احساس حقارت»، بحث عزّت نفْس و راه هاى افزایش حرمت خود مطرح گردیده است.

در فصل پنجم، روش هاى علمى، عملى، معنوى، عاطفى و شناختى درمان حسادت، بیان شده است.

در فصل ششم، روش هاى پیشگیرى از حسادت در دوران کودکى و بزرگ سالى، مورد بررسى واقع شده است.

و در فصل هفتم، آداب معاشرت با حسود و شیوه هاى دفع حسادت، مطرح گردیده است.

نوشته حاضر، تمام اقشار را مخاطب خود قرار داده است و مطالب آن به سبک قابل فهم براى اغلب مردم، تألیف شده است.

کتاب شعله های سرد (بررسی حسادت در قرآن و حدیث) به قلم آقای محمد علی سروش در یک جلد توسط سازمان چاپ و نشر دارالحدیث به چاپ رسیده است.

مریم پناهنده                    

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان

 


مطالب مرتبط:

لحظه ای درنگ

رهایی از تکبر پنهان / معرفی کتاب

برنامه ای برای رستگار شدن

http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=283048

تبیان




تاریخ : چهارشنبه 93/6/26 | 1:34 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

پرسش وپاسخ هایی در باره شیطان

آقای سید مرتضی میرکتولی
سوال – در مورد شیطان توضیحاتی بدهید.
پاسخ – ما در ابتدای خلقت آفرینش موجودات عالم ، عنصری بنام شیطان نداشتیم اما در ادامه ی زندگی و مسیر حیاط و در داستان مهم تعیین خلیفة الله در روی زمین ، موجودی خودش را بعنوان شیطان یا ابلیس به همه ی موجودات عالم معرفی کرد. موجودی که قبلا به این نام و نشان و ویژگی حتی برای ملائکه ی عالم بالا هم شناخته شده نبود اما کم کم   همه ی موجودات با چنین موجود عجیب و نابغه ی عالم هستی و موجودی که همه ی   نعمت های الهی را یکجا زیر پاگذاشت و از همه ی آنها سوء استفاده کرد و نام او شیطان بود آشنا شدند . آنچه که از متون ادیان دینی و آسمانی مقدس بخصوص قرآن و روایات بدست می آید این است که خداوند سه دسته موجودات در عالم خلقت داشته است که همه ی آنها موجودات حقیقی و واقعی هستند . بعد از عالم لاهوت که عالم فیض الهی است و در آنجا وجود حضرت حق قرار دارد ، عالم بعد عامل ملکوت است که در آنجا موجودات مجردی هستند که ویژگی های مادی و جسمی مانند خشم ، غضب و شهوت را ندارند که آنها بنام فرشتگان هستند .  وقتی پایین تر می آییم به عالم ناسوت می رسیم و در این عامل سخن از مادیات، عالم زیستن یعنی از خورشید ، زمین ، مجموعه ی شمسی و کهکشان های راه شیری و از موجوداتی بنام جن و انس سخن به میان آمده است . خداوند از این دو دسته برای نظام آفرینشی که در آن تکلیف و حساب و کتاب و سلوک مطرح است سخن به میان می آورد . این دو شاخه ی جن و انس شاخه هایی هستند که بعدا با نام شیطان و ابلیس آشنا می شوند . شیطان نام عام است یعنی هر موجود خبیث اغواگر ویرانگر . یعنی یک نام عمومی است برای هر موجودی که می تواند از جن یا انس باشد یا حتی از حیواناتی باشد که باعث آزار و اذیت موجودات دیگر بشوند . این یک حقیقت واقعی است . شیطان بغیر از غرایز وجودی انسان مثل نفس اماره است . بعد از اینکه شیطان بعنوان اولین موجود در عالم هستی خودش را معرفی کرد ، بعنوان کسی که در عالم هستی در مقابل اوامر حضرت حق ایستاد و سینه سپر کرد ، بنام ابلیس معرفی شد . در عرب ابلیس از ماده ی بَلَسَ است یعنی کسی که از رحمت حق مایوس شد یعنی یک بار عصیانگری کرد و در مقابل خدا ایستاد و بدنبال عصیانگری ، راه تبهکاری و راهزنی همه ی موجودات را در پیش گرفت .
سوال – آیا ما تعریف مجسمی از شیطان داریم ؟ آیا شیطان یک  موجود تعریف شده است ؟
پاسخ – نام اولین شیطان عالم ابلیس است ، خدا در داستان خلقت بشر و خلافت انسان در زمین پرده بر می دارد و در آنجا خودش را نشان می دهد که چرا با حضرت حق به مخالفت برخاست . شیطان نه تنها درمقابل انسان ،گل سر سبد آفرینش سجده نکرد بلکه در مقابل حکم حضرت حق ایستاد . ابلیس پدر شیاطین عالم است و به همین دلیل هم هست که آیات قرآن او را از جن معرفی می کند زیرا جن در عالم ماده است و زاد و ولد دارد . اولین وجود خبیث ابلیس است که خداوند او را در قرآن بنام ابلیس خطاب می کند.بعضی ها می گویند که اشتقاق ای از ماده ی دیابلس است که یک لغت عبرانی است که وارد لغت عرب شده است . این موجود وقتی از رحمت درگاه حق رانده شد از خدا معذرت خواهی نکرد و به مسیر عصیانگری و تمرد خودش ادامه داد . جنس ابلیس از جن است . روی این بحث زیادی شده است . مرحوم شیخ طوسی معتقد بود که شیطان از ملائکه بوده است و بعد تمرد کرده و از حیطه ی ملائک خارج شده است . در خطبه ی قاسعه حضرت علی (ع) داریم که تکبر نورزید .اگر تکبر را سرلوحه ی زندگی تان قرار دادید خداوند نمی گذارد که وارد بهشت او بشوید . تکبر گناهی است که خداوند بخاطر آن ملکی را از بهشت بیرون کرد و اگر ملکی بخاطر این جرم از بهشت بیرون می شود هرگز انسانی بخاطر داشتن تکبر وارد بهشت نخواهد شد . عده ای تصور کردند که ابلیس از ملائکه ای بوده که تمرد کرده و از عالم بالا به عالم پایین سقوط کرده است ولی آیات قرآن این را نمی گوید . قرآن صراحتاً می فرماید : او از جنس جن بود یعنی موجودی آتشین بود و خود ابلیس هم آنرا قبول کرد . ابلیس در مقاومتی که در مقابل دستور حق می کند می گوید که چرا تو دستور دادی که من در مقابل آدم سجده کنم ؟ من را از آتش و انسان را از خاک و گِل آفریدی . خدا در قرآن می فرماید که ما جن را از آتش افروخته ی دود و سیاهی آفریدیم .
سوال – آیا شیطان از جنس جن بوده و آنها زاد و ولد کرده اند و شیاطین را بوجود آورده اند ؟
پاسخ – یکی از ویژگی های ابلیس این است که ابلیس از جنس جن است نه ملائکه زیرا ملائکه غریزه ی شهوت ندارند و داستان تناسل و زاد و ولد در آنها دیده نمی شود. خلقت آنها خلقت تکوینی و بدوی است و خداوند میلیاردها ملک را در عالم خلق کرده است اما  جن ها از آتش هستند و عنصر مادی هستند ، زاد و ولد دارند ،تناسل دارند و ازدواج دارند . وقتی شیطان از درگاه خدا رانده می شود چندین خواسته را از درگاه خدا درخواست می کند . او می گوید : حالا که از درگاه تو رانده شده ام و تا روز ابد به من فرصت زنده ماندن داده ای چند درخواست از تو دارم و خدا آنرا اجابت می کند . یکی از خواسته های او این بود که خدایا من بگونه ای زندگی بکنم که فرزندان آدم ، من و فرزندان من را نبینند. قرآن به ما هشدار می دهد که او و فرزندانش و قبیله ی شیطان شما را خوب می بینند ولی شما آنها را نمی بیند و او از جلو و پشت ، چپ و راست به شما حمله می کند. پس شیطان تمرد کرده و از درگاه الهی طرد شده است و بعد صحبت هایی با حضرت حق کرده و یکی از خواسته هایش این بوده که موجودی نامرئی باشد . اساسا جن موجودی است که دیده   نمی شود . در لغت عرب جن یعنی موجودی نامرئی در مقابل انس که موجودی مرئی است قرار دارد . در عرب به جنت باغ سرپوشیده گفته می شود که از بالا دیده نمی شود یا بخاطر اینکه جنین درشکم مادر دیده نمی شود به آن جنین گفته می شود. و جن هم از همین ماده است و مسطور است .
سوال – اگر شیطان تمرد نمی کرد عامل شر در جهان وجود نداشت ؟ آیا شیطان عامل تحریک نفس اماره است یا خودش شر بود ؟
پاسخ – دستور عمومی حضرت حق به همه ی موجودات کنگره ی عرش ، ملائکه حَمَله ی عرش ، ملائکه ی عالم وسطی و ملائکه ی عامل عدنی که به ملکه ی زمینی شناخته می شوند . دستور می رسد که در برابر آدم که پدرهمه ی انسانها است سجده بکنند . قرآن حکایت واقع را نقل می کند. قرآن یک کتاب سمبولیک نیست که شخصیت های داستانی آن ساختگی باشد ، تمام عناصر این داستان در مسئله ی خلافت آدم و تمرد شیطان حقیقی هستند و تمام صحنه هایی که نقل می شود عین واقعیت و حقیقت است . قرآن می فرماید که همه جز ابلیس بر آدم سجده کردند . آیا ابلیس نمی توانست در برابر آدم سجده بکند ؟ می توانست . آیا ابلیس نمی دانست که نباید در مقابل دستور حکیمانه ی حق تمرد کند ؟ می دانست که نباید این کار را بکند و توان مقاومت را ندارد. دو عامل باعث شد که شیطان تمرد بکند و در مقابل دستور خدا بایستد . عامل اصلی آن تکبر بیش از حد او بود . تکبر از توهم موجودات انگیخته می شود . همه ی تکبرها برانگیخته از خیال و وهمی است که در وجود انسان یا جن وجود دارد . روایتی از حضرت علی (ع) در نهج البلاغه است که  می فرماید : شیطان موجود ساده ای نبود که بتوان از آن به سادگی گذشت . حضرت علی (ع) می فرماید : ابلیس شش هزار سال در دستگاه خدا عبادت کرده و نشان داده که  بنده ی سالک و عابدی و مطیعی در مقابل حق است . یکی از القاب شیطان اَعزازییل است . یعنی عزت زیادی پیش ملائک داشت و وقتی پیش آنها می ایستاد همه در مقابل شیطان می ایستادند و به او احترام می کردند . او از آسمان اول بالا می رود و هزار سال در آسمان دوم و هزار سال در آسمان سوم و هزار سال در آسمان چهارم و... تا آسمان هفتم بالا می رود که حتی ملائک عالم بالا مثل جبراییل و عزرائیل هم به مقاومت و جدیت این موجود غبطه می خوردند . اگر ابلیس در آنجا تمرد نمی کرد اتفاق خاصی نمی افتاد و  می توانست در زمره ی ملائک زندگی بکند و نه خودش گمراه می شد و نه راهزن آدم و حوا می شد و نه باعث سقوط آدم و حوا به زمین سمی شد . گاهی این سوال مطرح است که آیا می شود یک نفر سالها عبادت و خوشنامی بکند و با یک خطا رانده بشود ؟ بله .مثلا ما می بینیم که یک رئیس جمهوری سالیان سال به یک کشوری خدمت می کند اما وقتی یکجا خیانت آشکار می کند برای همیشه از چشم ملت خودش و همه ی مردم دنیا می افتد . ممکن است که بگویند خدا غفوراست و می بخشد . قرآن می فرماید :خدا خط مرز مغفرت را روشن کرده است .هر کس از حریم توحید خارج بشود و به خدا شرک و عناد بورزد این مغفرت شامل حال او نمی شود. رحمت شامل کسانی است که از این دایره خارج نشوند. خدا قسم یاد کرده است که هر کسی که به دنبال شیطان برود جایش در جهنم است و اصلا خدا جهنم را برای شیطان و پیروانش آفریده است .
سوال – شیطان با یک سجده نکردن رانده نشد بلکه در قرآن می فرماید که او کافر شده بود .راهنمایی بفرمایید . 
پاسخ – کان من الکافرین در اینجا به این معناست که قبلا هم کافر بوده است . بعضی ها معتقد هستند که کان به معنای صار است زیرا در مورد پسر نوح هم گفته شد که کان من المغرقین یعنی غرق شد نه اینکه از قبل غرق بود . بسیاری معتقد هستند که کان من الکافرین معنای خودش را دارد . یک دفعه نمی شود که فردی در مقابل گروهی بایستد . مثلا در یک خانواده که زن ومرد هستند یک دفعه نمی شود که زن در مقابل مرد غوغا بپا بکند و مقاومتی بکند و کار را به پلیس بکشاند . این طبق یک پروسه و جریان متداول و زمینه دار انجام شده است . این زخم ، زخم عمیقی است و زخم تازه نیست . در مقابل حکومت ها هم همین طور است . پس معلوم می شود که زمینه ی اعتراض از قبل فراهم بوده است وعقده ها انباشته شده است و سعی کرده که در یک جایی موج درست بکند. و یک مقاومت علنی را از خودش نشان بدهد . شیطان چنین موجودی بود ، او یک موجود ناراحتی بود . او موجود معترضی به درگاه حق بود . روایات نشان می دهند که عبادتهای ابلیس عبادتهای خالصانه نبود . ابلیس در کنگره ی عرش و آسمان بالا اسنادی را پیدا کرده بود که خداوند به خیلی ها که عبادت می کنند در دنیا به آنها عزت و مقام می دهد . مثل الان که خیلی ها می گویند که الان خانه ، ماشین ، استخر و .. داشته باشیم در آخرت را یک کاری می کنیم . این فکر فکر ابلیسانه است . ابلیس فکر کرده بود که با عبادت های روزانه اش و با لیاقتی که در درگاه حق نشان می دهد یک مقام عالی دنیوی را کسب  می کند . ابلیس اعتقادی به مسئله ی قیامت نداشت . وقتی او به خدا اعتراض می کند که من برای تو عبادت های خالصانه کردم ، خدا می فرماید که تو چه موقع عبادت خالصانه کردی ؟ مسئله ی تعیین خلیفه در زمین یعنی تعیین  امام و رهبر نقطه ی بسیار حساس برای شناسایی افرادی است که اعتراض علنی به دستگاه حق دارند . ما این داستان را در تعیین مسئله ی خلیفه بودن پیامبر یا علی می بینیم که خیلی ها اعتراض می کنند و در آنجا نشان می دهند که ایمان به خدا هم ندارند . ابلیس حرفش این بود که من شش هزار سال عبادت کرده ام و همه ی  فرشته ها به من احترام می گذارند و حالا خدا یک فردی را که از خاک و گل آفریده است و چند روزی است که روح در آن دمیده است و می خواهد او را جانشین در کل عالم هستی بکند، به من می گوید که در برابر این موجود سجده بکن . من هرگز این کار را نمی کنم . در اینجا بود که ابلیس اعتراض خودش را بصورت علنی و بصورت شورش اعلام کرد و بعد در مقابل دستگاه حضرت حق ایستاد . البته آدم هم دچار خطا و ترک اولی شد ولی او بعدا معذرت خواهی کرد و از کارش دست کشید. ولی شیطان هیچ گاه از خطایی که کرد دست نکشید .
سوال – در مورد پنج نوری که در عالم بالا بود توضیحاتی بدهید . 
پاسخ – روایاتی که در مورد شجره ممنوعه وارد شده است  مختلف است . شخصی از امام صادق (ع) پرسیدند که این درخت چه بود ؟ پیامبر نقل کردند که شجره ممنوعه گندم بود. بعضی روایات نقل کرده اند که درخت انگور بود و بعضی ها می گویند که درخت انار بوده است . امام صادق (ع) می فرمایند که همه ی اینها درست بوده است ولی باز اینها نیست زیرا درخت های بهشت مثل درخت های دنیا نیستند که وقتی یک میوه دادند میوه ی دوم را تولید نکنند. ما در کرج دیدیم که از یک درخت هجده نوع میوه بعمل آمده بود . درخت های بهشت به این صورت هستند که هر میوه ای را که انسان مومن هوس کند برایش تولید می کند. اما آن درخت، درخت علم محمد و آل محمد بود که اگر آدم از آن درخت می خورند خدا علم همه ی کاینانت را به آنها می داد و آدم و حوا نمی توانستند از آن درخت بخورند زیرا این مقام مخصوص معصومین و آل عبا بود  ولی بعد این اتفاق افتاد و شیطان می دانست که اگر بحث آدم  ادامه پیدا بکند فقط بحث خلافت نبود . خدا فرمود که من می خواهم یک نوع خلیفه برای همیشه درعالم خلق بکنم  و بعد از آدم باید فرد دیگری این خلافت را بپذیرد . بحث اصلی بحث ولایت و رهبری است که شیطان فکر می کرد که با عبادتهایی که او کرده ، او صلاحیت دریافت آن مقام را دارد نه آدم و فرزندان او که بعدا می خواهند متولد بشوند .
سوال – آیا مسئله ی شیطان می تواند دستاویزی برای جرم و جنایت در دنیا باشد ؟
پاسخ – خیر . وقتی قرآن کریم داستان محاکمه ی شیطان را در قیامت نقل می کند ، می فرماید که وقتی صحنه ی قیامت بپا می شود ، تبهکاران و ظالمان تا شیطان را می بینند به سوی او هجوم می آورند و با فریاد به او حمله می کنند و می گویند که تو باعث شدی که ما گرفتار بشویم . شیطان با جسارت و صلابت در مقابل آنها می ایستد و می گوید که من فقط شما را به تبهکاری دعوت کردم  و من هیچ گاه بر شما سلطه ای نداشتم . خدا شما را دعوت به خوبی ها ، خیرات ، کارهای پسندیده و انسانی کرد و من شما را دعوت به کارهای ناشایست کردم . شما دعوت حق را زیر پا گذاشتید و دعوت من را پذیرفتید .پس خودتان را ملامت کنید . چرا من را ملامت می کنید ؟ شما می دانستید که دعوت خدا راست و دعوت من دروغین است ، چرا به دنبال من راه افتادید ؟ در اینجا مجرمان جوابی ندارند که به شیطان بدهند . اساسا خدا این دو مسیر را در جلوی انسان گذاشت . می فرماید : ما شاه راههای سعادت و شقاوت را به انسان نشان دادیم . خدا خوبی ها را به ما الهام کرد که جزو فطرت ماست و بدی ها را هم الهام کرد زیرا فطرت ما اصلا آنرا نمی پذیرد و برای ما ناشناخته است. شیطان به همان میزان که وسوسه و ترغیب می کند گناهکار است . گاهی در محاکم قضایی می گویند که سبب اقوای از مباشر است . یک وقت کسی قتلی را مرتکب می شود ولی کسی که تحریک می کند و سبب است قویتر از مباشر است . هر دو باید پاسخگو باشند . 
سوال – خداوند از همه ی این اتفاقات آگاه بوده است ، پس ما نمی توانیم بگوییم که تکبر باعث این اتفاقات شده است . راهنمایی بفرمایید .
پاسخ – این سوالی است که خود شیطان از ملائکه کرد . شیطان بعد از اینکه از بهشت رانده شد هفت شبه با ملائک مطرح کرد و گفت که شما از خدا بپرسید که مگر تو نمی دانستی که من در مقابل تو می ایستم و حالا چرا من را نکشتی که من تا قیامت زنده نمانم ؟ آقای شهرستانی که یکی از شخصیت های بزرگ اسلام است به این شبهات جواب داده است . بزرگان اسلام پاسخ های خوبی به آن داده اند . اساس خلقت رحمت است یعنی خداوند همه ی موجودات را آفریده که رحمت بی پایان خودش را به پای موجودات بریزد . همین ابلیس در بهشت زندگی می کرد و از همه ی نعمتها استفاده می کرد ولی چه اتفاقی افتاد که این نعمت ها از او گرفته شد ؟ قرآن می فرماید : شما خودتان باعث عذاب خودتان می شوید . پس اصل خلقت شیطان برای خودش رحمت و لطف و فیض الهی است  . مثلا یکی معتاد می شود ، از خانواده و جامعه طرد می شود و به پست ترین کارها دست می زند . او نمی تواند بگوید که چرا خدا من را خلق کرد ؟ مگر خدا نمی دانست که من به این سرنوشت دچار می شوم ؟ خدا همه ی اینها را می دانست ولی برای اینکه حجت را بر خود موجودات وهمه ی انسانها و سایر موجودات تمام بکند ، فرصت را می دهد که همه خودشان را نشان بدهند ، انسانهای پاک سیرت خودشان نشان بدهند که کدام طرفی هستند .اصل خلقت شیطان بر اساس رحمت و لطف الهی بوده است . این مثل استادی است که   می داند که در پایان کار کدام دانش آموز قبول می شود و کدام دانش آموز مردود می شود. اما علم استاد علت قبولی یا مردودی فرد نیست . انسانها خودشان تلاش می کنند که مردود یا قبول بشوند.
سوال – آیا این ادعا درست است که سجده نکردن شیطان بر آدم یک حرکت نمایشی است که خدا آنرا برای عبرت انسان گذاشته است ؟
پاسخ – تمرد و عصیانگری شیطان یک واقعیت است و اینکه شیطان بعد از این عصیانگری بعنوان یک قطب منفی در همه ی عالم مطرح می شود مسئله ی دیگری است و اینکه همیشه قطب مثبت و منفی باید در مقابل هم باشند تا تعادل واقع بشود و انتخاب آسان بشود و معنای اختیارخودش را نشان بدهد مسئله ی دیگری است. اگر انسان حق انتخاب داشته باشد کامل تر است .پس ما از ملائکه کامل تر هسیتم زیرا حق انتخاب داریم. ما با اختیار خودمان مسیر به سوی حق را انتخاب می کنیم . بخاطر همین انسان گل سرسبد آفرینش می شود و کار به جایی می رسد که ملائک خادم انسانهایی مثل انبیاء و اولیاء و معصومین می شوند . خدا عالم را برای انسان خلق کرده است و ملائک مدبرات خلق این عالم هستند .پس همه ی آنها در خدمت آدم هستند .شیطان خودش راهزنی را انتخاب کرد و پسندید . و چون آن پیشینه را داشت خدا به او مهلت داد . داریم که ما به شیطان فرصت دادیم که شما انسانها را بشناسیم یعنی شیطان سگ تربیت شده ی دستگاه خدا شد . خدا در سوره ی مریم آیه 83 می فرماید: ما شیاطین را بسمت کافرین و منافقان فرستادیم تا آنها را بیازارند و زندگی را بر آنها تلخ کنند .

http://ch3.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=392:sheytan-1&catid=25:estevaold&Itemid=66

 



تاریخ : سه شنبه 93/6/25 | 4:6 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

 

next page

fehrest page

back page

 


تفسیر نمونه جلد 24 صفحه 355

تفسیر نمونه جلد 24 صفحه 363 َسوره قلم
مقدمه
این سوره در مکه نازل شده و داراى 52 آیه است


تفسیر نمونه جلد 24 صفحه 365 محتواى سوره قلم
گرچه بعضى از مفسران در ((مکى )) بودن تمام سوره تردید کرده اند، یا معتقدند قسمتى از آن در ((مدینه ))، و قسمتى در ((مکه )) نازل شده ، ولى لحن سوره و محتواى آیات کاملا هماهنگ با سوره هاى ((مکى )) است ، چرا که بیش از هر چیز بر محور مساءله نبوت پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم )، و مبارزه با دشمنانى که او را مجنون مى خواندند، و دعوت به صبر و استقامت ، و انذار و تهدید مخالفان به عذاب الهى ، دور مى زند.
رویهمرفته مباحث این سوره را مى توان در هفت بخش خلاصه کرد:
1 - نخست به ذکر قسمتى از صفات ویژه رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مخصوصا اخلاق برجسته او مى پردازد، و آنرا با قسمتهاى مؤ کدى تاءکید مى کند.
2 - سپس قسمتى از صفات زشت و اخلاق نکوهیده دشمنان او را بازگو مى نماید.
3 - در بخش دیگرى داستان ((اصحاب الجنة )) که در حقیقت هشدارى است به مشرکان زشت سیرت بیان شده .
4 - در قسمت دیگرى مطالب گوناگونى راجع به قیامت و عذاب کفار در آن روز آمده است .
5 - در بخش دیگرى انذارها و تهدیدهائى نسبت به مشرکان بازگو شده .
6 - در بخش دیگرى به پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) دستور مى دهد که در برابر دشمنان سرسخت ، استقامت و صبر نشان دهد.
7 - سرانجام در پایان سوره نیز سخن از عظمت قرآن و توطئه هاى مختلف


تفسیر نمونه جلد 24 صفحه 366 دشمنان بر ضد پیامبر به میان آورده .
انتخاب نام ((قلم )) براى این سوره به تناسب نخستین آیه آن است ، بعضى نیز نام آن را سوره ((ن )) ذکر کرده اند، و از بعضى از روایات که در فضیلت این سوره آمده استفاده مى شود که نام آن سوره ((ن و القلم )) است .
فضیلت تلاوت سوره قلم
در فضیلت تلاوت این سوره از پیغمبر گرامى اسلام نقل شده که فرمود: من قراء سورة ((ن و القلم )) اعطاه الله ثواب الذین حسن اخلاقهم : ((کسى که سوره ((ن و القلم )) را تلاوت کند خداوند ثواب کسانى را که داراى حسن اخلاقند به آنها مى دهد)).
و در حدیثى از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم : من قراء سورة ((ن و القلم )) فى فریضة او نافلة آمنه الله ان یصیبه فى حیاته فقر اءبدا، و اعاذه اذا مات من ضمة القبر ان شاء الله :
((کسى که سوره ن و القلم را در نماز واجب یا نافله بخواند خداوند او را براى همیشه از فقر در امان مى دارد، و هنگامى که بمیرد او را از فشار قبر پناه مى دهد)).
این ثوابها تناسب خاصى با محتواى سوره دارد، و نشان مى دهد که هدف تلاوتى است که تواءم با آگاهى و به دنبال آن عمل باشد.


تفسیر نمونه جلد 24 صفحه 367 آیه 1-7
آیه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا یَسطرُونَ(1)
مَا أَنت بِنِعْمَةِ رَبِّک بِمَجْنُونٍ(2)
وَ إِنَّ لَک لاَجْراً غَیرَ مَمْنُونٍ(3)
وَ إِنَّک لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ(4)
فَستُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ(5)
بِأَییِّکُمُ الْمَفْتُونُ(6)
إِنَّ رَبَّک هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضلَّ عَن سبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ(7)



  ترجمه :

نام خداوند بخشنده بخشایشگر
1 - ن ، سوگند به قلم ، و آنچه را با قلم مى نویسند
2 - به برکت نعمت پروردگارت تو مجنون نیستى .


تفسیر نمونه جلد 24 صفحه 368 3 - و براى تو اجر و پاداشى عظیم و همیشگى است .
4 - و تو اخلاق عظیم و برجسته اى دارى .
5 - و به زودى تو مى بینى و آنها نیز مى بینند.
6 - که کدامیک از شما مجنون هستید.
7 - پروردگار تو بهتر از هر کس مى داند چه کسى از راه او گمراه شده ، و هدایت یافتگان را نیز بهتر مى شناسد.


 تفسیر :

عجب اخلاق برجسته اى دارى !
این سوره تنها سورهاى است که با حرف مقطع ((ن )) آغاز شده است ، مى فرماید: (ن )
و درباره تفسیر حروف مقطعه بارها مخصوصا در آغاز سوره ((بقره ))، و ((آل عمران )) و ((اعراف )) (جلد 1 - 2 - 6) بحث کرده ایم ، چیزى که در اینجا باید بیفزائیم این است که بعضى در اینجا ((ن )) را مخفف کلمه ((رحمان )) و اشاره به آن دانسته اند و بعضى آن را به معنى ((لوح )) یا به معنى ((دوات )) و یا ((نهرى )) در بهشت تفسیر کرده اند، ولى هیچیک از این تفسیرها قرینه و شاهد روشنى ندارد.
بنابراین تفسیر این حرف مقطع از تفسیر کل حروف مقطعه که در بالا اشاره کردیم جدا نیست .
سپس به دو موضوع از مهمترین مسائل زندگى بشر سوگند یاد کرده ، مى افزاید: سوگند به ((قلم )) و آنچه را با قلم مى نویسند:)) (و القلم و ما یسطرون ).
چه سوگند عجیبى ؟ در واقع آنچه به آن در اینجا سوگند یاد شده است


تفسیر نمونه جلد 24 صفحه 369 ظاهرا موضوع کوچکى است : یک قطعه نى ، و یا چیزى شبیه به آن ، و کمى ماده سیاه رنگ ، و سپس سطورى که بر صفحه کاغذ ناچیز رقم زده مى شود.
اما در واقع این همان چیزى است که سرچشمه پیدایش تمام تمدنهاى انسانى ، و پیشرفت و تکامل علوم ، و بیدارى اندیشه ها و افکار، و شکل گرفتن مذهبها، و سرچشمه هدایت و آگاهى بشر است ، تا آنجا که دوران زندگى بشر را به دو دوران تقسیم مى کند ((دوران تاریخ )) و ((دوران قبل از تاریخ ))، دوران تاریخ بشر از زمانى شروع مى شود که خط اختراع شد، و انسان توانست ماجراى زندگى خود را بر صفحات نقش کند، و یا به تعبیر دیگر دورانى است که انسان دست به قلم گردید، و از او ((ما یسطرون )) یادگار ماند.
عظمت این سوگند هنگامى آشکارتر مى شود که توجه داشته باشیم آن روزى که این آیات نازل گشت ، نویسنده و ارباب قلمى در آن محیط وجود نداشت ، و اگر کسانى مختصر سواد خواندن و نوشتن را داشتند تعداد آنها در کل سرزمین مکه که مرکز عبادى و سیاسى و اقتصادى حجاز بود به بیست نفر نمى رسید، آرى سوگند به قلم یاد کردن در چنین محیطى عظمت خاصى دارد.
و جالب اینکه : در نخستین آیاتى که در ((جبل النور)) و غار ((حرا)) بر قلب پاک پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نازل شد نیز به مقام والاى قلم اشاره شده ، آنجا که مى فرماید: اقراء باسم ربک الذى خلق - خلق الانسان من علق - اقراء و ربک الاکرم - الذى علم بالقلم - علم الانسان ما لم یعلم :
((بخوان به نام پروردگارت که مخلوقات را آفرید، و انسان را از خون بسته اى ایجاد کرد، بخوان به نام پروردگار بزرگت ، هم او که انسان را به وسیله ((قلم )) تعلیم داد، و آنچه را نمى دانست به او آموخت )) (سوره علق 1 - 5).
و از همه جالبتر اینکه : همه این سخنان از زبان کسى تراوش ‍ مى کند


تفسیر نمونه جلد 24 صفحه 370 که خودش درس نخوانده بود، و هرگز به مکتب نرفت و خط ننوشت ، و این هم دلیل بر آن است که چیزى جز وحى آسمانى نیست .
بعضى از مفسران ((قلم )) را در اینجا به قلمى تفسیر کرده اند که فرشتگان بزرگ خدا وحى آسمانى را با آن مى نویسند، و یا نامه اعمال آدمیان را با آن رقم مى زنند، ولى مسلما آیه مفهوم گسترده اى دارد که این تفسیر بیان یکى از مصداقهاى آن است ، همانگونه که ((ما یسطرون )) نیز مفهوم وسیعى دارد، و تمام آنچه را در طریق هدایت و تکامل فکرى و اخلاقى و عملى بشر به رشته تحریر مى آورند شامل مى شود و منحصر به وحى آسمانى یا اعمال انسانها نیست .
سپس به چیزى که سوگند براى آن یاد شده پرداخته ، مى فرماید: ((به برکت نعمت پروردگارت تو مجنون نیستى )) (ما انت بنعمة ربک بمجنون )
آنها که این نسبت ناروا را به تو مى زنند کوردلانى هستند که اینهمه نعمت الهى را درباره تو نمى نگرند، نعمت عقل و درایت سرشار، نعمت امانت و صدق و راستى و نعمت علم و دانش آشکار، و نبوت و مقام عصمت .
دیوانه آنها هستند که مظهر عقل کل را متهم به جنون مى کنند، و


تفسیر نمونه جلد 24 صفحه 371 رهبر و راهنماى انسانها را با این نسبت ناروا از خود دور مى سازند.
و به دنبال آن مى افزاید: ((براى تو اجر عظیم و همیشگى است )) (و ان لک لاجرا غیر ممنون ).
چرا چنین پاداشى نداشته باشى ؟ در حالى که در برابر این تهمتهاى زشت و ناروا استقامت مى کنى ، و براى آنها آرزوى هدایت و نجات دارى ، و هرگز از تلاش و کوشش در این راه خسته نمى شوى .
((ممنون )) از ماده ((من )) به معنى ((قطع )) آمده است ، یعنى اجر و پاداشى که هرگز قطع نمى شود و دائما باقى است بعضى گفته اند ریشه این معنى از منت گرفته شده زیرا منت باعث قطع نعمت است .
بعضى نیز گفته اند منظور از غیر ممنون این است که خداوند در مقابل این اجر عظیم هرگز بر تو منت نمى گذارد ولى تفسیر اول مناسبتر است .
آیه بعد در توصیف دیگرى از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى گوید: ((تو صاحب اخلاق عظیم و برجسته اى هستى )) (و انک لعلى خلق عظیم ).
اخلاقى که عقل در آن حیران است لطف و محبتى بى نظیر، صفا و صمیمیتى بى مانند، صبر و استقامت و تحمل و حوصله اى توصیف ناپذیر.
اگر مردم را به بندگى خدا دعوت مى کنى تو خود بیش از همه عبادت مى نمائى ، و اگر از کار بد بازمى دارى تو قبل از همه خوددارى مى کنى آزارت مى کنند و تو اندرز مى دهى ، ناسزایت مى گویند و براى آنها دعا مى کنى ، بر بدنت سنگ مى زنند و خاکستر داغ بر سرت مى ریزند و تو براى هدایت آنها


تفسیر نمونه جلد 24 صفحه 372 دست به درگاه خدا برمى دارى .
آرى تو کانون محبت و عواطف و سرچشمه رحمتى .
((خلق )) از ماده ((خلقت )) به معنى صفاتى است که از انسان جدا نمى شود و همچون خلقت و آفرینش انسان مى گردد.
بعضى از مفسران خلق عظیم پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را به ((صبر در راه حق ، و گستردگى بذل و بخشش ، و تدبیر امور، و رفق و مدارا، و تحمل سختیها در مسیر دعوت به سوى خدا، و عفو و گذشت ، و جهاد در راه پروردگار، و ترک حسد و حرص )) تفسیر کرده اند، ولى گرچه همه این صفات در پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بود، ولى ((خلق عظیم )) او منحصر به اینها نبود.
در بعضى از تفاسیر نیز ((خلق عظیم )) به قرآن یا آئین اسلام تفسیر شده است که مى تواند از مصادیق مفهوم وسیع فوق باشد، و به هر حال وجود این خلق عظیم در پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) دلیل بارزى بر عقل و درایت آن حضرت و نفى نسبتهاى دشمنان بود.
و به دنبال آن مى افزاید: ((به زودى تو مى بینى و آنها نیز مى بینند)) (فستبصر و یبصرون ).
((که کدامیک از شما مجنون هستید))؟! (بایکم المفتون ).
((مفتون )) اسم مفعول از ((فتنه )) به معنى ابتلاء، و در اینجا به معنى ابتلاى به جنون است .


...................................

 

next page

fehrest page

back page

http://www.ghadeer.org/qoran/t_nemona/j24/tna24017.htm#link173




تاریخ : سه شنبه 93/6/25 | 3:42 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

به نام خدا


تعقل وتفکر

 

معنای لغوی عقل وتعقل

بیشتر لغت شناسان لفظ «عقل» را در اصل از «عقال»که به معنای ریسمان و طنابی است که با آن پای شتر رامی بندند تااز حرکت باز ایستد و فرار نکند، می دانند و صاحب صحاح عقل را به معنی حجر و منع تفسیر کرده است واز طرفی چون درانسان نیرویی است که انسان را از ارتکاب ناشایست ها باز می دارد واو را از انجام کارهای زشت نهی می کند، از باب تشابه ، به این نیروی درونی «عقل» گویند.
دقت وتوجه به موارد کاربردهای عقل نشان می دهد که مفهوم منع وبازداری در همه موارد وجود دارد. وبه همین جهت طریحی در مجمع البحرین می نویسد: عاقل کسی است که می تواند نفس خویش را کنترل کندواز هوی وهوس باز دارد_طریحی ،ج5 ص425 ذیل عقل)
و راغب در مفردات خود علاوه بر معنای فوق می گوید: عقل عبارت است از استعداد ونیرویی است که برای دریافت و پذیرش علم مستعد می باشد و اضافه می کند که همچنین به دانش و علمی که به وسیله این استعداد نصیب انسان می شود عقل گویند. (راغب اصفهانی ،ص 354 ذیل عقل)
اما در اصطلاح به اختصار باید گفت که عقل و تعقل آن فعالیت ذهنی است که روی مواد خام، از جهان طبیعت وانسان و روابط میان آن دو صورت گرفته و از جزئیات کلیات را انتزاع می کند واز مقدمات نتیجه به دست می آورد وهدف انتخاب می نماید وقوانین و اصول احراز شده را به موارد خود تطبیق می کند. (جعفری،محمدتقی،عقل وعاقل ومعقول،ص 39)
به عبارت ساده تر استعداد درک وتشخیص صحیح امور ومقایسه و نتیجه گیری درست از آنها را عقل وبه کاربستن فرامین عقل را کار عاقلانه نامند و صاحب وبه کار گیرنده آنرا عاقل وخردمند خوانند. اما مقصود ازعقل در شرع مقدس اسلامی، یک نیرو ویا یک فعالیت روانی است که در راه وصول به هدف های منطقی در زندگی ایده آل مادی ومعنوی از آن بهره برداری می گردد و این بهره برداری عبارت است از انتخاب وسایل شایسته برای وصول به هدف های مزبور( جعفری ،محمدتقی،مقاله محمد خاتم پیامبران ج2 ص 273)
وشاید کلام علی علیه السلام که فرمود: العقل مصلح کل امر عقل اصلاح کننده هر امری(1)است ونیز العقل یهدی و ینجی عقل هدایت می کند ونجات می بخشد(2)، بیانگر همین مطلب باشد همچنین امام صادق علیه السلام در پاسخ کسی که از حضرت معنای عقل را پرسید فرمودند: ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان عقل چیزی است که به وسیله آن خدا را بپرستند و بهشت را به دست آورند.(3)

تعقل در آیات قرآن

لفظ عقل در قرآن مجید نیامده است اما افعالی که از این کلمه مشتق شده اند در چهل و نه جای قرآن ذکر شده اند22 بار یعقلون 24 بار تعقلون و عقلوه ویعقلها ونعقل هرکدام یک بار. می توان آنها را از نظر مضامین و کاربرد به چهاردسته کلی تقسیم نمود:
1-آیاتی که مستقیما" انسان را به تعقل و تحریک و تشویق می کند تا با بهره وری از نتایج آن قدمی به سوی معرفت وکمال برداشته شود:
«و سخر الکم الیل والنهار و الشمس و القمر والنجوم مسخرت بامره ان فی ذلک لایت لقوم یعقلون »،(نحل 12) خداوند شب وروز و خورشید وماه را برای شما مسخر نمودوکرات فضایی همه تحت فرمان اوست، این نظم و ترتیب برای انسانهایی که تعقل می کنند دلایلی دربردارد.
مضمون این گروه آیات در جاهای دیگر قرآن از جمله بقره آیات 73،164 ،241 و سوره مومنون آیه 80 سوره رعد آیه 1 تا 4 و سوره جاثیه آیه 5 و ...آمده است.
2-آیاتی که بیانگر ندامت و پشیمانی انسان در روز قیامت اند؛ زیرا که در دار دنیا از نیروی عقل خویش بهره نگرفته اند:وقالوا لو کنا نسمع اونعقل ما کنا فی اصحب السعیر(ملک 10) تبهکاران در قیامت گویند اگر حقیقت را می شنیدیم وتعقل می کردیم اهل عذاب وآتش نبودیم.
3-آیاتی که توبیخ گر انسانهایی هستند که پس از درک حقیقت به وسیله عقل آن حقیقت را پوشانیده اند مانند افتطمعون ان یومنوا لکم وقد کان فریق منهم یسمعون کلم الله یرفونه من بعد ما عقلوه وهم یعلمون(بقره75) آنان که کلام خدا را می شنوند و سپس آنرا با اینکه تعقل کرده اند منحرف می سازند در حالی که می دانند کلام خدا حق است وبه آن خیانت می کنند.
4-آیاتی که توبیخ وسرزنش کننده انسان هایی است که از این نعمت و نیروی عقل خویش استفاده نمی کنند که یقینا" دراین صورت از رسیدن و دریافت حق وحقیقت محروم خواهند بود:
این شر الدوات عند الله الصم البکم الذین لایعقلون (انفال22) بدترین جانوران در نزد خداوند مردمی هستند که از شنیدن حق کر واز گفتن حق لال هستند کسانی که تعقل نمی کنند.
مضمون آیات 65 سوره آل عمران ،32انعام،16یونس،51 هود وموارد متعدد دیگری نیز براین مطلب دلالت می کنند.
5-همه آیاتی که کلماتی از قبیل تدبر،تفکر ،رحمت،حکمتی ،لب و ... درآن به کاررفته تایید ویا تفسیر وتوضیحی برآیات عقل اند؛(4)که حدود سیصد مورد را شامل خواهد شد.
اما نکته قابل ذکر آن است که باتوجه به مفاهیم این آیات ، جای کمترین شک وتردیدی باقی نمی ماند که نیروی عقل وخرد آدمی از نظر قرآن یکی از سرچشمه های علم وآگاهی بشر و نیز یکی از ممیزات واقعی انسان از سایر موجودات خواهد بود، به همین علت ،نقش بسیار زیادی در ابعاد گوناگون شناخت حقیقی ودر نتیجه رسیدن به حق و واقعیت خواهد داشت. علامه طباطبایی در ذیل آیات والذین اجتنبوا الطغوت ان یعبدوها و انا بوا الی الله لهم البشری فبشر عباد. «الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هدهم الله و اولئک هم اولوا الالبب»(5)می فرمایند: صفت پیروی از بهترین قول ، خود هدایتی است الهیه و این هدایت عبارت است از طلب حق وآمادگی تمام برای پیروی از آن هر جا که یافت شود. همچنین اضافه می کند که از جمله و اولئک هم اولوا الالبب استفاده می شودکه عقل عبارت است از نیرویی که با آن به سوی حق راه یافته می شود ونشانه داشتن عقل پیروی از حق است و در تفسیر آیه «ومن یرغب عن مله ابرهم الا من سفه نفسه»(6)چنانچه از آیه استفاده می شود سفیه کسی است که دین خدا را پیروی نمی کند درنتیجه عاقل آن کسی است که از دین خداوند پیروی کند .(7)یقینا" کلام امام علی علیه السلام که فرموده «ثمره العقل لزوم الحق »(8)نتیجه عقل ملازمت وهمراهی با حق است ، ناظر برهمین معنا است.

کارآیی عقل از نظر روایات

به منظور غنای بحث نمونه هایی از کارایی عقل از دیدگاه روایت را مورد تأمل و دقت قرار می دهیم.پس

1.مرز جدایی انسان از حیوان

کمترکسی است که نداند شرط لازم برای پذیرش هرنوع مسئولیت شرعی واجتماعی ،برخورداری فرداز عقل سالم می باشد. به همین علت است که بر دوش دیوانگان و سفیهان هیچ تکلیف شرعی باز نمی شود وبرعهده بی خردان و کم خردان هیچ مسئولیت عرفی قرار داده نمی شودواین به سبب آن است که حفظ مقام خلیفه الهی وکرامت وشرافت ذاتی انسان در گرو عقل سلیم و بهره گیری شایسته از آن نعمت بی قیمت خدادادی است . لذا اگر فردی به هر سبب از نعمت عقل محروم ویا به هر دلیل ازبهره گیری صحیح آن بی نصیب گشت نه تنها همه شئون انسانیت خود را از دست داده و حتی گاهی لایق نام انسانی نیز نخواهد بود، چنانکه در روایت می خوانیم:
خداوند فرشتگان را آفرید وعقل را در وجود آنها قرار داد وحیوانات را خلق کرد و شهوت را درآنها به کار گمارد وانسان را آفرید و در او عقل و شهوت نهاد پس هرکسی که عقلش برشهوتش پیروز شود از فرشتگان بالاتر و والاتر رود و هرکس که شهوت وی بر عقل او غلبه یافت از حیوانات پست تر است .(9)

2.عقل تکیه گاه ایمان

دین مقدس اسلام برخلاف همه مذاهب و مسلک های اجتماعی موجود و گذشته مصرا" از پیروان خودمی خواهد وحتی آنان را موظف می داند که اصول دین ومکتب خود را با اتکا به عقل و روش عقلانی بپذیرند یعنی برهر فرد مسلمان واجب است که با تکیه بر عقل و خرد به اصول و مبانی اعتقادی خودمعتقد گردد وگرنه پایه معتقداش سست وکم ارزش و چه بسا بی ارزش خواهد بود.
قال رسول الله صلی الله علیه واله : «انما یدرک الخیر کله بالعقل ولادین لمن لاعقل له»(10)؛پیامبراکرم صلی الله علیه واله فرمود:همانا تمام خیرها وخوبی ها به وسیله عقل حاصل می شود وکسی که عقل ندارد دین ندارد. همچنین ازامام صادق علیه السلام نثل شده که فرمودند: «من کان عاقلا کان له دینا" و من کان له دین دخل الجنه»(11)؛ هرکس که عاقل باشد دیندار است وهرکس دیندار باشد به بهشت می رود.
امام علی علیه السلام فرمودند: جبرئیل بر آدم علیه السلام فرود آمد وگفت :ای آدم!من مأمورم که تو را درمیان سه چیز مخیر سازم تا یکی را برگزینی ودوتای دیگر را رها سازی. آدم پرسید که آن سه چیز چیست؟ جبرئیل جواب داد عقل وحیا ودین آدم علیه السلام گفت: عقل را برگزیدم .پس جبرئیل به حیاء و دین گفت شما هر دو برگردید، پاسخ دادند که ای جبرئیل ما مأموریم که همراه عقل باشیم؛ هرکجا که باشد.(12)
به فرموده علامه: بنای عقل برای ایمان تاحدی است که حتی خداوند در قرآن کریم حتی در یک آیه هم بندگان را امر نفرموده که نفهمیده به قرآن ویا به هرچیزی که از جانب اوست ایمان آورند، یا راهی را کورکورانه بپیمایند،حتی قوانین و احکامی که برای بندگان خود وضع کرده و عقل بشری به تفصیل ملاک های آنها رادرک نمی کند نیز به چیزهایی که در مجرای احتیاجات قرار دارد علت آورده است.مانند همانا نماز از بدکاری ومنکرات جلوگیری می کند و یاد خدا بزرگتر است: ان الصلوه تنهی عن الفحشاء والمنکر ولذکر الله اکبر والله یعلم ما تصنعون (عنکبوت 45) و موارددیگر.(13)

3.عقل ،پیامبر درونی

................................................................

جهت ادامه مطلب به آدرس زیر مراجعه شود:

شکرالله جهان مهین -عضو هیأت علمی ومدیر گروه معارف اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی واحد جهرم

http://www.tadabbor.org/?page=article&AID=1&desc=%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7%D9%87%20%D8%AA%D8%B9%D9%82  %D9%84%20%D9

بنیاد علوم ومعارف اسلامی

 

 

http://saadat.andishvaran.ir/fa/shownote.html?UserID=3523&DataID=7302&ReturnPageID=10

پایگاه اندیشوران حوزوی

 

 

 




تاریخ : سه شنبه 93/6/25 | 12:6 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر
سوال ششم از امام علیه علیه السلام

سائل ششم از گوشه‌ی دیگر مسجد کوفه برخاست. پرسید :یا علی ، خدا در کتاب زبور داوود پیامبر وحی فرستاد که من چهار چیز را در چهار جا مخفی نمودم . به من بگو آن چهار چیز کدامند ؟امیرالمومنین فرمود:1 . خدا اولیای خود را در میان شما بندگان پنهان نمود پس هیچ بنده ای از بندگان خدا را کوچک مشمارید و او را مورد تحقیر قرار مدهید شاید او ولی ای از اولیای خدا باشد و شما ندانید.2 . خدا رضا و خشنودی خود را در طاعت و عبادت شما بندگان پنهان کرد پس هیچ عبادتی را کوچک مشمارید و از آن صرف نظر نکنید شاید رضای خدا در همان عبادت کوچک شما نهفته باشد و شما ندانید.توضیح بیشتر:ما در اسلام یک سری عبادت های کوچک داریم که به ظاهر کوچک ا ند اما ثواب عظیمی در پشت آن خوابیده است ، مثلا دو رکعت نافله‌ی نماز عشاء که بعد از نماز عشاء ، بصورت نشسته خوانده می‌شود ، ثواب این دو رکعت به اندازه ثواب صد حج و صد عمره مقبوله در رکاب پیامبر است ، عبادت به ظاهر کوچک ولی ثوابی عظیم !! یا مثلا دو رکعت نافله ی نماز صبح ، یا وضو گرفتن قبل از خواب ، همه ی اینها ثوابی بس عظیم دارند .3 . خدا خشم و غضب خود را در گناه و معصیت شما بندگان پنهان نمود ، پس هیچ معصیتی را کوچک مشمارید و آن را مرتکب نشوید شاید خشم خدا در همان معصیت کوچک شما نهفته باشد و شما ندانید .توضیح بیشتر :همانطور که می‌دانید گناهان دو دسته اند . (گناهان صغیره ، گناهان کبیره) حال می دانید در اسلام چند گناه و چند واجب وجود دارد ؟ در اسلام 1553 تا واجب و 1448 تا گناه داریم . (توضیح بیشتر در کتاب اثبات الهداة علامه شیخ حر عاملی)شایسته‌ست زین پس گناهان را ساده نپنداریم ، شاید فردایی نباشد .4 . خدا اجابت خود را در دعاهای شما بندگان پنهان کرد پس هیچ دعایی را کوچک مشمارید و از آن صرف نظر نکنید شاید اجابت خدا در همان دعای کوچک شما نهفته باشد و شما ندانید .توضیح بیشتر:چرا گاهی وقتها دعاهای ما مستجاب نمی‌شود ؟ قطعا خدا دعاهای ما را مستجاب می‌کند ولی گاهی همانی را که از خدا خواستیم ، خدا به ما می‌دهد اگر به مصلحت ما باشد . گاهی آن چیزی را که از خدا خواستیم ، خدا به ما نمی‌دهد چون به مصلحت ما نیست ولی در عوضش چیزی که ما از خدا نخواستیم و مصلحت ما در آن است ، خدا آن را به ما می‌دهد .گاهی هم این دعاهای ما ذخیره قبر و آخرت ما می‌شود و در عالم برزخ و قیامت آنقدر پاداش به ما خواهد داد که آرزو می‌کنیم ای کاش هیچ دعای ما در دنیا مستجاب نمی‌شد و همه‌ی دعاها ذخیره قبر و عالم قیامت می شد .مثل فرزندی که بیمار است و از پدر شیرینی و شکلات می خواهد !! پدر نمی‌دهد چون به مصلحت فرزند نیست ، آیا این به این معنی‌ست که پدر با فرزند دشمنی دارد ؟ خیر ، بلکه از شدت دوستی‌ست که خواسته اش را به او نمی‌دهد و پدر به فرزند دارویی می‌دهد که به مصلحت اوست گرچه فرزند این را از پدر نخواسته بود .این ششمین سائل هم جواب سوال خود را گرفت و نشست

---------------------------------------

شارحان نهج البلاغه مثل ابن ابی الحدید ، مثل آیت الله جوادی آملی ، مثل استاد علی دوانی ، اینها بخشهایی از این خطبه سلونی را در کتاب‌هایشان آوردند.

http://aseddighi.andishvaran.ir/fa/shownote.html?DataID=7269

پایگاه اندیشوران حوزوی





تاریخ : دوشنبه 93/6/24 | 3:25 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

 

شکر خدا که رهبر ما در سلامت است

        ایران ز فیض همت او  پر صلابت است

قلب تمام مردم دنیا به سوی او

         این از نشانه های مقام ولایت است


آیت الله جوادی آملی در خصوص مقام معظم رهبری :

هر لفظی بجز « امام » برای ایشان  جفا در حق ایشان است


http://fatemi84.blogfa.com/  وبگاه اشعار فاطمی






تاریخ : دوشنبه 93/6/24 | 12:26 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر



حضرت آیت الله محمدباقر محمودی

یادی از استاد علامه محمدباقر محمودی


نویسنده: رسول جعفریان


    علامه استاد محمدباقر محمودی از خطه فارس و از روستای علامرودشت از توابع لامرد است که به سال 1341ق / 1302ش در خاندانی اهل علم و دانش دوست متولد شد. به همین دلیل از نوجوانی عشق تحصیل علوم دینی در سر داشت. زمانی مصمم به تحصیل در نجف شد و به دلیل مشکلات مالی با پای پیاده قصد راه کرد تا خود را به بوشهر رسانده از طریق دریا به آبادان برود و سپس عازم کربلا و آنگاه نجف شود و چنین کرد. وی خود شرح داستان عزیمتش را به نجف در چندین صفحه نوشته و با شرح دشواری های راه و این که پیاده و روستا به روستا را طی کرده تا به بندر بوشهر رسیده عشق و علاقه وافر خود را برای تحصیل در سنین نوجوانی نشان داده است. این خاطرات به عنوان زندگی خودنوشت وی در پایان کتاب «عشق و ایثار» که کارنامه علمی ایشان است، درج شده است. مرحوم استاد با رسیدن به نجف مشغول تحصیل شده و سال های متمادی در محضر بزرگانی چون آیات: حکیم، اصطهباناتی، شاهرودی و شیخ حسین حلی و... مشغول علم آموزی شده است. اما استاد محمودی به رغم آنکه دروس حوزوی را نزد اساتید برجسته نجف خواند، حرفه اصلی خویش را پژوهش در متون کهن حدیثی و تاریخی قرار داد.
    
    این امر از آن روی بود که بخش مهمی از سال های جوانی خویش را در نجف در محضر اساتید بزرگی چون علامه شیخ آقابزرگ طهرانی و علامه امینی سپری کرد. به همین دلیل حوزه پژوهش این بزرگمرد دانشی، تحقیق در متون تاریخی و حدیثی در قالبی بسیار شایسته، همراه با حواشی ممتع و فهارس دقیق و درست در جهت تقویت فرهنگ علمی شیعه بود. همان هدفی که آن بزرگواران داشتند. حاصل ده ها سال تلاش علمی ایشان، انتشار ده ها عنوان کتاب و طبعاً میراث عظیمی است که امروز و فردا می تواند دستمایه محققان و نویسندگان و علاقه مندان به فرهنگ اسلامی باشد. استاد محمودی در عرصه تحقیق متون و تألیف، هر دو فعال بود و آثار گرانبهایی را برای جامعه علمی ما به یادگار گذاشت. در اینجا ابتدا از چند ویژگی کلی آثار ایشان یاد کرده و سپس شرحی از برخی از مؤلفات آن بزرگوار به دست می دهیم.
    • ویژگی کارهای استاد
    1- انتخاب بهترین ها. استاد برای تحقیق متون، بهترین ها و سودمندترین آنها را برمی گزید. بسیار کسانند که عمری را برای تصحیح متون بی ثمر تلف می کنند اما آنچه استاد انتخاب کرد و عمرش را بر سر آنها گذاشت، آثاری سودمند بود که انتشار آنها می توانست ارزش افزوده ای برای دانش و فرهنگ جامعه داشته باشد و چراغی فراروی علاقه مندان به علم و فضیلت باشد.
    2- روش تحقیق استاد محمودی چنان بود که افزون بر تصحیح متن، با تتبع فراوان در متون، دست به تعلیقات گسترده و حواشی طولانی می زد و چندان می کوشید و می نوشت که غالب اوقات تعلیقات ایشان در حکم یک کتاب مستقل بود. به طوری که بسیاری از محققان بیش از آن که از متن کتاب هایی که ایشان تصحیح می کرد استفاده کنند، از تعلیقات ایشان بهره می بردند. بسیاری از این تعلیقات در قالب یک نقد عالمانه از سخنی بود که در متن آمده بود. برخی از این نقدها چندان مفصل و راهگشا بود که خود در حکم یک مقاله مستقل بود.
    3- یک نکته مهم درباره کارهای ایشان گزینش درست بود. روزگاری که هنوز هیچ کدام از مجلدات انساب الاشراف جز سیره نبوی چاپ نشده بود، ایشان با تلاشی شایسته بخش های مربوط به امیرمومنان علیه السلام و خاندان طالبیان را در بیروت به چاپ رساند و افق تازه ای در تحقیقات مربوط به تاریخ اسلام گشود.
    4- استاد محمودی فرزند مکتب تشیع و دست پرورده عالمان شیعه بزرگ نجف بود. بنابراین افزون به آنکه به متون کهن عشق می ورزید، این عشق علمی خود را در قالب عشق به اهل بیت(ع) ریخته بود. به همین دلیل، هرآنچه در دست گرفت و عمرش را صرف آن کرد، متون و کارهایی بود که به نوعی با اهل بیت(ع) به خصوص مربوط به امیرمومنان علیه الصلاه والسلام بود. این قاعده هم درباره تالیفات ایشان و هم تحقیقات آن بزرگوار صادق بود. چنان که تأملی در فهرست کارهای ایشان، این نکته را به خوبی نشان می دهد. برخی از تحقیقات و تالیفات استاد به شرح ذیل اند که در اینجا به معرفی نمونه هایی از آثار ایشان می پردازیم:
    نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه: این اثر از زبده ترین کارهای علمی مرحوم استاد محمودی است که قریب سه دهه پیش در بیروت چاپ شد و در سال ها با بازسازی کاملی که از طرف ایشان بر روی آن صورت گرفت، ضمن چهارده مجلد توسط وزارت ارشاد اسلامی منتشر شد. هدف از نگارش این اثر تکمیل نهج البلاغه و استدراک بر آن بود.
    ترجمه الامام علی بن ابی طالب من تاریخ دمشق: زمانی که استاد دست به تصحیح و چاپ این بخش از تاریخ دمشق ابن عساکر زد، تنها یک خلاصه ای از آن کتاب منتشر شده بود. ایشان بخش مربوط به امیرمومنان و نیز بعد از آن بخش مربوط به امام حسن و امام حسین علیهما السلام را از آن کتاب با تعلیقات و استدراکات بسیار فراوان منتشر کرد. این کار نیز در روزگار اقامت ایشان در بیروت در سال های پیش از انقلاب به انجام رسید. در سال های اخیر بخش مربوط به زندگی امام سجاد و امام باقر علیهما السلام نیز توسط ایشان تصحیح شد و به چاپ رسید.
    انساب الاشراف: دو مجلد از این کتاب که از شرح حال ابوطالب آغاز شده و به شرح زندگانی جعفر بن ابی طالب و امیرمومنان و فرزندانش تا قرن سوم می رسد، کاری است که استاد تصحیح آن را به عهده گرفتند.
    عبرات المصطفین: این اثر از کارهای تالیفی آن بزرگمرد درباره حادثه عاشورا است. ایشان تلاش کرده است تا حادثه عاشورا را بر اساس متون موثق و کهن بازسازی کند. ایشان علاوه بر متن آن نقل ها، طبق معمول حواشی ممتعی هم بر آن افزوده و الحق و الانصاف اثری است شگرف و دقیق که در مقتل امام حسین علیه السلام فراهم آمده است. کار دیگر ایشان در زمینه کربلا، جمع آوری کهن ترین اشعار سروده شده در رثای امام حسین تا قرن پنجم هجری در زبان عربی است که تحت عنوان زفرات الثقلین به چاپ رسیده است. کار علمی دیگر ایشان تصحیح سه مجلد از بحارالانوار در شرح زندگانی امیرمومنان علیه الصلاه والسلام بود. این سه مجلد یعنی مجلدات 34 _ 32 با تصحیح استاد و توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر شد. دیوان سیدالاباطح ابی طالب که توسط ابوهفان مهزمی فراهم آمده، جزء کارهای تصحیحی مرحوم استاد محمودی است. برخی دیگر از آثار تصحیحی استاد عبارت است از:
    زین الفتی فی شرح سوره هل اتی/ احمد بن محمد بن علی عاصمی در دو مجلد.
    فرائدالسمطین/ از ابراهیم بن محمد بن مؤید جوینی. در دو مجلد
    شواهدالتنزیل/ از حاکم حسکانی در سه مجلد
    المعیار و الموازنه/ ابوجعفر اسکافی.
    مقتل الامام علی بن ابی طالب/ از ابن ابی الدنیا.
    و آثار فراوان دیگر.
    • یاد آن بزرگمرد
    برجستگی آثار ایشان هیچ گاه برای اهل تحقیق و پژوهش پنهان نبوده است. به همین دلیل یک بار کتاب نهج السعاده ایشان به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی معرفی شده و دوبار هم آثار دیگر ایشان توسط کتاب سال ولایت انتخاب شد. به علاوه، شماری از موسسات پژوهشی قم در سال 1383 بزرگداشتی برای ایشان برگزار کردند و آقازاده ایشان به نام محمدجواد کتابی با نام عشق و ایثار درباره آن بزرگمرد فراهم آورد. در این کتاب مجموعه ای از مقالات و گفتارها پیرامون شخصیت علمی ایشان درج شده است. این کتاب توسط خانه پژوهش قم به چاپ رسیده است. ایشان روز 27 فروردین ماه سال جاری در سن هشتاد و سه سالگی دار فانی را وداع کرده جان به جان آفرین تسلیم نمودند. از استاد فرزندانی شایسته برجای مانده است که در حوزه علمیه مشغول تحقیق و پژوهش بوده و از آنان آثاری ارجمند به چاپ رسیده است. اکنون به مناسبت اربعین این بزرگمرد، مراسمی از سوی مراکز پژوهشی حوزه علمیه قم در شامگاه پنجشنبه 4 خرداد جاری (شب جمعه) در مدرسه امیرالمومنین علیه السلام در ابتدای خیابان شهدا برگزار می شود. شرکت دوستداران اهل بیت(ع) در این مراسم مغتنم خواهد بود.
    * نویسنده و پژوهشگر حوزه تاریخ و اندیشه اسلامی
    
    
    رسول جعفریان

http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1080932




تاریخ : یکشنبه 93/6/23 | 10:3 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


  • paper | رپورتاژآگهی | فال تاروت چهار کارتی
  • فروش رپورتاژ | بک لینک دائمی