سفارش تبلیغ
صبا ویژن




تاریخ : شنبه 93/1/30 | 10:9 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

12




تاریخ : شنبه 93/1/30 | 10:7 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


سخنان ارزشمند مقام معظم رهبری در جمع صدهانفراز بانوان فرهیخته  کشور

                                            در تاریخ 30 /1 / 93

رهبرانقلاب: باید ذهن را از تفکرات غلط و کلیشه‌ای غرب در مسئله زن تخلیه کرد


 آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب گفتند: رشته‌های تحصیلی و مشاغل ناسازگار با طبیعت زنان به آنان تحمیل نشود.

به گزارش خبرآنلاین به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (شنبه) در دیدار صدها نفر از زنان فرهیخته و نخبه، تشکیل یک مرکز عالی فرا قوه ای را برای تدوین راهبردی صحیح در قبال مسئله «مهم زن و خانواده»، ضروری خواندند و افزودند: دستیابی به این راهبرد همه جانبه و قابل اجرا، نیازمند سه مسئله است: پرهیز کامل از مرجعیت دادن به تفکرات «غلط، کلیشه ای و متحجر غربی» در امور زنان، تکیه بر متون و معارف ناب اسلامی و پرداختن به مسائلی که حقیقتاً مسائل اصلی زنان محسوب می شوند.
ایشان با تبریک میلاد پربرکت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، تقارن این میلاد خجسته را با هفته زن و روز تکریم مادر، فرصتی برای درس گرفتن از زندگی بانوی دو عالم حضرت صدیقه کبری (س) برشمردند.
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به معصومیت و مقامات معنویِ عالی و برتر آن حضرت آن هم در سن جوانی افزودند: باید با نگاهی نو و دقیق به زندگی سیده ی زنان عالم، خصلتهای برجسته ی ایشان نظیر تقوا، عفت، طهارت، مجاهدت، شوهرداری، فرزندداری، سیاست فهمی و حضور در مهمترین عرصه های حیات یک انسان را به معنای واقعی کلمه، الگو قرار داد.
حضرت آیت الله خامنه ای، برخورداری ایران اسلامی از انبوه زنان فرزانه، تحصیلکرده، خوشفکر و ممتاز را از نعمات الهی و جزو بزرگترین افتخارات جمهوری اسلامی خواندند و خاطرنشان کردند: این واقعیت که در تاریخ ایران بی سابقه است مدیون نگاه مبارک و پرطراوت اسلام و دیدگاههای کارگشای امام خمینی (ره) است.
ایشان بروز کاملاً برجسته هویت و شخصیت مستقل زن ایرانی در عرصه دفاع مقدس را یک نقطه درخشان دیگر برشمردند و از «عظمت و صبر و استقامت پرشکوه» مادران و همسران شهیدان و جانبازان تجلیل کردند.
رهبر انقلاب اسلامی مسئله زن را از جهات مختلف برای جامعه بشری در خور فکر و تحقیق و پیگیری دانستند و سه جهت مهم را در این زمینه مطرح کردند:
اول: چگونه می توان از ظرفیت عظیم زنان، به شکل صحیح و سالم استفاده کرد؟
دوم: بهره گیری از مسئله ظریف و حساس جنسیت در روند تعالی و نه انحطاط بشر، چگونه امکان پذیر است. و سوم: با توجه به تفاوتهای طبیعی زن و مرد، چه رفتاری باید در جامعه بشری نهادینه شود که جلوی ظلم به زن را در خانواده و اجتماع بگیرد؟
ایشان در همین زمینه، زن و خانواده را دو مسئله غیر قابل تفکیک برشمردند و خاطر نشان کردند: هرکس اگر مسئله زن را جدا از مسئله خانواده مورد بررسی قرار دهد در فهم مسئله و تشخیص علاج آن، دچار اختلال می شود.
رهبر انقلاب، برای پاسخ به سوالات مطرح شده و بررسی همه ابعاد مسئله زن و خانواده، تشکیل مرکزی مطالعاتی و کاری را لازم خواندند و افزودند: این مرکز فراقوه ای باید راهبردی صحیح و همه جانبه را درباره «زن»، تدوین کند و با پیگیری های لازم این راهبرد را اجرایی نماید.
ایشان تدوین این راهبرد و پرداختن به مسئله زن را در هر دستگاه یا مرکزی، نیازمند پایبندی به الزاماتی مهم برشمردند.
رهبر انقلاب در تبیین این الزامات، ابتدا، «پرهیز و دوری کامل از فرآورده های غربی» را مورد تأکید قرار دادند.
حضرت آیت الله خامنه ای خاطرنشان کردند: غربی ها به دلایل مختلف، مسئله زن را بد فهمیده اند اما همان فهم غلط و تباه کننده را سکه رایج دنیا کرده اند و با هوچی گری، مجال حرف زدن به دیگران و مخالفان را نمی دهند.
ایشان افزودند: البته باید از دیدگاه غربیها درباره ابعاد مختلف مسئله زن آگاه بود اما باید با ایستادگی در مقابل مرجعیت این افکار، ذهن را از این تفکرات «کهنه اما نو نما» و «خائنانه اما ظاهراً دلسوزانه»، تخلیه کرد چرا که این تفکرات، مطلقاً نمی تواند هدایت و سعادت جوامع بشری را به دنبال بیاورد.
حضرت آیت الله خامنه ای، نگاه مادی و غیرالهی به هستی و جهان را ریشه انحراف عمیق تفکرات غربی درباره زن برشمردند و افزودند: نگاه کاسب کارانه به ظرفیت زنان در مسائل اقتصادی از جمله اشتغال و نگاه تحقیرآمیز به زن و تنزل دادن او به وسیله ای برای اطفای شهوات مردان، مبانی دیگری است که تفکرات غربی را درباره زنان، کاملاً ظالمانه و متحجرانه ساخته است.
ایشان با استناد به برخی مقالات و کتابهایی که در غرب درباره اوضاع واقعی زنان، منتشر می شود افزودند: اگر می خواهیم نگاه ما به مسئله زن، «سالم، منطقی، دقیق و راهگشا» باشد باید از افکار غربی در مسائلی نظیر اشتغال و برابری جنسی کاملاً فاصله بگیریم.
ایشان «برابری جنسی زن و مرد» را از جمله حرفهای کاملاً غلط غرب خواندند و افزودند: برابری همیشه به معنای عدالت نیست، عدالت همیشه حق است، اما برابری گاه «حق» است و گاه «باطل».
رهبر انقلاب این سؤال را مطرح کردند که با کدام منطق باید زنان، که خداوند آنان را از لحاظ جسمی و عاطفی برای منطقه ویژه ای از زندگی آفریده است در عرصه هایی وارد کنیم که آنها را دچار رنج و سختی می کند؟
حضرت آیت الله خامنه ای با تأکید بر نگاه انسانی اسلام به مسئله زن افزودند: در بسیاری از مسائل از جمله سیر مقامات معنوی هیچ تفاوتی میان زن و مرد وجود ندارد اما قالبها متفاوت است و این واقعیت در کنار عرصه های مشترک، منطقاً عرصه های متفاوتی را نیز به همراه می آورد.
رهبر انقلاب با انتقاد از زیر بنای فکری بسیاری از کنوانسیونهای جهانی خاطرنشان کردند: اصرار غربی ها روی این زیربنای غلط، جامعه بشری را تباه می کند به همین دلیل برای دستیابی به نگاه صحیح و متوازن، باید از این مبانی برحذر بود.
حضرت آیت الله خامنه ای در تبیین دومین الزام دستیابی به راهبرد صحیح در مسئله زن، تکیه بر متون اسلامی را ضروری خواندند.
ایشان افزودند: در نگاه به مسئله زن نباید هر چیزی را که به نام دین بر سر زبانهاست قبول کرد اما باید اصولی را که شایستگان با شیوه درست استنباط از «قرآن و سنت و حدیث» ارائه می کنند تکیه گاه اصلی قرار داد.
رهبر انقلاب، دوری از مسائل فرعی و پرداختن به مسائل اصلی را سومین الزام دستیابی به راهبرد صحیح در مسئله زن خواندند و خاطرنشان کردند: مسئله خانواده بخصوص «سلامت، امنیت و آرامش زن در خانواده»، مسئله ای اصلی است که باید به آن پرداخت.
ایشان تأکید کردند: باید عوامل سلب آرامش و سکینه روحی زن در خانواده را جستجو کرد و با شیوه های گوناگون از جمله قانون و تبلیغ صحیح، این موانع را برطرف کرد.
حضرت آیت الله خامنه ای با ابراز تأسف از اینکه در محیطهای قدیمی و جدید، زن موجودی درجه 2 و موظف به خدمتگزاری تصور می شود افزودند: این مسئله، درست نقطه مقابل نگاه فقه مترقی اسلام به زن است.
رهبر انقلاب افزودند: متأسفانه برخی، چیزهایی را از اسلام می گیرند اما برای اینکه غربی ها بدشان نیاید مسائلی از غرب را هم به آن اضافه می کنند که این قابل قبول نیست.
رهبر انقلاب برخورداری زن از فرصت تحصیل و رشد و تعالی را یک ضرورت برشمردند و خاطرنشان کردند: برخلاف برخی دیدگاهها، اشتغال از مسائل اصلی مربوط به زنان نیست البته اشتغال و مدیریت مادام که با مسئله اصلی یعنی خانواده منافاتی پیدا نکند، ایرادی ندارد.
ایشان با اشاره به مسائلی که درباره تحصیل زنان در برخی رشته های تحصیلی دانشگاهی مطرح شد افزودند: اگر در این مسئله تفاوتی هم باشد ضدعدالت نیست چرا که نباید رشته های تحصیلی و مشاغلی که متناسب با طبیعت زنان نیست به آنان تحمیل شود.
حضرت آیت الله خامنه ای افزودند: اینکه زنان برخی مشاغل را برعهده نگیرند هیچ ننگ و نقصی نیست بلکه آن چیزی غلط است که متناسب با طبیعت الهی زن نباشد.
رهبر انقلاب اسلامی در پایان سخنانشان، زنان فهمیده و تحصیلکرده و ممتاز را، بهترین اشخاص برای پیگیری صحیح مسائل زنان خواندند و آنان را به تلاش در این زمینه دعوت کردند.
پیش از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی خانم مولاوردی معاون رئیس جمهور در امور زنان و خانواده در گزارشی از مسائل مربوط به زنان گفت: به لحاظ شاخص سلامت و مشارکت اجتماعی بانوان از وضع بسیار خوبی در منطقه برخورداریم و زنان جامعه نقش مؤثر و بی بدیلی در تحقق شعار «اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی» خواهند داشت.




تاریخ : شنبه 93/1/30 | 9:34 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

...

  



 

   حکمت‌های ناب در کلام امام خمینی(ره)


  در محضر کلام دلنشین امام خمینی (ره)

 

 

  


 

 پس ای عزیز! فکر کن و چاره‌جویی نما و راه نجاتی و وسیله خلاصی از برای خود پیدا کن و به خدای ارحم‌الراحمین پناه ببر و در شب‌های تاریک با تضرع و زاری از آن ذات مقدس تمنا کن که تو را اعانت کند در این جهاد نفس، تا ان‌شاء‌الله غالب شوی و مملکت وجودت را رحمانی گردانی.

آیا نیامده وقت آن که در صدد اصلاح نفس برآییم و برای علاج امراض آن قدمی برداریم؟ سرمایه جوانی را به رایگان از دست دادیم، جوانی را که باید با آن سعادت‌های دو جهان را تهیه کنیم، از کف نهادیم، اکنون نیز در صدد اصلاح برنمی‌آییم تا سرمایه حیات هم از دست برود و با خسران تام از این دنیا برویم.

 حبیب! لختی از خواب گران برخیز و راه و رسم عاشقان درگاه را برگیر و دست و رویی از این عالم ظلمت و کدورت شیطانت شست‌وشو کن و پا به کوی دوستان نه، بلکه به سوی کوی دوست حرکت کن.

هان ای عزیز! از خواب بیدار شو. از غفلت تنبه پیدا کن و دامن همت به کمر زن و تا وقت است فرصت را غنیمت شمار و تا عمر باقی است و قوای تو در تحت تصرف توست و جوانی برقرار و اخلاق فاسده بر تو غالب نشده و ملکات رذیله بر تو چیره نشده، چاره‌یی کن و دوایی برای رفع اخلاق فاسده و قبیحه پیدا کن و راهی برای اطفاء نائره شهوت و غضب پیدا نما.

 پس ای عزیز! برای یک خیال باطل، یک محبوبیت جزئی بندگان ضعیف، یک توجه قلبی مردم بیچاره، خود را مورد سخط و غضب الهی قرار مده و مفروش آن محبت‌های الهی و آن کثرت‌های غیرمتناهی، آن الطاف و مراحم ربوبیت را به یک محبوبیت پیش خلق که مورد هیچ اثری نیست.

 حال ای عزیز! فکری کن و چاره‌ای برای خود پیدا کن و بدان که شهرت پیش این مردم ناچیز، چیزی نیست و قلوب این مردم که اگر گنجشکی بخورد سیر نمی‌شود، قدر و قابلیتی ندارد و این مخلوق ضعیف را قدرتی نیست. قدرت فقط در دستگاه قدس ربوبیت پیدا می شود. اوست موثر در تمام موجودات.

 اگر درصدد اصلاح نفس برآمدی، طریق عملی آن نیز با قدری مواظبت، سهل و آسان است و در این طریق با همت مردانه و حریت فکر و بلندی نظر به هیچ مخاطره تصادف نمی‌کنی. تنها راه غلبه به نفس اماره و شیطان و راه نجات برخلاف میل آن‌ها رفتارکردن است، هیچ راهی بهتر برای سرکوبی نفس از اتصاف به صفت متواضعین و رفتار کردن مطابق رفتار و سیره آن‌ها نیست.

 پس ای برادر! تا عمر و جوانی و قوت و اختیار باقی است اصلاح نفس کن، اعتنا به این جاه و شرف‌ها مکن، این اعتبارات را زیر پا بگذار، تو آدم‌زاده‌ای، صفت شیطان را از خود دور کن.

 ای برادر من! این امور را تعویق نینداز که تعویق انداختنی نیست. چه‌قدر آدم‌های صحیح و سالم با موت ناگهانی از این دنیا رفتند و ندانیم عاقبت آن‌ها چیست؟ پس فرصت را از دست مده و یک دم را غنیمت شمار که کار خیلی اهمیت دارد و سفر خیلی خطرناک است، دستت از این عالم که مزرعه آخرت است، اگر کوتاه شد دیگر کار گذشته است و اصلاح مفاسد نفس را نتوانی کرد جز حسرت و عذاب و مذلت نتیجه نبری، اولیای خدا آنی راحت نبودند و از فکر این سفر پرخوف و خطر بیرون نمی‌رفتند. ناله‌های امیرالمومنین(ع) بهت‌آور است، چه شده است که ما این‌طور غافلیم؟!

 ای عزیز مدعی اسلام! در حدیث شریف کافی از حضرت رسول(ص) منقول است که «مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند» چه شده است که من و تو به اندازه‌ای که قدرت داشته باشیم و دستمان برسد آزار زیردستان را روا می‌داریم و از ظلم به آن‌ها مضایقه نداریم و اگر با دست نتوانستیم آزارشان کنیم با تیغ زبان در حضور آن‌ها وگرنه در غیاب اشتغال به کشف اسرار و هتک استار آن‌ها پیدا می‌کنیم و به تهمت و غیبتشان می‌پردازیم؟! پس ما که مسلمانان از دست و زبانمان سالم نیستند، دعوی اسلامیت‌مان مخالف با حقیقت است.

منبع: چهل حدیث ـ شرح حدیث جنود عقل و جهل

 

نقل از وب سایت آدینه امید


 

 




تاریخ : شنبه 93/1/30 | 6:48 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

         احترام ونیکی به پدر ومادر

 

        تفسیر آیات 23 و 24 و25  از سوره اسراء


وَ قَضى رَبُّک أَلا تَعْبُدُوا إِلا إِیَّاهُ وَ بِالْوَلِدَیْنِ إِحْسناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَک الْکبرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاهُمَا فَلا تَقُل لهَُّمَا أُفٍ وَ لا تَنهَرْهُمَا وَ قُل لَّهُمَا قَوْلاً کرِیماً(23)
وَ اخْفِض لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُل رَّب ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانى صغِیراً(24)
رَّبُّکمْ أَعْلَمُ بِمَا فى نُفُوسِکمْ إِن تَکُونُوا صلِحِینَ فَإِنَّهُ کانَ لِلاَوَّبِینَ غَفُوراً(25)


23 - پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکى کنید، هر گاه یکى از آنها - یا هر دو آنها - نزد تو، به سن پیرى برسند کمترین اهانتى به آنها روا مدار، و بر آنها فریاد مزن ، و گفتار لطیف و سنجیده بزرگوارانه به آنها بگو.
24 - بالهاى تواضع خویش را در برابرشان از محبت و لطف فرود آر، و بگو پروردگارا همانگونه که آنها مرا در کوچکى تربیت کردند مشمول رحمتشان قرارده


تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 72

 

25 - پروردگار شما از درون دلهاى شما آگاه است (اگر لغزشى در این زمینه داشتید و جبران کردید شما را عفو مى کند چرا که ) هر گاه صالح باشید او توبه کنندگان را مى بخشد.).



بعد از اصل توحید به یکى از اساسیترین تعلیمات انسانى انبیاء ضمن تاکید مجدد بر توحید اشاره کرده مى گوید: ((پروردگارت فرمان داده که تنها او را بپرستید و نسبت به پدر و مادر نیکى کنید)) (و قضى ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا).
((قضاء)) مفهوم مؤ کدترى از ((امر)) دارد، و امر و فرمان قطعى و محکم


تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 74 را مى رساند و این نخستین تاکید در این مساله است .
قرار دادن توحید یعنى اساسیترین اصل اسلامى در کنار نیکى به پدر و مادر تاکید دیگرى است بر اهمیت این دستور اسلامى .
مطلق بودن احسان که هر گونه نیکى را در بر مى گیرد و همچنین ، ((والدین )) که مسلمان و کافر را شامل مى شود، سومین و چهارمین تاکید در این جمله است .
نکره بودن احسان ( احسانا) که در این گونه موارد براى بیان عظمت مى آید پنجمین تاکید محسوب مى گردد.
توجه به این نکته نیز لازم است که فرمان ، معمولا روى یک امر اثباتى مى رود در حالى که در اینجا روى نفى رفته است (پروردگارت فرمان داده که نپرستید جز او را).
این ممکن است به خاطر آن باشد که از جمله ((قضى )) فهمیده مى شود که جمله دیگرى در شکل اثباتى در تقدیر است و در معنى چنین مى باشد: پروردگارت فرمان موکد داده که او را بپرستید و غیر او را نپرستید.
و یا اینکه مجموع جمله ((نفى و اثبات )) (الا تعبدوا الا ایاه ) در حکم یک جمله اثباتى است ، اثبات عبادت انحصارى پروردگار سپس به بیان یکى از مصداقهاى روشن نیکى به پدر و مادر پرداخته مى گوید:
((هر گاه یکى از آن دو، یا هر دو آنها، نزد تو به سن پیرى و شکستگى برسند (آنچنان که نیازمند به مراقبت دائمى تو باشند) از هر گونه محبت در مورد


تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 75 آنها دریغ مدار، و کمترین اهانتى به آنان مکن ، حتى سبکترین تعبیر نامؤدبانه یعنى ((اف )) به آنها مگو)) (اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما فلا تقل لهما اف ).
((و بر سر آنها فریاد مزن )) (و لا تنهرهما).
بلکه ((با گفتار سنجیده و لطیف و بزرگوارانه با آنها سخن بگو)) (و قل لهما قولا کریما).
و نهایت فروتنى را در برابر آنها بنما، ((و بالهاى تواضع خود را در برابرشان از محبت و لطف فرود آر)) (و اخفض لهما جناح الذل من الرحمة ).
((و بگو بار پروردگارا! آنها را مشمول رحمت خویش قرار ده همانگونه که در کودکى مرا تربیت کرده اند)) (و قل رب ارحمهما کما ربیانى صغیرا).


دقت فوق العاده در احترام به پدر و مادر

 
در حقیقت در دو آیه اى که گذشت ، قسمتى از ریزه کاریهاى برخورد مودبانه و فوق العاده احترام آمیز فرزندان را نسبت به پدران و مادران بازگو مى کند:
1 - از یکسو انگشت روى حالات پیرى آنها که در آن موقع از همیشه نیازمندتر به حمایت و محبت و احترامند گذارده ، مى گوید: کمترین سخن اهانت آمیز را به آنها مگو!.
آنها ممکن است بر اثر کهولت به جائى برسند که نتوانند بدون کمک دیگرى حرکت کنند، و از جا برخیزند و حتى ممکن است قادر به دفع آلودگى از


تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 76 خود نباشند، در این موقع آزمایش بزرگ فرزندان شروع مى شود.
آیا وجود چنین پدر و مادرى را مایه رحمت مى دانند، و یا بلا و مصیبت و عذاب .
آیا صبر و حوصله کافى براى نگهدارى احترام آمیز از چنین پدر و مادرى را دارند و یا هر زمان با نیش زبان ، با کلمات سبک و اهانت آمیز و حتى گاه با تقاضاى مرگ او از خدا قلبش را مى فشارند و آزار مى دهند؟.
2 - از سوى دیگر قرآن مى گوید: در این هنگام به آنها اف مگو، یعنى اظهار ناراحتى و ابراز تنفر مکن ، و باز اضافه مى کند با صداى بلند و اهانت آمیز و داد و فریاد با آنها سخن مگو، و باز تاکید مى کند که با قول کریم و گفتار بزرگوارانه با آنها سخن بگو که همه آنها نهایت ادب در سخن را مى رساند که زبان کلید قلب است .
3 - از سوى دیگر دستور به تواضع و فروتنى مى دهد، تواضعى که نشان دهنده محبت و علاقه باشد و نه چیز دیگر.
4 - سرانجام مى گوید: حتى موقعى که رو به سوى درگاه خدا مى آورى پدر و مادر را (چه در حیات و چه در ممات ) فراموش ‍ مکن و تقاضاى رحمت پروردگار براى آنها بنما.
مخصوصا این تقاضایت را با این دلیل همراه ساز و بگو ((خداوندا همانگونه که آنها در کودکى مرا تربیت کردند تو مشمول رحمتشان فرما))؟
نکته مهمى که از این تعبیر علاوه بر آنچه گفته شد استفاده مى شود این است که اگر پدر و مادر آنچنان مسن و ناتوان شوند که به تنهائى قادر بر حرکت و دفع آلودگیها از خود نباشند، فراموش نکن که تو هم در کودکى چنین بودى و آنها از هر گونه حمایت و محبت از تو دریغ نداشتند محبت آنها را جبران نما.
و از آنجا که گاهى در رابطه با حفظ حقوق پدر و مادر و احترام آنها و تواضعى


تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 77 که بر فرزند لازم است ممکن است لغزشهائى پیش بیاید که انسان آگاهانه یا ناآگاه به سوى آن کشیده شود در آخرین آیه مورد بحث مى گوید : ((پروردگار شما به آنچه در دل و جان شما است از شما آگاهتر است )) (ربکم اعلم بما فى نفوسکم )
چرا که علم او در همه زمینه ها حضورى و ثابت و ازلى و ابدى و خالى از هر گونه اشتباه است در حالى که علوم شما واجد این صفات نیست .
بنابراین اگر بدون قصد طغیان و سرکشى در برابر فرمان خدا لغزشى در زمینه احترام و نیکى به پدر و مادر از شما سر زند و بلافاصله پشیمان شدید و در مقام جبران برآئید مسلما مشمول عفو خدا خواهید شد: ((اگر شما صالح باشید و توبه کار خداوند توبه کاران را مى آمرزد)) (ان تکونوا صالحین فانه کان للاوابین غفورا).
((اواب )) از ماده ((اوب )) (بر وزن قوم ) بازگشت توام با اراده مى گویند، در حالى که رجوع هم به بازگشت با اراده گفته مى شود و هم بى اراده ، به همین دلیل به ((توبه )) ((اوبه )) گفته مى شود، چون حقیقت توبه بازگشت توام با اراده به سوى خداست .
و از آنجا که ((اواب )) صیغه مبالغه است به کسى گفته مى شود که هر لحظه از او خطائى سر زند به سوى پروردگار باز مى گردد.
این احتمال نیز وجود دارد که ذکر صیغه مبالغه اشاره به تعدد عوامل بازگشت و رجوع به خدا باشد، زیرا ایمان به پروردگار از یکسو، توجه به دادگاه عالم قیامت از سوى دیگر، وجدان بیدار از سوى سوم ، و توجه به عواقب و آثار گناه از سوى چهارم دست به دست هم مى دهند و انسان را موکدا از مسیر انحرافى به سوى خدا مى برند.


next page

fehrest page

back page




تاریخ : شنبه 93/1/30 | 6:6 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

 

 


شخصیت حضرت فاطمه زهرا (س) از دیدگاه حضرت آیةالله جوادی آملی



درباره فاطمه زهرا (سلام الله علیها) از دو محور باید سخن گفت: یک محور، مربوط به تحقیقات علمی است که برای ما ثمره علمی دارد و نتیجه اعتقادی دارد و پشتوانه مسائل اخلاقی، فقهی، حقوقی ما، هم هست. محور دوم، آن بخشی است که مستقیماً به ما مربوط است، ما باید تأسی کنیم، او را اسوه قرار بدهیم، الگو بدانیم، پیروی کنیم و مانند آن.

آن بخشی که مربوط به مسائل اعتقادی است و ثمره علمی دارد بررسی مقام منیع آن بانو (سلام الله علیها) است که او همتای قرآن کریم است، همتای نبوت است، همتای رسالت است، همتای ولایت است؛ چیزی از ولی الله مطلق کم ندارد، اینها یک نورند و مانند آن. این گونه از مباحث به هر نتیجه‌ای که منتهی بشود برای ما ثمره اعتقادی دارد، ثمره علمی دارد، اما نتیجه عملی ندارد؛ زیرا ما نه آن توان را داریم که آن حضرت را در ولایت مطلقه [و] همتایی قرآن، الگو قرار بدهیم؛ نه چنین مأموریتی داریم. بخش دوم مربوط به سیره و سنت آن حضرت است که ما هم موظفیم بررسی کنیم و هم مأموریم پیروی کنیم.

فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) همتای قرآن در مقام حدوث و بقاء

آن بخش اول به طور اجمال اینجا مطرح می‌شود؛ نه به طور تفصیل برای اینکه پشتوانه علمی بخش دوم خواهد بود، سرّ اینکه این بانو (سلام الله علیها) حجت بر ائمه (علیهم السلام) است و اگر علی‌بن‌ابی‌طالب (سلام الله علیه) نبود، احدی همتای آن حضرت نبود «آدم و من دونه»[1] این است که او [فاطمه] مثل خود قرآن کریم در مقام حدوث و بقاء شکل گرفت؛ قرآن از زمین برنخاست (از فکر کسی تدوین نشد، هیچ عالم بشری این قرآن را تدوین و تنظیم نکرد. سورش، آیاتش، معارفش [و] مفاهیمش را بررسی و انشا نکرد) مستقیماً از جهان غیب نازل شد و در طی 23 سال ماند و برای ابد جای خود را تثبیت کرد، این سه کار را قرآن کرد یعنی از زمین برنخاست [بلکه] از آسمان نازل شد اولاً و نزولش هم 23 سال طول کشید، ثانیاً و ماند که برای ابد بماند، ثالثاً. این طور نیست که _معاذ‌الله_ قابل زوال باشد، از بین رفتنی باشد: ?لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ?[2] . انسان کامل مخصوصاً فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هم، وقتی هویت آن حضرت را ارزیابی می‌کنیم می‌بینیم در همین مثلث خلاصه می‌شود: او از زمین برنخاست [بلکه] از آسمان نازل شد و تقریباً همسفر قرآن کریم بود تا قرآن آیاتش سورش نازل می‌شد، او هم روزانه متکامل می‌شد ترقی می‌کرد و تا قرآن به پایان رسید، عمر این بی‌بی هم به پایان رسید و برای ابد ماند؛ گرچه ?إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَیِّتُونَ?[3] شامل همه انسانها هست. آن مثلث درباره قرآن روشن است؛ همه ما می‌دانیم که این کتابی است از ذات اقدس الهی نشئت گرفته [و] هیچ فکری او را تدوین نکرده [است] از آسمان غیب نازل شده، 23 سال به تدریج این کتاب نازل شده؛ بعد از اینکه ?الیَوْمَ أَکْمَلْتُ?[4] و سایر آیات نازل شد این کتاب؛ نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد «الی یوم القیامة» ماندنی است. پس از آسمان نازل شد، از غیب نازل شد، اولاً در طی 23 سال به تدریج متکامل شد، ثانیاً. تا به ?الیَوْمَ أَکْمَلْتُ? و مانند آن رسید و ماند برای ابد، ثالثاً. جریان فاطمه زهرا (صلوات الله و سلامه علیها) هم همین طور است.

طلیعه آسمانی پیدایش حضرت فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها)

وقتی وجود مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) به مقام شامخ نبوت بار یافتند [و] به معراج رسیدند، در معراج غذایی میل کردند وقتی از معراج نازل شدند به زمین آمدند دیگر تماسی نداشتند، مگر اینکه آن غذا به صورت نطفه در بیاید، آن میوه آسمانی و غیبی و بهشتی. آن میوه غیبی و بهشتی وقتی در صلب مطهر رسول اکرم [صلّی الله علیه وآله وسلّم] به صورت نطفه? فاطمه (سلام الله علیها) درآمد در قرار مکین خدیجه (سلام الله علیها) مستقر شد؛ پس وجود مبارک این بانو نظیر افراد دیگر (نظیر مردها یا زنهای عادی نیست) که نطفه آنها محصول آب و غذا و میوه? زمین باشد [و] از زمین برخاسته باشد. همان طوری که قرآن نظیر کتابهای بشری نیست که محصول فکر بشر باشد، نطفه وجود مبارک فاطمه (سلام الله علیها) هم محصول آن میوه? غیب است (میوه بهشت است) از زمین برنخاست، منتها این چند سالی که طول کشید تا این نطفه مستقر بشود، این مقدمه انعقاد نطفه است. باید وحی نازل بشود، باید پیامبر به آن مقام وحی‌یابی برسد، باید آن انقطاع وحی به عنوان آزمون فرا برسد، باید نوبت معراج فرا برسد، باید پیغمبر به معراج برود، باید در معراج آن میوه? بهشتی را میل کند بعد آن نطفه بشود تا بشود فاطمه. وقتی هم که از معراج آمدند یک سال یا کم‌تر طول کشید تا وجود مبارک فاطمه (سلام الله علیها) متکونه بشود، این طلیعه پیدایش و تجلی آن بانو در عالم طبیعت است.

همراهی حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) با قرآن در نشئه دنیا

ضلع دوم این مثلث آن است که حالا چون 23 سال این قرآن به تدریج نازل شد؛ این پنج سال اول تقریباً مقدمه بود برای پیدایش چنین معراجی و چنان میوه‌ای و چنین نطفه‌ای. همراه با نزول آیات و سور و معارف قرآن کریم این بانو ترقی می‌کرد. اگر دو ساله بود در شعب ابی‌طالب، با آن آیات و مشکلاتی که نازل می‌شد ترقی می‌کرد و اگر چند سال در مکه تشریف داشتند، با آیات مکی مترقی می‌شدند و اگر چند سال در مدینه تشریف داشتند، با آیات مدنی مترقی می‌شدند.

راههای ارتباط حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) با قرآن

وجود مبارک فاطمه (سلام الله علیها) از چندین راه با قرآن رابطه داشت (گاهی مستقیم، گاهی غیر مستقیم) مستقیمش هم دو نحو بود یک نحو مستقیمش این بود که از وجود مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء)، آیات را، تلاوت آیات را، تعلیم کتاب و حکمت را، تزکیه را (این چهار کار را) که وظیفه رسمی پیغمبر بود فرا می‌گرفت ?یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهَ?[5] ، ?یُعَلِّمُهُمُ الکِتَابَ وَالحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهِم?[6] ؛ این چهار برنامه را مستقیماً از مشهد و مکتب و محضر پدر بزرگوارش استفاده می‌کرد و هر روز این دو شاگرد را به پیشگاه رسول گرامی می‌فرستاد یعنی حسن و حسین [علیهما السلام] سفیران فاطمه بوده‌اند. اینکه در آن قصه هست وجود مبارک امام حسن [علیه السلام] گزارش می‌داد بعد عرض کرد مادر امروز گویا یک بزرگواری مرا می‌بیند «قَلّ بیانی و کلّ لسانی لعل سیداً یرعانی»[7] این قضیة فی واقعه نبود که یک روز گزارش داده باشد، هر روز گزارش می‌دادند، منتها آن روز وجود مبارک علی‌بن‌ابی‌طالب (سلام الله علیه) از پشت در یا پرده، ناظر صحنه بود. هر روز وجود مبارک فاطمه (سلام الله علیها) حسنین [علیهما السلام] را به مشهد و به محضر و به مکتب پیغمبر می‌فرستاد، بعد از آنها استنطاق می‌کرد که امروز چه آیه‌ای نازل شد؟ پیغمبر چه فرمود؟ آیه را چنین معنا کرد، چنان معنا کرد این آیه را با آن آیه چگونه هماهنگ کرد؟ اینها هم را گزارش می‌دادند. در تکمیل گزارش با پدر بزرگوارش هم مذاکره می‌کرد. سفیر سومی که وجود مبارک فاطمه (سلام الله علیها) داشت علی‌بن‌ابی‌طالب بود که باب مدینه علم بود[8] . آن هم مرتب گزارش می‌داد؛ امروز این آیه نازل شد [و] پیغمبر این‌چنین معنا کرد، این‌چنین تفسیر کرد و مانند آن. این سه راه را که یکی مستقیم و دوتا غیر مستقیم وجود مبارک بی‌بی (سلام الله علیها) داشت. راه دیگری که غیر مستقیم است و هر کسی می‌تواند آن را داشته باشد، منتها گرچه در نظام تکوین هر فیضی که به انسان عادی می‌رسد به وسیله آن انسان کامل است که «بیمنه رزق الوری وَبوجوده ثبتت الارض وَالسماء»[9] ، ولی به حسب ظاهر انسان یک راه مستقیمی هم با ذات اقدس الهی دارد. آن راه را هم خدا وعده داد که ?اتَّقُوا اللّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللّهُ?[10] . در سوره «انفال» بالاتر از این را وعده داد ?إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا?[11] ؛ شما را به فرقان نائل و متبرک می‌کند که بالاتر از علم است. خب اینکه فرمود: تقوا پیشه کنید از یک سو، خداوند معلم شما می‌شود از سوی دیگر ?اتَّقُوا اللّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللّهُ?. این بی‌بی (سلام الله علیها) در اثر آن تقوای کامل شاگرد مستقیم ذات اقدس الهی بود معارفی را از آنجا فرا می‌گرفت و از اینکه در سوره «انفال» خدا وعده داد: ?إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً? این بی‌بی (سلام الله علیها) مثل أعلای تقوا بود، ذات اقدس الهی فرقان بین حق و باطل را به او عطا کرده است.

این مجموعه این‌قدر ادامه داشت تا قرآن به پایان برسد. همین که در اواخر عمر مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) قرآن به پایان رسید و دیگر آیه‌ای نازل نشد طولی هم نکشید که این پدر و آن دختر هر دو رحلت کردند. بی‌بی (سلام الله علیها) بیش از 75 روز یا 95 روز بعد از رحلت رسول گرامی (سلام الله علیهما) نماند. تقریباً وقتی نازل شدن قرآن تمام شد، عمر این بی‌بی هم تمام شد. او با قرآن نفس می‌کشید، با قرآن کامل می‌شد، با قرآن مترقی بود، با قرآن مأنوس بود، منتها قرآن آمد که بماند این بی‌بی هم آمد که بماند، بدنش البته رحلت کرده است و اما جان او همچنان زنده است. این بخش اول که پشتوانه مسائل بخش دوم است.

همتایی حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) با قرآن در زوال ناپذیری

اما آنچه که ما موظفیم به این بانو اقتدا کنیم و وظیفه داریم، مأمور هستیم و راهش هم ممکن است آن است که این بانو (سلام الله علیها) هم در اعتقادات، هم در اخلاق، هم در حقوق، هم در فقه مطالب فراوانی را فرمودند و عمل کردند و تعلیم دادند و دستور عمل کردن را هم به ما دادند.

سرّ اینکه در پایان بخش اول به این نتیجه رسیدیم که وجود مبارک فاطمه آمد که بماند؛ نه آمد که برود؛ نظیر افراد دیگر نیست که می‌آیند و می‌روند بلکه او آمد که بماند و اگر امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) درباره عالمان دین فرمود: «العلماء باقون ما بقی الدهر»[12] مصداق کامل و بالذات این علما خود معصومین‌اند و چون فرمود: «نحن العلماء وَشیعتنا المتعلمون وَسائر الناس غثاء»[13] و اگر علما شامل غیر معصوم بشود بالعرض و بالتبع است. آن عالمی که ارتباطش به اهل بیت کامل است آن می‌ماند؛ آن عالمی که بهره ولایی‌اش کم است کم می‌ماند؛ آن که بی‌ولایت است «ذلک میت الاحیاء»[14] مانند دیگران از بین می‌رود و از یاد می‌رود.

سوره «کوثر» گواه بر زوال ناپذیری حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها)

اما اینکه زهرا (سلام الله علیها) آمد که بماند تحلیل بخش پایانی سوره «کوثر» می‌تواند سند این بحث باشد. در جریان سوره «کوثر» یعنی ?إِنّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ ? فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ ? إِنَّ شانِئَکَ هُوَ اْلأَبْتَرُ?[15] ، مستحضرید که غالب مفسران شیعه و سنی گفتند که عده‌ای از صنادید قریش، مشرکان، بدخواهان [و] معاندان براساس همان سنتهای باطلی جاهلیت گفتند: پیغمبر بعد از مردن نام او و مکتب او و یاد او از بین می‌رود؛ برای اینکه او که پسر ندارد[16] . درباره دختر باورشان این بود که.

بنونا بنو أبنائنا و بناتنا ??? بنوهن أبناء الرجال الأباعد[17] ؛

این شعر شعار رسمی جاهلیت بود می‌گفتند که پسران ما و نوه‌های پسری ما اینها فرزندان ما هستند، اما نوه‌های دختری ما فرزند ما نیستند؛ اینها فرزند مردان دیگرند «... و بناتنا ??? بنوهن أبناء الرجال الأباعد» اینها برای زن حرمتی قائل نبودند؛ برای فرزندهای دختر حرمتی قائل نبودند می‌گفتند به ما مربوط نیست و می‌گفتند: چون پیغمبر پسرش قبلاً مُرد و اکنون پسری ندارد و در اواخر عمر به سر می‌برد و جز دختر چیزی از او نمانده است، با مردن او مکتب او و نام او و دین او سپری می‌‌شود و از بین می‌رود. آنها چنین شنائتی و چنین سرزنشی داشتند.

ذات اقدس الهی فرمود به اینکه تو برای همیشه می‌مانی برای اینکه من به تو چیزی دادم که هیچ کسی نمی‌تواند آن را از بین ببرد و به تو فرزندی دادم که حافظ و مجری آن چیز است. آن چیزی که به تو دادم قرآن است و آن کسی هم که حافظ قرآن، مفسر قرآن، مبیّن قرآن، معلم قرآن، مجری احکام و حدود قرآن است فرزندان همین دخترند، فرمود: ?إِنّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ?؛ این کوثر مصادیق فراوانی دارد دین است قرآن است و ولایت است ?إِنّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ ? فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ ? إِنَّ شانِئَکَ هُوَ اْلأَبْتَرُ?[18] ؛ یعنی آنهایی که تو را شماتت می‌کردند بدی تو را می‌خواستند، انقطاع نسل تو را می‌خواستند، ابتر بودن تو را در نظر داشتند، آنها ابترند؛ نه تو ابتری. این ابتر این وصف چون در مقام تحدید است مفهوم دارد. اگر بگویند فلان شخص ابتر است، معنایش این نیست که دیگری ابتر نیست؛ چون مفهوم ندارد، ولی اگر در لسان تحدید باشد (در ارزیابی حد گزاری باشد) در مرزبندی باشد در تفکیک باشد، این مفهوم دارد. ?إِنَّ شانِئَکَ هُوَ اْلأَبْتَرُ?؛ یعنی تو ابتر نیستی، آنها أبترند. آنها منقطع النسل‌اند تو منقطع النسل نیستی نام او و نام آنها و یاد آنها از بین می‌رود و نام تو و یاد تو همیشه می‌ماند.

پیامهای سوره? «کوثر»

خب، تحلیل ذیل این سوره? مبارکه? «کوثر» نشأنه? آن است چون در مقام تحدید است دوتا پیام دارد: یکی اینکه دشمنان تو منقطع می‌شوند و از بین می‌روند؛ یکی اینکه تو از بین نمی‌روی تو ابتر نیستی تو متصل و پیوسته‌ای. اگر وجود مبارک پیغمبر دختر می‌داشت و لا غیر، بر اساس گمان باطلی و ظن جاهلی جاهلیت آن را ابتر می‌پنداشتند، یک. و اگر پسر می‌داشت پسرش نظیر پسر نوح بود باز او ابتر بود، دو. چون این پسر نه تنها سبب دوام دین پدر نمی‌شد، بلکه مایه انقراض دین پدر بود، سه. اگر فرزند می‌داشت فرزند بی‌تفاوت، کاری به دین نداشت، نه معاند بود، نه مخالف بود، نه مؤالف، باز هم این شخص ابتر بود. قرآن کریم فرمود: این‌چنین نیست که تو فرزند طالح داشته باشی یا بی‌تفاوت داشته باشی، فرزند صالح داری و مصلح داری و اهل قرآن داری و همتای قرآن داری و از بین نمی‌رود و از همین دختر هم هست. هم به دختر بها می‌دهد هم او را حافظ قرآن می‌داند و از نسل او مجریان و مفسران قرآن به بار می‌آورد که باعث دوام نبوت و بقای وحی و مکتب و رسالت باشد که تو ابتر نیستی تو مستدام و مستمری [و] آنها ابترند: ?إِنَّ شانِئَکَ هُوَ اْلأَبْتَرُ?.

بنابراین این بانو توانست حافظ قرآن باشد چون خودش هم همتای با قرآن از غیب به زمین آمد اولاً. تا قرآن ادامه داشت او هم تدریجاً متکامل بود ثانیاً، وقتی قرآن منقطع شد او هم رحلت کرد ثالثاً، قرآن آمد که برای ابد بماند این بانو هم نازل شد که برای ابد بماند رابعاً ماندنش هم به همین است.

عصمت، محور حجیّت حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها)

اینکه گاهی گفته می‌شود این بانو حجت بر ائمه (علیهم السلام) است؛ برای این جهت است که در حجیت، نبوّت یا رسالت یا امامت لازم نیست؛ آنچه که محور حجیت است. عصمت است اگر یک انسانی معصوم بود. ما یقین داریم حرف او فعل او تقریر او سکوت او و قیام او و قعود او حجت خداست. اینکه در زیارت «آل‌یس» به پیشگاه ولی عصر (ارواحنا فداه) سلام عرض می‌کنیم، به تک تک حالات او سلام عرض می‌کنیم؛ برای اینکه تک تک حالات او معصومانه است «السلام علیک حین تقوم، السلام علیکم حین تقعد، السلام علیک حین تقرأ وَتبین، حین ترکع وَتسجد»؛ آن وقتی که برمی‌خیزی، آن وقتی که می‌نشینی، آن وقتی که سخن می‌گویی، آن وقتی که تقریر می‌کنی، آن وقتی که رکوع داری، آن وقتی که سجود داری. جامع همه اینها همان است که در سوره? مبارکه? «انعام» آمده است که ?قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی?[19] خب اگر کسی معصوم بود، حیات و مماتش این است، شئون حیات و ممات این است [و] ما به تک تک این شئون معصومانه? معصوم عرض ادب می‌کنیم.

معیار حجیت عصمت است؛ نه نبوت و نه رسالت و نه امامت و چون این بانو (سلام الله علیها) معصومه است، حجت خداست.


سرّ حجیت حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) بر ائمه

اینکه گاهی علی‌بن‌ابی‌طالب (سلام الله علیه) به سخنان بی‌بی استشهاد می‌کند که فاطمه چنین گفته است این استدلال به قول حجت‌الله است[20] ؛ اما سر اینکه او حجت بر معصوم هم هست، این است که ائمه (علیهم السلام) عالم غیب‌اند «بما کان وبما یکون وَبما هو کائن الی یوم القیامة»؛ اما منابع علمی اینها گاهی از رسول اکرم (صلّی‌ الله علیه وآله وسلّم) شنیده‌اند، گاهی از باطن قرآن کمک می‌گیرند و گاهی از مصحف فاطمه [است] وقتی امام معصوم (سلام الله علیه) دارد خبر غیب می‌دهد؛ از او سؤال می‌کنند که این خبر غیب را از کجا گرفته‌ای. می‌گوید: در مصحف مادرمان [است] خب، این مصحف فاطمه چیست؟ همان است که جبرئیل (سلام الله علیه) نازل می‌شد و این معارف را می‌فرمود و وجود مبارک فاطمه (سلام الله علیها) تلقی می‌کرد؛ بعد به امیرالمؤمنین می‌فرمود [و] امیرالمؤمنین املای او را نوشته و کتابت می‌کرد (کاتب این بخش از وحی هم بود)، شده مصحف فاطمه. آن وحی تشریعی بود که با انقطاع عمر مبارک رسول گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) به پایان رسید.

انقطاع وحی تشریعی و باقی بودن وحی تسدیدی

اگر در نهج‌البلاغه آمده است که وجود مبارک امیرالمؤمنین درباره رحلت پیغمبر (سلام الله علیهما) فرمود: «لقد انقطع بموتک ما لم ینقطع بموت غیرک من النبوّة والانباء من أخبار السماء»[21] آن ناظر به وحی تشریعی است، وگرنه وحی تسدیدی، تعریفی، انبائی (انحا و اقسام وحی) که «الی یوم القیامة» مخصوصاً در شبهای قدر نازل می‌شود، این دوام دارد. این گونه از وحیها در شبهای جمعه در لیالی قدر بر ائمه (علیهم السلام) نازل می‌شد و وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) هم نازل می‌شود. این وحی قطع نشده است؛ این‌گونه از معارف غیبی به وسیله جبرئیل (سلام الله علیه) نازل می‌شد، فاطمه (سلام الله علیها) تلقی می‌کرد و اینها را حفظ می‌کرد و برای امیرالمؤمنین املا می‌فرمود، وجود مبارک امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) اینها را می‌نوشت، شده مصحف فاطمه و این مصحف الآن در نزد وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) هست. این از منابع علم غیب ائمه (علیهم السلام) است که وقتی از یک امام معصومی سؤال می‌کردند یا گاهی خود آنها بلا واسطه و قبل از سؤال و مستقیم می‌فرمودند: در مصحف جده ما (در مصحف فاطمه) چنین آمده است. این می‌‌شود حجت خدا بر خلق اجمعین، مخصوصاً در معارف غیبی نسبت به ائمه اطهار (سلام الله علیهم اجمعین).



نقل از وب سایت sani-ashar. blogfa. com


SANI-ASHAR

SANI-ASHAR
SANSANI-ASHARI-ASHAR




تاریخ : شنبه 93/1/30 | 10:28 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر



شخصیت حضرت فاطمه زهرا (س) از دیدگاه حضرت آیةالله جوادی آملی



ضرورت تأسی به حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها)

حالا این بانو که برای همه ما اسوه است در این بخش ما موظفیم مثل آن حضرت حرکت کنیم منتها او در حد آفتاب [و] ما در حد شمع او فضای کل جهان را روشن می‌کند منتها ما در زندگی خاص خودمان مثل شمع نور می‌دهیم و فضای زندگی خود را روشن کنیم.

والاترین مصلحت، محصول خالصانه‌ترین عبادت

این است که فرمود: «من أصعد الی الله خالص عبادته أهبط الله عزّوجلّ إلیه أفضل مصلحته»[22] ؛ فرمود: اگر کسی عمل خالص بکند و این قدرت را داشته باشد که عمل خالص را به پیشگاه ذات اقدس الهی ببرد، ذات اقدس الهی بهترین و والاترین مصلحت او را به او عطا می‌کند و نازل می‌کند. یک وقت انسان کار خوب انجام می‌دهد و دیگر به این فکر نیست که من این کار خوب را حفظ بکنم. این مثل یک باغبانی است که یک نهالی را غرس کرده است و دیگر به فکر آبیاری او نیست. ممکن است او دیم یعنی آنچه که به وسیله باران در بیابانها رشد می‌کند، مستدام هم هست. اینها را می‌گویند دیم و واژه عربی هم هست. اگر کسی دیمی کار کرد گاهی محصول می‌گیرد، گاهی نمی‌گیرد و مانند آن. ما مأموریم که مثل یک باغبانی که در کنار منزلش یک گلی یا نهالی را غرس کرده؛ مثل فرزند از او نگهداری کنیم. دائماً مواظب او باشیم حدوثاً و بقائاً. پس یک وقتی کسی کار خیر انجام می‌دهد به این فکر نیست که آن را حفظ بکند؛ گاهی آن [کارخیر] را می‌گوید، گاهی آن را با منت ذکر می‌کند گاهی مثلاً خوشش می‌آید که دیگران بازگو کنند یا از آن بهره‌برداری کنند (بهره‌برداری تبلیغی و سیاسی) این شخص کار خوب کرده است و اما آن کار خوب زمینی است همین جا ماند. برخیها کار خوب انجام می‌دهند برای ضبط و نگهداری او هم تلاش و کوشش می‌کنند اما تا یک مدت محدودی. برخیها تلاش و کوشششان زیاد هست اما آن قدرت را ندارند که بالا ببرند. وجود مبارک بی‌بی (سلام الله علیها) نفرمود اگر کسی کار خوب بکند، خدا بهترین مصلحت را به او می‌دهد فرمود: کار خوب بکن، این را نگه بدار، این را هدیه بکن، برو و ببر. تا انسان بالا نرود که نمی‌تواند یک هدیه‌ای را به پیشگاه ذات اقدس الهی اهدا بکند، فرمود: «من أصعد الی الله خالص عبادته أهبط الله عزّوجلّ إلیه أفضل مصلحته»[23] اگر یک کسی کار خوب کرد و این کار را حدوثاً و بقائاً طاهر نگه داشت (آلوده نکرد) و همراه کار خوب رفت؛ چون ?إِلَیْهِ یَصْعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ?[24] ، بالا رفتن کار هر کسی نیست؛ بالا برود و این بار را هم به همراه داشته باشد تا به «لدی الله» برسد و به خدا تقدیم بکند. اگر کسی به جایی رسید که خودش کار خیر خود را به خدا تقدیم کرد خودش بالا برد؛ نه ملائکه بالا ببرند؛ کار خیر را ملائکه می‌برند گزارش می‌دهند بالأخره جواب را هم آنها می‌آورند؛ آن بردن و آوردن هر دو مع الواسطه است، بهره‌اش هم کم است، ولی اگر کسی خودش آن هنر را داشته باشد که همراه ملائکه بالا برود و این کار خیر خود را به پیشگاه ذات اقدس الهی تقدیم بکند؛ خودش اصعاد کند، خودش به همراه عمل برود، آن‌گاه فاضل‌ترین مصلحت او را ذات اقدس الهی نازل می‌کند؛ خود خدا؛ نه به فرشته‌ها بگوید: «أهبط الله عزّوجلّ إلیه أفضل مصلحته» خب، این دستوری است که وجود مبارک بی‌بی به ما داده است فرمود این کار شدنی است [و] این کار را انجام بدهید و مانند آن. ...

ذکر مصیبت حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها)

... حالا که به اینجا رسیدیم من مصیبتم را با همین شعر تلفیق می‌کنم که ما نرویم در خانه فاطمه چون خودش به سراغ ما می‌آید «مرو ‌‌ای گدای مسکین تو در سرای زهرا» ما همین که آمدیم اینجا [و] گفتیم: «صلّی الله علیکِ یا بنت رسول الله السلام علیک وَ علی أبیک و علی بعلک و بنیک و علی السرّ المستودع فیک» همین که آمدیم، عرض حاجت کردیم. وجود مبارک امیرالمؤمنین در مراسم تجهیز زهرا اشک ریخت عرض کرد: یا رسول الله! برای من بسیار گران و سخت و تلخ است که این مصیبت را تحمل کنم. «قلّ یارسول الله عن صفیتک صبری» «ستنبئک ابنتک»[25] ؛ یا رسول الله! این دخترت که زود به شما ملحق شدند، تمام جریان سقیفه و غیر سقیفه را به عرض شما می‌رساند که من هیچ کوتاهی نکردم. هر چه دستور دادی عمل کردم «فأحفها السؤال و استخبرها الحال»[26] ؛ شما هم جریان را یکی پس از دیگری از این بانو سؤال بکنید. انسان که دردمند است دردش را بگوید یک مقداری سبک می‌شود، بعد عرض کرد: یا رسول الله، برای کوبیدن فاطمه (سلام الله علیها) تنها هیئت حاکم قیام نکرد، اینها مردم را هم شوراندند؛ همه جمع شدند اجماع کردند تا زهرا را منزوی کنند. آن گزارشی که دخترت به عرض شما می‌رساند این است که «بتظافر أمتک علی هضمها»[27] ؛ تنها از دولت برنمی‌آمد که زهرا را منزوی کند تنها از ملت ساخته نبود که زهرا را منزوی کند؛ این دولت با آن ملت، این ملت با آن دولت دست نشانده، اجماع کردند که زهرا را منزوی کنند. می‌بینید سخن از فدک نبود. شخصیت فاطمه کسی بود که تا همه جمع نمی‌شدند نمی‌توانستند او را منزوی کنند؛ گرچه نتوانستند، ولی بالأخره برای انزوای او همه زحمت کشیدند؛ یکی گفت «آتش بیاور»؛ یکی گفت «آتش بزن»؛ یکی گفت «غلاف شمشیر بیاور»؛ یکی گفت «غلاف شمشیر بزن»؛ یکی گفت «فدک را بگیر» همه جمع شدند، همه جمع شدند: «بتظافر أمتک علی هضمها» اینکه به حضرت امیر (سلام الله علیه) پیشنهاد دادند که [فاطمه] یا شب گریه کند یا روز؛ این نه برای آن بود که مثلاً گریه وجود مبارک حضرت زهرا (سلام الله علیها) نمی‌گذاشت کسی بخوابد [و] باعث اذیت بود؛ اینها نبود. اینها چون مکرر از پیغمبر شنیدند که رضای زهرا، رضای خداست؛ غضب زهرا، غضب خداست؛ رضا و غضب فاطمه (سلام الله علیها) رضا و غضب پیغمبر است؛ رضا و غضب پیغمبر رضای خداست .[28] اینها می‌گفتند: این همه گریه آن حضرت، نشانه آن است که از ما ناراضی است؛ برای اینکه زنهای مهاجر و انصار بعد از جریان سقیفه وقتی رفتند خطبه دوم را حضرت خواند. این خطبه دوم خیلی فولادین است؛ یعنی برای هر کلمه‌اش باید به لغت مراجع کنیم. این زنهای مهاجر و انصار آمدند به مردهایشان گفتند، آنها دوباره برگشتند که جبران کنند، فرمود: گذشت. این خطبه دوم و خطبه اول که خطبه اول در مسجد، خطبه دوم در منزل آنها را بیدار کرد، فهمیدند که حضرت از آنها ناراضی است. گفتند: یک قدری نارضایتی‌شان را کم بکنند، سخن از گریه نبود؛ می‌دانستند مقام این بی‌بی چیست. مرحوم شیخ مفید است ظاهراً ایشان نقل می‌کند وقتی بی‌بی (سلام الله علیها) آمده علی‌بن‌ابی‌طالب را آن وضع با سر برهنه زیر منبر بالای سرش شمشیر دید فرمود: «لئن لم تکن عنه لأنشرن شعری ولأشقن جیبی ولآتین قبر أبی ولأصیحن إلی ربی» ؛[29] فرمود: دست از پسر عموی من بردارید وگرنه سرم را برای نفرین کردن برهنه می‌کنم سخن از لرزش ستون مسجد نبود. مرحوم شیخ مفید نقل می‌کند که وجود مبارک علی‌بن‌ابی‌طالب [علیه السلام] به سلمان فرمود: «یا سلمان إنی أری جنبتی المدینة تکفئان» ؛[30] فرمود سلمان! همین که زهرا تصمیم نفرین گرفت من می‌بینم دو طرف این مدینه دارد می‌لرزد؛ اگر این عذاب بیاید چه کنیم: «إنّی أری جنبتی المدینة تکفئان»؛ دو طرف این شهر دارد می‌لرزد؛ نه ستون مسجد. اگر این شهر زیر و رو بشود چه کنیم؟ این فاطمه است. حالا شما خطبه زینب کبرا (سلام الله علیها) را در کوفه قرائت کنید؛ می‌بینید بسیاری از جمله‌های بلند آن خطبه از مادرش گرفته شده [است] بسیاری از جمله‌های بلند خطبه زینب کبرا (سلام الله علیها) در بازار کوفه از خطبه نورانی فاطمه زهرا (سلام الله علیها) گرفته شده [است] اگر مرحوم صدرالمتألّهین (رضوان الله علیه) در آن رساله شریفش می‌گوید حسین‌بن‌علی را در سقیفه بنی‌ساعده شهید کردند، همین است: «قُتل الحسین ابن علی فی السقیفة». این می‌گوید: اگر نبود آن آتش زدن یا آتش آوردن در خانه فاطمه هرگز خیمه‌های بچه‌های ابی‌عبد‌الله را آتش نمی‌زدند، هرگز آن مرغهای بی‌پر را...

«السلام علیکم یا اهل بیت النبوة و یا معدن الرسالة و یا مهبط الوحی و رحمة الله و برکاته»

نسئلک اللهم و ندعوک بإسمک العظیم الأعظم الأعز الأجل الأکرم یا الله ... یا الله !

 

پاورقی : ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] ـ اصول کافی، ج1، ص461؛ عن یونس بن ظبیان عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال: سمعته یقول: «لولا أنّ الله تبارک و تعالی خلق أمیرالمؤمنین (علیه‌السلام) لفاطمة ما کان لها کفؤ علی ظهر الأرض من آدم و من دونه».

[2] ـ سوره? فصلت، آیه? 42.

[3] ـ سوره? زمر، آیه? 30.

[4] ـ سوره? مائده، آیه? 3.

[5] ـ سوره? آل‌عمران، آیه? 164.

[6] ـ سوره? بقره، آیه? 129.

[7] ـ بحارالانوار، ج43ن ص338؛ أبو السعادات فی الفضائل؛ أنه أملی الشیخ أبوالفتوح فی مدرسة الناجیة؛ «أن الحسن بن علی (ع) کان یحضر مجلس رسول الله (ص) وهو ابن سبع سنین فیسمع الوحی فیحفظه فیأتی أمه فیلقی إلیها ما حفظه کلما دخل علی (ع) وجد عندها علماً بالتنزیل فیسألها عن ذلک فقالت: من ولدک الحسن فتخفی یوماً فی الدار وقد دخل الحسن وقد سمع الوحی فأراد أن یلقیه إلیها فارتج علیه فعجبت أمه من ذلک فقال لا تعجبین یا أماه فإن کبیراً یسمعنی فاستماعه قد أوقفنی فخرج علی (ع) فقبّله» وفی روایة «یا أماه قل بیانی و کل لسانی لعل سیداً یرعانی».

[8] ـ وسائل الشیعه، ج27، ص34؛ وعن النبی (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) أنّه قال: «أنا مدینة العلم وعلیٌّ بابها».

[9] ـ مفاتیح الجنان، دعای عدیله.

[10] ـ سوره? بقره، آیه? 282.

[11] ـ سوره? انفال، آیه? 29.

[12] ـ نهج‌البلاغه، حکمت 147.

[13] ـ اعلام الوری، ص284.

[14] ـ نهج‌البلاغه، خطبه? 87.

[15] ـ سوره? کوثر.

[16] ـ بحارالانوار، ج17، ص203.

[17] ـ شرح نهج‌البلاغه، ج11، ص28.

[18] ـ سوره? کوثر.

[19] ـ سوره? انعام، آیه? 162.

[20] ـ الخصال، ج2، ص618 ؛ حضرت امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) در حدیث اربعمائه، بعد از سفارش به گفتار خوب در مراسم تجهیز مردگان، چنین فرموده است: «فأنّ فاطمة بنت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) لما قبض ابوها ساعدتها جمیع بنات بنی‌هاشم؛ فقالت: دعوا التعداد و علیکم بالدعاء»؛ یعنی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بعد از ارتحال رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به زنان بنی‌هاشم که او را در ماتم یاری می‌کردند و زینتها را رها کرده و لباس سوگ در برنموده، مرثیه می‌خواندند، فرمود: این حالت را رها کنید و بر شماست دعا ونیایش.

[21] ـ نهج‌البلاغه، خطبه? 235.

[22] ـ بحارالانوار، ج67، ص249 و 250.

[23] ـ بحارالانوار، ج67، ص249 و 250..

[24] ـ سوره? فاطر، آیه? 10.

[25] ـ نهج‌البلاغه، خطبه? 202.

[26] ـ نهج‌البلاغه، خطبه? 202.

[27] ـ کافی، ج1، ص459.

[28] ـ بحارالانوار، ج27، ص116 ؛ عن سلمان الفارسی قال: قال رسول الله: (صلّی الله علیه وآله وسلّم) یا سلمان؛ من أحب فاطمة ابنتی فهو فی الجنّة معی و من أبغضها فهو فی النار. یاسلمان؛ حب فاطمة ینفع فی مائة موطن أیسر تلک المواطن الموت والقبر والمیزان والمحشر والصراط والمحاسبة. فمن رضیت عنه ابنتی فاطمة رضیت عنه ومن رضیت عنه رضی الله عنه، ومن غضبت علیه فاطمة غضبت علیه ومن غضبت علیه غضب الله علیه، یاسلمان ویل لمن یظلمها ویظلم ذریتها وشیعتها.

[29] ـ بحارالانوار، ج28، ص228؛ اختصاص شیخ مفید، ص186

[30] ـ همان.

 

 

نقل از وب سایت sani-ashar. blogfa. com







تاریخ : شنبه 93/1/30 | 10:27 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

نقل از حدیث نت
حدیث روز - 30 فروردین 1393

امام سجّاد علیه السلام:

وَ أمّا حَقُّ اُمِّکَ فَأنْ تَعلَمَ أنَّها حَمَلَتکَ حَیثُ لایَحتَمِلُ أَحَدٌ أَحَدا و أعطَتْکَ مِن ثَمَرَةِ قلب‌ها مالا یُعطِی أحَدٌ أحَدا؛

حقّ مادرت بر تو این است که بدانى او تو را در جایى حمل کرده است که هیچ کس دیگرى را حمل نمی‌کند و از میوه دلش آن به تو داد که هیچ کس به دیگرى نمی‌دهد.

امالى صدوق ، ص453 / آینه یادها : ص 178




تاریخ : شنبه 93/1/30 | 10:17 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 


شیخ احمد دشتی که مقرب مرجع عالی‌قدر شیعه، ‌مرحوم آیةالله‌العظمی آخوند خراسانی(ره)  بود نقل می‌کند: در زمانی که وضع مالی مرحوم آخوند، خوب نبود، یک شب که ایشان مجلس درس خصوصی داشت و در آن مجلس شاگردان مبرزی هم‌چو میرزای نائینی، مرحوم سیدابوالحسن اصفهانی، آقاضیاء عراقی، شیخ عبد‌الله گلپایگانی و عده‌ای دیگر حضور داشتند؛ وقتی مجلس درس تمام شد؛ ما دیدیم سیدی به اتفاق یک نفر دیگر آمدند خدمت ایشان و آن مرد زائر، مقداری وجوهات در آورد و به آخوند داد و ایشان هم پول‌ها را گذاشتند زیر تشک.

ما که ناظر جریان بودیم، دیدیم بعد از آنکه آقای آخوند پول‌ها را زیر تشک گذاشت، آن مرد سید بلند شد و رفت در گوش آخوند چیزی گفت. قلم و دواتی دم دست آخوند بود و به سید اشاره کرد؛ بنویس. آن سید هم چیز مختصری نوشت و به آخوند داد. وقتی آن را خواندند کاغذ را پاره کردند. همه آن پول‌ها را در آوردند و به آن سید دادند و آن سید هم پول‌ها را برداشت و تشکرکنان رفت.

شیخ احمد دشتی می‌افزاید: ما که ناظر این صحنه بودیم؛ نمی‌دانستیم جریان چیست؟ حس کنجکاوی‌مان نیز سخت برانگیخته شده بود. همه می‌خواستیم سر از این ماجرا در بیاوریم. رفقا جرأت نمی‌کردند سؤالی بکنند و چون من، رویم به ایشان بازتر بود، با اشاره رفقا سؤال کردم و عرض کردم: حضرت آقا ممکن است بفرمایید داستان از چه قرار است؟

فرمودند: کدام داستان؟ عرض کردم: این که این دو نفر آمدند و یکی پولی داد و شما پس از خواندن نوشته آن سید، پول را به آن سید دادید؛ معنای این مطلب را ما نفهمیدیم. آخوند فرمودند: خیلی چیزهای توی دنیا هست معنایش فهمیده نشده و ما نمی‌فهمیم. این هم یکی از آن‌ها!

شیخ احمد می‌گوید: من موضوع را دنبال کردم و یکی دو نفر از حاضرین هم تأیید کرده و اصرار نمودند که اگر ممکن است ایشان توضیحی بدهند.

آخوند فرمودند: حالا که اصرار دارید، پس بدانید که آن مرد زائر، آمد و چهارصد لیره پول برایم آورد، من گرفتم. آن سید به من گفت: دو پسر دارد و می‌خواهند هر دو عروسی کنند؛ پول ندارند. من به او گفتم بنویس ببینم چه مقدار پول احتیاج داری؟ خواستم کسی متوجه نشود. او نوشت صد لیره. من دیدم این مبلغ برای عروسی دو پسر کافی نیست؛ هر چهار صد لیره را به او دادم.

شیخ احمد گفت: وقتی آخوند این مطلب را فرمودند؛ به ایشان عرض کردیم چطور چهارصد لیره را به یک سید دادید و حال آن‌که ما می‌دانیم بچه‌های شما در مضیقه هستند؟

ناگهان دیدیم آخوند گریه کرد. ما همه ساکت شدیم و از ایشان معذرت خواستیم. آنگاه آخوند فرمودند: ناراحتی من از این نیست که مرتکب جسارتی نسبت به من شدهاید. افسردگی من از این جهت است که میبینم زحماتی را که در عرض سالها برای شما کشیدم، همه به هدر رفته است. زیرا مشاهده میکنم که شماها در رکن اول اسلام که توحید است؛ ماندهاید و از آن غافلید. نمیدانید که رزق و روزی را خدا میدهد نه بنده خدا. اگر منظورتان از این حرفها این است که من این قبیل پولها را برای خود بردارم و پسانداز کنم؛ من احتیاج به پسانداز ندارم. وقتی که از خراسان آمدم با چند تا کتاب آمدم و چیز دیگری نداشتم. خداوند اینهمه نعمت و عزت به من داده است. اگر منظورتان بچههای من است؛ آنها هم وضعشان خوب است و خدا رازق آنهاست. شما همه باید به خداوند اتکاء داشته باشید و امید به او ببندید نه به کس دیگر. من متأثرم از اینکه میبینم شماها خدا را فراموش کردهاید و به بنده او چشم دوختهاید.           منبع: مردان علم در میدان عمل/ جلد1

 

نقل از آدینه امید
  [ مهدی جعفری سیریزی ]



تاریخ : جمعه 93/1/29 | 10:0 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


مرکز تخصصی قرآنی

(به سایت گروه قرآنی امام رضا شهرک رضوی بسطام خوش آمدید)

 

 

تفسیر آیات 63 تا 68 از سوره یس

آیه 63 - 68
آیه و ترجمه
هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتى کُنتُمْ تُوعَدُونَ(63)
اصلَوْهَا الْیَوْمَ بِمَا کُنتُمْ تَکْفُرُونَ(64)
الْیَوْمَ نخْتِمُ عَلى أَفْوَهِهِمْ وَ تُکلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَ تَشهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا کانُوا یَکْسِبُونَ(65)
وَ لَوْ نَشاءُ لَطمَسنَا عَلى أَعْیُنهِمْ فَاستَبَقُوا الصرَط فَأَنى یُبْصِرُونَ(66)
وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسخْنَهُمْ عَلى مَکانَتِهِمْ فَمَا استَطعُوا مُضِیًّا وَ لا یَرْجِعُونَ(67)
وَ مَن نُّعَمِّرْهُ نُنَکسهُ فى الخَْلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُونَ(68)

 

  ترجمه :


63 - این همان دوزخى است که به شما وعده داده میشد.
64 - امروز وارد آن شوید و به آتش آن بسوزید به خاطر کفرى که داشتید! 65 - امروز بر دهان آنها مهر مینهیم ، و دستهایشان با ما سخن مى گویند و پاهایشان کارهائى را که انجام میدادند شهادت میدهند.
66 - و اگر بخواهیم چشمان آنها را محو میکنیم ، سپس براى عبور از راه مى خواهند


تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 430

بر یکدیگر پیشى بگیرند اما چگونه میتوانند ببینند؟!
67 - و اگر بخواهیم آنها را در جاى خود مسخ میکنیم (و به مجسمه هائى بى روح مبدل میسازیم ) تا نتوانند راه خود را ادامه دهند یا به عقب برگردند.
68 - هر کس را که طول عمر دهیم در آفرینش واژگونه میکنیم (و به ناتوانى کودکى باز میگردانیم ) آیا اندیشه نمى کنند؟

 

 

  تفسیر:


روزى که زبان از کار میافتد و اعضاء گواهى میدهند!
آیات گذشته بخشى از سرزنشهاى خداوند و گفتگوهاى او را به مجرمان در قیامت بازگو کرد، آیات مورد بحث همین معنى را در بخش دیگرى ادامه مى دهد.
آرى در آن روز در حالى که آتش سوزان و شعلهور جهنم در برابر دیدگان مجرمان قرار گرفته به آن اشاره کرده خطاب به مجرمان مى گوید: ((این همان دوزخى است که به شما وعده داده میشد))! (هذه جهنم التى کنتم توعدون )
پیامبران الهى یکى بعد از دیگرى آمدند و شما را از چنین روز و چنین آتشى بر حذر داشتند، ولى شما همه را به شوخى و مسخره گرفتید.
((امروز در آن وارد شوید، و با آتش سوزان آن بسوزید که این جزاى کفرى است که داشتید)) (اصلوها الیوم بما کنتم تکفرون ) (1).
سپس به گواهان روز قیامت اشاره میکند، گواهانى که جزء پیکر خود انسانند و جائى براى انکار سخنان آنها نیست ، میفرماید: ((امروز بر دهان آنها مهر


تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 431

مى نهیم ، و دستهاى آنها با ما سخن مى گوید و پاهاى آنها کارهائى را که انجام میدادند براى ما شهادت میدهند (الیوم نختم على افواهم و تکلمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون ).
آرى در آن روز دیگر اعضاى انسان تسلیم تمایلات او نیستند، آنها حساب خود را از کل وجود انسان جدا کرده تسلیم پروردگار میشوند، و بر آستان مقدس او سر فرود مى آورند، و حقایق را با شهادت خود آشکار مى سازند، و چه دادگاه عجیبى است که گواه آن اعضاى پیکر خود بدن انسان است ، همان ابزارى است که گناه را با آن انجام داده !
شاید گواهى اعضا بخاطر آن باشد که این مجرمان هنگامى که به آنها گفته میشود کیفر شما در برابر اعمالى که انجام دادید دوزخ است به انکار برمیخیزند، به گمان اینکه دادگاه دنیاست ، و حقایق از طریق پشت هم اندازى قابل انکار است ، گواهى اعضا شروع میشود، و تعجب و وحشت سراسر وجود او را میگیرد و تمام راههاى فرار به روى او بسته میشود.
در اینکه کیفیت نطق اعضا چگونه است ؟ مفسران احتمالاتى دادهاند:
1 - خداوند در آن روز درک و شعور و قدرت سخن گفتن در یک یک اعضا مى آفریند، و آنها به راستى سخن مى گویند، و چه جاى تعجب ؟ همان کسى که این قدرت را در قطعه گوشتى به نام زبان یا مغز آدمى آفریده میتواند در سایر اعضا نیز بیافریند.
2 - آنها از درک و شعورى بهرهمند نمیشوند، ولى خداوند آنها را به سخن گفتن وا میدارد و در حقیقت اعضا محل ظهور سخن خواهند بود، و حقایق را به فرمان خدا آشکار میکنند.
3 - اعضاى بدن هر انسانى آثار اعمالى را که در تمام طول عمر انجام داده مسلما با خود خواهد داشت ، چرا که هیچ عملى در این جهان نابود نمیشود،


تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 432

مسلما آثار آن روى یک یک اعضاى بدن ، و در فضاى محیط باقى میماند، آن روز که روز به روز و آشکار شدن است ، این آثار نیز بر دست و پا و سایر اعضا ظاهر میشود، و ظهور این آثار به منزله شهادت آنها است .
این تعبیر در سخنان روزمره و تعبیرات ادبا نیز فراوان است مثلا مى گویند: عینک تشهد بسهرک : ((چشمت گواه بیخوابى تو است ))! یا میگوئیم : الحیطان تبکى على صاحب الدار: ((دیوارها بر صاحب این خانه گریه میکنند))!
شاعر فارسى نیز مى گوید: ((رنگ رخساره خبر میدهد از سر درون ))!
به هر حال گواهى اعضا در قیامت مسلم است ، اما اینکه هر عضوى خصوص کارى را که انجام داده است بازگو میکند، یا همه کارها را؟ بدون شک مناسب احتمال اول است ، لذا در آیات دیگر قرآن سخن از شهادت گوش و چشم و پوست بدن به میان آمده است .
چنانکه در آیه 20 سوره فصلت میخوانیم : حتى اذا ما جائوها شهد علیهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم بما کانوا یعملون : ((تا آن زمان که در کنار آتش دوزخ قرار گیرند گوش و چشم و پوستهاى تن آنها گواهى میدهد به اعمالى که انجام مى دادند)).
و در آیه 24 سوره نور آمده است : یوم تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم و ارجلهم بما کانوا یعملون ((روزى که زبان و دست و پاهاى آنها گواهى میدهد به اعمالى که انجام مى داده اند)).
این نکته نیز قابل توجه است که در یک جا مى گوید: ((زبانهاى آنها گواهى مى دهد)) (مانند آیه سوره نور) و در آیات مورد بحث میفرماید: ما مهر بر زبانشان مى نهیم )).
ممکن است این تعبیر به خاطر آن باشد که نخست بر زبان آدمى مهر نهاده میشود و اعضاى او به سخن در مى آیند، هنگامى که او شهادت اعضا را میبیند


تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 433

زبانش باز میشود و چون جاى انکار نیست زبان نیز اعتراف میکند.
این احتمال نیز وجود دارد که منظور از شهادت زبان تکلم معمولى نباشد بلکه تکلمى همچون تکلم سایر اعضا از درونش بر خیزد نه از برون !
(در مورد تعداد گواهان در آن دادگاه عظیم ، و چگونگى گواهى آنان به خواست خدا ذیل آیات 19 - 23 سوره فصلت مشروحتر از این سخن خواهیم گفت ).
آخرین سخن اینکه گواهى اعضا مربوط به کفار و مجرمان است ، و گرنه مؤ منان حسابشان روشن است ، لذا در حدیثى از امام باقر (علیهالسلام ) میخوانیم : لیست تشهد الجوارح على مؤ من ، انما تشهد على من حقت علیه کلمة العذاب ، فاما المؤ من فیعطى کتابه بیمینه ، قال الله عز و جل فمن اوتى کتابه بیمینه فاولئک یقرؤ ن کتابهم و لا یظلمون فتیلا:
((اعضاى پیکر انسان بر ضد مؤ من گواهى نمیدهد، بلکه گواهى بر ضد کسى میدهد که فرمان عذاب بر او مسلم شده ، و اما مؤ من نامه اعمالش ‍ را به دست راست او میدهند (و خودش آنرا میخواند) همانگونه که خداوند متعال فرموده : آنها که نامه اعمالشان به دست راستشان داده شد (با سرفرازى و افتخار) نامه اعمال خود را میخوانند و کمترین ستمى به آنها نخواهد شد.
در آیه بعد اشاره به یکى از عذابهائى میکند که ممکن است خداوند در همین دنیا این گروه مجرم را به آن مبتلا سازد، عذابى دردناک و وحشتزا، میفرماید: ((اگر بخواهیم چشمان آنها را محو میکنیم ))! (و لو نشاء لطمسنا على اعینهم ).


تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 434

و در این حال وحشتى فوق العاده آنها را فرا میگیرد، میخواهند از راهى که معمولا از آن میرفتند بروند و بر یکدیگر پیشى گیرند، اما چگونه میتوانند ببینند؟! (فاستبقوا الصراط فانى یبصرون ).
آنها حتى از پیدا کردن راه خانه خود عاجز خواهند ماند، تا چه رسد به اینکه راه حق را پیدا کنند و در صراط مستقیم قدم بگذارند!
مجازات دردناک دیگر اینکه : ((اگر بخواهیم آنها را در جاى خود مسخ میکنیم (به مجسمههائى بى روح و فاقد حرکت یا اشکال حیوانى افلیج تبدیل مینمائیم ) به گونهاى که نتوانند راه خود را ادامه دهند و یا به عقب باز گردند))
(و لو نشاء لمسخناهم على مکانتهم فما استطاعوا مضیا و لا یرجعون ). جمله ((فاستبقوا الصراط)) ممکن است به معنى پیشى گرفتن از یکدیگر در پیدا کردن راهى که معمولا از آن میرفتند بوده باشد، و یا به معنى منحرف شدن از راه و پیدا نکردن آن ، چرا که بعضى از ارباب لغت گفتهاند جمله فاستبقوا الصراط به معنى ((جاوزوه و ترکوه حتى ضلوا)) است یعنى از راه گذشتند و آن را ترک نمودند تا گمراه شدند.
به هر حال طبق این تفسیر که غالب مفسران اسلامى آن را پذیرفتهاند دو آیه فوق مربوط به عذابهاى دنیاست ، و تهدید کفار و مجرمان به اینکه خدا میتواند آنها را در همین جهان به چنین سرنوشتهاى دردناکى مبتلا سازد، ولى به خاطر لطف و رحمتش چنین نکرده است ، شاید این لجوجان بیدار شوند و به راه حق باز گردند.


تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 435

ولى احتمال دیگرى نیز وجود دارد، و آن اینکه این آیات ناظر به مجازاتهاى الهى در روز قیامت است نه دنیا، در حقیقت به دنبال آیه قبل که میگفت ما در آن روز مهر بر دهانشان میگذاریم در این آیات به دو مجازات دیگر اشاره میکند که اگر خدا بخواهد در باره آنها اجرا خواهد نمود:
نخست اینکه چشمان آنها را نابینا کند تا نتوانند ((صراط)) یعنى طریق بهشت را بیابند، و دیگر اینکه این افراد را که در دنیا فاقد حرکت در طریق سعادت بودند در آن روز به صورت مجسمه هاى بی روحى در آورد که در عرصه محشر حیران بمانند، نه راهى به سوى پیش و نه راهى به سوى عقب داشته باشند، البته تناسب آیات تاییدى است براى این تفسیر که گفتیم ، هر چند اکثر مفسران تفسیر قبل را پذیرفته اند
در آخرین آیه مورد بحث به وضع انسان در پایان عمر از نظر ضعف و ناتوانى عقل و جسم اشاره میکند تا هم هشدارى باشد به آنها که براى انتخاب راه هدایت امروز و فردا میکنند، و هم پاسخى باشد به کسانى که تقصیرات خود را به گردن کمى عمر مى افکنند، و هم دلیلى باشد بر قدرت خداوند که او همانگونه که میتواند یک انسان نیرومند را به ضعف و ناتوانى یک نوزاد باز گرداند، قادر است بر مساله معاد، و همچنین نابینا ساختن مجرمان و از حرکت باز داشتن آنها.
میفرماید: ((هر کس را که طول عمر دهیم در آفرینش واژگونه میکنیم ، آیا اندیشه نمیکنند))؟ (و من نعمره ننکسه فى الخلق ا فلا یعقلون ).
توضیح اینکه ((ننکسه )) از ماده ((تنکیس )) به معنى واژگون ساختن


تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 436

چیزى است به گونهاى که سر به جاى پا و پا به جاى سر قرار گیرد، و در اینجا کنایه از بازگشت کامل انسان به حالات طفولیت است .
چه اینکه آدمى از آغاز خلقت ضعیف است و تدریجا رو به رشد و تکامل میرود، در دوران جنینى هر روز شاهد خلقت تازه و رشد جدیدى است ، بعد از تولد نیز مسیر تکاملى خود را در جسم و روح به سرعت ادامه میدهد، و قوا و استعدادهاى خدا داد که در درون وجودش ‍ نهفته شده یکى بعد از دیگرى شکوفا میشود، دوران جوانى ، و بعد از آن پختگى فرا میرسد، و انسان در اوج قله تکامل جسمى و روحى قرار میگیرد، در اینجا گاه روح و جسم مسیر خود را از هم جدا میکنند، روح همچنان به تکامل خویش ادامه میدهد، در حالى که عقبگرد جسم شروع میشود، ولى سرانجام عقل نیز سیر نزولى خود را شروع میکند، و تدریجا و گاه به سرعت به مراحل کودکى باز میگردد، حرکات حرکات کودکانه و تفکر و حتى بهانه جوئیها همچون کودکان میشود، و ضعف جسمانى نیز با آن هماهنگ میگردد، با این تفاوت که این حرکات و روحیات از کودکان شیرین و جذاب است و نویدى است بر شکوفائى امیدبخش و مسرت آفرین آینده ، و به همین دلیل کاملا قابل تحمل است ، ولى از پیران زننده و نازیبا و گاه تنفر آور و یا ترحمانگیز است .
به راستى روزهائى فرا میرسد بسیار دردناک که عمق ناراحتى آن را به زحمت میتوان تصور کرد.
قرآن مجید در آیه 5 سوره حج نیز به همین معنى اشاره کرده ، مى گوید: و منکم من یرد الى ارذل العمر لکیلا یعلم من بعد علم شیئا: ((بعضى از شما آنقدر عمر میکنند که به بدترین مرحله زندگى و پیرى میرسند، آنچنان که چیزى از علوم خود را به خاطر نخواهند داشت )) (حتى نزدیکترین افراد خانواده خود را نخواهند شناخت !).
لذا در بعضى از روایات افراد هفتاد ساله به عنوان اسیر الله فى الارض


تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 437

(اسیران خدا در زمین ) ذکر شده اند.
به هر حال جمله ((افلا یعقلون )) هشدار عجیبى در این زمینه میدهد، و به انسانها مى گوید: اگر این قدرت و توانائى که دارید عاریتى نبود به این آسانى از شما گرفته نمیشد، بدانید دست قدرت دیگرى بالاى سر شماست که بر هر چیز تواناست .
تا به آن مرحله نرسیده اید خود را دریابید، و پیش از آنکه نشاط و زیبائى به پژمردگى مبدل گردد از این چمن گلها بچینید، و توشه راه طولانى آخرت را از این جهان برگیرید، که در فصل ناتوانى و پیرى و درماندگى هیچکارى از شما ساخته نیست !
و لذا یکى از پنج چیزى را که پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) به ابو ذر توصیه فرمود همین بود که دوران جوانى را قبل از پیرى غنیمت بشمار:
اغتنم خمسا قبل خمس : شبابک قبل هرمک ، صحتک قبل سقمک ، و غناک قبل فقرک ، و فراغک قبل شغلک و حیاتک قبل موتک : ((پنج چیز را قبل از پنج چیز غنیمت بشمر، جوانیت را قبل از پیرى ، و سلامتت را قبل از بیمارى ، و بى نیازیت را قبل از فقر، و زندگیت قبل از مرگ ، و فراغت خاطر را قبل از گرفتارى .
یا به گفته شاعر:

 

 

 

 

چنین گفت روزى به پیرى جوانى
که چون است با پیریت زندگانى ؟
بگفتا در این نامه حرفى است مبهم
که معنیش جز وقت پیرى ندانى !
تو به کز توانائى خویش گوئى
چه مى پرسى از دوره ناتوانى
متاعى که من رایگان دادم از کف
تو گر مى توانى مده رایگانى !

 


تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 438

 




تاریخ : جمعه 93/1/29 | 9:31 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


  • paper | رپورتاژآگهی | فال تاروت چهار کارتی
  • فروش رپورتاژ | بک لینک دائمی