***نسیم معرفت***
امام حسن عسکری علیه السلام در روز جمعه هشتم ربیع الثانی سال 232 هجری قمری در مدینه منوره چشم به جهان گشود. پدر بزرگوار آن حضرت امام هادی علیه السلام و مادر مکرمه اش بانوی عارفه ایست که به نام های «سلیل » ، «حدیثه » و «سوسن » خوانده می شود. (1)
مدت امامت امام حسن عسکری علیه السلام شش سال بود که از سال 254 هجری قمری شروع و در سال 260 با شهادت آن حضرت پایان یافت. امام حسن عسکری علیه السلام در طول مدت زندگانی و به ویژه در دوران امامت خویش به واسطه مبارزه با طاغوت های زمان در تبعید و زندان و تحت نظر به سر می برد و سرانجام در هشتم ربیع الثانی سال 260 و در 28 سالگی در شهر سامراء و توسط احمد معتمد، پانزدهمین خلیفه عباسی به طرز مرموزی مسموم و به شهادت رسید. (2)
زندگی آن حضرت در دوران شش تن از خلفای ستمگر عباسی سپری شد که به ترتیب جعفر متوکل، محمد منتصر، ابوالعباس احمد مستعین، ابو عبدالله معتز، محمد مهتدی و احمد معتمد می باشد.
از آنجایی که امام عسکری علیه السلام را در محله عسکر - که محل سکونت سپاهیان ترک عباسی بود - جای داده بودند به آن حضرت عسکری می گویند.
حضرت حجة بن الحسن امام زمان علیه السلام یگانه فرزند و جانشین امام حسن عسکری علیه السلام است که بعد از آن حضرت سکاندار کشتی ولایت و امامت گردید و امروزه آفتاب وجودش در پشت پرده غیب قرار گرفته است و به اراده خداوند متعال ظهور نموده و جهان را با نور وجودش پر از عدل و داد خواهد ساخت.
در مورد امامت امام عسکری علیه السلام روایات متعددی از ائمه معصومین علیهم السلام نقل شده است که یکی از آن روایات چنین است: یحیی بن یسار قنبری می گوید: امام هادی علیه السلام چهار ماه قبل از شهادت خویش به فرزندش امام حسن عسکری علیه السلام وصیت کرد و به امامت و خلافت او اشاره نمود و در آن حال مرا به همراه عده ای از دوستان و شیعیان بر آن گواه گرفت. (3)
در این نوشتار فرازهایی از ویژگی های برجسته فردی واجتماعی آن حضرت را می خوانیم:
1- عبادت
امام عسکری علیه السلام همانند پدران گرامی خود در توجه به عبادت خدا نمونه بود. آن حضرت به هنگام نماز از هر کاری دست می کشید و چیزی را بر نماز مقدم نمی داشت. ابوهاشم جعفری در این مورد می گوید: روزی به محضر امام یازدهم مشرف شدم، امام مشغول نوشتن چیزی بود، وقت نماز رسید، امام نوشته را کنار گذاشته و به نماز ایستاد... (4)
عبادت امام عسکری آن چنان قلب ها را مجذوب خود می نمود که دیگران را به یاد خدا می انداخت و حتی افراد گمراه و منحرف رابه راه صحیح هدایت نموده و اهل عبادت و تهجد می نمود و بدترین افراد در اثر جذبه ملکوتی آن بزرگوار به بهترین انسان ها تبدیل می شدند.
روزی برخی از عباسیان از صالح بن وصیف (رئیس فرماندهان نظامی مهتدی عباسی) خواستند که بر امام عسکری علیه السلام سختگیری نماید. او گفت: دو نفر از بدترین و سختگیرترین زندانبانان خود را بر ابو محمدابن الرضا (امام عسکری علیه السلام) گماشته ام، اما آن دو در اثر معاشرت با او منقلب شده و در عبادت و مناجات به مراحل عالی قدم گذاشته اند. سپس آندو زندانبان را فراخوانده و در حضور عباسیان از حالات امام عسکری علیه السلام سؤال کرد و آنان گفتند: ما چه بگوییم در مورد کسی که روزها روزه می گیرد و همه شب به عبادت می ایستد و به غیر ذکر و سخن خدا هیچ سخن دیگری بر زبان نمی آورد و هنگامی که به ما نظاره می کند، بر بدن ما لرزه افتاده و کنترل خود را از دست می دهیم! وقتی عباسی ها چنین دیدند منقلب شده و برگشتند. (5)
2- سخاوت
از آنجا که امامان معصوم علیهم السلام برترین نمونه و اسوه کامل صفات عالیه انسانی بودند، رفتار آنان در همه ابعاد می تواند برای پیروانشان درس آموز باشد. و یکی از آن صفات زیبا، سخاوت است. ما در مورد سخاوت امام عسکری علیه السلام فقط به نقل یک روایت بسنده می کنیم:
محمد بن علی می گوید: زمانی بر اثر تهیدستی کار زندگی بر ما سخت شد. پدرم گفت: بیا با هم به نزد ابو محمد (امام عسکری علیه السلام) برویم. می گویند او مردی بخشنده است و به جود و سخاوت شهرت دارد. گفتم: او را می شناسی؟ گفت: نه، او را هرگز ندیده ام.
با هم به راه افتادیم. در بین راه پدرم گفت: چقدر خوب است که آن بزرگوار دستور دهد به ما 500 درهم بپردازند! تا با آن نیازهایمان را برطرف کنیم. دویست درهم برای لباس، دویست درهم برای پرداخت بدهی و صد درهم برای مخارج دیگر!
من پیش خود گفتم: کاش برای من هم سیصد درهم دستور دهد که با صد درهم آن یک مرکب بخرم و صد درهم برای مخارج و صد درهم برای پوشاک باشد تا به کوهستان (در اطراف همدان و قزوین) بروم. هنگامی که به سرای امام رسیدیم، غلام آن حضرت بیرون آمده و گفت: علی بن ابراهیم و پسرش محمد وارد شوند. چون وارد شده و سلام کردیم، امام به پدرم فرمود: «یا علی! ما خلفک عنا الی هذا الوقت؟ ; ای علی! چرا تا کنون نزد ما نیامده ای؟»
پدرم گفت: ای آقای من! خجالت می کشیدم با این وضع نزد شما بیایم.
وقتی از نزد آن حضرت بیرون آمدیم، غلام آمده و کیسه پولی را به پدرم داد و گفت: این پانصد درهم است، دویست درهم برای پوشاک، دویست درهم برای بدهی و صد درهم برای مخارج دیگر. آنگاه کیسه ای دیگر درآورده وبه من داد و گفت: این سیصد درهم است، صد درهم برای خرید مرکب و صد درهم برای پوشاک و صد درهم دیگر برای سایر هزینه ها، اما به کوهستان نرو بلکه به سوراء برو... . (6)
3- زهد و ساده زیستی
کامل بن ابراهیم مدنی در مورد زهد و ساده زیستی امام عسکری علیه السلام می گوید: جهت پرسیدن سؤالاتی به محضر آن حضرت شرفیاب شدیم. هنگامی که به حضورش رسیدیم، دیدم آن گرامی لباسی سفید و نرم به تن دارد. پیش خود گفتم: ولی خدا و حجت الهی خودش لباس نرم و لطیف می پوشد و ما را به مواسات و همدردی با برادران دینی فرمان می دهد و از پوشیدن چنین لباسی باز می دارد. امام در این لحظه تبسم نمود و سپس آستینش را بالا زد و من متوجه شدم که آن حضرت پوشاکی سیاه و زبر بر تن نموده است. آن گاه فرمود: «یا کامل! هذا لله و هذا لکم; این لباس زبر برای خداست و این لباس نرم که روی آن پوشیده ام برای شماست! (7) »
4- جذب عواطف و صید دل های مشتاق
فضائل و کمالات معنوی آن حضرت موجب شده بود که دوست و دشمن شیفته آن حضرت شده و از صمیم قلب به آن حضرت ارادت بورزند و وجود گرامی امام را خواسته یا ناخواسته محترم شمارند. به دو نمونه در اینجا اشاره می کنیم:
1- احمد بن عبیدالله بن خاقان قمی نماینده خلیفه عصر و متصدی خراج شهر قم بود. او با اینکه یکی از دشمنان سرسخت و از آزار دهندگان اهل بیت علیهم السلام بود، در مورد ویژگی های اخلاقی امام حسن عسکری علیه السلام می گوید: من در شهر سامراء هیچ کس از علویان را ازلحاظ رفتار و وقار و پاکدامنی و نجابت و بزرگواری برتر از ابومحمد ابن الرضا (امام عسکری علیه السلام) نه دیدم و نه شناختم. او در میان خاندان خویش و قبیله بنی هاشم و سرلشکران و وزیران و سایر مردم و حتی در میان سالخوردگان و اشراف محترم تر و عزیزتر از همه بود، این حقیقت را من با چشم خودم مشاهده کردم.
روزی در کنار پدرم - که یکی از افراد سرشناس دستگاه خلافت بود - ایستاده بودم و در آن روز پدرم جلسه عمومی داشت وهمه افراد را به حضور می پذیرفت. ناگهان نگهبانان خبر آوردند که ابو محمد، ابن الرضا دم در ایستاده است. پدرم با صدای بلند گفت: اجازه دهید وارد شود.
من از این گفت و گو شگفت زده شدم، زیرا تا آن لحظه ندیده بودم که در حضور پدرم جز خلیفه و ولیعهد وی، کس دیگری را با کنیه به او معرفی نمایند. سپس تازه جوانی گندمگون، خوش قامت، زیباروی و با اندامی موزون، با جلال و وقار ویژه وارد اتاق شد. پدرم با دیدن وی از جای برخاست و چند قدم به استقبالش رفت، با آنکه تا آن لحظه ندیده بودم که چنین رفتاری را با یک نفر هاشمی و یا یکی از فرماندهان لشکری نشان داده باشد. چون نزدیکش رسید، دست بر گردن او انداخته و از صورت و سینه اش بوسیده و دستش را گرفت و در روی تخت خود نشانید وخودش نیز پهلوی او نشست و با او به گفت و گوی صمیمانه پرداخت.
پدرم در ضمن صحبت به او «فدایت شوم » می گفت. از برخورد احترام آمیز پدرم با این جوان ناشناس هر لحظه بر حیرتم افزوده می شد. هنگام خداحافظی پدرم با احترام فوق العاده او را بدرقه کرده و او رفت.
احمد بن خاقان در ادامه می افزاید: بعد از رفتن او، من به غلامان پدرم گفتم: این چه کسی بود که او را در حضور پدرم با کنیه یاد کردید و پدرم با او این چنین رفتاری محترمانه داشت؟ !
گفتند: او یکی از علویان است که به او حسن بن علی می گویند وبه ابن الرضا معروف است. شگفتی من بیشتر شد. هنگام شب وقتی پدرم تنها شد، به او گفتم: پدر! این جوان که صبح او را دیدم چه کسی بود که نسبت به او چنین احترام نمودی و در گفت و گوی با او «فدایت شوم » می گفتی؟ ! و خودت و پدر و مادرت را فدایش می ساختی؟
گفت: «پسرم! او امام رافضیان است، او حسن بن علی است که به ابن الرضا معروف است.»
آنگاه پدرم بعد از اندکی سکوت درادامه سخنانش چنین گفت: پسر جان! اگر حکومت از دست خلفاء بنی عباس بیرون رود، هیچ کس از بنی هاشم جز او سزاوار آن نیست و این به جهت فضیلت، پاکدامنی، زهد و پرهیزگاری و اخلاق شریف و شایستگی ذاتی اوست. اگر پدر او را دیده بودی، مردی بزرگوار، نجیب و شخصیت با فضیلتی را دیده بودی.»
با شنیدن این سخنان اندیشه و نگرانیم دو چندان شد و خشمم نسبت به پدر افزون گشت. به نظرم سخنان پدر اغراق آمیز می آمد و بعد از آن دلم می خواست در مورد حسن بن علی پرس و جو کنم و پیرامون شخصیت وی کاوش و بررسی نمایم. از هیچ یک ازبنی هاشم و سران سپاه ونویسندگان و قاضیان و فقیهان و دیگر افراد، درباره حسن بن علی سؤالی نکردم مگر آنکه او را نزد آنان در نهایت بزرگی و ارجمندی یافتم. مقام بلند و سخنان نیک و تقدم بر فامیل و سایر بزرگان، از جمله ویژگی هایی بود که من از زبان آنان در ستایش حسن بن علی شنیدم. بعد از این، ارزش و مقام وی در نظرم بزرگ آمد و فهمیدم که دوست و دشمن او را به نیکی یاد کرده و می ستایند.
احمد بن خاقان در ادامه سخنان خویش بعد از نقل ماجرای شهادت امام حسن عسکری علیه السلام می گوید: بعد از رحلت او، جعفر (برادر امام حسن عسکری علیه السلام) نزد پدرم آمد و گفت: «مقام و منصب برادرم را به من بده. من سالی بیست هزار دینار برایت می فرستم.» پدرم به او تندی کرده و گفت: ای احمق! سلطان به روی کسانی که به امامت پدر و برادرت معتقد بودند شمشیر کشید تا آن ها را از عقیده شان برگرداند و نتوانست این کار را عملی سازد (زیرا مردم از روی اخلاص و صمیمیت به آن ها معتقد بودند.) پس اگر شیعیان، پدر و برادر تو را امام می دانند، نیازی به سلطان و غیر سلطان نداری که منصب آن ها را به تو بدهند و اگر نزد شیعیان این منزلت را نداری، بوسیله ما بدان نخواهی رسید.
پدرم به خاطر این سخن جعفر، او را پست و کم عقل خواند، وی را بیرون کرد و تا زنده بود به او اجازه ورود نداد. (8)
2- محمد بن اسماعیل می گوید: علی بن نارمش که دشمن ترین افراد نسبت به اولاد علی بن ابی طالب علیهم السلام بود، موظف به زندانبانی امام حسن عسکری علیه السلام شد. به او دستور دادند که هر چه می توانی بر او سخت بگیر. حضرت عسکری علیه السلام بیش از یک روز نزد او نبود که احترام و بزرگداشت آن حضرت در نظر او به جایی رسید که در برابر امام عسکری علیه السلام چهره بر خاک می گذاشت و دیده از زمین بر نمی داشت. امام از نزد او خارج شد در حالی که بصیرت او به آن حضرت از همه بیشتر و ستایشش برای او از همه نیکوتر بود. (9)
5- پرورش نیروی تفکر و تعقل در افراد
اسحاق کندی فیلسوف عراق بود. او به تالیف کتابی با موضوع تناقضات قرآن همت گماشت. او آن چنان با شور و علاقه مشغول تدوین این کتاب گردید که از مردم کناره گرفته و به تنهایی در خانه خویش به این کار مبادرت می ورزید، تا اینکه یکی از شاگردانش به محضر پیشوای یازدهم شرفیاب شد.
امام به او فرمود: «آیا در میان شما یک مرد رشید پیدا نمی شود که استاد شما را از این کارش منصرف سازد؟ !» عرض کرد: ما از شاگردان او هستیم، چگونه می توانیم در این کار یا کارهای دیگر به او اعتراض کنیم؟ !
امام فرمود: «آیا آنچه بگویم به او می رسانی؟» گفت: آری. فرمود: «نزد او برو با او انس بگیر و او را در کاری که می خواهد انجام دهد یاری نما، آنگاه بگو سؤالی دارم، آیا می توانم از شما بپرسم؟ به تو اجازه سؤال می دهد. بگو: اگر پدیدآورنده قرآن نزد تو آید، آیا احتمال می دهی که منظور او از گفتارش معانی دیگری غیر از آن باشد که پنداشته ای؟ خواهد گفت: امکان دارد. و او اگر به مطلبی توجه کند، می فهمد و درک می کند. هنگامی که جواب مثبت داد، بگو: از کجا اطمینان پیدا کرده ای که مراد و منظور عبارات قرآن همان است که تو می گویی؟ شاید گوینده قرآن منظوری غیر از آنچه تو به آن رسیده ای داشته باشد و تو الفاظ و عبارات را در غیر معانی و مراد متکلم آن به کار می بری؟ !»
آن شخص نزد اسحاق کندی رفت و همانطوری که امام به او آموخته بود، با مهربانی تمام با او انس گرفت، سؤال خود را مطرح کرد و او را به تفکر و اندیشیدن وادار نمود. اسحاق کندی از او خواست سؤال خود را تکرار کند، در این حال به فکر فرو رفت و این احتمال به نظر او ممکن آمده و قابل دقت بود، برای همین شاگردش را قسم داد که منشا این پرسش را برای او بیان کند. او گفت: به ذهنم رسید و پرسیدم. استاد گفت: باور نمی کنم که به ذهن تو و امثال تو این پرسش خطور نماید، راستش را بگو، این سؤال را از کجا آموخته ای؟ شاگرد گفت: ابو محمد عسکری به من یاد داد. استاد گفت: آری، الان حقیقت را گفتی. چنین سؤالی جز از آن خاندان نمی تواند باشد. آنگاه نوشته های خود را در این زمینه در آتش سوزانید. (10)
6- ترویج فرهنگ صرفه جویی
برنامه ریزی صحیح در زندگی موجب رشد اقتصادی و از زیر ساخت های توسعه اجتماعی و بالندگی اقتصادی یک جامعه محسوب می شود. در سیره امام حسن عسکری علیه السلام در این رابطه نکات قابل توجهی وجود دارد و در ذیل نمونه ای از آن را می خوانیم:
محمد بن حمزه سروری می گوید: توسط ابوهاشم جعفری - که با هم دوست بودیم - نامه ای به محضر امام عسکری علیه السلام نوشته و درخواست کردم که آن حضرت دعا کند تا خداوند متعال در زندگی من گشایشی ایجاد بفرماید. وقتی که جواب را توسط ابوهاشم دریافت کردم، آن حضرت نوشته بود: «مات ابن عمک یحیی بن حمزة و خلف ماة الف درهم و هی واردة علیک، فاشکرالله و علیک بالاقتصاد و ایاک و الاسراف، فانه من فعل الشیطنة; پسر عمویت یحیی بن حمزه از دنیا رفت و مبلغ صد هزار درهم ارث باقی گذاشت و این درهم ها بر تو وارد می شود (به ارث به تو می رسد) پس خدا را سپاسگذاری کن و بر تو باد به میانه روی، و از اسراف بپرهیز که اسراف از رفتارهای شیطانی است.»
بعد از چند روزی، پیکی از شهر حران آمده و اسنادی را مربوط به دارایی پسر عمویم به من تحویل داد. من با خواندن نامه ای که بین آن اسناد وجود داشت، متوجه شدم که پسرعمویم یحیی بن حمزه دقیقا همان روزی فوت کرده است که امام علیه السلام آن خبر را به من داد.
به این ترتیب از تنگدستی و فقر رهایی یافته و بعد از ادای حقوق الهی و احسان به برادرهای دینی ام، طبق دستور امام علیه السلام زندگی خود را بر اساس میانه روی تنظیم نموده و از اسراف و ولخرجی پرهیز نمودم و به این ترتیب زندگی ام سامان یافت در حالی که در گذشته فردی مبذر و اسراف کار بودم. (11)
7- تاکید بر اصل قرآنی تقیه
امام عسکری علیه السلام برای حفظ نهضت اسلامی و ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام از روش های مختلفی استفاده می کرد. آن حضرت چون در عصر حاکمیت مستبدترین سلاطین عباسی زندگی می کرد و از خطرات بزرگ نسبت به مذهب شیعه و پیروان آن آگاه بود، همواره پیروان خود را به رعایت اصل قرآنی تقیه سفارش می نمود. آن حضرت طبق آیه تقیه که در سوره آل عمران بیان شده است: «لایتخذ المؤمنون الکافرین اولیآء من دون المؤمنین و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شی ء الا ان تتقوا منهم تقیة و یحذرکم الله نفسه و الی الله المصیر (12) » ; «افراد با ایمان نباید به جای مؤمنان، کافران را به دوستی بگیرند و هرکس چنین کند، هیچ رابطه ای با خدا ندارد مگر اینکه از آنان به نوعی تقیه کنید و خداوند شما را از [عقوبت ] خود بر حذر می دارد و بازگشت به سوی خداست.» ، شیعیان را به تقیه توصیه نموده و به این ترتیب از جان شیعیان پاسداری و حفاظت می کرد. به روایتی در این زمینه توجه کنید:
حلبی (یکی از ارادتمندان امام عسکری علیه السلام) می گوید: در شهر سامراء در روزی که قرار بود امام حسن عسکری علیه السلام به بیرون از منزل تشریف بیاورد، به اتفاق عده ای از شیعیان برای ملاقات آن حضرت در بیرون منزلش به انتظار ایستادیم. در آن حال نامه ای از امام علیه السلام دریافتیم که آن حضرت نوشته بود: «الا لایسلمن علی احد و لا یشیر الی بیده و لایومی فانکم لاتؤمنون علی انفسکم (13) ; کسی [در این موقعیت] به من سلام نکند و با دست خود به من اشاره ننماید و [حتی کوچکترین] اشاره ای نکند، برای اینکه شما امنیت جانی ندارید.»
8- تبیین جایگاه آل محمد علیهم السلام در جامعه
ابوهاشم می گوید: از امام حسن عسکری علیه السلام تفسسیر آیه زیر را پرسیدم: «ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات باذن الله » (14) ; «سپس این کتاب را به گروهی از بندگان برگزیده خود به میراث دادیم، از میان آن ها عده ای بر خود ستم کردند و عده ای میانه رو بودند و گروهی به اذن خدا در نیکی ها پیشی گرفتند.»
امام علیه السلام فرمود: هر سه دسته مربوط به آل محمد صلی الله علیه و آله می باشند. آنکه بر خود ظلم روا داشته، کسی است که اقرار به امام ننموده است و مقتصد کسی است که عارف به مقام امام است و گروه سوم و اشخاصی که سبقت درگرفتن فیض و خیرات دارند، امامان معصوم علیهم السلام هستند.
ابو هاشم می گوید: من در فکر فرو رفتم که این چه عظمتی است که نصیب امامان معصوم علیهم السلام شده و مقداری هم اشک ریختم. امام عسکری علیه السلام نگاهی به من انداخته و فرمود: مقام ائمه بالاتر از آن است که تو در مورد عظمت شان آل محمد صلی الله علیه و آله می اندیشی! شکر خدا را به جا آور که تو را از تمسک کنندگان به ریسمان ولایت آل محمد صلی الله علیه و آله قرار داده است و روز قیامت; زمانی که سایر مردم با رهبرانشان محشور می شوند، تو در ردیف پیروان آل محمد صلی الله علیه و آله بوده وبا آنان محشور خواهی شد. تو بهترین راه راانتخاب نموده ای! (15)
9- اهتمام به دو اصل تولی و تبری
سیره عملی امام عسکری علیه السلام در صحنه های اجتماعی، نکات برجسته ای برای پیروان آن حضرت دارد. یکی از مهم ترین فرازهای سیره اجتماعی آن حضرت، توجه به دو اصل تولی و تبری می باشد. در موارد متعدد و مناسبت های به دست آمده، امام یازدهم علیه السلام شیعیان رابه دوستی اهل بیت علیهم السلام و بیزاری از دشمنان آنان ترغیب می نمود. به عنوان مثال روزی علی بن عاصم کوفی که مردی نابینا بود به محضر امام شرفیاب شد. او ضمن گفت و گو با حضرت، ارادت خالصانه خویش را به خاندان نبوت اظهار نموده وگفت: من از یاری عملی شما ناتوانم و به غیر از ولایت و محبت شما و بیزاری از دشمنانتان و لعن به آنان در خلوت ها سرمایه ای ندارم، با این حال وضعیت من چگونه خواهد بود؟ !
امام عسکری علیه السلام فرمود: پدرم از جدم رسول خدا روایت نمود که: «من ضعف علی نصرتنا اهل البیت و لعن فی خلواته اعداءنا بلغ الله صوته الی جمیع الملائکة... فاذا بلغ صوته الی الملائکة استغفروا له و اثنو علیه; هرکس توانایی یاری نمودن ما اهل بیت را نداشته باشد و در خلوت هایش به دشمنان ما لعنت بفرستد، خداوند صدای او را به همه فرشتگان می رساند... هنگامی که صدای او به فرشتگان برسد، آنان برای وی طلب آمرزش نموده و او را می ستایند.»
امام علیه السلام در ادامه می فرماید: آن فرشتگان می گویند: «اللهم صل علی روح عبدک هذا الذی بذل فی نصرة اولیائه جهده و لو قدر علی اکثر من ذلک لفعل; خدایا بر روح این بنده ات درود فرست که در یاری اولیائش تمام تلاش خود را انجام می دهد و اگر بیش از این توانایی داشت انجام می داد.» در این حال از طرف خدای سبحان ندا می آید که ای ملائکه من! من دعای شما را درحق این بنده ام اجابت کردم و بر روح او درود فرستادم و در ردیف ارواح ابرار و از بهترین بندگان برگزیده خویش گردانیدم. (16) »
احمدبن مطهر می گوید: یکی از شیعیان به امام عسکری علیه السلام نامه نوشته و در مورد ارتباط با واقفیه (17) سؤال کرد. آن حضرت در جواب نوشت: «آن ها را دوست نداشته باشید، به عیادت مریض های آنان نروید، در تشییع جنازه هایشان شرکت نکنید، بر مرده هایشان نماز نخوانید و در این مورد فرقی نمی کند که کسی امامت یکی از امامان معصوم را انکار کند یا اینکه فردی که دارای مقام امامت از طرف خدانیست را جزء امامان معصوم بداند و یا (مانند مسیحیان) قائل به تثلیث باشد. بدانید که منکر آخرین امامان معصوم علیه السلام همانند انکار کننده امامان قبلی است و هرکس به تعداد امامان بیفزاید مثل کسی است که از امامان معصوم کم می کند. (18)
10- پاسخ به پرسش های روز
یکی از مهم ترین موارد در سیره اجتماعی امام عسکری علیه السلام پاسخ گویی به شبهه های فرهنگی و دینی جامعه بود.
ابوهاشم جعفری می گوید: روزی ابوبکر فهفکی از امام یازدهم پرسید: چرا زن بی نوا درارث یک سهم و مرد دو سهم می برد. امام فرمود: «چون جهاد و پرداخت مخارج به عهده زن نیست و نیز پرداخت دیه قتل خطا بر عهده مردان است و بر زن چیزی نیست. (19) »
ابوهاشم در ادامه می افزاید: من پیش خود گفتم که قبلا شنیده بودم «ابن ابی العوجا» از امام صادق علیه السلام همین را پرسید و همین جواب را شنید. در این هنگام که از قلب من چنین سخنی خطور نمود، حضرت رو به من نموده و فرمود: «آری، این سؤال ابن ابی العوجاء است و وقتی سؤال همان است، پاسخ ما نیز همان خواهد بود. اول و آخر ما در علم و منزلت مساوی هستند و برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیر مؤمنان فضیلت و امتیازشان ثابت است. (20) »
11- تشویق عالمان و دانشمندان راستین
حمایت ائمه اطهار علیهم السلام از دانشمندان راستین و متفکران متعهد، در گسترش فرهنگ غنی و مترقی اهل بیت علیهم السلام نقش مهمی داشت.
امام عسکری علیه السلام با قدر دانی از چهره های فرهنگی شیعه، جرقه امید را در دل دانشوران و دانش دوستان پدید می آورد و آنان را برای تلاش هرچه بیشتر در راه گسترش فرهنگ شیعه امیدوارتر می ساخت.
ابوهاشم جعفری از یاران راستین امام عسکری علیه السلام و از نوادگان جعفر طیار علیه السلام می گوید: روزی کتاب «یوم و لیله » از تالیفات یونس بن عبدالرحمن را به حضرت امام حسن عسکری علیه السلام عرضه کردم. حضرت آن را مطالعه نموده و پرسید: این کتاب تالیف کیست؟
گفتم: این از آثار یونس بن عبدالرحمن از منتسبین به آل یقطین است. امام علیه السلام فرمود: «اعطاه الله بکل حرف نورا یوم القیامة; خداوند در مقابل هر حرف [که در این کتاب نوشته، ] نوری برای او در قیامت عطا فرماید. (21) »
همچنین امام عسکری علیه السلام در نامه ای به علی بن بابویه قمی - از دانشمندان برجسته شیعه در قم - به نحو شایسته ای او را می ستاید. در بخشی از آن نامه آمده است: ای بزرگ مرد و مورد اعتماد و فقیه شیعیان من، ابوالحسن علی بن حسین قمی! خداوند متعال تو را بر اموری که مورد رضای اوست موفق بگرداند و برای تو فرزندان صالح و شایسته عطا فرماید. ای مرد دانشمند و مورد اطمینان من، ابالحسن! صبرکن و شیعه مرا به صبر فرمان ده، همانا زمین از آن خداست که بندگانش را وارث آن می سازد. و سرانجام نیکو برای پرهیزگاران است و سلام و رحمت خدا و برکات او بر تو و بر همه شیعیانم باد. (22) »
12- رهبری مبارزات سری
پیشوای یازدهم علی رغم فشارهای شدید سیاسی و با وجود حضور اجباری در مناطق نظامی و تحت کنترل، با تیز بینی خاصی با دوستان و شیعیان خویش ارتباطی عمیق ایجاد کرده بود.
به عنوان نمونه: امام حسن عسکری علیه السلام در یکی از روزها داود بن اسود را فرا خوانده و چوبی گرد و دراز به اندازه کف دست در اختیارش گذاشت و دستور داد که آن را به عثمان بن سعید عمری از افراد مورد اعتماد امام عسکری علیه السلام و اولین نائب خاص حضرت مهدی علیه السلام برساند.
او می گوید: به قصد اجرای فرمان حضرت عسکری علیه السلام به راه افتادم. در راه با سقایی روبه رو شدم که استرش راه را سد کرده بود. من آن چوب را به هدف راندن استر بالا برده و به حیوان زدم. ناگهان چوب شکسته و شکاف برداشت، چون چشمم به قسمت شکافته چوب افتاد نامه هایی را دیدم که در داخل آن جاسازی شده بود. با عجله چوب را در آستینم پنهان کردم. دراین حال مرد سقا شروع کرد به داد و فریاد کردن، به من و سرورم دشنام می داد. بعد از انجام ماموریت، به خانه امام علیه السلام بازگشتم. عیسی از خدمتگزاران آن حضرت به نزدم آمد و گفت: مولای تو می گوید: «چرا استر را زدی و چوب را شکستی؟ ! دیگر کاری نکن که نیازی به عذر خواهی داشته باشد و از تکرار خطای خود خودداری نما. اگر شنیدی کسی به ما دشنام می دهد اعتنا نکن و از معرفی خود پرهیز کن، چون ما در سرزمینی بد زندگی می کنیم. پس راه خود را برو و بدان که اخبار و احوال تو به ما می رسد. (23) »
13- نجات جامعه از بحران های سرنوشت ساز
در سامراء قحطی سختی پیش آمد، معتمد خلیفه وقت فرمان داد مردم به نماز استسقاء (طلب باران) بروند، مردم سه روز پی در پی برای نماز به مصلی رفتند و دست به دعا برداشتند ولی باران نیامد، روز چهارم جاثلیق (پیشوای اسقفان مسیحی) همراه مسیحیان و راهبان به صحرا رفت، یکی از راهبان هر وقت دست به سوی آسمان بلند می کرد بارانی درشت فرو می بارید. روز بعد جاثلیق همان کار را کرد و آن قدر باران آمد که مردم دیگر تقاضای باران نداشتند; همین موجب شگفتی ونیز شک و تردید وتمایل به مسیحیت درمیان بسیاری از مسلمانان شد و جامعه اسلامی در آستانه یک بحران سرنوشت ساز و خطرناک قرار گرفت.
این وضع برخلیفه ناگوار بود، پس به دنبال امام عسکری علیه السلام فرستاد و آن گرامی را از زندان آوردند. خلیفه به امام عرض کرد: امت جدت را دریاب که گمراه شده اند! امام فرمود: از جاثلیق بخواه که فردا سه شنبه به صحرا بروند. خلیفه گفت: مردم باران نمی خواهند بنابراین به صحرا رفتن چه فایده ای دارد؟ امام فرمود: برای آنکه انشاءالله شک و شبهه را برطرف سازم. خلیفه فرمان داد و پیشوای اسقفان همراه راهبان سه شنبه به صحرا رفتند. امام علیه السلام نیز در میان جمعیت عظیمی از مردم به صحرا آمدند. آنگاه مسیحیان و راهبان برای طلب باران دست به سوی آسمان برداشتند، آسمان ابری شد وباران آمد. امام فرمان داد دست راهب معینی را بگیرند و آنچه در میان انگشتان اوست بیرون آورند. در میان انگشتان او استخوان سیاه فامی از استخوان های آدمی یافتند، امام استخوان را گرفت و در پارچه ای پیچید و به راهب فرمود: اینک طلب باران کن. راهب این بار هم دست به آسمان برداشت اما ابر کنار رفت و خورشید نمودار شد. مردم شگفت زده شدند. خلیفه از امام پرسید:
این استخوان چیست؟ امام علیه السلام فرمود: این استخوان پیامبری از پیامبران الهی است که از قبور برخی از پیامبران برداشته اند و استخوان پیامبری ظاهر نمی شود جز آنکه باران می آید. امام را تحسین کردند و استخوان را آزمودند دیدند همانطور است که امام می فرماید. (24)
پی نوشت ها:
1) بحارالانوار، ج 50، ص 236.
2) منتخب التواریخ، ص 828; بحارالانوار، ج 50، ص 236; اصول کافی، ج 1، باب مولد ابی محمد الحسن بن علی علیه السلام.
3) اعلام الوری، ص 370.
4) بحارالانوار، ج 50، ص 304.
......................... ..................... ادامه دارد ...................
http://www.hawzah.net/fa/magazine/view/2689/4280/27811
***نسیم معرفت***
** پرهیزازهرکاری و گفتاری که موجب تباهی دین وآخرت است+نسیم معرفت
قال علی (عَلَیهِ السَّلامُ ) :
اِحذَر کُلَّ قَولِِ وَ فِعلِِ یِؤَدِّی اِلَی فَسادِالأخِرَةِ وَ الدِّینِ .
(غُرَرُ الحِکَم و دُرَرُالکَلِم آمُدی حدیث 2597 - تَصنیف غُرَرُ الحِکَم و دُرَرُالکَلِم با تحقیق مصطفی درایتی )
[ غُرَرُ الحِکَم و دُرَرُالکَلِم از قاضى ناصح الدِّین ابوالفَتح عَبدالواحِد بن مُحمد بن عبدالواحد تمیمى آمُدى (م510یا 550ق) . او قاضى شهر آمُد یا دیاربَکر کنونى ترکیه بود . غُرَرُ الحِکَم و دُرَرُالکَلِم دارای بیش از ده هزار یعنی 10760 حدیث از سخنان کوتاه حضرت علىِّ بن ابیطالب (عَلَیهِ السَّلامُ ) است و 91 باب دارد - تصنیف غُرَرُ الحِکَم و دُرَرُالکَلِم که به صورت فهرست است و توسط مصطفی درایتی و حسین درایتی تنظیم شده است ]
***نسیم معرفت***
سوال
سلام علیکم
استاد ، یک بحث عقلانی درباره استفاده و یا عدم استفاده از اینترنت و فضای مجازی برای خودم مدتها ایجاد شده بود .بنده وقتی می خواهم مواد غدایی بخرم اول احساس نیاز می کنم بعد می روم در مغازه و پس از جستجو و چک و چونه و...بعدش آن رو می خرم .چطور غذای عقل و روح که مهم تر هست این مراحل باید داخلش نباشد یعنی بنده باید مطالبی را بخوانم که نیازم باشد و دوم اینکه خودم دنبالش باشم .یعنی ما اگاهانه در غذای شکم رفتار و اقدام می کنیم اما در غذای عقل و قلب که فطرت را تشکیل می دهند قایل به رفتار غیر اگاهانه می شویم. مگر هر چیز خوبی بدرد هر فرد می خورد ، روزه مصلحت دارد اما برای فردی که درد معده دارد ضرر داد. فرضا آب بِه و آلبالو بسیار خوب است اما نه برای فردی که ناراحتی قلبی دارد. پس گام اول ، آگاهانه یا نا آگاهانه بودن کار است . گام دوم ، اثر بخشی آن است.
کسی با ابزاری مثل اینترنت و ... مخالف نیست .بحث در شرایط استفاده از ابزار است .بله اگر ده نفر دور هم بنشینیم و بگوییم الآن فلان درس مورد نیاز ما هست پس ما ده نفر احساس نیاز کردیم حال یک گروه در تلگرام راه می اندازیم و می دانیم موضوع چیست(موضوع فرضا فلان درس است) و در کنارش قواعدی و ضوابطی هم می گذاریم و آن اینکه مثلا ما ده نفر به هم می گوییم چون رسانه باعث تقویت قوای خیالیه می شود و ما با تقویت قوه عاقله و فطرت به توحید می رسیم پس بعد از استفاده از رسانه و فضای مجازی در حدود مشخص که فلان درس و یا فلان موضوع باشد ، متعهد می شویم مثلا 5 دقیقه به یک مسله عقلی فکر و مثلا دو آیه قرآن بخوانیم ، و ما ده نفر مثلا دوباره با هم خطرات تلگرام را هم گوشزد می کنیم که مثلا استفاده از تلگرام در همین حد یعنی فلان درس کافی است و اگر زیاده روی کنیم دچار وب گردی و اتلاف عمر و وقت شریف و عادت به فضای مجازی می شویم.
واما پاسخ به سوال:
سلام واحترام
اَحسَنت
مَرحَبا
به محضر شریفتون عرض می کنم که هم عقلی و هم عقلایی است که انسان بر اساس نیاز ها حرکت کند و اقدام نماید چه نیازهای مادی و معیشتی و چه نیاز های معنوی و روحی و مانند آن. منتهی نیاز ها یکسان نیستند و به عبارتی نیاز های ما دوقسم است:
1-نیاز های خاص و مهم
2-نیاز های عمومی و غیر خاص
مثلا در امور معیشتی نیاز به همسر و مسکن و خوراک و پوشاک و مانند آن از نیازهای مهم و خاص و ویژه هستند ولی برخی نیاز ها هم اگر چه خیلی مهم و خاص نیستند و به عبارت دیگر عمومی وغیرخاصند ولی وقتی در کنار نیازهای مهم قرار می گیرند مهم می شوند. مثلا بدون رنگ آمیزی منزل هم می شود در منزل مسکونی زندگی کرد ولی با توجه به جوانب دیگر و با لحاظ مسکن ، رنگ آمیزی منزل هم مهم می شود .
در رابطه با نوع نیاز ما به اینترنت و فضای مجازی نیز چنین است که گاهی نیاز شخصی مهم برای خود و یا نیاز مهم و خاص برای دیگران و یا جامعه و یا دین و مذهب و فرهنگ داریم و گاهی نیازهای غیر مهم و به عبارتی عمومی است. مثلا اگر بنده بخواهم یک مقاله علمی و تحقیقی بنویسم در این صورت یک نیاز خاص و ضروری و مهم به فضای مجازی و اینترنت پیدا می کنم و داخل در گروه یا سایتی می شوم که فرضا در آن رابطه می خواهم تحقیق کنم مثل گروه و یا سایتِ خاص فلسفی وکلامی و یا اقتصادی و سیاسی صِرف . و..... در باره نیازهای خاص و مهمِّ مربوط به دیگران و جامعه و اسلام و مسلمین نیز چنین عمل می کنم و از گروه های خاصِّ علمی و دینی در فضای مجازی و یا سایت های معتبر بهره مند می شوم .اما برخی نیازهای ما عمومی و عام و غیر خاصند که رسیدن به آنها ممکن است ثمراتی و مزایایی درجهت مادی و معنوی داشته باشد. مثلا در یک گروه مفید و سودمند در فضای مجازی و شبکه اجتماعی مثل (گروه نسیم معرفت) عضو می شویم و به اندازه لازم اطلاعات عمومی کسب می نماییم . حدیث و یا شعر و یا حکایت و یا پند و یا خبری و ... می بینیم و می خوانیم و استفاده می بریم . این مطالب عمومیِ مفید فرضاََ در (گروه نسیم معرفت) در حدی که به اندازه لازم برایش وقت می گذاریم از نیازهای عمومی ما است که در افزایش توان فکری و روحی ما تاثیرگذار است . در زمان های قدیم برخی علماء و بزرگان ، کشکول می نوشتند مثل کشکول شیخ بهایی که معمولا در کتاب های کشکولی مطالب عمومی و متنوِّع وجود دارد که جهت کسب اطلاعات عمومی و رفع خستگی ذهنی و روحی به آن ها مراجعه می کردند . نیاز های عمومی ما به اینترنت و شبکه های مجازی مثل کشکول است و یا مثل این است که ما مطالعه را دو قسم می کنیم : 1- مطالعه کتاب های تخصصی و فنی که هرکسی به تناسب رشته خاص و مورد علاقه اش کتاب هایی را تهیه می کند و به مطالعه می پردازد 2- مطالعه کتاب های عمومی و غیر تخصصی و به اصطلاح مطالعه آزاد. مطالعه عمومی و آزاد در شکوفایی ذهن بسیار اثر گذار است . اطلاعات عمومی به انسان کمک می کند که در رشته تخصصی خویش و نیز در امور دیگر موفق تر باشد. مثلا مطالعه کتاب های حدیثی و تربیتی و اخلاقی و اجتماعی و سیاسی و خواندن اشعارِ شُعراءِ بزرگ مثل سعدی و حافظ و مولوی و سَنایی غَزنَوی و ... ، روح و روان و ذهن را شکوفا و پویا می نماید و در پرتو روح و روانِ سالم و پویا می توان مطالب سنگین و تخصصی را بهتر درک نمود . پس نیاز های عمومی ما به شبکه های مجازی و اینترنت همانند مطالعات عمومی ، نقش مثبتی در نوع مطالعه تخصصی و خاص ما دارد.البته ما وظیفه داریم که جهت تامین نیازهای خاص و عام خود در شبکه های اجتماعی و اینترنتی با درایت و برنامه و مانند آن وارد شویم و از کسانی نباشیم که بی جهت عمرشریفشان را در این شبکه ها با تخیُّلات و خیالات و لغویات و لهویّات ضایع می کنند و از فطرت پاک توحیدی و الهی و عقل سلیم دور می شوند و یا با اغراض نفسانی و شیطانی در اینترنت و فضاهای مجازی سرگرم هستند و سبب انحراف و فساد خود و دیگران می باشند
در ضمن فضای مجازی (تقریبا )همانند داروخانه است که هرکس به تناسب نیازهای خاص و عام خود از آن بهره می برد و کسی نمی گوید که این همه دارو برای چه در داروخانه است ؟!! و نیز بلاتشبیه مثل توضیح المسایل است که هزاران مساله در آن است و شخص مکلف براساس نیازهای خاص و یا غیرخاص به آن مراجعه می کند و.... کسانی که بیش از حد مطالعات تخصصی و خاص می کنند و یا به نیازهای خاص می پردازند بیمار می شوند و کسانی که بیش از حد فقط دنبال اطلاعات عمومی و نیازهای عمومی هستند آدم های موفقی نیستند . باید به هردوبخش توجه نمود . در روایات هم آمده است که هرگاه از نظر ذهنی و فکری در یک کار علمی خسته شدید به کار دیگر و یا سخن دیگر و یا حدیث بپردازید تا روحیه و نشاط بگیرید و ذهنتان و روحتان را در یک چیز خسته نکنید. ... در نهج البلاغه فیض الأسلام حکمت 89 حضرت علی (عَلَیهِ السَّلامُ ) چنین فرمود : اِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَما تَمَلُّ الاَْبْدانُ فَابْتَغُوا لَها طَرائِفَ الْحِکَمِ . یعنی این دلها (از فکر و اندیشه در یک موضوع) بستوه آمده خسته و ملول میشوند چنانکه بدنها و تن ها ( نیز از ادامه یک کار ) بستوه آمده و خسته میشوند، پس براى (رفع خستگىِ ) دلها ،حکمتها و دانش هاى تازه و شگفت آور را بطلبید (تا در کسب حکمت و بدست آوردن دانش کوشش داشته و خسته نشوید).
به نظر بنده لازم و شایسته است که با برنامه و هدف درست در برخی گروه های خوب و سودمند در شبکه های اجتماعی و مجازی شرکت کنیم که فواید و ثمرات عدیده ای دارد که برخی از آن ها در لابلای مطالب مذکور بیان شده اسنت .
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
روز جمعه
12 آذر 1395 ه.ش
دوم ربیع الاول 1438 ه. ق
***نسیم معرفت***
به نام خدا
سوال:
آیا اینترنت و فضای مجازی از ابزارهای شیطانی است یا نه؟!! آیا می توان با این ابزارها کار فرهنگی نمود ؟!! آیا ارزش دارد که طلاب و فضلاء در این عرصه فعالیت فرهنگی کنند؟!!!
در پاسخ به این پرسش نکاتی را عرض می کنم :
1- انسان عاقل باید از ابزارهای موجود که می توان در جهت حلال و مشروع بکارگرفت به درستی استفاده کند . هر زمانی و عصری ابزارهای خاص خودش را دارد. زمانی اسب و اَستر و اُلاغ و داس و تبر و تیشه و نیزه ...بود ولی اکنون ودر عصر ما ابزارهای پیشرفته ای وجود دارد که می توان در جهت اهداف صحیح و امور فرهنگی و علمی و سیاسی و اقتصادی و غیره از آن ها بهره گرفت .
2- ابزارها و امکانات تبلیغی و فرهنگی در زمان های سابق به شکل خاص و محدودی بوده ولی اکنون و در عصرما امکانات و فضاهای تبلیغی گسترده شده است و شامل رادیو و تلویزیون و سینما و تآتر و هنر و اینترنت و ماهواره و فضای مجازی و مانند آن ها می شود و مقتضیات زمان عقلا و شرعا اقتضا دارد که از این امور در جهت اَغراض و اهداف عالیه و صحیح استفاده گردد و نسبت به آن ها غفلت نشود.
3- دشمنان اسلام با همین ابزار ها بر ضد اسلام و دین و بشریت فعالیت می کنند و ما اگر بی توجه باشیم آسیب های بیشتری به دین و مسلمانان و بشریت وارد خواهد شد .
4- مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای بر حضور طلاب و فضلا در عرصه فضای مجازی تاکید دارند . البته این حضور باید با مدیریت و برنامه و هدف درست همراه باشد . ایشان در دیدار با مدیران و مُدرِّسان و طلاب حوزه های علمیه تهران در تاریخ 25 اردیبهشت سال 1395 چنین فرمودند : این میدان (فضای مجازی )، میدان واقعی جنگ است و روحانیون و طلاب باید مسلح و آماده، وارد عرصه مقابله با شبهات و تفکرات غلط و انحرافی شوند....
و نیز در دیدار با علماء و روحانیون خراسان شمالی در تاریخ نوزدهم مهر 1391 چنین فرمودند :
نظام اسلامی یک امکان عظیمی را در اختیار داعیان اِلَیاللّه و مُبلّغان اسلام قرار داده. کِی چنین چیزی در اختیار شما بود؟ امروز یک طلبهی فاضل در تلویزیون مینشیند نیم ساعت حرف میزند، ده میلیون، بیست میلیون مستمع از روی شوق به حرف او گوش میدهند. کِی چنین چیزی برای من و شما در طول تاریخ روحانیت، از اول اسلام تا حالا، وجود داشته؟ این اجتماعات بزرگ کِی وجود داشت؟ این نمازجمعهها کِی وجود داشت؟ این همه جوان مشتاق و تشنهی معارف کِی وجود داشت؟ امروز این جوانهای دانشجو و غیر دانشجو را که مشاهده میکنید - حالا من دانشجوها را میگویم - همهشان تقریباً و تغلیباً مشتاقند از مفاهیم اسلامی و معارف اسلامی چیزهائی را بشناسند و چیزهائی را بفهمند و سر در بیاورند. من و شما باید زمینه فراهم کنیم که بتوانیم به آنها جواب دهیم. این فرصت تا امروز کِی برای روحانیت وجود داشته؟ علاوه بر این، ابزارهای تسهیلکننده، مثل رایانهها و ارتباطات اینترنتی و فضای مجازی و سایبری هم که الان در اختیار شماست. اگر بتوانید اینها را یاد بگیرید، میتوانید یک کلمه حرف درستِ خودتان را به هزاران مستمعی که شما آنها را نمیشناسید، برسانید؛ این فرصت فوقالعادهای است؛ نبادا این فرصت ضایع شود. اگر ضایع شد، خدای متعال از من و شما روز قیامت سؤال خواهد کرد: از فرصت این همه جوان، این همه استبصار، این همه میل و شوق به دانستن، شما برای ترویج معارف اسلامی چه استفادهای کردید؟ نظام اسلامی یک چنین خدمتی به ما معممین و روحانیون کرده. مگر میتوانیم خودمان را کنار بگیریم؟
5- از اینکه مردم به درستی از ابزاری مثل اینترنت و فضای مجازی استفاده نمی کنند نمی توان نتیجه گرفت که این ابزارها و وسیله ها ، وسیله های شیطانی هستند . بلکه باید عرصه اینترنت و فضای مجازی از سوی مسولان نظارت و مدیریت شود و در باره استفاده درست و منطقی از این ابزارها روشنگری و فرهنگ سازی گردد .بخشی از آسیب هایی که از این ابزارها به جامعه و جوانان وارد می شود ناشی از عدم مدیریت صحیح از سوی مسولان و متولیان امر است . مقام معظم رهبری در باره نظارت بر فضای مجازی در تاریخ شانزدهم شهریور 1394 در دیدار رئیسجمهور و اعضای شورای عالی فضای مجازی ، چنین فرمودند :
... کسی مخالف استفاده از فضای مجازی نیست بلکه موضوع اصلی این است که در چنین عرصهای که لغزشگاه است باید زمینهی استفادهی صحیح فراهم شود نه آنکه فضای مجازی بهصورت رها و غیر قابل کنترل باشد...
ایشان با گلایه از وزارت ارتباطات و شورای عالی فضای مجازی گفتند: کسی بهدنبال بستن فضای مجازی نیست؛ زیرا این کار عاقلانه نیست اما چرا هنگامی که کشورهای دیگر برای حفاظت از فرهنگ خود، در استفاده از فضای مجازی چارچوبهایی قرار میدهند، ما فضای مجازی را رها کردهایم؟
6- چه بخواهیم و چه نخواهیم به گفته کارشناسان نمی توان فضای اینترنتی رو حذف کرد و این مطلب از لابلای سخنان مقام معظم رهبری هم استفاده می شود لذا ایشان هم تاکید برحضور حساب شده و هدفمند در عرصه اینترنت و فضای مجازی دارند و اساسا همانگونه که ما نسبت به وقایعی که در خارج و در اطراف ما اتفاق می افتد نباید بی خیال باشیم نسبت به مسایلی که در فضای مجازی می گذرد نباید بی توجه باشیم و فضای مجازی در واقع یک فضای واقعی و حقیقی است و حضرت آیت الله جوادی آملی در درس تفسیر خود در ضمن تفسیر آیه 13 از سوره حُجُرات در رابطه با فضای مجازی چنین فرمودند : ... ما فضای مجازی نداریم، آنها که توفیق تبلیغ و رفتن به روستاها و شهرها را ندارند این فضای حقیقی را دریابند، همین که اندیشه نقل و انتقال یابد و جوانی متحول شود، فضا فضای حقیقی است و تبلیغ رخ داده است.
7- بوسیله ابزارهایی مثل اینترنت و فضای مجازی می توان تعالیم حیاتبخش قرآن کریم و اهل بیت (علیهم السلام ) و مطالب علمی و اخلاقی و معرفتی و ... را به مردم انتقال داد .
8- بنده این ابزار ها را بطور مطلق ، شیطانی نمی دانم بلکه این ما هستیم که باید این ابزار ها و وسیله ها را در خدمت فرهنگ و اسلام و دین قرار دهیم . در صورتی و در شرایطی این ابزارها شیطانی تلقی می شوند که عقلا و شرعا چیزی جز زیان و ضرر و خسارت و انحطاط برای جامعه و مردم نداشته باشند ولی این مطلب را نمی توان انکار کرد که امروزه می توان با این ابزارهای پیشرفته مثل اینترنت و فضاهای مجازی و اجتماعی و غیره ، پیام اسلام راستین نَبَوی و تشیعِ علوی را به جهانیان رسانید و ده ها و صد ها نوع استفاده درست و صحیح در جهت خدمت به دین و مردم از این ابزارها و امکانات نمود .
9- البته افرادی که با انگیزه های مختلف علمی و سیاسی و فرهنگی ،در فضای مجازی گروه ایجاد می کنند مسؤل هستند و باید برای مدیریت و نظارت بر گروه فر صت و وقت کافی بگذارند و ارزیابی کنند که گروهی را که ایجاد کردند تا چه اندازه سودمند و مفید بوده است. ؟ اگر ثمره ای نداشته باشد گروه را حذف کنند و وقت خود و دیگران را تلف نکنند و اگر ثمرات و برکاتی دارد با قوت و اراده بیشتری به آن استمرار ببخشند . نیت پاک و اخلاص و داشتن هدف و برنامه در اقدام به کار فرهنگی در فضای مجازی بسیار تأثیرگذار می باشد .
10-بنده معتقدم حضور در عرصه فضای مجازی برای طلاب و فضلاء یک فریضه و یک جهاد است و غفلت نسبت به این عرصه مهم ، مورد بازخواست خداوند است که چرا علماء و طلاب و فضلا نرفتند و یاد نگرفتند و مدیریت درست نکردند.
11- اگر شیطان بخواهد کسی را فریب بدهد بدون این ابزار ها هم فریب می دهد و دچار گناه و معصیت می کند کما اینکه در اعصار گذشته شیطان با ساده ترین ابزار فریب می داد و امروز نیز به شکلی دیگر. مهم این است که انسان متوجه باشد و به خداوند پناه ببرد از هرچیزی که او را غافل و گمراه نماید . گاهی همین قرآن و دین که از بالاترین قداست برخوردار است وسیله ای برای انحراف و معصیت می شود . چه بسیار کسانی که از راه همین مقدسات گمراه و فاسد و ساقط شدند . خود قرآن و دین که مشکلی ندارد ولی درتاریخ ببینید و نیز اکنون ببییند که شیطان و شیاطین با امور مقدسی مثل قرآن و دین و.... چگونه مردم را گمراه می کنند. سعدی علیه الرحمه می گوید :
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره زار خس
در پایان باز به سخن گهر بار مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای توجه می دهم که در تاریخ نوزدهم مهر 1391 در
دیدار با علماء و روحانیون خراسان شمالی فرمود : .... علاوه بر این، ابزارهای تسهیلکننده، مثل رایانهها و ارتباطات اینترنتی و فضای مجازی و سایبری هم که الان در اختیار شماست. اگر بتوانید اینها را یاد بگیرید، میتوانید یک کلمه حرف درستِ خودتان را به هزاران مستمعی که شما آنها را نمیشناسید، برسانید؛ این فرصت فوقالعادهای است؛ نبادا این فرصت ضایع شود. اگر ضایع شد، خدای متعال از من و شما روز قیامت سؤال خواهد کرد: از فرصت این همه جوان، این همه استبصار، این همه میل و شوق به دانستن، شما برای ترویج معارف اسلامی چه استفادهای کردید؟ نظام اسلامی یک چنین خدمتی به ما معممین و روحانیون کرده. مگر میتوانیم خودمان را کنار بگیریم؟
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
روز پنج شنبه
یازدهم آذر 1395 ه.ش
اول ماه ربیع الاول 1438 ه.ق
** حجت الأسلام محمد حسن حسن زاده فومنی + کلیک کنید
***نسیم معرفت***
بسم الله الرحمن الرحیم
ملتی که از شهادت ترس ندارد پیروز است
امام خمینی
هردم بشارت ها به دل از هاتف جان می رسد
هرکس که از جان بگذرد آخر به جانان می رسد
پرورش یافتگان مکتب نورانی اسلام وقرآن و اهل بیت (عَلَیهِمُ السَّلامُ ) با بهره مندی از نور عشق و ایمان و اعتقادِ راسخ به پروردگارِ عالَمیان و وعده های راستینِ او با گام های استوار و آهنین ، در راه آیینِ حق به مجاهدت و تلاش می پردازند و با فروغِ علم و ایمان ، دورافتادگانِ از مسیرِ حق را به شاهراهِ هدایت رهنمون می سازند . اینان با مشعل های فروزانِ علم و بصیرت و اخلاص ، روشنی بخشِ محفل ها و دل ها می باشند و در ایامِ پربار و بابرکت زندگیِ خود ، خیر و آسایش و راحتی و رشد و ترقی و پیشرفت را به جامعه و دیگران هدیه می دهند . کارنامه زندگیشان و صفحاتِ دورانِ عمرشان در پرتوِ شعاعِ نور بندگی ویادِ خدا و عشقِ به ذَواتِ مُقدَّسه انوار عصمتِ الهی و خدمتِ خالصانه به مردم ، درخشنده و تابناک است . سیما و رفتار و گفتارشان لبریز از صدق و صفا و صمیمیت و نورانیت و اخلاص است و شعشعه نور ایمان و اخلاصشان در همه جا گسترده است و ملکوتیان و عرش نشینانِ قُدسی را به اعجاب وا می دارد که گفته اند :
گر نور عشق حق به دل وجانت افتد
بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی ( حافظ)
اینان با عبور از قلمرو مادیات و تعلُّقاتِ دنیوی و با سیرِ معنوی و عروجِ عارفانه و تعبُّد و بندگیِ خالصانه به لذّتِ دیدار یار می رسند و در آیینه دل ، جمالِ رُخ یار را به تماشا می نشینند که گفته اند :
بلبلان را آرزویی جز گل و گلزار نیست
عاشقان را لذّتی جز لذّتِ دیدار نیست
(علامه حسن زاده آملی)
و حکیم فیّاضِ لاهیجی نیز چنین گوید :
جلوه معشوق بر عاشق قیامت می کند .
چنین پرورش یافتگانی با این اوصاف جمیله در طولِ اعصار بسیارند که یکی از آنها همسر مکرّمه حضرت حجت الأسلام آقای محمد حسن حسن زاده ، طلبه شهیده بانو زهرا دقیقی خداشهری فومنی می باشد که با بهره مندی از معرفت سرشار و عشق به پروردگار ، دوران پُرباری در زندگی داشته و عمری را در پاکی و تقوی و معنویت و خدمت و تربیتِ فرزندان صالح گذراند و عشق به خدا و مکتب اهل بیت (عَلَیهِمُ السَّلامُ ) و فداکاری در راه دین و قرآن ، سرلوحه زندگی این دو زوجِ مُخلص و فداکار بوده و با دلداگی و عشقی که به خاندانِ عصمت و طهارت بویژه سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (عَلَیهِ السَّلامُ ) داشت در سفر کربلا در تاریخ ... / 8 / 1390 براثر بمب گذاری دشمنان اهل بیت (عَلَیهِمُ السَّلامُ ) و تروریست های وابسته به استکبار جهانی به مقام رفیع شهادت نائل آمد و به خواسته دیرینه اش که فدا شدن و شهادت در راه مکتب حسین بن علی (عَلَیهِِمَا السَّلامُ ) بود ، دست یافت و جناب حجت الأسلام آقای محمد حسن حسن زاده که همراه همسرش در این سفرزیارتی و معنوی بوده نیز علاوه برآنکه افتخار جانبازی شیمیایی بودن را داشت ، به مقام جانبازی مجدد سرافراز شد. عزت و سرافرازی و ماندگاریِ مکتبِ برحقِّ تشیُّع تا روز قیامت بر عشق و فداکاری و جانبازی در راه خداوند متعال است و پیروانِ راستین مکتب اسلام واهل بیت (عَلَیهِمُ السَّلامُ ) همیشه آماده ایثار و جانفشانی و شهادت می باشند که گفته اند :
از تشیُّع غیر عشق و عاشقی باور مکن
کی توان بی عشق کردن اهل و مال و جان نثار
حکیم فیّاض لاهیجی
مجمع نمایندگان طلاب و فضلای استان گیلان بر خود وظیفه می داند که با اظهارِ تألُّم و تأثُّر از این حادثه جانگداز ، این مصیبت وارده را به سرور معزّز و مُعظّم جناب فاضل گرامی حضرت حجت الأسلام و المسلمین حاج آقای محمد حسن حسن زاده و فرزندانِ عزیزش و سایر بازماندگان تسلیت گفته و ضمنِ طلبِ غُفران و رحمتِ واسعه الهی و عُلوِّ درجات برای آن شهیده ، صبر و شکیبایی و دوامِ عمر و سلامتی را از خداوند متعال برای این عزیزان داغدیده مسئلت می نماید .
روز دوشنبه
23 / 8 / 1390 ه.ش
مجمع نمایندگان طلاب و فضلای استان گیلان
** تهیه و تنظیم متن : توسط حجت الأسلام سیداصغرسعادت میرقدیم
** گزارش تصویری مراسم تشییع پیکر طلبه شهیده بانو زهرا دقیقی فومنی
** تشییع جنازه طلبه شهیده بانو زهرا دقیقی فومنی+بهجت نیوز
** حجت الاسلام محمدحسن حسن زاده فومنی گیلانی+پایگاه خبری صبح فومن
**حجت الاسلام حسن حسن زاده فومنی مسئول مؤسسه یاران سبز موعود+گیلان آنلاین
***نسیم معرفت***
** ابعاد شخصیتى امام رضا (علیه السلام)
زندگى و شخصیت امامان شیعه، دو جنبه ارزشى متمایز و با این حال مرتبط با هم دارد.اول : شخصیت عملى و علمى و اخلاقى و اجتماعى آنان که در طول زندگى ایشان، در منظر همگان شکل گرفته است و فهم و ادراک آن نیاز به پیش زمینه هاى اعتقادى و مذهبى خاص ندارد، بلکه هر بیننده فهیم و داراى شعور و انصاف مىتواند، ارزش ها و امتیازهاى آنان را دریابد و بشناسد.دوم : شخصیت معنوى و الهى آنان که ریشه در عنایت ویژه خداوند نسبت به ایشان دارد. شناخت این بعد از شخصیت اهل بیت نیاز به معرفت هاى پیشین دارد؛ یعنى نخست باید به رسالت پیامبر(ص) ایمان داشت و براساس رهنمودهاى آن حضرت، ولایت عترت را پذیرفت و براى شناخت جایگاه عترت به روایات و راویان معتبر اعتماد کرد و کوتاه سخن این که بینش هاى مذهبى مختلف، مىتواند مانع شناخت این بعد از شخصیت اهل بیت علیهم السلام باشد.
مناظرات امام
دستگاه خلافت عباسی، با اهدافی خاص، از اندیشهوران مذاهب و فرقههای گوناگون، دعوت میکرد و آنان را رو در روی امام قرار میداد. با مطالعه در شخصیت، روحیات و افکار مأمون، آشکار میشود که او از تشکیل چنین جلسات و همایشهایی، اهدافی سیاسی را دنبال میکرد. هر چند شخصاً به مباحثات علمی علاقهمند بود، ولی مأمون به عنوان خلیفه، شخصی نبود که بخواهد با اینگونه مباحثات و مناظرات، عظمت و حقانیت خاندان پیامبر را به نمایش بگذارد و شخصیتی را که مورد توجه انقلابیون آل علی بود، در جامعه مطرح کند و علم و شکوه و شایستگی و برتری آنان را به دیگران بنمایاند، بلکه در پس این تلاشها، اهدافی سیاسی داشت و چه بسا بیمیل نبود که در این نشستها، برای یکبار هم که شده، امام از پاسخگویی به پرسشها عاجز بماند!
به هر حال، گذشته از اهدافی که مأمون دنبال میکرد، ولی نتایج آن جلسات مایه شکوه و عظمت امام و بهره علمی و اعتقادی شیعه شد.
عبدالسلام هروی که در بیشتر نشستها و مناظرات حضور داشته است، میگوید: «هیچ کسی را از حضرت رضا(ع) داناتر ندیدم. و هیچ دانشمندی آن حضرت را ندیده، مگر این که به علم برتر او گواهی داده است. در محافل و مجالس که گروهی از دانشوران و فقیهان و دانایان ادیان مختلف حضور داشتند بر تمامی آنان غلبه یافت، تا آن جا که آنان به ضعف علمی خود و برتری امام اذعان و اعتراف داشتند.»
ابراهیم بن عباس، گواه دیگری از حاضران و ناظران اینگونه جلسات بوده و میگوید: «حضرت رضا(ع) هیچ مسألهای را بدون پاسخ نمیگذاشت. در علم و دانش کسی را داناتر از او سراغ ندارم. آنچه مأمون مطرح میساخت پاسخ کامل آن را دریافت میکرد و آنچه حضرت میفرمود، مستند به قرآن بود.»
خود آن گرامی در این زمینه میفرمود: «در حرم پیامبر، مینشستم و عالمان مدینه هرگاه در مسألهای با مشکل روبرو بودند و از حل آن ناتوان میماندند، به من رو میآوردند و پاسخ میگرفتند.»
آگاهی امام به زبانهای مختلف
یکی دیگر از مظاهر شخصیت علمی امام رضا(ع) که شگفتی اطرافیان و شاهدان را همراه داشت، آشنایی کامل حضرت، به زبانهای مختلف بود. چنان که از بخش پیشین نیز آشکار شد، امام در مجامع علمی به هنگام مناظره و یا در نشستهای معمولی در پاسخگویی به اشخاصی که از بلاد دیگر حضور ایشان شرفیاب میشدند، با زبان متداول و رسمی مخاطب با وی به گفت و گو میپرداختند.
اباصلت هروی میگوید: «امام رضا(ع)، با مردم به زبان خودشان سخن میگفت. به خدا سوگند که او، فصیحترین مردم و داناترین آنان به هر زبان و فرهنگی بود.»
اباصلت همچنین میگوید: عرض کردم: ای فرزند رسول خدا، من در شگفتم از این همه اشراف و تسلط شما به زبانهای گوناگون!
امام فرمود: «من حجت خدا بر مردم هستم. چگونه میشود، خداوند فردی را حجت بر مردم قرار دهد، ولی او زبان آنان را درک نکند. مگر سخن امیرمؤمنان علی به تو نرسیده است که فرمود: به ما «فصل الخطاب» داده شده است و آن چیزی جز شناخت زبانها نیست.»
محدود ساختن امام به حرکتهای علمی
ـ زمینهسازی برای پیدایش موقعیتی که در آن هر چند برای یک بار، امام مغلوب دیگران شود.
به هر حال در هیچ یک از این مجالس، مأمون به نتیجه دلخواه، دست نیافت و ناگزیر به اعتراف و خضوع در برابر عظمت علمی امام شد. وجود چنین اعترافاتی در تاریخ شایان تأمل است.
در جریان یکی از نشستهای علمی، چون وقت نماز فرا رسید، امام برای اقامه نماز از مجلس، بیرون شد. مأمون به محمدبن جعفر، عموی امام رضا(ع) رو کرد و گفت: پسر برادرت را چگونه یافتی؟
پاسخ گفت: او عالم و دانشمند است.
مأمون گفت: پسر برادرت از خاندان پیامبر است؛ خاندانی که پیامبر در مورد آنان فرموده است: آگاه باشید، نیکان عترت من و شاخههای درخت وجود من، در خردسالی، خردمندترین و در بزرگسالی، داناترین مردمند. آنها را تعلیم ندهید، زیرا آنان از شما داناترند. هیچ گاه شما را از دروازه هدایت، بیرون نساخته و در گمراهی وارد نخواهند کرد.
در نقل دیگری آمده است که مأمون مسائلی چند از امام رضا(ع) پرسید و آنگاه که پاسخ همه آنها را به درستی یافت، چنین گفت: «خدا مرا بعد از تو زنده ندارد. به خدا سوگند، دانش صحیح، جز نزد خاندان پیامبر(ص) یافت نمیشود و براستی دانش پدرانت را به ارث بردهای و همه علوم نیاکانت در تو گرد آمده است.»
آری، صرف نظر از اهداف مأمون، باید گفت: دانش گسترده امام رضا(ع)، حقیقتی است که دوست و دشمن، ناگزیر از اعتراف به آن بوده و هستند. اگر مأمون نیز در درون میل به بروز این حقیقت نداشت، ولی سبب شد تا چنین نتیجهای به دست آید و چهره علمی امام بهتر روشن شود.
گذری بر ساحل معارف رضوی
یکی از مهمترین دلایل استمرار خط امامت، تحکیم پایههای معرفت دینی در میان امت اسلامی و تثبیت رهآوردهای پیامبر خاتم و تفسیر صحیح وحی به تناسب استعداد و نیاز و شرایط گوناگون جامعه اسلامی بوده است.
تاریخ امامت نشان دهنده این واقعیت است که هر یک از امامان در زندگی سیاسی، اجتماعی و علمی خود شیوه خاصی را پیموده و این به خاطر شرایط متفاوت و نیازهای متنوع جامعه آنان بوده است. این در حالی است که اصول و اهداف و پیام اصلی آنان، یکی بوده و کمترین تمایز و مغایرتی با یکدیگر نداشته است.
بدین سان، سرّ تفاوت و تنوعی که در دلایل انبیاء و شیوه تبلیغ و بیان آنان مشهود بوده است، آشکار میشود.
امام علی بن موسی(ع) این واقعیت را در زمینه شخصیت و روش و ابزار هدایتی انبیاء به روشنی توضیح داده و فرموده است: «هنگامی که خداوند موسی بن عمران را به پیامبری مبعوث کرد، سحر و جادو بیشترین چیزی بود که بر مردم زمان او چیره شده بود. از این رو، خداوند به موسی معجزهای داد که در توان مردم نبود و سحر آنان را باطل میساخت و حجت خدا را بر ایشان تمام مینمود.
عیسی(ع) زمانی از سوی خداوند به پیامبری برانگیخته شد که مردم زمانش گرفتار بیماریهای مزمن و علاجناپذیر شده بودند و نیاز به طب داشتند. از این رو، خداوند متناسب با نیاز آن مردم، معجزهای به عیسی(ع) عطا کرد که مردم از داشتن همانند آن ناتوان بودند و اینچنین حجت خداوند بر آنان تمام گشت.
پیامبر اسلام ـ حضرت محمد(ص) ـ زمانی مبعوث شد که مردم زمانش اهل سخنوری و شعر و ادب بودند. از این رو، خداوند بر پیامبر قرآنی نازل کرد که مواعظ و احکامش برترین بود و مردم از آوردن همانندش ناتوان بودند.»
شایان توجه است که در ادامه این حدیث، ابن سکّیت که روایتگر سخن امام است از آن حضرت میپرسد: «فَمَا الحجّةُ علی الخَلْقِ الیوم؟»
در عصر حاضر، حجت خداوند بر خلق چیست؟
امام در پاسخ میفرماید: «العقل یعرف به الصادق علی الله فیصدّقه و الکاذب علی الله فیکذّبه.»
در عصر حاضر، عقل و اندیشه حجت خداوند بر خلق است، زیرا با عقل میتوانند راستگویان را از دروغگویان تشخیص دهند و آنان را تصدیق و اینان را تکذیب نمایند.
از این روایت چند نکته را میتوان نتیجه گرفت:
1ـ ابزار و نوع بیان پیشوایان الهی، متناسب با شرایط و مقتضیات زمانشان متفاوت بوده است.
2ـ ادیان آسمانی قبل از اسلام، پس از گذشت چند قرن، به تجدید و بازسازی اساسی نیاز داشتهاند، ولی دین پیامبر خاتم(ص)، هرگز به چنان بازسازی بنیادی نیاز پیدا نخواهد کرد.
3ـ سرّ تفاوت عصر پیامبر اکرم(ص) را با عصر سایر انبیاء باید در این نکته جست و جو کرد که عصر دین اسلام، عصر تفکر و عقل و اندیشه است.
4ـ رشد عقل و اندیشه در عصر رسالت اسلام، به معنای بینیازی از مکتب وحی و رهنمود انبیاء نیست، بلکه مردمان در پرتو این پیشرفت و تکامل قادر خواهند بود که پیام دین را دریابند و از آن پاسداری کنند و تفسیر درست را از تحریف بازشناسند.
اکنون میتوانیم سرّ تفاوت شیوههای بیانی امامان را با همین ملاک که علی بن موسی(ع) بیان فرموده است، به دست آوریم.
عصر امام، عصر مناظره و بحث آزاد
از ویژگیهای عصر علی بن موسی(ع)، گسترش و رواج مباحثات میان ادیان و مذاهب است.
موضوع مناظره در زندگی امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نیز وجود داشته است، اما اوج این حرکت را میتوانیم در زندگی علمی، سیاسی و اجتماعی امام رضا(ع) شاهد باشیم.
اهمیت این موضوع از آن روست که گرایش جامعه اسلامی و محافل علمی ـ دینی به بحث و گفت و گو نشاندهنده راهیابی مباحث مختلف فلسفی و کلامی به حوزه محافل اسلامی و همچنین رشد روحیه کاوشگری در میان مسلمانان بوده است. از سوی دیگر، استقبال بیچون و چرای اهل بیت از اینگونه محافل و مباحث، دو نتیجه قطعی را به همراه داشته است:
1ـ مهر تأییدی بر این تبادل اندیشه و بحثهای آزاد به شمار میآمده است.
2ـ منطقی بودن و استدلالپذیر بودن اندیشه و معارف آنان را میرسانده است.
استقبال اهل بیت از مباحثات آزاد میان ادیان و مذاهب و حضور آنان در این میدان، نشانگر آن است که آنان مبانی اعتقادی اسلام را، دارای پایههای برهانی میدانسته و اعتقاد داشتهاند که معارف دین با عقل و علم قابل دفاع بوده و هست.
اطمینان آنان به حقانیت دین و واقعگرایی شریعت محمدی و علمی بودن آن، سبب شده است تا ژرفکاویهای عقلی و پرسشهای دینی را ارج نهند و پیروان خود را به تأمل و تدبر و مناظره و مباحثه علمی دعوت نمایند و آنان را از باورهای سطحی و اعتقادات بیاساس و عملکردهای بیمنطق و هرگونه حرکت بدون علم پرهیز دهند.
دانش و بینش، قبل از هر تلاش
امام رضا(ع) میفرماید: «العامِلُ عَلی غیر بصیرةٍ کالسائرِ عَلی غیر الطریق لایزیُدُه سُرعةُ السّیر الّا بعداً عَنِ الطَّریقِ.»
آن کس که بدون بینش و آگاهی به انجام کاری اقدام نماید، همانند کسی است که بیراهه راه پیماید. چنین فردی هر چه سریعتر حرکت کند، بیشتر از راه صحیح دور میشود.
این سخن امام هشتم هشداری است به آنان که همواره به کمیت و مقدار عمل میاندیشند و از کیفیت و حقیقت آن غافلند. چه این که اینان در هر دسته و گروهی که قرار گیرند، بی آن که به درستی راه بیندیشند، سعی دارند با افراط و تندروی در همان مسیر، خویش را پیشتاز و جلودار معرفی کنند! ولی امام میفرماید، قبل از آغاز هر کار و گام نهادن در هر مسیر، نخست در اندیشه کسب بصیرت و دانش باش تا از درستی راه مطمئن شوی.
اگر عزم جهاد داری، نخست چشمانت را بگشا و ببین در کدام راه به جهاد پرداختهای، زیرا هرگونه اقدام متهورانه و هر جانفشانی و شکنجهپذیری، جهاد در راه خدا به حساب نمیآید و ارزش نیست.
اگر درصدد تزکیه نفس و رهیابی به مقام باتقوایان و زاهدان هستی، بدان که هرگونه ریاضت و پرهیز از نعمتهای دنیوی و روی آوری به هر مشی و مرام ساختگی و گوشهگیری و عزلتجویی و ترک وظایف اجتماعی، تزکیه نفس و مایه کمال معنوی و تقرب به خداوند نیست، بلکه باید تزکیه نفس را از مردم، انبیاء و ائمه معصومین دریافت کنی تا اصل راه را از دست ندهی. افزون بر اینها، بدان که اصولاً رشد واقعی و کمال نهایی انسان در این است که از دانش و بینش برخوردار باشد، درست بشناسد و درست بشناساند.
برتری اندیشمندان بر عابدان
امام رضا(ع) میفرماید: «یقالُ لِلعابِدِ یومَ القیامة: نعم الرّجل کُنْتَ همتّک ذات نَفْسِک و کفیت مؤونتک؛ فأدخل الجنّة.
اَلا اِنَّ الفقیه مَن افاضَ علی الناس خیره، و انقذهم مِنّ اعدائهم و وفّر علیهم نعم جلال الله تعالی و حصل لهم رضوان الله تعالی و یقال للفقیه: یا ایّها الکافل لایتامِ آل محمّد الهادی لضعفاء محبیهم و موالیهم. قف حتی تشفعَ لکلِّ مَنْ اخذ عَنْکَ اوتعلّم منک... فانظرواکم صرف ما بین المنزلتین.»
در روز قیامت به انسان عابد گفته میشود: تو خوب انسانی بودی، تمام همت تو آن بود که خودت را نجات دهی. پس اکنون وارد بهشت شو.
[و اما در سوی دیگر انسان فقیه و دینشناسی وجود دارد که در روشنگری مردم کوشیده است]
فقیه، انسان آگاه و ژرفاندیش است که پرتو معرفت خود را بر زندگی دیگران نیز افشانده و در نتیجه این معرفت بخشی، ایشان را از دامهای انحراف و دسیسههای دشمنانشان پرهیز داده و نعمتهای الهی را بر آنان فزونی بخشیده و رضایت خداوند را نصیبشان ساخته است.
در روز قیامت به چنین انسان ژرفاندیش و هدایتگری گفته میشود: ای حامی یتیمان خاندان پیامبر (شیعیانی که در زمان غیبت امام زمان به سر میبرند و از نور حضور امامشان محرومند) و ای کسی که اندیشههای ضعیف را با هدایتها و روشنگریهای خود یاری دادهای، بایست و برای همه آنان که از خرمن دانش و بینش تو بهره جستهاند شفاعت کن. پس از این فرمان، او به شفاعت میپردازد و خود به همراه گروه گروه از هدایت یافتگانش وارد بهشت میشود... اکنون ببین که چه فاصله زیادی است میان جایگاه یک عالم ژرفاندیش و هدایتگر با عابدی خودنگر.
تشویق به ژرفکاوی و پرسش علمی
برخلاف برخی از رهبران مذاهب که پرسش را زمینه گسترش شبهات و مقدمه شک و بیاعتمادی دانستهاند، اهل بیت تأملات علمی و پرسشهای دینی را یک ارزش شمردهاند.
امام علی بن موسی(ع) از رسول خدا(ع) روایت کرده است: «اَلْعِلْمُ خَزائِن و مَفاتیحُه السُّؤال، فاسألوا یَرْحَمک الله، فاِنَّه یُؤْجَرُ فیه أرْبَعَةٌ: السائلُ والمعلّم والمستمع و المجیبُ له.»
دانش، گنجینههایی است که پرسش کلید آن است. خدایتان مورد لطف و رحمت قرار دهد، بپرسید! زیرا در کار پرسش و جستار علمی، چهار نفر پاداش معنوی دریافت میکنند: 1ـ سؤال کننده 2ـ معلم 3ـ شنونده 4ـ پاسخ دهنده.
همچنین آن حضرت در روایتی دیگر از رسول خدا(ص) فرموده است: «کونوا دراه ولاتکونوا رواه، حدیث تعرفون فقهه خیر من الف تروونه.»
اهل درایت و درک باشید نه اهل حکایت و نقل! هرگاه عمق و ژرفای یک حدیث را بشناسید، از هزار حدیث که فقط روایتگر آن باشید، برتر است.
نظام هستی و نظام دین، دارای فلسفه و حکمت
تشویق به تفکر و علمآموزی و کسب بصیرت و آگاهی، آنگاه معنا مییابد که موضوع تفکر و پژوهش، از نظامی عالمانه و حکیمانه برخوردار باشد.
به بیان دیگر، اگر اهل بیت عصمت و طهارت پیروان خود را به تعقل و کسب دانش در همه زمینههای هستیشناسی و دینشناسی دعوت کردهاند و از مؤمنان خواستهاند تا مسیر دین و زندگی فردی و اجتماعی خود را کورکورانه و جاهلانه نپیمایند، بلکه باور و عمل خود را بر پایه معرفت و یقین و بینش استوار سازند؛ این دستور زمانی سازنده و مفید است که موضوع تفکر و عمل انسان مؤمن ـ یعنی نظام هستی و احکام و باورهای دینی ـ دارای دلیل، فلسفه، حکمت و مصلحت باشد؛ زیرا اگر پیدایش جهان و مظاهر مختلف آن بیهوده و بیاساس و ناهمساز با منطقه عقل و علم باشد و اگر دستورها و رهنمودهای دین دارای دلیل عقلی و علمی نباشد، معنا ندارد که انسان درباره آنها بیندیشد و کسب دانش کند. بدین سان وقتی در مکتب اهل بیت برای عقل و اندیشه و علم و بینش ارزش قائل شدهاند، لازمه آن خواه ناخواه این است که ایشان نظام تکوین (مجموعه هستی) و نظام تشریع (برنامههای دین) را قانونمند، عالمانه و دارای فلسفه و دلیل بدانند.
این فهم دینی تنها از یک ملازمه عقلی استفاده نمیشود، بلکه خوشبختانه در روایات امام علی بن موسی(ع) به فلسفه و حکمت بخشی از پدیدههای هستی و باورهای دینی تصریح شده است.
البته قبل از ارائه نمونهای از این روایات، یادآوری این نکته ضروری است که فلسفه داشتن هستی و دین بدان معنا نیست که همه آنها برای همه انسانها در همه مقاطع تاریخ بشر آشکار باشد، بلکه بسیاری از آنها در پرتو رشد دانش و پیشرفت امکانات علمی روشن میشود و بخشی از آنها چه بسا فراتر از احساس و ابزار علمی انسان باشد.
علاوه بر این، آن مقدار از فلسفه احکام یا فلسفه هستی که در روایات امامان(ع) یاد شده است، همه سخن نیست، چه این که امامان در پاسخ به پرسشها، فهم پرسشگر، نیاز مخاطب، امکانات اثباتی و ابزار علمی زمان را در نظر داشتهاند و در محدوده درک و توان مخاطب به بیان حکمتها پرداختهاند، زیرا اگر فراتر از درک پرسشگر و بیرون از امکانات علمی زمان پاسخی میدادهاند، نه تنها برای مخاطب، مایه هدایت و رشد نبوده، بلکه موجب تردید و انکار او میشده است.
بلی! آنچه از مجموع اینگونه روایات به یقین میتوان نتیجه گرفت این است که 1ـ «فلسفه داشتن و حکیمانه بودن نظام هستی و نظام تفکر و برنامههای دین» 2ـ «قابل فهم بودن بخش زیادی از آن برای بشر» 3ـ «ممنوع نبودن تفکر درباره فلسفه هستی و دین»، اصولی پذیرفته شده در مکتب اهل بیت عصمت و طهارت بوده است.
فلسفهی گوناگونی پدیدههای هستی
از امام علی بن موسی(ع) سؤال شد که چرا خداوند موجودات هستی را در گونهها و شکلهای مختلف آفریده و به یک نوع بسنده نکرده است؟
امام در پاسخ فرمود: «یکی از فلسفههای تنوع و گوناگونی مخلوقات خداوند این است که مردمان، خداوند را از آفرینش انواع مختلف موجودات ناتوان نپندارند. اما اکنون هیچ تصویر ـ بایسته و ارزشمندی ـ در ذهن منکران خدا شکل نمیگیرد، مگر این که خداوند موجودی همانند آن را خلق کرده است.
با وجود این گوناگونی در آفرینش خداوند، دیگر جای این سؤال باقی نمانده است که کسی بپرسد: «آیا خداوند میتواند چنین یا چنان موجودی را بیافریند؟»
اکنون با نظاره بر پهنه هستی و موجودات متنوع آن، میتوان شاهد قدرت الهی بود و دانست که خداوند بر همه چیز تواناست و محدودیتی در قدرت و آفرینش ندارد.»
چنان که گفته شد، این فرمایش امام به معنای آن نیست که تنوع آفریدههای خداوند فقط برای اثبات قدرت اوست، بلکه امام به دلیل موضع و رسالت دینی خود، تنها به جنبه توحیدی و معرفت دینی آن اشاره کرده است. امروزه در پرتو آگاهیهای تجربی، انسان به ابعاد جدیدی نیز پی برده و دانسته است که جریان صحیح چرخه حیات در کره زمین، هماهنگی با محیط زیست، قدرت دفاع، امکان تغذیه و... جنبههای دیگری است که گوناگونی آفریدههای خداوند را میطلبیده است.
فلسفه ضرورت ایمان به خداوند
فضل بن شاذان نیشابوری در مجموعهای که از روایات علی بن موسی(ع) فراهم کرده و همه آنها درباره فلسفه احکام دین و مبانی اعتقادی است، این روایت را آورده است: «اگر سؤال شود نخستین دستور ضروری دین چیست، در پاسخ باید گفت: نخستین واجب، اقرار به خداوند و رسولان و حجتهای اوست.
اگر سؤال شود که چرا خداوند این امور را واجب ساخته است، در پاسخ گفته میشود: ضرورت ایمان به خدا و رسولان و حجتهای او، دلایل فراوان دارد؛ از آن جمله این که، اگر مردم به خداوند متعال ایمان نیاورند و به وجود او اقرار نکنند، از کارهای خلاف و ارتکاب ظلم و جنایت دوری نخواهند جست، به هر چه تمایل پیدا کنند و آن را مایه لذت خود بیابند رو میآورند، بدون این که کسی را مراقب و ناظر بدانند! اگر براستی مردمان چنین بیندیشند و چنین رفتار کنند، جامعه بشری سراسر تباه میشود و همه انسانها نسبت به یکدیگر براساس ظلم و زور سیطره خواهند جست.
... ایمان به خداوند، علاوه بر جلوگیری از گسترش فساد اجتماعی ـ که ممکن است کسانی گمان کنند از طریق حاکمیت قوانین مدنی میتوان جلوی آن را گرفت ـ جلو فسادهای درونی را میگیرد. چه این که ما میدانیم آدمی در تنهایی و خلوت و دور از چشم ناظران بشری، گاه به فساد و گناه رو میآورد ـ در اینگونه موارد هیچ قانون بشری نمیتواند جلوگیر انسان باشد، بلکه تنها ایمان به خداوند است که در نهان و عیان، قدرت اصلاح فرد و جامعه را داراست ـ و اگر ایمان و اقرار به خداوند و بیم از او نباشد، هیچ انسانی در نهان، دست از خطا نخواهد شست...
بنابراین، پایداری و تداوم جامعه شرافتمند بشری مرهون ایمان انسانها به خداوند دانا و آگاهی است که آشکار و نهان را میداند، به صلاح و درستی فرمان داده و از فساد و تباهی نهی کرده است و هیچ چیز نهفتهای بر او پنهان نمیماند.»
فلسفه لزوم شناخت انبیاء
امام علی بن موسی(ع) میفرماید: «اگر سؤال شود که چرا بر مردم شناخت انبیاء ضروری است و باید به حقانیت آنان اقرار کنند و از رهنمودهاشان اطاعت نمایند؟
در پاسخ آنان گفته میشود: از آنجا که در نظام وجودی و قوای فکری انسانها، شناخت همه مصالح و بایدها و نبایدها، قرار داده نشده است و آنان نمیتوانند به تنهایی همه مصالح خود را بشناسند، و از سوی دیگر، خداوند برتر است از این که دیده شود و خود در میان مردم ظاهر گردد تا کاستیهای ایشان را جبران نماید، پس ناگزیر باید رسولانی را مبعوث کند تا پیام او را به خلق برسانند.
این فرستادگان الهی باید معصوم باشند تا پیام الهی را به مردم ابلاغ کنند. حال اگر با این همه، شناخت رسولان و اطاعت از ایشان لازم نبود، نتیجه آن بود که آمدن رسولان بیهوده باشد، در حالی که خداوند کار بیهوده انجام نمیدهد.»
فلسفه نیاز به امام و رهبری دینی
...................... ادامه دارد ....................
** ابعاد شخصیتى امام رضا (علیه السلام)
** ابعاد شخصیتى امام رضا (علیه السلام)
***نسیم معرفت***
**پرهیز از خشونت و بد زبانی وبدرفتاری
قَال رَسُولُ اللهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) أَمسِکْ لِسانَکَ؛ فَإنَّها صَدَقَةٌ تَصَدَّقُ بِها عَلى نَفسِکَ .
زبانت را نگهدار که حفظ زبان، صدقهاى است که با آن، براى (سلامتی) خودت صدقه مىدهى .
[کافی: ج 2 ص114 حدیث 7 . بحارالانوار ج 75 ص261. . بحار الانوار، جلد 71، صفحه 298.]
«امام جعفرصادق (عَلَیهِِ السَّلامُ ) » :
أَمْسِکْ لِسانَکَ فَاِنَّها صَدَقَةٌ تَصَدَّقُ بِلِسانِکَ .
زبانت را مهار کن، که این صدقهای است که بوسیله زبان صدقه می دهی (بحار، ج 75، ص 261)
در اسلام و آیین محمدی (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) از فحش وناسزا و اهانت و بی ادبی نهی شده است (البته کسانی را که خدا وپیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) واهل بیت (عَلَیهِِمُ السَّلامُ ) لعن ونفرین کرده به عنوان فحش وناسزا محسوب نمی شود که در جای خود بحث وبررسی شده است) . خدا و پیامبر ص واهلبیت (عَلَیهِِمُ السَّلامُ ) مردم را به ادب و ونزاکت سخن و خوش رفتاری وخوش اخلاقی و ...دعوت فرموده . روی این جهت در آیین محمدی ص و آیین قرآن کریم واسلام عزیز ، از بدزبانی و دشنام حتی نسبت به دشمنان نهی شده است. وبسیار شایسته است که انسان در برابر اهانت و فحش وناسزای دیگران از خود خویشتن داری نشان دهد مگر موارد خاص که راهکار شرعی وعقلی واخلاقی خود را دارد .در این رابطه آیات وروایاتی وارد شده است که به برخی از آنها اشاره می گردد:
فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک؛.....
پس تو به لطف و رحمت الهى با آنان نرمخو شدى، و اگر درشتخوى و سختدل بودى بىشک از گرد تو پراکنده مىشدند. پس از ایشان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و با آنان در کار [جنگ] مشورت کن، و چون تصمیم گرفتى بر خدا توکّل کن، همانا خدا توکّل کنندگان را دوست مىد
سوره آل عمران آیه 159.
**"فظّ" خشونت در کلام و تندى و زنندگى در زبان است.
فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُل
پس صبر کن آن گونه که پیامبران «اولو العزم» صبر کردند.
فَاصْبِرْ صَبْراً جَمیلاً
پس صبر جمیل پیشه کن.
سوره معارج آیه 5
وَ اصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمیلا؛
در برابر آنچه (دشمنان) مىگویند شکیبا باش و به شیوه ای شایسته از آنان دورى گزین.سوره مزّمِّل آیه 10
در آیات مورد اشاره در بالا رسول خدا را به صبر و تحمل در برابر بد اخلاقی ها و بد زبانی ها وکج رفتاری های کافران و مشرکان و منافقان دعوت کرده و از مقابله به مثل باز می دارد.
در روایت آمده است که امام حسن علیه السلام توصیف رسول خدا را از دایی خود هند ابن ابی هاله جویا شد . او گفت:
َکَانَ دَائِمَ الْبِشْرِ سَهْلَ الْخُلُقِ لَیِّنَ الْجَانِبِ لَیْسَ بِفَظٍّ وَ لَا صَخَّابٍ وَ لَا فَحَّاشٍ وَ لَا عَیَّابٍ وَ لَا مَدَّاحٍ یَتَغَافَلُ عَمَّا لَا یَشْتَهِی؛
بحار الانوار، چ هشتم، بیروت، و ج 16، ص 152
او (پیامبر اکرم ص) پیوسته چهره ای گشاده و بشاش و خلقی نرم داشت و نه اهل فریاد بود و نه فحش و نه عیبگویی و چاپلوسی وتملق و خود را از سخنانی که ناخوش داشت ، به نشنیدن می زد.
وقتی در جنگ صفین یاران امام به معاویه و یارانش دشنام دادند، امام خطاب به آنان فرمود:
رسول خدا فرمود:
إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ الْجَنَّةَ عَلَى کُلِّ فَحَّاشٍ بَذِیءٍ قَلِیلِ الْحَیَاءِ لَا یُبَالِی مَا قَالَ وَ لَا مَا قِیلَ لَه؛
خداوند بهشت را بر هر بد زبان فحش دهنده و کم حیا که برایش اهمیت ندارد چه می گوید و به او چه می گویند، حرام کرده است.
الکافی ج2 ص 323.
تنظیم متن از سید اصغر سعادت میر قدیم
**حضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
***************************************************
هِند بن اَبی هاله (هند بن هند بن ابی هاله) [1] از قبیله بنی اسد و از گروه تیمم است، پدرش ابو هاله حلیف بنی عبدالدار و مادرش خدیجه (کبری) بنت خویلد همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده [2] و لذا او را «هند بن خدیجه» نامیده و ربیب رسول خدا صلی الله علیه و آله و برادر مادری فاطمه زهرا علیهاالسلام میباشد.
هند از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و در غزوههای بدر، احد و دیگر جنگهای صدر اسلام شرکت نمود. [3] به نقل مفید، او پس از قتل عثمان، با امیرالمؤمنین علیهالسلام بیعت کرد که تا پای جان از ولایت و خلافت آن حضرت دفاع نماید. [4] شیخ طوسی او را در زمره شیعیان و اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام به شمار آورده است. [5] .
هند جزو فرماندهان نیروی چهار هزار نفری بود که از کوفه به ذی قار آمدند تا حضرت علی علیهالسلام را در جنگ جمل یاری نمایند. [6] .
او در این جنگ در حالی که قصد پی کردن شتر عایشه را داشت به دست ابن یثربی به شهادت رسید.
در عظمت و شخصیت هند جملی همین بس که امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در نامهای که به خواهرش «ام هانی» نوشت بشارت پیروزی خود را بر طلحه و زبیر یادآور شد و در آن نامه از شهدای بزرگ سپاه خود از جمله: هند جملی، زید بن صوحان و برادرش سیحان بن صوحان و علباء بن هیثم یاد کرد و برای آنان طلب رحمت نمود. [7] .
پی نوشت ها:
[1] اسد الغابه، ج 5، ص 73؛ و احتمال میرود که او همان «هند بن عمرو جملی» است که در کتابهای تاریخ به ایننام یاده شده و مطالبی درباره آن نقل کردهاند.
[2] اسد الغابه، ج 5، ص 73؛ و احتمال میرود که او همان «هند بن عمرو جملی» است که در کتابهای تاریخ به ایننام یاده شده و مطالبی درباره آن نقل کردهاند.
[3] تهذیب التهذیب، ج 9، ص 80.
[4] الجمل، ص 109.
[5] رجال طوسی، ص 61، ش 3.
[6] ر. ک: تاریخ طبری، ج 4، ص 488.
[7] الجمل، ص 397.
**پرهیز از خشونت و بد زبانی وبدرفتاری+ نسیم معرفت
***نسیم معرفت***
** امام حسن مجتبی (ع) فرمود :عَلَیْکُم بِالْفِکْرِ فَاِنَّهُ مَفاتیحُ اَبْوابِ الْحِکْمَةِ .بر شما باد که اندیشه کنید ؛ زیرا فکر کلیدهای درهای حکمت است . (میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ج 8، ص 245.)
***نسیم معرفت***
** فضائل و کرامات حضرت محمد صلی الله علیه و آله
امانت
پیش از بعثت برای خدیجه که بعد به همسری اش در آمد یک سفر تجارتی به شام انجام داد. در آن سفر بیش از پیش لیاقت، استعداد، امانت و درستکاری اش روشن شد. او در میان مردم آنچنان به درستی شهره شده بود که لقب محمد امین یافته بود. امانت ها را به او می سپردند. پس از بعثت نیز قریش با همه دشمنی ای که با او پیدا کردند، باز هم امانت های خود را به او می سپردند؛ از همین رو پس از هجرت به مدینه، علی(ع) را چند روزی بعد از خود باقی گذاشت که امانت ها را به صاحبان اصلی برساند.
مبارزه با ظلم
در دوران جاهلیت با گروهی که آنها نیز از ظلم و ستم رنج می بردند برای دفاع از مظلومان و مقاومت در برابر ستمگران هم پیمان شد. این پیمان در خانه عبداللّه بن جَدعان از شخصیت های مهم مکه بسته شد و به نام حِلْف الفضول نامیده شد. او بعدها در دوره رسالت از آن پیمان یاد می کرد و می گفت حاضر نیستم آن پیمان بشکند و اکنون نیز حاضرم در چنین پیمانی شرکت کنم.
اخلاق خانوادگی
در خانواده مهربان بود. نسبت به همسران خود هیچ گونه خشونتی نمی کرد و این بر خلاف خُلق و خوی مکّیان بود. بدزبانی برخی از همسران خویش را تحمل می کرد تا آنجا که دیگران از این همه تحمل رنج می بردند. او به حُسن معاشرت با زنان توصیه و تأکید می کرد و می گفت: همه مردم دارای خصلت های نیک و بد هستند؛ مرد نباید تنها جنبه های ناپسند همسر خویش را در نظر بگیرد و همسر خود را ترک کند؛ چه، هر گاه از یک خصلت او ناراحت شود، خصلت دیگرش مایه خشنودی اوست و این دو را باید با هم به حساب آورد.
او با فرزندان و با فرزندزادگان خود فوق العاده عطوف و مهربان بود؛ به آنها محبت می کرد؛ آنها را روی دامن خویش می نشاند؛ بر دوش خویش سوار می کرد؛ آنها را می بوسید و اینها همه بر خلاف خُلق و خوی رایج آن زمان بود. روزی در حضور یکی از اشراف، یکی از فرزندزادگان خویش حضرت مجتبی(ع) را می بوسید، آن مرد گفت: من دو پسر دارم و هنوز حتی یک بار هیچ کدام از آنها را نبوسیده ام. فرمود: مَنْ لا یَرْحَمْ لا یُرْحَمْ؛ کسی که مهربانی نکند رحمت خدا شامل حالش نمی شود.
نسبت به فرزندان مسلمین نیز مهربانی می کرد. آنها را روی زانوی خویش نشانده، دست محبت بر سر آنها می کشید. گاه مادران، کودکان خردسال خویش را به او می دادند که برای آنها دعا کند. اتفاق می افتاد که احیانا آن کودکان روی جامه اش ادرار می کردند. مادران ناراحت شده و شرمنده می شدند و می خواستند مانع ادامه ادرار بچه شوند. او آنها را از این کار به شدت منع می کرد و می گفت: مانع ادامه ادرار کودک نشوید، اینکه جامه من نجس بشود اهمیت ندارد، تطهیر می کنم.
با بردگان
نسبت به بردگان فوق العاده مهربان بود. به مردم می گفت: اینها برادران شمایند؛ از هر غذا که می خورید به آنها بخورانید و از هر نوع جامه که می پوشید آنها را بپوشانید؛ کار طاقت فرسا به آنها تحمیل مکنید؛ خودتان در کارها به آنها کمک کنید. می گفت: آنها را به عنوان بنده و یا کنیز (که مملوکیت را می رساند) خطاب نکنید، زیرا همه مملوک خداییم و مالک حقیقی خداست، بلکه آنها را به عنوان فتی (جوانمرد) یا فتاة (جوانزن) خطاب کنید.
در شریعت اسلام تمام تسهیلات ممکن برای آزادی بردگان که منتهی به آزادی کلی آنها می شد فراهم شد. او شغل نخّاسی یعنی برده فروشی را بدترین شغل ها می دانست و می گفت: بدترین مردم نزد خدا آدم فروشان اند.
نظافت و بوی خوش
به نظافت و بوی خوش علاقه شدید داشت. هم خودش رعایت می کرد و هم به دیگران دستور می داد. به یاران و پیروان خود تأکید می نمود که تن و خانه خویش را پاکیزه و خوشبو نگه دارند. بخصوص روزهای جمعه وادارشان می کرد غسل کنند و خود را معطر سازند که بوی بد از آنها استشمام نشود، آنگاه در نماز جمعه حضور یابند.
برخورد و معاشرت
در معاشرت با مردم، مهربان و گشاده رو بود. در سلام به همه حتی کودکان و بردگان پیشی می گرفت. پای خود را جلو هیچ کس دراز نمی کرد و در حضور کسی تکیه نمی نمود. غالبا دو زانو می نشست. در مجالس، دایره وار می نشست تا مجلس، بالا و پایینی نداشته باشد و همه جایگاه مساوی داشته باشند. از اصحابش تفقّد می کرد؛ اگر سه روز یکی از اصحاب را نمی دید سراغش را می گرفت، اگر مریض بود عیادت می کرد و اگر گرفتاری داشت کمکش می نمود. در مجالس، تنها به یک فرد نگاه نمی کرد و یک فرد را طرف خطاب قرار نمی داد، بلکه نگاههای خود را در میان جمع تقسیم می کرد. از اینکه بنشیند و دیگران خدمت کنند تنفر داشت؛ از جا برمی خاست و در کارها شرکت می کرد. می گفت: خداوند کراهت دارد که بنده را ببیند که برای خود نسبت به دیگران امتیازی قایل شده است.
نرمی در عین صلابت
در مسائل فردی و شخصی و آنچه مربوط به شخص خودش بود نرم و ملایم و باگذشت بود. گذشت های بزرگ و تاریخی اش یکی از علل پیشرفتش بود؛ اما در مسائل اصولی و عمومی، آنجا که حریم قانون بود، سختی و صلابت نشان می داد و دیگر جای گذشت نمی دانست. پس از فتح مکه و پیروزی بر قریش، تمام بدی هایی که قریش در طول بیست سال نسبت به خود او مرتکب شده بود نادیده گرفت و همه را یکجا بخشید؛ توبه قاتل عموی محبوبش حمزه را پذیرفت؛ اما در همان فتح مکه، زنی از بنی مخزوم مرتکب سرقت شده بود و جرمش محرز گردید، خاندان آن زن که از اشراف قریش بودند و اجرای حدّ سرقت را توهینی به خود تلقی می کردند سخت به تکاپو افتادند که رسول خدا از اجرای حد صرف نظر کند؛ بعضی از محترمین صحابه را به شفاعت برانگیختند، ولی رنگ رسول خدا از خشم برافروخته شد و گفت: چه جای شفاعت است؟! مگر قانون خدا را می توان به خاطر افراد تعطیل کرد؟ هنگام عصر آن روز در میان جمع سخنرانی کرد و گفت:
اقوام و ملل پیشین از آن جهت سقوط کردند و منقرض شدند که در اجرای قانون خدا تبعیض می کردند؛ هر گاه یکی از اقویا و زبردستان مرتکب جرم می شد معاف می شد و اگر ضعیف و زیردستی مرتکب می شد مجازات می گشت. سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، در اجرای عدل در باره هیچ کس سستی نمی کنم هر چند از نزدیک ترین خویشاوندان خودم باشد.
عبادت
پاره ای از شب، گاهی نصف، گاهی ثلث و گاهی دو ثلث شب را به عبادت می پرداخت. با اینکه تمام روزش خصوصا در اوقات توقف در مدینه در تلاش بود، از وقت عبادتش نمی کاست. او آرامش کامل خویش را در عبادت و راز و نیاز با حق می یافت. عبادتش به منظور طمع بهشت و یا ترس از جهنم نبود؛ عاشقانه و سپاسگزارانه بود. روزی یکی از همسرانش گفت: تو دیگر چرا آن همه عبادت می کنی؟ تو که آمرزیده ای؟ جواب داد: آیا یک بنده سپاسگزار نباشم؟
بسیار روزه می گرفت. علاوه بر ماه رمضان و قسمتی از شعبان، یک روز در میان روزه می گرفت. دهه آخر ماه رمضان بسترش به کلی جمع می شد و در مسجد معتکف می گشت و یکسره به عبادت می پرداخت. ولی به دیگران می گفت: کافی است در هر ماه سه روز روزه بگیرید. می گفت: به اندازه طاقت عبادت کنید؛ بیش از ظرفیت خود بر خود تحمیل نکنید که اثر معکوس دارد. با رهبانیت و انزوا و گوشه گیری و ترک اهل و عیال مخالف بود. بعضی از اصحاب که چنین تصمیمی گرفته بودند مورد انکار و ملامت قرار گرفتند. می فرمود: بدن شما، زن و فرزند شما و یاران شما همه حقوقی بر شما دارند و می باید آنها را رعایت کنید.
در حال انفراد، عبادت را طول می داد؛ گاهی در حال تهجّد ساعت ها سرگرم بود؛ اما در جماعت به اختصار می کوشید، رعایت حال اضعف مأمومین را لازم می شمرد و به آن توصیه می کرد.
زهد و ساده زیستی
زهد و ساده زیستی از اصول زندگی او بود. ساده غذا می خورد، ساده لباس می پوشید و ساده حرکت می کرد. زیراندازش غالبا حصیر بود. بر روی زمین می نشست. با دست خود از بز شیر می دوشید و بر مرکب بی زین و پالان سوار می شد و از اینکه کسی در رکابش حرکت کند به شدت جلوگیری می کرد. قوت غالبش نان جوین و خرما بود. کفش و جامه اش را با دست خویش وصله می کرد. در عین سادگی طرفدار فلسفه فقر نبود؛ مال و ثروت را به سود جامعه و برای صرف در راههای مشروع لازم می شمرد؛ می گفت: نِعْمَ الْمالُ الصّالِحُ لِلرَّجُلِ الصّالِحِ؛ چه نیکوست ثروتی که از راه مشروع به دست آید برای آدمی که شایسته داشتن ثروت باشد و بداند چگونه صرف کند.
و هم می فرمود: نِعْمَ الْعَوْنُ عَلی تَقْوَی اللّه الْغِنی؛ مال و ثروت کمک خوبی است برای تقوا.
اراده و استقامت
اراده و استقامتش بی نظیر بود. از او به یارانش سرایت کرده بود. دوره بیست و سه ساله بعثتش یکسره درس اراده و استقامت است. او در تاریخ زندگی اش مکرر در شرایطی قرار گرفت که امیدها از همه جا قطع می شد ولی او یک لحظه تصور شکست را در مخیله اش راه نداد، ایمان نیرومندش به موفقیت یک لحظه متزلزل نشد.
رهبری و مدیریت و مشورت
با اینکه فرمانش میان اصحاب بی درنگ اجرا می شد و آنها مکرر می گفتند چون به تو ایمان قاطع داریم اگر فرمان دهی که خود را در دریا غرق کنیم و یا در آتش بیفکنیم می کنیم، او هرگز به روش مستبدان رفتار نمی کرد؛ در کارهایی که از طرف خدا دستور نرسیده بود با اصحاب مشورت می کرد و نظر آنها را محترم می شمرد و از این راه به آنها شخصیت می داد. در بَدْر مسئله اقدام به جنگ، همچنین تعیین محل اردوگاه و نحوه رفتار با اسرای جنگی را به شور گذاشت. در اُحُد نیز راجع به اینکه شهر مدینه را اردوگاه قرار دهند و یا اردو را به خارج ببرند، به مشورت پرداخت. در احزاب و در تَبوک نیز با اصحاب به شور پرداخت.
نرمی و مهربانی پیغمبر، عفو و گذشتش، اسغفارهایش برای اصحاب و بی تابی اش برای بخشش گناه امت، همچنین به حساب آوردنش اصحاب و یاران را، طرف شور قرار دادن آنها و شخصیت دادن به آنها از علل عمده نفوذ عظیم و بی نظیر او در جمع اصحابش بود. قرآن کریم به این مطلب اشاره می کند که می فرماید:
به موجب مهربانی ای که خدا در دل تو قرار داده تو با یاران خویش نرمش نشان می دهی. اگر تو درشتخو و سخت دل می بودی از دورت پراکنده می شدند. پس عفو و بخشایش داشته باش و برای آنها نزد خداوند استغفار کن و با آنها در کارها مشورت کن؛ هر گاه عزمت جزم شد دیگر بر خدا توکل کن و تردید به خود راه مده.
نظم و انضباط
نظم و انضباط بر کارهایش حکمفرما بود. اوقات خویش را تقسیم می کرد و به این عمل توصیه می نمود. اصحابش تحت تأثیر نفوذ او دقیقا انضباط را رعایت می کردند. برخی تصمیمات را لازم می شمرد آشکار نکند و نمی کرد مبادا که دشمن از آن آگاه گردد. یارانش تصمیماتش را بدون چون و چرا به کار می بستند. مثلاً فرمان می داد که آماده باشید فردا حرکت کنیم؛ همه به طرفی که او فرمان می داد همراهش روانه می شدند بدون آنکه از مقصد نهایی آگاه باشند؛ در لحظات آخر آگاه می شدند. گاه به عده ای دستور می داد که به طرفی حرکت کنند و نامه ای به فرمانده آنها می داد و می گفت: بعد از چند روز که به فلان نقطه رسیدی نامه را باز کن و دستور را اجرا کن. آنها چنین می کردند و پیش از رسیدن به آن نقطه نمی دانستند مقصد نهایی کجاست و برای چه مأموریتی می روند، و بدین ترتیب دشمن و جاسوس های دشمن را بی خبر می گذاشت و احیانا آنها را غافلگیر می کرد.
انتقاد پذیری و تنفر از مداحی و چاپلوسی
او گاهی با اعتراضات برخی یاران مواجه می شد اما بدون آنکه درشتی کند نظرشان را به آنچه خود تصمیم گرفته بود جلب و موافق می کرد.
از شنیدن مداحی و چاپلوسی بیزار بود، می گفت: به چهره مداحان و چاپلوسان خاک بپاشید.
محکم کاری را دوست داشت؛ مایل بود کاری که انجام می دهد متقن و محکم باشد، تا آنجا که وقتی یار مخلصش سعد بن معاذ از دنیا رفت و او را در قبر نهادند، او با دست خویش سنگ ها و خشت های او را جابه جا و محکم کرد و آنگاه گفت:
من می دانم که طولی نمی کشد همه اینها خراب می شود، اما خداوند دوست می دارد که هر گاه بنده ای کاری انجام می دهد آن را محکم و متقن انجام دهد.
مبارزه با نقاط ضعف
او از نقاط ضعف مردم و جهالت های آنان استفاده نمی کرد، بر عکس، با آن نقاط ضعف مبارزه می کرد و مردم را به جهالت شان واقف می ساخت. روزی که ابراهیم پسر هجده ماهه اش از دنیا رفت از قضا آن روز خورشید گرفت. مردم گفتند: علت اینکه کسوف شد مصیبتی است که بر پیغمبر خدا وارد شد. او در مقابل این خیال جاهلانه مردم سکوت نکرد و از این نقطه ضعف استفاده نکرد، بلکه به منبر رفت و گفت: ایّها النّاس! ماه و خورشید دو آیت از آیات خدا هستند و برای مردن کسی نمی گیرند.
واجد بودن شرایط رهبری
شرایط رهبری از حس تشخیص، قاطعیت، عدم تردید و دو دلی، شهامت، اقدام و بیم نداشتن از عواقب احتمالی، پیش بینی و دوراندیشی، ظرفیت تحمل انتقادات، شناخت افراد و توانایی های آنان و تفویض اختیارات درخور توانایی ها، نرمی در مسائل فردی و صلابت در مسائل اصولی، شخصیت دادن به پیروان و به حساب آوردن آنان و پرورش استعدادهای عقلی و عاطفی و عملی آنها، پرهیز از استبداد و از میل به اطاعت کورکورانه، تواضع و فروتنی، سادگی و درویشی، وقار و متانت، علاقه شدید به سازمان و تشکیلات برای شکل دادن و انتظام دادن به نیروهای انسانی، همه را در حد کمال داشت؛ می گفت:
اگر سه نفر با هم مسافرت می کنید، یک نفرتان را به عنوان رئیس و فرمانده انتخاب کنید.
در دستگاه خود در مدینه تشکیلات خاص ترتیب داد، از آن جمله جمعی دبیر به وجود آورد و هر دسته ای کار مخصوصی داشتند: برخی کُتّابِ وحی بودند و قرآن را می نوشتند، برخی متصدی نامه های خصوصی بودند، برخی عقود و معاملات مردم را ثبت می کردند، برخی دفاتر صدقات و مالیات را می نوشتند، برخی مسئول عهدنامه ها و پیمان نامه ها بودند. در کتب تواریخ از قبیل تاریخ یعقوبی و التّنبیه و الاشراف مسعودی و مُعجَم البُلدان بلاذری و طبقات ابن سعد، همه اینها ضبط شده است.
روش تبلیغ
در تبلیغ اسلام سهل گیر بود نه سختگیر؛ بیشتر بر بشارت و امید تکیه می کرد تا بر ترس و تهدید. به یکی از اصحابش که برای تبلیغ اسلام به یمن فرستاد دستور داد که: یَسِّرْ وَ لا تُعَسِّرْ، وَ بشِّرْ وَ لا تُنَفِّرْ؛ آسان بگیر و سخت نگیر، نوید بده (میل ها را تحریک کن) و مردم را متنفر نساز!
در کار تبلیغ اسلام تحرک داشت. به طائف سفر کرد. در ایام حج در میان قبایل می گشت و تبلیغ می کرد. یک بار علی(ع) و بار دیگر معاذ بن جبل را به یمن برای تبلیغ فرستاد. مصعب بن عمیر را پیش از آمدن خودش برای تبلیغ مردم مدینه به مدینه فرستاد. گروه فراوانی از یارانش را به حبشه فرستاد. آنها ضمن نجات از آزار مکّیان، اسلام را تبلیغ کردند و زمینه اسلام نجاشی پادشاه حبشه و نیمی از مردم حبشه را فراهم کردند. در سال ششم هجری به سران کشورهای جهان نامه نوشت و نبوت و رسالت خویش را به آنها اعلام کرد. در حدود صد نامه از او باقی است که به شخصیت های مختلف نوشته است.
تشویق به علم
به علم و سواد تشویق می کرد. کودکان اصحابش را وادار کرد که سواد بیاموزند. برخی از یارانش را فرمان داد زبان سِریانی بیاموزند. می گفت: دانشجویی بر هر مسلمان فرض و واجب است.
و هم فرمود: حکمت را در هر کجا و در نزد هر کس و لو مشرک یا منافق یافتید، از او اقتباس کنید.
و هم فرمود: علم را جستجو کنید و لو مستلزم آن باشد که تا چین سفر کنید.
این تأکید و تشویق ها در باره علم سبب شد که مسلمین، با همت و سرعت بی نظیری به جستجوی علم در همه جهان پرداختند، آثار علمی را هر کجا یافتند به دست آوردند و ترجمه کردند و خود به تحقیق پرداخته و از این راه علاوه بر اینکه حلقه ارتباطی شدند میان تمدن های قدیم یونانی و رومی و ایرانی و مصری و هندی و غیره و تمدن جدید اروپایی، خود یکی از شکوهمندترین تمدن ها و فرهنگ های تاریخ بشریت را آفریدند که به نام تمدن و فرهنگ اسلامی شناخته شده و می شود.
خُلق و خُویش مانند سخنش و مانند دینش جامع و همه جانبه بود. تاریخ هرگز شخصیتی مانند او را یاد ندارد که در همه ابعاد انسانی در حد کمال و تمام بوده باشد. او به راستی انسان کامل بود.
http://www.hawzah.net/fa/Article/View/93857
***نسیم معرفت***
فضائل و کرامات حضرت محمد صلی الله علیه و آله
امانت
پیش از بعثت برای خدیجه که بعد به همسری اش در آمد یک سفر تجارتی به شام انجام داد. در آن سفر بیش از پیش لیاقت، استعداد، امانت و درستکاری اش روشن شد. او در میان مردم آنچنان به درستی شهره شده بود که لقب محمد امین یافته بود. امانت ها را به او می سپردند. پس از بعثت نیز قریش با همه دشمنی ای که با او پیدا کردند، باز هم امانت های خود را به او می سپردند؛ از همین رو پس از هجرت به مدینه، علی(ع) را چند روزی بعد از خود باقی گذاشت که امانت ها را به صاحبان اصلی برساند.
مبارزه با ظلم
در دوران جاهلیت با گروهی که آنها نیز از ظلم و ستم رنج می بردند برای دفاع از مظلومان و مقاومت در برابر ستمگران هم پیمان شد. این پیمان در خانه عبداللّه بن جَدعان از شخصیت های مهم مکه بسته شد و به نام حِلْف الفضول نامیده شد. او بعدها در دوره رسالت از آن پیمان یاد می کرد و می گفت حاضر نیستم آن پیمان بشکند و اکنون نیز حاضرم در چنین پیمانی شرکت کنم.
اخلاق خانوادگی
در خانواده مهربان بود. نسبت به همسران خود هیچ گونه خشونتی نمی کرد و این بر خلاف خُلق و خوی مکّیان بود. بدزبانی برخی از همسران خویش را تحمل می کرد تا آنجا که دیگران از این همه تحمل رنج می بردند. او به حُسن معاشرت با زنان توصیه و تأکید می کرد و می گفت: همه مردم دارای خصلت های نیک و بد هستند؛ مرد نباید تنها جنبه های ناپسند همسر خویش را در نظر بگیرد و همسر خود را ترک کند؛ چه، هر گاه از یک خصلت او ناراحت شود، خصلت دیگرش مایه خشنودی اوست و این دو را باید با هم به حساب آورد.
او با فرزندان و با فرزندزادگان خود فوق العاده عطوف و مهربان بود؛ به آنها محبت می کرد؛ آنها را روی دامن خویش می نشاند؛ بر دوش خویش سوار می کرد؛ آنها را می بوسید و اینها همه بر خلاف خُلق و خوی رایج آن زمان بود. روزی در حضور یکی از اشراف، یکی از فرزندزادگان خویش حضرت مجتبی(ع) را می بوسید، آن مرد گفت: من دو پسر دارم و هنوز حتی یک بار هیچ کدام از آنها را نبوسیده ام. فرمود: مَنْ لا یَرْحَمْ لا یُرْحَمْ؛ کسی که مهربانی نکند رحمت خدا شامل حالش نمی شود.
نسبت به فرزندان مسلمین نیز مهربانی می کرد. آنها را روی زانوی خویش نشانده، دست محبت بر سر آنها می کشید. گاه مادران، کودکان خردسال خویش را به او می دادند که برای آنها دعا کند. اتفاق می افتاد که احیانا آن کودکان روی جامه اش ادرار می کردند. مادران ناراحت شده و شرمنده می شدند و می خواستند مانع ادامه ادرار بچه شوند. او آنها را از این کار به شدت منع می کرد و می گفت: مانع ادامه ادرار کودک نشوید، اینکه جامه من نجس بشود اهمیت ندارد، تطهیر می کنم.
با بردگان
نسبت به بردگان فوق العاده مهربان بود. به مردم می گفت: اینها برادران شمایند؛ از هر غذا که می خورید به آنها بخورانید و از هر نوع جامه که می پوشید آنها را بپوشانید؛ کار طاقت فرسا به آنها تحمیل مکنید؛ خودتان در کارها به آنها کمک کنید. می گفت: آنها را به عنوان بنده و یا کنیز (که مملوکیت را می رساند) خطاب نکنید، زیرا همه مملوک خداییم و مالک حقیقی خداست، بلکه آنها را به عنوان فتی (جوانمرد) یا فتاة (جوانزن) خطاب کنید.
در شریعت اسلام تمام تسهیلات ممکن برای آزادی بردگان که منتهی به آزادی کلی آنها می شد فراهم شد. او شغل نخّاسی یعنی برده فروشی را بدترین شغل ها می دانست و می گفت: بدترین مردم نزد خدا آدم فروشان اند.
نظافت و بوی خوش
به نظافت و بوی خوش علاقه شدید داشت. هم خودش رعایت می کرد و هم به دیگران دستور می داد. به یاران و پیروان خود تأکید می نمود که تن و خانه خویش را پاکیزه و خوشبو نگه دارند. بخصوص روزهای جمعه وادارشان می کرد غسل کنند و خود را معطر سازند که بوی بد از آنها استشمام نشود، آنگاه در نماز جمعه حضور یابند.
برخورد و معاشرت
در معاشرت با مردم، مهربان و گشاده رو بود. در سلام به همه حتی کودکان و بردگان پیشی می گرفت. پای خود را جلو هیچ کس دراز نمی کرد و در حضور کسی تکیه نمی نمود. غالبا دو زانو می نشست. در مجالس، دایره وار می نشست تا مجلس، بالا و پایینی نداشته باشد و همه جایگاه مساوی داشته باشند. از اصحابش تفقّد می کرد؛ اگر سه روز یکی از اصحاب را نمی دید سراغش را می گرفت، اگر مریض بود عیادت می کرد و اگر گرفتاری داشت کمکش می نمود. در مجالس، تنها به یک فرد نگاه نمی کرد و یک فرد را طرف خطاب قرار نمی داد، بلکه نگاههای خود را در میان جمع تقسیم می کرد. از اینکه بنشیند و دیگران خدمت کنند تنفر داشت؛ از جا برمی خاست و در کارها شرکت می کرد. می گفت: خداوند کراهت دارد که بنده را ببیند که برای خود نسبت به دیگران امتیازی قایل شده است.
نرمی در عین صلابت
در مسائل فردی و شخصی و آنچه مربوط به شخص خودش بود نرم و ملایم و باگذشت بود. گذشت های بزرگ و تاریخی اش یکی از علل پیشرفتش بود؛ اما در مسائل اصولی و عمومی، آنجا که حریم قانون بود، سختی و صلابت نشان می داد و دیگر جای گذشت نمی دانست. پس از فتح مکه و پیروزی بر قریش، تمام بدی هایی که قریش در طول بیست سال نسبت به خود او مرتکب شده بود نادیده گرفت و همه را یکجا بخشید؛ توبه قاتل عموی محبوبش حمزه را پذیرفت؛ اما در همان فتح مکه، زنی از بنی مخزوم مرتکب سرقت شده بود و جرمش محرز گردید، خاندان آن زن که از اشراف قریش بودند و اجرای حدّ سرقت را توهینی به خود تلقی می کردند سخت به تکاپو افتادند که رسول خدا از اجرای حد صرف نظر کند؛ بعضی از محترمین صحابه را به شفاعت برانگیختند، ولی رنگ رسول خدا از خشم برافروخته شد و گفت: چه جای شفاعت است؟! مگر قانون خدا را می توان به خاطر افراد تعطیل کرد؟ هنگام عصر آن روز در میان جمع سخنرانی کرد و گفت:
اقوام و ملل پیشین از آن جهت سقوط کردند و منقرض شدند که در اجرای قانون خدا تبعیض می کردند؛ هر گاه یکی از اقویا و زبردستان مرتکب جرم می شد معاف می شد و اگر ضعیف و زیردستی مرتکب می شد مجازات می گشت. سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، در اجرای عدل در باره هیچ کس سستی نمی کنم هر چند از نزدیک ترین خویشاوندان خودم باشد.
عبادت
پاره ای از شب، گاهی نصف، گاهی ثلث و گاهی دو ثلث شب را به عبادت می پرداخت. با اینکه تمام روزش خصوصا در اوقات توقف در مدینه در تلاش بود، از وقت عبادتش نمی کاست. او آرامش کامل خویش را در عبادت و راز و نیاز با حق می یافت. عبادتش به منظور طمع بهشت و یا ترس از جهنم نبود؛ عاشقانه و سپاسگزارانه بود. روزی یکی از همسرانش گفت: تو دیگر چرا آن همه عبادت می کنی؟ تو که آمرزیده ای؟ جواب داد: آیا یک بنده سپاسگزار نباشم؟
بسیار روزه می گرفت. علاوه بر ماه رمضان و قسمتی از شعبان، یک روز در میان روزه می گرفت. دهه آخر ماه رمضان بسترش به کلی جمع می شد و در مسجد معتکف می گشت و یکسره به عبادت می پرداخت. ولی به دیگران می گفت: کافی است در هر ماه سه روز روزه بگیرید. می گفت: به اندازه طاقت عبادت کنید؛ بیش از ظرفیت خود بر خود تحمیل نکنید که اثر معکوس دارد. با رهبانیت و انزوا و گوشه گیری و ترک اهل و عیال مخالف بود. بعضی از اصحاب که چنین تصمیمی گرفته بودند مورد انکار و ملامت قرار گرفتند. می فرمود: بدن شما، زن و فرزند شما و یاران شما همه حقوقی بر شما دارند و می باید آنها را رعایت کنید.
در حال انفراد، عبادت را طول می داد؛ گاهی در حال تهجّد ساعت ها سرگرم بود؛ اما در جماعت به اختصار می کوشید، رعایت حال اضعف مأمومین را لازم می شمرد و به آن توصیه می کرد.
زهد و ساده زیستی
زهد و ساده زیستی از اصول زندگی او بود. ساده غذا می خورد، ساده لباس می پوشید و ساده حرکت می کرد. زیراندازش غالبا حصیر بود. بر روی زمین می نشست. با دست خود از بز شیر می دوشید و بر مرکب بی زین و پالان سوار می شد و از اینکه کسی در رکابش حرکت کند به شدت جلوگیری می کرد. قوت غالبش نان جوین و خرما بود. کفش و جامه اش را با دست خویش وصله می کرد. در عین سادگی طرفدار فلسفه فقر نبود؛ مال و ثروت را به سود جامعه و برای صرف در راههای مشروع لازم می شمرد؛ می گفت: نِعْمَ الْمالُ الصّالِحُ لِلرَّجُلِ الصّالِحِ؛ چه نیکوست ثروتی که از راه مشروع به دست آید برای آدمی که شایسته داشتن ثروت باشد و بداند چگونه صرف کند.
و هم می فرمود: نِعْمَ الْعَوْنُ عَلی تَقْوَی اللّه الْغِنی؛ مال و ثروت کمک خوبی است برای تقوا.
اراده و استقامت
اراده و استقامتش بی نظیر بود. از او به یارانش سرایت کرده بود. دوره بیست و سه ساله بعثتش یکسره درس اراده و استقامت است. او در تاریخ زندگی اش مکرر در شرایطی قرار گرفت که امیدها از همه جا قطع می شد ولی او یک لحظه تصور شکست را در مخیله اش راه نداد، ایمان نیرومندش به موفقیت یک لحظه متزلزل نشد.
رهبری و مدیریت و مشورت
با اینکه فرمانش میان اصحاب بی درنگ اجرا می شد و آنها مکرر می گفتند چون به تو ایمان قاطع داریم اگر فرمان دهی که خود را در دریا غرق کنیم و یا در آتش بیفکنیم می کنیم، او هرگز به روش مستبدان رفتار نمی کرد؛ در کارهایی که از طرف خدا دستور نرسیده بود با اصحاب مشورت می کرد و نظر آنها را محترم می شمرد و از این راه به آنها شخصیت می داد. در بَدْر مسئله اقدام به جنگ، همچنین تعیین محل اردوگاه و نحوه رفتار با اسرای جنگی را به شور گذاشت. در اُحُد نیز راجع به اینکه شهر مدینه را اردوگاه قرار دهند و یا اردو را به خارج ببرند، به مشورت پرداخت. در احزاب و در تَبوک نیز با اصحاب به شور پرداخت.
نرمی و مهربانی پیغمبر، عفو و گذشتش، اسغفارهایش برای اصحاب و بی تابی اش برای بخشش گناه امت، همچنین به حساب آوردنش اصحاب و یاران را، طرف شور قرار دادن آنها و شخصیت دادن به آنها از علل عمده نفوذ عظیم و بی نظیر او در جمع اصحابش بود. قرآن کریم به این مطلب اشاره می کند که می فرماید:
به موجب مهربانی ای که خدا در دل تو قرار داده تو با یاران خویش نرمش نشان می دهی. اگر تو درشتخو و سخت دل می بودی از دورت پراکنده می شدند. پس عفو و بخشایش داشته باش و برای آنها نزد خداوند استغفار کن و با آنها در کارها مشورت کن؛ هر گاه عزمت جزم شد دیگر بر خدا توکل کن و تردید به خود راه مده.
نظم و انضباط
نظم و انضباط بر کارهایش حکمفرما بود. اوقات خویش را تقسیم می کرد و به این عمل توصیه می نمود. اصحابش تحت تأثیر نفوذ او دقیقا انضباط را رعایت می کردند. برخی تصمیمات را لازم می شمرد آشکار نکند و نمی کرد مبادا که دشمن از آن آگاه گردد. یارانش تصمیماتش را بدون چون و چرا به کار می بستند. مثلاً فرمان می داد که آماده باشید فردا حرکت کنیم؛ همه به طرفی که او فرمان می داد همراهش روانه می شدند بدون آنکه از مقصد نهایی آگاه باشند؛ در لحظات آخر آگاه می شدند. گاه به عده ای دستور می داد که به طرفی حرکت کنند و نامه ای به فرمانده آنها می داد و می گفت: بعد از چند روز که به فلان نقطه رسیدی نامه را باز کن و دستور را اجرا کن. آنها چنین می کردند و پیش از رسیدن به آن نقطه نمی دانستند مقصد نهایی کجاست و برای چه مأموریتی می روند، و بدین ترتیب دشمن و جاسوس های دشمن را بی خبر می گذاشت و احیانا آنها را غافلگیر می کرد.
انتقاد پذیری و تنفر از مداحی و چاپلوسی
او گاهی با اعتراضات برخی یاران مواجه می شد اما بدون آنکه درشتی کند نظرشان را به آنچه خود تصمیم گرفته بود جلب و موافق می کرد.
از شنیدن مداحی و چاپلوسی بیزار بود، می گفت: به چهره مداحان و چاپلوسان خاک بپاشید.
محکم کاری را دوست داشت؛ مایل بود کاری که انجام می دهد متقن و محکم باشد، تا آنجا که وقتی یار مخلصش سعد بن معاذ از دنیا رفت و او را در قبر نهادند، او با دست خویش سنگ ها و خشت های او را جابه جا و محکم کرد و آنگاه گفت:
من می دانم که طولی نمی کشد همه اینها خراب می شود، اما خداوند دوست می دارد که هر گاه بنده ای کاری انجام می دهد آن را محکم و متقن انجام دهد.
مبارزه با نقاط ضعف
او از نقاط ضعف مردم و جهالت های آنان استفاده نمی کرد، بر عکس، با آن نقاط ضعف مبارزه می کرد و مردم را به جهالت شان واقف می ساخت. روزی که ابراهیم پسر هجده ماهه اش از دنیا رفت از قضا آن روز خورشید گرفت. مردم گفتند: علت اینکه کسوف شد مصیبتی است که بر پیغمبر خدا وارد شد. او در مقابل این خیال جاهلانه مردم سکوت نکرد و از این نقطه ضعف استفاده نکرد، بلکه به منبر رفت و گفت: ایّها النّاس! ماه و خورشید دو آیت از آیات خدا هستند و برای مردن کسی نمی گیرند.
واجد بودن شرایط رهبری
شرایط رهبری از حس تشخیص، قاطعیت، عدم تردید و دو دلی، شهامت، اقدام و بیم نداشتن از عواقب احتمالی، پیش بینی و دوراندیشی، ظرفیت تحمل انتقادات، شناخت افراد و توانایی های آنان و تفویض اختیارات درخور توانایی ها، نرمی در مسائل فردی و صلابت در مسائل اصولی، شخصیت دادن به پیروان و به حساب آوردن آنان و پرورش استعدادهای عقلی و عاطفی و عملی آنها، پرهیز از استبداد و از میل به اطاعت کورکورانه، تواضع و فروتنی، سادگی و درویشی، وقار و متانت، علاقه شدید به سازمان و تشکیلات برای شکل دادن و انتظام دادن به نیروهای انسانی، همه را در حد کمال داشت؛ می گفت:
اگر سه نفر با هم مسافرت می کنید، یک نفرتان را به عنوان رئیس و فرمانده انتخاب کنید.
در دستگاه خود در مدینه تشکیلات خاص ترتیب داد، از آن جمله جمعی دبیر به وجود آورد و هر دسته ای کار مخصوصی داشتند: برخی کُتّابِ وحی بودند و قرآن را می نوشتند، برخی متصدی نامه های خصوصی بودند، برخی عقود و معاملات مردم را ثبت می کردند، برخی دفاتر صدقات و مالیات را می نوشتند، برخی مسئول عهدنامه ها و پیمان نامه ها بودند. در کتب تواریخ از قبیل تاریخ یعقوبی و التّنبیه و الاشراف مسعودی و مُعجَم البُلدان بلاذری و طبقات ابن سعد، همه اینها ضبط شده است.
روش تبلیغ
در تبلیغ اسلام سهل گیر بود نه سختگیر؛ بیشتر بر بشارت و امید تکیه می کرد تا بر ترس و تهدید. به یکی از اصحابش که برای تبلیغ اسلام به یمن فرستاد دستور داد که: یَسِّرْ وَ لا تُعَسِّرْ، وَ بشِّرْ وَ لا تُنَفِّرْ؛ آسان بگیر و سخت نگیر، نوید بده (میل ها را تحریک کن) و مردم را متنفر نساز!
در کار تبلیغ اسلام تحرک داشت. به طائف سفر کرد. در ایام حج در میان قبایل می گشت و تبلیغ می کرد. یک بار علی(ع) و بار دیگر معاذ بن جبل را به یمن برای تبلیغ فرستاد. مصعب بن عمیر را پیش از آمدن خودش برای تبلیغ مردم مدینه به مدینه فرستاد. گروه فراوانی از یارانش را به حبشه فرستاد. آنها ضمن نجات از آزار مکّیان، اسلام را تبلیغ کردند و زمینه اسلام نجاشی پادشاه حبشه و نیمی از مردم حبشه را فراهم کردند. در سال ششم هجری به سران کشورهای جهان نامه نوشت و نبوت و رسالت خویش را به آنها اعلام کرد. در حدود صد نامه از او باقی است که به شخصیت های مختلف نوشته است.
تشویق به علم
به علم و سواد تشویق می کرد. کودکان اصحابش را وادار کرد که سواد بیاموزند. برخی از یارانش را فرمان داد زبان سِریانی بیاموزند. می گفت: دانشجویی بر هر مسلمان فرض و واجب است.
و هم فرمود: حکمت را در هر کجا و در نزد هر کس و لو مشرک یا منافق یافتید، از او اقتباس کنید.
و هم فرمود: علم را جستجو کنید و لو مستلزم آن باشد که تا چین سفر کنید.
این تأکید و تشویق ها در باره علم سبب شد که مسلمین، با همت و سرعت بی نظیری به جستجوی علم در همه جهان پرداختند، آثار علمی را هر کجا یافتند به دست آوردند و ترجمه کردند و خود به تحقیق پرداخته و از این راه علاوه بر اینکه حلقه ارتباطی شدند میان تمدن های قدیم یونانی و رومی و ایرانی و مصری و هندی و غیره و تمدن جدید اروپایی، خود یکی از شکوهمندترین تمدن ها و فرهنگ های تاریخ بشریت را آفریدند که به نام تمدن و فرهنگ اسلامی شناخته شده و می شود.
خُلق و خُویش مانند سخنش و مانند دینش جامع و همه جانبه بود. تاریخ هرگز شخصیتی مانند او را یاد ندارد که در همه ابعاد انسانی در حد کمال و تمام بوده باشد. او به راستی انسان کامل بود.
http://www.hawzah.net/fa/Article/View/93857
.: Weblog Themes By Pichak :.