***نسیم معرفت***
حضرت خدیجه اولین همسر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و اولین زنی که اسلام آورد و مادر فاطمه زهرا که از زنان مشهور تاجر عرب و حجاز به شمار می رفت. پدرش خویلد بن اسد و مادرش فاطمه (دختر زائده بن اصم بن….) که سلسله آنها از "لوی" با پیغمبر اکرم و سایر هاشمیان، مشترک می شود. خدیجه از طرف پدر با رسول خدا، عموزاده و نسب هر دو به "قصی بن کلاب" می رسد. او از خانواده های اصیل و اشراف مکه است. تولد او نیز در مکه و چندین سال قبل از «عام الفیل» بوده است. حضرت خدیجه قبل از ازدواج با رسول خدا، 2 بار شوهر کرده بود که هر دو از دنیا رفته بودند او از شوهر دوم خود ("ابوهاله بن ….تمیمی" ) فرزندی داشت که نامش "هند" بود که از همین جهت به او لقب "ام هند" دادند. عده ای از علمای بزرگ معتقدند که خدیجه قبلا ازدواجی نکرده بود و فرزندان منتسب به او، مربوط به خواهرش است.
بانوی ثروتمند حجاز و تجارتش
در آن زمان که مردم مکه، از راه تجارت امرار معاش می کردند خدیجه نیز از آنجا که از ثروتمندان مکه و کارهای تجارتی می کرد و چندین شتر در دست کارگزاران او بود که در اطراف کشورهایی مثل شام، مصر و حبشه، رفت و آمد و دادوستد داشت، وقتی آوازه درستی و امانتداری و خوش خلقی رسول خدا را شنید و لقب "محمد امین" را از او دید، در پی مذاکراتی که با ابوطالب، عموی پیغمیر کرد "محمدامین " را در کاروان تجارتی خود، در امور مربوط به دادوستدهایش انتخاب کرد و از آن پس پیامبر گرامی اسلام در دوران جوانی در سفرهای تجارتی برای حضرت خدیجه سود فراوانی بدست آورد. در سفری که پیغمبر برای تجارت به شام رفت، حضرت خدیجه غلام خود "میسره" را همراه او کرد و دستور داد تا همه جا، او را همراهی و مراقبت نماید. درشهر بصری در نزدیکی شام به راهبی به نام "نسطورا" برخورد کردند که او به غلام، از آینده پیغمبر و نبوت او خبر داد و از طرفی سود بسیاری عاید آنها شد که تا آن موقع، در هیچ سفری به این اندازه نبود. بعد از برگشت از شام، میسره، احوالات سفر و گفتار راهب و مشاهداتش را که از عظمت و معنویت محمد بود، برای خدیجه تعریف کرد و از همین جا بود که او را مشتاق همسری با "محمد امین" نمود.
ازدواج خدیجه با رسول خدا
با وجودی که مردان ثروتمندی از قریش چون "ابوجهل بن هشام" و "عقبه بن ابی معیط" از او خواستگاری کرده بودند ولی خدیجه که شیفته درستکاری و امانتداری و مکارم اخلاقی و جهات معنوی او شده بود، خود، پیشنهاد ازدواج داد و برخلاف سنت های ازدواج در میان اعراب جاهلی آن زمان، مال و ثروت زیادی از دارائیش را به محمد، هدیه کرد. محمدامین نیز این پیشنهاد را پذیرفت و مراسم عقد آنها با حضور عموهای پیامبر و بستگان خدیجه که از هه مشهورتر پسرعموی او "ورقه بن نوفل" بود انجام و خطبه عقد توسط "ابوطالب" که بزرگ بنی هاشم و عمو و کفیل پیامبر بود، اجرا شد. مهریه آن حضرت بنا به نقل برخی تاریخ 20 شتر و بنا به نقل بعضی 12 اوقیه و نیم که پانصد درهم می شود، بود. بر سر این جریان زنان مکه رابطه شان را با خدیجه قطع و او را تنها گذاشتند. حضرت رسول در آن موقع 25 سال و خدیجه بنا به اقوال مختلف بین 40 تا 28 سالگی بوده اند. برای اطلاع کامل به کتب مربوطه مراجعه شود. او اولین همسر رسول خدا بود و تا وقتی که حیات داشت هیچ زن دیگری اختیار نکرد و ثمره این ازدواج، دو پسر بنام قاسم و عبدالله که هر دو قبل از بعثت پیامبر از دنیا رفتند و 4 دختر بنام زینب، ام کلثوم، رقیه و فاطمه زهرا سلام اله علیها بود. فاطمه زهرا، بعد از بعثت به دنیا آمد.
شمه ای از فضایل حضرت خدیجه
اولین زنی که در نزد پیامبر از احترام و محبوبیت خاصی برخوردار بود.
1- حدیث مشهوری میان اهل شیعه و اهل سنت است که پیغمبر فرمود: از مردان گروه زیادی به کمال رسیدند ولی از میان زنان فقط چهار زن که عبارتند از: آسیه دختر مزاحم (زن فرعون)، مریم دختر عمران، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد صلی الله علیه و آله و سلم.
2- و نیز فرمود: بهترین زنان بهشت چهار زن هستند: مریم دختر عمران، خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد ص، آسیه دختر مزاحم.
3- در تفسیر عیاشی از امام باقر علیه السلام، از رسول خدا روایت است که فرمود: درشب معراج چون بازگشتم، از جبرئیل پرسیدم آیا حاجتی داری؟ جبرئیل گفت: خدیجه را از طرف خداوند و از جانب من سلام برسان.
4- او یک همسر فداکار و ایثارگر، بهترین یاور برای رسول خدا و در تمام مشکلات و سختی های پی در پی و تبعیدها و محاصره های پیامبر، قوی ترین پشتییان و همراه او بود. اموال خود را در راه اهداف الهی همسرش و گسترش و تقویت اسلام، بخشش کرد و با ثروت بسیارش در راه تثبیت و پیشرفت اسلام، بسیار موثر بود.
5- او زنی با کمال و با شخصیت و با فضیلت بود و از همین رو از زنان دیگر ممتاز و پیامبر خدا او را بسیار دوست می داشت.
برخی وقایع دوران زندگی حضرت خدیجه با رسول گرامی اسلام ص :
1- تجدید بنای خانه کعبه و حکمیت رسول خدا که در 35 سالگی رسول اکرم اتقاف افتاد (مراجعه به کتب مربوطه)
2- مبارزه با بت پرستی و اختلاف بین بت پرستان، توسط مردان و سران جامعه آن روز
3- بعثت رسول اکرم و پیغمبری آن حضرت
4- جنگ های پیغمبر
وفات؛ مدفن
حضرت خدیجه مدت 25 سال در خانه پیامبر اسلام زندگی کرد و وی در سال دهم بعثت در دهم ماه رمضان و به مدت کوتاهی بعد از وفات "ابوطالب" عمو و سرپرست پیغمبر از دنیا رفت. آن سال را "عام الاحزان" سال اندوها گفته اند. مرقد او در «حجون مکه» در قبرستان ابوطالب کنار قبر عبدالمطلب، ابوطالب و عبدمناف می باشد.
زندگی نامه حضرت خدیجه (س) - پایگاه فرهنگی مذهبی نصر19.
https://www.google.com/search?q=%D8%B4%D8%B1%D8%AD+%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C+%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA+%D8%AE%D8%AF%DB%8C%D8%AC%D9%87&ie=utf-8&oe=utf-8
**زندگینامه حضرت خدیجه(س) - وب سایت تبیان استان اردبیل
**خدمات حضرت خدیجه(س) به اسلام | پایگاه اطلاع رسانی رجا - رجانیوز
http://www.rajanews.com/news/145685
فقه و مبانی اجتهاد
***نسیم معرفت***
نقش نقل به معنا در برخورد با روایات فقهی
به قلم حجتالاسلام دکتر علی نصیری
تنها راه برون رفت از اشکال علامه شعرانی آن است که اصل اولی در روایات را نقل نصّ روایات بدانیم. به این معنا که معتقد باشیم، گر چه راویان از اهل بیت نقل به معنا را اجازه گرفته بودند، با این حال بنای آنان بر نقل نصّ روایات بوده است.
شبکه اجتهاد: از جمله صاحبنظرانی که با دقت و تأمل بیشتری به پدیده نقل به معنا و نقش آن در خللرسانی به مدالیل روایات پرداخته، علامه شعرانی است. دیدگاه ایشان در این زمینه در بخشهایی از پاورقیهای پرمحتوایشان بر شرح اصول کافی ملاصالح مازندرانی، منعکس شده است.
به گمان نگارنده نظرگاه علامه شعرانی در زمینه نقل به معنا تحولی عظیم در روند اجتهاد پدید آورده و یکی از بنیادیترین زیر ساختهای اجتهاد که قابلیت استناد به نصوص روایات است را با دشواری اساسی روبرو میسازد. زیرا برای هر کس که با الفبای مباحث و مسائل طرح شده در فقه و اصول آشناست، روشن است که فقها و اصولیان در بسیاری از موارد با تکیه و پافشاری بر آحاد الفاظ و ساختار جملات روایات، برای اثبات ادعاهای خود استدلال میکنند.
حدیث رفع و روایت زراره در زمینه استصحاب از نمونههای روشن مدعا است. به عنوان نمونه شیخ انصاری بسان بسیاری دیگر از اصولیان برای اثبات مشروعیت استصحاب به سه روایت صحیحه از زراره استناد کرده است که در بخشی از روایت نخست در پاسخ به این پرسش که اگر چیزی در کنار شخص با وضو حرکت کند و او نفهمد آیا وضویش باطل است یا نه، چنین آمده است: «لا، حتی یستیقن انه قد نام حتی یجی من ذلک أمر بین، وإلا فانه علی یقین من وضونه»؛ [2] نه تا آن که یقین کند که خوابیده است مگر آن که امر بینی بر تسلط خواب بر او در اختیار باشد. در غیر این صورت وضوی او یقینی است.
شیخ انصاری استدلال به این روایت برای اثبات مدعا را مشروط بر دو شرط دانسته است که عبارتاند از:
1. جواب جمله شرطیه «و الا فانّه علی یقین» بخاطر وجود قرینه حذف شده باشد. در این صورت معنای روایت چنین خواهد بود: اگر یقین ندارد که خوابیده است وضو بر او واجب نیست، زیرا او به وضوی سابق خود یقین دارد.
2. لام در «الیقین» لام جنس باشد. [3]
حال میتوان از ایشان پرسید که اگر زراره این روایت و نصوص آن را با نقل به معنا نقل کرده باشد، آیا میتوان جمله «فانه علی یقین» را شاهدی بر حذف جمله جزا دانست یا لام الیقین را لام جنس قلمداد کرد؟!
بر این اساس، بررسی دیدگاه علامه شعرانی بسیار ضروری است. برای روشن شدن مدعای ایشان نخست لازم است بخشی از گفتار وی را منعکس نماییم. ایشان در ذیل روایات دال بر جواز نقل به معنا پس از تاکید بر این نکته که مهمترین دلیل بر جواز نقل به معنا، متعارف نبودن کتابت در میان صحابه است، چنین آورده است:
با توجه به این حقایق ما تنها به آن بخش از روایات که ضبط و نقل آن ممکن است نیاز داریم و آن بخش اصل معنایی است که جمله برای آن معتقد شده است، نه دقایق و ظرافتهایی که با تفکر علما و از لابلای خصوصیات الفاظ قابل دستیابی است. [4]
آنگاه وی به نمونهای از روایت محمد بن مسلم که به دو طریق ربعی و حریز نقل شده، استشهاد کرده و چنین افزوده است:
و نیز نظیر روایت: «البیعان بالخیار مالم یفترقا؛ فروشنده و خریدار تا زمانی که پراکنده نشوند حق فسخ معامله را دارند.» که ما میتوانیم بر جمله «ما لم یفترقا» را با جمله «ما داما فی المجلس» جایگزین کنیم و معنا همچنان حفظ خواهد شد. با این تفاوت که از جمله نخست بر میآید که دور شدن حتی اگر به یک گام باشد، حق فسخ را از بین میبرد. اما طبق جمله دوم تا زمانی که در یک مجلس هستند هر چند یک گام دور شوند، حق فسخ باقی است. زیرا همچنان عدم افتراق از مجلس صادق است. در چنین مواردی معتقدیم که امثال این گونه تفاوتها معتبر نیستند. زیرا همانگونه که یقیناً میدانیم که راویان احادیث را نقل به معنا کردهاند، هم چنین میدانیم که مردم بر تحفّظ بر این گونه مطالبِ دقیق توانمند نیستند، بلکه بر آن آگاهی و تفطّن پیدا نمیکنند تا به خاطر بسپارند و برای ما نقل کنند. [5]
علامه شعرانی بر اساس این پیش فرض که راویان از تحفظ بر این گونه مطالب دقیق ناتواناند، چنین نتیجه گرفته است:
بنابراین آنچه میان برخی از فقیهان متأخّر خصوصاً میان فقیهان پس از شیخ انصاری متداول شده که احکام را از دقایق استنباط شده از الفاظ روایات با تمام دقتها و ظرافتهای آنها استخراج میکنند، بر مبنای محکمی استوار نیست، بویژه آن که معتقدند ظن اطمینانی بر صدور این گونه روایات وجود داشته و آنها را نه از باب تعبد به آیه نبأ و امثال آن، بلکه بخاطر بدست دادن اطمینان و این که چنین اطمینان عرفاً حجت است، معتبر دانستهاند. در حالی که حقیقت آن است که اگر آنان ادعا دارند که صدور الفاظ روایات با همه ویژگیهایشان اطمینان را بدست میدهد و بر اساس همین مبنا با استناد این الفاظ در فقه استدلال میکنند، ما یقیناً میدانیم که این روایات با همه خصوصیات ادعا شده و همه ملاحظات و دقتها صادر نشدهاند. [6]
این نظریه چنان که اشاره کردیم، بسیار حساس و تأثیر گذار است. زیرا اگر مبنای استناد به دقایق الفاظ و ساختار روایات به معصوم زیر سؤال برود، همه یا عموم استنباطهای فقهی یا اصولی مبتنی بر ساختار لفظی روایات مخدوش خواهد شد.
ایشان در جایی دیگر در بررسی روایتی که در پایان آن چنین آمده: «هذا دین الله الذی أنا علیه و آبائی، أو کما قال.»[7] چنین آورده است:
گفتار راوی «او کما قال» به این معنا است که آنچه او ذکر کرده از روی نقل به معنا بوده و او خصوصیات الفاظ امام را نقل نکرده است. این مطلب مدعای ما را که مکرراً گفتهایم، اثبات میکند و آن این که اطمینان به صدور تمام خصوصیات الفاظ روایات از امام مردود است و شیوة متاخران در استفاده احکام از دقایق لفظی در صورتی صحیح است که حجیت خبر واحد از باب تعبد به دلیل خاص نظیر آیه نبأ اثبات شود. که در این صورت تنها به حاصل مضمون روایت و آنچه که عادتاً در نقل به معنا حفظ و ضبط میشود، میتوان تمسک کرد. [8]
علامه شعرانی هم چنین در بررسی متنی روایات کافی در باب ریا و تاکید بر تفاوت الفاظ آنها به رغم آن که معنا و مضمون آنها یکی است، هم چنان بر نکته پیشگفته تاکید کرده و آورده است:
شگفت از بسیاری از عالمان دوران ما است که مدعی حصول ظن اطمینانی به صدور احادیث با تمام الفاظشان هستند و گمان میکنند که این امر در عرف و عادت شناخته شده است و احکام را از خصوصیات الفاظ استنباط میکنند. در حالی که قطعاً میتوانیم که حفظ چنین خصوصیاتی برای راویان امکان نداشته است. البته کسانی که در حجیت الفاظ احادیث به ادله تعبدیه نظیر آیه نبأ استناد میکنند چنان که مبنای علامه و سایر فقیهان است، اشکال پیشگفته بر تمسک بر ظن اطمینان بر آنان وارد نیست. [9]
علامه شعرانی در عبارتی که پیش از این در بررسی ادله جواز نقل به معنا آوردیم، پس از تاکید بر محال بودن نقل تمام الفاظ روایات و دستیابی به واقع، میگوید که به همین جهت هیچکس به تحصیل واقع مأمور نشده و اکتفا به یکی از روایات ممکن است.
نکات برگرفته از گفتار علامه شعرانی درباره نقل به معنا
از مجموع گفتاری که از علامه شعرانی درباره پدیده نقل به معنا یاد کردیم، پنچ نکته بدست میآید بدین شرح:
1. علّامه شعرانی متعارف نبودن کتابت احادیث از سوی صحابه، یعنی یکی از دلایل مورد ادعای علامه حلی را مهمترین دلیل بر جواز نقل به معنا میداند و نیز معتقد است که اساساً ضبط همه الفاظ و نکات دقیق آنها برای راویان ناممکن بوده است. از این جهت به استناد ظواهر استدلالهای ایشان میتوان گفت که عموم روایات از نگاه علامه شعرانی با نقل به معنا بدست ما رسیدهاند.
2. ایشان افزون بر استناد به روایات دال بر جواز نقل به معنا، اختلاف متنی روایات و تصریح برخی از راویان مبنی بر عدم نقل نص روایات را شاهد مدعای خود دانسته است.
3. از سوی دیگر علامه شعرانی معتقد است که استنباط احکام شرعی مبتنی بر خصوصیات الفاظ و چینش جملات، مبتنی بر این پیش فرض است که تمام این خصوصیات منتسب به معصوم باشد، نه منتسب به راویان، و با توجه به شیوع نقل به معنا چنین استنباطهایی مخدوش است.
4. از نگاه علامه شعرانی تنها راهی که به استنباطهای مبتنی بر خصوصیات و دقایق الفاظ و ساختار جملات، مشروعیت میبخشد این است که حجیت خبر واحد از باب تعبد به خواسته شارع باشد و به دلایل نقلی همچون آیه نبأ استدلال شود، نه سیره عقلا مبنی بر حصول اطمینان بر صدور روایات و الفاظ آنها از زبان معصومان. چنان که مبنای فقهای پیش از شیخ انصاری نظیر علامه حلی استناد به ادله تعبدیه است.
5. از آنجا که از نگاه علامه شعرانی، عموم فقهیان پس از دوران شیخ انصاری حجیت خبر واحد را از باب ظن اطمینانی حجّت میدانند، شیوه آنان در استخراج احکام مبتنی بر دقایق الفاظ مخدوش است.
تاکید ایشان بر پیروی این شیوه پس از دوران شیخ انصاری، گویا اشاره به آن دارد که ادعای حصول اطمینان به صدور الفاظ روایات از معصومان به استناد خبر واحد نخست از سوی شیخ انصاری ارائه شد و سپس توسط شاگردانشان دنبال شده است.
به هر روی، از نگاه علامه شعرانی از رهگذر تعبدی دانستن حجّیت خبر واحد میتوان به الفاظ و خصوصیات و چینش جملات استناد کرد و آنها را مبنای اجتهاد قرار داد. زیرا گرچه با وجود احتمال نقل به معنا، بلکه شایع بودن آن نمیتوان الفاظ روایات را وحیانی دانست، اما وقتی شارع آنها را حجت اعلام کرد دیگر جایی برای دغدغههای پیشگفته نمیماند.
حال باید از علّامه شعرانی بپرسیم آیا به راستی ادله تعبد به حجیت خبر واحد، افزون بر حجیت خبرواحد میتواند بر حجیت و اعتبار تمام الفاظ و خصوصیات روایات نیز دلالت داشته باشد؟!
برای روشن شدن مدعا مناسب است ادله نقلی حجیت خبر واحد اعم از کتاب و سنت را هر چند به صورت مختصر مورد بررسی قرار دهیم. دلیل اجماع بخاطر عدم تحقق اجماع منقول تا چه رسد به اجماع محصّل، غیرقابل استدلال است.
مروری بر ادله نقلی حجیت خبر واحد
دلایل قرآنی که عموماً بر حجیت خبر واحد ارائه شده است، عبارتاند از: 1. آیه نبأ؛ 2. آیه نفر؛ 3. آیه کتمان؛ 4. آیه سؤال از اهل ذکر؛ 5. آیه اُذُن خیر؛ و دلایل روایی عبارتاند از:
1. بخشهایی از مقبوله عمر بن حنظله و سایر روایات مربوط به تعادل و تراجیح؛
2. روایات ارجاعیه که به استناد آنها ائمه مردم را به مراجعه به برخی از اصحاب عالم خود برای پاسخگویی به مشکلات دینی ارجاع دادهاند؛
3. روایات ناظر به لزوم رجوع به علماء و روایانِ آگاه از حلال و حرام؛ نظیر روایت: «اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا...» و سایر روایات. [10]
گذشته از اشکالات و مناقشاتی که به برخی از ادله مزبور وارد شده و در کتب اصولی به طور مبسوط آمده است، نکته قابل تأمل آن است که اساساً هیچ یک از این ادله به دقایق الفاظ و عبارتهای نقل شده از سوی راویان نظر ندارند و آنچه از مجموع آنها میتوان استفاده کرد حجیت اصل صدور روایات از معصوم و صحّه گذاشتن بر مدعای راویان بر نقل روایات از آنان است.
به استثنای بخش محدودی از روایات تعادل و تراجیح که اضبط بودن یک راوی را وجه ترجیح روایت او بر روایت متعارض آن دانسته است و با فرض تمام بودن این دلیل، از آن تنها میتوان این نتیجه را گرفت که در تعارض، روایت منقول لفظی بر منقول معنوی مقدم است. چنان که در مباحث پیشگفته بر این نکته پای فشردیم.
اما این امر اختصاص به روایات متعارض دارد و مشروط به آن است که اضبط بودن یک راوی نیز اثبات گردد. در حالی که محل چالش و بحث در باره معیار حجیت خبر واحد اعم و روایات فاقد تعارض را نیز در بر میگیرد.
از سویی دیگر، اثبات اضبط بودن یک راوی در برابر راوی دیگر با توجه به ضعف فاحش منابع رجال در تبیین این خصوصیات، کاری بس دشوار است.
عدم دلالت ادله پیشگفته بر مدعا از این جهت است که در میان آیات پیش گفته، مهمترین آیه دال بر حجیت خبر واحد آیه نبأ است و مفاد آیه نبأ این است که عادل را در اِخبار او تصدیق کنیم. باری، اگر او بگوید این روایت را از معصوم نقل کردهام، مقتضای تصدیق او این است که روایت او را معتبر بدانیم و این تصدیق به معنای انتساب تمام خصوصیات الفاظ روایت به معصوم نیست. زیرا او ادّعا نکرده است که آنچه نقل کرده نصّ گفتار معصوم است.
دقت شود که میان ادعای نقل گفتار معصوم با ادعای نقل عین ونصّ گفتار معصوم تفاوت است و بر اساس مباحث پیشگفته دانسته شد که راویان بخاطر دشواری نقل لفظی روایات و نیز تجویز نقل به معنا از سوی معصومان، عموماً روایات را با نقل به معنا برای ما بازگو کردهاند و با فرض نقل به معنا ادعای نقل گفتار امام مسموع است، نه ادعای نقل نصّ گفتار امام.
از سایر آیات نیز اثبات حجیت خبر واحد جای تأمل دارد، تا چه رسد به حجیت تمام الفاظ و خصوصیات لفظی روایات.
روایات نیز اساساً از اعتبار بخشی به نصّ و لفظ روایات نقل شده ساکتاند. به عنوان مثال مفاد روایات ارجاعیه آن است که اقوال اجتهادی عالمان دین با ادعای آنان در نقل روایات از معصومان را بپذیرید و با فرض صحت این استدلال، مفاد آن نظیر مفاد آیه نبأ خواهد بود که از آن انتساب لفظ و نص روایات به معصومان یا حجیت آنها، قابل استفاده و اثبات نیست.
با توجه به این اشکال، تنها راه استناد به الفاظ روایات که توسط علامه شعرانی پیشنهاد شد، مخدوش میگردد. بر این اساس، حجیت روایات چه از باب تعبد باشد یا مفید اطمینان بودن، نمیتوان تمام الفاظ روایات و ساختار آنها را وحیانی دانست و با تکیه به آنها آموزههای دینی را استخراج و استنباط کرد.
بنا بر این تنها راه برون رفت از اشکال علامه شعرانی آن است که اصل اولی در روایات را نقل نصّ روایات بدانیم. به این معنا که معتقد باشیم، گر چه راویان از اهل بیت نقل به معنا را اجازه گرفته بودند، با این حال بنای آنان بر نقل نصّ روایات بوده است.
با التزام به این که اصل اولی در روایات، نقل نصّ روایات است، ما میتوانیم به الفاظ، ساختار الفاظ و چینش انعکاس یافته در روایات استناد کنیم مگر آن که در جایی بخاطر وجود قرینهای خاص، خلاف این اصل اثبات گردد. یعنی معلوم شود که راوی به جای نقل نصّ یک روایت، معنا و مفاد آن را نقل کرده است.
پاورقی
[1]. استاد حوزه و دانشگاه. www.maref.ir
[2]. تهذیب الاحکام، ج 1، ص 8.
[3]. فرائد الاصول، ج 2، ص 563 ـ 564.
[4]. شرح اصول الکافی (مازندرانی)، ج 2، ص 214 (پاورقی).
[5]. «ومثله روایة «البیعان بالخیار ما لم یفترقا» کما مر فإذا بدل «ما لم یفترقا» بقوله: «ما داما فی المجلس» فقد حفظ المعنی لکن یدل الافتراق علی التباعد ولو خطوة، ولا یدل علیه قوله: ما داما فی المجلس إذ یمکن التباعد خطوة مع کونهما فی المجلس وحینئذ فنقول: أمثال هذه لیست بحجة إذ کما نعلم یقیناً أنهم رووا الأحادیث بالمعنی نعلم أیضا أن الناس لا یقدرون علی حفظ هذه الدقائق، بل لا یتفطنون لها حتی یحفظوها.» همان.
[6]. «فما هو شائع بین بعض فقهائنا المتأخرین خصوصاً بین من تأخر عن الشیخ المحقق الأنصاری (قدس سره) من استنباط الأحکام من هذه الدقائق المستنبطة من ألفاظ الروایات بتدقیقاتهم غیر مبتن علی أساس متین خصوصاً ما یدعونه من الظن الاطمئنانی بصدور هذه الروایات وأنها حجة لا تعبدا بآیة النبأ وأمثالها، بل لحصول الاطمئنان وأن الاطمئنان علم عرفا. والحق أنهم إن ادعوا حصول الاطمئنان بصدور هذه الألفاظ المرویة بخصوصیاتها کما یحتجون بها فی الفقه فنحن نعلم یقیناً عدم صدورها کذلک ولا حفظ خصوصیاتها فی إبدالها أیضا.» همان.
[7]. کافی، ج 1، ص 162 «باب الاستطاعه».
[8]. «قوله «أو کما قال» یعنی ما ذکره أنما نقله بالمعنی لا بخصوصیات ألفاظ الإمام× وهذا یؤید ما ذکرناه مرارا أن دعوی الإطمینانی بصدور جمیع خصوصیات ألفاظ الروایات من الإمام× غیر صحیحة وأن طریق المتأخرین فی استفادة الأحکام من الدقائق اللفظیة یتوقف علی إثبات حجیة الخبر تعبدا بدیل خاص کآیة النبأ، وإنما یتمسک بحاصل المضمون وما یمکن عادة حفظه وضبطه فی نقل المعنی» شرح اصول الکافی (مازندرانی)، ج 5، ص 46.
[9]. «والعجب أن کثیرا من أهل زماننا یدعون حصول الظن الاطمینانی بصدور الأحادیث بجمیع ألفاظها ویزعمون أنه علم فی العرف والعادة ویستنبطون الاحکام من خصوصیات الألفاظ آلتی نعلم قطعاً عدم امکان حفظها للرواة کما هی، ومن تمسک فی حجیة ألفاظ الأحادیث بالأدلة التعبدیة کآیة النبأ کما عمل به العلامة وسائر الفقهاء لم یتوجه علیهم ما أوردنا علی التمسک بالظن الاطمینانی» همان، ج 9، ص 297.
[10]. برای آگاهی بیشتر از این ادله ر. ک: قوانین الاصول، ص 432 ـ 456؛ فرائد الاصول، ج 1، ص 237 ـ 436؛ کفایة الاصول، ج 1، ص 293 ـ 306.
این مقاله در ویژهنامه پنجمین همایش عرصهها و روشهای حدیثپژوهی به چاپ رسیده است.
کلیک کنید:شرح زندگانی ملاصالح مازندرانی
***نسیم معرفت***
زندگینامه آیت الله ملا صالح مازندرانی - علما و عرفا
ملاّ محمد صالح، معروف به ملّاصالح مازندرانی، فرزند ملا احمد بن شمس الدین طبرسی، سروی، مازندرانی است. وی دانشمندی پارسا، زاهد، محقق، جامع معقول و منقول و دارای اخلاق فاضله و صفات حمیده بود. لقبش حسام الدین بود. وی شوهر خواهر علاّمه محمّد باقر مجلسی و داماد ملاّ محمد تقی مجلسی بود.[1] نویسنده معارف و معاریف میگوید:
یکی از فقهای شیعه، دانشمند بزرگ و زاهد مجاهد، ملا صالح بن ملا احمد سروی طبرسی شخصیتی جامع معقول و منقول که در دقت نظر شهرت داشته و شرح اصول و روضه کافی او بهترین گواه این مدعی است. آن چنان محتاط بود که گویند: وی خود میگفته میخواستم فروع کافی را نیز شرح کنم، ولی چون خود را در مرتبه اجتهاد ندیده و این کار به چنان ملکهای نیاز داشت، از آن صرف نظر نمودم؛ در صورتی که از شرح اصول و روضهاش معلوم است که وی در این فن نیز اطلاعات وسیع داشته است. از پسوند «سروی» بر میآید که احتمالاً اهل ساری مازندران میباشد.[2]
اصل آن بزرگوار از مازندران و نام والدش ملاّ احمد است و فقر و پریشانی احوال او (ملا احمد) به درجه کمال رسیده بود و لهذا از نهایت اضطرار روزی به آخوند مرحوم (ملا صالح مازندرانی) فرمود که به جهت تحصیل معاش، به مضمون «ارض الله واسعه»[3] باید تلاش نمود و از من تحمّل معاش شما میسر نیست. از جانب من معذورید به هر وجه که خواهید تنقیح امور خود بنمایید. ملاّ صالح از مازندران به دار السلطنه اصفهان تشریف آورد و در آن اوان کما هو الآن، از جانب سلاطین و اعیان به جهت طلاب علوم دینیه مدارس وظایف معین بود و به قدر رتبه به هر کس چیزی میدادند. آخوند چون اول تحصیلش بود، در مدرسه، مکان گرفت که روزی دو «غازبکی» که دو «فلوس» هند تقریباً میباشد، به هر شخصی میدادند و آن کفاف اکل (خوردن) را به خوبی نمیکرد؛ تا چه رسد به دیگر ضروریات معیشت آن بزرگوار و تا مدتی میسر نبودش که روشنایی به جهت خود مهیا کند، هنگام مطالعه در پای روشناییهایی که به جهت عابرین میگذاشتند، ایستاده تا صبح مطالعه میکرد، تا آن که از فضل قادر متعال، به اندک زمانی قابلیت مجلس شریف آخوند ملا محمّدتقی مجلسی (ره) را به هم رسانید و در مجلس آن بزرگوار با علمای نامدار هم سبق شد و در اندک زمانی براغلب آنها فایق گردید.[4]
موقعیت اصفهان
اصفهان یکی از شهرهای مهم و بزرگ جهان به شمار میرود. شهر اصفهان از زمانهای دور، دارای اهمیت و موقعیت خوبی در میان شهرهای ایران است.
اصفهان به دلیل موقعیت جغرافیای آن، که نقطه تلاقی راههای شهرهای مختلف است، اهمیت خاصی دارد و انتخاب اصفهان به عنوان پایتخت صفویه، بر عظمت این شهر افزود.
پس از آن که شاه عباس پایتخت خود را از قزوین به اصفهان انتقال داد، دست به توسعه و آبادانی بیشتر اصفهان زد.
پس از احداث بناهای جدید، اصفهان شهری زیبا و باشکوه شده بود که آب و هوای مطبوع چهار فصل آن بر زیبایی و جاذبههایش میافزود.[5]
حوزه علمیّه اصفهان
اصفهان در زمان تحصیل ملاّ صالح مازندرانی، یکی از معتبرترین و پررونقترین حوزههای علمیّه جهان اسلام را دارا بود. وجود استادانی که در علوم متداول زمان، متبحّر و برجسته بودند و طلّابی که با شوق بسیار و کمترین هزینه و حداقل امکان معیشتی، به تحصیل دانش میپرداختند، حوزه علمیّه اصفهان را فعّال، پرشور و با اعتبار ساخته بود. در آن روزگار، تحصیل با تنگدستی و فشارمالی همراه بود، لیکن این مسأله در اراده و شوق جویندگان علم تأثیری نداشت. حوزه اصفهان یکی از پربارترین و غنیترین حوزههای دینی از نظر آموزش علوم عقلی و علوم نقلی بود. این فضای آموزشی با استادان متبحّری که در عصر خویش منحصر به فرد و از شاخصترین دانشوران بودند، به وجود آمده بود. حکمت و فلسفه در سطحی عالی در این حوزه تدریس میشد؛ به طوری که در اوایل قرن یازده هجری، از سراسر جهان اسلام برای آموختن فلسفه به اصفهان میآمدند.
از سوی دیگر، فقه و حدیث و تفسیر و عرفان توسط بزرگانی چون شیخ بهایی و ملاّ عبدالله شوشتری ـ استادان ملاّ صالح مازندرانی ـ در سطحی عالی تدریس میشد. یکی از امتیازات حوزه علمیّه اصفهان که آن را به عنوان بزرگترین مرکز علمی آن عصر مطرح کرده و از حوزه نجف اشرف شاخصتر ساخته بود، تدریس تمامی علوم (فلسفه، عرفان، فقه، حدیث، تفسیر، ادبیات و ریاضیات) در سطحی بالا بود؛ به طوری که بسیاری از علمای آن حوزه در تمامی علوم نقلی و عقلی تحصیل کرده و متبحّر بودند.
هر دانش پژوهی با هر سلیقه و انتخابی میتوانست بهترینها را در حوزه اصفهان بیابد؛ اگر خواهان علم ریاضی بود، میتوانست برترین استادان ریاضیات را که صاحبنظر و دارای تألیف بودند (مانند شیخ بهائی) بیابد و اگر طالب حکمت و فلسفه بود، با استادانی آشنا میشد که تاریخ فلاسفه را به خوبی میشناختند و در تبیین مشربهای فلسفی، تبحّری تمام داشتند و مانند میرداماد دارای آرای جدید بودند. اگر کسی تشنه عرفان، سیر و سلوک بود و قصد داشت از آینه دل زنگار بشوید، تا علم حقیقت در آن منعکس شود، باز در حوزه علمیّه اصفهان والاترین عارفان و وارستهترین سالکان (مانند شیخ بهایی) بودند تا انسان را واله و مجذوب خویش کنند. در فقه و حدیث و تفسیر نیز چنین بود.
اگر نگوییم حوزه اصفهان در این زمینهها نیز عالیترین بود، دست کم در کنار نجف اشرف و مشهد مقدس، از عالیترینها به شمار میرفت. اگر در آسمان نجف، چند ستاره میدرخشید، آسمان حوزه علمیّه اصفهان ستاره باران بود و افول ستارهای جای خود را به ظهور و درخشش ستارگانی دیگر میداد.[6]
استادان
ملا صالح مازندرانی از خرمن وجود علمای بزرگی بهره های فراوانی گرفت، که عبارتند از:
- محمّد تقی مجلسی
محمد تقی مجلسی در سال 1003 هـ . ق به دنیا آمد. پدرش ملاّعلی، شاعری خوش ذوق بود و به «مجلسی» تخلّص داشت. از این رو این خانواده را مجلسی گویند، محمّد تقی تحصیلات را در خانوادهاش که خانه فرهنگ و ادب بود، آغاز کرد. پدر دانشمند او در تحصیل و پرورش او سعی وافر نمود.
محمّد تقی مجلسی در فقه، حدیث، اصول، فقه، کلام، تفسیر و عرفان، به مراحل عالی دست یافت و برای کسب فیض بیشتر، در 31 سالگی به نجف اشرف مهاجرت کرد و پس از تحصیل در نجف اشرف، به اصفهان بازگشت و شروع به تدریس و تألیف کرد و تا آخر عمرش، فعالیت علمیاش ادامه داشت و تألیفات بسیار خوبی از خود به یادگار گذاشت.
محمد تقی مجلسی فرهنگ معارف اهل بیت ـ علیهم السلام ـ را در میان مردم ترویج میداد و به هدایت و ارشاد مردم میپرداخت و همیشه با مردم و جامعه خود در ارتباط بود.[7]
محمد تقی مجلسی در تربیت و تعلیم فرزندانش کوشش فراوان داشت. همه فرزندان وی عالم و دانشمند و با تقوی بودند. آمنه بیگم، یکی از دختران وی نیز زنی عالمه و پرهیزگار بود؛ به گونهای که همسرش، ملاّ صالح مازندرانی با وجود آن که خود عالمی ممتاز بود، در حل بعضی از مسائل علمی با وی گفت و گو میکرد و از او کمک میگرفت.[8]
او در یازدهم شعبان سال 1070 هـ . ق. دار فانی را وداع گفت. در فقدان این عالم فرهیخته، اصفهان عزادار شد. پیکر این مرد بزرگ در کنار مسجد جامع اصفهان به خاک سپرده شد.[9]
- شیخ بهایی
بهاء الدین محمّد عاملی، معروف به شیخ بهائی از بزرگترین و ممتازترین علمای عصر خود بود. او در 13 سالگی همراه پدرش، عزالدین حسین بن عبدالصمد عاملی، از جبل عامل لبنان به ایران مهاجرت کرد. او پس از ورود به ایران، زبان فارسی را به خوبی فراگرفته بود؛ به طوری که بعدها اشعار زیبای بسیاری به زبان فارسی از خود به جا گذارد.
شیخ بهایی با وجود موقعیت ممتاز دینی و اجتماعی خود، ساده میزیست و به قناعت و ریاضت میگذراند.[10]
- ملا عبدالله شوشتری
ملا عبدالله شوشتری از تربیت یافتگان حوزه علمیّه نجف اشرف بود که پس از طی مراحل علمی، به اصفهان مهاجرت کرد. وی 14 سال در حوزه علمیّه اصفهان به تدریس فقه، حدیث، اصول فقه، کلام و تفسیر پرداخت. وی شاگردان بسیاری تربیت کرد. ملاّ صالح مازندرانی، علاّمه محمّد تقی مجلسی و ملا حسنعلی شوشتری شاگردان او بودند. علاّمه محمّد تقی مجلسی درباره وی میفرماید: «او بزرگ استاد ما و بزرگ استاد شیعه در عصرخویش بود. وی علامهای محقق و دقیق و زاهدی عابد و با ورع بود.»[11]
ملاّ عبدالله شوشتری شبها به عبادت و نماز شب میپرداخت و روزها روزه بود. وی پسرش، ملاّ حسنعلی را بسیاردوست میداشت. وقتی پسرش به بیماری سختی مبتلا گشت، عبدالله شوشتری برای نماز جمعه به مسجد رفت؛ در حالی که فکرش مشغول بود. همین که نماز جمعه را شروع کرد، در نماز وقتی که سوره منافقین را تلاوت میکرد به این آیه رسید: یا ایّها الذین آمنوا لا تلهکم اموالکم و لا أولادکم عن ذکر الله؛ این آیه را تکرار کرد. بعد از نماز، سبب تکرار را از او پرسیدند، فرمود: چون به این آیه رسیدم، به یاد پسرم افتادم، سعی کردم که از نظرم دور شود.
با خود مبارزه کردم؛ بدین گونه که فرض کردم فرزندم مرده و جنازه او را در مقابل چشم خود دیدم، آن گاه از آیه گذشتم. نوافل وی هیچ گاه ترک نمیشد و دقت زیادی در خوراک و تغذیهاش میکرد. عمامهای به چهارده شاهی خرید و آن را چهارده سال بر سر میگذاشت.
شرح قواعد حلّی و شرح الفیه شهید و شرح مختصر عضدی و شرح ارشاد علاّمه و رساله ای فارسی در جوب نماز جمعه از آثار اوست.
ملا عبدالله شوشتری در روز جمعه 24 محرم سال 1021 هـ . ق. مریض شد و در شب یکشنبه 26 محرم همان سال، نزدیک به اذان صبح روحش به ملکوت اعلا پیوست.
نزدیک به صد هزار نفربر جنازه او نماز گذاشتند. وی را در جوار اسماعیل بن زید بن الحسن دفن کردند. بعد از یک سال، جنازه او را برای دفن به کربلا بردند. وقتی نبش قبر کردند، بدن پاک ملا عبدالله شوشتری هیچ تغییری نکرده بود. برای این عالم متقی، کرامتهای بسیاری نیز نقل کرده اند.[12]
- ملا حسنعلی شوشتری
علی دوانی درباره او مینویسد:
«او فاضل، عالم و صالح بود و پیشوای رستگاران است. فقیه اصولی که در عصر شاه صفی و شاه عباس دوم میزیست، از تألیفات وی کتاب التبیان در فقه، الطهاره و رسالهای در حرمت نماز جمعه میباشد. این عالم بزرگ در سال 1075 هـ . ق. وفات یافت. ملا حسنعلی فرزندان و نوادگان شایستهای دارد و همگی مشغول تحصیل علوم دینی میباشند و تا زمان ما موجود و معروفاند.»[13]
شیخ حر عاملی، یکی از معاصران ملا حسنعلی شوشتری میگوید:
او از پدرش و شیخ بهایی روایت میکند: صاحب «سلافه العصر» از وی نام برده و اورا مورد ستایش قرار داده است. ما به وسیله مولانا محمد باقر مجلسی از وی روایت میکنیم.
«ملا عبدالله شوشتری در اجازهای که به فرزندش، ملا حسنعلی شوشتری داده و تاریخ آن 1020 هـ . ق. یعنی یک سال پیش از رحلت وی است، مینویسد: «فرزندم، ابوالحسن علی»، مشهور به حسنعلی بعد از آن که کتب بسیاری را در فنون علم، به خصوص کتابهای گرانقدری را در فنون علوم دین از اصول و فروع و حدیث خواند و با سن کمی که دارد، به بالاترین مراتب رسیده، و در اوائل عمرش به عالیترین مطالب نائل گشته است. خداوند عمرش را طولانی گرداند و از تمام شرور باز دارد و مرا در مقابل هر پیشآمد سوئی فدای او کند! به وی اجازه دادم که از من روایت کند از فنون علم، خصوصاً علوم دین و آن چه متعلق به آن است از اصول و فروع و معقول و منقول و مشروع را به طرق مثبه در این اجازه بزرگ از علمای سابق روایت کند که او اهل آن است به شرطی که سلوک در جاده احتیاط را رعایت کند. هم چنین اجازه دادم به او که خداوند عمرش را دراز گرداند، که تمامی مؤلفات مرا رعایت کند و از آنها به هر کس که اهل آن بود سود رساند.»[14]
شاگردان
- علامه محمد باقر مجلسی
علاّمه محمّد باقر مجلسی از بزرگترین شخصیتهای خاندان مجلسی و تاریخ تشیع است. وی در سال 1038 هـ . ق. در اصفهان دیده به جهان گشود.[15]
وی تحصیلات را نزد پدرش آغاز کرد. او در زمینه علوم عقلی و نقلی، نزد استادان برجستهای هم چون علامه حسنعلی شوشتری، میرزا رفیعای نائینی، ملّا صالح مازندرانی، ملاّ محسن فیض کاشانی و میر محمّد قاسم قُهپایی به تحصیل پرداخت. وی پس از مدتی، به تدریس پرداخت. بیش از 1000 نفر در درس او شرکت میکرده اند.
علاّمه مجلسی در حفظ و نشر حدیث و معارف اهل بیت در ایران، نقش مهمی داشت.
بحار الانوار معروفترین کتاب اوست. بحار الانوار که عظیمترین کتاب روایی شیعه است، به منزله دایره المعارف بزرگ روایی شیعه، در 110 جلد به چاپ رسیده است.
علاّمه محمّدباقر مجلسی به خواسته شاه سلیمان صفوی، از سال 1098 هـ . ق. مقام شیخ الاسلامی اصفهان را به عهده گرفت. شخصیت دینی و اجتماعی او چنان مؤثر و با اهمیت بود که برخی گفتهاند تا هنگامی که وی زنده بود، حکومت شاه حسین صفوی شیرازه امور را از دست نداد، امّا پس از وفات وی زمام امور سست شد و سرانجام به انقراض صفویّه انجامید. وی روز 27 رمضان سال 1110 هـ . ق دیده از جهان فرو بست.[16]
پیکرش کنار قبر پدرش، در مسجد جامع اصفهان مدفون گردید.
- فیض کاشانی (1007 ـ 1091 هـ . ق.)
در یکی از مشهورترین خاندان علم و تقوا و عرفان و ادب، که حدود 4 قرن از سابقه درخشان آنان در کاشان میگذشت، در چهاردهم صفر سال 1007 هـ . ق. فرزندی به دنیا آمد که نامش را محمّد گذاشتند. پدرش، رضی الدین شاه مرتضی (950 ـ 1009 هـ . ق.) فقیه، متکلم، مفسر و ادیب بود و در حوزه علمیّه کاشان تدریس میکرد.
مادر او زهرا خاتون (متوفا: 1071 هـ . ق.) زنی دانشمند و شاعره بود.[17]
ملامحسن پدر خود را در دو سالگی از دست داد و نزد دایی و عمویش تربیت و تعلیم یافت و سپس دیگر برادرانش در تربیت او کوشیدند. فیض که از استعداد و هوش فوقالعادهای برخوردار بود، قبل از سن بلوغ، مقدمات علوم دینی را در کاشان، نزد عمو و داییاش، نورالدین محمّد، مشهور به حکیم و نزد آخوند نورا (متوفا: 1047 هـ . ق.) فرا گرفت.
................................. ........................... ادامه دارد............................
................................ ...............................
Posted in زندگینامه علمای متاخر, علمای متاخر براساس حروف الفبا-
http://olama-orafa1393.ir/?p=5828
***نسیم معرفت***
توجه پیغمبر اکرم (ص) به کودکان
روزی پیامبر، به همراه بلال، از کوچهای میگذشتند . بچهها مشغول بازی بودند . بچهها تا پیامبر را دیدند، دور او حلقه زدند و دامنش را گرفتند و گفتند : همان طور که حسن و حسین را بر شانةتان سوار میکنید، ما را هم بر شانه خود سوار کنید.
بچهها هر یک گوشهای از دامن پیامبر را گرفته بودند و با شور و اشتیاق، همین جمله را تکرار میکردند . پیامبر با دیدن این همه شور و شوق، به بلال فرمودند : « ای بلال ! به منزل برو و هر چه پیدا کردی، بیاور تا خود را از این بچهها بخرم.
بلال، با عجله رفت و با هشت گردو برگشت . پیامبر، هشت گردو را بین بچهها تقسیم کردند و بدین ترتیب، خود را از دست بچهها رها کردند و به همراه بلال، به راهشان ادامه دادند .در راه، پیامبر، رو به بلال کردند و به مزاح گفتند: «خدا برادرم، یوسف صدّیق را رحمت کند . او را به مقداری پول بیارزش فروختند و مرا نیز به هشت گردو معامله کردند
وقایع الأیام، ج 3 ص 69.
http://faryademazlom.blogfa.com/
سایت فریاد مظلوم(سردار گیلان شهیدابوالحسن کریمی لاهیجی)
***کلیک کنید:سایت فریاد مظلوم***
http://faryademazlom.blogfa.com/
***نسیم معرفت***
روز سیزدهم فروردین
به مناسبت شهادت شهید حاج شیخ ابوالحسن کریمی
بنابر تدبیر فرماندهی محترم بسیج - سردار نقدی -
بعنوان ( روز شهرستان لاهیجان) نامگذاری و ثبت گردید .
http://faryademazlom.blogfa.com/
***نسیم معرفت***
تفسیردعای روز دهم ماه مبارک رمضان
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُتَوَکِّلِینَ عَلَیْکَ ای خدا مرا در این روز از آنان که بر تو توکل کنند
وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْفَائِزِینَ لَدَیْکَ و نزد تو فوز و سعادت یابند قرار ده
وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ إِلَیْکَ و مرا از آنان که مقربان درگاه تو باشند قرار ده
بِإِحْسَانِکَ یَا غَایَةَ الطَّالِبِین به حق احسانت ای منتهای آرزوی طلب کنندگان
شرح دعا
درخواست توکل از خدا
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُتَوَکِّلِینَ عَلَیْکَ
خدایا مرا در ماه رمضان از کسانی قرار ده که اهل توکل به تو هستند، چشمم به دست این و آن نباشد؛ چقدر خوب است که انسان توکل داشته باشد و اهل توکل باشد.
ارزش توکل به خداوند
همانطور که میدانیم تمام امور دنیا و آخرت و هرچه در عالم وجود دارد به امر خداوند کار میکند؛ ”إِنَّ الأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ”(آل عمران ، 154) یعنی ”به درستی که تمام امور به فرمان خداوند است” و تمام کلیدهای غیب نزد اوست ”وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ”(انعام ،59) یعنی ”و کلید خزائن غیب نزد خداوند است (که) کسی جز خدا بر آن آگاه نمیباشد” و هر گاه اراده الهی اقتضا کند که امری صورت پذیرد بدون هیچ درنگی صورت خواهد گرفت ”وَإِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ”(بقره ،117) یعنی ”هنگامی که (خداوند) اراده امری را کند به محض آنکه بگوید موجود باش، پس موجود خواهد شد” و همه عالم فرمان بردار ذات اقدس اویند ”بَل لَّهُ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ کلٌُّ لَّهُ قَنِتُونَ”(بقره ،116) یعنی ”بلکه هرچه در زمین و آسمان است ملک خداوند است و همه فرمان بردار اویند” پس با توجه به این آیات در مییابیم که انسان در هر کاری که میخواهد انجام دهد باید به خدای (قادر و متعال) که خالق و آفریدگار اوست توکل کند چرا که امیر مؤمنان حضرت علی علیهالسلام فرمودند: ”من توکل علیه کفاه و من ساله اعطاه و من اقرضه قضاه و من شکر جزاه”(نهج البلاغه خطبه 90.) یعنی ”هر کس بر او توکل کند او را کفایت نماید و هر کس از او بخواهد میپردازد و هر کس برای خدا به محتاجان قرض دهد وامش را بپردازد و هرکس او را سپاس گوید پاداش نیکو دهد” و خداوند (عزوجل) نیز در قرآن میفرماید: ”فاذا عزمت فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین” سوره آل عمران آیه 159 . یعنی ”پس هنگامی که اراده نمودی (که کاری را انجام دهی) پس بر خداوند توکل نما (که) همانا خداوند توکل کنندگان را دوست دارد” که ما نیز از خداوند میخواهیم در این روز ما را از توکل کنندگان واقعی به ذات اقدس قرار دهد...
توکل در قرآن (کلیک کنید:آثار و فواید توکل در قرآن)
قرآن مجید در موارد متعددی توکل بر خدا را از ویژگیهای افراد با ایمان میداند و میفرماید: و علی الله فتوکلوا ان کنتم مومنین(سورهی مائده, آیهی ;23 سورهی توبه, آیهی 51); بر خدا توکل کنید اگر ایمان دارید.
و علی الله فلیتوکل المومنون(سورهی آل عمران, آیهی122); افراد با ایمان باید تنها بر خدا توکل کنند.
توکل چیست؟
پیامبر گرامی اسلام(ص) تفسیر توکل را از جبرئیل سوال کرد, جبرئیل گفت: معنای توکل این است که انسان یقین کند به اینکه سود و زیان, و بخشش و حرمان به دست مردم نیست و باید از آنها ناامید بود و اگر بندهای به این مرتبه از معرفت برسد که جز برای خدا کاری انجام ندهد و جز او به کسی امیدوار نباشد و از غیر او نهراسد و غیر از خدا چشم طمع به کسی نداشته باشد, این همان توکل بر خدا است.( مجلسی, محمد باقر, بحارالانوار, ج 68, ص 138, ح 23)
شخصی به نام حسن بن جهم میگوید: خدمت امام هشتم (ع) رسیدم و عرض کردم: جانم به فدایت, حد و مرز توکل چیست؟
فقال لی ان لا تخاف مع الله احدا(همان); فرمود: توکل آن است که با اتکای به خدا از هیچ کس نترسی....
وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْفَائِزِینَ لَدَیْکَ

خدایا من را از رستگاران قرار بده ؛ نه از اهل شقاوت
فائزین چه کسانی هستند؟
فائز به معنای سعادتمند است که به کسی گویند که خداوند او را به واسطه عمل به دستوراتش به رحمتش وارد کرده و از عذابش دور ساخته است چنانچه در قرآن میفرماید: ”قُلْ إِنِّیَ أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ”(انعام ،15) یعنی ”بگو که از عذاب روز عظیم (یعنی قیامت) میترسم که معصیت پروردگارم را انجام دهم” و در آیه بعد میفرماید: ”مَّن یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَذَلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ”(انعام ،16) یعنی ”کسی که از عذاب روز قیامت در امان بماند و از او عذاب برداشته شود پس به تحقیق به رحمت الهی وارد شده است که این سعادتمندی آشکار است” و آنان که از معصیت پروردگار خویش اجتناب میکنند یقیناً خداوند از آنان راضی است که این رضایت سرچشمه از رضایت مخلوق به قضا و قدر پروردگار است به طوری که خداوند در قرآن میفرماید: ”خداوند از ایشان راضی است و آنان از خداوند راضیند که این رستگاری و سعادتمندی بزرگ است” که ما نیز از خداوند میخواهیم در این روز ما را از کسانی قرار دهد که به فوز عظیم دست یافتهاند...
وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ إِلَیْکَ
خدایا من را از مقربین در گاهت قرار بده؛ خدا نکند طوری زندگی کنیم که خدا به ما بگوید تو بنده من نیستی و ما را از درگاه ربوبی خودش دور کند و بگوید برو ؛ گاهی پدر به فرزند نا صالح خود میگوید ؛ برو تو دیگر فرزند من نیستی خدا هم گاهی به بنده خودش که غرق در معاصی شده است میگوید : از درگاه من دور شو که دیگر تو بنده من نیستی ! خدا کند که خدا به ما بگوید، تو بنده من هستی.
”خداوند و رسولش و برگزیدگان از ایشان (یعنی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام) را اطاعت نمایید” عمل نموده تا بتوانند جزء کسانی قرار گیر که مقرب درگاه الهی هستند. پس ما نیز از خداوند میخواهیم به حق لطف و احسانش ما را جزء کسانی قرار دهد که مقرب درگاه اویند
تقوا موجب تقرب به ذات اقدس الهی”
کسانی که به خداوند نزدیکترند و در پیشگاه او آبرومندند که تقوای الهی را پیشه کنند چرا که خداوند در قرآن میفرماید ”ان اکرمکم عند الله اتقکم” یعنی ”به درستی که گرامیترین شما نزد پروردگار تقوا پیشه ترین شماست” ..... پس ما نیز از خداوند میخواهیم به حق لطف و احسانش ما را جزء کسانی قرار دهد که مقرب درگاه اویند.
بِإِحْسَانِکَ یَا غَایَةَ الطَّالِبِین
به حق احسانت خواستههای من را اجابت کن؛ ای کسی که غایت طالبین تویی! انسان وقتی از همه جا نا امید میشود، آخر کار در خانه خدا میرود و آن وقت دعا مستجاب میشود.
راه شناخت استجابت دعا
اگر میخواهی بدانی دعایت مستجاب میشود یا نه !؟ به دلت مراجعه کن اگر دیدی در گوشه دلت به کسی غیر از خدا هم امیدواری بدان که دعایت مستجاب نمیشود ولی اگر از همه نا امیدی و چشم دلت دست به دامن الهی است بدان که دعای تو مستجاب شده است . در حدیث آمده است که به عزت و جلالم قسم من قطع میکنم امید کسی را که به غیر من امید دارد. (کافی ج : 2 ص : 66 )
نماز شب دهم ماه مبارک رمضان: بیست رکعت; در هر رکعت سوره حمد، و سى مرتبه سوره توحید.
نمازهاى شب هاى ماه مبارک رمضان
**تذکر: برخی مواردبه علاوه اصلاحات ، عبارات ومطالبی درمتن فوق توسط سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی اضافه گردید
فرآوری : زهرا اجلال
کلیک کنید: 10 آثار توکل درقرآن وسنت
گروه دین تبیان
منابع:
کتاب راهیان نور
خبرگزاری فارس
سایت مفاد
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=175831
********************************************************************
خبرگزاری فارس: مرحوم آیتالله مجتهدی با بیان اینکه توکل بر خدا شرط موفقیت بر کارها است، اظهار داشت: هر جا که میخواهی بدانی دعایت مستجاب شده است، به دلت نگاه کن! ببین اگر ناامید از همه جا هستی، بدان که آن دعا مستجاب شده است.

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، مرحوم آیتالله احمد مجتهدی تهرانی، شرح کوتاهی بر دعاهای روزانه ماه مبارک رمضان دارد که به صورت مجموعه صوتی موجود است، متن این مجموعه شروح در ماه رمضان سال 89 به ابتکار خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس پیاده و منتشر شد.
نظر به استقبال مخاطبان و مردم روزهدار از این شروح، یک بار دیگر باز نشر میشود
*دعای روز دهم ماه مبارک رمضان
«اَللّهُمَّ اجْعَلْنی فیهِ مِنَ الْمُتَوَکِّلینَ عَلَیکَ وَاجْعَلْنی فیهِ مِنَ الْفاَّئِزینَ لَدَیکَ وَاجْعَلْنی فیهِ مِنَ الْمُقَرَّبینَ اِلَیکَ بِاِحْسانِکَ یا غایةَ الطّالِبینَ»
خدایا قرارم ده در این ماه از توکلکنندگان بر خودت و بگردانم در آن از سعادتمندان درگاهت، قرارم ده در آن از مقربان پیشگاهت به حق احسانت ای هدف نهایی جویندگان.
* شرح فرازهای دعا
آیتالله مجتهدی تهرانی در شرح «اَللّهُمَّ اجْعَلْنی فیهِ مِنَ الْمُتَوَکِّلینَ عَلَیکَ» میگوید: خدایا من را در ماه رمضان از کسانی قرار بده که متوکل باشم و بر تو توکل کنم و چشمم به دست دیگری نباشد. وی با بیان روایتی از صدر اسلام میپردازد و میگوید: شخص عربی، بدهکاری زیادی داشت. نزد امام حسین (ع) رفت و عرض کرد که بدهکاری دارم، خواستم به کریمی مراجعه کنم و به همین دلیل خدمت شما آمدم.
حضرت فرمود؛ «سه مسأله میپرسم؛ اگر یکی را جواب دادی، ثلث قرضت را میپردازم، اگر دو تا را جواب دهی دو ثلث آن را میدهم و اگر تمام آنها را پاسخ دهی، تمام قرضت را میپردازم.»، مرد عرب گفت که آخر من پاسخ کسی چون تو را بدهم؟ که امام فرمود: «جدم میفرمود؛ «الاحسان به قدر معرفة» اگر بفهمم چیزی بلدی قرضت را میدهم.» و بعد سؤال کرد: «بهترین چیزها در عالم چیست؟»، عرب گفت: بهترین چیزها ایمان به خداست. و ایمان به رسول خدا و ایمان به شما خاندان اهل بیت. سوال دوم را اینگونه پرسید که «زینت انسان به چیست؟»، عرب گفت: زینت عالم به حلم، زینت ثروتمند به بخشش و زینت فقرا به صبر است.
این استاد اخلاق ادامه میدهد: حضرت فرمود که «اگر اینها نباشند؟»، عرب گفتند: باید آتشی از آسمان بیاید و اینها را از بین ببرد. عالمی که حلم ندارد، ثروتمندی که بخشش ندارد و فقیری که صبر ندارد، باید از بین بروند.
حضرت امام حسین (ع) فرمود: «نجات از مهالک به چیست؟» عرب گفت: توکل به خدا. امام حسین (ع) تمام قرضهای آن شخص عرب را پرداخت کرد و یک انگشتر نیز از دستشان خارج کرده است و دست مردم عرب کرد.
وی تأکید میکند: این حدیث را گفتم تا به این نکته اشاره کنم که ماه رمضان و روزه ما را موفق کند تا به خدا توکل کنیم. من از صفر شروع کردم و با توکل به این مرحله رسیدم. طلاب جوان هم باید با توکل به درس و تحصیل خودشان ادامه دهند.
آیتالله مجتهدی تهرانی در ادامه در شرح «وَاجْعَلْنی فیهِ مِنَ الْفاَّئِزینَ لَدَیکَ» میگوید: خدایا من رستگار باشم و نه شقی. اگر رستگار باشم در روز قیامت اهل بهشت میشوم.
وی همچنین در شرح فراز «وَاجْعَلْنی فیهِ مِنَ الْمُقَرَّبینَ اِلَیکَ» اظهار میکند:خدایا من را از مقربان درگاهت قرار بده. اینکه آدم مقرب درگاه الهی باشد خوب است نه اینکه خدا عقب بزند او را. گاهی خدا غضب میکند و بندگان باید حواسشان را جمع کنند.
این استاد اخلاق ادامه میدهد: «بِاِحْسانِکَ یا غایةَ الطّالِبینَ» که در پایان دعا آمده است، یعنی به حق احسانت ای کسی که نهایت طالبین تویی. یعنی از هر جا که آدم ناامید میشود پیش خدا میرود.
وی در پایان با بیان حدیثی میگوید: هر جا که میخواهی بدانی دعایت مستجاب شده است، به دلت نگاه کن. ببین اگر ناامید از همه جا هستی، بدان که آن دعا مستجاب شده است. خدا خودش میفرماید: به عزت و جلال خودم قسم که قطع میکنم امید کسی را که به غیر از من امید دارد.
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910508000703
**شرح دعاهای روزانه ماه مبارک رمضان
توسط آیت الله محمدعلی گرامی قمی
ومرحوم آیت الله احمد مجتهدی تهرانی
**شرح دعای روز اوشرح دعاهای روزهای ماه مبارک رمضان
توسط استاد حجت الأسلام جواد محدثی
تفسیر دعاهای روز های ماه مبارک رمضان
***نسیم معرفت***
تفسیرآیه 74 از سوره بقره توسط دکترسیدمحسن میرباقری
قساوت قلب
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً».( آیهی 74 سورهی مبارکهی بقره خطاب به بنی اسرائیل است؛) بعد از این ماجرا، یا بگوییم بعد از این ماجراها که در آیات قبل بیان شد قلوب شما به قساوت گرایید، قسی شد، قسی به معنای صلب و سخت، غیر قابل انعطاف، چه در امور مادّی و چه در امور معنوی و تشبیه میکنند مثل سرسختی سنگ «فَهِیَ کَالْحِجارَةِ»، حجارة جمع حجر، «أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً» یا حتّی قساوت و سرسختی قلب شما از سنگ هم بیشتر شد، «وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ» دستهای از سنگها وجود دارند که از خلال آنها نهرها شکافته میشود و به جریان میافتد. «وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ» سنگهایی وجود دارند که شکاف برمیدارند، آب از آنها خارج میشود. «وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِِ» سنگها گاهی از خشیت خدا هبوط میکنند. «وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» اینکه سنگ از خشیت خدا هبوط میکند، عرض کردیم گاهی به معنای سمبلیک و تمثیل گرفتهاند و اینکه بالاخره هر اتّفاقی به فرمان خدا است و از اوامر و از افعال الهی است، امّا عرض کردیم شاید واقعاً در درون سنگ هم حتّی اتّفاقاتی بیفتد که تزلزلی در آن پیش بیاید و بعد هبوط کند و اینکه ما نمیدانیم یا نمیبینیم یا نمیفهمیم دلیل بر عدم نیست، همچنان که دربارهی سجدهی موجودات قرآن کریم میفرماید همهی موجودات، هیچ چیزی نیست مگر اینکه خدا را تسبیح میکند، امّا شما تسبیح آنها را نمیفهمید. اینجا هم باید بگوییم که سنگها یا موجودات در پیشگاه خدا خشیّت دارند، امّا ما خشیّت آنها را نمیفهمیم و گاهی ممکن است این خشیّت موجب لرزش یا چیز دیگری بشود و باعث سقوط شود. ما که همهی اتّفاقات عالم را درک نمیکنیم، چه بسا گاهی سقوط سنگی به خاطر یک مسئلهی درونی باشد گرچه همیشه جاذبهی زمین و افول از بلندی به پایین اتّفاق میافتد، امّا گاهی هم ممکن است منشأ آن یک امر درونی در سنگ باشد. قرآن به چنین چیزی اشاره میکند، اگر نخواهیم به توجیه و تأویل بپردازیم، باید بگوییم واقعاً این اتّفاق گاهی ممکن است بیفتد، همچنان که به معنای واقع موجودات خدا را تسبیح میکنند و حمد میکنند، خضوع میکنند. خداوند موجودی را نیافریده که با او سر و سرّی نداشته باشد. خیلی جالب است، به بنی اسرائیل خطاب میشود، به یهودیان که دلهای شما قسی شد، سخت و صلب، انعطافناپذیر، هیچ چیز در آن اثر نکرد و نمیکند، نه موعظهی الهی، نه قرآن خدا، نه کلام پیامبر. چه دلی است! بعد به سنگ تشبیه میکنند، قساوت سنگ عیبی ندارد، امّا از مقام تشبیه آنها را میگویند اینچنین است که اثرناپذیر است. برای سنگ این اثرناپذیری در عالم خود او عیب نیست، ولی میگوید قلبهای شما از سنگ هم سختتر است. اتّفاق میافتد که سنگ شکاف بردارد و آب بیرون بیاید، چه بسا از خشیّت خدا سقوط میکند، پس سنگها هم در برابر خدا خشیّتی دارند، چرا شما ندارید؟ چرا شما معصیّت میکنید نگران نمیشوید؟ پس این از سنگ بدتر است و از سنگ سختتر و قسیتر است. از سنگها چشمهها جاری میشود از شما خیری جاری نمیشود، بخواهیم به ممثّل برگردانیم اینگونه میشود، سنگها خشیّت دارند چرا شما ندارید؟ پس این دل شما قسیتر از سنگ است، یعنی اگر در دل انسان هیچ خشیّتی از خدا نبود، انسان هر کاری بکند اصلاً بیخیال است، نگران هم نشود، نه رحمی نسبت به بندگان خدا، نه خشیّتی از خدا، این چه دلی است؟ و چرا بعضی از دلها اینچنین هستند؟ نسل اوّل بنی اسرائیل، اسرائیل لقب حضرت یعقوب بود. بنی اسرائیل فرزندان او هستند، نسل اوّل یک کار شقاوتمندانهای انجام دادند، نتیجهی آن قساوت قلب است، اوّل طرح کردند که برادر خود را به قتل برسانند، بعد به گفتهی یکی از آنها تخفیف دادند او را به چاه افکندند، از پدر دور کردند، دل پدر را آزردند، او را در اضطراب قرار دادند، معلوم میشود این یک کار شقاوتمندانهای است آن هم از فرزندان یک پیامبر. البتّه خداوند توبهی آنها را پذیرفت، امّا این اینگونه اتّفاقات در بین این نسل بوده، طبیعتاً وقتی کسانی به چنین کارهایی دست بزنند آرام آرام دلی سخت و قسی پیدا میکنند. در هر گناهی اینچنین است؛ انسان مؤمن در آغاز با یک گناه ناراحت میشود، از درون خود را میخورد، کافی است مدّتی تکرار کند بعد دیگر برای او عادی میشود، دل قسی میشود، دیگر تأثّری در او پیدا نمیشود، تغییری در او ایجاد نمیشود، دیگر به فکر توبه هم نخواهد افتاد. روایات فراوانی در باب قساوت قلب حتّی در ذیل این آیه داریم. در تفسیر نور الثّقلین روایاتی را نقل میکند. یک روایت را از مجمع البیان نقل میکند که «وَ قَدْ وَرَدَ فِی الْخَبَرِ عَنْ النَّبِیِّ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ)» از پیغمبر اکرم چنین نقل شده است، ما هم مراقب باشیم به قساوت قلب دچار نشویم. به خدا پناه میبریم انشاءالله خداوند ما را در امان نگاه دارد. از پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است «لَا تَکْثِرُوا الْکَلَامَ بِغَیْرِ ذِکْرِ اللَّهِ»[1] بدون اینکه به یاد خدا باشید زیاد حرف نزنید، «فَإِنَّ کَثْرَةَ الْکَلَامِ بِغَیْرِ ذِکْرِ اللَّهِ تَقْسِی الْقَلْبَ» پرحرفی بدون اینکه انسان به یاد خدا باشد دل را قسی میکند. در مجالسی که تشکیل میشود یک موضوعی پیش میآید همه حرف میزنند، همه اظهار نظر میکنند، همه بدگویی میکنند یا خیلیها بدگویی میکنند، از هرکس بتوانند و این یک فرهنگ پر از آسیب است که ما مجالس خود را با بدگویی از دیگران، گاهی خانواده، گاهی فامیل، گاهی مسئولین کشوری، گاهی به هر شکلی، بخواهیم به این چیزها مزیّن کنیم. یک آسیب است، اینها را باید از خود دور کنیم، کلام باید با یاد خدا باشد مخصوصاً اگر خواستیم در مورد دیگری سخن بگوییم حتماً باید خدا را به یاد بیاوریم. کسی که سخن به غیر ذکر خدا بسیار بگوید قلب او قسی میشود. «وَ إِنَّ أَبْعَدَ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ الْقَاسِی الْقَلْبِ» و البتّه دورترین مردم از خدا کسی است که قلبی قسی داشته باشد. اگر دل خود را دیدیم بهگونهای است که اصلاً اثر نمیپذیرد، از دیدن ناراحتی دیگران در ما ناراحتی ایجاد نمیشود و گناه ما را آزردهخاطر نمیکند، باید راجع به قلب خود حسّاس باشیم که چرا اینگونه شده است. باز در همین تفسیر نور الثّقلین از کتاب خصال از امام صادق (سلام الله علیه) نقل میکند «فِیمَا أَوْصَى بِهِ النَّبِیُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) عَلِیّاً (عَلَیْهِ السَّلَامُ)»[2] در وصایای رسول خدا به امیر المؤمنین (سلام الله علیهما) چنین است: «ثَلَاثٌ یُقْسِینَ الْقَلْبَ» سه چیز است که دل را قسی میکند؛ 1- «اسْتِمَاعُ اللَّهْوِ» یکی اینکه انسان بنشیند و به لهو گوش دهد، مخصوصاً اگر لهو گناه باشد، آهنگهای غیر صحیح و حرام باشد، ترانههای آنچنانی یا حرفهای لهو، «وَ طَلَبُ الصَّیْدِ» شکار کردن هم دل را قسی میکند، «وَ إِتْیَانُ بَابِ السُّلْطَانِ» اینکه انسان مدام به در خانهی صاحبان قدرت و اقتدار برود که خود را به آنها نزدیک کند که چیزی از دنیا دریافت کند و همینطور از خصال نقل میکند، ضمن جملاتی که امیر المؤمنین (سلام الله علیه) به اصحاب خود میآموختند «وَ لاَ یَطُولُ عَلَیْکُمُ الْأَمَلِ فَتَقْسُوَ قُلُوبُکُمْ»[3] مراقب باشید آرزوها به درازا نکشد، در قلب شما آرزوهای دنیا طولانی نشود، آرزوهای فراوان که به دنیای اینچنین برسم، آیندهای آنچنان. ما در زندگی دنیا وظیفهای داریم و تلاش میکنیم، بقیّه دست خدا است باید بخواهیم آنچه که خیر است او برای ما پیش بیاورد. آرزوپروری موجب قساوت قلب است، دل انسان سخت میشود، دنیایی میشود. روایت دیگری از امیر المؤمنین (سلام الله علیه) است که میفرمایند: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَتَان»[4] دو خصلت است که از این دو بر شما بسیار میترسم؛ «اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَل» پیروی از هوای نفس و طولانی نمودن آرزوها، «فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّّّ» پیروی از هوی و هوس راه حقّ را بر انسان میبندد، «فَأَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَیُنْسِی الْآخِرَة» طولانی کردن آرزوهای دنیا، دنیای رنگارنگی برای آینده خود ترسیم کردن، اوّلاً معلوم نیست که این اتّفاقات بیفتد، دنیا دست ما نیست ما یک تلاشی میکنیم بقیّهی آن دست خدا است، ثانیاً توجّه به اینها دلبستگی میآورد «فَیُنْسِی الْآخِرَة» آخرت از قلب انسان محو میشود. در حدیث دیگری از امام صادق (سلام الله علیه) از پدر بزرگوار خود (سلام الله علیهما) فرمودند: «أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مُوسَى (عَلَیْهِ السَّلَامُ)»[5] خداوند به حضرت موسی بن عمران وحی کرد: «لَا تَفْرَحْ بِکَثْرَةِ الْمَالِِ» از فراوانی مال خوشحال نشو، حدیث تا به اینجا میرسد که یاد من را ترک نکن «وَ إِنَّ تَرْکَ ذِکْرِی یُقْسِی الْقُلُوبَ» رها کردن یاد من دلها را به قساوت میبرد و باز از کتاب علل الشرایع نقل میکند تا اینکه سلسلهی سند به اسبق بن نباته میرسد، اسبق بن نباته از یاران باوفای امیر المؤمنین (علیه السّلام)، اسبق بن نباته میگوید: «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)»[6] حضرت چنین فرمودند: «مَا جَفَّتِ الدُّمُوعُ إِلَّا لِقَسْوَةِ الْقُلُوبِ» اشک خشک نمیشود مگر به خاطر سختی دل و قساوت قلب، «وَ مَا قَسَتِ الْقُلُوبُ إِلَّا لِکَثْرَةِ الذُّنُوبِ» دلها هم به قساوت نمیروند مگر به خاطر زیادی گناه. در آن حدیث امام صادق (سلام الله علیه) در اصول کافی است که فرمودند هرگاه بندهی مؤمن یک گناه کند یک نقطهی سیاه در قلب او پدیدار میشود، اگر توبه کند پاک میشود اگر نه، گناه دوم سیاهی را میافزاید تا کار به جایی میرسد که همهی قلب را سیاهی فرا میگیرد و بعد دیگر فایدهای ندارد. ما باید دائم قلب خود را شستشو دهیم تا به قساوت نرود. «وَ اغْسِلْ قَلْبَکَ بِمَاءِ التَّوْبَة» دل خود را با آب توبه شستشو دهیم و همیشه تمیز نگه داریم. شیشهی ماشین را کافی است دو روز، سه روز، یک هفته کسی تمیز نکند دیگر نمیتوان نگاه کرد، دل هم همینطور است. در حدیث دیگری که از اصول کافی نقل کردهاند که خدای رحمن به موسی بن عمران وحی کرد که ای موسی! آرزوی خود را در دنیا طولانی نکن، «فَیَقْسُوَ قَلْبُکَ»[7] که اگر چنین کردی دل تو قسی میشود، «وَ الْقَاسِی الْقَلْبِ مِنِّی بَعِیدٌ» کسی که قلب قسی دارد از من دور است. ما باید نسبت به خدا حسّاس باشیم، اگر گناه کردیم اگر مرتکب گناهی شدیم از درون دچار ملامت شویم، دل ما اثرپذیر باشد. به بنی اسرائیل در این آیهی شریفه خطاب میشود: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةٍ» میگوید دل شما قسی شد، چرا؟ چون آنها به نفس گراییدند، نفسپرستی کردند، خدا را محور نگرفتند. فرق نمیکند من مسلمان هم همین حکم دربارهی من جاری است، دربارهی هر قومی، نه خداوند با یک قومی فامیل است، نه با یک قومی دشمن است، «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»[8] کسی نزد خدا عزیزتر است که متّقیتر باشد. «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةٍ». بعد از آیهی74 که خطاب به یهود بود در آیهی 75 به مسلمانها خطاب میکند، میفرماید: «أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کانَ فَریقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» آیا شما انتظار دارید، طمع دارید که اینها به شما ایمان بیاورند، به نفع شما ایمان بیاورند، بیایند و مسلمان شوند در حالیکه فریقی از اینها، جمعیّتی از اینها، «یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ» کلام خدا را میشنیدند و آن را تحریف میکردند، بعد از اینکه کلام خدا را تعقّل کردند و فهمیدند، «وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» و در حالی که خود آنها هم میدانستند و متوجّه بودند که چه میکنند. گویا باید بگوییم خطاب در درجهی اوّل به وجود مقدّس رسول خدا است. میخواهند بگویند چشم امید به این طایفه نداشته باشید. حالا شما ببینید که پیغمبر اکرم و مسلمانان با چه مسئلهای مواجه بودند. در مدینهی منّوره اسلام تازه دارد پا میگیرد، حالا با یک مشکل اینچنینی روبرو است، میگویند به اینها امید نداشته باشید. طمع به معنای تمایل داشتن نفس در چیزی است که خارج از سلطهی او است و در دسترس او نیست، چیزی که در نزد دیگران است. طمع هم میتواند طمع خوبی باشد، هم میتواند طمع بدی باشد. طمع خوب و ممدوح و پسندیده، اولاً طمعی است که انسان به خدا داشته باشد، قرآن دربارهی بیداردلان شب میفرماید: «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً»[9] خدا را از روی ترس و طمع میخوانند، «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ»[10] پهلوهای خود را از بستر میکَنند، بین خود و بستر فاصله میاندازند، «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً» پروردگار خود را از روی ترس میخوانند، خوب بندهی مؤمن از خدا خائف است، خائف به این معنا که نکند اعمال من موجب قهر خدا شود، «وَ طَمَعاً» به آنچه که در دست خدا است طمع دارند، پس در واقع مدح و ستایش است. پس ما طمع خوب داریم، طمع از پیشگاه خدا. گاهی هم طمع از دیگران است، نسبت به بندگان خدا است، امّا طمع خوب، انسان طمع داشته باشد که کسی هدایت شود، این طمع خوبی است، پیغمبر اکرم این طمع را داشتند. دربارهی هدایت مؤمنین قرآن میفرماید: «حَریصٌ عَلَیْکُم»[11] نسبت به شما حریص است، با حرص میخواهد شما مؤمن شوید و به همین خاطر خود را به شدّت به زحمت میاندازد. تا جایی که قرآن کریم به او خطاب میکند که این همه زحمت وظیفهی تو نیست «طه * مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى»[12]. پس ما دو نوع طمع پسندیده داریم، امّا طمعی که مزموم است در عمق دنیا است که انسان طمع کند چیزی که در دست دیگری است یکطوری من از او دریافت کنم. طمع در پیشگاه خدا چه در امور مادّی و چه معنوی مثبت است، یعنی انسان طمع دارد که خداوند رحمت او را زیاد کند، نعمت او را زیاد کند و طمع نسبت به انسانها در امور معنوی میتواند مثبت باشد و در امور مادّی، خیر، مثبت نیست. «أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ» شما مسلمانان طمع دارید که این قوم بنی اسرائیل به شما ایمان بیاورند یا به نفع شما ایمان بیاورند، بیایند و مسلمان شوند. «وَ قَدْ کانَ فَریقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ» در حالی که دستهای از اینها تا آنجا پیش رفتهاند که کلام خدا را که شنیدند تحریف کردند. انشاءالله این بحث را در برنامهی بعد در خدمت شما هستیم.
«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ».
[1]- مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 280.
[2]- تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 330.
[3]- همان، ج 1، ص 92.
[4]- نهج البلاغة، ص 83.
[5]- الکافی، ج 2، ص 497.
[6]- علل الشرائع، ج 1، ص 81.
[7]- الکافی، ج 2، ص 329.
[8]- سورهی حجرات، آیه 13.
[9]- سورهی سجده، آیه 16.
[10]- همان.
[11]- سورهی توبه، آیه 128.
[12]- سورهی طه، آیات 1 و 2.
جلسه چهل و هفتم - تفسیر آیات 74 و 75
http://www.mirbagheri.ir/bagharee/209-47th-session.html#_ftn11
***نسیم معرفت***
شرح دعای روز نهم ماه رمضان
هر ظالمی که به جزای خودش میرسد، عبرتی است برای آدم که با دیدن آن میتواند خداشناس شود.
«اَللّهُمَّ اجْعَلْ لی فیهِ نَصیباً مِنْ رَحْمَتِکَ الْواسِعَةِ
وَاهْدِنی فیهِ لِبَراهینِکَ السّاطِعَةِ
وَخُذْ بِناصِیتی اِلی مَرْضاتِکَ الْجامِعَةِ
بِمَحَبَّتِکَ یا اَمَلَ الْمُشْتاقینَ»
«خدایا قرار ده برایم در این روز بهرهای از رحمت وسیعت و راهنماییام کن در این ماه به سوی دلیلهای درخشانت و مرا به سوی موجبات خوشنودی همهجانبهات سوق ده به حق محبتت ای آرزوی مشتاقان.»
شرح فرازهای دعا
«اَللّهُمَّ اجْعَلْ لی فیهِ نَصیباً مِنْ رَحْمَتِکَ الْواسِعَةِ»
خدایا، من را از رحمت واسعه خودت نصیب گردان.
رحمت خداوند بسیار وسیع و گسترده است، وسعتی که ما نمیتوانیم با قلم و زبان خود آن را وصف نماییم اما اگر به آیات قرآن توجه کنیم، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَلَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ سوره سبأ آیه 1 یعنی ”شکر خداوندی که آسمان و زمین را خلق کرد...” لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ”(سبا ،1) یعنی ”و برای خداوند است هرچه که در زمین و آسمان است” و ”وسع کرسیه السموات و الارض و لایوده حفظهما و ...”(بقره ، 255) یعنی ”قلمرو علم خداوند از آسمان و زمین فراتر و نگهبانی آسمان و زمین بر او آسان و بی زحمت است” آنگاه در مییابیم که با وسیع بودن حکومت و فرمانروایی ذات اقدس الهی، رحمت او نیز بسیار وسیع و گسترده است، رحمتی که شامل کسانی میشود که از فرمان خداوند و رسولش سرپیچی ننمایند به طوری که خداوند در قرآن میفرماید: ”فَإِن کَذَّبُوکَ فَقُل رَّبُّکُمْ ذُو رَحْمَةٍ وَاسِعَةٍ وَلاَ یُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ”(انعام ، 147) یعنی ”پس اگر تو را (ای پیغمبر) تکذیب کنند بگو خدای شما با آنکه دارای رحمت بی مُنتها است (اما) عذابش را از فرقه بدکاران باز نخواهد داشت” پس از خداوند میخواهیم که ما را در این روز شامل رحمت واسعهاش قرار داده و بین ما و قوم مجرم جدایی اندازد...
«وَاهْدِنی فیهِ لِبَراهینِکَ السّاطِعَةِ»

خدایا من را هدایت کن به ادله روشن خودت.
”منظور از براهینک الساطعه چیست؟”
در دعای این روز میخوانیم واهدنی فیه ”در این روز مرا هدایت نما” حال میخواهیم بدانیم این هدایت چیست؟ در جواب میتوانیم بگوییم: ”والله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم”(بقره ، 213 این آیه در سوره نور آیه 46 نیز آمده است) یعنی ”خداوند هر که را بخواهد به راه مستقیم هدایت میکند” پس این هدایت، هدایت به صراط مستقیم است، حال میخواهیم بدانیم صراط مستقیم چیست؟ که در جواب باید بگوییم: ”وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ ”(مریم ، 36)
یعنی ”به درستی که خداوند رب من و شماست پس او را بپرستید که این است صراط مستقیم” حال چگونه به این صراط مستقیم دست یابیم و طریقه عبادت و بندگی نمودن پروردگار عالمیان را از که بیاموزیم؟ که در اینجاست که ”لبراهینک الساطعه” ”به وسیله ادله و براهین روشن” به کار میآید که این ادله و براهین روشن هیچ چیزی جز آیات قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) نمیباشد. به طوری که ”ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین”(بقره ،2) یعنی ”این کتابی است که در آن شکی نیست و هدایتیست برای تقواپیشگان” و پیامبر اکرم (ص) نیز در حدیث ثقلین چنین فرمودند: ”اِنّیتَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ: کِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی أهْلَ بَیْتِی.، وَ لَن یَفتَرِقا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الحَوْضَ ما اِن تَمَسَّکتُم بِهِمالَن تَضِلُّوا اَبَدا” یعنی ”من در بین شما دو چیز گرانبها به امانت میگذارم: کتاب خدا و اهل بیتم، و آن دو هرگز از هم جدا نمیشوند تا اینکه در حوض کوثر بر من وارد شوند، مادامی که به آن دو تمسک جویید هرگز گمراه نمی شوید” که ما نیز از خداوند میخواهیم که در این روز ما را به پیروی از قرآن و اهل بیت علیهم السلام یاری نموده و به صراط مستقیم هدایت فرماید...
«وَخُذْ بِناصِیتی اِلی مَرْضاتِکَ الْجامِعَةِ»
من را به سمت موجبات خوشنودی و رضایت خودت ببر.
از من راضی باش هرچند که بد کردم و عمرم را به بطالت مصرف کردم. حالا آمدهام و من را به سمت رضایت خودت ببر. از من خشنود شو و رضایت جامع داشته باش.
باید تمام عیبها را از خود دور کرد و با غیبت نکردن، حلال کردن مال و... تا این دعا در موردمان به استجابت برسد .
منظور از ”وخذ بناصیتی” چیست؟
ما از خداوند میخواهیم که پیشانی ما را گرفته و به سوی رضا و خشنودیاش بکشاند چرا که پیشانی محل سجده انسان به ذات اقدس پروردگار است .
هنگامی که بنده به درگاه الهی سجده مینماید آنگاه است که خود را تسلیم امر پروردگار نموده و خود را در پیشگاه او خوار و ذلیل میداند و در روایات نیز داریم که بهترین حالات بنده هنگامی است که آن بنده در مقابل ذات اقدس الهی سجده مینماید، پس از خداوند میخواهیم که پیشانی ما را فقط جایگاه سجده نمودن به ذات اقدسش گرداند نه سجده گاه شیطان (نه فرمان برداری از شیطان...)
منظور از مرضاتک الجامعه چیست؟
همانطور که قبلاً هم توضیح داده شد رضای خداوند بزرگترین سعادتمندیهاست که یک انسان میتواند آن را به دست آورد، چرا که زمانی پروردگار عالمیان از بنده خویش راضی میگردد که بنده از دستورات و اوامر او اطاعت نموده و حق بندگی را به جا آورد و هنگامی که بنده از اوامر الهی اطاعت نماید آنگاه است که جمیع وعدههای خداوند که در قرآن به ایمان آورندگان بشارت داده شده است محقق میگردد که آن هم از رضای الهی نشأت میگیرد، پس رضای الهی جامعترین نعمتهای خداوند است که در این روز از او به حق دوستی و محبتش به جمیع بندگان میخواهیم که این رضا و خشنودی را نصیب ما گرداند.
«بِمَحَبَّتِکَ یا اَمَلَ الْمُشْتاقینَ»
این دعاها را درباره من مستجاب کن، به حق دوستی خودت ای آرزوی مشتاقان.
اینطور میگوییم چون خدا نسبت به ما دوستی دارد و خدا صد برابر محبت والدین به اولاد، ما را دوست دارد.روایت است که دوستی صد درجه دارد که 99 بخش آن مخصوص خدا است و یک درجه آن بین مخلوقات تقسیم شده و خدا در همان یک بخش نیز، سهم دارد.
خدایا این دعاها را به محبت خودت درباره ما مستجاب کن.
نماز شب نهم ماه مبارک رمضان: شش رکعت میان نماز مغرب و عشا; در هر رکعت سوره حمد و هفت مرتبه آیة الکرسى و پس از اتمام نماز، پنجاه مرتبه بگوید: اَللّهمّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد.
نمازهاى شب هاى ماه مبارک رمضان
**تذکر: برخی مواردبه علاوه اصلاحات ، عبارات ومطالبی درمتن فوق توسط سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی اضافه گردید
فرآوری : زهرا اجلال
گروه دین تبیان
منابع :
بیانات آیة الله مجتهدی تهرانی
سایت مفاد
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=175521
*********************************************************************
خبرگزاری فارس: مرحوم آیتالله مجتهدی تهرانی، شرح کوتاهی بر دعاهای روزانه ماه مبارک رمضان دارد. این عالم ربانی در بخشی از شرح دعای روز نهم میگوید: هر ظالمی که به جزای خودش میرسد، عبرتی است برای آدم که با دیدن آن میتواند خداشناس شود.
به گزارش خبرنگار آیینواندیشه فارس، در دعای روز نهم ماه مبارک رمضان میخوانیم: «اَللّهُمَّ اجْعَلْ لی فیهِ نَصیباً مِنْ رَحْمَتِکَ الْواسِعَةِ وَاهْدِنی فیهِ لِبَراهینِکَ السّاطِعَةِ وَخُذْ بِناصِیتی اِلی مَرْضاتِکَ الْجامِعَةِ بِمَحَبَّتِکَ یا اَمَلَ الْمُشْتاقینَ» «خدایا قرار ده برایم در این روز بهرهای از رحمت وسیعت و راهنماییام کن در این ماه بهسوی دلیلهای درخشانت و مرا بهسوی موجبات خوشنودی همه جانبهات سوق ده به حق محبتت ای آرزوی مشتاقان.» * شرح فرازهای دعا آیتالله مجتهدی تهرانی در شرح فراز «اَللّهُمَّ اجْعَلْ لی فیهِ نَصیباً مِنْ رَحْمَتِکَ الْواسِعَةِ» میگوید: خدایا، من را از رحمت واسعه خودت نصیب گردان. برای استجابت این دعا باید چه کنیم؟ باید به زیردستمان کمک کنیم. اگر وضع مالی کسی خوب است، برای دختران دمبخت مستند جهاز تهیه کند. در این صورت دعا درباره او مستجاب میشود و اگر زلزله شود، زیر آوار نمیماند؛ چون رحمت خدا شامل حال او شده است. این استاد برجسته اخلاق در ادامه در شرح «وَاهْدِنی فیهِ لِبَراهینِکَ السّاطِعَةِ» میگوید: خدایا من را هدایت کن به ادله روشن خودت. خدا دلیلهای روشنی دارد که ما را به آن ادله روشن، هدایت میکند. هر ظالمی که به جزای اعمالش میرسد، عبرتی است برای ما. آدم با دیدن این عبرتها میتواند خداشناس شود. آیتالله مجتهدی تهرانی در ادامه در شرح «وَخُذْ بِناصِیتی اِلی مَرْضاتِکَ الْجامِعَةِ» میگوید: من را به سمت موجبات خوشنودی و رضایت خودت ببر. از من راضی باش هرچند که بد کردم و عمرم را به بطالت مصرف کردم. حالا آمدهام و من را به سمت رضایت خودت ببر. از من خشنود شو و رضایت جامع داشته باش. وی تأکید میکند: باید تمام عیبها را از خود دور کنم، و با غیبت نکردن، حلال کردن مال و... این دعا دربارهام مستجاب شود. تا مردم از ما راضی نشوند، خدا از ما راضی نمیشود. آیتالله مجتهدی تهرانی باره «بِمَحَبَّتِکَ یا اَمَلَ الْمُشْتاقینَ» در دعای روز نهم ماه مبارک رمضان میگوید: این دعاها را درباره من مستجاب کن، به حق دوستی خودت ای آروزی مشتاقان. اینطور میگوییم چون خدا نسبت به ما دوستی دارد و خدا صد برابر محبت والدین به اولاد، ما را دوست دارد. روایت است که دوستی صد درجه دارد که 99 بخش آن مخصوص خدا است و یک درجه آن بین مخلوقات تقسیم شده و خدا در همان یک بخش نیز، سهم دارد. خدایا این دعاها را به محبت خودت درباره ما مستجاب کن.
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8905261654
**شرح دعاهای روزانه ماه مبارک رمضان
توسط آیت الله محمدعلی گرامی قمی
ومرحوم آیت الله احمد مجتهدی تهرانی
**شرح دعای روز اوشرح دعاهای روزهای ماه مبارک رمضان
توسط استاد حجت الأسلام جواد محدثی
تفسیر دعاهای روز های ماه مبارک رمضان
حجت الاسلام محمدساجدی داماد مرحوم آیت الله محمدعلی (مختار)امینیان گیلانی
***نسیم معرفت***
مدیر کل مطالعات پژهشی حوزه های علمیه
حجت الاسلام محمدساجدی
حجت الاسلام محمد ساجدی - خبرگزاری شبستان
کلیک کنید: (اندیشوران حوزوی گیلانی)
.: Weblog Themes By Pichak :.