سفارش تبلیغ
صبا ویژن

***نسیم معرفت***

 نقدی بر دو دلیل تاریخی دکتر رجبی دوانی و استادمنذر(درباره حضرت رقیه سلام الله علیها)

دکتر رجبی دوانی در سومین سالگرد درگذشت استاد ابوالحسنی (منذر)، به تحقیقات ایشان درباره وقایع عاشورا اشاره و دو مورد از ادله اقامه شده توسط ایشان در اثبات وجود دختری به نام رقیه برای امام حسین (ع) را بدیع و تازه شمرد:

«استاد ابوالحسنی دلایلی برای اثبات این مسئله دارند که بسیار جالب است و دو سند ارائه می‌کنند که برای من تازگی داشت. یکی از سندها که مرحوم منذر ارائه می‌دهد، اشعاری است که از یکی از راویان کوفه و از اصحاب امام صادق(ع) درباره فاجعه کربلا نقل می‌کند که قبل از شیخ مفید بوده و در این شعر به نام حضرت رقیه(س) تصریح شده است. سند دوم کتاب المنن اثر شعبانی است که او هم قبل از شیخ مفید وفات یافته است که به مرقد حضرت رقیه(س) در دمشق اشاره می‌کند، این سندها در تحقیقات دیگران نیست.»

اما آنچه استاد ابوالحسنی (در ابتدا بدون ذکر نام) در کتاب ستاره درخشان شام تألیف جناب ربانی خلخالی و سپس در روزنامه جام جم به چاپ رساند، بدین شرح است:

«عبدالوهّاب بن احمد شافعی مصری، مشهور به شعرانی (متوفّی به سال 397 ق)، در کتاب المنن، باب دهم، نقل می کند: نزدیک مسجد جامع دمشق، بقعه و مرقدی وجود دارد که به مرقد حضرت رقیّه علیهاالسلام دختر امام حسین علیه السلام معروف است. بر روی سنگی واقع در درگاه این مرقد، چنین نوشته است: هذَا البَیْتُ بُقْعَةٌ شُرِّفَتْ بِآلِ النّبِیّ صلی الله علیه و آله و سلم وَ بِنْتُ الحُسَیْنِ الشَّهید، رُقَیَّة علیهاالسلام (این خانه مکانی است که به ورود آل پیامبر صلی الله علیه و آله سلم و دختر امام حسین علیه السلام، حضرت رقیّه علیهاالسلام شرافت یافته است)...

سیف بن عَمیره نخعی کوفی، از اصحاب بزرگوار امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام و از راویان برجسته و مشهور شیعه است... در رثای سالار شهیدان علیه السلام چکامه بلند و پرسوزی دارد... نکته قابل توجّه در ربط با بحث ما، ابیات زیر از قصیده سیف می باشد که در آن دوبار از حضرت رقیّه علیهاالسلام یاد کرده است: و سکینه عنها السکینه فارقت / لما ابتدیت بفرقة و تغیّر / و رقیّة رقّ الحسود لضعفها / و غدا لیعذرها الّذی لم یعذر / و لاُمّ کلثوم یجد جدیدها / لثم عقیب دموعها لم یکرر / لم إنسها وسکینة و رقیة / یبکینه بتحسّر و تزفّر...»

نقد:

1. قبل از هر گونه نقدی باید خاطر نشان کرد که هدف این نوشتار، نفی وجود دختری برای امام حسین (ع) که در آن زمان یا بعداً به رقیه نام بردار شده است، نمی باشد بلکه نقد ادله ای است که برای اثبات وجود چنین فردی از سوی دو محقق معاصر تاریخ اسلام ارائه شده و به عنوان دلیلی تازه و قطعی بر این مدعا پنداشته شده است. لذا اقامه دلایل قوی تر و یا پاسخ به نقد این ادله از سوی قائلان، ضروری است.

2. هر چند در اثبات وجود شخصی به نام سیف بن عمیره با توجه به آنچه شیخ طوسی و نجاشی و ابن داود و علامه حلی و دیگران در کتب رجالی ذکر کرده اند، شبهه ای وجود ندارد ولی در انتساب این شعر به ایشان، شبهه جدی وجود دارد زیرا قدیمی ترین منبعی که این شعر را ذکر و به سیف منتسب کرده است، المنتخب طریحی است که مربوط به قرن 11 بوده و سندی هم برای آن ارائه نداده است و لذا نمی تواند شاهد متقن تاریخی برای اثبات موضوعی مربوط به قرن 1 و 2 باشد.

3. علاوه بر این، باید گفت که این شعر حتی به فرض قبول انتسابش به سیف بن عمیره، وجود دختری به نام رقیه را اثبات نمی کند زیرا حضرت امام حسین (ع)، خواهری به نام رقیه بنت علی داشت که با عمر بن علی دو قلو بود و در کربلا نیز حاضر بود و همسر مسلم بن عقیل می باشد) بنا بر مشهور،‌ مقبره ای در قاهره دارد ولی برخی معتقدند که مقبره شام، در واقع قبر اوست.) ذکر این نام در کنار نام ام کلثوم که قطعا خواهر ایشان است (مانند زینب، اسم مشترک میان خواهر و دختر امام حسین(ع) نیست.) می تواند این احتمال را که مراد از رقیه در خطابات حضرت در روز عاشورا که در مقتل ابومخنف و لهوف و سایر منابع آمده و در شعر سیف به عمیره هم ذکر شده است، یکی از خواهران امام حسین (ع) است و دلیلی بر اثبات وجود رقیه بنت الحسین (ع) نیست.

4. آنچه دکتر دوانی به آن اشاره می کند، کتاب لطائف المنن اثر عبد الوهّاب بن أحمد بن علی الأنصاری است که به «شعرانی» معروف اند و احتمالاً توسط کسانی که سخنرانی ایشان را مکتوب کرده اند، به غلط «شعبانی» ضبط شده است و مرحوم استاد ابوالحسنی نیز در نوشته شان، آن را به همین صورت ذکر کرده اند.

5. استاد ابوالحسنی هنگام نقل عبارت شعرانی، تاریخ وفات او را که 973 است، اشتباهاً 397 نوشته اند و همین تصحیف سبب شد که دکتر رجبی دوانی تصور کنند که شعرانی، صاحب کتاب لطائف المنن، پیش از شیخ مفید بوده و سخن او سندی کهن در اثبات وجود رقیه بنت الحسین(ع) است: «سند دوم کتاب المنن اثر شعبانی است که او هم قبل از شیخ مفید وفات یافته است که به مرقد حضرت رقیه(ص) در دمشق اشاره می‌کند، این سندها در تحقیقات دیگران نیست.» و حال آنکه او نزدیک به 500 سال بعد از شیخ مفید زندگی می کرد.

6. این جانب پیشتر در نوشتاری، تحت عنوان «نقد قطعیت (نه نفی امکان) وجود رقیه بنت الحسین(ع)» 10 دلیل اصلی اقامه شده بر مدعای وجود رقیه بنت الحسین(ع) و انتساب مقبره ای در شام به نام ایشان را ذکر و نقد خود بر آنها را در اینجا ذکر کردم. همچنین علاقمندان می توانند در اینجا گفتگویی علمی در این باره و در اینجا، فهرستی از آراء علمایی که وجود چنین شخصی را در تاریخ قبول ندارند و در اینجا نوشته مرحوم ابوالحسنی در اثبات وجود رقیة بنت الحسین را ببینند.
با تشکر از دوست گرامی و فاضل جناب آقای خدایی که در هنگام تناول کله پاچه صبحگاهی، مطلب دکتر رجبی دوانی را به من نشان داده و بهانه نوشتن این مطلب شدند.

 

http://hermeneutics.gorgblog.ir/page-382839.html

http://www.askdin.com/thread1631.html#post6174
http://monzer.ir/pages/sp79732/%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D8%B1%D9%82%DB%8C%D9%87-%28%D8%B3%29-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%82-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE.html




تاریخ : یکشنبه 94/6/8 | 7:56 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


***نسیم معرفت***

 

متن پیاده شده سخنان آیت الله سیداحمد خاتمی در جمع طلاب وفضلاء مدارس علمیه حضرت مهدی عج در مشهد مقدس:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین والصلوه و السلام علی سیدنا و نبینا أبی القاسم محمد صلی الله علیه و علی آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

  تجلیل از استاد نظافت و مدرسه علمیه حضرت مهدی (ع)

در طول رهبری مقام معظم رهبری یک دیدارِ نخبگان حوزوی ترتیب داده شد. دیداری کاملا حساب شده، من دو دیدارِ علمایی در دوره رهبری آقا سراغ دارم که یکیش در نهایت موفقیت بود و یکی در نهایت ناکامی، اونی که مربوط به نهایت ناکامی بود این بود که بنده در خبرگان گفتم همانگونه که سایر اقشار میروند پیش آقا، دانشگاهیان، اساتید دانشگاه حرف می‌زنند، خوب   خبرگان هم که می‌روند پیش آقا حرف بزنند.کنار ما که سرور گرامیمان آیت الله هاشمی شاهرودی نشسته بودند، خیلی من را توبیخ کردند، و فرمودند که خبرگان فرق می‌کنند با دانشجویان و اساتید دانشگاه، خیلی ملامتمان کردند و ما هم حسابی پژمرده شدیم که چرا این حرف را زدیم! اگر می‌دانستیم که می‌خواد صحبتی بشه هماهنگی می‌کردیم که یکی صحبت کنه، رفتیم پیش آقا و آقا گفت مثل اینکه در خبرگان صحبت شده خبرگان هم صحبت کنند، من استقبال می‌کنم. همینطور بی‌حساب و کتاب یکی دست بالا کرد و صحبت کرد و خیلی بد صحبت کرد و گفت: "آقا هیچ یک از رهنمودهای شما عمل نمیشه. آقا گفت: الحمدلله این از تاثیر کلام ماست! اینم از تاثیر نَفَس ماست که هیچ یک از حرف‌های ما عمل نمیشه! ناراحت شدند همه خبرگان. آخه این چه سبک حرف زدنیه؟! هیچ‌یک...؟! بگو بخشی از حرف‌ها. به نظر من این جزو ناکام‌ترین دیدارها بود چون برنامه‌ریزی نشده بود دیگر، ما که این طرح را داده بودیم به شدت ملامت شدیم، آقا هم به شدت استقبال کرد، لکن هیچ هماهنگی نبود.یک نشست هماهنگ بود که نخبگان تاثیرگذار صحبت می‌کردند و یکی از عزیزانی که صحبت می‌کردند جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای نظافت بود که خیلی آقا صفا کرد، نمی‌دانم ایشان می‌داند یا نمی‌داند، بعد از اون دیدار فرموده بودند به بعضی از دوستان دفتر، که من دوست داشتم امکاناتی داشتم که چندتا مدرسه بزرگ در مشهد با مدیریت آقای نظافت در اختیارشان قرار می‌دادم که اداره کنند. ما قبل از این فرمایش آقا، مدرسه ایشان را به توفیق می‌شناختیم و الآن هم به فضل خدا این مدرسه را از مدارس موفق می‌دانیم با یک چشم انداز! .

بیان چشم انداز لازم برای طلاب مدارس علمیه حضرت مهدی (ع)

از این به بعد دیگه حرف‌های جدی است، اون مقدمه بود دیگه الآنش جدی است. چشم انداز ما این است انشاءالله خروجی این حوزه، برجستگان حوزه بشوند، برجستگان حوزوی یعنی به کم قانع نباشند، مُدرِّس برجسته این حوزه بشوند، مُدرِّس سطوح عالیه، مؤلف برجسته بشوند. ما شاهد باشیم از جمع این عزیزان، بعد از دوره، حدود 20 سال که منظم درس خواندند، اگر بخواهیم مؤلف برجسته، مُدرِّس برجسته، حتی مُبلِّغ برجسته،[بیرون بیاید] بعضی‌ها فکر می‌کنند مبلغ برجسته اونی است‌که دهان گرمی کند و مجلس را بگرداند، این مبلغ برجسته نیست! مبلغ برجسته مرحوم حجت الاسلام و المسلمین آقای فلسفی است که منبرهایش بشود کتاب، الآن هم اگر کسی بخواهد در باب کودک کتاب بنویسد، کتاب کودک مرحوم فلسفی مصدر است، راجع به جوان، راجع به بزرگسال، راجع به دعای مکارم الاخلاق. افقی را که ما برای اینگونه مدارس انتظار داریم چنین اُفقی است، وقتی که انتخابات خبرگان بخواهد شکل بگیرد، بگویند برویم مجتهد یا قریب الاجتهادی را پیدا کنیم، بگویند برویم مدرسه حضرت مهدی ارواحنا فداه و از بین آنها دعوت کنیم برای مجلس خبرگان رهبری، این چشم انداز آینده است به کمتر از اینها نباید در مدارس اینچنینی قانع بود. مسئولیت‌هایی که در نظام اسلامی هست یک ضرورت است، امامت جمعه، عقیدتی سیاسی و مشاغل دیگر، مقدس هم هست، چون این مسئولیت‌های روحانی است که صفا می‌دهد به مراکزی که اقشار مختلف هستند، یعنی اگر همین عقیدتی سیاسی در ارتش نباشد، ارتش این صفای معنوی‌اش را ندارد، اگر در سپاه نباشد، سپاه این صفای معنوی‌اش را ندارد. می‌خواهم بگویم اینها مقدس است ولی این‌ها مال شما نیست! شما باید سرمایه باشید برای این نظام اسلامی. یک شوخی کردند آیت الله جوادی، من مناسب می‌دانم اون شوخی را، ایشان وقتی امام جمعه قم بودند گفتند: طلبه‌ها درس بخوانید، خوب درس بخوانید، خوب درس نخوانید می‌شوید امام جمعه! عنایت فرمودید؟ مقصودشان این بود که طلبه‌های فاضل باید بمانند در حوزه به عنوان سرمایه، اگر هم قرار است از حوزه بروند بیرون، باید بروند یک استانی و کل حوزه علمیه آنجا را بدهند به ایشان. نه اینکه طلبه‌های فاضلی مثل شما، فرمودند مقطع سیکل هست، مقطع دیپلم هست، مقطع لیسانس هست، بیایند اینجا با این نظم و نَسَق خوب اداره بشوند بعد به عنوان یک طلبه معمولی برود در یک شهر، به عنوان یک واعظ معمولی!!  امیدی که ما داریم و افقی که ما ترسیم می‌کنیم برای مدارس اینچنینی این است که انشاءالله این افق بلند را ببینیم. ما نمره را هم ملاک قرار نمی‌دهیم، نمره جزو ملاک‌های پیش پا افتاده است. ملاک ملا شدن، عالم شدن به حمل شایع صناعی است، الحمل علی قسمین، الحمل الاولی و الحمل الشایع، حمل اولی کدام است؟ این‌همانی مفهمومی، حمل ذاتیات بر ذات، الانسان حیوانٌ ناطق، حمل شایع صناعی کدام است؟ این‌همانی مصداقی، زیدٌ قائمٌ، ما ملایی بالحمل الشایع می‌خواهیم، یعنی صرف اینکه نمره 20 آمد این کافی نیست، این همان حمل اولی ذاتی است، حمل شایع‌اش این است که اگر استاد سیوطی نیامد به طلبه فاضلی که در حد لمعه دارد درس می‌خواند و سیوطی را خوب خوانده، بهش بگویند شما مطالعه کن، فردا بیا تدریس کن، خودش را هم گول نزند، یک سطرش رو هم به شرح نگاه نکند، خود متن رو مطالعه بکند و بیاید تدریس کند. این ملّایی به حمل شایع است. مسأله مدرک و مسأله نمره و امثال ذلک، جزو شاخصه‌های واقعا پیش‌پا افتاده است.مرحوم آیت الله فاضل به مدیریت پیغام دادند که اگر دوباره اینطور تستی از طلبه‌ها امتحان بگیرید، ولو نمره‌ی 20 هم بگیرند، من به آنها شهریه نخواهم داد. آنچه که ملاک است این است که بتوانند از عهده تدریس کتابی که خوانده‌اند بر بیایند. این از افق چشم انداز.

بیان تجربیات ارزنده

بنده طلبه‌ی سال 1351 هجری شمسی هستم. یعنی 43 سال است که سر این سفره نشسته‌ام، با کوله‌باری از تجربیات، اگر هر سال از عمرمان یک تجربه درش باشد، می‌شود 43 تجربه، من حالا به نظر خودم چندتا از این تجربیات موفق، نه ناکام – چون در هر زندگی تجربیات ناکام هم هست- این تجربیات موفق را خدمتتان می‌گویم، انشاءالله که چراغ راهی برای شما خوبان باشد.

نیاز به یک مربی موفقِ عاشق

اولین تجربه موفق که لمس کردم و دیدم در حوزه، که پرورش یک طلبه‌ی موفق نیاز به یک مربی موفقِ عاشق کار دارد، این تجربه‌ی قطعی است. مربی موفق و عاشقِ کار، روی این دومی عنایت دارم، یعنی مربی ای که طلبه‌ها را فرزندان خودش بداند. ارتقاع طلبه‌ها، حتی برای بالا‌تر شدن از خودش. شب و روز هم نشناسد. این مربی می‌تواند طلاب موفق بپروراند. یک مثال میزنم و زود رد می‌شوم. مرحوم شهید آیت الله قدوسی از مربیان موفق حوزه محسوب می‌شد و مدرسه حقانی که زیر نظر شهید آیت الله بهشتی با مدیریت مرحوم قدوسی اداره می‌شد از مدارس موفق حوزه محسوب می‌شد و در پی ایشان مدارس دیگری هم در قم با الگوگیری از اون مدرسه شکل گرفت. مرحوم آیت الله قدوسی عاشق این کارش بود. طلبه را از وقتی که می‌پذیرفت تا پایه 10، تمام 24ساعت روزش را برنامه‌ریزی داشت. تابستان و زمستانش را، البته به ورزش و تفریح و به همه اینها ایشان بها می‌داد. اذان صبح می‌آمد مدرسه تا ببیند چندتا حجره قبل از اذان صبح چراغش روشن است. این مسائل معنوی در متن کار و دستور نیست، اما حاشیه‌ای است که مهمتر از متن است. بحمدالله شما از این نعمت بهره‌مند هستید. ولو قرار بود از تلخ‌کامی‌ها نگویم اما چون مربوط است بگویم. مدارسی بود که امام جماعتی اون مدرسه را قبل از انقلاب اداره می‌کرد. داشت سیوطی درس می‌گفت که یک جمعی می‌آمدند می‌گفتند که فلان کَسِ ما مرحوم شده خواهش می‌کنیم بیایید برای ما نماز میت بخوانید. او هم طلبه های نوجوان را می‌گفت که خوب شما مباحثه بکنید، بروم نماز میت بخوانم برگردم. با این درس با این تدریس، طلبه پرورانده می‌شود؟ کلّا، ثم کلّا، چهل نفر طلبه جذب کرد این آقای محترم، چهار نفر به حوزه تحویل نداد! این چهار نفری هم که به جایی رسیدند، به همت و تلاش خودشان به جایی رسیدند. این یک تجربه که الحمدلله خداوند از این نعمت برخوردارتان کرده است.

اهتمام به رشد معنوی و اخلاقی‌

تجربه دوم آن است که در این 43 سال دریافتیم طلبه‌ای که از باءِ بسم الله به همان اندازه که بر رشد علمی‌اش افزوده می‌شود بر رشد معنوی و اخلاقی‌اش هم افزوده بشود، این طلبه مفید برای اسلام واقع می‌شود. نقطه مقابل طلبه‌ای که هر روزی که بر طلبگی‌اش افزوده می‌شود خیره‌سرتر می‌شود. این خطرناک می‌شود. اگر باسواد نشود، می‌شود یک آدم هرز، باسواد بشود، باسوادِ خائن می‌شود. گفت:

بترس آنگه که دزدی با چراغ آید        چو دزدی با چراغ آید گزیده‌تر بَرَد کالا

می‌دانید که مرحوم شیخ فضل الله نوری با یک فتوا روی دار رفت. اینطور نبود همینطوری ببرندش روی دار. فتوایش را شخصی به نامشیخ ابراهیم زنجانی صادر کرد. کتابی منتشر شده به همین نام «شیخ ابراهیم زنجانی» این کتاب حدود 500 صفحه است. مرحوم آقای ابوالحسنی مُنذِر این کتاب را نوشته بود و از بهترین کتاب‌ها راجع به این شیخ ابراهیم است. خیلی زحمت کشیده است، رفته هم‌درسی‌ها، هم‌بحثی‌های او را که سنشان 90- 95،96 سال بوده پیدا کرده و یک تاریخ شفاهی از این نامرد گرفته است. آنجا دارد که این از اوائل طلبگی‌اش لاابالی بوده! طلبه‌ها خیلی إبا داشتند که پای موسیقی بنشینند و این می‌گفت چه اشکالی دارد؟ دنیا جای صفاکردن است! این منطقش بوده! خوب این درس هم می‌خواند و اتفاقا تحصیلش هم تحصیل موفقی بوده است. آخرش می‌شود فتوای اعدام شیخ فضل الله نوری. از آن‌سو کسانی که از همان اول، سیره و روششان، سیره و روش سلف صالح است. نماز شب برایشان مثل نماز صبح است. اگر نماز صبحشان قضا بشود ماتم می‌گیرند، اینها اگر نماز شبشان قضا بشود ماتم می‌گیرند! ما اینجور طلبه می‌خواهیم، اینجور عالم است که مهذِّبِ نفوس می‌شود. وقتش هم حالا است. در سنین شما است. هر روزی که تأخیر بشود، هر ساعتی که تأخیر بشه، تأخیر جدی است.مقام معظم رهبری دام ظله العالی در شورای عالی حوزه علمیه قم که بنده هم افتخار کوچکترین آنها را دارم، از جمله نکاتی که فرمودند و انشاءالله ما شاهد هستیم در جمع شما و اگر هم در برخی نباشد شاهد خواهیم بود، اینکه فرمودند: اگر طلبه نماز شب خوان شد، 60درصد کار تهذیب پیش رفته است. طلبه اهل سحر غیبت نمی‌کند و از شنیدن غیبت هم صفا نمی‌کند. طلبه سحری چشمش چشم خدایی است، رفتارش رفتار خدایی است. اینها موفق هستند.هم‌بحثی داشتم، حفظه الله، خوب ایشان خیلی درس خوان بود. یکی دو دوره خارج اصول دید، اسفار و فلسفه همه‌اش را پیش آیت الله جوادی حفظه الله خواند و واقعا اهل نماز شب بود. الآن این آقا آخوند ده شده است نه شهر، اما هرکه با ایشان می‌نشیند ساخته می‌شود. موقعیت موقعیت آنچنانی نیست ولی آخوندی است که آنچه را که خوانده با تمام وجودش باور دارد. این نکته دوم. همینجا آقا یک رهنمودی دادند که کلیدی بود. اون رهنمود این بود که الگوها را معرفی کنید. اگر لازم است کتاب بنویسید که طلبه‌ی ما بداند قلّه کجاست. به دیگر عبارت فرمودند که اونی که ما می‌خواهیم اخلاق عملی است. این اخلاق عملی تجسمش را بگویید. امام رحمه الله علیه از اون نمونه‌های اخلاق عملی است. ایشان از مرحوم آقای قاضی اسم بردند. فرمودند ایشان یکی از آنهایی است که به قلّه رسیده است. این چهره‌های ملّای به جایی رسیده، اینها قطعه قطعه زندگی‌شان درس‌آموز است. امام رحمه الله علیه از بزرگانی بود که خداباوری با تمام وجودش بود، نه در زمانی که آقا بود نه؛ از آغازی که این مسیر را شروع کرد، خداباوری در جان امام موج می‌زد. این خاطره برای شما خوبان نقل کردنی است. یکی از اطرافیان امام رحمه الله علیه که الآن هم هست، گفت که در دوره‌ی مبارزه یک بار رفتم پیش امام، به امام گفتم: "شما خیلی تند دارید میرید، به این سبکی که شما دارید میرید می‌گیرندتان و این شعله خاموش می‌شود." می‌گوید، امام فرمود که: "بعیده که اینها بتوانند من را بگیرند، با این حمایت‌های مردمی اینها جرأت گرفتن را ندارند." خوب شبانه آمدند امام را گرفتند و دزدانه و رندانه بردند و نه ماه در ترکیه و بعد هم تبعید به نجف و پانزده سال تبعید! پانزده سال تبعیدی که دو جلد کتاب هست به نام خاطرات امام [خمینی رحمه الله علیه] در نجف، چه بر سر امام آوردند؟! از هیچ تخریبی کوتاهی نمی‌کردند. آخوندهایی را تحریک می‌کردند که وقتی امام می‌رود طرف حرم، کسی می‌خواهد نزدیک امام بشود، بیایند امام را تخریب کنند و اون[شخص] را برگردانند. خیلی سخت گذتش دوره‌ی پانزده ساله‌ی تبعید امام. خلاصه انقلاب پیروز شد و امام «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنینَ آیه 27 سوره فتح». آن استقبال با شکوه و ... . همان شب اولی که امام در مدرسه رفاه مستقر شد، رفتم پیش امام.امام تا مرا دید به من فرمود که یادت هست شما آن روز چی به من گفتی؟_گفتم: بله، گفتم: تند نرید می‌گیرندتان._ یادت هست من چی گفتم؟_شما هم گفتید بعید هست من را بگیرند با این اسقبال مردمی که هست. امام به من فرمود: آن پانزده سال تبعید مجازات این یک کلمه بود. من نباید می‌گفتم «مردم»، باید می‌گفتم «خدا». یک لحظه خدا از یادم رفت، خدا پانزده سال مجازاتم کرد. این تحلیل خود امام است. ممکن است یک حرکتی تحلیل‌های مختلفی داشته باشد. می‌خواهم بگویم این بزرگی که بعد از بیست و چند سال از ارتحالش، همچنان محبوب‌ترین است، این بی دلیل نیست، همچنان اگر کسی کمترین اهانتی به امام داشته باشد ملت یکپارچه برمی‌خیزد. این بخاطر فنای فی الله است. طلبه‌ی ما اگر می‌خواهد موفق بشود، این نقطه‌ی کانونی است. آنهایی که موفق شدند بدون استثناء همه‌شان این ویژگی را داشته‌اند. به‌خصوص، ثم به‌خصوص، ثم به‌خصوص شما که افتخار مجاورت امام رضا علیه السلام را دارید. نعمة عظیمة، علی الترتیب عرض می‌کنم، اگر بشود هر سحر در حرم امام رضا علیه السلام باشید، این که دیگر عالِ العال است. نماز شب و زیارت و نماز صبح و به سرعت برگردید برای مطالعه، این عالِ العال است. اگر نشد حتما این نکته‌ای را که می‌گویم در دستور کارتان قرار دهید. برنامه برای زیارت داشته باشید. اینکه می‌رویم مباحثه می‌کنیم و می‌گوییم «السَّلامُ عَلَیکَ یَا عَلی بنِ مُوسَی الرِّضَا» این زیارت نیست، کافی هم نیست. از نقاط دور عالم با مشکلات فراوان قصد زیارت امام رضا علیه السلام رو می‌کنند و می‌آیند و موفق هم می‌شوند. شما برنامه داشته باشید از مدرسه فقط برای زیارت، دید و بازدیدی نداشته باشم، کتابی نمی‌خواهم بخرم، فقط دارم می‌روم برای زیارت. این هفته‌ای یکبار یک ضرورت است. این را دسته‌کم نگیرید. خداوند شما را متنعَم کرده به این نعمت، انشاءالله این تجربه موفق را به‌کار بگیرید. اینجا دانشگاه نیست عزیز من، اینجا دبیرستان هم نیست. گرچه دبیرستان در جای خودش محترم است، دانشگاه هم در جای خودش محترم است، ولی اینجا خانه‌ی امام زمان ارواحنا له الفداء است. باید این هویتمان را دریابیم. ما اینیم، ما طلبه‌ایم، باید این هویت طلبگی‌مان خودش را نشان بدهد و این هویت طلبگی جز با معنویت شکل نمی‌گیرد. بی معنویت اگر بحر العلوم هم بشویم بی‌سواد هستیم. حکومت و ورود را شما در رسائل خوانده‌اید. دوستان رسائل و مکاسب هستند حتما. دلیل حاکم کدام است؟ یک دلیلی است دلیل حاکم است و یک دلیلی است دلیل وارد است. می‌گویند ملا حبیب الله رشتی بار و بنه‌اش را بسته بود که از نجف برگردد به شهرش، شنید شیخی به نام شیخ مرتضی دزفولی انصاری آمده، نامی در کرده، نه به دید مشتری، از سر سیری آمد پای درس او و توی درس سخن از حکومت به میان آمد، سخن از ورود به میان آمد، تخصیص، تخصص...، گفت: "یا شَیخ أی شَیءَ الحُکومَه، أی شَیءَ الوُرود؟" شیخ تازه وارد گفت: "لازم أن تَحضُرَ دَرسِی سِتّه أشهُر" شش ماه باید بیای پای این درس تازه بفهمی جکومت چیست، ورود چیست. دوباره بار و بنه‌اش را باز کرد، دوباره 10 سال شاگردی کرد پیش مرحوم شیخ انصاری! خوب دلیل حاکم دلیلی است که مفسر دلیل محکوم است. به این دلیل می‌گوییم دلیل حاکم. دلیل وارد دلیلی است که می‌آید موضوع دلیل مورود را از بین می‌برد. قبح عقاب بلابیان، «الأماره بیانٌ»، این الاماره بیانٌ در حقیقت ورود است. الفاسقُ لیس بِعالم، أکرِمِ العلماء «الفاسقُ لیسَ بِعالِم». اگر کسی در ملّایی خیلی هم بالا برود، امّا حریم برای خدا ندارد، اصلا این عالم نیست! [قال النبی صلی الله علیه و آله مَنِ ازدادَ عِلما و] لَم یَزدَدْ هُدىً، لَم یَزدَدْ مِنَ اللّه إلاّ بُعدا" این را عزیزان من جدی بگیرید. از حالا هم باید جدی بگیرید. ببینید آقا جان، هم رزائل، هم فضائل، به تدریج است. یعنی اینطور نیست یک‌مرتبه آدم از اولیاء الله بشود. مثل یک نخ کوچک است، راحت می‌شود پاره‌اش کرد. اما این نخ شد، نخ دوم، نخ سوم و ... می‌شود طناب. گاهی هم این طناب آدم را خفه می‌کند. الآن که پایه دوم است، پایه سوم است، با هم‌بحثش در یک موضوعی اختلاف می‌کنند. این می‌گوید معنای این عبارت این است، آن می‌گوید چیز دیگری است. می‌روند پیش استاد، استاد می‌خواند عبارت را و می‌گوید معنای درستش این است. آن کسی که استاد براساس نظر او معنا کرده به رفیقش می‌گوید: "دیدی؟" مهلت هم نمی‌دهد توی حجره بهش بگوید! همانجا می‌گوید! این "دیدی؟" یک نخ نازک رزیله است. یعنی "من". دیدی یعنی چه؟ یک مطلب علمی است با هم بحث کردیم شما درست فهمیدی، من نادرست فهمیدم، این فتح الفتوح نیست که! اما اگر خدای ناکرده این "دیدی‌ها" ادامه پیدا کرد، می‌شود طناب. ای کاش فقط آدم را خفه بکند، گاهی یک جامعه را خفه می‌کند! دعواهای آخوندی از کجا نشأت می‌گیرد؟ دعواهای آخوندی همش توش خداست؟ امام معتقد بودند که همش برای خدا نیست! ریشه از همین "دیدی" اول طلبگی دارد. "من" توی این شهر من باید حرف اول را بزنم، من باید تو مسجد جامع نماز بخوانم. من اعلم هستم، چرا این آقا میاد. زمین و زمان را به هم وصل می‌کند تا پیش‌نماز مسجد جامع بشود و اون آقا را بیرونش بکند! این است مسأله. بگذرم. تجربه دوم، که یک تجربه‌ی قطعی است، آن است که رمز موفقیت در این مسیر، ارتباط با خدا، ارتباط عاشقانه با خدا، ارتباط عاشقانه با اهل بیت علیهم السلام است.

نیاز به طلبه انقلابی

نکته سوم را هم عرض می‌کنم و رفع زحمت، این نکته را خواهش می‌کنم جدی بگیرید، بخصوص دوستانی که از دانشگاه آمده‌اند. آن نکته این است که یک تفاوت اساسی بین طلبگی بعد از انقلاب با طلبگی قبل از انقلاب است. نظام اسلامی شکل گرفته است. موفق در این عرصه آخوندهایی هستند که خودشان را با این موج مقدس هماهنگ کنند. موج دفاع از انقلاب اسلامی، موج حمایت از نظامی که اسلام را احیاء کرده است، قرآن را احیاء کرده است. یَمن را شما ببینید، قطع بدانید که جلوه‌ای از صدور انقلاب است. این مطلب، مطلب اینجا گفتنی است، اما جای دیگه گفتنی نیست. یمن بیست درصد شیعه اثنی‌عشری داشت، زیدی بودند اکثرشان. الآن شصت درصد یمن شیعه اثنی‌عشری هستند. 60درصد یمن! و این انقلاب بزرگ را این شصت درصد دارند می‌گردانند. برادر سید عبدالملک حوثی، سید حسین حوثی قم درس می‌خواند. خانواده خانواده‌ی شیعی هستند و تحت امر جناب سید حسن نصر الله. دنیای استکبار به جنگ با اینها آمده است. گفتند ما یک میلیون بسیجی ورزیده داریم. راست هم می‌گویند. دلیلش این است که عربستان نیروهای زمینی‌اش را وارد نمی‌کند. چون ورود نیروهای زمینی همان، شکست ارتش عربستان همان. دزدانه و رندانه می‌آیند بمب باران می‌کنند کشوری را که دیگر امکان بمب باران ازش گرفته شده است، فرودگاه‌های یمن را همش را بمب باران کرده است عربستان، ولی اینها با نشاط ایستاده‌اند، مقاوم ایستاده‌اند. این است معنای صدور انقلاب اسلامی که امام فرمود ما انقلابمان را به جهان صادر می‌کنیم. مقصود امام این نبود که ما سلاح می‌فرستیم. ما توی کشوریم، وقتی از این فضا می‌ریم بیرون می‌بینیم هنوز موج انقلاب اسلامی داره غوغا به پا می‌کنه! به برکت جلوداری یک عمامه به سر _امام راحل عظیم الشأن_ طوفان به پا شد. این را برایتان بگویم تردید نکنید که پیروزی انقلاب اسلامی، دنیای غرب رو غافل‌گیر کرد. اگر سال 57 دنیای غرب می‌دانست این می‌شود، تردید نکنید امریکا با مداخله مستقیم نظامی نمی‌گذاشت بذر انقلاب جان بگیرد، کاملا غافلگیر شدند. کاملا. داستان موسی و خضر علیهم السلام داستان عبرت‌آموزی است. آمد کشتی را سوراخ کرد! حضرت موسی عصبانی شد، گفت کشتی را داری سوراخ می‌کنی؟! مردم سوار می‌شوند، غرق می‌شوند در آب! «...قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً سوره کهف آیه 71» همش کارهای اینطوری می‌کنی!!! جناب خضر در پایان فرمود: کشتی را سوراخ کردم، چون مال مساکین بود تا کسی نتواند استفاده کند تا کم کم صاحبانش بیایند و کشتی را تعمیرش کنند و استفاده کنند. قطع بدانید، کشتی انقلاب ما همینجور بود. اگر بازرگان و تیپ نهضت آزادی و اون وزیر خارجه‌اش اون روزهای اول انقلاب نبودند و این بود، امریکایی‌ها ،  بدانید کار خودشان را کرده بودند، ولی دیدند نه، بازرگان سرِ کار آمده و می‌شود باهاش کنار آمد. اون وزیر خارجهکریم سنجابیاصلا هویتشان همان هویت بود، یعنی اگر یکم قصه کش می‌آورد بعد از بختیار دیگه نوبت بازرگان بود، یعنی شاه هم به این نتیجه می‌رسید که بازرگان را بیاورد. ولی خدا خواست 9ماه این کشتی سوراخ شد تا اساس این انقلاب بماند. الآن بحمدالله آن شاخه نازک شده: «...کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی اَلسَّماءِ* تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ یَضْرِبُ اَللّهُ اَلْأَمْثالَ لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ» سوره ابراهیم آیات 24 و25» امروز بحمدالله این انقلاب جان گرفته است، اسلام جان گرفته است. عزیز شده است. خروجی حوزه‌های ما باید خروجی پاسداران به معنای دقیق کلمه، انقلاب اسلامی باشد. نمی‌گویم ورود در احزاب سیاسی، مطلقا از صمیم جان معتقدم که ورود احزاب در حوزه‌های علوم دینی سمّ است. حق ندارند احزاب _خوب‌هایشان، با بدهایشان که اصلا کار نداریم_ بیایند در حوزه‌های علوم دینی یار گیری کنند. اساس نظام را می‌گویم، اساس انقلاب را می‌گویم. ولایت فقیه را عرض می‌کنم. امان از اینکه خدای ناکرده، آخوند ضعیف النفسی بیاید همزبان بشود با ضد انقلاب! این ناسپاسی است، ناشکری است. این نکته سومی که عرض می‌کنم، مراقب باشید، خودتان مراقبت کنید که کمترین رگه‌ی تفکر ضدِّ انقلابی راه پیدا نکند در جانتان، در مدرسه‌تان. البته نقد مایه کمال بوده و هست و خواهد بود.امام فرمودند: "ما چنین مجتهدینی نَمی‌خواهیم" یک خاطره از مرحوم آیت الله آمیرزا هاشم آملی بگویم و بحثم تمام. آیت الله آمیرزا هاشم آملی از شاگردان مرحوم نائینی و آقا ضیاء است و کَاَنَ اختصّ به آقا ضیاء، می‌گفت بنده دو سال پیش ایشون شاگردی کردم و گاهی اوقات آقا ضیاء به من می‌گفت که شب بیا خونه‌ی ما بخواب، یک مرتبه ساعت یک به من می‌گفت: آمیرزا آمیرزا بلند شو یک مطلب یادم آمده بنویس، منهم بلند می‍‌شدم و می‌نوشتم. وقتی ایشان آمد قم مرحوم علامه طباطبائی فرمودند: اصول نجف آمده قم، بروید پای درس ایشان. آیت الله جوادی آملی، آقای صالحی مازندرانی و بزرگان دیگر با سفارش مرحوم علامه شدند شاگرد آمیرزا هاشم آملی ،مرد بسیار بزرگی بود. از محاسن ایشان این بود که سخت علاقه‌مند به امام بود. فرزندانشان هم همین آقایون لاریجانی‌ها هستند. یک بار به بنده گفت که شانس هم چیز خوبی است! از بدشانسی من این است که من پنجاه سال است صاحب رساله‌ام، بچه‌هایم از آقای خمینی تقلید می‌کنند. می‌گفت این از کم‌شانسی من است و این را با شوخی و واقعا با لطافت[می‌گفت]، اولین کسی که تلگراف زد بعد از رهبری به آقا، آقا را آیت الله خطاب کرد، در این سطح ایشون بود. ایشون گفت اول انقلاب رفتم پیش امام، به امام گفتم: من دیگه پیرمرد شدم و نمی‌تونم کاری برای انقلاب داشته باشم. یک کار می‌توانم داشته باشم. آن این است که صدتا طلبه شما تحویل من بدهید و من ده ساله به صورت مجتهد مطلق تحویلتان بدهم. امام گفت این کار خیلی بزرگ است، کار کمی نیست. شروع کن هرگونه هزینه‌ای داشته باشد من در خدمتم. _این را دیگه دو به دو شنیدم، واسطه نیست_ [آمیرزا هاشم آملی] فرمودند که من به امام گفتم: شرایطی دارد، یک شرط این است که اینها را از قم ببریم بیرون در یک محیطی که در کنار دوستانشان نباشند، مثال زدند گفتند می‌بریمشان دماوند، ده سال زیر نظر باشند. امام فرمودند: همه‌ی امکاناتش را من می‌دهم، هرچی خونه لازم باشه، امکاناتش رو من می‌دهم. دو: اینکه شهریه‌ی خوبی به اینها بدهید که نیاز به منبر نداشته باشند و بتوانند خودشان را اداره کنند. پسرشان داماد می‌شود، دخترشان عروس می‌شود، همه‌ی اینها را شما تأمین کنید تا مشکل نداشته باشند. امام فرمود: اون هم با من، هر شرطی گفتم قبول کردند. سه: گفتم که حرام کنید بر اینها منبر رفتن را، منبر رفتن سمّ اجتهاد است. چهار: اینکه تحریم کنید بر اینها رادیو گوش بدهند، تلویزیون ببینند، روزنامه بخوانند... امام فرمودند: "ما چنین مجتهدینی نَمی‌خواهیم"، ما چنین مجتهدینی نمی‌خواهیم! ببینید امامی که اونجور با اشتیاق از چنین طرحی استقبال کردند، اما وقتی رسیدند به اینجا ...آخوند بی‌تفاوت! این معنایش این است دیگر. اگر قرار باشد خروجی حوزه مدرسه‌ی امام مهدی ارواحنا فداه، آخوند ساکت یا آخوند ضدّ انقلاب باشد، ما چنین مدرسه‌ای نَمی‌خواهیم. مدرسه‌ای می‌خواهیم که به فضل خدا در علم برجسته، در تقوا برجسته و به عنوان پشتیبان نظام و انقلاب اسلامی باشد و این افق روشن را برای مدرسه‌ی شما می‌بینیم. امیدواریم باشیم و ببینیم و اگر نبودیم هم دعاگو خواهیم بود برای عزیزانی که به فکر آینده‌ی نظام و انقلاب [هستند]. بهترین کار خدمت به انقلاب، همین حوزه‌های علمیه و در حقیقت کادر سازی برای تشیّع است.
معذرت می‌خواهم از این‌که قدری طولانی صحبت کردم. ممنونم از عزیزمان آقای نظافت که پیگیری کردند که شرفیاب حضورتان بشویم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

گل تقدیم شمامجتمع تربیتی آموزشی حضرت مهدی(عج)

http://portal.meftahportal.ir/articles/213



تاریخ : شنبه 94/6/7 | 9:25 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

***نسیم معرفت***

توبه فُضَیل بن عِیاض

 

پرسش : ماجراى توبه فضیل بن عیاض چه بود؟

  پاسخ : «فضیل» که در کتب رجال، به عنوان یکى از راویان موثق، از امام صادق(علیه السلام) و از زهاد معروف، معرفى شده و در پایان عمر، در جوار «کعبه» مى زیست و همانجا در «روز عاشورا» بدرود حیات گفت، در آغاز کار، راهزن خطرناکى بود که همه مردم از او وحشت داشتند.
از نزدیکى یک آبادى مى گذشت، دخترکى را دید و نسبت به او علاقه مند شد، عشق سوزان دخترک «فضیل» را وادار کرد که شب هنگام از دیوار خانه او بالا رود، و تصمیم داشت به هر قیمتى شده به وصال او نائل گردد، در این هنگام بود که در یکى از خانه هاى اطراف، شخص بیدار دلى مشغول تلاوت قرآن بود و به آیه 
«أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّه ...سوره حدید آیه 16»رسیده بود، این آیه همچون تیرى بر قلب آلوده «فضیل» نشست، درد و سوزى در درون دل احساس کرد، تکان عجیبى خورد، اندکى در فکر رفت، این کیست که سخن مى گوید؟ و به چه کسى این پیام را مى دهد؟ به من مى گوید: اى فضیل! «آیا وقت آن نرسیده است که بیدار شوى؟ از این راه خطا برگردى؟ از این آلودگى خود را بشوئى؟ و دست به دامن توبه زنى؟! ناگهان صداى «فضیل» بلند شد، و پیوسته مى گفت: «بَلى وَ اللّهِ قَدْ آنَ، بَلى وَ اللّهِ قَدْ آن»؛ (به خدا سوگند وقت آن رسیده است، به خدا سوگند وقت آن رسیده است)!

او تصمیم نهائى خودش را گرفته بود، و با یک جهش برق آسا، از صف اشقیا بیرون پرید، و در صفوف سُعدا جاى گرفت، به عقب برگشت، از دیوار بام فرود آمد، و به خرابه اى وارد شد که جمعى از کاروانیان آنجا بودند، و براى حرکت به سوى مقصدى، با یکدیگر مشورت مى کردند، مى گفتند: فضیل، و دارودسته او در راهند، اگر برویم راه را بر ما مى بندند و ثروت ما را به غارت خواهند برد! فضیل، تکانى خورد، و خود را سخت ملامت کرد، گفت: چه بد مردى هستم! این چه شقاوت است که به من رو آورده؟ در دل شب به قصد گناه از خانه بیرون آمده ام، و قومى مسلمان از بیم من، به کنج این خرابه گریخته اند!
روى به سوى آسمان کرد، و با دلى توبه کار، این سخنان را بر زبان جارى ساخت: «اللّهُمَّ إِنِّى تُبْتُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْتُ تَوبَتِى إِلَیْکَ جِوارَ بَیْتِکَ الْحَرامِ...»!؛ (خداوندا من به سوى تو بازگشتم، و توبه خود را این قرار مى دهم که پیوسته در جوار خانه تو باشم، خدایا از بدکارى خود در رنجم، و از ناکسى در فغانم، درد مرا درمان کن، اى درمان کننده همه دردها! و اى پاک و منزه از همه عیبها! اى بى نیاز از خدمت من! و اى بى نقصان از خیانت من! مرا به رحمتت ببخشاى، و مرا که اسیر بند هواى خویشم از این بند رهائى بخش)!
خداوند دعاى او را مستجاب کرد، و به او عنایتها فرمود، و از آنجا بازگشت و به سوى «مکّه» آمد، سالها در آنجا مجاور بود و از جمله اولیاء گشت!
گداى کوى تو از هشت خلد، مستغنى است
اسیر عشق تو، از هر دو کون، آزاد است!(1).(2)

پی نوشت: 
(1). اقتباس از: «سفینة البحار»، جلد 2، صفحه 369، و«روح البیان»، جلد 9، صفحه 365، و تفسیر« قرطبى» جلد 9، صفحه 6421.
(2). گرد آوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی،دارالکتب الإسلامی?، چاپ بیست و هفتم، ج 23، ص358.

*   عِیاض  ( فُضَیل بن عِیاض): اصل  کلمه عِیاض ، عِواض است که واو ماقبل مکسور ، به یاء بدل شده است.

** کلیک کنید:توبه فضیل بن عیاض

http://makarem.ir/main.aspx?lid=0&mid=245304&TypeInfo=25&CatID=22836




تاریخ : جمعه 94/6/6 | 1:44 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

میرزا علی آقا شیرازی

***نسیم معرفت***

مرحوم حضرت آیت الله شهید مطهری (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب «عدل الهی» در بخش «یادی از استاد» در شرح حال استاد خود داستان عجیبی از استاد عالی مقامش نقل می کند که به شرح زیر می باشد:

از استاد خودم عالم جلیل القدر، مرحوم آقاى حاج میرزا على آقا شیرازى (اعلى اللّه مقامه) که از بزرگترین مردانى بود که من در عمر خود دیده‏ ام و به راستى نمونه‏ اى از زهّاد و عبّاد و اهل یقین و یادگارى از سلف صالح بود که در تاریخ خوانده ‏ایم؛ جریان خوابى را به خاطر دارم که نقل آن بی فایده نیست.

در تابستان سال بیست و سال بیست و یک، من از قم به اصفهان رفتم و براى اولین بار در اصفهان با آن مرد بزرگوار آشنا شدم و از محضرش استفاده کردم. البته این آشنایى، بعد تبدیل به ارادت شدید از طرف من و محبت و لطف استادانه و پدرانه‏ از طرف آن مرد بزرگ شد بطورى که بعدها ایشان به قم آمدند و در حجره ما بودند و آقایان علماء بزرگ حوزه علمیّه که همه به ایشان ارادت مى‏ ورزیدند در آنجا از ایشان دیدن مى‏ کردند.

در سال بیست که براى اولین بار به اصفهان رفتم، هم مباحثه گرامیم که اهل اصفهان بود و یازده سال تمام با هم هم مباحثه بودیم و اکنون از مدرّسین و مجتهدین بزرگ حوزه علمیه قم است به من پیشنهاد کرد که در مدرسه صدر، عالم بزرگى است نهج البلاغه تدریس مى‏ کند، بیا برویم به درس او. این پیشنهاد براى من سنگین بود؛ طلبه‏ اى که «کفایه الاصول» مى‏ خواند، چه حاجت دارد که به پاى تدریس نهج البلاغه برود؟! نهج البلاغه را خودش مطالعه مى ‏کند و با نیروى اصل برائت و استصحاب مشکلاتش را حل مى‏ نماید!

چون ایام تعطیل بود و کارى نداشتم و به علاوه پیشنهاد از طرف هم مباحثه‏ ام بود پذیرفتم؛ رفتم اما زود به اشتباه بزرگ خودم پى ‏بردم، دانستم که نهج البلاغه را من نمى ‏شناخته‏ ام و نه تنها نیازمندم به فرا گرفتن از استاد، بلکه باید اعتراف کنم که نهج البلاغه، استاد درست و حسابى ندارد. به علاوه دیدم با مردى از اهل تقوا و معنویّت روبرو هستم که به قول ما طلّاب «ممّن ینبغى ان یشدّ الیه الرّحال»؛ از کسانى است که شایسته است از راه هاى دور بار سفر ببندیم و فیض محضرش را دریابیم.

او خودش یک نهج البلاغه «مجسّم» بود، مواعظ نهج البلاغه در اعماق جانش فرو رفته بود. براى من محسوس بود که روح این مرد با روح امیر المؤمنین (علیه السّلام) پیوند خورده و متصل شده است. راستى من هر وقت حساب مى‏ کنم، بزرگترین ذخیره روحى خودم را درک صحبت این مرد بزرگ مى ‏دانم؛ رضوان اللّه تعالى علیه و حشره مع اولیائه الطّاهرین و الائمّه الطیّبین.

من از این مرد بزرگ داستان ها دارم. از جمله به مناسبت بحث، رؤیائى است که نقل مى‏ کنم:

ایشان یک روز ضمن درس در حالى که دانه‏ هاى اشکشان بر روى محاسن سفیدشان مى ‏چکید این خواب را نقل کردند، فرمودند:

 «در خواب دیدم مرگم فرا رسیده است؛ مردن را همان طورى که براى ما توصیف شده است، در خواب یافتم؛ خویشتن را جدا از بدنم مى ‏دیدم، و ملاحظه مى ‏کردم که بدن مرا به قبرستان براى دفن حمل مى‏ کنند. مرا به گورستان بردند و دفن کردند و رفتند. من تنها ماندم و نگران که چه بر سر من خواهد آمد؟! ناگاه سگى سفید را دیدم که وارد قبر شد. در همان حال حس کردم که این سگ، تندخویى من است که تجسم‏ یافته و به سراغ من آمده است. مضطرب شدم. در اضطراب بودم که حضرت سید الشهداء (علیه السّلام) تشریف آوردند و به من فرمودند: غصّه نخور، من آن را از تو جدا مى‏ کنم[1]

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1]. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج‏1، ص235? ایشان در شرح حال استادشان می فرمایند: مرحوم حاج میرزا على آقا اعلى اللّه مقامه، ارتباط قوى و بسیار شدیدى با پیغمبر اکرم و خاندان پاکش (صلوات اللّه و سلامه علیهم) داشت. این مرد در عین اینکه فقیه (در حدّ اجتهاد) و حکیم و عارف و طبیب و ادیب بود و در بعضى از قسمت ها، مثلا طبّ قدیم و ادبیّات، از طرز اول بود و «قانون» بو على را تدریس مى‏ کرد، از خدمتگزاران آستان مقدّس حضرت سید الشهداء علیه السلام بود؛ منبر مى‏ رفت و موعظه مى ‏کرد و ذکر مصیبت مى‏ فرمود؛ کمتر کسى بود که در پاى منبر این مرد عالم مخلص متّقى بنشیند و منقلب نشود؛ خودش هنگام وعظ و ارشاد که از خدا و آخرت یاد مى ‏کرد در حال یک انقلاب روحى و معنوى بود و محبت خدا و پیامبرش و خاندان پیامبر در حدّ اشباع او را بسوى خود مى ‏کشید؛ با ذکر خدا دگرگون مى ‏شد؛ مصداق قول خدا بود: الّذین اذا ذکر اللّه وجلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا و على ربّهم یتوکّلون. (انفال/ 2)

نام رسول اکرم (صلّى اللّه علیه و آله) یا امیرالمؤمنین (علیه السلام) را که مى ‏برد اشکش جارى مى ‏شد. یک سال حضرت آیه اللّه بروجردى (اعلى اللّه مقامه) از ایشان براى منبر در منزل خودشان در دهه عاشورا دعوت کردند؛ منبر خاصى داشت؛ غالبا از نهج البلاغه تجاوز نمى ‏کرد. ایشان در منزل آیه اللّه منبر مى‏ رفت و مجلسى را که افراد آن اکثر از اهل علم و طلّاب بودند سخت منقلب مى‏ کرد بطورى که از آغاز تا پایان منبر ایشان، جز ریزش اشکها و حرکت شانه‏ ها چیزى مشهود نبود.

http://hr-fallah.ir/?p=3532




تاریخ : جمعه 94/6/6 | 1:16 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

***نسیم معرفت***

غربت نهج البلاغه درمیان شیعیان واهل علم(اززبان استادشهیدمطهری)

عجیب این است که نهج البلاغه در دیار خودش، درمیان شیعیان علی، در حوزه های علمیه ی شیعه «غریب» و «تنها» است همچنانکه خود علی غریب و تنهاست. بدیهی است که اگر محتویات کتابی و یا اندیشه ها و احساسات و عواطف شخصی با دنیای روحی مردمی سازگار نباشد، این کتاب و یا آن شخص عملاً تنها و بیگانه می ماند هرچند نامشان با هزاران تجلیل و تعظیم برده شود. ما طلاب باید اعتراف کنیم که با نهج البلاغه بیگانه ایم؛ دنیای روحی ای که برای خود ساخته ایم دنیای دیگری است غیر از دنیای نهج البلاغه. دریغ است در این مقدمه از آن بزرگمردی که مرا اولین بار با نهج البلاغه آشنا ساخت و درک محضر او را همواره یکی از «ذخائر» گرانبهای عمر خودم- که حاضر نیستم با هیچ چیز معاوضه کنم- می شمارم و شب و روزی نیست که خاطره اش در نظرم مجسم نگردد، یادی نکنم و نامی نبرم و ذکر خیری ننمایم. به خود جرأت می دهم و می گویم او به حقیقت یک «عالم ربانی» بود، اما چنین جرأتی ندارم که بگویم من «مُتَعَلِّمٌ عَلی سَبیلِ نَجاة» [1]بودم.

یادم هست که در برخورد با او همواره این بیت سعدی در ذهنم جان می گرفت:

عابد و زاهد و صوفی همه طفلان رهند
مرد اگر هست به جز «عالم ربانی» نیست
او، هم فقیه بود و هم حکیم و هم ادیب و هم طبیب. فقه و فلسفه و ادبیات عربی و فارسی و طب قدیم را کاملاً می شناخت و در برخی متخصص درجه ی اول به شمار می رفت. قانون بوعلی را که اکنون مدرس ندارد، او به خوبی تدریس می کرد و فضلا در حوزه ی درسش شرکت می کردند. اما هرگز نمی شد او را در بند یک تدریس مقید ساخت. قید و بند به هر شکل با روح او ناسازگار بود. یگانه تدریسی که با علاقه می نشست نهج البلاغه بود. نهج البلاغه به او حال می داد و روی بال و پر خود می نشاند و در عوالمی که ما نمی توانستیم درست درک کنیم سیر می داد. او با نهج البلاغه می زیست، با نهج البلاغه تنفس می کرد. روحش با این کتاب همدم بود، نبضش با این کتاب می زد و قلبش با این کتاب می تپید. جمله های این کتاب ورد زبانش بود و به آنها استشهاد می نمود. غالباً جریان کلمات نهج البلاغه بر زبانش با جریان سرشک از چشمانش بر محاسن سپیدش همراه بود. برای ما درگیری او با نهج البلاغه- که از ما و هرچه در اطرافش بود می برید و غافل می شد - منظره ای تماشایی و لذتبخش و آموزنده بود. سخن دل را از صاحبدلی شنیدن، تأثیر و جاذبه و کشش دیگری دارد. او نمونه ای عینی از سلف صالح بود. سخن علی درباره اش صادق می نمود: «وَلَوْلاَالاَْجَلُ الَّذی کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ اَرْواحُهُمْ فی اَجْسادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ، شَوْقاً اِلَی الثَّوابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقابِ، عَظُمَ الْخالِقُ فی اَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مادونَهُ فی اَعْیُنِهِمْ. » [2]


ادیب محقق، حکیم متألّه، فقیه بزرگوار، طبیب عالیقدر، عالم ربانی، مرحوم آقای حاج میرزا علی آقا شیرازی اصفهانی (قدّس اللّه سرّه) راستی مرد حق و حقیقت بود. از خود و خودی رسته و به حق پیوسته بود. با همه ی مقامات علمی و شخصیت اجتماعی، احساس وظیفه نسبت به ارشاد و هدایت جامعه و عشق سوزان به حضرت اباعبد اللّه الحسین علیه السلام موجب شده بود که منبر برود و موعظه کند. مواعظ و اندرزهایش چون از جان برون می آمد لاجرم بر دل می نشست. هر وقت به قم می آمد علمای طراز اول قم با اصرار از او می خواستند که منبر برود و موعظه نماید. منبرش بیش از آن که «قال» باشد «حال» بود. از امامت جماعت پرهیز داشت. سالی در ماه مبارک رمضان با اصرار زیاد او را وادار کردند که این یک ماهه در مدرسه ی صدر اقامه ی جماعت کند. با اینکه مرتب نمی آمد و قید منظم آمدن سر ساعت معین را تحمل نمی کرد، جمعیت بی سابقه ای برای اقتدا شرکت می کردند. شنیدم که جماعتهای اطراف خلوت شد، او هم دیگر ادامه نداد. تا آنجا که من اطلاع دارم مردم اصفهان عموماً او را می شناختند و به او ارادت می ورزیدند، همچنانکه حوزه ی علمیه ی قم به او ارادت می ورزید. هنگام ورودش به قم علمای قم با اشتیاق به زیارتش می شتافتند. ولی او از قید «مریدی» و «مرادی» مانند قیود دیگر آزاد بود. رحمة اللّه علیه رحمة واسعة و حشره اللّه مع اولیائه. با همه ی اینها من ادعا نمی کنم که او در همه ی دنیاهای نهج البلاغه وارد بود و همه ی سرزمینهای نهج البلاغه را فتح کرده بود. او متخصص برخی از دنیاهای نهج البلاغه بود و در آنچه متخصص بود خود بدان «متحقّق» بود، یعنی آن قسمت از نهج البلاغه در او عینیت خارجی یافته بود. نهج البلاغه چندین دنیا دارد: دنیای زهد و تقوا، دنیای عبادت و عرفان، دنیای حکمت و فلسفه، دنیای پند و موعظه، دنیای ملاحم و مغیبات، دنیای سیاست و مسؤولیتهای اجتماعی، دنیای حماسه و شجاعت. . . اینهمه از یک فرد دور از انتظار است. او توانسته بود بخشی از این اقیانوس عظیم را بپیماید و بر قسمتهایی از آن احاطه یابد.

تنها من و امثال من نبودیم که با دنیای نهج البلاغه بیگانه بودیم، جامعه ی اسلامی این کتاب را نمی شناخت. آن که می شناخت از حدود شرح کلمات و ترجمه ی الفاظ تجاوز نمی کرد. روح و محتوای نهج البلاغه از همگان مخفی بود. اخیراً جهان اسلام دارد نهج البلاغه را کشف می کند و به تعبیر دیگر نهج البلاغه جهان اسلام را فتح می کند. چیزی که مایه ی حیرت است این است که قسمتی از محتوای نهج البلاغه را، چه در کشور شیعه ی ایران و چه در کشورهای عربی، اولین بار «بی خدا» ها و یا «باخدا» های غیر مسلمان کشف کردند و در اختیار توده ی مردم مسلمان قرار دادند. البته هدف غالب یا همه ی آنها از این کار این بود که از علی و نهج البلاغه ی علی توجیهی برای درستی پاره ای از مدعاهای اجتماعی خود بسازند و خود را تقویت کنند. ولی برای آنها نتیجه ی معکوس داد، زیرا برای اولین بار توده ی مسلمان دانست که سخنان پر زرق و برق دیگران چیز تازه ای نیست، بهترش در نهج البلاغه ی علی است، در سیرت علی است، در سیرت تربیت شدگان علی از قبیل سلمان و ابوذر و عمار است. نتیجه این شد که به جای اینکه علی و نهج البلاغه آنها را «توجیه» نمایند آنها را «شکست» دادند. ولی به هر حال باید اعتراف کنیم که قبل از این جریان، آشنایی اکثریت ما از حدود چند خطبه ی زهدی و موعظه ای تجاوز نمی کرد؛ گنجینه ای مانند «عهدنامه» مولی به مالک اشتر نخعی را کسی نه می شناخت و نه توجهی می کرد.

http://www.imamalinet.net/fa/BookView.html?ItemID=382&BookArticleID=128258

 

 

 


 




تاریخ : جمعه 94/6/6 | 12:59 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

***نسیم معرفت***


حجت الاسلام محمدرضا نائبی مدیر سابق مدرسه علمیه لاهیجان

 

حجت السلام محمدرضا نائبی، رئیس حوزه علمیه لاهیجان نیز به عنوان سخنران در جایگاه حاضر شد و ضمن بیان خاطراتی از تاثیر قرآن در دل ها و همچنین در دوران دفاع مقدس، قرآن را تنها نسخه نجات بشریت از جهل و نادانی، عنوان و همگان را به خواندن همراه با تعمق و تامل این کتاب آسمانی توصیه نمود.


سما لاهیجان :: دانشکده فنی و حرفه ای ...

http://lahijan-samacollege.ir/index.php?do=cat&category=faaliyat-kanooghoran

 

 

 مدیر سابق مدرسه علمیه لاهیجان تأکید کردمدیر مدرسه علمیه لاهیجان تأکید کرد

ضرورت آشنایى طلاب با جامعه‌شناسى و روان‌شناسى

 آگاهى از علم روز براى طلاب لازم است و باید آنان را با مسایل روان‌شناسى و جامعه‌شناسى آشنا کنیم، تا در مسایل سیاسى، اجتماعى و تقویت جایگاه علمى، تلاش و فعالیت داشته باشند. 

  


 

***نسیم معرفت***

 

حجة‌‌الاسلام والمسلمین محمد رضا نایبى مدیر  سابق مدرسه علمیه لاهیجان با بیان این مطلب در گفت‌وگو با مرکز خبر حوزه گفت: کسانى مى‌‌توانند در حوزه علمیه مشغول تحصیل شوند که خود را با محیط حوزه وفق دهند.

 .................................      .......................................

وى حضور اساتید در سطح مدارس را براى تقویت روحیه طلاب و تأثیرگذارى در تحصیل، مهم ارزیابى کرد.

حجة‌‌الاسلام والمسلمین نایبى، درس اخلاق را از مسایل مهم در تقویت روحیه طلاب دانست

..................................            


 http://www.ofoghhawzah.com/news/hawzahqom_22653/111774/%D8%B6%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%AA+%D8%A2%D8%B4

*******************************************************************


دیدارآیت الله قربانی از لاهیجان (12)

    ازسمت چپ نفر اول جناب حجت الاسلام آقای محمدرضانایب لاهیجانی می باشد

 

***نسیم معرفت***


**کلیک کنید:(مطالب مفید)

 




تاریخ : پنج شنبه 94/6/5 | 7:25 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

جاده های خوفناک , عکس جاده های خطرناک , جاده های صعب العبور و وحشتناک
در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسی ست

آن کس که اوفتاد خدایش گرفت دست

گو بر تو باد تا    غم افتادگان    خوری

در کوی عشق شوکت شاهی نمی‌خرند

اقرار    بندگی کن و    اظهار چاکری

در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسی ست

آن بِه کز این   گَریوه    سبکبار بگذری

یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است

ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری

نیل مراد بر حسب فکر و همت است

از شاه نذر خیر   و   ز توفیق یاوری

حافظ غبار فقر و قناعت ز رُخ مَشوی

کاین خاک   بهتر از  عمل کیمیاگری

حافظ علیه الرحمه

*گَریوه :یعنی گردنه-  گردنه  و راه دشوار وخطرناک

 



تاریخ : چهارشنبه 94/6/4 | 11:51 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر
آیا ارتباط با موجودات عوالم دیگر امکان دارد؟
آیا ارتباط با موجودات عوالم دیگر از طریق استعمال مواد مخدر و مشروبات الکلى و یا بعضى علوم غریبه امکان دارد، و اگر ممکن باشد آنچه انسان از آن موجودات می‌‏فهمد، واقعى است؟
پاسخ اجمالی

اصل این که می توان با برخی عوالم و اهالی آن ارتباط برقرار نمود، جای تردید نیست، اما این گونه نیست که با مواد مخدر و مشروبات الکلی هم بتوان با عوالم و موجودات دیگر ارتباط برقرار کرد.

اما ابزار و راه هایی که می توان از آنها برای اطلاع یافتن از امور پنهانی عالم و ارتباط با عوالم دیگر بهره جست از جهت مشروعیت و عدم مشروعیت و ظلمانی بودن و نورانی بودن؛ متفاوت اند. استفاده از ابزاری همچون سحر و ...، استفاده از ابزار ظلمانی محسوب گشته و آثار منفی روانی و... بر جای می گذارند و طبق فتوای فقهای شیعه حرام است.

از طرفی دیگر، در مواردی که از این ابزار استفاده می شود، هیچ اعتباری به اخبار و اطلاعات حاصله نیست.

پاسخ تفصیلی

موضوع "ارتباط با ارواح" و "ارتباط با موجودات عوالم دیگر" و نیز اطلاع از امور پنهانی توسط موجودات نا محسوس از نکات بحث انگیز است، جهت یافتن پاسخ مورد نظر، به مقدمات زیر توجه فرمایید:

1. از مجموع آیات، روایات و نیز توضیحاتی که حکمای اسلامی پیرامون "خلقت" و مراتب آن داده اند استفاده می شود که:

الف- دامنه ی خلقت، به همین دنیای محسوس محدود نشده، عوالم دیگر با موجودات و زبانی متفاوت، وجود دارد.[1]

ب- هر عالم، ساکنین مخصوص به خود را دارد که فرشتگان، شیاطین و اجنه فقط چند نمونه ی آنند.

ج- در هر عالم، اتفاقات و اخباری ویژه و منحصر به فرد، جریان دارد.

د- این عوالم، همه در یک سطح نبوده و برخی نورانی محض و بعضی تاریک (ظلمانی) محض اند و از این جهت دسته ای علوی و سطح بالا و پاره ای دیگر سفلی و سطح پائین هستند.

2. انسان – با توجه به حس غریزی کنجکاوی – جویای ارتباط و آگاهی نسبت به آن عوالم است، اما باید دقت نماید که خیلی از راه ها مثل استفاده از مواد مخدر و مشروبات الکلی، یا از اساس او را به جایی نمی رسانند و به خیال پردازی شخص دامن می زنند،[2] یا ابزار نامناسب در این راه تلقی می شوند و علاوه بر آثار منفی ای که به جای می گذارند به آگاهی های حاصله از آنان اطمینانی نیست.

3. گفته می شود: یکی از راه های کسب آگاهی از عوالم دیگر، برقراری ارتباط با ارواح است.

در این رابطه به نکات زیر توجه نمایید:

الف- چنین ارتباطی به عنوان یک واقعیت، پذیرفتنی است؛ زیرا منابع اسلامی این مطلب را در موارد زیادی تایید کرده است که به عنوان نمونه می توان به ارتباط و سخن گفتن پیامبر (ص) با ارواح مشرکان کشته شده در جنگ بدر[3] و ارتباط آن حضرت با ارواح مؤمنین در قبرستان بقیع[4] و ارتباط و صحبت حضرت علی (ع) با ارواح مردگان،[5] اشاره کرد.

ب- روح وقتی که احضار می‌شود چنان نیست که واقعاً در خارج ماده، تحقق یافته باشد، بلکه روح شخص مورد نظر در مشاعر احضار کننده حاضر شده و او آن را از راه تلقین پیش روی خود احساس می‌کند و سخنانی از او می‌شنود، نه این که واقعاً و در خارج مانند سایر موجودات مادی و طبیعی حاضر شود.[6]

ج- برای ارتباط نیاز به مراقتب ها و ریاضت های بسیاری است، ریاضت هایی که منجر به این حالت می‌شود گاهی مشروع است و گاهی نامشروع، ریاضت های مشروع در نفوس پاک نیروی سازنده ایجاد می‌کند و ریاضت های نامشروع نیروی‌ شیطانی، و هر دو ممکن است منشاء این ارتباط گردند که اولی مثبت و مشروع و دومی مخرب و نامشروع است.[7]

د- هیچ اعتباری در خصوص صحت گفته های ارواحی که احضار شده یا اجنه یا پیشگویی منجمان وجود ندارد.

پس نباید و نمی توان ادعای هر کسی که مدعی ارتباط با ارواح و ... است، را پذیرفت.[8]

علاوه اگر ارتباط واقعا برقرار شده باشد، به همه ی آن پیام هایی که توسط ارواح فرستاده می شود، نمی توان عمل کرد؛ زیرا چه بسا پیامی که به فرد مدعی ارتباط، رسیده باشد، از ارواح خبیثه صادر شده باشد و....

ه- قاعده کلی برای شناسایی ییام های صحیح ارواح این است که پیام ها نباید با اصول ادیان الاهی و دعوت پیامبران منافات داشته باشد. بنابراین، برای شناخت پیام های درست از پیام های نادرست، باید اوّل دین و دستورات پیامبران و اولیاء الله (ائمه ی معصومین) را بخوبی شناخت و آن گاه با سنجش پیام ها با تعالیم ادیان الاهی و به ویژه اسلام، درستی و نادرستی آنها را مشخص نمود.

و- پیام هایی که ارواح می فرستند (بر فرض صحت ارتباط و صحیح بودن پیام ها و صدور آنها از ارواح پاک) برای ما هیچ گونه التزامی نمی آورد؛ زیرا آنچه را که لازم بوده است که انجام دهیم یا ترک کنیم، اسلام برای ما بیان کرده است و دیگر نیازی به استمداد از دستورات ارواح نداریم. تنها به صورت یقین به ارتباط با ارواح و یقین به مؤمن بودن آن روح می توانیم (اختیار داریم) که از رهنمودهای آن استفاده کنیم، که رسیدن به چنین یقین و اطمینانی نیز بسیار مشکل است. با این حساب باید از خیر پیام های دریافت شده در این ارتباط ها، گذشت.

4. گفته شده است از راه های کسب آگاهی از عوالم دیگر استفاده از علوم غریبه است، اما باید دقت کرد که:

اوّلاً: در مواردی مثل آنچه از علوم در "لوح محفوظ الاهی" مندرج است، کسی جز خدا (و در مواردی که به ائمه ی اطهار (ع) اذن آگاهی بدهد) به آن دسترسی ندارد و نمی تواند از آن آگاه شود.[9]

ثانیاً: در مواردی اگر چه با علومی همانند رمل و جفر، می توان به آگاهی هایی رسید و برخی از مراجع هم، یادگیری آنان را حرام نداسته اند، اما گفته اند: به شرط این که به همان علوم اصلیش بدون نقصان و اشتباهی، دست پیدا شود.[10] ولی این علوم هم به نحو ناقص به دست ما رسیده[11]! و لذا آن دسته از علمایی که آن را می دانسته اند، از تعلم آن پشیمان شده و آن را به فرزندان خود نیز یاد نداده اند.[12]

بنابراین، نمی توان به کلیه ی نتایج حاصله از علم رمل و جفر هم اعتماد کامل داشت.

5. دیدگاه فقها و دانشمندان اسلامی در این باره:

- برخی از فقها، احضار روح را مطلقا حرام می دانند[13] و برخی دیگر می فرمایند: اگر از راه های صحیح صورت بگیرد، در صورتی جایز است که موجب ضرر، اذیت و آزار آن روح یا احضار کننده یا حاضران، نشده و جنبه ی تحمیل و اجبار نداشته باشد.[14]

- استفاده از هیپنوتیزم نیز صد در صد خالی از اشکال نیست[15] و اگر در حین انجام آن هم کار خلافی صورت نگیرد، اما برای اغراض صحیحی از قبیل درمان نباشد، اشکال دارد.[16]

- تعلم و بکارگیری علم سحر و جادوگری حرام و ممنوع است، مگر آن که در جهت ابطال سحر دیگری باشد.[17]

حضرت امیر المومنین (ع) در این باره می فرمایند:

«کسی که سحر بیاموزد – چه کم باشد و چه زیاد – کافر شده و رابطه ی او با خداوند به طور کلی قطع می گردد ...».[18]

- استفاده از راه های فال گیری جهت پیشگویی و فال گیری، ممنوع و پرداخت و دریافت پول در قبال آن حرام است.[19]

- تسخیر اجنه نیز چنانچه از طریق علم سحر یا کمک گرفتن از شیاطین باشد، حرام است (حتی اگر موجب ضرر یا اذیت کسی نباشد).[20] برخی از علمای اهل سیر و سلوک نیز فرموده اند: اگر شخصی به احضار اجنه و ارتباط با آنان بپردازد، عاقبت به خیر از دنیا نمی رود.[21]

حال با عنایت به نکات مطرح شده به چند پرسش، دقت فرمایید:

1. از بین گزینه هایی که در ذیل می آید، کدامیک از اولویت برخوردار است؟

الف- انسان با عوالم نورانی ارتباط برقرار کند؟

ب- انسان با عوالم ظلمانی ارتباط برقرار نماید؟

یقیناً شما گزینه ی الف را ترجیح خواهید داد.[22]

2. با عنایت به محدودیت فرصت عمر و فزونی نیازهای واقعی و خبرهایی که لازم است از آن مطلع باشیم، کدام گزینه را ترجیح می دهید؟

الف- از کلیه خبرهای درست و نادرست مطلع باشید؟

ب- فقط در جریان خبرها و مسائل صادق و ضروری باشید؟

به نظر می رسد، گزینه ی "ب" عاقلانه ترین راه است.

حال با در نظر گرفتن عاقلانه ترین گزینه ها، چنین نتیجه گیری نموده و پاسخ می دهیم:

1. باید عمر عزیز، در راهی صرف شود که مقدماتش نورانی و پاک بوده و نتیجه ای پاک بر جا می گذارد.

2. قطعاً راه ارتباط با موجودات نورانی عالم، از طریق تاریکی مانند: استعمال مواد مخدر، مشروبات الکلی نیست.

3. راه های یاد شده، "شیطانی" بوده و علاوه بر این که نیروهای شیطانی به خبرهای مطابق با واقع دسترسی ندارند، موجب نزدیکی به شیطان می گردد.[23]

[1]همچنان که در سوره ی حمد، با تعبیر «رب العالمین» به تعدد عوالم اشاره شده و روایاتی از قبیل آنچه علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار، ج57، ص 319، گرد آورده، بدان دلالت دارد.

[2] بحث پیرامون این نوع از ابزارها و این که آیا واقعا آگاهی های حاصله بعد از استعمال مواد مخدر از توهمات است و منشاء خیالی دارد، در فرصت دیگری بدان پرداخته خواهد شد.  

[3] - بحار الانوار، ج6، ص254، احوال البرزخ و القبر و العذاب.

[4] - بحار الانوار، ج22، ص472، وصیته عند قرب وفاته.

[5] - من لا یحضره الفقیه، ج1، ص179.

[6] علامه طباطبائی، المیزان، ترجمه ی فارسی، ج1، ص 366؛ تفسیر نمونه، زیر نظر مکارم شیرازی، ج1، ص382.

[7]همان.

[8] حضرت آیت الله مکارم شیرازی در این زمینه فرموده اند: ارتباط با ارواح را به عنوان یک واقعیت، می توان پذیرفت، ولی نباید از نظر دور داشت که این مسئله مورد سوء استفاده عده زیادی قرار گرفته است...، مکارم شیرازی، ناصر، عود ارواح، به نقل از احد زمردیان در کتاب حقییقت روح.

[9]صراط النجاة، آیة ا... تبریزی، ج6، ص391، م 1405.

[10]استفتائات، آیة الله اراکی، ص259، م27.

[11]ر.ک.: سینمای معرفت، زندگی نامه ی آیت الله میرزا کاظم تبریزی.

[12]رک: ماهنامه ی کیهان فرهنگی، ویژه نامه ی مصاحبه با فرزند آیت الله مرعشی نجفی، سید محمود مرعشی می گوید: پدرم این علوم را می دانست ولی به ما یاد نداد و می فرمودند: از یادگیری آن پشیمانم و اشتباه کرده ام.

[13] تحریر الوسیلة، ج1، کتاب المکاسب و المتاجر؛ المکاسب المحرمة، م16، امام خمینی، ارتباط با ارواح و امثال آن را ملحق به سحر و کهانت دانسته و حرام می‌دانند؛ جامع الاحکام، آیت الله صافی گلپایگانی، ج1، ص287، م985.

[14]صراط النجاة، آیت الله خوئی، ج1، ص422، م1222.

[15]جامع المسائل، آیت الله فاضل لنکرانی، ج1، ص643، م2220.

[16]استفتائات، آیت الله مکارم شیرازی، ج1، ص155، م 559.

[17]صراط النجاة، آیت الله تبریزی، ج5، ص343، م1105.

[18]«من تعلم شیئاً من السحر قلیلاً او کثیراً فقد کفر و کان اخر عهده بربه ...»؛ وسائل‏الشیعة، ج17، ص 148.

[19]استفتائات، آیت اراکی، ص127، م9؛ جامع الاحکام، آیت صافی گلپایگانی، ج1، ص287، م983؛ استفتائات، آیت الله مکارم شیرازی، ج1، ص156، م565-563.

[20]صراط النجاة، آیت الله تبریزی، ج5، ص343، م1108.

[21]از مرحوم آیت الله حاج شیخ عباس قوچانی، وصی و شاگرد مرحوم آیت الله قاضی طباطبائی چنین نقل شده.

[22]این نکته بدیهی است که مرتبط شدن در آن واحد با هر دو عالم نور و ظلمت میسر نیست؛ زیرا راه اتصال با عوالم نورانی، اجتناب کامل از راه های ظلمانی است.

[23]طبق این آیه ی شریفه که:  (وَ إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلی‏ أَوْلِیائِهِم سوره انعام آیه 121)؛ شیطان ها مطالب و نکاتی را از راهی مخفی به دوستان خود القا و انتقال می نمایند، انعام، 6، 121؛ با این حساب، اگر انسان چیزی هم از این طریق به فهمد، معلمش شیطان است و صد البته که شیطان، کاری جز فریب ندارد و برای نیل به این هدف، صد حرف و خبر راست می زند تا در صد و یکمین، کارش را انجام دهد! همچنان که وقتی شیطان به حضرت یحیی عرض کرد: می خواهم به تو پنج نصیحت کنم تا هیچ گاه گمراه نشوی و بعد یکی یکی بیان نمود تا به پنجمی رسید، ایشان به شیطان فرمودند: برو! و نمی خواهم نصیحت پنجم را بگویی چون تو کارت وسوسه است و در پنجمی کارت را انجام می دهی، به نقل از کتاب مواعظ اخلاقی آیت الله بهجت، نوشته ی باقر زاده.


http://www.islamquest.net/fa/archive/question/1747


کلیک کنید:ارتباط با ارواح

http://alhassanain.org/persian/?com=book&id=575




تاریخ : چهارشنبه 94/6/4 | 10:28 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

com.saeghehgroup.mindtelepathy

دیدگاه اسلام راجع به تله پاتی ( احساس رنج و خوشحالی دیگران از راه دور) چیست؟ آیا بیانی در باره این موضوع در دین وجود دارد؟ آیا اصولا چنین چیزی ممکن است؟

تله پاتی از دو کلمه یونانی "تِلِه" بمعنای دور و "پاتوس" به معنای احساس گرفته شده است. تله پاتی به این معنا است که کسی احساس دیگری را بدون کمک گرفتن از حواس خویش بصورت مرموزی بخواند یا احساس کند. طرفداران تله پاتی می گویند: "برای انسان عادی هنگام مرگ دوست یا خویشاوندانش، حالت توهم پیش می آید در حالی که آنها صدها فرسنگ با یکدیگر فاصله دارند" نتیجه این که "روان شخص بیمار یا کسی که در حال مرگ است شاید بطور ناهشیار، پیامی می فرستد که از فضای واسطه می گذرد و روان شخص دیگر را تحت تاثیر قرار می دهد".[1]

در مورد امکان تله پاتی باید گفت: شاخه‌ای از آنچه در گذشته سحر[2] خوانده می‌شده است در واقع معلول عوامل تلقینی بوده که امروز، قدرت آن بر بشر آشکار گردیده است. اینها زیرکی های روان شناختی است که بشر با کشف رموز آن، خاصیت رمز گونگی را از آنها گرفته و به یک علم آموختنی و کاملاً طبیعی تبدیل کرده است.

مسائلی مانند خوابهای مصنوعی، هیپنوتیزم، تله پاتی، مانیه تیزم...  در این دسته قرار می‌گیرند. باید گفت تله ‏پاتی بر خلاقیت روح دلالت دارد و گویا امواجی را از راه دور به سوی شخص دیگری از آشنایان متصاعد می‏کند. البته این امر مشروط به آن است که بین دو روح به وسیله احساسات، ارتباط برقرار شود. نمونه‏ های فراوانی از آن در کتب ذکر شده است.[3]

اما در باره دیدگاه اسلام راجع به علومی مثل هیپنوتیزم، مانیه تیزم، تله پاتی و احضار ارواح[4]، باید گفت: در باره ماهیت سحر در بین اندیشمندان و فقهاء، اختلاف است و این مسلم است که اگر چیزی در حال حاضر از مصادیق سحر محسوب گردد قطعا حرام است، اما در باره این علوم، گروه کثیری از فقها بر آنند که این ها فعلا از مصادیق سحر نیستند[5] و بر این اساس، این علوم در صورتی که دارای آثار سوء، موجب اذیت و آزار و ورود در حریم خصوصی دیگران نباشد استفاده از آن اشکال ندارد و گرنه اشکال دارد و حرام است.[6]

 

 

[1]     اسرار هیپنوتیزم، مهرداد مهرین بانضمام بخشی در باره ی تله پاتی یا "خواندن فکر از دور" ترجمه نقی اصفهانی، چاپ پنجم، مؤسسه مطبوعاتی عطائی، تهران، تابستان 1364، صص 156 و 157.

[2]    برای مطالعه بیشتر، نک: نمایه حکم سحر و مطالعه آن، سؤال 2022 (سایت: 2068).

[3]   نک: تفسیر المیزان ج 11 ذیل تفسیر سوره یوسف آیه 93 به بعد؛ معادشناسی علامه تهرانی بیشتر ج 1 و 2. ؛ اسرار مرگ فلاماریون.؛ معاد دکتر محسن شفائی؛ گفتار فلسفی معاد، بخش اول ص 75 به بعد؛ پایگاه اینترنتی حوزه، مقاله خواب و رؤیاهای صادقه با اندکی تغییرات؛  مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، ج 1، ص 382 .

[4]    برای مطالعه بیشتر، نک: نمایه ارتباط با موجودات عوالم دیگر، سؤال 293 (سایت: 1747).

[5]   در  تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 382، آمده است:  امروز یک سلسله علوم وجود دارد که در گذشته ساحران با استفاده از آنها برنامه ‏هاى خود را عملى مى ‏ساختند :  1.   استفاده از خواص ناشناخته فیزیکى و شیمیایى اجسام، همانطور که در داستان ساحران زمان موسى ع آمده که آنها با استفاده از خواص فیزیکى و شیمیایى مانند جیوه و ترکیبات آن توانستند چیزهایى به شکل مار بسازند و به حرکت در آوردند .

البته استفاده از خواص فیزیکى و شیمیایى اجسام هرگز ممنوع نیست، بلکه باید هر چه بیشتر از آنها آگاه شد و در زندگى از آن استفاده کرد، ولى اگر از خواص مرموز آنها براى اغفال و فریب مردم ناآگاه استفاده شود، و به راههاى غلطى سوق داده شوند یکى از مصادیق سحر محسوب خواهد شد (دقت کنید) .  2.   استفاده از خواب مغناطیسى، هیپنوتیزم، و مانیه‏تیزم، و تله ‏پاتى، (انتقال افکار از فاصله دور) .

البته این علوم نیز از علوم مثبتى است که مى‏تواند در بسیارى از شئون زندگى مورد بهره‏بردارى صحیح قرار گیرد، ولى ساحران از آن سوء استفاده مى‏کردند و براى اغفال و فریب مردم آنها را به کارى مى‏گرفتند .  اگر امروز هم کسى از آنها چنین استفاده‏اى را در برابر مردم بیخبر کند سحر محسوب خواهد شد .  کوتاه سخن اینکه سحر معنى وسیعى دارد که همه آنچه در اینجا گفتیم و در سابق اشاره شد نیز در بر مى‏گیرد .

[6]     نک: پایگاه اینترنتی اندیشه قم، مقاله سحر و جادو با اندکی تغییرات.

 
پرسش های مرتبط



تاریخ : چهارشنبه 94/6/4 | 6:30 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

***نسیم معرفت***

زندگینامه امام رضا (علیه السلام)

1.ولادت ، وفات ، طول عمر و مدفن آن حضرت
2. مادر امام رضا ( ع )
3. کنیه آن حضرت
4.لقب آن حضرت
5.نقش انگشتری آن حضرت ، دربان آن حضرت ، شاعر آن حضرت  
6. فرزندان امام رضا ( ع )
7. صفات ظاهری  آن حضرت ، اخلاق و رفتار آن حضرت
8. فضایل و مناقب امام رضا ( ع )
9. پاسخهای امام رضا ( ع ) به مسائل و پرسشها
10.اخبار آن حضرت ( ع ) با مأمون  
11.انگیزه طلب کردن مأمون ، حضرت رضا( ع ) را به خراسان
12.نامه مأمون به امام رضا ( ع ) و فراخواندن آن حضرت به سوی خود
13.آمدن امام رضا ( ع ) به نیشابور
14.حدیث سلسله الذهب
15.رسیدن امام رضا ( ع ) به مرو ، بیعت امام رضا ( ع ) به عنوان ولایت عهدی
16.صورت عهدنامه ای که مأمون ولایت عهدی امام رضا ( ع ) را در آن نوشت
17.آنچه پشت عهدنامه به خط امام رضا ( ع ) نگاشته شده است
18.گواهان طرف راست
19.گواهان طرف چپ
20.صورت درهمی که در زمان امام رضا ( ع ) به امر مأمون ضرب شد
21.حرکت امام رضا ( ع ) برای خواندن نماز عید در مرو
22.بقیه اخبار امام رضا ( ع ) با مأمون
23.جلسه پاسخ امام رضا ( ع ) به پرسش های مأمون
24.ازدواج امام رضا ( ع ) با دختر یا خواهر مأمون
25.عزم مأمون بر خروج از مرو به قصد بغداد
26.خروج مأمون و امام رضا ( ع ) از مرو
27.رسیدن مأمون و امام رضا ( ع ) به سرخس و کشته شدن فضل بن سهل
28.برخی از روایاتی که از امام رضا ( ع ) نقل شده است
29.کسانی که از امام رضا ( ع ) روایت نقل کرده اند
30.تألیفات امام رضا ( ع )
31.سخنان کوتاه و پند و اندرزهایی که از آن حضرت بر جای مانده است
32.سخنان کوتاه و مواعظ آن حضرت به نقل از تذکره ابن حمدون
33.سخنان کوتاه و مواعظ و اندرز آن حضرت ( ع ) به نقل از تحف العقول
34.سخنان کوتاه آن حضرت به نقل از الذخیره
35.سخنان کوتاه آن حضرت به نقل از کتاب النزهة
36.یکی از دعاهای کوتاه آن حضرت
37.علت و چگونگی وفات امام رضا ( ع )
38.چرا مأمون ، امام رضا ( ع ) را مسموم کرد ؟
39.تذهیب گنبد امام رضا ( ع )


**نگاهی به شخصیت علمی امام رضا (علیه‌السلام)

 

**ماجرای عنایت امام رضا(ع) به یک کانادایی - پایگاه خبری ... - فردا

 

http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=42771&BiogId=10




تاریخ : سه شنبه 94/6/3 | 7:6 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


  • paper | رپورتاژآگهی | فال تاروت چهار کارتی
  • فروش رپورتاژ | بک لینک دائمی