
سراسر زیارت جامعه، مملو از ذکر کمالات و فضایل ائمه اطهار (علیهمالسلام) است و زائر با نهایت احترام و ادب در آستانشان اظهار ارادت، اخلاص، خضوع و خشوع میکند، لیکن هیچگونه غلوّ و اغراقی در آن وجود ندارد؛ زیرا: اوّلا ً، آنچه که در بیان بلند هادی امت {امام هادی} علیه السلام آمده، هدایت امت به بخشی از کمالات آن انوار پاک است و گرنه فضایل آن ذوات مقدس بیش از اینهاست. از اینجهت زائر در پایان این مثنوی بلند عشق به اظهار عجز رو میآورد تا خود را از امواج اقیانوس ناپیدا کرانه فضایل و کمالات آنان برهاند و در یک جمله میگوید: سروران من! شما بیش از آنچه من شماره کردم هستید، لیکن من بیش از این نمیدانم و نمیتوانم. پایان زیارت من، پایان من است و گرنه شما را پایانی نیست: «موالىّ لا أُحصى ثنائکم و لا أبلغ من المدح کنهکم و من الوصف قدرکم...». امام صادق (علیهالسلام) بعد از برحذر داشتن کامل تمّار از غلوّ فرمود: شاید بتوانیم بگوییم: آنچه از علم ما که به شما میرسد چیزی جز الف غیرمعطوفه نیست؛ «...و عسی أن نقول: ما خرج إلیکم من علمنا إلّا ألفاً غیرمعطوفة»[ بحار، ج 25، ص 283.] علامه مجلسی (رحمهالله) میگوید: «غیرمعطوفه» یعنی نصف حرف؛ زیرا در خط کوفی حرف الف، اینگونه نوشته میشد ( ا ) که نصف آن مستقیم و نصف آن معطوف بود و الف غیرمعطوفه، یعنی الفی که فقط نصف مستقیم آن نوشته شده است[همان.]. بنابراین، از بیست و هشت حرف زبان عربی، حتی به اندازه یک حرف آن نیز بیان نشده است. سرّش آن است که آن انسانهای کامل و خلفای الهی، آینه تمام نمای جمال و جلال الهی و آیه های بزرگ او هستند و خدا را نشانهای برتر از آنان نیست علی (علیهالسلام) فرمود: «ما لله آیةٌ أکبر منّى»[ همان، ج 36، ص 3.] و در زیارت آن حضرت میگوییم: «السلام علیک یا آیة الله العظمی»[ همان، ج 97، ص 373، زیارت علی (علیهالسلام) در هفده ربیع الاول] و همانگونه که اوصاف کمال الهی پایان ناپذیر است، اوصاف کمال آینه داران آن جمیل مطلق نیز پایان ندارد. حضرت علی (علیهالسلام) میفرماید: در فضل و برتری ما هرچه میخواهید بگویید، لیکن بدانید که نه تنها به حقیقت فضایلی که خدا برای ما قرار داده است نمیرسید، بلکه به اندکی از آن[«معشارالعشر» به معنای یک صدم است، لیکن معنای کنایی از آن مراد است چنانکه در متن آمده است] نیز نمیرسید؛ زیرا ما آیات و دلایل خدا، حجّت، خلیفه و جانشین، امین، وجه، چشم و زبان او هستیم...؛ «لا تسمّونا أرباباً قولوا فى فضلنا ما شئتم فإنکم لن تبلغوا من فضلنا کنهَ ما جعله الله لنا و لا معشار العشر، لأنّا آیات الله و دلائله و حجج الله و خلفاؤه و أُمناؤه و وجه الله و عین الله و لسان الله...»[ بحار، ج 26، ص 6.) ثانیاً، مرز غلوّ خارج کردن آنان در مقام تعریف و تمجید از دایره عبودیت است و گرنه ثناگویی در این محدوده هرگز غلوّ نیست. لذا فقهای بزرگوار شیعه ضمن فتوا به حرمت سجده برای غیر خدا گفته اند: آنچه را که گروهی از شیعه به صورت سجده نزد قبر امیرالمؤمنین و ائمه (علیهمالسلام) انجام میدهند مشکل است که انسان قائل به جواز آن شود مگر آنکه به قصد شکر خدای تعالی برای ادراکِ توفیق زیارت باشد؛ یحرم السجود لغیرالله تعالی... فما یفعله سواد الشیعة من صورة السجدة عند قبر أمیرالمؤمنین و غیره من الأئمة علیهمالسلام مشکل إلّا أن یقصدوا به سجدة الشکر لتوفیق الله تعالی لهم لإدراک الزیارة[لعروة الوثقی، کتاب الصلاة، فصل 30، مسئله 24. ]. حضرت علی (علیهالسلام) فرمود: ما را از مرز عبودیت خارج نکنید و به سرحدّ ربوبیت نرسانید، آن گاه هرچه میخواهید در فضیلت ما بگویید، لیکن بدانید که حق ثناگویی ما را ادا نخواهید کرد. از غلوّ کردن درباره ما بپرهیزید و همانند نصاری که درباره عیسی (علیهالسلام) غلو کردند نباشید، که من از غلوّکنندگان بیزارم؛ «لا تتجاوزوا بنا العبودیة ثمّ قولوا ما شئتم و لن تبلغوا و إیاکم و الغلوّ کغلوّ النّصاری فإنّى برىءٌ من الغالین»[ بحار، ج 25، ص 274]. ثالثاً، یکی از آداب زیارت این است که زائران زیارت خود را با تکبیرات صدگانه شروع کنند، یعنی بعد از آنکه صدبار اعتراف به عظمت خدا کردند و او را از هر وصف و ثنایی برتر دانستند[شخصی در حضور امام صادق (علیهالسلام) گفت: الله اکبر. امام (علیهالسلام) پرسید: از چه چیز بزرگتر است؟ گفت: از هر چیز. امام (علیهالسلام) فرمود: با این بیان، خدا را محدود کردی. پرسید: پس چه بگویم؟ فرمود: بگو، خدا بزرگتر از آن است که به وصف درآید؛ قال رجل عند الصادق علیهالسلام: ألله أکبر فقال علیهالسلام: «ألله أکبر من أىّ شىءٍ»؟ فقال: من کلّ شىءٍ فقال علیهالسلام: حدّدته فقال الرجل: کیف أقول؟ فقال علیهالسلام: قل: الله أکبر من أن یوصف» (بحار، ج 81، ص 366)]، به ثناگویی اهل بیت (علیهمالسلام) و شمارش کمالات آنان بپردازند. مجلسی اول (رحمهالله) میگوید: تکبیرهای صدگانه برای تفهیم این نکته است که عظمت و کبریایی از آن خداست؛ لیدلّ علی أنّ الکبریاء و العظمة لله تعالی[روضة المتقین، ج 5، ص 453.]. محدث قمی (رحمهالله) نیز در ابتدای همین زیارت میگوید: شاید وجه تکبیر، چنانکه مجلسی اول گفته، این باشد که اکثر طباع مایلند به غلو، مبادا از عبارات امثال این زیارات به غلوّ افتند یا از بزرگی حق سبحانه و تعالی غافل شوند یا غیر اینها[ـ مفاتیح الجنان، ص 898، مقدمه زیارت جامعه کبیره). همچنین زائر بعد از شمارش مقداری از کمالات به توحید ناب باز میگردد و شهادت به وحدانیت و یگانگی خدا میدهد، آنگونه که خود خدا، ملائکه و اولوا العلم شهادت میدهند: «أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له کما شهدالله لنفسه و شهدت له ملائکته و أُولوا العلم من خلقه لا إله إلّا هو العزیز الحکیم». آنگاه به عبودیت و رسالت سرسلسله این کمالات، یعنی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شهادت میدهد تا اقرار کند ما سوی الله حتی ائمه اطهار (علیهمالسلام) بر سر سفره کرامت آن بنده برگزیده خدا نشسته اند و خود آن حضرت از برکت عبودیت به این کمالات رسیده است: «و أشهد أنّ محمداً عبده المنتجب و رسوله المرتضی...». سپس ذکر فضایل آن پیشوایان نور را ادامه میدهد و در ضمن آن نیز همواره اقرار میکند که مرز میان واجب تعالی و ممکنات را درهم نریخته و هرگز ائمه (علیهمالسلام) را به سر حدّ وجوب نرسانده است. مثلا ً میگوید: شما (اهل بیت عصمت (علیهمالسلام)) به سوی خدا میخوانید و به او راهنمایی میکنید...؛ «إلی الله تدعون و علیه تدلّون و به تؤمنون...». مطیع فرمان الهی هستید، قیام به امر او میکنید، عامل به اراده او هستید و...؛ «المطیعون لله القوّامون بأمره العاملون بإرادته...». شما را خداوند از لغزشها نگه داشت، از فتنه ها ایمن گردانید، از آلودگی پاک نمود و پلیدیها را از شما دور گردانید و تطهیرتان کرد؛ «عصمکم الله من الزلل و آمنکم من الفتن و طهّرکم من الدنس و أذهب عنکم الرجس و طهّرکم تطهیراً». بنابراین، هیچگونه استقلالی برای ائمه (علیهمالسلام) در این زیارت مطرح نشده تا شبهه غلو پیش آید. منشور امامت زیارت جامعه، منشور بلند امامت و هدایت است که سیل گونه از کوهسار وجود هادی امت، حضرت ابوالحسن ثالث، علی بن محمد النقی (علیه و علی آبائه و ابنائه افضل الصلوة و السلام) سرازیر شده است. این منشور بلند، هرچند که در لباس شرح فضایل و کمالات انسانهای کامل و خلفای برجسته الهی، یعنی اسره طاها و یاسین، ائمه اطهار (علیهمالسلام) بیان شده است، لیکن معارف عمیق توحیدی ولایی آن بسان سیلی بنیان کن اساس شرک و دوگانه پرستی و بنیاد بیگانه گرایی را برمیکَنَد و با پیشروی به سوی دشت و دَمَن امت اسلام، تشنه کامان حقیقت و معرفت ناب نبوی و ولوی را سیراب میکند. زیارت جامعه همسنگ دعای جوشن کبیر . زیارت جامعه همسنگ دعای جوشن کبیر وزان زیارت جامعه کبیره، وزان دعای جوشن کبیر[جوشن در لغت به سلاحی گفته میشود که شبیه زره است و از آهن ساخته میشود و با پوشیدن آن از حملات دشمن در امان میمانند. این دعای شریف از آن جهت جوشن کبیر نام گرفت که اگر کسی آن را بپوشد، یعنی به صفات و اسمای حسنای ذکر شده در این دعا متّصف و متخلّق گردد، از آماج تیرهای شرک آلود شیاطین جنّی و انسی محفوظ میماند.] است، یعنی همانگونه که در دعای جوشن کبیر، اسما و صفات فراوانی از خدا ذکر شده و خدا با هزار جلوه در این دعا برون آمده تا دعاکننده او را با هزار دیده تماشا کند، معرفتش به او بیشتر شود و خود را بدان صفات متّصف گرداند؛ امام هادی (علیهالسلام) نیز در این زیارت، ائمه اطهار (علیهمالسلام) را با جلوه های گوناگون معرفی کرده تا زائر، ائمّه را از دریچه های مختلف تماشا کند و سپس آنان را الگو و اسوه خویش قرار دهد و با تأسی به آنها بر تعالی و تکامل خود همت گمارد. به بیان دیگر، دعای جوشن کبیر، سفرهای است که مهمانان آن با هزار نوع غذای توحیدی پذیرایی میشوند، زیارت جامعه نیز سفرهای است که مهمانان آن با انواع گوناگون غذاهای امام شناسی مورد تکریم قرار میگیرند. بدین ترتیب دعای جوشن کبیر در مقام الوهیت و ربوبیت به انسان میفهماند که سراسر نظام هستی را اسمای حسنای الهی اداره میکند و جای خالی وجود ندارد تا غیر خدای سبحان اداره آن قسمت را بر عهده بگیرد. از اینرو باید چشم طمع از غیر خدا فرو بست و به کسی جز او امیدی نداشت. زیارت جامعه نیز در مقام خلافت الهی و امامت، جایی خالی باقی نمیگذارد تا دیگران آن را پر کنند. پس باید دست آز از دیگران کوتاه کرد و دیده امید به خانه اهلبیت (علیهمالسلام) دوخت. چنان که دیگران نیز باید چنگال طمع از چنگ اندازی به خلافت، کوتاه کنند؛ زیرا با بودن افضل، نوبت به مفضول نمیرسد. و با وجود معصوم مجالی برای غیر معصوم نخواهد بود. بدون تردید هر کسی با دید خاص خود که ناشی از مقدار معرفت اوست به خدا مینگرد. {تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند؟ به قدر بینش خود هر کسی کند ادراک } یکی از دریچه رحمت مینگرد و دیگری از دریچه غضب، یکی از دریچه عفو و اغماض مینگرد و دیگری از دریچه انتقام، یکی از دریچه مهر مینگرد و دیگری دریچه قهر، یکی از دریچه رزق مینگرد و دیگری از دریچه شکر و... ( ادب فنای مقربان جلد1صفحه 86 ) . به طور طبیعی عبادت افراد نیز براساس بینش و ادراکشان است: (و من الناس من یعبدالله علی حرف)[ از میان مردم کسانی هستند که خدا را تنها بر یک حالت میپرستند (سوره حج، آیه 11.).]. ذات اقدس الهی هرگز محدود به هیچ یک از این صفات نیست، بلکه «الله» است، یعنی مستجمع جمیع کمالات است[اصطلاحاً گفته میشود: کلمه «الله»، که به آن لفظ جلاله میگویند عَلَم است برای ذاتی که دارای همه کمالات است، نه اینکه اشتمال همه کمالات در معنای این کلمه اخذ شده باشد. به بیان دیگر، با این اسم مبارک اشاره میشود به ذاتی که برخوردار از همه کمالات است، اما هر یک از سایر اسمای حسنای الهی اسم برای اشاره به صفتی خاص است، نه ذات باری تعالی. از اینرو هیچ اسمی جامعیت لفظ جلاله را ندارد (ر.ک: تسنیم، ج 1، ص 279، ذیل آیه 1 سوره حمد). ]. بر همین اساس، امام شناسان نیز در جریان امام شناسی مختلف هستند. برخی از مردم آنها را واسطه رزق میدانند و برخی دیگر واسطه آمرزش گناهان، گروه سوم میگویند: آنان ذریه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند و گروه چهارم معتقدند که آنها وارث علم آن حضرتند و... . به یقین هر یک از صفات امام معصوم دریچه ای به سرچشمه امام شناسی است، لیکن هرگز امام را نمیتوان محدود به این صفات و کمالات کرد. امام، انسان کاملی است که خلافت «الله» و جانشینی او را در نظام هستی برعهده دارد. سالار شهیدان، حضرت امام حسین (علیهالسلام) هنگام اعزام سفیر خود، حضرت مسلم بن عقیل (علیهالسلام) به مردم کوفه نوشت: «فلعمرى ما الإمام إلا الحاکم بالکتاب، القائم بالقسط، الداین بدین الحق، الحابس نفسه علی ذات الله»[ به جان خودم سوگند! امام، کسی است که به کتاب خدا حکم و به قسط و عدل قیام کند، متدین به دین حق باشد و جان خویش را بر ذات خدا حبس کند (الارشاد، ج 2، ص 39).] «حبس بر ذات خدا» که در بیان امام حسین (علیهالسلام) آمده برای تذکر به ضرورت جامعیت امام است؛ زیرا اگر حبس بر صفتی از صفات خدا مطرح میشد و مثلا ً میفرمود: «الحابس نفسه علی رحمة الله» یا «الحابس نفسه علی غضب الله» و امثال آن، جامعیت لازم را نمیداشت و یک بُعدی میشد. همانطور که تماشاگر جلوه خدا از تماشای او لذت میبرد و راه تخلّق به اخلاق الهی را میآموزد، تماشاگر جلوه های انسان کامل و خلیفة الله نیز، از تماشای جمال و کمال او لذت میبرد و الگو و اسوه تکامل خویش را مییابد. بدین ترتیب دعای جوشن کبیر یک دوره کلاس توحید و خداشناسی است که معارف آن را امین وحی بر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) القا کرده، زیارت جامعه نیز یک دوره امام شناسی است که هادی آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت امام علی النقی (علیهالسلام) به رهپویان مکتب امامت و سالکان طریق ولایت آموخته است. سند زیارت جامعه یکی از مقدمات رایج برای استنباط احکام شرعی فقهی، بحث سندی روایات منقول از معصومان (علیهمالسلام) است و بر این اساس، روایات را به دستههای صحیح، حَسَن، موثق، ضعیف و... دسته بندی میکنند و برای هر یک از این دسته ها جایگاه خاص و کاربرد ویژه ای قائل هستند، یعنی برخی از اینها به تنهایی میتواند مستند فتوا قرار گیرد، برخی از اینها در حدّ تأیید کارآیی دارد، برخی از اعتبار ساقط است و اصلاً کارآیی ندارد و... . لیکن چنان که روشن است اصل این بحث، موضوعیت و ارزش ذاتی ندارد، بلکه طریقیت دارد و ارزش آن به این است که راهی برای اطمینان به صدور حدیث از معصوم (علیهالسلام) است. از اینرو گفته اند: از هر راهی که این اطمینان حاصل شود، کفایت میکند: خواه به عدالت راوی باشد یا به وثاقت وی، به علوّ متن روایت باشد، یا به عمل کردن فقها به متن و اسناد به آن در مقام استدلال یا هر راه دیگر. لذا تصریح کرده اند که اگر متن روایت به گونه ای بود که صدور آن از غیرمعصوم ممکن نبود، اطمینان مورد اشاره حاصل میشود و میتوان به صدور آن از حجت بالغه الهی مطمئن شد. متن زیارت جامعه کبیره به گونه ای است که هر منصفی صدور این معارف بلند را از غیر معصوم محال عادی میداند. افزون بر آن که خطوط کلی آن را با خطوط کلی معارف قرآن کریم که مرجع نهایی در بررسی روایات است هماهنگ میبیند و این، چیزی است که ما را از بحث سندی آن بی نیاز میکند.[ادب فنای مقربان جلد1 - صفحه 87]
نقل از آدینه امید
تذکر:(مطالبی را به تناسب اضافه کردم. سید اصغر سعادت)
کلاغ یکی از باهوش ترین پرندگان است زیرا بزرگ ترین مغز را در بین پرندگان دارد. رفتار کلاغ نشان از باهوش بودن و به کار بردن فکر در این پرنده دارد. برای مثال کلاغ دانه هایی را که دارد در زیر خاک ذخیره می کند. این پرنده گاه انباری می سازد ولی دانه های خود را در آنجا پنهان نمی کند بلکه احتمالاً برای گمراه کردن سایرین این عمل را انجام می دهد.
خداوند متعال در قرآن به کلاغ اشاره نموده است. در سوره مائده آیه 31 می فرماید:
«فَبَعَثَ اللّهُ غُرَابًا یَبْحَثُ فِی الأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْءةَ أَخِیهِ قَالَ یَا وَیْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِیَ سَوْءةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ؛ پس خدا زاغی را برانگیخت که زمین را میکاوید تا به او نشان دهد چگونه جسد برادرش را پنهان کند[قابیل] گفت وای بر من آیا عاجزم که مثل این زاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان کنم پس از[زمره] پشیمانان گردید.»
بسیاری از حیوانات به طور غریزی دارای یک معلوماتی هستند که بشر در طول تاریخ از آنها الهام گرفته ودر مسیر زندگی به کار بسته است.
ماجرایی که در قرآن بیان شده از این قرار است که بعد از کشته شدن هابیل به دست قابیل، خداوند کلاغی را مأمور می سازد تا چگونگی دفن جسد را به قابیل بیاموزد.به این گونه از زمان حضرت آدم خداوند به وسیله کلاغ به انسان یاد داده که مرده بایستی درزیر خاک دفن شود زیرا دچار گندیدگی شده و متعفن می شود وسپس در طول زمان علم ثابت کرد که در اثر تجزیه شدن، در هوا پراکنده شده و تولید بیماری می کند .
از امام رضا علیه السلام هم به نقل از پدران بزرگوارشان از علی علیه السلام، نقل شده است که فرمودند پیامبر فرموده است: «تعلموا من الغراب خصالا ثلاثة استتاره بالسفاد و بکوره فی طلب الرزق و حذره»
از کلاغ سه خصلت را یاد بگیرید:
1. در هنگام نزدیکی با جفتش پنهان می شود.
2. در طلب روزی سحر خیز است.
3. از دشمن بر حذر است.[1]
پی نوشت:
[1] . عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 257.
************************************************************
**این قسمت اضافه شده است
{سفاد
لغت نامه دهخدا
سفاد. [ س ِ ] (ع مص ) برجستن نر بر ماده یعنی جماع حیوانات و بهائم . (غیاث ) (آنندراج ). برجستن نر بر ماده و این را فقط در تیس و بعیر و ثور و طیر و سباع گویند. (منتهی الارب ).گشنی کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).}
زاغ
لغت نامه دهخدا
زاغ . (اِ) مرغی باشد که بعربی غراب گویند و آن سیاه میباشد و منقار سرخی دارد. (برهان قاطع). غراب .(منتهی الارب ). بر شکل کلاغ کوچک بود که هیچ جای او سفید نباشد و پایهای او سرخ باشد. (صحاح الفرس ). مرغی سیاه که منقار سرخ دارد و در چشم او دائره ای سفید است . (آنندراج ). کلاغ . غراب . پسترم . قچل . قژاوه . (ناظم الاطباء). مو?لف صبح الاعشی آرد: نوعی کلاغ است کوچک ، برنگ سبز لطیف و خوش منظر. گاهی دارای منقار و پاهای سرخ . و این همان است که آن را غراب الزیتون نیز می نامند زیرا زیتون میخورد. (از صبح الاعشی ج 2 ص 76). یکی از اقسام غراب زاغ است که مشهور به غراب الزرع و دارای پیکری است بقدر کبوتر و منقار و پاهای او قرمز می باشد. خوردن گوشت وی مقوی باء است و زهره ? آن رنگ سفید را جلا می دهد. (از تذکره ? ضریر انطاکی ). محقق حلی گوید: زاغ که همان غراب الزرع است حلال است . (شرایع محقق حلی ). دمیری آرد: از انواع غراب است که غراب الزرع . (کلاغ دشت ) و غراب الزیتون خوانده می شود و دارای اندامی کوچک و منظری زیبا و ظریف است و منقار و پاهای بعضی از زاغها برنگ قرمز میباشد. و صاحب عجایب المخلوقات که گوید زاغ نام غراب سیاه و بزرگ است اشتباه کرده است . (از حیوة الحیوان : زاغ ). و در همان کتاب آمده ، بیهقی گوید: از حکم شرع درباره ? خوردن غراب ها پرسیدم او گفت نوع بزرگ و سیاهش را مکروه میدارم و اما خوردن قسم کوچک آن را که زاغ گویند باک نیست - انتهی . از سخنان دمیری برمی آید که زاغ مرادف غراب نیست بلکه قسمی خاص است از آن و متداول میان فارسی زبانان نیز اکنون چنان است که قسم حلال گوشت را زاغ یا کلاغ زاغی و قسم حرام گوشت (بزرگ و سیاه ) را کلاغ خوانند. رجوع به غراب . کلاغ . زاغ دشتی .
جز درغم عشق تو سفر می نکنم
جز بر سر کهسار گذر می نکنم
در عشق تو جزبجان خطر می نکنم
گر من زاغم چرا حذر می نکنم .
خاقانی آنکسان که طریق تو می روند
زاغند و زاغ را روش کبک آرزوست .
طوطئی را با زاغی دریک قفس کرده بودند.... عجبتر آنکه غراب هم از مجاورت طوطی بجان آمده بود. (گلستان ).
سعدی (گلستان )
شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) – حضرت امام خمینی (ره) به مناسبت شهادت استاد مطهری، پیام تسلیتی صادر فرمودند که باز خوانی آن واجد نکات بسیار ارزشمندی از منزلت والای شهید مطهری در نزد امام خمینی است. به گزارش شفقنا متن پیام به اسن شرح است:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
انا للّه و انا الیه راجعون
اینجانب به اسلام و اولیای عظیم الشأن آن و به ملت اسلام و خصوص ملت مبارز ایران ضایعه أسف انگیز شهید بزرگوار و متفکر و فیلسوف و فقیه عالیمقام مرحوم آقای حاج شیخ مرتضی مطهری ـ قدس سره ـ را تسلیت و تبریک عرض میکنم. تسلیت در شهادت شخصیتی که عمر شریف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدس اسلام صرف کرد و با کجرویها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد، تسلیت در شهادت مردی که در اسلام شناسی و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم کم نظیر بود. من فرزند بسیار عزیزی را از دست دادم و در سوگ او نشستم که از شخصیتهایی بود که حاصل عمرم محسوب میشد. در اسلام عزیز با شهادت این فرزند برومند و عالِم جاودان ثُلمه ای وارد شد که هیچ چیز جایگزین آن نیست. و تبریک در داشتن این شخصیتهای فداکار که در زندگی و پس از آن با جلوه خود نورافشانی کرده و میکنند. من در تربیت چنین فرزندانی که با شعاع فروزان خود مردگان را حیات میبخشند و به ظلمتها نور میافشانند، به اسلام بزرگ، مربی انسانها و به امت اسلامی تبریک میگویم. من گرچه فرزند عزیزی را که پاره تنم بود از دست دادملکن مفتخرم که چنین فرزندان فداکاری در اسلام وجود داشت و دارد. مطهری که در طهارت روح و قوّت ایمان و قدرت بیان کم نظیر بود، رفت و به ملأ اعلی پیوست، لکن بدخواهان بدانند که با رفتن او شخصیت اسلامی و علمی و
فلسفی اش نمیرود.
تروریستها نمیتوانند شخصیت انسانی مردان اسلام را ترور کنند. آنان بدانند که به خواست خدای توانا ملت ما با رفتن اشخاص بزرگ در مبارزه علیه فساد و استبداد و استعمار مصمم تر میشوند. ملت ما راه خود را یافته و در قطع ریشههای گندیده رژیم سابق و طرفداران منحوس آن از پای نمینشیند. اسلام عزیز با فداکاری و فدایی دادن عزیزان رشد نمود. برنامه اسلام از عصر وحی تاکنون بر شهادت توأم با شهامت بوده. قتال در راه خدا و راه مستضعفین در رأس برنامه های اسلام است.مَا لَکُم لاتُقاتِلونَ فِی سَبیلِاللّهِ وَالمُستَضعَفینَ مِنَ الرّجالِ وَالنّساءِ وَالولدانِ.[1][1]
اینان که شکست و مرگ خود را لمس نموده و با این رفتار غیرانسانی میخواهند انتقام بگیرند یا به خیال خام خود مجاهدین در اسلام را بترسانند، بد گمان کرده اند. از هر موی شهیدی از ما و از هر قطره خونی که به زمین میریزد، انسانهای مصمم و مبارزی به وجود میآید. شما مگر تمام افراد ملت شجاع را ترور کنید والاّ ترور فرد هر چه بزرگ باشد، برای اعاده چپاولگری سودی ندارد. ملتی که با اعتماد به خدای بزرگ و برای احیای اسلام بپا خاسته با این تلاشهای مذبوحانه عقب گرد نمیکند. ما برای فداکاری حاضر و برای شهادت در راه خدا مهیا هستیم.
اینجانب روز پنجشنبه سیزده اردیبهشت 58 را برای بزرگداشت شخصیتی فداکار و مجاهد در راه اسلام و ملت، عزای عمومی اعلام میکنم و خودم در مدرسه فیضیه روز پنجشنبه و جمعه به سوگ مینشینم. از خداوند متعال برای آن فرزند عزیز اسلام رحمت و غفران و برای اسلام عزیز عظمت و عزت مسئلت مینمایم. سلام بر شهدای راه حق و آزادی.
روح اللّه الموسوی الخمینی
1 ـ سور? نساء، آیه 75؛ «چرا در راه خدا و به خاطر مردان و زنان و کودکان ناتوان نمیجنگید؟» |
www.shafaqna.com
رونمایی از سایت جامع شهید مطهری

کاروان حسینیه ی ارشاد در منی-1345- نشسته از راست: عبدالله الخنیزی(از سعودی)،
سید هادی خسروشاهی، ابراهیم جوب(از سنگال)، استاد شهید مرتضی مطهری، دکتر علی شریعتی
ایستاده از راست: حسین باقرزاده، ناشناس

قم-اسفند 1357 شمسی- اعضای شورای انقلاب در راه ملاقات با امام.
از راست: ابوالحسن بنی صدر، استاد شهید مطهری، هاشم صباغیان، مهدی بازرگان،
علی اکبر هاشمی، یدالله سحابی، عزت الله سحابی

مدینه ی منوره -1345- از راست:شیخ محمود وحدت، محمود مانیان، احد شربت اوغلو،
استاد شهید مطهری، سید مهدی دروازه ای، سید هادی خسروشاهی، شهید دکتر بهشتی

تهران-1338 شمسی-جشن مبعث پیامبر اعظم(صلوات الله علیه)
از راست: استاد شهید مطهری - دکتر محمد ابراهیم آیتی - سید هادی خسروشاهی و مرتضی اقتصاد

قائمشهر-1339 شمسی- استاد شهید مطهری و مهدی بازرگان پس از سخنرانی در جشن میلاد امام عصر(صلوات الله علیه)

مکه ی مکرمه-1347 شمسی- استاد شهید مطهری و دکتر علی شریعتی در کاروان حسینیه ی ارشاد

دانشگاه تهران- 16 بهمن 1357- از راست: علی اکبر هاشمی رفسنجانی، ابراهیم یزدی،
هاشم صباغیان، مهدی بازرگان، استاد شهید مطهری

مدینه ی منوره -1345 شمسی - استاد شهید مطهری، شهید دکتر بهشتی، و شهید محلاتی

مدینه ی منوره-1345- در تصویر، شهید دکتر بهشتی، شهید محلاتی، استاد محمدتقی شریعتی،
شیخ علی اصغر مروارید، سیدهادی خسروشاهی دیده می شوند

راه پیمایی روز تاسوعا-1357. محمود مرتضایی فر(وزیر شعار) و
حجت الاسلام شجونی در تصویر دیده می شوند.

12 بهمن 1357 شمسی- بهشت زهرای تهران، در رکابِ رهبر کبیر انقلاب و استادش، امام خمینی
منزل شهیدمطهری
تصویر علامه شهید مطهری پس از ترور
شهید مطهری در کلام امام خامنه ای
امروز جوانان ما، دانشجویان ما، معلمان ما، کارگران ما، اگر می خواهند در زمینه افکار اسلامی عمق پیدا کنند و پاسخ سؤالات خود را پیدا نمایند، باید به کتاب های شهید مطهری رحمة الله مراجعه کنند…
- انصافا نادره زمان بود.
- الان هم واقعاً بدیل و عدیلی برای مجموعه کتاب های شهید مطهری رحمة الله نداریم و با اینکه کارهای خوبی هم شده، بلاشک از لحاظ اهمیت و تأثیرگذاری و جذابیت و اتقان، هنوز هم در بالاترین سطح قرار دارد.
- راه گسترش و پیشرفت و شکوفایی فرهنگی جامعه بر مبنای آثار شهید مطهری رحمة الله است.
- من خودم را شاگرد آقای مطهری می دانم. به ایشان گفتم: من شاگرد شما هستم. ایشان تعجب کرد و گفت: شما پیش بنده درس نخوانده اید؛ حقیقتاً هم بنده پیش ایشان درس نخوانده ام، اما یکی از عناصری که بنیه اصلی فکر اسلامی من را پایه گذاری کرده است، سخنرانی های بیست سال پیش آقای مطهری است.
- مبنای فکری انقلاب، تفکرات شهید مطهری رحمة الله است و لا غیر
- در دهه های آینده به مطهری ها نیاز مبرم داریم
- باید روی افکار شهید مطهری رحمة الله کار فکری بشود یعنی جمعی اهل تحقیق و علاقمند به کار علمی بنشینند و نظرات و تفکرات شهید مطهری رحمة الله را در ابواب مختلف استخراج کنند.
- آثار شهید مطهری (ره) مبنای فکری نظام جمهوری اسلا می است

جلوه های معلمی استاد مطهری (ره)
هر استادی در تدریس خویش، دست کم باید از دو ویژگی مهم برخوردار باشد:
1. ویژگی علمی؛
2. ویژگی اخلاقی.
ویژگیهای «علمی» و «اخلاقی» هر استادی لازم و ملزوم یکدیگرند و هر یک بدون دیگری کاری عقیم و راهی ستَروَن (بی حاصل)است و البته برخورداریِ توأمان از این دو ویژگی نیز بس دشوار است:
به هوس راست نیاید به تمنا نشود
کاندرین راه بسی خون جگر باید خورد
بدین منظور، بر آن شدیم تا «روش تدریس شهید مطهری رحمه الله را به نظاره نشینیم و در این زمینه، نکته هایی را گردآوری کنیم و از ویژگیهای «علمی» و «اخلاقیِ» آن استاد شهید در هنگام تدریسهایشان مُستفیض و مست فیض شویم. امید است که به خواست خدای سبحان و عنایات امام زمان علیه السلام و توجهات کوثر قرآن علیهاالسلام ، این نکته ها مقبولتان افتد و در تدریس و کلاسداری به کارتان آید.
شایان توجه است که تمامی این نکته ها از کتاب «جلوه های معلمی استاد مطهری» برگرفته شده اند، اما گزینش، دسته بندی، عنوان گذاری و انتخاب اشعار متناسب با برخی از این نکته ها، از سوی نگارنده این نکته هاست که پیشاپیش، از نگارنده آن کتاب تشکر و قدردانی می کند و دست به دعا بر می دارد و به خدای خویش عرضه می دارد:
گر خطا گفتیم اصلاحش تو کُن مصلحی تو ای تو سلطان سخُن
الف. ویژگیهای علمی و روشی
هنر تشریح مطالب
یکی از استادان حوزه علمیه قم می گوید: در یکی از جلسات درس علامه طباطبایی رحمه الله پس از اینکه روی آیه ای از قرآن بحث شده بود، سؤالی مطرح شد که خود مرحوم علامه به آن سؤال جواب فرمودند. بعد از اینکه حدود پنج دقیقه مرحوم علامه مطلب را تقریر و تبیین فرمودند، استاد مطهری رحمه الله همراه با تواضع حدود ربع ساعت با بیان جدیدتری همان مطلب را تشریح کردند. آن قدر جالب صحبت می کردند که همه سراپا گوش بودند. خود مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله شدیدا به حالت وجد و شوق در آمده بودند. این بود که علامه پس از شهادت استاد مطهری رحمه الله فرمودند: با بودن مطهری در درس، می دانستم چیزی هدر نمی رود. و اگر تعبیر بدی نباشد من به حالت رقص در می آمدم. در همان جلسه هم این حالت شادی و شعف زیاد در مرحوم علامه دیده می شد.(1)
احاطه علمی
یکی از شاگردان استاد مطهری رحمه الله می گوید: ویژگی دیگری که به عقیده بنده از همه مهم تر است این بود که ایشان به موضوع بحث تسلط علمی داشتند، یعنی مطلب را خود فهمیده بودند.(2)
پختگی علمی
یکی از دوستان شهید مطهری رحمه الله می گوید: استاد کم حرف می زد ولی پخته حرف می زد.(3)
کم گوی و گزیده گوی چون دُر تا ز اندک تو جهان شود پُر
و یکی از شاگردان استاد مطهری رحمه الله می گوید: از نظر علمی باید بگویم استاد مطهری قبل از آنکه مسئله ای را برای شاگرد مطرح کند، اول برای خودش پخته کرده بود، یعنی هرگز مسئله ای طرح نمی شد که برای خود ایشان کاملاً روشن نشده باشد. به همین دلیل هیچ گاه در برابر هیچ پرسشی، ایشان دچار لکنت زبان نمی شد.(4)
جذب با مطلب
یکی از شاگردان استاد مطهری رحمه الله می گوید: یکی از مهم ترین تفاوتهایی که میان استاد مطهری و بعضی دیگر بود، این بود که استاد با «مطلب» جذب می کرد و دیگران با بیان. البته بیان مهم است، اما اگر فقط بیان باشد زود می گذرد.(5)
درس استاد به گونه ای بود که شاگرد وقتی پای درسش می نشست، تمامی وجود استاد را می پذیرفت.(6)
پیش مطالعه
ایشان پیش از حضور در کلاس مقیّد بود که به سبک همه اساتید حوزه در حدی که فرصت اجازه می داد، از پیش، مطالعه کند و مطالب را در ذهن خود مرتب سازد.(7)
نو بودن مطالب
درس ایشان همیشه نو بود. استاد مطهری سعی می کردند مطالعه را قطع نکنند. اگر درسی را می خواستند مطرح کنند به کتاب جدیدی که برخورد می کردند مطالعه می کردند. ایشان به مجلات مختلف رجوع می کردند، مخصوصا به اندیشه های معاصرین بسیار توجه داشتند و همین خصوصیت، درس ایشان را نو می ساخت.(8)
هر که ز آموختن ندارد ننگ دُر بر آرد زآب و لعل از سنگ
آنکه دانش نباشدش روزی ننگ دارد زدانش آموزی
(نظامی)
جهت دار بودن
درس و بحث ایشان غالبا و در اکثر قریب به اتفاق موارد، یک بحث جهت دار بود، یعنی شاگرد می فهمید که این بحث به چه درد می خورد.(9)
تاریخچه بحث
ایشان قبل از ورود در اصل درس یک مقدمه تاریخی بیان می کردند. با احاطه ای که به اقوال گذشتگان داشتند، سیر تحول یک مفهوم را بیان می کردند و ریشه و سابقه مطلب را توضیح می دادند تا شاگرد تصور نکند که این بحث مانند قارچی از زمین بدون سابقه سبز شده و بلکه بفهمد که در طول روزگار، این بحث چه سرنوشت و سرگذشتی داشته و از این طریق بتواند جای بحث را در تفکر امروزی مشخص کند.(10)
توضیح مقدمات
استاد در آغاز درس، مقدمات را به خوبی توضیح می داد و مشخص می کرد که مطلب بر چه مقدماتی مبتنی است، و این خصوصیت باعث می شد که هنگام تدریس، اشتباهاتی در ذهن شنونده پیش نیاید... استاد مطهری می کوشیدند چیزهایی را که موجب درهم آمیختگی فکری و اشتباه در مطلب می شود، نخست توضیح دهند، تا هنگام درس، استدلال به درستی جایگیر شود.(11)
طرز فکر صحیح
از مهم ترین خصوصیات ایشان، حساسیت فوق العاده نسبت به ارائه صحیح اندیشه اسلامی به جامعه بود.(12)
تا نیک ندانی که سخن عین صواب است باید که به گفتن دهن از هم نگشایی
دور نشدن از بحث
مرحوم مطهری رحمه الله در تدریس نیز همچون سایر جنبه های زندگی اش بسیار منظم و مقیّد به برنامه بود، در طول کلاس حتی المقدور از مطلب اصلی دور نمی شد، و اگر احیانا مطلبی را بر سبیل استطراد بر زبان می آورد، آن را به گونه ای انتخاب می کرد که با موضوع مورد بحث قرابت داشته باشد و در هر حال رشته اصلی بحث را رها نمی کرد و از ابتدا تا به انتها آن را به خوبی دنبال می کرد.(13)
تنظیم درس
یکی از شاگردان استاد مطهری رحمه الله می گوید: ایشان در تنظیم شکل درس بسیار متبحر بودند که من کمتر کسی را مانند ایشان دیدم.(14)
سخن را سراست ای خردمند و بُن میاور سخُن در میان سخُن
شناخت حد و مرز درس
ایشان در تدریس از موضوع خارج نمی شدند، از خط بحث بیرون نمی رفتند و حد و مرز موضوعات و مسائل را خوب می شناختند. یک مطلب را می گرفتند و همان را در یک خط مستقیم دنبال می کردند.(15)
مدیریت علمی
ایشان بر معلومات خودشان مدیریت داشتند. این طور نبود که حافظه، مزاحم کار ایشان شود و مطلب غیرلازم وارد بحث شود. درس ایشان جُنگ مانند و کشکول مانند نبود.(16)
پاسخ به سؤالات
استاد اهل بحث بود. در کلاس درس از اشکال و سؤال شاگرد استقبال می کرد. هیچ وقت نمی شد که بخواهد با هیمنه و غلبه استاد بر شاگرد، جلوی سؤال و اشکال را گرفته یا آن را متوقف کند، بلکه به عکس پا به پای شاگرد یا صاحب اشکال جلو می رفت. گاهی می شد که در یک جلسه درس حدود 31 یا بیشتر از وقت به رفع اشکال و گفتن پاسخ می گذشت.(17)
استاد در مواقعی که می دید سؤال کننده هدفش از اشکال به غیر از جنبه های علمی و به دست آوردن مطلب است، و یا خیلی پرت سخن می گوید، و یا در مواردی اشکال خیلی خارج از بحث است و اشکال کننده هم دست بردار نیست، در این موارد ابتدا با لحن آرام و عباراتی همچون «حالا ببینیم» و سپس با لحن محکم تری چون «این مربوط نیست» و «نخیر آقا» و... بحث را به دست می گرفتند، ولی روحیه کلی ایشان استقبال از سؤال بود.(18)
ژرف نگری
مرحوم مطهری علاوه بر وسعت معلومات، سخت موشکاف و نکته سنج و تحلیل گر بود.
آنچه را بسیاری از همگان به سادگی از سر آن می گذشتند و نکته ای در آن نمی یافتند، استاد با دقتی حیرت انگیز مورد کنکاش قرار می داد و تناقضات درونی و نقاط ضعف آن را آشکار می ساخت.(19)
سخندان پرورده، پیر کهن بیندیشد آنگه بگوید سخن
مزن بی تأمل به گفتار دم نکو گوی اگر دیر گویی چه غم
بیندیش و آنگه برآور نفس وز آن پیش بس کن که گویند بس
به نطق آدمی بهتر است از دواب دواب از تو به، گر نگویی صواب
تدریس دلنشین
مرحوم مطهری علاوه بر عمق و وسعت معلومات، بیان گرم و دلنشینی نیز داشت و خود این امر بیش از پیش سبب گرمی محضر ایشان می شد.(20)
مرور مطالب قبلی
ایشان مقیّد بودند در آغاز درس، مطالب عمده و اصلی بحث را که قبلاً مطرح شده بود یادآوری کنند. این خود باعث می شد که ارتباط مطلب با گذشته حفظ شود و به علاوه چارچوب روشنی از همه بحث به خصوص در درس فلسفه تصویر گردد، و این سبب بهره دهی بیشتر و بهتر درس ایشان می شد.(21)
بیان مسائل کاربردی و نو
آن مرحوم(آن شهید عزیز) مقیّد بود به اینکه ارتباط مسائل و مباحثی را که تدریس می کرد با مسائل مستحدثه در زمان روشن سازد، و به اصطلاح کاربرد مطلبی را که می آموزد به خوبی مشخص نماید. همین امر سبب شده بود تا درسهای او سر زندگی و جذابیت خاصی پیدا کند و از صورت درسهای خشک و بحثهای مجرد بیرون آید.(22)
ایشان همیشه با مسائل تازه تماس داشت. و شاگرد وقتی از کلاس ایشان بیرون می آمد، برای خودش تعدادی از مسائل نو گیر می آورد که بتواند پیگیری کند.(23)
بیانهای گوناگون
یکی از شاگردان استاد مطهری رحمه الله می گوید: ایشان سعی می کردند خیلی آسان و بی تکلّف بهترین طرح و توجیه را در مطالب ـ که بسیاری از آنها جنبه ابتکاری داشت ـ بیان دارند. از این رو گاه بیانی را که خود در یک موضوع عنوان کرده بودند نمی پسندیدند و از نو بیان دیگری را ارائه می دادند. از جمله به خاطر دارم که در درس عقاید (ایدئولوژی اسلامی) یک بار صریحا گفتند: آنچه را در جلسه گذشته بیان کردم رها کنید، و مطلب را به گونه ای که اکنون می گویم به خاطر بسپارید.(24)
بیان ساده
شهید مطهری این خصوصیت را داشت که مطالب سنگین و بالا را می توانست به حدی تنزل دهد که به اندازه فهم شنونده باشد.(25)
یکی از شاگردان استاد مطهری رحمه الله می گوید: استاد مطهری در تفهیم مطالب استاد بودند، بسیار ورزیده بودند و می توانستند یک مطلب پیچیده را به صورت ساده بیان کنند. یکی از خصوصیات ایشان توانایی شان به ساده نویسی و ساده گویی بود.(26)
عشق و عقیده
از خصوصیات استاد در هنگام درس، عشق و علاقه ایشان بود به آنچه می اندیشید. ایشان از مطالب پیچیده فلسفی با همان شور و شوق و حرارتی صحبت می کردند که در مجالس و سخنرانیهای عمومی راجع به موضوعات و شخصیتهای والای مذهبی سخن می گفتند. این روحیه به علت این بود که استاد در زندگی اصولاً جز برای حقیقت کاری نمی کردند. درسی که می دادند از روی واقعیت و اعتقاد به آن موضوعات بود.(27)
علاقه به تدریس
علاقه ایشان به تعلیم و تدریس بسیار زیاد بود. بعد از پیروزی انقلاب و با وجود مسئولیت در شورای انقلاب باز هم به قم می آمدند و مباحث علمی را ادامه می دادند.(28)
تدریس با تمام وجود
استاد بسیار با حرارت و جدی درس می دادند. ایشان در هنگام تدریس با تمام وجود خودشان صحبت می کردند و بسیار بلند درس می دادند، گویی که در نقل اقوال دیگران و جرح و تعدیل آنها حریف را مانند کشتی گیری در مقابل خودشان می بینند و با تمام نیرو دارند با او می جنگند و کشتی می گیرند. این بود که یک ساعت درس ایشان به اندازه چند ساعت درس معمولی نیرو می برد. نتیجه این جدّیت و صرف نیرو این بود که شاگرد به هیچ وجه مجلس درس ایشان را کسل کننده و یکنواخت نمی دید.(29)
شور و شوق آمد سخن را تار وپود هر که شورَش بیش، او خوشتر سُرود
آتشی در دیگدان می بایدش تا ز روزن دود بیرون آیدش
محقق و نقاد بار آوردن
شهید مطهری ذهن شاگرد را نقّاد بار می آورد؛ یعنی وقتی برای مطلبی استدلال می کرد، استدلال را در کوچه بن بست رها نمی کرد، به این معنی که یک دلیل و برهان عرضه کند و بعد هیچ، بلکه سلسله استدلال را تا مبانی فلسفی و دینی آن تعقیب می کرد. به شاگردش خط می داد، به طوری که شاگرد می فهمید هر جا می خواهد استدلال کند، باید در استدلالش این زنجیره را رعایت کند.(30)
چون و چرا بیار که بر جاهل گیتی چو حلقه تنگ از اینجا شد
استفاده از قالبهای متنوع
معمولاً در کلاسهای عمومی تر، ایشان از امثله و حکایات و اشعار و داستانهای شیرین برای رفع خستگی احتمالی مستمعین بیشتر سود می جست.(31)
یکی از شاگردان استاد مطهری رحمه الله می گوید: استاد در تفهیم مطلب از مثال زیاد استفاده می کردند و مثالهای بسیار مناسبی هم انتخاب می کردند.(32)
ب. ویژگیهای اخلاقی
با وضو بودن
استاد، خود همواره با وضو در کلاس حضور می یافت و حضورش آن چنان روحانیتی به مجلس می بخشید که مستمع با تمام وجود، معنویت و قداست آن را در می یافت و به نسبت آمادگی اش در جذبه های الهی آن مستغرق می گردید.(33)
قرآنی بودن
یکی از دوستان شهید مطهری رحمه الله می گوید: شهید مطهری قبل از هر چیز شاگرد قرآن کریم بود... روح او روح قرآن بود.(34)
متعبد بودن
ایشان بسیار متعبد بود که نظر قرآن و روایات را اصل بداند... هیچ وقت حاضر نمی شد در نوشته، درس و یا سخنرانی خود، کوچک ترین تجاوزی از احکام شرعی؛ یعنی همان احکام که فلسفه آنها روشن نیست داشته باشد.(35)
ما را نبود نظر به خوبی و بدی مقصود رضای او و خشنودی اوست
تقوا داشتن
از یکی از شاگردان استاد مطهری رحمه الله سؤال کردند: فکر می کنید استاد بر اثر چه کارهایی به این حد از وارستگی و اخلاق رسیدند که نمونه شدند؟ شاگرد در پاسخ گفت: تقوا، تقوا و تحقیق براساس انجام وظیفه.(36)
احترام به استاد
ایشان در ضمن درس به استادان خودشان بسیار احترام می گذاشتند. به نام علامه طباطبایی رحمه الله که می رسیدند، از ایشان با «روحی له الفداء»(37) یاد می کردند.(38)
فروتنی
یکی از شاگردان استاد مطهری رحمه الله می گوید: ما به منزل ایشان که می رفتیم مثل اینکه با ما رفیق بود. البته گاهی لطف می کردند و به منزل ما می آمدند، ولی اصلاً این مسائل مطرح نبود. یعنی ایشان خود بزرگ بینی نداشت و این اخلاق انسانی خیلی تأثیر داشت و از خصایص فوق العاده ایشان محسوب می شد.(39)
توجه به شاگرد
یکی از شاگردان استاد مطهری رحمه الله می گوید: ایشان گاهی لطف می کردند به تنهایی و گاهی همراه با خانواده شان به منزل ما تشریف می آوردند.(40)
و یکی دیگر از شاگردان ایشان می گوید: ایشان برخوردشان بسیار متین و توأم با مهربانی بود. اصولاً استاد مطهری فردی بودند که از هر حیث مؤدب به ادب علمی بودند و برای فضای درس و بحث، همچنین شاگردانشان احترام خاصی قائل می شدند.(41)
چشم بگشا و ببین جمله کلام الله را آیه آیه همگی معنی قرآن ادب است
استاد مطهری رحمه الله هرگز نسبت به شاگردش نظر تحقیرآمیز نداشت. یعنی حرف شاگرد را می شنید و به این وسیله به شاگردش اجازه عقده گشایی می داد.(42)
یکی از دوستان استاد مطهری رحمه الله می گوید: برخورد ایشان با شاگردانشان مانند برخورد دو رفیق بود. خیلی با محبت بودند و با حرارت و شور برخورد می کردند.(43)
در خرمن کائنات کردیم نگاه یک دانه محبت است و باقی همه کاه
رابطه معنوی با شاگردان
یکی از شاگردان استاد مطهری رحمه الله می گوید: سلوک ایشان به نحوی بود که در دل شاگردانشان نسبت به ایشان محبت ایجاد می شد. ما در همان وقت که در درس ایشان حاضر می شدیم، در درسهای استادان دیگر دانشگاه هم شرکت می کردیم و به خوبی محسوس بود رابطه ای که شاگردان استاد مطهری رحمه الله با ایشان دارند با رابطه ای که دانشجویان دانشگاه با استادان خود دارند، متفاوت است. چه این رابطه رسمی و اداری نبود، بلکه توأم با عشق و شوق بود.(44)
درس معلم ار بود زمزمه محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را
شکوفاسازی استعداد شاگرد
ایشان اگر استعدادی از شاگردانشان می دیدند، خوشحال می شدند، به او کمک می کردند که استعداد وی پرورش پیدا بکند، مثل یک پرنده که بال زدن را یاد جوجه های خود می دهد. ایشان شاگردان خوش استعداد خودشان را تشویق و تشجیع می کردند و مثل برزگری که بذر افشانی می کند برای آینده، ایشان در ذهن شاگردان خودشان بذر افشانی می کردند و با صرف وقت برای آینده سرمایه گذاری می کردند.(45)
تشویق کردن
استاد، شاگرد خوش قریحه را مورد تشویق قرار می داد و به انحاء مختلف او را به کار اضافی و انجام تحقیقات و مطالعات بیشتر توصیه می کرد.(46)
رابطه صمیمی با شاگرد
مرحوم مطهری با شاگردانشان به اندازه ای مهربان بودند که حتی اجازه می دادند آنها مسائل خصوصی و شخصی شان را با ایشان مطرح کنند. در انتخاب راه و مسیر آینده با ایشان مشورت کنند، حتی ایشان به اندازه ای نزدیک می شدند که در مجالسی مانند عروسی شاگردانشان ـ در صورت دعوت ـ شرکت می کردند.(47)
خوشرو بودن
ایشان بسیار خوشرو بودند، با شاگردان روابط پدرانه داشتند و در واقع وقتی ارتباط شاگردی با ایشان ادامه پیدا می کرد، به نوعی دوستی مبدّل می شد.(48)
به دست آوردن دنیا هنر نیست یکی را گر توانی دل به دست آر
بی پیرایگی
عشق و صفای ایشان، بی پیرایگی و بی تکلّفی ایشان، برای همه شاگردان ایشان درس بود.(49)
سادگی
یکی از شاگردان استاد مطهری رحمه الله می گوید: به یاد دارم که در درس فلسفه (متن شفای بوعلی) که در آغاز در مدرسه مروی برگزار می گردید، گاه در یک حجره و گاه در حجره دیگر، هر جا که ممکن بود تدریس می کردند و یک بار که صاحبان این حجره ها غایب بودند و حجره ای برای تدریس باز نبود، ایشان به سادگی و بدون از دست دادن فرصت در ایوان کوچکی جلوی یکی از حجره های بسته به روی زمین نشستند و برای حاضرین درس را بیان داشتند و علاوه بر درس فلسفه، درس اخلاق نیز آموختند.(50)
مراد بودن
از نظر اخلاقی ایشان در حدی بود که حکم مراد را برای شاگردان خود داشت.(51)
الگو بودن
کلاسهای درس مرحوم مطهری صرفا محل تعلیم و آموزش نبود، بلکه همراه آن و در برخی موارد بیش از آن، مکانی بود برای تزکیه و پالایش... رابطه مرحوم مطهری با شاگردان کلاس خود رابطه ساده معلم و متعلم نبود. استاد مرشدی بود که به ارشاد جمع می نشست و مرادی که مریدان به گرد شمع وجودش حلقه می زدند و از پرتو او بهره ها می گرفتند.(52)
بخل نورزیدن
یکی از شاگردان استاد مطهری رحمه الله می گوید: استاد یادداشتها و نوشته های خودشان را به شاگردان می دادند که در تحقیق از آنها استفاده بکنند. به یاد دارم که وقتی خدمتشان می گفتم که در مسائل مربوط به انسان علاقه به مطالعه دارم و طرحی را از این مبحث که در ذهن داشتم خدمتشان عرض کردم، ایشان مجموعه ای از رساله های خطی چاپ نشده علامه طباطبایی را که در اختیار داشتند، به بنده دادند تا استفاده کنم.(53)
مبارزه با انحرافات
یکی از شاگردان استاد مطهری رحمه الله می گوید: یک روز استاد فرمودند: من با اینها (گروه فرقان) مقابله می کنم، ممکن است مرا بکشند، اما من حرف خودم را می زنم؛ چون می دانم که اینها برای دین خطرناکند.(54)
اصلاح اشتباهات
یکی از شاگردان استاد مطهری رحمه الله می گوید: مرحوم(شهید) استاد مطهری از آنجایی که خداوند هوش فوق العاده ای به ایشان عطا کرده بود و از جنبه علمی بسیار قوی بودند، کمتر می شد در هنگام درس اشتباه کنند، اما اگر اتفاق می افتاد که در نکته ای اشتباه کنند و فی المثل یکی از شاگردان اشتباه را یادآور می شد می پذیرفتند. هیچ گاه سراغ ندارم که ایشان پافشاری در اشتباه خود کنند و مطلب را به زور تحمیل نمایند.
اصولاً ایشان در مقابل حق خاضع بودند و آنچه را حق می یافتند می پذیرفتند.(55)
به نزد من آن کس نکوخواه توست که گوید فلان خار در راه توست
هر آن کس که عیبش نگویند پیش هنر داند از جاهلی، عیب خویش
آزادگی
یکی از دوستان شهید مطهری رحمه الله می گوید: آنچه در تمام برخوردهای با شهید مطهری کاملاً محسوس بود، حریّت و آزادی شهید مطهری بود، او دارای دلی بود آزاد و دارای مغزی بود آزاد و قهرا دارای زبان و قلمی آزاد بود.(56)
داماد استاد مطهری رحمه الله نیز می گوید: در اظهار نظرهای ایشان پیرامون عقاید انحرافی و یا لغزشهای ایدئولوژیکِ گروههای سیاسی، حرّیت و آزادگی دیده می شود.(57)
توجه نکردن به تعداد شاگردان
ایشان هرگاه درسی را لازم می یافتند آن را می پذیرفتند، به کم و کیف افراد و چند و چون جلسه درس مقیّد نبودند و هر جا که میسر می شد درس را برقرار می کردند و به تدریس و توضیح کامل مطلب می پرداختند، هرچند افراد شرکت کننده اندک بودند.(58)
انصاف داشتن
بارزترین خصیصه ایشان داشتن روحیه انصاف بود. این ویژگی سبب شده بود که اولاً استاد بر روی حرف مخالفین نظر خود ـ هرکه می خواهد باشد و در هر مقامی که باشد ـ کاملاً بیندیشد؛ یعنی هیچ گاه با روحیه استکباری و بزرگ منشانه با آراء و عقاید حتی مخالف ترین دشمنان خود نیز برخورد نمی کردند، همیشه هر سخن و گفته ای را تا حد امکان تجزیه و تحلیل می کردند و شقوق درست و قابل قبول آن را از احتمالات نادرست جدا کرده، به حساب هر یک جداگانه رسیدگی می کردند.(59)
یکی از شاگردان استاد مطهری رحمه الله می گوید: یک روز بعد از اینکه ایشان مطلبی را بیان فرمودند من اشکال کردم، هر قدر ایشان بیان کردند و توضیح دادند برایم قابل قبول نبود. سرانجام قدری بی ادبی و گستاخی کردم و گفتم: انصاف بدهید! ایشان فرمودند: من انصافم از شما بیشتر است.(60)
مشورت با شاگرد
استاد با برخی از دوستان و شاگردان نزدیکش در باب آنچه فراهم آورده بود، مشورت می کردو نظریاتشان را جویا می شد.(61)
میاسای زآموختن یک زمان زدانش میفکن دل اندر گمان
رازداری
مرحوم (شهید )مطهری بسیار رازدار و اهل سرّ بود. هیچ رازگشایی نمی کرد.(62)
راستگویی
استاد شهید مطهری رحمه الله در نامه ای به دخترشان می نویسند: تو خودت می دانی که دروغ هرگز به زبان و قلم من جاری نمی شود.(63)
عصبانی نشدن
یکی از شاگردان استاد مطهری رحمه الله می گوید: در مدت دوازده سالی که خدمتشان شاگردی می کردم، یک دفعه هم ندیدم که در درس با عصبانیت جواب کسی را بدهند.(64)
درشتی نگیرد خردمند پیش نه سستی که نازل کند قدر خویش
1. جلوه های معلّمی استاد مطهری، ص72.
2. همان، ص99.
3. همان، ص88.
4. همان، ص54.
5. همان، ص56.
6. همان، ص54.
7. همان، ص112.
8. همان، ص97 ـ 98.
9. همان، ص98.
10. همان، ص96.
11. همان، ص68.
12. همان، ص172.
13. همان، ص112.
14. همان، ص96.
15. همان، ص97.
16. همان، ص97.
17. همان، ص169.
18. همان، ص169.
19. همان، ص115.
20. همان، ص112.
21. همان، ص176.
22. همان، ص113.
23. همان، ص100.
24. همان، ص177.
25. همان، ص181.
26. همان، ص97.
27. همان، 169.
28. همان، ص60.
29. همان، ص97.
30. همان، ص56.
31. همان، ص112.
32. همان، ص 97.
33. همان، ص114.
34. همان، ص85 و 90.
35. همان، ص60 و 65.
36. همان، ص57.
37. جان من فدای او باد.
38. همان، ص98.
39. همان، ص55.
40. همان، ص94.
41. همان، ص94.
42. همان، ص55.
43. همان، ص71.
44. همان، ص94.
45. همان، ص94 ـ 95.
46. همان، ص112.
47. همان، ص94.
48. همان، ص94.
49. همان، ص101.
50. همان، ص177.
51. همان، ص54.
52. همان، ص113 ـ 114.
53. همان، ص100.
54. همان، ص181.
55. همان، ص67.
56. همان، ص78.
57. همان، ص107.
58. همان، ص177.
59. همان، ص167.
60. همان، ص68.
61. همان، ص120.
62. همان، ص172.
63. همان، ص41.
64. همان، ص68.
منبع:سایت حوزه

انتقاد علامه مصباح یزدی از جشن پرحاشیه همسر رئیس جمهور
چند معجزه ی شگفت انگیز
پیرزنى که جوان شد
حُبابه والبیّه یکى از زن هاى مؤ منه اى بود، که در زمان حضرت رسول صلى الله علیه و آله همیشه به حضور آن حضرت شرفیاب مى شد و کسب فیض مى نمود. همچنین در زمان امام محمّد باقر علیه السلام نیز چند مرتبه به محضر مبارک آن حضرت شرفیاب گردیده است .
این زن مؤ منه ، پس از گذشت مدّت ها، روزی خدمت امام باقر علیه السلام وارد شد، حضرت به او فرمود: اى حُبابه! مدّتى است که نزد ما نیامده اى ؟
حُبابه اظهار داشت : اى سرورم! کُهولت سنّ و ضعف جسم و سفیدى موى سرم و نیز غم و اندوهى که دارم، مرا از زیارت شما باز داشته است .
حضرت به حُبابه فرمود: جلو بیا.
وقتى حُبابه نزدیک امام محمّد باقر علیه السلام آمد،حضرت دست مبارک خود را روى سر حبابه نهاد و دعائى را زمزمه نمود، که ناگاه گیسوان حُبابه سیاه و چهره اش شاداب و جوان گشت .
حبابه شادمان گردید و حضرت نیز تبسّمى کرد و خوشحال شد.(1)
مسیح حجاز
یکى از اهالى شام که به امام محمّد باقر علیه السلام بسیار علاقه مند بود و هر چند وقت یک بار به ملاقات و زیارت آن حضرت مى آمد، در یکى از زیارت هایش، چند روزى در شهر مدینه منوّره مریض شد و در بستر بیمارى و در شُرف مرگ قرار گرفت. به یکى از دوستان خود گفت :همین که من از دنیا رفتم، به امام باقر علیه السلام بگو تا بر جنازه ام نماز بخواند و در مراسم تدفین من نیز شرکت نماید.
وقتى که مرد شامى وفات یافت، دوستش نزد امام علیه السلام آمد و وصیت او را به حضرت عرض کرد.
حضرت فرمود: در دفن او عجله نکنید تا من بیایم؛ و سپس به سمت شام حرکت کرد. وقتی وارد منزل آن مرد شامی شد، در کنار بسترش نشست و دعائى را زمزمه نمود، سپس او را با نام صدا کرد.ناگهان مرد شامى در حالى که پارچه اى سفید، رویش انداخته بودند، حرکتى کرد و پاسخ حضرت را داد.
بعد از آن، حضرت او را نشانید و دستور داد تا شربتى مخصوص، برایش تهیّه کردند و به او خورانید. وقتی به طور کامل بهبود یافت، به حضرت عرض کرد: أشهد أنّک حجّة اللّه على خلقه ... ، شهادت مى دهم که تو حجّت خداوند بر خلق جهانى و مردم آن چه بخواهند باید در همه امور، به شما رجوع نمایند و هر که به غیر شما مراجعه کند، همانا او گمراه گشته است .
پس از آن، امام باقر علیه السلام فرمود: اکنون جریان بازگشت خود را براى این افراد بازگو کن؟
مرد گفت: هنگامى که روح از بدن من پرواز کرد، مابین زمین و آسمان ندائى رسید، که روح او را به کالبدش بازگردانید، زیرا محمّد بن علىّ علیهماالسلام درخواست حیات دوباره او را نموده است. (2)
چشمه ای در دل کویر و نخلی خشکیده ولی پربار
جابر بن یزید جُعفى می گوید در یکى از سال ها، به همراه حضرت باقرالعلوم علیه السلام رهسپار مکّه معظّمه شدم .در بین راه، دو پرنده به سمت ما آمدند و بالاى کجاوه امام محمّد باقر علیه السلام نشستند و مشغول سر و صدا شدند، من خواستم آن ها را بگیرم تا همراه خود داشته باشم، ناگهان حضرت با صداى بلند فرمود: اى جابر! آرام باش و پرندگان را به حال خود واگذار، آن ها به ما اهل بیت پناه آورده اند.
عرضه داشتم : مولاى من! مشکل و ناراحتى آن ها چیست، که این چنین به شما پناهنده شده اند؟!
حضرت فرمود: آن ها مدّت سه سال است که در این حوالى لانه دارند و هرگاه تخم مى گذارند تا جوجه شود، مارى در اطراف آن ها هست که مى آید و جوجه هاى آن ها را مى خورد.
اکنون پرندگان به ما پناهنده شده تا از خداوند بخواهم که آن مار را به هلاکت رساند؛ و من نیز در حقّ آن مار نفرین کردم و به هلاکت رسید؛ و پرندگان در امان قرار گرفتند.
جابر گوید: سپس به راه خود ادامه دادیم تا نزدیک اذان صبح به بیابانى رسیدیم؛ حضرت پیاده شد و در حالی که مقدارى از شن ها را کنار می زد چنین دعائى را زمزمه مى نمود: خداوندا! ما را سیراب و پاک گردان .
ناگهان سنگ سفیدى نمایان شد و امام علیه السلام آن سنگ را کنار زد و چشمه اى زلال آشکار گردید؛ از آن آب آشامیدیم و براى نماز وضو گرفتیم .
بعد از خواندن نماز، سوار شدیم و به راه خود ادامه دادیم تا آن که صبحگاهان به روستائى رسیدیم، در کنار نخلستانى توقف کردیم. حضرت کنار نخل خرماى خشکیده ای آمد و خطاب به آن فرمود: اى درخت خرما! از آنچه خداوند متعال در درون شاخه هاى تو قرار داده، ما را بهره مند ساز.
ناگهان دیدم درخت خرما، سرسبز و پربار شد و خود را در مقابل امام علیه السلام خم کرد تا ما به راحتى میوه آن را بر چینیم.
یک مرد عرب بیابان نشین که در همان حوالى بود، وقتى این معجزه را مشاهده کرد، خطاب به حضرت گفت: سحر و جادو کردی؟!
امام علیه السلام در پاسخ به آن مرد به آرامى فرمود:
اى مرد! به ما نسبت ناروا مده، زیرا ما از اهل بیت رسالت هستیم و هیچ کدام از ما ساحر و جادوگر نبوده و نیستیم، بلکه خداوند متعال از اسامى أعظم خود کلماتى را به ما آموخته است که هر موقع هر چه را بخواهیم و اراده کنیم، به وسیله آن کلمات، خداوند متعال را مى خوانیم و تقاضا میکنیم، آن گاه دعاى ما به لطف او مستجاب خواهد شد. (3)
پی نوشتها:
1. بحارالانوار، ج 46، ص 284 به نقل از عیون المعجزات ص 68.
2. بحارالأنوار، ج46، ص234 به نقل از أمالی شیخ طوسی، ص 261.
3. بحارالانوار، ج46، ص248 به نقل از خرائج مرحوم راوندى ص231.
فرآوری: امین
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
پرسش های شما و پاسخ های امام باقر علیه السلام
شاید این پرسش ها به ذهن شما هم خطور کند. پس جواب آن را از حضرت باقرالعلوم علیه السلام بشنوید:
خداوند چه زمانى بوده است؟
امام: بگو چه زمانى نبوده تا بگویم چه وقت بوجود آمده است؟ پاک و منزّه است خدایى که تا بوده و هست فرد و صمدى است که نه همسرى گرفته و نه فرزندى دارد.
منظور از خشم خدا چیست؟
امام: منظور، عذاب و شکنجه است و خشم تنها مختصّ مخلوقات است که با چیزى از کوره بدر مىشوند، و حالتشان تغییر می کند.
مردم در روز قیامت - که مشغول بررسى و محاسبه اعمال هستند - چه می خورند و مى آشامند؟
امام: در صحراى محشر چشمه هائى است که مردم از آن مى خورند و مى آشامند تا وقتى که از حساب و بررسى اعمال فارغ شوند.
پیش از آن که این عالم آفریده شود، شما اهل بیت در چه حالتى و در کجا بودید؟
امام: ما نورى بودیم که هر لحظه تسبیح و تقدیس خداوند سبحان را مى گفتیم و ملائکه الهى نیز چگونگى تسبیح و تقدیس را از ما آموختند؛ و وقتی آدم علیه السلام آفریده شد، خداوند متعال نور ما را در صلب او قرار داد.
چه زمانى یک سوم جمعیّت روى زمین مُردند؟
امام: اشتباه کردى، خواستى بپرسى چه وقت یک چهارم مردم مردند؟ آن زمانى بود که تنها جمعیّت روى زمین حضرت آدم ، حواء، قابیل و هابیل بودند؛ و قابیل برادر خود را کشت ، در حالى که هابیل در آن زمان یک چهارم جمعیّت را تشکیل مى داد.
کدام یک از هابیل و قابیل پدر تمام مردم بود؟
امام: هیچ کدام، بلکه بعد از آدم علیه السلام، شیث پدر آدمیان بود.
چرا آدم علیه السلام را آدم نامیدند؟
امام: چون گِل او از ادیم (پوست) زمین زیرین بالا آمد.
چرا همسر حضرت آدم را حوّاء گفته اند؟
امام: چون او از استخوان حىّ و زندهاى - یعنى استخوان آدم- آفریده شد.
چرا شیطان را ابلیس نامیده اند؟
امام: چون او از رحمت خداوند ابلس و ناامید شد.
چرا جنّ را به این نام گفته اند؟
امام: چون که آنها مى توانند از دید انسانها مخفى و نامرئى گردند.
اوّلین کسى که دروغ گفت چه کسى بود؟
امام: شیطان بود، که به خداوند عزّ و جلّ گفت: من از آدم بهترم؛ چون که مرا از آتش و او را از گِل آفریدى .
آن گروهى که شهادت حقّی دادند؛ ولى دروغ مى گفتند، چه کسانى بودند؟
امام: منافقین بودند، که در ظاهر شهادت به رسالت و نبوّت رسول خدا صلى الله علیه و آله دادند؛ ولى در باطن دروغ مى گفتند، چون عقیده و ایمان به خداوند نداشتند.
آن چیست که فقط یک بار پرواز نمود و دیگر حرکتى نکرد ؟
امام: آن طور سینا بود که خداوند یکبار به بالى از آن بر سر بنى اسرائیل سایه انداخت که در آن انواع عذاب بود، تا اینکه تورات را پذیرفتند.
آن چه صلاة واجبى است که بىوضو خوانده مىشود، و چه روزهاى است که نیاز به امساک از خوردن و نوشیدن ندارد؟
امام: آن صلاتى که نیاز به وضو ندارد، صلوات بر محمّد و آل او است، آن روزه نیز همان روزه سکوتی است که حضرت مریم علیهاالسّلام به دستور خدا گرفت.
آن رسولى را که خداوند براى هدایت انسان فرستاد؛ ولى خودش از جنّ و انسان نبود، که بود؟
امام: کلاغى بود، که براى تعلیم قابیل آمد تا او را هدایت کند که چگونه جسد برادرش هابیل را دفن نماید.
آنکه قوم و تبار خود را راهنمائى و انذار کرد، و از زمره جنّ و إنس نبود، که بود؟
امام: مورچه اى بود که در مقابل لشکر عظیم حضرت سلیمان علیه السلام، به هم نوعان خود گفت: درون لانه هایتان بروید تا توسّط لشکر سلیمان لگدمال نگردید.
آن چه حیوانى بود، که به دروغ مورد تهمت قرار گرفت ؟
امام: گرگ بود، که برادران حضرت یوسف علیه السلام آن را متّهم به قتل برادر خویش کردند.
آن چیست که کم و زیاد مى گردد؛ و آن چیست که زیاد مى شود ولى کم نمى گردد؛ و آن چست که کم مى شود ولى زیاد نمى گردد؟
امام: آن که کم و زیاد مى شود، ماه است؛ و آن که زیاد مى شود ولى کم نمى گردد، آب دریا است؛ و آن که کم مى شود ولى زیاد نمى گردد، عمر انسان است.
فرآوری: امین
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منبع:
· الإحتجاج طبرسی، ج2 ، باب إحتجاجات امام باقر علیه السلام.
· بحارالانوار، ج 46 ، باب معجزات امام باقر علیه السلام.
.: Weblog Themes By Pichak :.