سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آداب مجالس


{نقل از تبیان}

هفت خصلتِ نیک

در حدیث معتبر منقول است که حضرتِ رسول صلی الله علیه و آله اصحابِ خود را امر فرمود به هفت خصلت: عیادت بیماران و مشایعتِ جنازه ی مردگان و قبول کردنِ گفته ی کسی که این کس را قسم دهد و دعا کردن برای کسی که عطسه کند و یاری کردنِ مظلوم و به هر کس سلام کردن.

در بهشت، غرفه ای چند هست که از اندرونش، بیرون می نماید و از بیرونش، اندون می نماید؛ کسی از امتِ من در آن ساکن می شود که به زبانِ نیک با مردم سخن گوید و طعام به مردم بخوراند و افشای سلام کند و نماز کند در شب در وقتی که مردم در خواب باشند.

افشای سلام آن است که بُخل نورزد به سلام کردن بر اَحدی از مسلمانان.1

اهمیت سلام

از حضرت امام صادق علیه السلام منقول است که از جمله تواضع و شکستگی آن است که با هر که برخوری، سلام بکنی و از حضرتِ رسول صلی الله علیه و آله منقول است که هر که ابتدا کند به سخن گفتن پیش از سلام، جوابش مگویید و کسی را به طعامِ خود مطلبید پیش از آن که سلام کند و در حدیث دیگر فرمود: عاجزترین مردم کسی است که از دعا عاجز باشد و بخیل ترین مردم کسی است که به سلام کردن بخل کند... و هر مؤمن که به جماعتی از مؤمنان سلام کند، ملایکه در جوابِ سلام او می گویند: سلامٌ علیک و رحمه اللّه و برکاته ابدا.

از حضرتِ رسول صلی الله علیه و آله منقول است که: سلام کردن سنت است و جواب سلام دادن واجب است.2

جواب سلام

از حضرت صادق علیه السلام منقول است که چون کسی سلام کند، بلند سلام کند که بشنوند تا نگوید که سلام کردم و جوابِ سلام من نگفتند و چون کسی جوابِ سلام گوید، بلند گوید که آن سلام کننده نگوید که سلام کردم و جوابِ سلامِ من نگفتند.

ایشان در حدیثِ دیگر فرمود: هر که السلام علیکم بگوید، ده حسنه برای او باشد و اگر سلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته بگوید، سی حسنه برای او باشد.

در حدیثِ دیگر فرمود: سه کس اند که به صیغه ی جمع با ایشان سخن می باید گفت، هر چند تنها باشند: کسی که عطسه کند، می گویی: یرحمکمُ اللّه. کسی که سلام بر کسی کند، می گوید: السلام علیکم. کسی که کسی را دعا کند، می گوید: عافاکم اللّه، هرچند یکی باشد، زیرا که با اینها ملایکه می باشند و در قصد، مؤمنانِ غایب را هم داخل می توان کرد.3

برکت در خانه

از حضرتِ امیرالمؤمنین علیه السلام منقول است که: کسی که داخلِ خانه ای شود، بر اهلِ خانه سلام کند و اگر اهل نداشته باشد و خانه، خالی باشد بگوید: السلامُ علینا مِنْ رَبّنا.

از حضرت رسول صلی الله علیه و آله منقول است که چون یکدیگر را ملاقات کنید، سلام و مصافحه بکنید و چون از یکدیگر جدا شوید، طلبِ آمرزش از برای یکدیگر بکنید.

در حدیثِ دیگر فرمود: کسی که داخلِ خانه ی خود شود، سلام بکند که سببِ برکت می شود و ملایکه اُنس می گیرند در آن خانه.

 

از حضرت صادق علیه السلام منقول است که چون زن بر جماعتی داخل شود، بگوید: علیکم السلام. و چون مرد داخل شود، بگوید: السلام علیکم.4

هنگام وداع

از حضرت رسول صلی الله علیه و آله منقول است که چون کسی از مجلسی برخیزد، وداع کند اهل این مجلس را به سلام کردن که اگر بعد از او حرفِ خیری بگویند، در ثواب، شریک ایشان خواهد بود و اگر حرفِ بدی بگویند، گناهش بر آن ها خواهد بود و بر او گناهی نخواهد بود.

از حضرت صادق علیه السلام منقول است که کوچک بر بزرگ تر سلام می کند و کسی که گذرد برکسی که نشسته باشد، سلام می کند و جماعتِ کمتر بر جماعتِ بیشتر سلام می کنند و سواره بر پیاده باید سلام کند و ایستاده بر نشسته سلام بکند. چون جماعتی بر جماعتی بگذرند، یکی از ایشان که سلام کند، کافی است و اگر کسی بر جماعتی سلام کند و یکی از آنها جواب بگوید، کافی است.5

حکایتی از امام باقر علیه السلام

در حدیثِ معتبر از ابوعبیده منقول است که گفت: من هم کجاوه ی حضرت امام محمدباقر علیه السلام بودم.

نظر لطف

در حدیثِ معتبر دیگر از ابوحمزه منقول است که گفت: من هم کجاوه بودم با امام محمد باقر علیه السلام. چون بار را فرود آوردیم حضرت اندکی راه رفتند پس آمدند و دستِ مرا گرفتند و فشارِ سختی دادند.

گفتم: فدای تو شوم، من با شما بودم درکجاوه.

حضرت فرمود: مگر نمی دانی که مؤمن چون اندکی حرکت بکند و بعد از آن دستِ برادرِ مؤمنِ خود را بگیرد، حق تعالی نظرِ لطف به سوی ایشان می کند و رحمتِ خود را به جانبِ ایشان می گرداند و به گناهان می فرماید که فرو ریزید از ایشان تا آن که چون از یکدیگر جدا می شوند، هیچ گناه بر ایشان نمانده است.6

من اول به کجاوه می رفتم پس آن حضرت به کجاوه می رفتند و چون هر دو در کجاوه درست می نشستیم، حضرت بر من سلام می کردند و احوال از من می گرفتند مانند دو کس که مدتی یکدیگر را ندیده باشند و با من مصافحه می کردند.

چون از کجاوه فرود می آمدیم، اول آن حضرت پایین می آمدند، پس چون هر دو در زمین قرار می گرفتیم، سلام می کردند و احوال می گرفتند مانند دو کسی که مدت ها یکدیگر را ندیده باشند.

من گفتم: یابن رسول اللّه! شما کار چنین می کنید و مردمی که نزدِ ما هستند، چنین نمی کنند!

حضرت فرمود: مگر نمی دانی که مصافحه کردن چقدر ثواب دارد؟ به درستی که دو مؤمن با یکدیگر ملاقات و مصافحه کنند، پیوسته از گناهِ ایشان می ریزد و حق تعالی نظرِ رحمت به سوی ایشان می کند تا از یکدیگر جدا شوند.7

مصافحه کردن

از حضرت صادق علیه السلام منقول است که: با یکدیگر مصافحه کنید که کینه ها را از سینه ها می برد.

مصافحه کردن با مؤمن بهتر است از مصافحه کردن با ملایکه.

از امیرالمؤمنین علیه السلام منقول است که چون با برادرانِ مؤمن ملاقات نمایید با ایشان مصافحه کنید و بشاشت و خوشحالی نزدِ ایشان ظاهر کنید تا آن که چون جدا شوید، هیچ گناهی بر شما نمانده باشد و با دشمنِ خود نیز مصافحه کنید هرچند او نخواهد که خدا چنین امر فرموده است و باعثِ دفع دشمنی او می شود.8

رحمت الهی

از اسحاق صرّاف منقول است که گفت: من در کوفه می بودم و شیعیان بسیار به نزدِ من می آمدند و من از شهرت می ترسیدم و غلامِ خود را امر می کردم که هر که مرا خواهد، بگو که اینجا نیست. پس در آن سال به حج رفتم و چون به خدمتِ حضرتِ صادق علیه السلامرفتم، آن حضرت را از خود متغیر یافتم.

گفتم: فدای تو شوم، چه چیز باعثِ تغییرِ شما شده است از من؟

فرمود: از آن چه باعثِ تغیرِ تو شده است از مؤمنان.

گفتم: فدای تو شوم، از شهرت ترسیدم و خدا می داند که چه مقدار ایشان را دوست می دارم. حضرت فرمود: ای اسحاق! ناراحت نشو از بسیار آمدنِ برادران مؤمن به دیدنِ تو که چون مؤمن با برادرِ مؤمنِ خود برمی خورد، به او مرحبا می گوید، خدا از برای او تا قیامت مرحبا می نویسد:

پس چون با او مصافحه می کند، حق تعالی به ایشان رحمت می فرستد. پس چون دست در گردنِ یکدیگر کنند، رحمتْ ایشان را فرو می گیرد.9

................................................................................................

1ـ حلیه المتقین، ص 308.

2ـ حلیه المتقین، ص 308.

3ـ همان، ص 309.

4ـ حلیه المتقین، ص 309.

5ـ همان، ص 310.

6ـ همان، ص 312.

7ـ حلیه المتقین، ص 311.

8ـ حلیه المتقین، ص 312.

9ـ همان، ص 313.




تاریخ : پنج شنبه 93/2/11 | 12:47 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


تاریخ انتشار: 11 اردیبهشت 1393
همه شبها و روزهای ماه رجب پرخیر و برکت هستند اما زمانهایی هستند که ارزش معنوی بیشتری داشته، بهتر می توان از آنها بهره مند شد که اولین شب جمعه رجب المرجب اینگونه است که "لیلة الرغائب(شب آرزوها)" نامیده می شود و برای آن نماز مخصوصی وارد شده است .
به گزارش مشرق،  یکی از نورانی‌ترین ماههای خداوند رجب است که پیامبر اکرم(ص) درباره آن فرمود: ماه رجب، ماه استغفار امت من است. پس در این ماه بسیار طلب آمرزش کنید که خدا آمرزنده و مهربان است. و در این میان اولین پنجشنبه این ماه، لیلةالرغائب، از جایگاه و ارزشی ویژه برخوردار است، به گونه ای پیامبر اسلام(ص) در این باره می‌فرمایند: از اولین شب جمعه ماه رجب غافل نشوید فرشتگان آنرا لیله الرغائب می‌نامند. چرا که وقتی یک سوم از شب گذشت هیچ فرشته‌ای نیست مگر اینکه در کنار کعبه شریف آید آنگاه خداوند نظر مرحمت به آنان کند و فرماید: فرشتگانم هر چه خواهید از من بخواهید فرشتگان گویند: بارالها حاجت و خواسته ما آن است که روزه داران ماه رجب را بیامرزی خداوند خداوند متعال فرماید: آمرزیدم.

از پیامبر خدا(ص) نقل است که رجب ماه بزرگ خدا است و ماهی در حرمت و فضیلت به آن نمی‏ رسد و جنگیدن با کافران در این ماه حرام است، رجب ماه خدا است و شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امت من است کسی که یک روز از ماه رجب را روزه دارد موجب خشنودی خدای بزرگ می‌شود، غضب الهی از او دور و دری از درهای جهنم بر روی او بسته می شود.

در کتاب مفاتیح الجنان تالیف شیخ عباس قمی (ره) از برای اولین پنجشنبه ماه رجب و شب جمعه آن اعمال ویژه ای ذکر شده است؛ وکیفیت آن چنان است که روز پنجشنبه اوّل آن ماه را روزه می داری چون شب جمعه داخل شود مابین نماز مغرب و عشاء 12 رکعت نماز می‌گذاری هر دو رکعت به یک سلام و در هر رکعت از آن یک مرتبه حمد و سه مرتبه اِنّا اَنْزَلْناهُ و 12 مرتبه قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ می‌خوانی و چون فارغ شدی از نماز 70 مرتبه می‌گوئی «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ الاُْمِّیِّ وَعَلی آلِهِ» پس به سجده می روی و 70 مرتبه می‌گوئی: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَالرُّوحِ» پس سر ازسجده برمی‌داری و 70 مرتبه می‌گوئی«رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ اِنَّکَ اَنْتَ الْعَلِیُّ الاَعْظَمُ» پس باز به سجده می‌روی و 70 مرتبه می‌گوئی: «سُبُّوحٌ قُدّوُسٌ رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَالرُّوحِ» پس حاجت خود را می‌طلبی که ان شاءالله برآورده خواهد شد.

رسول خدا (ص) در مورد ثواب این نماز فرمودند: قسم به کسى که جانم در دست اوست، هیچ بنده یا کنیزى – از بندگان و کنیزان خدا – این نماز را بجا نمى ‏آورد، مگر اینکه خداوند گناهان او را مى‏ بخشد گرچه گناهان او مثل کف دریا و به عدد شن و به وزن کوهها و به عدد برگهاى درختان باشد و روز قیامت هفتصد نفر از خویشان خود را که همگى سزاوار آتش باشند شفاعت مى‏ کند.

و در شب اول قبر خداوند ثواب آن را به بهترین صورت، با روى گشاده و خندان و زبان فصیح براى او مى‏ فرستد که مى ‏گوید: اى محبوب من مژده بده، از هر سختى نجات پیدا کردى. مى‏ پرسد: تو کیستى؟ رویى بهتر از روى تو ندیده و بویى به خوشبویى تو مشامم نرسیده. جواب مى ‏دهد: اى محبوب من، من ثواب آن نمازى هستم که در فلان شب، فلان منطقه، فلان ماه و فلان سال بجا آوردى، امشب آمده ‏ام تا حقت را ادا کرده، مونس تنهایى تو بوده و وحشتت را از بین ببرم، و زمانى که در شیپور دمیده شود، در عرصه قیامت بر سرت سایه افکنم. و تو هرگز هیچ خیرى را از جانب مولایت از دست نخواهى داد.



تاریخ : پنج شنبه 93/2/11 | 12:32 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر
  11 اردیبهشت 1393 
یک سناتور آمریکایی مطرح کرد
یکی از نامزدهای کنگره آمریکا پیشنهاد داده است که برای حل مناقشه اسرائیل و فلسطین، دولت آمریکا با تصرف بخشی از زمین‌های مردم شرق تگزاس، مقدمات ایجاد یک "اسرائیل جدید" را فراهم کند.

به گزارش سرویس بین‌ الملل باشگاه خبرنگاران، پایگاه تحلیلی "گلوبال ریسرچ" در مقاله‌ای به قلم "تیموثی الکساندر گازمن" می‌نویسد: "آلن لونی"، نامزد کنگره آمریکا، برای حل مشکل اسرائیل با فلسطینی‌ها که از سال 1948 تاکنون ادامه داشته، یک راه حل جالب پیشنهاد داده است. این راه حل چیزی نیست جز ایجاد یک اسرائیل دیگر در شرق تگزاس. بله، این موضوع حقیقت دارد، آن‌ هم در شرق تگزاس! به نوشته روزنامه "تایمز" اسرائیل، این راه‌کار آقای "لونی" تنها در صورتی محقق خواهد شد که  دولت آمریکا از حق خود در تصاحب‌ زمین‌های مردم، یا به عبارتی "حق‌ خرید اجبارى" استفاده کرده و رژیم صهیونیستی نیز به مرزهای قبل از 1967 عقب‌نشینی کند. این‌ دو اقدام، شرایط را برای ایجاد یک "اسرائیل جدید" در داخل آمریکا فراهم می‌سازد.

*** آیا اهالی تگزاس از ایجاد اسرائیل دوم در زمین‌هایشان استقبال خواهند کرد؟
به طور خلاصه، این ایده از این قرار است که (با استفاده از حق دولت آمریکا در تصاحب ملک افراد)، تقریبا حدود 8000 مایل مربع (حدود 20000 کیلومتر مربع) از زمین‌های کم‌جکعیت حاشیه خلیج مکزیک را گرفته و آن را به عنوان بخش دوم و غیرهمجوار کشور اسرائیل، به رژیم صهیونیستی داد. اسرائیل تنها درصورتی این زمین‌ها را دریافت خواهد کرد که به مرزهای قبل از 1967 عقب‌نشینی کند.

نویسنده این مقاله می‌گوید: من بسیار کنجکاوم که ببینم اهالی تگزاس، در برخورد با مسئله ایجاد یک سرزمین یهودی در شرق تگزاس، چه واکنشی نشان خواهند داد. به علاوه، یکی از بزرگترین سازمان‌های حامی اسرائیل در آمریکا، در شهر سن آنتونیوی تگزاس واقع شده است که «اتحاد مسیحیان برای اسرائیل» نام دارد و همواره مایل است که به مسیحیان در مورد اینکه چرا آنها باید از اسرائیل حمایت کنند، آموزش بدهد. این سازمان بر این باور است که درحالیکه میلیون‌ها مسیحی از اسرائیل حمایت می‌کنند، میلیون‌ها نفر دیگر نیز وجود دارند که هنوز پشتیبانی خود را از دولت یهود اعلام نکرده‌اند. آموزش مسیحیان برای حمایت از اسرائیل و افزایش حمایت مسیحیان از اسرائیل در سراسر آمریکا، بسیار مهم و حیاتی است.

*** کاری که به نفع همه خواهد بود
این  مسئله از آن جهت به نفع اسرائیل است که می‌تواند سرزمینی آرام و به دور از درگیری‌های خاورمیانه، در مکانی که «شرایط آب و هوایی مشابه» دارد، به دست بیاورد و می‌تواند برای داد و ستدهای بین المللی خود، «به خلیج مکزیک دسترسی داشته باشد.» و از آن جهت به نفع آمریکا است که دیگر مجبور نخواهد بود به بهانه کمک‌های خارجی، سالانه میلیون‌ها دلار به اسرائیل ارسال کند. و همینطور به نفع تگزاس است که از فرصت‌های شغلی برای ساخت و ساز یک کشور کاملا جدید در داخل مرزهای خود، بهره‌ مند خواهد شد. و به نفع فلسطینی‌ها است، چرا که آن‌ها می‌توانند کرانه غربی را پس بگیرند. بنابراین این کار به نفع همه خواهد بود!

*** سرزمین‌های موعودی که اشغال نشدند
«توماس هرتزل»، پدر صهیونیسم سیاسی مدرن، چندین مکان، از جمله اوگاندا، آرژانتین و آلاسکا را برای تشکیل دولت صهیونیست اسرائیل در نظر گرفته بود. علاوه براین، روزنامه «تایمز» اسرائیل می‌نویسد:
«و در حقیقت، این ایده بسیاری از افراد در گذشته بوده است. «تئودور هرتزل»، پیشنهاد انگلیس برای ایجاد یک سرزمین یهود در کشور اوگاندا را موقتا پذیرفته بود (هرچند واکنش‌های شدید علیه این راه‌کار، تقریبا به نابودی جنبش صهیونیسم منجر شد). و در سال‌ها 1938 تا 1940، برنامه‌های گوناگونی برای اسکان دادن پناهجویان یهود در سرزمین‌های آلاسکا صورت گرفت.
ایده تاسیس یک دولت یهود در جوار فلسطین، ایده تازه‌ای نیست. در تاریخ 26 اوت 1903، در شهر بازل سوئیس، اتفاق جالبی رخ داد. پیش از آنکه دولت انگلیس در سال 1948، کشور فلسطین را به جنبش سیاسی صهیونیسم پیشنهاد دهد، کشوری در قاره آفریقا به نام اوگاندا، در فهرست سرزمین‌های احتمالی یهود در آینده، قرار داشت که از آن به عنوان «طرح اوگاندا» یاد می‌شد. پیش از آنکه کشور فلسطین توسط رژیم صهیونیستی اشغال و اسرائیل نامیده شود، اوگاندا یکی از مکان‌های احتمالی برای مهاجران یهود به شمار می‌رفت. علاوه‌براین، مناطق دیگری نیز در کره زمین برای ایجاد سرزمین یهود، در نظر گرفته شده بود که از آن جمله می‌توان به «پاتاگونیا» در بخش جنوبی آرژانتین اشاره کرد.

*** همیشه پای انگلیس در میان است
در کتاب «دانش یهود»، نوشته «جوزف تلاشکین» می‌خوانید: مهمترین مسئله‌ای که باید در مورد مذهب، مردم و تاریخ یهود دانست، این حقیقت تاریخی است که «انگلیس، سرزمینی  در منطقه توسعه نیافته اوگاندا (که امروزه یکی از مناطق کنیا به شمار می‌رود) را به «هرتزل»، پیشنهاد کرد. این پیشنهاد برای جامعه یهود بحث‌برانگیز بود. این ایده در سال 1905، در هفتمین کنگره صهیونیسم، مورد پذیرش قرار نگرفت. ذکر این نکته بسیار جالب است که عده کمی از خانواده‌های یهودی، قبل و بعد از جنگ جهانی دوم، به کنیا، و عمدتا به شهر نایروبی، پایتخت کشور کنیا مهاجرت کردند. در حال حاضر نیز حدود چندصد یهودی در شهر نایروبی زندگی می‌کنند.

*** تبعیض نژادی شدید علیه زنان سیاهپوست یهودی در اسرائیل
تصور وجود اسرائیل در آفریقا دشوار است. به علاوه، نژادپرستی کنونی در اسرائیل، با رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی در دهه 1960، قابل مقایسه است. یهودیان سیاه‌پوست اتیوپیایی که در اسرائیل زندگی می‌کنند، با سطح بی‌سابقه نژادپرستی، از جمله عقیم سازی اجباری زنان اتیوپیایی رو به رو هستند. براساس گزارشی که در سال 2012 توسط روزنامه اسرائیلی «هاآرتص» منتشر شد: «زنانی که 8 سال پیش، از اتیوپی به اسرائیل مهاجرت کرده بودند، می‌گویند به آنها گفته شده بود درصورتی اجازه ورود به اسرائیل را دارند که با تزریق داروی کنترل بارداری «دپو پروورا» که تاثیری طولانی مدت بر بارداری زنان دارد، موافقت کنند.» IRIN، سرویس بشردوستانه خبری و تحلیلی که در سال 2012 توسط دفتر هماهنگی امور بشردوستانه سازمان ملل راه اندازی شد، وجود رفتارهای نژادپرستانه علیه یهودیان اتیوپیایی در اسرائیل را تایید کرده است. به گفته این پایگاه:

*** آیا مردم تگزاس، فلسطینی‌های جدید خواهند بود؟
نزدیک به 125 هزار یهودی اتیوپی تبار در اسرائیل زندگی می‌کنند اما در حالیکه آن‌ها شهروند کامل با حقوق برابر به شمار می‌روند، جامعه آن‌ها با تبعیض نژادی گسترده و مشکلات اجتماعی-اقتصادی فراوانی رو به رو است. تصمیمی که به تازگی توسط 120 مالک، مبنی بر عدم فروش یا اجاره آپارتمان‌های خود به خانواده‌های اسرائیلی اتیوپی‌تبار صورت گرفته است، موضوع تبعیض نژاد علیه یهودیان اتییوپی تبار را مورد توجه همگان قرار داده است.
روز 18 ژانویه، صدها نفر از اسرائیلی‌های اتیوپی‌تبار در اعتراض به حرکت این مالکان، در شهرک جنوبی «کریات مالاخی» به خیابان‌ها ریختند.
این جالب‌ترین قسمت تاریخ است که ما را وادار به پرسیدن این سوال می‌کند که: اگر اسرائیل، اوگاندا، کشوری واقع در شرق قاره آفریقا را به اشغال خود در می‌آورد، چه اتفاقی می‌افتاد؟ در شرایطی که یهودیان فلسطینی، اتیوپیایی و پرتقالی تبار، در اسرائیل به اصطلاح امروزی و مدرن، با نژادپرستی دست و پنجه نرم می‌کنند، تصور کنید که اگر اوگاندا تبدیل به سرزمین یهود می‌شد، چه اتفاقی می‌افتاد؟ آیا آنجا هم به فلسطینی دیگر تبدیل می‌شد؟ آیا شرق تگزاس برای ایجاد یک اسرائیل جدید، مناسب است؟ آیا مردم تگزاس، فلسطینی‌های جدید خواهند بود؟ آیا ایجاد یک کشور، آن هم از طریق تصاحب زمین‌های مردم توسط دولت، تهدیدی علیه شهروندان تگزاس خواهد بود؟

*** ایده‌ای که با واقعیت فاصله دارد
آنچه که در مورد «آلن لونی» جالب توجه است، این است که وی به نمایندگی از حزب جمهوریخواه آمریکا برای کسب کرسی دو ایالت «هاوایی» و «جورجیا»، و نه برای ایالت تگزاس، در انتخابات شرکت کرده است.
به هر حال، حتی در صورت پیروزی «لیونی» در انتخابات کنگره آمریکا، این برنامه به این زودی‌ها محقق نخواهد شد. اما سوال اصلی این است که آیا واشنگتن در صورت بروز یک جنگ در خاورمیانه که به نابودی کشورهای زیادی، از جمله اسرائیل منجر می‌شود، به ایجاد یک «اسرائیل جدید» در شرق تگزاس فکر خواهد کرد؟





تاریخ : پنج شنبه 93/2/11 | 12:26 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

   1393/2/10 

خطاطی‌ زیبای مدیر حوزه علمیه +عکس ا

خبرگزاری شبستان: هنگامی که معاون مدرسه، «سیدمهدی محمودی» را به خاطر خوشنویسی‌ با گچ مؤاخذه کرد، خبر نداشت سال‌های بعد این دانش‌آموز خوش‌ذوق مدیر یک حوزه علمیه می‌شود.

 

به گزارش سرویس دیگر رسانه های شبستان به نقل از فارس: استفاده از زبان هنر برای نشر معارف الهی از دیرباز مورد توجه علما و روحانیون بوده است، در این میان «خوشنویس و خطاطی» قدیمی‌ترین هنری است که طلاب و روحانیون به آن علاقه خاصی دارند، به گونه‌ای که اکثر مراجع معزز تقلید نظیر حضرت امام(ره) هم به هنر علاقه‌مند بودند و با گذشت زمان همگام با جامعه به هنرهای نو از هنرهای تجسمی و تصویری گرفته تا هنرهای نمایشی استقبال نشان دادند والحق خوش درخشیدند.

*مدیر حوزه علمیه‌ای‌که خطاط است

حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمهدی محمودی مدیر حوزه علمیه امام صادق(ع) ورامین سال‌هاست که خوشنویسی می‌کند، وی قبل از ورود به حوزه علمیه و در سال‌های اولیه انقلاب به شعارنویسی روی دیوار و پلاکاردها می‌پرداخت، هم اینک آن چنان زیبا دست به قلم می‌برد که به عنوان یکی از اساتید خبره در این رشته شناخته می‌شود.

او متولد اول خرداد سال 1344 است، دیپلمش را در رشته فرهنگ و ادب گرفت، از همان ابتدا علاقه زیادی به خوشنویسی و نقاشی داشت، با اینکه آشنایی علمی با این رشته‌ها نداشت و اصلاً‌ نمی‌دانست قلم و مرکب چیست وهمین علاقه باعث می‌شد زمانی که یک دانش آموز دبیرستانی بود، هنگامی که دانش‌آموزان مدرسه را ترک می‌کردند، او کمی دیرتر به خانه می‌رفت و با گچ‌های باقیمانده بر روی تخته تمرین خطاطی می‌کرد تا روز بعد بچه‌ها بخوانند.

سیدمهدی ‌مدتی این کار را کرد تا اینکه بعد از مدتی معاون مدرسه با خوشحالی زیاد به کلاس آمد و گفت: چه کسی عصرها روی تخته می‌نویسد؟ بچه‌های کلاس او را نشان دادند و محمودی که فکر می‌کرد معاون مدرسه می‌خواهد او را تشویق کند، با عتابش روبرو شد که می‌گفت: چرا گچ‌ها را حرام می‌کنی؟ نبینیم از این به بعد پای تخته چیزی بنویسی!

و همین برخورد عاملی شد که او مدت‌ها خوشنویسی نکند.

روزگار بر این نوجوان گذشت تا دوران پیروزی انقلاب که شعارنویسی بین انقلابی‌ها مرسوم بود، او هم گاهی روی دیوار جملات و شعارهای مذهبی می‌نوشت که هنوز با گذشت سال‌ها همچنان بر روی برخی دیوارهای شهر ورامین به چشم می‌خورد. یکی از این دیوار نوشته‌ها هنوز روی دیوار منزلش باقی مانده است.

علاقه حجت‌الاسلام محمودی به خوشنویسی ادامه داشت تا اینکه او این هنر را در سال 60 با ثبت‌نام در کلاس خوشنویسی پیگیری کرد و در سال 65 مدرک ممتاز را از خانه خوشنویسی گرفت. در همین فاصله دو بار به جبهه اعزام شد و در عملیات‌های مختلفی در غرب کشور در شهرهایی چون مریوان و سلیمانیه حضور داشت تا اینکه در عملیات والفجر 9 مجروح شد.

*بهترین جمله‌ای که سید مهدی در جبهه خطاطی کرد/ خطاطی که کارت عروسی‌اش را ننوشت!

در جبهه نیز دست از خطاطی و نقاشی تصاویر امام و شهدا بر نداشت و روی کوله‌پشتی‌های رزمندگان و پلاکاردها جملاتی را درباره شهادت با جوهرهای قرمز و قهوه‌ای می‌نوشت، او جمله «قطره قطره خونم فدای لحظه لحظه عمر امام(ره)» را بهترین جمله‌ای می‌داند که در جبهه خوشنویسی کرده است.

اما در کنار هنر درسش را هم در حوزه علمیه پی گرفت و سال 62 وارد حوزه علمیه ورامین شد و پس از اتمام دروس مقدماتی به شهر مقدس قم رفت و هفت سال در جوار حرم کریمه اهل بیت(س) دروس حوزوی خود را ادامه داد و از سال 76 تا کنون مدیر حوزه علمیه امام صادق(ع) ورامین است.

پدرش آیت‌الله سیدمرتضی محمودی امام جمعه ورامین تنها روحانی فامیل است و بیشتر اجداد و بستگانش به شغل کشاورزی در گلپایگان مشغول بوده و هستند، سال 66 ازدواج می‌کند و کارت عروسی‌اش را خودش با خط خوش نمی‌نویسد و با مزاح می‌گوید: مصداق ما همان ضرب‌المثل معروف است که «کوزه‌گر از کوزه شکسته آب می‌خورد»!

حاصل این ازدواج سه فرزند پسر است، پسر ارشدش هم‌ اکنون یکی از طلاب فعال در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) است، علت ورود به حوزه را علاقه شخصی توصیف می‌کند و می‌گوید: پسرانم به خاطر علاقه‌ای که به دروس حوزوی دارند، روی به حوزه آوردند و من پسرانم را به این کار مجبور نکردم.

خوشنویسی را در چهار خط نستعلیق، ثلث، شکسته و نسخ تنها از روی عشق و علاقه ذاتی پیگیری می‌کند و خط نستعلیق را مرحوم استاد علی ابریشم‌کار و استاد علی علی، خط نسخ را از استاد موحد حضوری، خط ثلث نیز از روی آثار اساتید ترک و هاشم بغدادی و همچنین خط شکسته را از روی خطوط آثار استادان مرحوم سید گلستانه و مرحوم درویش عبدالمجید درویش فرا گرفته است.

از مجموعه آثاری که وی در زمینه خوشنویسی به رشته تحریر درآورده است،‌ می‌توان به کتاب آموزشی و جامع اسرار نستعلیق،‌ آموزش کامل خط نستعلیق، منشور روحانیت، مجموعه پرتو نور( قطعات خوشنویسی از وصایای حضرت امام خمینی(ره))،‌ عم جزء به خط نسخ فارسی، دانشنامه و آموزش خط تحریری و ... اشاره کرد.

نخستین نمایشگاه خطاطی‌اش را به صورت انفرادی و در ورامین برگزار می‌کند، اما در سال 65 به صورت جمعی نمایشگاهی را برپا می‌کند، پنج اثر را در این نمایشگاه ارائه می‌کند، در این نمایشگاه دو استاد خوشنویسی امیرخانی و کابلی هم حضور پیدا می‌کنند، هنگامی که استاد امیرخانی به تابلوی خطاطی او می‌رسد که در آن تابلو حرف «ن» را یک قلم حدود 9 سانتی متری و داخل آن کل سوره قلم را نوشته بود، بسیار حاج‌آقا محمودی را مورد تشویق قرار می‌دهد.

وی خطاطی را منافی تحصیل علوم حوزوی نمی‌داند، در 13 سالی که به تحصیل علوم دینی مشغول بوده، کار خطاطی را نیز دنبال می‌کرده است، البته بعد از اینکه ریاست حوزه را عهده‌دار می‌شود، وقت کمی‌ می‌یابد به خطاطی بپردازد.

در ادامه تصاویری از آثار حجت‌الاسلام سیدمهدی محمودی را مشاهده می‌کنید:

 

 




تاریخ : پنج شنبه 93/2/11 | 12:8 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْر وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ یا مَنْ یُعْطِى الْکَثیرَ بِالْقَلیلِ یا مَنْ یُعْطى مَنْ سَئَلَهُ یا مَنْ یُعْطى مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً اَعْطِنى بِمَسْئَلَتى اِیّاکَ جَمیعَ خَیْرِالدُّنْیا وَ جَمیعَ خَیْرِالاْخِرَةِ وَاصْرِفْ عَنّى بِمَسْئَلَتى اِیّاکَ جَمیعَ شَرِّالدُّنْیا وَ شَرِّالاْخِرَةِ فَاِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوص ما اَعْطَیْتَ وَ زِدْنى مِنْ فَضْلِکَ یا کَریمُ .


یا ذَاالْجَلالِ وَالاِْکْرامِ یا ذَاالنَّعْمآءِ وَالْجُودِ یا ذَاالْمَنِّ وَالطَّوْلِ حَرِّمْ شَیْبَتى عَلَى النّارِ






تاریخ : پنج شنبه 93/2/11 | 6:35 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

نمایى از زندگانى امام محمد باقر علیه السلام

امام محمد باقر,زندگینامه  امام محمد باقر

امام محمد باقر

 

امام محمد باقر

ولادت امام محمد باقر

تبار والاى امام باقر (ع)

همسران امام محمد باقر

فرزندان امام محمد باقر

 

ابو جعفر، امام محمد باقر (ع) پنجمین آفتابى است که بر افق امامت، جاودانه درخشید.زندگیش سراسر دانش و ارزش بود، از این رو باقر العلوم نامیده شد، یعنى شکافنده دشواریهاى دانش و گشاینده پیچیدگیهاى معرفت.

 

خصلت آفتاب است که هماره گام بر فرق ظلمت مى‏ نهد و در لحظه‏ هاى تاریک، بر افق زمان مى‏روید تا ارزش هاى مهجور و نهان شده در سیاهى جهل و جور را، دوباره جان بخشد و آشکار سازد.

 

او نیز در عصر حاکمیت جور و تشتت اندیشه ‏هاى دینى امت اسلام، تولد یافت تا پیام آور معرفت و احیاگر اسلام ناب محمدى (ص) باشد.

 

ولادت امام محمد باقر

حضرت ابو جعفر، باقر العلوم، در شهر مدینه تولد یافت.و بر اساس نظریه بیشتر مورخان و کتابهاى روایى، تولد آن گرامى در سال 57 هجرى بوده است. (1) این نقل، با روایاتى که نشان مى‏دهد امام باقر (ع) به هنگام شهادت جد خویش ـ حسین بن على (ع) ـ در سرزمین طف حضور داشته و سه سال از عمرش مى‏گذشته است هماهنگى دارد. (2)

 

در روز و ماه ولادت آن حضرت نیز نقل هاى مختلفى یاد شده است:

 

الف ـ سوم صفر 57 هجرى. (3)

ب ـ پنجم صفر 57 هجرى. (4)

ج ـ جمعه اول رجب 57 هجرى. (5)

د ـ دوشنبه یا سه شنبه اول رجب 57 هجرى. (6)

 

بیشتر محققان با ترجیح نظریه نخست، یعنى سوم صفر آن را پذیرفته ‏اند.

 

تبار والاى امام باقر (ع)

امام محمد باقر (ع) از جانب پدر و نیز مادر، به شجره پاکیزه نبوت منتهى مى‏گردد.

 

او نخستین مولودى است که در خاندان علویان از التقاى دو بحر امامت (نسل حسن بن على و حسین بن على علیهما السلام) تولد یافت: (7)

 

پدر: على بن الحسین، زین العابدین (ع) .مادر: ام عبد الله، فاطمه، دختر امام حسن مجتبى (ع) (8)

 

مادر گرامى امام باقر (ع) نخستین علویه‏ اى است که افتخار یافت فرزندى علوى به دنیا آورد . (9) براى وى کنیه‏ هایى چون ام الحسن و ام عبده آورده‏ اند، اما مشهورترین آنها، همان ام عبد الله است.

 

در پاکى و صداقت، چنان نمونه بود که صدیقه‏ اش لقب دادند. (10)

 

امام باقر (ع) مادر بزرگوار خویش را چنین توصیف کرده است:

«روزى مادرم کنار دیوارى نشسته بود، ناگهان دیوار ریزش کرد و در معرض ویرانى قرار گرفت، مادرم دست بر سینه دیوار نهاد و گفت، به حق مصطفى (ص) سوگند، اجازه فرو ریختن ندارى.دیوار بر جاى ماند تا مادرم از آن جا دور شد.سپس دیوار فرو ریخت. (11)

 

نام و کنیه امام محمد باقر

نام آن حضرت محمد است.این نامى است که رسول خدا (ص) از دیر زمان براى وى برگزیده بود .

 

جابر بن عبد الله انصارى یار دیرین پیامبر (ص) افتخار دارد که سلام رسول خدا را به امام باقر (ع) ابلاغ کرده است.از بیان او ـ که به تفصیل خواهد آمد ـ استفاده مى‏شود که نامگذارى امام باقر (ع) به وسیله پیامبر اکرم (ص) صورت گرفته است.کنیه آن گرامى ابو جعفر (12) است و جز این کنیه‏ اى براى وى نقل نکرده ‏اند. (13)

 

القاب امام محمد باقر

براى امام باقر (ع) این القاب یاد شده است:

 

1 ـ باقر.

این لقب مشهورترین القاب آن حضرت بشمار مى‏آید و بیشتر منابع بدان تصریح کرده‏ اند. (14)

در بیان فلسفه تعیین این لقب براى وى، آمده است:

 

ـ شکافنده معضلات علم و گشاینده پیچیدگی هاى دانش بود. (15)

 

ـ به دلیل گستردگى معارف و اطلاعاتى که در اختیار داشت، باقر نامیده شد. (16)

 

ـ بدان جهت که در نتیجه سجده‏ هاى بسیار، پیشانیش فراخ گشته بود. (17)

 

ـ احکام را از متن قوانین کلى، استنباط و استخراج مى‏کرد. (18)

 

2 ـ شاکر

 

3 ـ هادى

 

4 ـ امین ـ شبیه، به جهت شباهت آن حضرت به رسول خدا (ص) (19) .

 

همسران امام محمد باقر

در منابع تاریخى، براى امام باقر (ع) دو همسر و دو «ام ولد» (20) نام برده ‏اند.

همسران عبارتند از:

 

1 ـ ام فروة دختر قاسم بن محمد بن ابى بکر.

او هر چند از نسل ابو بکر بود، اما همانند پدرش قاسم بن محمد حق امامان را مى شناخت و اهل ولایت معصومین (ع) بود، چنان که در روایتى از امام رضا (ع) آمده است که روزى نام قاسم بن محمد نزد آن حضرت برده شد، امام فرمود: او به ولایت و امامت اعتقاد داشت. (21)

 

2 ـ ام حکیم دختر اسید بن مغیره ثقفى.

 

فرزندان امام محمد باقر

براى امام باقر (ع) هفت فرزند یاد کرده‏ اند، پنج پسر و دو دختر.

 

1 ـ جعفر بن محمد الصادق (ع) .

وى مشهورترین، ارجمندترین و با فضیلت ترین فرزند امام باقر (ع) مى‏باشد که از ام فروة زاده شد و نسل امامت از طریق او استمرار یافت.

 

2 ـ عبد الله بن محمد.او یگانه برادر امام صادق (ع) بشمار مى‏آید که هم از ناحیه پدر و هم از ناحیه مادر با آن حضرت متحد است.مورخان وى را صاحب فضل و صلاح دانسته‏ اند و متذکر شده ‏اند که فردى از بنى امیه به او سم خورانید و او را به شهادت رساند. (22)

 

3 ـ ابراهیم بن محمد، از ام حکیم.

 

4 ـ عبید الله بن محمد، از ام حکیم.

 

5 ـ على بن محمد.

 

6 ـ زینب بنت محمد، این دو (یعنى زینب و على) از یک مادرند که ام ولد بوده است.

 

7 ـ ام سلمه، مادر وى را نیز ام ولد دانسته‏ اند. (23)

 

برخى از منابع، تنها شش فرزند براى امام باقر (ع) نام برده‏ اند و بر این باورند که امام باقر فرزندى به نام عبید الله نداشته است. (24)

 

گروهى دیگر گفته اند: امام باقر (ع) دو دختر نداشته است، بلکه زینب و ام سلمه در حقیقت دو نام براى یک دختر است. (25)

 

پى‏نوشت‏ها:

1 ـ در سال تولد امام باقر (ع) جهار نقل وجود دارد که عبارتند از: سالهاى 56، 57، 58، 59 هجرى در این میان نقل دوم، یعنى سال 57 از پشتوانه تاریخى و حدیثى بیشترى برخوردار است.برخى از منابعى که سال 57 را یاد کرده‏ اند عبارتند از: دلائل الامامة 194 اصول کافى 2/372، ارشاد مفید 2/56، مصباح المتهجد 557، اعلام الورى 259، مناقب ابن شهر آشوب 4/210، روضة الواعظین 1/207، کفایة الطالب 455، وفیات الاعیان 4/..174.و منابعى که سال 58 را سال ولادت امام باقر (ع) دانسته‏ اند عبارتند از: اثبات الوصیة 150 ـ 153، عیون المعجزات 75 و منابعى که سال 59 را نقل کرده اند چنینند: فرق الشیعة 61، عمدة الطالب 138 ـ 139، بحار 46/217 به نقل از مصباح کفعمى.

2 ـ ر.ک: سبائک الذهب 74، عیون المعجزات 75، اخبار الدول و آثار الاول .11

3 ـ کشف الغمة 2/318، الفصول المهمة 211، مصباح کفعمى 522، نور الابصار شبلنجى 142، و...

4 ـ تذکرة الائمة، لاهیجى .125

5 ـ دلائل الامامة 94، مصباح المتهجد 557، اعلام الورى .259

6 ـ اعیان الشیعة 1/ .650

7 ـ انه اول من اجتمعت له ولادة الحسن و الحسین (ع) .رک: مناقب ابن شهر آشوب 4/208، عمدة الطالب 138 ـ 139، نور الابصار، مازندرانى .51

8 ـ برخى منابع، ام عبد الله، فاطمه را فرزند حسن مثنى (حسن بن حسن) دانسته اند مانند : تذکرة الخواص 302، وفیات الاعیان 4/174.اما بیشتر منابع وى را فرزند بى واسطه امام حسن مجتبى (ع) به شمار آورده‏ اند مانند: تاریخ یعقوبى 2/320، فرق الشیعة، نوبختى 61، دلایل الامامة 95، اصول کافى 2/372، اثبات الوصیة 150، اعلام الورى 259، تذکرة الخواص 302، البدایة و النهایة 9/309، اخبار الدول و آثار الاول ...111

9 ـ هى اول علویة ولدت علویا.دلائل الامامة .95

10 ـ همان.

11 ـ عیون المعجزات 75، اثبات الهداة 5/270، بحار 46/217، نور الابصار، مازندرانى 44، الانوار البهیة .115

12 ـ مثیر الاحزان، جواهرى 237، تاریخ ابن خلکان 2/23، تاج الموالید، طبرسى/39، المعارف 215، سیر اعلام النبلاء، 4/401 و...

13 ـ الفصول المهمة 211، بحار 46/216، سیرة الائمة الاثنى عشر 2/ .200

14 ـ سبائک الذهب 74، عیون الاخبار، ابن قتیبه 1/312، ارشاد مفید 2/156، تذکرة الخواص 302، مرآة الجنان 1/248، تاریخ ابن وردى 1/248، روض الریاحین 67، الصواعق المحرقة 210، شذرات الذهب 1/ .149

15 ـ تاریخ یعقوبى 2/302، سیر اعلام النبلاء 4/402، الفصول المهمة 211، شذرات الذهب 1/ .149

16 ـ تاج الموالید 39، کشف الغمة 2/318، تذکرة الخواص 302، اعیان الشیعة 1/ .650

17 ـ تذکرة الخواص 302، اعیان الشیعة 1/ .650

18 ـ البدایة و النهایة 9/ .309

19 ـ این القاب در منابع زیر آمده است: دلائل الامامة 94، تاج الموالید 39، کشف الغمة 2/318، تذکرة الخواص 5/302، احقاق الحق 12/165 و...

20 ـ ام ولد به کنیزى گفته مى‏شود که از مولاى خود صاحب فرزند شده باشد.

21 ـ ذکر عند الرضا (ع) القاسم بن محمد...و سعید بن المسیب فقال: کانا على هذا الامر ...قرب الاسناد 210، بحار 46/ .366

لازم به یادآورى است که در متن حدیث قاسم بن محمد دایى امام موسى بن جعفر (ع) یاد شده که جد مادرى به جاى آن صحیح است و آنچه مى‏نماید که مراد از قاسم بن محمد همان جد مادرى است، ذیل حدیث مى‏باشد.

22 ـ الفصول المهمة .221

23 ـ برخى از منابع که این هفت تن را یاد کرده‏اند عبارتند از: ارشاد مفید 2/172، تاج الموالید 118، مناقب 4/210، تذکرة الائمة .216

24 ـ طبقات ابن سعد 5/236، تذکرة الخواص .306

25 ـ اعلام الورى 265، کشف الغمة 2/322، الفصول المهمة 221، بحار 46/ .365

منبع:

احمد ترابى،  زندگى سیاسى امام باقر (ع)، ص 15 






تاریخ : پنج شنبه 93/2/11 | 6:23 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


سیری در سیره امام محمد باقر علیه السلام

امام محمد باقر ـ علیه‌السلام ـ پنجمین اختر فروزان آسمان امامت و هفتمین گوهر عرش عصمت است. او شکافنده و تبیین کننده علوم اسلامی است.
امامی که سراسر زندگی‌اش نور بود و همه لحظات عمر با برکتش، در راه ارشاد و هدایت انسان‌ها صرف شد.

امامی که از زمینه سازی‌های پدرش امام سجادعلیه‌السلام در راستای معرفی مکتب تشیع، و مبارزه با طاغوت‌ها، بهره‌برداری بسیار کرد، و با تربیت شاگردان برجسته، و تبیین فقه ناب اسلام و اهل‌بیت ـ علیه‌السلام ـ بزرگ‌ترین قدم را برای شناسایی تشیع و مکتب اهل بیت ـ علیه‌السلام ـ برداشت.

او در سن چهار سالگی در کربلا و ماجرای عاشورای حسینی حضور داشت، و در سفر کوفه و شام، همراه پدر، همه ماجراها را می دید، و براساس فرهنگ عاشورا تربیت شد.


او تجسمی از ارزش‌های والای انسانی و کمالات اخلاقی بود و همه لحظه‌های زندگی درخشانش، درس‌های بزرگ انسانی را الهام می‌بخشید.
بی شک، آشنایی با سیره علمی، تربیتی، سیاسی و اخلاقی آن امام همام راهنمای خوبی برای ما در مسیر پر پیچ و خم زندگی است.(2)


سیره علمی امام باقر (ع)


زندگی امام باقرعلیه‌السلام مصادف با دوران پر تلاطم زوال بنی امیه بوده است، اما به دلیل شرایط خاص آن زمان ایشان از نظر سیاسی در انزوا بودند و اعتراض های او، با این که در این راه تا سر حد شهادت حرکت کرد، به صورت یک نهضت سیاسی همه جانبه برای سرنگونی رژیم بنی امیه نیانجامید.

‌او دریافته بود فرهنگ تشیع در انزوا قرار دارد؛ از این رو لازم بود به یک انقلاب وسیع فرهنگی دست بزند و با تشکیل حوزه علمیه و تربیت شاگردان برجسته، فقه آل محمد ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ و خط فکری تشیع را آشکار کند.


‌بر همین اساس امام باقرعلیه‌السلام زمینه‌سازی بسیار عمیق و خوبی در این راستا نمود و پس از ایشان، فرزند برومندش امام صادق ـ‌ علیه‌السلام ـ با تشکیل حوزه علمیه با چهار هزار نفر شاگرد، آن را به ثمر رسانید و یک دانشگاه عظیم اسلامی در تاریخ اسلام آشکار و ماندگار شد.(3)

‌بنابراین، می‌توان گفت؛ امام باقر ـ علیه‌السلام ـ مؤسس و بنیانگذار حوزه علمیه شیعه و نهضت فرهنگی انقلاب فرهنگی تشیع بود.(4) 



حکومت و سیاست در سیره امام باقر(ع)

با وجود تمام سخت گیری های بنی امیه، امام باقرعلیه‌السلام به تبیین معارف اهل بیت علیه‌السلام می پرداخت و از تبیین جایگاه امامت و ولایت در اسلام که به معنای زعامت و تصدی امر است، دست بر نمی داشت.

‌زراره، یکی از اصحاب امام باقرعلیه‌السلام حدیثی را از ایشان روایت می‌کند که امام علیه‌السلام در تشریح مبانی اسلام فرموده است:
« بنی الاسلام علی خمسة اشیاء، علی الصلوة و الزکاة و الحج و الصوم و الولایه.
اسلام بر پنج چیز استوار است، برنماز و زکات حج و روزه و ولایت (رهبری اسلامی) »
زراره می‌گوید: عرض کردم کدام یک از این مبانی برتر است؟
حضرت فرمود: الوِلایَةُ اَفْضَل؛ لِاَنَّها مِفْتاحُهُنَّ. وَالوالیُ هُوَ الدَّلیلُ عَلَیهِنَّ ؛ ولایت و رهبری برتر است. زیرا کلید و راهگشای مبانی دیگر است و این رهبر؛ راهنمای مبانی دیگر است. (5)

‌با این وجود امام باقرعلیه‌السلام به تبعیت از جد بزرگوارش امام علی ـ علیه‌السلام ـ هر جا که احساس می‌کرد، کیان کشور اسلامی و آبروی اسلام در خطر است، خلفا را از راهنمایی و ارشاد‌های خود محروم نمی‌کرد.(6)


سیره عملى امام باقر(ع)

زندگی امامان معصوم علیه‌السلام، همواره الگوی شیعیان در زندگی است. و در حقیقت آن گونه که از قول معصوم ـ ‌علیه‌السلام ـ‌ بر می‌آید عمل به گفتار و تبعیت از کردار ایشان، به نوعی بیانگر میزان دوستی و نشانگر محبت به ایشان باشد.(7)

 ‌در زیر به دو نمونه از سیره عملی امام باقر ـ علیه‌السلام ـ اشاره می‌شود:



1ـ حلم امام

‌‌مردى مسیحى از روى کینه‏ اى که با امام علیه‌السلام داشت کلمه باقر را به بقر تغییر داد و به آن حضرت گفت: انت بقر. امام علیه‌السلام بدون آن‌که از خود ناراحتى نشان داده و اظهار عصبانیت کند با کمال سادگى فرمود: نه من بقر نیستم، من باقرم.
مسیحى گفت: تو پسر زنى هستى که آشپز بود امام فرمود: «شغلش این بود، عارو ننگى محسوب نمى ‏شود.
مسیحى گفت: مادرت سیاه وبى شرم وبد زبان بود. امام فرمود: اگر این نسبت‌ها را که به مادرم مى ‏دهى راست است خدا او را بیامرزد و از گناهانش بگذرد و اگر دروغ است از گناه تو بگذرد که دروغ و افترا بستى.
مشاهده این همه حلم از مردى که قادر بود همه گونه موجبات آزار یک مرد خارج از دین اسلام را فراهم آورد کافى بود که انقلابى در روحیه مرد مسیحى ایجاد نماید و او را به سوى اسلام بکشاند. اما بعد  مرد مسیحى مسلمان شد.



2 ـ زحمت در طلب رزق

‌در گرماى شدید تابستان محمدبن منکدر که خود را از زهاد و عباد و تارک دنیا مى ‏دانست امام را در حال خستگى شدید در انجام کارى مى ‏بیند گمان مى ‏کند امام خود را براى طلب دنیا این گونه به زحمت انداخته، لذا به نصیحت مى‏پردازد و مى ‏گوید آیا سزاوار است مرد شریفى مثل شما در این گرماى طاقت فرسا در طلب دنیا بیرون بیاید، اگر خداى نخواسته در این حال مرگ شما را فرا رسد چه وضعى براى شما پدید خواهد آمد؟
شایسته نیست شما به دنبال دنیا بروید و خود را به رنج و زحمت بیندازید.
امام علیه‌السلام فرمودند: اگر مرگ من در همین حال برسد و من بمیرم، در حال عبادت و انجام وظیفه از دنیا رفته‏ ام، زیرا این کار، عین طاعت و بندگى خدا است.
تو خیال کرده ‏اى که عبادت منحصر به ذکر و نماز و دعاست من زندگى و خرج دارم اگر کار نکنم باید دست حاجت به سوى تو و امثال تو دراز کنم.
من در طلب رزق مى ‏روم تا احتیاج خود را از دیگران سلب کنم. وقتى باید از رسیدن مرگ هراسان باشم که در حال معصیت و خلافکارى و تخلف از فرمان الهى باشم نه در چنین حالى که در حال اطاعت امر حق هستم و او مرا موظف کرده بار دوش دیگران نباشم و رزق خود را خودم تحصیل کنم.
زاهد گفت عجب اشتباهى کرده بودم. اکنون متوجه شدم که من روش غلطى را مى ‏پیموده ‏ام و احتیاج کاملى به نصیحت داشته ‏ام.(8)



سیره اخلاقی امام باقر(ع)

‌روایات بسیاری از ائمه اطهار و رسول اکرم تصریح می کنند که اخلاق نیکو بخش عمده ایی از دینداری است. و حتی نبی مکرم اسلام(ص)، در حدیثی یادآوری کرده اند که ایشان برای تکمیل مکارم اخلاقی مبعوث شده اند.(9)

‌اخلاق نیکو در کنار ایمان به خداوند و روز حساب ، اقامه نماز، پرداخت زکات و انفاق مال در راه خدا و شکیبایی در مصایب از صفات برجسته نیکوکاران، راستگویان و پرهیزگاران است.(10)

‌جامعه اسلامی آنگاه بر راه درست گام برمیدارد و آن زمان شایسته این صفت( اسلامی) خواهد بود که بیش از همیشه بر طریق اخلاق انسانی گام بردارد؛ چون موازین اخلاقی برای فرد همچون قوانین برای جامعه است. جامعه بی‌قانون با انسان بی‌اخلاق برابر است. هر دو برآشفته‌، غیرقابل اعتماد و راکد‌اند و هر دو رو به سوی قهقرا خواهند رفت.

‌بهتر آن است با توجه به روزهایی چنین خوش که شادی را از میلاد امام محمد باقر به عاریت گرفته است، به این اصل اساسی در سخنان عالم خاندان علم و امامت امام محمد باقرعلیه‌السلام بپردازیم.


نیکوگفتاری با دیگران

‌بهترین چیزی را که دوست دارید درباره شما بگویند ، درباره مردم بگویید. (11)
امام محمد باقر ـ علیه‌السلام ـ پنج نکته را سفارش فرموده اند:
اگر مورد ستم واقع شدی ستم مکن.
اگر به تو خیانت کردند خیانت مکن.
اگر تکذیبت کردند خشمگین مشو.
اگر مدحت کنند شاد مشو.
اگر نکوهشت کنند بی تابی مکن. (12)


این نکات را نه تنها شکیبایی که استقامت بزرگ می توان نامید. مردمی که در مناسبات متقابل با یکدیگر این موارد را رعایت کند: حقوق دیگران را مانند حقوق خود محترم داشته بر آن دل بسوزانند، فروتنی را پیشه خویش ساخته از غرور و جدال بپرهیزند و درکنار این سه شکیبایی به خرج دهند مطمئناً درِ دنیایی زیبا و جامعه ای سالم را به روی خویش خواهند گشود و پس از آن ما ناظر مشاجره و برخوردهای رانندگان درخیابان ها، مردم در صف ارزاق و دیگر صحنه های دل آزار نخواهیم بود.

‌امید است با بهره گیری از سیره این امام همام در همه مراحل زندگی، یک زندگی سالم، همراه با روشن بینی و بصیرت بنا کنیم. و با زمینه سازی و انتظار ظهور حجت راه را برای تشکیل حکومت عدل الهی هموار سازیم.

پی نوشت‌ها


1- لسان الغیب، خواجه شمس الدین محمد، حافظ شیرازی.
2- ر.ک: امام باقرعلیه‌السلام بنیانگذار نهضت فکری ـ فرهنگی تشیع، حجت‌الاسلام علی اصغر صرفه‌جو، مقاله، تبیان.
3- رجال کشی، ص 125.
4- همان، ص 125.
5- فروع کافی، ج 4 ص 62، ح 1.
6- بررسی بنیان‌های اخلاقی و سیاسی درسیره امام محمدباقر(ع)، ح.طاهری، مقالات، تبیان.
7- امیر مؤمنان(ع): من احبنا فلیعمل بعملنا و لیتجنب الورع،هر که مارا دوست می‌دارد باید چون رفتار ما عمل کند و جامه پارسایی در بر گیرد. غررالحکم :حدیث8483.
8- ر.ک : سیره‌‏ى علمى امام محمد باقرعلیه‌السلام، مقاله، پایگاه ویژه امام باقرعلیه‌السلام، http://emambagher.heyatblog.net/.
9- رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ(ص) بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ‏، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏67، ص: 373.
10- اشاره به آیه 177 سوره بقره.
11- بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 65، ص 152.
12- بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص 167.

محمد هاشم نعمت اللهی

{مؤسسه تحقیقاتی امام عصر عج}






تاریخ : پنج شنبه 93/2/11 | 6:22 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

زندگینامه امام باقر (ع)

1.حضرت امام محمد باقر ( ع )
  2.شهادت امام باقر ( ع )
. 3.زنان و فرزندان
 


حضرت امام محمد باقر ( ع )

نام مبارک امام پنجم محمد بود . لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است ، بدین جهت که : دریای دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت . القاب دیگری مانند شاکر و صابر و هادی نیز برای آن حضرت ذکر کرده اند که هریک باز گوینده صفتی از صفات آن امام بزرگوار بوده است . کنیه امام " ابوجعفر " بود . مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبی ( ع ) است . بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن ( ع ) و از سوی پدر به امام حسین ( ع ) می رسید . پدرش حضرت سیدالساجدین ، امام زین العابدین ، علی بن الحسین ( ع ) است . تولد حضرت باقر ( ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57هجری در مدینه اتفاق افتاد . در واقعه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سید الشهداء کودکی بود که به چهارمین بهار زندگیش نزدیک می شد . دوران امامت امام محمد باقر ( ع ) از سال 95هجری که سال درگذشت امام زین العابدین ( ع ) است آغاز شد و تا سال 114ه . یعنی مدت 19سال و چند ماه ادامه داشته است . در دوره امامت امام محمد باقر ( ع ) و فرزندش امام جعفر صادق ( ع ) مسائلی مانند انقراض امویان و بر سر کار آمدن عباسیان و پیدا شدن مشاجرات سیاسی و ظهور سرداران و مدعیانی مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانی  و دیگران مطرح است ، ترجمه کتابهای فلسفی و مجادلات کلامی در این دوره پیش می آید ، و عده ای از مشایخ صوفیه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پیدا می شوند . قاضیها و متکلمانی به دلخواه مقامات رسمی و صاحب قدرتان پدید می آیند و فقه و قضاء و عقاید و کلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراکز قدرت خلافت شرح و تفسیر می نماید ، و تعلیمات قرآنی - به ویژه مسأله امامت و ولایت را ، که پس از واقعه عاشورا و حماسه کربلا ، افکار بسیاری از حق طلبان را به حقانیت آل علی ( ع ) متوجه کرده بود ، و پرده از چهره زشت ستمکاران اموی و دین به دنیا فروشان برگرفته بود ، به انحراف می کشاندند و احادیث نبوی را در بوته فراموشی قرار می دادند . برخی نیز احادیثی به نفع دستگاه حاکم جعل کرده و یا مشغول جعل بودند و یا آنها را به سود ستمکاران غاصب خلافت دگرگون می نمودند . اینها عواملی بود بسیار خطرناک که باید حافظان و نگهبانان دین در برابر آنها بایستند . بدین جهت امام محمد باقر ( ع ) و پس از وی امام جعفر صادق ( ع ) از موقعیت مساعد روزگار سیاسی ، برای نشر تعلیمات اصیل اسلامی و معارف حقه بهره جستند ، و دانشگاه تشیع و علوم اسلامی  را پایه ریزی نمودند . زیرا این امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقیقی تعلیمات پیامبر ( ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند ، و می بایست به تربیت شاگردانی عالم و عامل و یارانی شایسته و فداکار دست یازند ، و فقه آل محمد ( ص ) را جمع و تدوین و تدریس کنند . به همین جهت محضر امام باقر ( ع ) مرکز علماء و دانشمندان و راویان حدیث و خطیبان و شاعران بنام بود . در مکتب تربیتی امام باقر ( ع ) علم و فضیلت به مردم آموخته می شد . ابوجعفر امام محمد باقر ( ع ) متولی صدقات حضرت رسول ( ص ) و امیرالمؤمنین ( ع ) و پدر و جد خود بود و این صدقات را بر بنی هاشم و مساکین و نیازمندان تقسیم می کرد ، و اداره آنها را از جهت مالی به عهده داشت . امام باقر ( ع ) دارای خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامی بود . سیرت و صورتش ستوده بود . پیوسته لباس تمیز و نو می پوشید . در کمال وقار و شکوه حرکت می فرمود . از آن حضرت می پرسیدند : جدت لباس کهنه و کم ارزش می پوشید ، تو چرا لباس فاخر بر تن می کنی ؟ پاسخ می داد : مقتضای تقوای جدم و فرمانداری آن روز ، که محرومان و فقرا و تهیدستان زیاد بودند ، چنان بود . من اگر آن لباس بپوشم در این انقلاب افکار ، نمی توانم تعظیم شعائر دین کنم . امام پنجم ( ع ) بسیار گشاده رو و با مؤمنان و دوستان خوش برخورد بود . با همه اصحاب مصافحه می کرد و دیگران را نیز بدین کار تشویق می فرمود . در ضمن سخنانش می فرمود : مصافحه کردن کدورتهای درونی  را از بین می برد و گناهان دو طرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - می ریزد . امام باقر ( ع ) در صدقات و بخشش و آداب اسلامی مانند دستگیری از نیازمندان و تشییع جنازه مؤمنین و عیادت از بیماران و رعایت ادب و آداب و سنن دینی ، کمال مواظبت را داشت . می خواست سنتهای جدش رسول الله ( ص ) را عملا در بین مردم زنده کند و مکارم اخلاقی  را به مردم تعلیم نماید . در روزهای گرم برای رسیدگی به مزارع و نخلستانها بیرون می رفت ، و با کارگران و کشاورزان بیل می زد و زمین را برای  کشت آماده می ساخت . آنچه از محصول کشاورزی - که با عرق جبین و کد یمین - به دست می آورد در راه خدا انفاق می فرمود . بامداد که برای ادای نماز به مسجد جدش رسول الله ( ص ) می رفت ، پس از گزاردن فریضه ، مردم گرداگردش جمع می شدند و از انوار دانش و فضیلت او بهره مند می گشتند . مدت بیست سال معاویه در شام و کارگزارانش در مرزهای دیگر اسلامی در واژگون جلوه دادن حقایق اسلامی - با زور و زر و تزویر و اجیر کردن عالمان خود فروخته - کوشش بسیار کردند . ناچار حضرت سجاد ( ع ) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر ( ع ) پس از واقعه جانگداز کربلا و ستمهای  بی سابقه آل ابوسفیان ، که مردم به حقانیت اهل بیت عصمت ( ع ) توجه کردند ، در اصلاح عقاید مردم به ویژه در مسأله امامت و رهبری ، که تنها شایسته امام معصوم است ، سعی بلیغ کردند و معارف حقه اسلامی را - در جهات مختلف - به مردم تعلیم دادند تا کار نشر فقه و احکام اسلام به جایی رسید که فرزند گرامی  آن امام ، حضرت امام جعفر صادق ( ع ) دانشگاهی با چهار هزار شاگرد پایه گذاری  نمود ، و احادیث و تعلیمات اسلامی را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد . امام سجاد ( ع ) با زبان دعا و مناجات و یادآوری از مظالم اموی و امر به معروف و نهی از منکر و امام باقر ( ع ) با تشکیل حلقه های درس ، زمینه این امر مهم را فراهم نمود و مسائل لازم دینی  را برای مردم روشن فرمود . رسول اکرم اسلام ( ص ) در پرتو چشم واقع بین و با روشن بینی وحی الهی  وظایفی را که فرزندان و اهل بیت گرامی اش در آینده انجام خواهند داد و نقشی  را که در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت ، ضمن احادیثی  که از آن حضرت روایت شده ، تعیین فرموده است . چنان که در این حدیث آمده است : روزی جابر بن عبدالله انصاری که در آخر عمر دو چشم جهان بینش تاریک شده بود به محضر حضرت سجاد ( ع ) شرفیاب شد . صدای کودکی  را شنید ، پرسید کیستی ؟ گفت من محمد بن علی بن الحسینم ، جابر گفت : نزدیک بیا ، سپس دست او را گرفت و بوسید و عرض کرد : روزی خدمت جدت رسول خدا ( ص ) بودم . فرمود : شاید زنده بمانی و محمد بن علی بن الحسین که یکی از اولاد من است ملاقات کنی . سلام من را به او برسان و بگو : خدا به تو نور حکمت دهد . علم و دین را نشر بده . امام پنجم هم به امر جدش قیام کرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دینی و تعلیم حقایق قرآنی  و احادیث نبوی ( ص ) پرداخت . این جابر بن عبدالله انصاری همان کسی است که در نخستین سال بعد از شهادت حضرت امام حسین ( ع ) به همراهی عطیه که مانند جابر از بزرگان و عالمان با تقوا و از مفسران بود ، در اربعین حسینی به کربلا آمد و غسل کرد ، و در حالی  که عطیه دستش را گرفته بود در کنار قبر مطهر حضرت سیدالشهداء آمد و زیارت آن سرور شهیدان را انجام داد . باری ، امام باقر علیه السلام منبع انوار حکمت و معدن احکام الهی بود . نام نامی آن حضرت با دهها و صدها حدیث و روایت و کلمات قصار و اندرزهایی همراه است ، که به ویژه در 19سال امامت برای ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شایسته خود بیان فرموده است . بنا به روایاتی که نقل شده است ، در هیچ مکتب و محضری  دانشمندان خاضعتر و خاشعتر از محضر محمد بن علی ( ع ) نبوده اند . در زمان امیرالمؤمنین علی ( ع ) گوئیا ، مقام علم و ارزش دانش هنوز - چنان که باید - بر مردم روشن نبود ، گویا مسلمانان هنوز قدم از تنگنای حیات مادی بیرون ننهاده و از زلال دانش علوی جامی  ننوشیده بودند ، و در کنار دریای  بیکران وجود علی ( ع ) تشنه لب بودند و جز عده ای  معدود قدر چونان گوهری را نمی دانستند . بی جهت نبود که مولای متقیان بارها می فرمود : سلونی قبل از تفقدونی  پیش از آنکه من را از دست بدهید از من بپرسید . و بارها می گفت : من به راههای آسمان از راههای زمین آشناترم . ولی کو آن گوهرشناسی که قدر گوهر وجود علی را بداند ؟ اما به تدریج ، به ویژه در زمان امام محمد باقر ( ع ) مردم کم کم لذت علوم اهل بیت و معارف اسلامی را درک می کردند ، و مانند تشنه لبی  که سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و یا قدر آن را ندانسته باشد ، زلال گوارای دانش امام باقر ( ع ) را دریافتند و تسلیم مقام علمی امام ( ع ) شدند ، و به قول یکی از مورخان : " مسلمانان در این هنگام از میدان جنگ و لشکر کشی  متوجه فتح دروازه های علم و فرهنگ شدند " . امام باقر ( ع ) نیز چون زمینه قیام بالسیف ( قیام مسلحانه ) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و کمبود حماسه آفرینان - فراهم نبود ، از این رو ، نشر معارف اسلام و فعالیت علمی را و هم مبارزه عقیدتی و معنوی با سازمان حکومت اموی را ، از این طریق مناسب تر می دید ، و چون حقوق اسلام هنوز یک دوره کامل و مفصل تدریس نشده بود ، به فعالیتهای ثمر بخش علمی در این زمینه پرداخت . اما بدین خاطر که نفس شخصیت امام و سیر تعلیمات او - در ابعاد و مرزهای مختلف - بر ضرر حکومت بود ، مورد اذیت و ایذاء دستگاه قرار می گرفت . در عین حال امام هیچگاه از اهمیت تکلیفی  شورش ( علیه دستگاه ) غافل نبود ، و از راه دیگری  نیز آن را دامن می زد : و آن راه ، تجلیل و تأیید برادر شورشی اش زید بن علی بن الحسین بود . روایاتی در دست است که وضع امام محمد باقر ( ع ) که خود - در روزگارش - مرزبان بزرگ فکری و فرهنگی بوده و نقش مهمی در نشر اخلاق و فلسفه اصیل اسلامی  و جهان بینی خاص قرآن ، و تنظیم مبانی فقهی و تربیت شاگردانی " مانند امام شافعی " و تدوین مکتب داشته ، موضع انقلابی برادرش " زید " را نیز تأیید می کرده است چنانکه نقل شده امام محمد باقر ( ع ) می فرمود : خداوندا پشت من را به زید محکم کن . و نیز نقل شده است که روزی زید بر امام باقر ( ع ) وارد شد ، چون امام ( ع ) زید بن علی  را دید ، این آیه را تلاوت کرد : " یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله " . یعنی : " ای  مؤمنان ، بر پای دارندگان عدالت باشید و گواهان ، خدای را " . آنگاه فرمود : انت و الله یا زید من اهل ذلک ، ای زید ، به خدا سوگند تو نمونه عمل به این آیه ای . می دانیم که زید برادر امام محمد باقر ( ع ) که تحت تأثیر تعلیمات ائمه ( ع ) برای اقامه عدل و دین قیام کرد . سرانجام علیه هشام به عبدالملک اموی ، در سال ( 120یا 122) زمان امامت امام جعفر صادق ( ع ) خروج کرد و دستگاه جبار ، ناجوانمردانه او را به قتل رساند . بدن مقدس زید را سالها بر دار کردند و سپس سوزانیدند . و چنانکه تاریخ می نویسد : گرچه نهضت زید نیز به نتیجه ای  نینجامید و قیامهای دیگری نیز که در این دوره به وجود آمد ، از جهت ظاهری به نتایجی نرسید ، ولی این قیامها و اقدامها در تاریخ تشیع موجب تحرک و بیداری  و بروز فرهنگ شهادت علیه دستگاه جور به شمار آمده و خون پاک شیعه را در جوشش و غلیان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاریخ شیعه ادامه داده است . امام باقر ( ع ) و امام صادق ( ع ) گرچه به ظاهر به این قیامها دست نیازیدند ، که زمینه را مساعد نمی دیدند ، ولی  در هر فرصت و موقعیت به تصحیح نظر جامعه درباره حکومت و تعلیم و نشر اصول اسلام و روشن کردن افکار ، که نوعی  دیگر از مبارزه است ، دست زدند . چه در این دوره ، حکومت اموی رو به زوال بود و فتنه عباسیان دامنگیر آنان شده بود ، از این رو بهترین فرصت برای نشر افکار زنده و تربیت شاگردان و آزادگان و ترسیم خط درست حکومت ، پیش آمده بود و در حقیقت مبارزه سیاسی به شکل پایه ریزی  و تدوین اصول مکتب - که امری  بسیار ضروری بود - پیش آمد . اما چنان که اشاره شد ، دستگاه خلافت آنجا که پای مصالح حکومتی پیش می آمد و احساس می کردند امام ( ع ) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برمی گیرد و خط صحیح را در شناخت " امام معصوم ( ع ) " و امامت که دنباله خط " رسالت " و بالاخره " حکومت الله " است تعلیم می دهد ، تکان می خوردند و دست به ایذاء و آزار و شکنجه امام ( ع ) می زدند و گاه به زجر و حبس و تبعید ... برای شناخت این امر ، به بیان این واقعه که در تاریخ یاد شده است می پردازیم : " در یکی از سالها که هشام بن عبدالملک ، خلیفه اموی ، به حج می آید ، جعفر بن محمد ، امام صادق ، در خدمت پدر خود ، امام محمد باقر ، نیز به حج می رفتند . روزی در مکه ، حضرت صادق ، در مجمع عمومی  سخنرانی می کند و در آن سخنرانی تأکید بر سر مسأله پیشوایی و امامت و اینکه پیشوایان بر حق و خلیفه های  خدا در زمین ایشانند نه دیگران ، و اینکه سعادت اجتماعی و رستگاری در پیروی  از ایشان است و بیعت با ایشان و ... نه دیگران . این سخنان که در بحبوحه قدرت هشام گفته می شود ، آن هم در مکه در موسم حج ، طنینی بزرگ می یابد و به گوش هشام می رسد. هشام در مکه جرأت نمی کند و به مصلحت خود نمی بیند  که متعرض آنان شود . اما چون به دمشق می رسد ، مأمور به مدینه     می فرستد و از فرماندار مدینه می خواهد که امام باقر ( ع ) و فرزندش را به دمشق   روانه کرد ، و چنین می شود . حضرت صادق ( ع ) می فرماید : چون وارد دمشق شدیم ، روز چهارم ما را به مجلس خود طلبید . هنگامی که به مجلس او درآمدیم ، هشام بر تخت پادشاهی خویش نشسته و لشکر و سپاهیان خود را در سلاح کامل غرق ساخته بود ، و در دو صف در برابر خود نگاه داشته بود . نیز دستور داده بود تا آماج خانه ای ( جاهایی که در آن نشانه برای تیراندازی می گذارند ) در برابر او نصب کرده بودند ، و بزرگان اطرافیان او مشغول مسابقه تیراندازی بودند . هنگامی  که وارد حیاط قصر او شدیم ، پدرم در پیش می رفت و من از عقب او می رفتم ، چون نزدیک رسیدیم ، به پدرم گفته : " شما هم همراه اینان تیر بیندازید " پدرم گفت : " من پیر شده ام . اکنون این کار از من ساخته نیست اگر من را معاف داری بهتر است " . هشام قسم یاد کرد : " به حق خداوندی که ما را به دین خود و پیغمبر خود گرامی داشت ، تو را معاف نمی دارم " . آنگاه به یکی از بزرگان بنی  امیه امر کرد که تیر و کمان خود را به او ( یعنی امام باقر - ع - ) بده تا او نیز در مسابقه شرکت کند . پدرم کمان را از آن مرد بگرفت و یک تیر نیر بگرفت و در زه گذاشت و به قوت بکشید و بر میان نشانه زد . سپس تیر دیگر بگرفت و بر فاق تیر اول زد ... تا آنکه نه تیر پیاپی افکند . هشام از دیدن این چگونگی خشمگین گشت و گفت : " نیک تیر انداختی ای ابوجعفر ، تو ماهرترین عرب و عجمی در تیراندازی . چرا می گفتی من بر این کار قادر نیستم ؟ ... بگو : این تیراندازی را چه کسی به تو یاد داده است " . پدرم فرمود : " می دانی که در میان اهل مدینه ، این فن شایع است . من در جوانی چندی  تمرین این کار کرده ام " . سپس امام صادق ( ع ) اشاره می فرماید که : هشام از مجموع ماجرا غضبناک گشت و عازم قتل پدرم شد . در همان محفل هشام بر سر مقام رهبری و خلافت اسلامی  با امام باقر ( ع ) سخن می گوید . امام باقر درباره رهبری رهبران بر حق و چگونگی  اداره اجتماع اسلامی و اینکه رهبر یک اجتماع اسلامی باید چگونه باشد ، سخن می گوید . اینها همه هشام را - که فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام - بیش از پیش ناراحت می کند . بعضی نوشته اند که : امام باقر را در دمشق به زندان افکند . و چون به او خبر می دهند که زندانیان دمشق مرید و معتقد به امام ( ع ) شده اند ، امام را رها می کند و به شتاب روانه مدینه می نماید . و پیکی  سریع ، پیش از حرکت امام از دمشق ، می فرستد تا در آبادیها و شهرهای سر راه همه جا علیه آنان ( امام باقر و امام صادق - ع - ) تبلیغ کنند تا بدین گونه ، مردم با آنان تماس نگیرند و تحت تأثیر گفتار و رفتارشان واقع نشوند . با این وصف امام ( ع ) در این سفر ، از تماس با مردم - حتی مسیحیان - و روشن کردن آنان غفلت نمی ورزد . جالب توجه و قابل دقت و یادگیری است که امام محمد باقر ( ع ) وصیت می کند به فرزندش امام جعفر صادق ( ع ) که مقداری  از مال او را وقف کند ، تا پس از مرگش ، تا ده سال در ایام حج و در منی  محل اجتماع حاجیها برای سنگ انداختن به شیطان ( رمی جمرات ) و قربانی کردن برای  او محفل عزا اقامه کنند . توجه به موضوع و تعیین مکان ، اهمیت بسیار دارد . به گفته صاحب الغدیر  زنده یاد علامه امینی - این وصیت برای آن است که اجتماع بزرگ اسلامی ، در آن مکان مقدس با پیشوای حق و رهبر دین آشنا شود و راه ارشاد در پیش گیرد ، و از دیگران ببرد و به این پیشوایان بپیوندد ، و این نهایت حرص بر هدایت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهی .

شهادت امام باقر ( ع )
حضرت امام محمد باقر ( ع ) 19سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زین العابدین ( ع ) زندگی کرد و در تمام این مدت به انجام دادن وظایف خطیر امامت ، نشر و تبلیغ فرهنگ اسلامی  ، تعلیم شاگردان ، رهبری  اصحاب و مردم ، اجرا کردن سنتهای جد بزرگوارش در میان خلق ، متوجه کردن دستگاه غاصب حکومت به خط صحیح رهبری و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعی و امام معصوم ، که تنها خلیفه راستین خدا و رسول ( ص ) در زمین است ، پرداخت و لحظه ای  از این وظیفه غفلت نفرمود . سرانجام در هفتم ذیحجه سال 114هجری در سن 57سالگی در مدینه به وسیله هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست . پیکر مقدسش را در قبرستان بقیع - کنار پدر بزرگوارش - به خاک سپردند .

زنان و فرزندان
فرزندان آن حضرت را هفت نفر نوشته اند : ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق ( ع ) و عبدالله که مادرشان ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر بود . ابراهیم و عبیدالله که از ام حکیم بودند و هر دو در زمان حیات پدر بزرگوارشان وفات کردند . علی و زینب و ام سلمه که از ام ولد بودند .

 

نقل از تبیان



تاریخ : پنج شنبه 93/2/11 | 6:20 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

مد باقر - آغاز ماه رجممب

       میلاد امام باقر علیه السلام مبارک


زندگینامه امام محمد باقر(ع)

نام مبارک امام پنجم محمد بود .

لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است ,بدین جهت که : دریاى دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت .

القاب دیگرى مانند شاکر و صابر و هادى نیز براى آن حضرت ذکر کرده اند که هریک بازگوینده صفتى از صفات آن امام بزرگوار بوده است .

کنیه امام ابوجعفر بود .

مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبى ( ع )است .

بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن ( ع )و از سوى پدر به امام حسین ( ع ) میرسید .{آن حضرت را به این جهت ذو الشرافتین می گفتند}

پدرش حضرت سیدالساجدین , امام زین العابدین , على بن الحسین ( ع ) است .

تولد حضرت باقر ( ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجرى در مدینه . در حادثه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سیدالشهداء کودکى بود که به چهارمین بهار زندگیش نزدیک میشد .

دوران امامت امام محمد باقر ( ع ) از سال 95 هجرى که سال درگذشت امام زین العابدین ( ع ) است آغاز شد و تا سال 114 ه . یعنى مدت 19 سال و چند ماه ادامه داشته است .

در دوره امامت امام محمد باقر ( ع ) و فرزندش امام جعفرصادق ( ع ) مسائلى مانند انقراض امویان و بر سر کار آمدن عباسیان و پیدا شدن مشاجرات سیاسى و ظهور سرداران و مدعیانى مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانى و دیگران مطرح است , ترجمه کتابهاى فلسفى و مجادلات کلامى در این دوره پیش میآید , و عده اى از مشایخ صوفیه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پیدا میشوند .

قاضیها و متکلمانى به دلخواه مقامات رسمى و صاحب قدرتان پدیدمیآیند و فقه و قضاء و عقاید و کلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراکز قدرت خلافت شرح و تفسیر مینماید , و تعلیمات قرآنى - به ویژه مسأ له امامت و ولایت را , که پس از واقعه عاشورا و حماسه کربلا , افکار بسیارى از حق طلبان را به حقانیت آل على ( ع ) متوجه کرده بود , و پرده از چهره زشت ستمکاران اموى ودین به دنیا فروشان برگرفته بود , به انحراف میکشاندند و احادیث نبوى را دربوته فراموشى قرار میدادند .

برخى نیز احادیثى به نفع دستگاه حاکم جعل کرده ویا مشغول جعل بودند و یا آنها را به سود ستمکاران غاصب خلافت دگرگون مینمودند .

اینها عواملى بود بسیار خطرناک که باید حافظان و نگهبانان دین در برابر آنهابایستند .

بدین جهت امام محمد باقر ( ع ) و پس از وى امام جعفر صادق ( ع )از موقعیت مساعد روزگار سیاسى , براى نشر تعلیمات اصیل اسلامى و معارف حقه بهره جستند , و دانشگاه تشیع و علوم اسلامى را پایهریزى نمودند .

زیرا این امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقیقى تعلیمات پیامبر( ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند , و میبایست به تربیت شاگردانى عالم و عامل و یارانى شایسته و فداکار دست یازند , و فقه آل محمد ( ص ) را جمع و تدوین و تدریس کنند .

به همین جهت محضر امام باقر ( ع ) مرکز علماء ودانشمندان و راویان حدیث و خطیبان و شاعران بنام بود .

در مکتب تربیتى امام باقر ( ع ) علم و فضیلت به مردم آموخته میشد .

ابوجعفر امام محمد باقر ( ع )متولى صدقات حضرت رسول ( ص ) و امیرالمؤمنین ( ع ) و پدر و جد خود بود واین صدقات را بر بنى هاشم و مساکین و نیازمندان تقسیم میکرد , و اداره آنهارا از جهت مالى به عهده داشت .

امام باقر ( ع ) داراى خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامى بود .

سیرت و صورتش ستوده بود .

پیوسته لباس تمیز و نومیپوشید .

در کمال وقار و شکوه حرکت میفرمود .

از آن حضرت میپرسیدند : جدت لباس کهنه و کم ارزش میپوشید , تو چرا لباس فاخر بر تن میکنى ؟ پاسخ میداد : مقتضاى تقواى جدم و فرماندارى آن روز , که محرومان و فقرا و تهیدستان زیادبودند , چنان بود .

من اگر آن لباس بپوشم در این انقلاب افکار , نمیتوانم تعظیم شعائر دین کنم .

امام پنجم ( ع ) بسیار گشادهرو و با مؤمنان و دوستان خویش برخورد بود .

با همه اصحاب مصافحه میکرد و دیگران را نیز بدین کار تشویق میفرمود .

در ضمن سخنانش میفرمود : مصافحه کردن کدورتهاى درونى را از بین میبرد و گناهان دوطرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - میریزد .

امام باقر ( ع ) در صدقات و بخشش و آداب اسلامى مانند دستگیرى از نیازمندان و تشییع جنازه مؤمنین وعیادت از بیماران و رعایت ادب و آداب و سنن دینى , کمال مواظبت را داشت .

میخواست سنتهاى جدش رسول الله ( ص ) را عملا در بین مردم زنده کند و مکارم اخلاقى را به مردم تعلیم نماید .

در روزهاى گرم براى رسیدگى به مزارع و نخلستانها بیرون میرفت , و باکارگران و کشاورزان بیل میزد و زمین را براى کشت آماده میساخت .

آنچه ازمحصول کشاورزى - که با عرق جبین و کد یمین - به دست میآورد در راه خدا انفاق میفرمود .

بامداد که براى اداى نماز به مسجد جدش رسول الله ( ص ) میرفت , پس از گزاردن فریضه , مردم گرداگردش جمع میشدند و از انوار دانش و فضیلت اوبهرهمند میگشتند .

مدت بیست سال معاویه در شام و کارگزارانش در مرزهاى دیگر اسلامى درواژگون جلوه دادن حقایق اسلامى - با زور و زر و تزویر و اجیر کردن عالمان خودفروخته - کوشش بسیار کردند .

ناچار حضرت سجاد ( ع ) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر ( ع ) پس از واقعه جانگداز کربلا و ستمهاى بیسابقه آل ابوسفیان , که مردم به حقانیت اهل بیت عصمت ( ع ) توجه کردند , در اصلاح عقاید مردم به ویژه در مسأ له امامت و رهبرى , که تنها شایسته امام معصوم است , سعى بلیغ کردندو معارف حقه اسلامى را - در جهات مختلف - به مردم تعلیم دادند ; تا کار نشر فقه و احکام اسلام به جایى رسید که فرزند گرامى آن امام , حضرت امام جعفر صادق ( ع ) دانشگاهى با چهار هزار شاگرد پایهگذارى نمود , و احادیث و تعلیمات اسلامى را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد .

امام سجاد ( ع )با زبان دعا و مناجات و یادآورى از مظالم اموى و امر به معروف و نهى از منکرو امام باقر ( ع ) با تشکیل حلقههاى درس , زمینه این امر مهم را فراهم نمود ومسائل لازم دینى را براى مردم روشن فرمود .

رسول اکرم اسلام ( ص ) در پرتو چشم واقع بین و با روشن بینى وحى الهى وظایفى را که فرزندان و اهل بیت گرامیاش در آینده انجام خواهند داد و نقشى را که در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت , ضمن احادیثى که از آن حضرت روایت شده , تعیین فرموده است .

چنان که در این حدیث آمده است : روزى جابر بن عبدالله انصارى که در آخر عمر دو چشم جهان بینش تاریک شده بود به محضر حضرت سجاد ( ع ) شرفیاب شد .

صداى کودکى را شنید , پرسید کیستى ؟ گفت من محمد بن على بن الحسینم , جابر گفت : نزدیک بیا , سپس دست او راگرفت و بوسید و عرض کرد : روزى خدمت جدت رسول خدا ( ص ) بودم .

فرمود : شاید زنده بمانى و محمدبن على بن الحسین که یکى از اولاد من است ملاقات کنى .سلام من را به او برسان و بگو : خدا به تو نور حکمت دهد .علم و دین را نشر بده .

امام پنجم هم به امر جدش قیام کرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دینى و تعلیم حقایق قرآنى و احادیث نبوى ( ص ) پرداخت .

این جابر بن عبدالله انصارى همان کسى است که در نخستین سال بعد از شهادت حضرت امام حسین ( ع ) به همراهى عطیه که مانند جابر از بزرگان و عالمان باتقوا و از مفسران بود , در اربعین حسینى به کربلا آمد و غسل کرد , و در حالى که عطیه دستش را گرفته بود در کنار قبر مطهر حضرت سیدالشهداء آمد و زیارت آن سرور شهیدان را انجام داد .

بارى , امام باقر علیه السلام منبع انوار حکمت و معدن احکام الهى بود .

نام نامى آن حضرت با دهها و صدها حدیث و روایت وکلمات قصار و اندرزهایى همراه است , که به ویژه در 19 سال امامت براى ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شایسته خود بیان فرموده است .

بنا به روایاتى که نقل شده است , در هیچ مکتب و محضرى دانشمندان خاضعتر و خاشعتر ازمحضر محمد بن على ( ع ) نبودهاند .

در زمان امیرالمؤمنین على ( ع ) گوئیا , مقام علم و ارزش دانش هنوز -چنان که باید - بر مردم روشن نبود , گویا مسلمانان هنوز قدم از تنگناى حیات مادى بیرون ننهاده و از زلال دانش علوى جامى ننوشیده بودند , و در کنار دریاى بیکران وجود على ( ع ) تشنه لب بودند و جز عدهاى معدود قدر چونان گوهرى رانمیدانستند .

بی جهت نبود که مولاى متقیان بارها میفرمود : سلونى قبل از تفقدونى پیش از آنکه من را از دست بدهید از من بپرسید .

و بارها میگفت : من به راههاى آسمان از راههاى زمین آشناترم .

ولى کو آن گوهرشناسى که قدر گوهر وجودعلى را بداند ؟ اما به تدریج , به ویژه در زمان امام محمد باقر ( ع ) مردم کم کم لذت علوم اهل بیت و معارف اسلامى را درک میکردند , و مانند تشنه لبى که سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و یا قدر آن را ندانسته باشد , زلال گواراى دانش امام باقر ( ع ) را دریافتند و تسلیم مقام علمى امام ( ع ) شدند , و به قول یکى از مورخان : مسلمانان در این هنگام از میدان جنگ و لشکر کشى متوجه فتح دروازههاى علم و فرهنگ شدند .

امام باقر ( ع ) نیز چون زمینه قیام بالسیف ( قیام مسلحانه ) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و کمبودحماسه آفرینان - فراهم نبود , از این رو , نشر معارف اسلام و فعالیت علمى راو هم مبارزه عقیدتى و معنوى با سازمان حکومت اموى را , از این طریق مناسبترمیدید , و چون حقوق اسلام هنوز یک دوره کامل و مفصل تدریس نشده بود , به فعالیتهاى ثمر بخش علمى در این زمینه پرداخت .

اما بدین خاطر که نفس شخصیت امام و سیر تعلیمات او - در ابعاد و مرزهاى مختلف - بر ضرر حکومت بود , مورد اذیت و ایذاء دستگاه قرار میگرفت .

در عین حال امام هیچگاه از اهمیت تکلیفى شورش ( علیه دستگاه ) غافل نبود , و از راه دیگرى نیز آن را دامن میزد : و آن راه , تجلیل و تأ یید برادر شورشیاش زید بن على بن الحسین بود .

روایاتى در دست است که وضع امام محمد باقر ( ع ) که خود - در روزگارش - مرزبان بزرگ فکرى و فرهنگى بوده و نقش مهمى در نشر اخلاق و فلسفه اصیل اسلامى و جهان بینى خاص قرآن , و تنظیم مبانى فقهى و تربیت شاگردانى مانند امام شافعى و تدوین مکتب داشته , موضع انقلابى برادرش زید را نیز تأ ییدمیکرده است چنانکه نقل شده امام محمد باقر ( ع ) میفرمود : خداوندا پشت من را به زید محکم کن .

و نیز نقل شده است که روزى زید بر امام باقر ( ع ) وارد شد , چون امام ( ع ) زید بن على را دید , این آیه را تلاوت کرد : یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله .

یعنى : اى مؤمنان , بر پاى دارندگان عدالت باشید و گواهان , خداى را .

آنگاه فرمود : انت و الله یا زید من اهل ذلک , اى زید , به خدا سوگندتو نمونه عمل به این آیهاى .

میدانیم که زید برادر امام محمد باقر ( ع ) که تحت تأ ثیر تعلیمات ائمه ( ع ) براى اقامه عدل و دین قیام کرد .

سرانجام علیه هشام به عبدالملک اموى ,در سال ( 120 یا 122 ) زمان امامت امام جعفر صادق ( ع ) خروج کرد و دستگاه جبار , ناجوانمردانه او را به قتل رساند .

بدن مقدس زید را سالها بر دار کردند و سپس سوزانیدند .

و چنانکه تاریخ مینویسد : گرچه نهضت زید نیز به نتیجهاى نینجامید و قیامهاى دیگرى نیز که در این دوره به وجود آمد , از جهت ظاهرى به نتایجى نرسید , ولى این قیامها و اقدامها در تاریخ تشیع موجب تحرک و بیدارى و بروز فرهنگ شهادت علیه دستگاه جور به شمار آمده و خون پاک شیعه را درجوشش و غلیان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاریخ شیعه ادامه داده است .

امام باقر ( ع ) و امام صادق ( ع ) گرچه به ظاهر به این قیامها دست نیازیدند , که زمینه را مساعد نمیدیدند , ولى در هر فرصت و موقعیت به تصحیح نظر جامعه درباره حکومت و تعلیم و نشر اصول اسلام و روشن کردن افکار , که نوعى دیگر از مبارزه است , دست زدند .

چه در این دوره , حکومت اموى رو به زوال بود و فتنه عباسیان دامنگیر آنان شده بود , از این رو بهترین فرصت براى نشرافکار زنده و تربیت شاگردان و آزادگان و ترسیم خط درست حکومت , پیش آمده بود و در حقیقت مبارزه سیاسى به شکل پایهریزى و تدوین اصول مکتب - که امرى بسیار ضرورى بود - پیش آمد .

اما چنان که اشاره شد , دستگاه خلافت آنجا که پاى مصالح حکومتى پیش میآمدو احساس میکردند امام ( ع ) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برمیگیرد و خط صحیح را در شناخت امام معصوم ( ع ) و امامت که دنباله خط رسالت و بالاخره حکومت الله است تعلیم میدهد , تکان میخوردند و دست به ایذاء و آزار وشکنجه امام ( ع ) میزدند و گاه به زجر و حبس و تبعید ... براى شناخت این امر , به بیان این واقعه که در تاریخ یاد شده است میپردازیم : در یکى از سالها که هشام بن عبدالملک , خلیفه اموى , به حج میآید , جعفر بن محمد , امام صادق , در خدمت پدر خود , امام محمد باقر , نیز به حج میرفتند .

روزى در مکه , حضرت صادق , در مجمع عمومى سخنرانى میکند و در آن سخنرانى تأ کید بر سر مسأ له پیشوایى و امامت و اینکه پیشوایان بر حق و خلیفههاى خدا در زمین ایشانند نه دیگران , و اینکه سعادت اجتماعى و رستگارى در پیروى از ایشان است و بیعت با ایشان و ... نه دیگران .

این سخنان که در بحبوحه قدرت هشام گفته میشود , آن هم در مکه در موسم حج , طنینى بزرگ مییابد و به گوش هشام میرسد .

هشام در مکه جرأ ت نمیکند و به مصلحت خود نمیبیند که متعرض آنان شود .

اما چون به دمشق میرسد , مأ مور به مدینه میفرستد و از فرماندارمدینه میخواهد که امام باقر ( ع ) و فرزندش را به دمشق روانه کرد , و چنین میشود .

حضرت صادق ( ع ) میفرماید : چون وارد دمشق شدیم , روز چهارم ما را به مجلس خود طلبید .

هنگامى که به مجلس او درآمدیم , هشام بر تخت پادشاهى خویش نشسته و لشکر و سپاهیان خود را در سلاح کامل غرق ساخته بود , و در دو صف دربرابر خود نگاه داشته بود .

نیز دستور داده بود تا آماج خانهاى ( جاهایى که درآن نشانه براى تیراندازى میگذارند ) در برابر او نصب کرده بودند , و بزرگان اطرافیان او مشغول مسابقه تیراندازى بودند .

هنگامى که وارد حیاط قصر او شدیم , پدرم در پیش میرفت و من از عقب او میرفتم , چون نزدیک رسیدیم , به پدرم گفته : شما هم همراه اینان تیر بیندازید پدرم گفت : من پیر شدهام .

اکنون این کار از من ساخته نیست اگر من را معاف دارى بهتر است .

هشام قسم یاد کرد : به حق خداوندى که ما را به دین خود و پیغمبر خود گرامى داشت , تورا معاف نمیدارم .

آنگاه به یکى از بزرگان بنى امیه امر کرد که تیر و کمان خود را به او ( یعنى امام باقر - ع - ) بده تا او نیز در مسابقه شرکت کند .

پدرم کمان را از آن مرد بگرفت و یک تیر نیر بگرفت و در زه گذاشت و به قوت بکشید و بر میان نشانه زد .

سپس تیر دیگر بگرفت و بر فاق تیر اول زد ... تاآنکه نه تیر پیاپى افکند .

هشام از دیدن این چگونگى خشمگین گشت و گفت : نیک تیر انداختى اى ابوجعفر , تو ماهرترین عرب و عجمى در تیراندازى .

چرامیگفتى من بر این کار قادر نیستم ؟ ...

بگو : این تیراندازى را چه کسى به تویاد داده است .

پدرم فرمود : میدانى که در میان اهل مدینه , این فن شایع است .

من در جوانى چندى تمرین این کار کردهام .

سپس امام صادق ( ع ) اشاره میفرماید که : هشام از مجموع ماجرا غضبناک گشت و عازم قتل پدرم شد .

در همان محفل هشام بر سر مقام رهبرى و خلافت اسلامى با امام باقر ( ع ) سخن میگوید .

امام باقر درباره رهبرى رهبران بر حق و چگونگى اداره اجتماع اسلامى و اینکه رهبر یک اجتماع اسلامى باید چگونه باشد , سخن میگوید .

اینها همه هشام را - که فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام -بیش از پیش ناراحت میکند .

بعضى نوشتهاند که : امام باقر را در دمشق به زندان افکند .

و چون به او خبر میدهند که زندانیان دمشق مرید و معتقد به امام ( ع ) شدهاند , امام را رها میکند و به شتاب روانه مدینه مینماید .

و پیکى سریع , پیش از حرکت امام از دمشق , میفرستد تا در آبادیها و شهرهاى سر راه همه جا علیه آنان ( امام باقر و امام صادق ع ) تبلیغ کنند تا بدین گونه ,مردم با آنان تماس نگیرند و تحت تأ ثیر گفتار و رفتارشان واقع نشوند .

با این وصف امام ( ع ) در این سفر , از تماس با مردم - حتى مسیحیان - و روشن کردن آنان غفلت نمیورزد .

جالب توجه و قابل دقت و یادگیرى است که امام محمد باقر ( ع ) وصیت میکند به فرزندش امام جعفر صادق ( ع ) که مقدارى از مال او را وقف کند , تاپس از مرگش , تا ده سال در ایام حج و در منى محل اجتماع حاجیها براى سنگ انداختن به شیطان ( رمى جمرات ) و قربانى کردن براى او محفل عزا اقامه کنند .

توجه به موضوع و تعیین مکان , اهمیت بسیار دارد .

به گفته صاحب الغدیر -زنده یاد علامه امینى - این وصیت براى آن است که اجتماع بزرگ اسلامى , در آن مکان مقدس با پیشواى حق و رهبر دین آشنا شود و راه ارشاد در پیش گیرد , واز دیگران ببرد و به این پیشوایان بپیوندد , و این نهایت حرص بر هدایت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهى .

شهادت امام باقر ( ع )

حضرت امام محمد باقر ( ع ) 19 سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زین العابدین ( ع ) زندگى کرد و در تمام این مدت به انجام دادن وظایف خطیر امامت , نشر و تبلیغ فرهنگ اسلامى , تعلیم شاگردان , رهبرى اصحاب و مردم , اجرا کردن سنتهاى جد بزرگوارش در میان خلق , متوجه کردن دستگاه غاصب حکومت به خط صحیح رهبرى و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعى و امام معصوم , که تنها خلیفه راستین خدا و رسول ( ص ) در زمین است , پرداخت و لحظهاى از این وظیفه غفلت نفرمود .

سرانجام در هفتم ذیحجه سال 114 هجرى در سن 57 سالگى در مدینه به وسیله هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست .

پیکر مقدسش را در قبرستان بقیع - کنارپدر بزرگوارش - به خاک سپردند .

زنان و فرزندان

فرزندان آن حضرت را هفت نفر نوشتهاند : ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق ( ع ) و عبدالله که مادرشان ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بکر بود .

ابراهیم و عبیدالله که از ام حکیم بودند و هر دو در زمان حیات پدر بزرگوارشان وفات کردند .

على و زینب و ام سلمه که از ام ولد بودند .

نقل از سایت شهید آوینی

 




تاریخ : پنج شنبه 93/2/11 | 6:18 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

مرکز تخصصی قرآنی

(به سایت گروه قرآنی امام رضا شهرک رضوی بسطام خوش آمدید)

 

 


تفسیرآیات 70 تا 72 از سوره اسراء
آیه و ترجمه
وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنى ءَادَمَ وَ حَمَلْنَهُمْ فى الْبرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَهُم مِّنَ الطیِّبَتِ وَ فَضلْنَهُمْ عَلى کثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً(70)
یَوْمَ نَدْعُوا کلَّ أُنَاسِ بِإِمَمِهِمْ فَمَنْ أُوتىَ کتَبَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولَئک یَقْرَءُونَ کتَبَهُمْ وَ لا یُظلَمُونَ فَتِیلاً(71)
وَ مَن کانَ فى هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فى الاَخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضلُّ سبِیلاً(72)

  ترجمه :

70 - ما بنى آدم را گرامى داشتیم و آنها را در خشکى و دریا (بر مرکبهاى راهوار) حمل کردیم ، و از انواع روزیهاى پاکیزه به آنها روزى دادیم ، و بر بسیارى از خلق خود برترى بخشیدیم .
71 - به یاد آورید روزى را که هر گروهى را با پیشوایشان مى خوانیم ، آنها که نامه عملشان به دست راستشان است آنرا (با شادى و سرور) مى خوانند و سر سوزنى به آنها ظلم و ستم نمى شود.
72 - اما آنها که در این جهان (از دیدن چهره حق ) نابینا بودند در آنجا نیز نابینا هستند و گمراه تر!

  تفسیر:

انسان گل سر سبد موجودات
از آنجا که یکى از طرق تربیت و هدایت ، همان دادن شخصیت به افراد است ، قرآن مجید به دنبال بحثهائى که مشرکان و منحرفان در آیات گذشته داشت ،


تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 197 در اینجا به بیان شخصیت والاى نوع بشر و مواهب الهى نسبت به او مى پردازد، تا با توجه به این ارزش فوق العاده به آسانى گوهر خود را نیالاید و خویش را به بهاى ناچیزى نفروشد، مى فرماید: ((ما فرزندان آدم را گرامى داشتیم )) (و لقد کرمنا بنى آدم ).
سپس به سه قسمت از مواهب الهى ، نسبت به انسانها اشاره کرده مى گوید:
((ما آنها را با مرکبهاى مختلفى که در اختیارشان قرار داده ایم در خشکى و دریا حمل کردیم )) (و حملناهم فى البر و البحر)
دیگر اینکه ((آنها را از طیبات روزى دادیم )) (و رزقناهم من الطیبات ).
با توجه به وسعت مفهوم کلمه ((طیب )) که هر موجود پاکیزه اى را شامل مى شود، گستردگى این نعمت بزرگ الهى آشکار مى گردد.
سوم اینکه ((ما آنها را بر بسیارى از مخلوقات خود فضیلت و برترى دادیم )) (و فضلناهم على کثیر ممن خلقنا تفضیلا).
چند نکته :
1 - مرکب ، نخستین نعمت انسان
در اینجا این نکته جلب توجه مى کند که چرا خداوند از میان تمام مواهبى که به انسان بخشیده نخست به مساله حرکت او در خشکى و دریا اشاره مى کند؟
این ممکن است به آن جهت باشد که بهره گیرى از طیبات و انواع روزیها بدون حرکت امکانپذیر نیست و حرکت انسان بر صفحه زمین نیاز به مرکب راهوار دارد، آرى ((حرکت )) مقدمه هر گونه ((برکت )) است .
و یا به این جهت که مى خواهد سلطه او را بر کل پهناى زمین ، اعم از دریا و صحرا مشخص کند چرا که هر یک از انواع موجودات بر قسمتى از محدوده زمین سلطه دارند، تنها انسان است که بر کل این کره خاکى حکومت مى کند،


تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 198 بر دریا، صحرا، و فراز هوا.
2 - گرامى داشت انسان از سوى خداوند
در اینکه خداوند انسان را به چه چیز گرامى داشته که در آیه فوق به طور سربسته مى گوید ما انسان را گرامى داشتیم ، در میان مفسران گفتگو است ، بعضى به خاطر اعطاى قوه عقل و نطق و استعدادهاى مختلف و آزادى اراده مى دانند.
بعضى اندام موزون و قامت راست .
بعضى موهبت انگشتان که انسان با آن بسیار کارهاى ظریف و دقیق را مى تواند انجام دهد و همچنین قدرت بر نوشتن دارد.
بعضى به اینکه انسان تقریبا تنها موجودى است که مى تواند غذاى خود را با دست بخورد.
بعضى به خاطر سلطه او بر تمام موجودات روى زمین .
و بعضى به خاطر شناخت خدا و قدرت بر اطاعت فرمان او مى دانند.
ولى روشن است که این مواهب در انسان جمع است ، و هیچگونه تضادى با هم ندارند، بنابراین گرامیداشت خدا نسبت به این مخلوق بزرگ با همه این مواهب و غیر این مواهب است .
خلاصه اینکه انسان امتیازات فراوانى بر مخلوقات دیگر دارد که هر یک از دیگرى جالبتر و والاتر است .
و روح انسان علاوه بر امتیازات جسمى مجموعه اى است از استعدادهاى عالى و توانائى بسیار براى پیمودن مسیر تکامل بطور نامحدود.
3 - تفاوت ((کرمنا)) و ((فضلنا)).
در اینکه میان این دو چه تفاوتى است ؟ نظرات گوناگونى اظهار شده است .
بعضى گفته اند ((کرمنا)) اشاره به مواهبى است که خدا ذاتا به انسان داده است ، و ((فضلنا)) اشاره به فضائلى است که انسان به توفیق الهى ، اکتساب مى کند.


تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 199 این احتمال نیز بسیار نزدیک به نظر مى رسد که جمله ((کرمنا)) به جنبه هاى مادى اشاره مى کند و ((فضلنا)) به مواهب معنوى ، زیرا کلمه ((فضلنا)) غالبا در قرآن به همین معنى آمده است .
4 - معنى ((کثیر)) در اینجا چیست ؟
بعضى از مفسران آیه فوق را دلیل بر فضیلت فرشتگان بر کل بنى آدم دانسته اند، چرا که قرآن مى گوید ما انسانها را بر بسیارى از مخلوقات خود برترى دادیم ، و طبعا گروهى در اینجا باقى مى ماند که انسان برتر از آنها نیست و این گروه جز فرشتگان نخواهند بود.
ولى با توجه به آیات آفرینش آدم و سجود و خضوع فرشتگان براى او و تعلیم علم اسماء به آنها از سوى آدم ، تردیدى باقى نمى ماند که انسان از فرشته برتر است ، بنابراین ، ((کثیر)) در اینجا به معنى جمیع خواهد بود و به گفته مفسر بزرگ طبرسى در مجمع البیان ، در قرآن و مکالمات عرب ، بسیار معمول است که این کلمه به معنى جمیع مى آید.
طبرسى مى گوید: معنى جمله این است انا فضلناهم على من خلقناهم و هم کثیر: ((ما انسان را بر سایر مخلوقات برترى بخشیدیم و سایر مخلوقات بسیارند)).
قرآن درباره شیاطین مى گوید: و اکثرهم کاذبون (سوره شعراء آیه 223) بدیهى است که شیاطین همه دروغگو هستند نه اکثر آنها.
و به هر حال اگر این معنى را خلاف ظاهر بدانیم آیات آفرینش ‍ انسان قرینه روشنى براى آن خواهد بود.
5 - چرا انسان برترین مخلوق خدا است ؟
پاسخ این سؤ ال چندان پیچیده نیست ، زیرا مى دانیم تنها موجودى که از نیروهاى مختلف ، مادى و معنوى ، جسمانى و روحانى تشکیل شده ، و در لابلاى


تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 200 تضادها مى تواند پرورش پیدا کند، و استعداد تکامل و پیشروى نامحدود دارد، انسان است .
حدیث معروفى که از امیر مؤ منان على (علیه السلام ) نقل شده نیز شاهد روشنى بر این مدعا است :
((خداوند خلق عالم را بر سه گونه آفرید: فرشتگان و حیوانات و انسان ، فرشتگان عقل دارند بدون شهوت و غضب ، حیوانات مجموعه اى از شهوت و غضبند و عقل ندارند، اما انسان مجموعه اى است از هر دو تا کدامین غالب آید، اگر عقل او بر شهوتش غالب شود، از فرشتگان برتر است و اگر شهوتش بر عقلش ‍ چیره گردد، از حیوانات پست تر)).
در اینجا یک سؤ ال باقى مى ماند و آن اینکه آیا همه انسانها از فرشتگان برترند؟ در حالى که گروهى بى ایمان و شرور و ستمگر هستند که از پست ترین خلق خدا محسوب مى شوند و به تعبیر دیگر آیا بنى آدم در آیه مورد بحث همه انسانها را شامل مى شود یا تنها گروهى از آنها را.
پاسخ این سؤ ال را در یک جمله مى توان خلاصه کرد، و آن اینکه : آرى همه انسانها برترند، اما بالقوه و بالاستعداد، یعنى همگى این زمینه و شایستگى را دارند، حال اگر از آن استفاده نکنند، و سقوط نمایند مربوط به خودشان است .
گر چه برترى اساسى انسان بر سایر موجودات روى جنبه هاى معنوى و انسانى او است ولى بى مناسبت نیست که بدانیم به گفته دانشمندان انسان حتى از نظر نیروهاى جسمانى در بعضى از جهات از سایر جانداران قویتر و نیرومندتر است (هر چند از پاره اى جهات ضعیفتر به نظر مى رسد).
نویسنده کتاب ((انسان موجود ناشناخته )) ((الکسیس کارل )) مى گوید: ((بدن انسان داراى استحکام و ظرافت فوق العاده اى مى باشد و در مقابل هر نوع


تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 201 حادثه استقامت مى ورزد، همچنین در مقابل بى غذائى ، بى خوابى ، خستگى ، غصه افراطى ، درد، بیمارى ، رنج ، پرکارى و در مورد حفظ موازنه و تعادل حیرت انگیز بدن و روح خویش ، تحمل عجیبى از خود نشان مى دهد، حتى مى توان گفت که انسان از تمام حیوانات پردوامتر، پرتلاشتر است ، با این توانائى جسمى و فکرى شگرفش توانسته است ، اینهمه امور، صنایع ، و تمدن کنونى را به وجود آورد و برتریش را بر همه جانداران به اثبات رساند)).
آیه بعد به یکى دیگر از مواهب الهى نسبت به انسان ، و سپس ‍ مسئولیتهاى سنگینى را که به موازات این مواهب متوجه او مى شود اشاره مى کند:
در آغاز به ((مساله رهبرى )) و نقش آن در سرنوشت انسانها پرداخته ، مى گوید: ((روز قیامت هر گروهى را با امام و رهبرشان مى خوانیم )) (یوم ندعوا کل اناس بامامهم )
یعنى آنها که رهبرى پیامبران و جانشینان آنانرا در هر عصر و زمان پذیرفتند، همراه پیشوایشان خواهند بود، و آنها که رهبرى شیطان و ائمه ضلال و پیشوایان جبار و ستمگر را انتخاب کردند همراه آنها خواهند بود.
خلاصه اینکه پیوند ((رهبرى )) و ((پیروى )) در این جهان بطور کامل در آن جهان منعکس مى شود، و بر اساس آن گروههائى که اهل نجات و اهل عذابند مشخص مى گردند.
گر چه بعضى از مفسران ، خواسته اند ((امام )) را در اینجا منحصرا به معنى پیامبران ، و بعضى به معنى کتابهاى آسمانى ، و بعضى به معنى علما و دانشمندان تفسیر کنند، ولى روشن است که امام در اینجا معنى وسیعى دارد که هر پیشوائى

تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 202 را اعم از پیامبران و ائمه هدى و دانشمندان و کتاب و سنت ، و همچنین ائمه کفر و ضلال را شامل مى شود، و به این ترتیب هر کس ‍ در آنجا در خط همان رهبرى قرار خواهد گرفت که در این جهان خط او را انتخاب کرده بود.
این تعبیر در عین اینکه یکى از اسباب تکامل انسان را بیان مى کند، هشدارى است به همه افراد بشر که در انتخاب رهبر فوق العاده دقیق و سختگیر باشند، و زمام فکر و برنامه خود را به دست هر کس ‍ نسپرند.
سپس مى گوید: آنجا مردم دو گروه مى شوند: ((کسانى که نامه اعمالشان به دست راستشان داده مى شود آنها با سرفرازى و افتخار و خوشحالى و سرور نامه اعمالشان را مى خوانند و کوچکترین ظلم و ستمى به آنها نمى شود)) (فمن اوتى کتابه بیمینه فاولئک یقرءون کتابهم و لا یظلمون فتیلا).
((اما کسانى که در این جهان ، کوردل بودند، آنها در سراى آخرت نیز نابینا خواهند بود)) (و من کان فى هذه اعمى فهو فى الاخرة اعمى ).
و طبیعى است که این کوردلان نابینا از همه گمراهترند (و اضل سبیلا).
نه در این دنیا راه هدایت را پیدا مى کنند و نه در آخرت راه بهشت و سعادت را، چرا که چشم خود را به روى همه واقعیات بستند و از دیدن چهره حق و آیات خداوند و آنچه مایه هدایت و عبرت است و آنهمه مواهبى که خدا به آنها بخشیده بود، خود را محروم ساختند، و از آنجا که سراى آخرت بازتاب و انعکاس عظیمى است از این جهان ، چه جاى تعجب که این کوردلان به صورت نابینایان وارد عرصه محشر شوند؟!

تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 203

 

 

 

  نکته ها:

          1 - نقش رهبرى در زندگى انسانها
قبول زندگى جمعى در حیات انسانها نمى تواند از مساله رهبرى جدا باشد، چرا که براى مشخص کردن خط اصلى یک جمعیت ، همیشه نیاز به رهبر و پیشوائى است ، اصولا پیمودن راه تکامل بدون استفاده از وجود رهبر ممکن نیست ، و سر ارسال پیامبران و انتخاب اوصیا براى آنان همین است .
در علم عقائد و کلام نیز با استفاده از قاعده لطف و توجه به نقش ‍ رهبر در نظم جامعه و جلوگیرى از انحرافات ، بعثت انبیاء و لزوم وجود امام در هر زمان اثبات شده است .
اما به همان اندازه که یک رهبر الهى و عالم و صالح ، راه وصول انسان را به هدف نهائى ، آسان و سریع مى کند، تن دادن به رهبرى ائمه کفر و ضلال ، او را به پرتگاه بدبختى و شقاوت مى افکند.
در تفسیر این آیه در منابع اسلامى ، احادیث متعددى وارد شده که روشنگر مفهوم آیه و هدف از امامت است :
در حدیثى که شیعه و اهل تسنن از امام على بن موسى الرضا (علیه السلام ) به سندهاى صحیح نقل کرده اند چنین مى خوانیم که آن امام (علیه السلام ) از پدرانش از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در تفسیر این آیه نقل فرمود: یدعى کل اناس بامام زمانهم و کتاب ربهم و سنة نبیهم : ((در آن روز هر قومى همراه امام زمانشان و کتاب پروردگار و سنت پیامبرشان خوانده مى شوند)).
و نیز از امام صادق (علیه السلام ) چنین مى خوانیم : الا تحمدون الله اذا کان یوم القیامة فدعا کل قوم الى من یتولونه و دعانا الى رسول الله و فزعتم الینا


تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 204 فالى این ترون یذهب بکم الى الجنة و رب الکعبة - قالها ثلاثا -: ((آیا شما حمد و سپاس خدا را بجا نمى آورید؟ هنگامى که روز قیامت مى شود خداوند هر گروهى را با کسى که ولایت او را پذیرفته مى خواند، ما را همراه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و شما را همراه ما، فکر مى کنید در این حال شما را به کجا مى بردند، به خداوند کعبه به سوى بهشت - سه بار امام این جمله را تکرار کرد -)).
          2 - کرامت بنى آدم
بنى آدم معمولا در قرآن عنوانى است براى انسانها توام با مدح و ستایش و احترام ، در حالى که کلمه انسان با صفاتى همانند ((ظلوم )) ((جهول )) ((هلوع )) (کم ظرفیت ) ((ضعیف )) طغیانگر، ناسپاس و مانند آن توصیف شده است و این نشان مى دهد که بنى آدم به انسان تربیت یافته اشاره مى کند و یا حداقل نظر به استعدادهاى مثبت انسان دارد. (توجه به افتخارات آدم و فضیلت او بر فرشتگان که در کلمه بنى آدم نهفته شده نیز موید این معنا است ) در حالى که کلمه انسان به معنى مطلق و گاهى احیانا اشاره به جنبه هاى منفى او است . لذا در آیات مورد بحث که سخن از کرامت و بزرگوارى و فضیلت انسان است تعبیر به ((بنى آدم )) شده . (در مورد معنى انسان در قرآن کریم در جلد 8 تفسیر نمونه صفحه 239 به بعد بحث مشروحى داشتیم ).
          3 - نقش رهبرى در اسلام
در حدیث معروفى که از امام باقر (علیه السلام ) نقل شده هنگامى که سخن از ارکان اصلى اسلام به میان مى آورد ((ولایت )) (رهبرى ) را پنجمین و مهمترین رکن معرفى مى کند در حالى که نماز که معرف پیوند خلق با خالق است و روزه که رمز مبارزه با شهوات است و زکات که پیوند خلق با خلق است و حج که جنبه هاى


تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 205 اجتماعى اسلام را بیان مى کند چهار رکن اصلى دیگر.
سپس امام (علیه السلام ) اضافه مى کند: ((هیچ چیز به اندازه ولایت و رهبرى اهمیت ندارد)). (چرا که اجراى اصول دیگر در سایه آن خواهد بود).
و نیز به همین دلیل در حدیث معروفى از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل شده : من مات بغیر امام مات میتة الجاهلیة . ((کسى که بدون امام و رهبر از دنیا برود مرگ او مرگ جاهلیت است )).
تاریخ نیز بسیار بخاطر دارد که گاهى یک ملت در پرتو رهبرى یک رهبر بزرگ و شایسته در صف اول در جهان قرار گرفته ، و گاه همان ملت با همان نیروهاى انسانى و منابع دیگر بخاطر رهبرى ضعیف و نالایق آنچنان سقوط کرده که شاید کسى باور نکند این همان ملت پیشرو است .
مگر عرب جاهلى نبود که در جهل و بدبختى و فساد و ذلت و نکبت و پراکندگى و انحطاط غوطه ور بود؟ چرا که رهبر لایقى نداشت ، ولى با ظهور رهبر الهى یعنى محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) چنان راه ترقى و تکامل و عظمت را با سرعت پیمود که دنیائى را در شگفتى فرو برد، آرى این است نقش رهبر در آن زمان و این زمان و هر زمان .
البته خداوند براى هر عصر و زمانى رهبرى براى نجات و هدایت انسانها قرار داد؟ چرا که حکمت او ایجاب مى کند فرمان سعادت بدون ضامن اجرا نباشد، اما مهم این است که مردم رهبرشان را بشناسند، و در دام رهبران گمراه و فاسد و مفسد گرفتار نشوند که نجات از چنگالشان دشوار است .
اعتقاد شیعه به وجود یک امام معصوم در هر عصر و زمان فلسفه اش ‍ همین است آن گونه که على (علیه السلام ) فرمود: (اللهم بلى لا تخلو الارض من قائم لله بحجة ،


تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 206 اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا مغمورا، لئلا تبطل حجج الله و بیناته . ((آرى به خدا سوگند صفحه روى زمین هرگز از رهبرى که با حجت الهى قیام کند خالى نشود، خواه ظاهر و آشکار باشد یا (بر اثر نداشتن پیروان کافى ) ترسان و پنهان ، تا نشانه هاى الهى و دلائل فرمان او از میان نرود)).
در زمینه معنى امامت و لزوم آن در جهان انسانیت در جلد اول ذیل آیه 124 سوره بقره نیز بحث کرده ایم .
          4 - کوردلان !
قرآن تعبیر جالبى از مشرکان و بیدادگران در آیات فوق دارد، از آنها به عنوان ((اعمى )) توصیف مى کند که اشاره به این حقیقت است که چهره حق همه جا آشکار است اگر چشم بینائى باشد، چشمى که آیات خدا را در پهناى این جهان به بیند، چشمى که درسهاى عبرت را در صفحات تاریخ ، بخواند، چشمى که سرنوشت جباران و ستمگران را مشاهده کند، خلاصه چشمى باز و حق نگر!
اما هنگامى که پرده هاى ضخیمى از جهل ، غرور، تعصب ، لجاجت و شهوت این چشم بیناى دل آدمى را از کار انداخت دیگر توان دید ندارد، و با اینکه جمال حق حجاب و پرده ندارد او از مشاهده آن ناتوان است .
در حدیثى از امام باقر (علیه السلام ) مى خوانیم : که در تفسیر آیه فوق فرمود: من لم یدله خلق السموات و الارض ، و اختلاف اللیل و النهار، و دوران الفلک و الشمس و القمر و الایات العجیبات على ان وراء ذلک امر اعظم منه ، فهو فى الاخرة اعمى و اضل سبیلا ((کسى که آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز و گردش ستارگان و خورشید و ماه و نشانه هاى شگفت انگیز او را از حقیقت بزرگترى که وراى آن نهفته است آگاه نسازد او در آخرت اعمى


تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 207 و گمراه تر است ))
و نیز در روایات متعددى این آیه به کسى تفسیر شده است که استطاعت بر حج دارد ولى تا پایان عمر انجام نمى دهد.
بدون شک این یکى از مصادیق این آیه است ، نه تمام آن ، و شاید ذکر این مصداق بخاطر آن باشد که با شرکت در مراسم حج و مشاهده آن کنگره عظیم اسلامى و اسرار عبادى و سیاسى که در آن نهفته است چشم انسان بینا مى شود و حقایق بسیارى به او مى آموزد.
در بعضى دیگر از روایات بدترین نابینائى ، نابینائى دل شمرده شده . شر العمى عمى القلب .
به هر حال همانگونه که بارها گفته ایم عالم قیامت بازتابى از این عالم ، و اعتقادات و اعمال ما در این عالم است ، به همین دلیل در آیه 124 تا 126 سوره طه مى خوانیم : و من اعرض عن ذکرى فان له معیشة ضنکا و نحشره یوم القیمة اعمى قال رب لم حشرتنى اعمى و قد کنت بصیرا قال کذلک اتتک آیاتنا فنسیتها و کذلک الیوم تنسى . ((کسى که از ذکر ما روى گردان شود زندگى سخت و دردناکى خواهد داشت ، و روز قیامت نابینا محشور مى شود، عرض مى کند پروردگارا چرا مرا اعمى محشور کردى در حالى که قبلا بینا بودم ؟! مى فرماید این گونه که آیات ما به سراغ تو آمد و چشم از آن فرو بستى و به فراموشى سپردى ، امروز به فراموشى سپرده خواهى شد))!


تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 208 آیه 73 - 75
آیه و ترجمه
وَ إِن کادُوا لَیَفْتِنُونَک عَنِ الَّذِى أَوْحَیْنَا إِلَیْک لِتَفْترِى عَلَیْنَا غَیرَهُ وَ إِذاً لاتخَذُوک خَلِیلاً(73)
وَ لَوْ لا أَن ثَبَّتْنَک لَقَدْ کِدت تَرْکنُ إِلَیْهِمْ شیْئاً قَلِیلاً(74)
إِذاً لاَذَقْنَک ضِعْف الْحَیَوةِ وَ ضِعْف الْمَمَاتِ ثمَّ لا تجِدُ لَک عَلَیْنَا نَصِیراً(75)

 

 

 

  ترجمه :

73 - نزدیک بود آنها (با وسوسه هاى خود) تو را از آنچه وحى کرده ایم بفریبند، تا غیر آنرا به ما نسبت دهى ، و در آن صورت تو را دوست خود انتخاب کنند!
74 - و اگر ما تو را ثابت قدم نمى ساختیم (و در پرتو مقام عصمت مصون از انحراف نبودى ) نزدیک بود کمى به آنها تمایل کنى !
75 - و اگر چنین مى کردى ما دو برابر مجازات (مشرکان ) در حیات دنیا، و دو برابر (مجازات آنها) را بعد از مرگ ، به تو مى چشانیدیم ، سپس در برابر ما یاورى نمى یافتى !.

 

next page

fehrest page

back page

 




تاریخ : پنج شنبه 93/2/11 | 6:16 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


  • paper | رپورتاژآگهی | فال تاروت چهار کارتی
  • فروش رپورتاژ | بک لینک دائمی