امام خمینی(ره) به روایت رهبر معظم انقلاب
راهی دقیق برای تشخیص اعمال الهی از شیطانی ...
فصل، در ارکان توبه
بدان که از برای توبه کامله ارکان و شرایطی است که تا آنها محقق نشود، توبه صحیحه حاصل نشود. و ما به ذکر عمده آنها که لازم است میپردازیم.
یکی از آنها، که رکن رکین اوست، ندامت و پشیمانی است از گناهان و تقصیرات گذشته، و دیگر، عزم بر برگشت ننمودن بر آن است همیشه. و این دو در حقیقت محقق اصل حقیقت توبه و به منزله مقومات ذاتیه آن است. و عمده در این باب تحصیل این مقام و تحقق به این حقیقت است. و آن، چنان صورت پذیرد که انسان متذکر تأثیر معاصی در روح و تبعات آن در عالم برزخ و قیامت بشود از وجه معقول و منقول. چنانچه پیش اصحاب معرفت مبرهن و در اخبار اهل بیت عصمت، علیهم السلام، وارد است که از برای معاصی در عالم برزخ و قیامت صورتهایی است به مناسبت آنها، که در آن عالم دارای حیات و اراده هستند و انسان را از روی شعور و اراده انسان را میسوزاند، زیرا که آن نشئه نشئه حیات است. پس، در آن عالم صورتهایی نتیجه اعمال حسنه یا قبیحه ماست که با ما محشور میگردد. و در احادیث شریفه و قرآن کریم تصریحاً و تلویحاً ذکر این مطلب بسیار شده، و مطابق است با مسلک حکمای اشراق و ذوق و مشاهدات اهل سلوک عرفان. و همینطور از برای هر معصیتی در روح اثری حاصل شود، که آن را در احادیث شریفه به نقطه سوداء(508) تعبیر فرمودند، و آن کدورتی است که در قلب و روح پیدا شود و کمکم افزون میشود و انسان را منتهی میکند به کفر و زندقه و به شقاوت ابدی میرساند، چنانچه پیش از این تفصیل این جمله داده شد.(509)
پس، انسان عاقل اگر تنبه بر این معانی پیدا کرد، و به فرمودههای انبیاء و اولیاء علیهم السلام، و عرفا و حکما و علما، رضوان الله علیهم، به قدر قول (یک) نفر طبیب معالج اعتنا کرد، لابد از معاصی پرهیز میکند و گرد آنها نمیگردد. و اگر خدای نخواسته مبتلا شد، بزودی از آن منزجر میشود و پشیمان میگردد، و صورت ندامت در قلبش ظاهر میشود. و نتیجه این پشیمانی و ندامت خیلی بزرگ است. و آثار آن خیلی نیکو است، و عزم بر ترک مخالفت و معصیت بر اثر ندامت حاصل شود. و همین که این دو رکن توبه حاصل شد، کار سالک طریق آخرت آسان شود و توفیقات الهیه شامل حال او شود، و به حسب نص آیه شریفه ان الله یحب التوابین.(510) و این روایت شریفه محبوب حق تعالی شود اگر در این توبه خالص باشد.
و باید انسان با ریاضات علمی و عملی و تفکرات و تدبرات لایقه لازمه در تخلیص توبه بکوشد، و بفهمد که محبوبیت پیش حق تعالی به میزان حساب در نیاید. خدا میداند. صورت حب حق در آن عوالم چه انوار معنویه و تجلیات کاملهای است و خداوند تبارک و تعالی با محبوب خود چه معامله میفرماید.
ای انسان چه قدر ظلوم و جهولی و قدر نعم ولی النعم را نمیدانی. سالها در نافرمانی و ستیزه با چنین ولی نعمی که تمام وسایل آسایش و راحت تو را فراهم فرموده بدون آنکه برای او، نعوذ بالله ، فایده و عایدهای تصور شود، به سر بردی و هتک حرمت کردی و بیحیایی و سرخودی را به آخر رساندی، اکنون که نادم شدی و برگشت نمودی و توبه کردی، حق تعالی تو را محبوب خود گرفت. این چه رحمت واسعه و نعم وافرهای است!
خداوندا، ما عاجزیم از شکر نعم تو، لسان ما و همه موجودات الکن است از حمد و ثنای تو، جز آنکه سر خجلت به پیش افکنیم و از بیحیاییهای خویش عذر بخواهیم چاره نداریم. ما چه هستیم که لایق رحمتهای تو باشیم، ولی سعه رحمت و عموم نعمت تو بیش از آن است که در حوصله تقریر آید. أنت کما أثنیت علی نفسک.(511)
و نیز باید انسان بکوشد تا آنکه صورت ندامت را در دل قوت دهد تا انشاءالله به بیت احتراق وارد شود. و آن چنان است که به واسطه تفکر در تبعات و آثار موحشه معاصی ندامت را در دل قوت دهد، و نمونه نار الله الموقده(512) را خود به اختیار خود در دل خود روشن کند و قلب را به آتش ندامت محترق کند تا آنکه همه معاصی از آن آتش بسوزد و کدورت و زنگار قلب مرتفع شود. بداند که اگر این آتش (را) در این عالم خود برای خود روشن نکند، و این در جهنم را، که خود بابالابواب بهشت است، به روی خود مفتوح نکند، از این عالم که منتقل شد، ناچار در آن عالم آتش سخت سوزناکی برای او تهیه شود و ابواب جهنم به روی او باز گردد و ابواب بهشت و رحمت به روی او منسد گردد.
خداوندا، سینه سوزناکی به ما عنایت فرما، و از آتش ندامت جذوه ندامت در قلب ما بیفکن و آن را به این آتش دنیایی بسوزان و کدورت قلبیه ما را بر طرف فرما، و ما را از این عالم بیتبعات معاصی ببر. انک ولی النعم و علی کل شیء قدیر.
فصل، در شرایط توبه است
آنچه در فصل سابق ذکر شد، ارکان توبه بود. و از برای آن شرایط قبول و شرایط کمالی است، که آنها را به ترتیب مذکور میداریم. عمده شرایط دو امر است، چنانچه عمده شرایط کمال نیز دو امر است. و ما در این باب میپردازیم به ذکر کلام شریف حضرت مولی الموالی، زیرا که آن در حقیقت از جوامع کلم و کلام ملوک و ملوک کلام است.
روی فی نهج البلاغة ان قائلاً قال بحضرته، علیه السلام: استغفرالله. فقال له: ثکلتک امک! اتدری ما الاستغفار؟ ان الاستغفار درجة العلیین، و هو اسم واقع علی سته معان: اولها الندم علی ما مضی. و الثانی العزم علی ترک العود الیه ابداً. و الثالث ان تؤدی الی المخلوقین حقوقهم حتی تلقی الله سبحانه املس لیس علیک تبعة. و الرابع أن تعمد الی کل فریضة علیک ضیعتها فتؤدی حقها. و الخامس أن تعمد الی اللحم الذی نبت علی السحت، فتذیبه بالاحزان حتی تلصق الجلد بالعظم و ینشأ بینهما لحم جدید. و السادس أن تذیق الجسم الم الطاعة کما أذقته حلاوة المعصیه.(513)
جناب سید جلیل القدر، السید الرضی،(514) رضی الله عنه، در نهج البلاغه روایت فرمود که همانا گویندهای در محضر حضرت امیر، علیه السلام، گفت: استغفرالله."پس فرمود به او: "مادرت در عزایت گریه کناد، آیا میدانی چیست استغفار؟ همانا استغفار درجه علیین است. و آن اسمی است که واقع میشود بر شش معنی. اول آنها پشیمانی بر گذشته است. دوم، عزم بر برگشت ننمودن است به سوی آن همیشگی. سوم، ادا کنی به سوی مخلوق حق آنها را تا ملاقات کنی خدای سبحان را پاکیزه که نبوده باشد بر تو دنبالهای. (یعنی حقی از کسی به عهده تو نباشد.) چهارم، آنکه روی آوری به سوی هر فریضه که بر تو است که ضایع کردی آن را، پس ادا کنی حق آن را. پنجم، روی آوری به سوی گوشتی که روییده شده است بر حرام، پس آب کنی آن را به اندوهها تا بچسبد گوشت به استخوان و روییده شود بین آنها گوشت تازه. ششم، آنکه بچشانی جسم را درد فرمانبرداری، چنانچه چشاندی آنرا شیرینی نافرمانی."
این حدیث شریف مشتمل است اولاً بر دو رکن توبه که پشیمانی و عزم بر عدم عود است. و پس از آن، بر دو شرط مهم قبول آن که رد حقوق مخلوق رد حقوق خالق است. انسان به مجرد آنکه گفت توبه کردم، از او پذیرفته نمیشود. انسان تائب آن است که هر چه از مردم بناحق برده رد به آنها کند، و اگر حقوق دیگری از آنها در عهده اوست، و ممکن است تأدیه یا صاحبش را راضی نماید، قیام به آن کند. و هر چه از فرایض الهیه ترک کرده، قضا کند یا تأدیه نماید؛ و اگر تمام آنها را ممکنش نیست، قیام به مقدار امکان کند. بداند که اینها حقوقی است که از برای یک از آنها مطالبی است، و در نشئه دیگر از او به اشق احوال (مطالبه) میکنند، و در آن عالم راهی برای تأدیه آنها ندارد جز آنکه حمل بار گناهان دیگران را کند و رد اعمال حسنه خود را نماید. پس، در آن وقت بیچاره و بدبخت میشود و راهی برای خلاص و چاره برای استخلاص ندارد.
ای عزیز، مبادا شیطان و نفس اماره وارد شوند بر تو و وسوسه نمایند و مطلب را بزرگ نمایش دهند و تو را از توبه منصرف کنند و کار تو را یکسره نمایند. بدان که در این امور هر قدر، ولو به مقدار کمی نیز باشد، اقدام بهتر است. اگر نمازهای فوت شده و روزهها و کفارات و حقوق خدایی بسیار است و حقوق مردم بیشمار است، گناهان متراکم است و خطایا متزاحم، از لطف خداوند مأیوس مشو و از رحمت حق ناامید مباش که حق تعالی اگر تو به مقدار مقدور اقدام کنی، راه را بر تو سهل میکند و راه نجات را به تو نشان میدهد. بدان که یأس از رحمت حق بزرگترین گناهی است که در نفس گمان نمیکنم هیچ گناهی بدتر و بیشتر از آن تأثیر نماید. انسان مأیوس از رحمت چنان ظلمتی قلبش را فرا بگیرد و چنان افسارش گسیخته شود که با هیچ چیز اصلاحش نمیتوان نمود. مبادا از رحمت حق غافل شوی و گناهان و تبعات آن در نظرت بزرگ آید. رحمت حق از همه چیز بزرگتر و به هر چیز شامل است: داد حق را قابلیت شرط نیست(515) تو از اول چه بودی؟ در ظلمت عدم قابلیت و استعدادی نیست، حق جل و علا بی استحقاق و استعداد و بدون سئوال و سابقه دعا تو را نعمت وجود و کمالات وجود بخشید؛ بسط بساط نعم غیر محصوره و رحمتهای غیر متناهیه فرمود، و تمام موجودات مسخر تو کرد؛ اکنون هم از عدم صرف و از نابودی محض حالت بدتر نشده. خداوند وعده رحمت داده، وعده مغفرت فرمود، تو یک قدم پیش بیا و به سوی درگاه قدس او قدم گذار، او خود از تو با هر وسیلهای هست دستگیری میفرماید. و اگر نتوانستی تأدیه حقوق او کنی، از حقوق خود میگذرد، و حقوق دیگران را اگر نتوانستی تأدیه نمایی، جبران میفرماید. قضیه جوان نباش(516) را، که در عهد رسول اکرم، صلی الله علیه و آله، بود، شنیدی.
ای عزیز، راه حق سهل است و آسان، ولی قدری توجه میخواهد. اقدام باید کرد. با تسویف و تأخیر امر را گذراندن و بار گناهان را هر روز زیاد کردن کار را سخت میکند، ولی اقدام در امر و عزم بر اصلاح امر و نفس راه را نزدیک و کار را سهل میکند. تو تجربه کن و چندی اقدام کن، اگر نتیجه گرفتی، صحت مطلب بر تو ثابت میشود، و الا راه فساد باز است و دست گنهکار تو دراز. و اما آن دو امر دیگر که جناب امیرالمؤمنین، علیه السلام، فرموده است از شرایط کمال توبه و توبه کامله است، نه آنکه توبه بدون آنها تحقق پیدا نمیکند یا قبول نمیشود، بلکه توبه بدون آنها کامل نیست.
بدان که از برای هر یک از منازل سالکان مراتبی است که به حسب حالات قلوب آنها فرق میکند. شخص تائب اگر بخواهد به مرتبه کمال آن نایل شود، باید تدارک تروک را که کرد - یعنی آنچه را که ترک کرده بود تدارک کرد - تدارک حظوظ را نیز بکند. یعنی حظوظ نفسانیهای که در ایام معاصی برای او حاصل شده بود باید تدارک کند. و آن به این نحو صورت پذیرد که آثار جسمیه و روحیه که در مملکت او حاصل شده بود از معاصی، در صدد برآید که از آن بکلی حک نماید تا نفس به صقالت اولیه و روحانیت فطریه خود عود کند و تصفیه کامله از برای او حاصل آید، چنانچه دانستی که از برای هر معصیتی و هر لذتی در روح اثری حاصل آید، چنانچه در جسم نیز قوتی حاصل شود از بعضی از آنها. پس شخص تائب باید مردانه قیام کند و آن آثار را بکلی قلع کند، و ریاضت جسمیه و روحیه به خود دهد تا تبعات و آثار آن بکلی مرتفع شود. همان طور که حضرت مولا دستور داده است. پس به واسطه ریاضات جسمیه و امساک از مقویات و مفرحات و گرفتن روزه مستحبی و یا واجبی، اگر به عهده اوست، گوشت حاصل از معاصی یا در ایام معاصی را ذوب کند. و به واسطه ریاضات روحیه و عبادات و مناسک، حظوظ طبیعت را تدارک کند، زیرا که در ذائقه روح صورت لذات طبیعیه موجود است، و تا آن صورتها متحقق است، نفس متمایل به آنها و قلب عاشق به آنهاست، و بیم آن است که خدای نخواسته باز نفس سرکشی کند و عنان را از دست بگیرد. پس بر سالک راه آخرت و تائب از معاصی لازم است که الم ریاضت و عبادت را به ذائقه روح بچشاند، و اگر شبی در معصیت و عشرت بسر برده، تدارک آن شب را بکند به قیام به عبادت خدا، و اگر روزی را به لذات طبیعیه نفس را مشغول کرده، به صیام و مناسک مناسبه جبران کند، تا نفس بکلی از آثار و تبعات آن، که حصول تعلقات و رسوخ محبت به دنیاست، پاک و پاکیزه شود. البته توبه در این صورت کاملتر میشود و نورانیت فطریه نفس عود میکند. و پیوسته در خلال اشتغال به این امور تفکر و تدبر کند در نتایج معاصی و شدت بأس حق تعالی و دقت میزان اعمال و شدت عذاب عالم برزخ و قیامت، و بفهمد و به نفس و قلب بفهماند که تمام اینها نتایج و صور این اعمال قبیحه و مخالفتهای با مالک الملوک است، امید است که پس از این علم و تفکر، نفس از معاصی متنفر شود و انزجار تام و تمام برایش حاصل شود، و به نتیجه مطلوبه در باب توبه برسد و توبه او کامل و تمام شود.
پس، این دو مقام از متممات و مکملات منزل توبه است. و البته انسان که در مرحله اولی میخواهد وارد منزل توبه شود گمان نکند آخر مراتب را از او خواستند، و به نظرش راه صعب و منزل پر زحمت آید و یکسره ترک آن کند. هر مقداری که حال سالک طریق آخرت اقتضا میکند، همان اندازه مطلوب و مرغوب است. پس از آنکه وارد طریق شد، راه را خدای تعالی بر او آسان میکند. پس نباید سختی راه انسان را از اصل مقصد باز دارد، زیرا که مقصد خیلی بزرگ و مهم است. اگر عظمت مقصد را بفهمیم، هر زحمتی در راه آن آسان میشود. آیا چه مقصدی از نجات ابدی و روح و ریحان همیشگی بالاتر است، و چه خطری از شقاوت سرمدی و هلاکت دائمی عظیمتر است؟ با ترک توبه و تسویف و تأخیر آن ممکن است انسان به شقاوت ابدی و عذاب خالد و هلاک دائم برسد، و با دخول در این منزل، ممکن است انسان سعید مطلق شود و محبوب حق گردد. پس وقتی مقصد بدین عظمت است، از زحمت چند روزه چه باک است.
و بدان که اقدام به قدر مقدور هر چه هم کم باشد مفید است. مقایسه کن امور آخرتی را به امور دنیایی که عقلا (اگر) نتوانستند به مقصد عالی خود برسند، از مقصد کوچک دست بر نمیدارند، و اگر مطلوب کامل را نتوانستند تحصیل کنند، از مطلوب ناقص صرفنظر نمیکنند، تو نیز اگر به کمال آن نمیتوانی نایل شوی، از اصل مقصد و از صرف حقیقت آن باز نمان و هر مقداری ممکن است در تحصیل آن اقدام کن.
فصل، در نتیجه استغفار
از اموری که برای شخص تائب لازم است بدان اقدام کند پناه بردن به مقام غفاریت حق تعالی و تحصیل حالت استغفار است. از حضرت حق جل جلاله و مقام غفاریت آن ذات مقدس با زبان قال و حال و سر و علن در خلوات، با عجز و ناله و تضرع و زاری، طلب کند که بر او ستر کند ذنوب و تبعات آن را. البته مقام غفاریت و ستاریت ذات مقدس اقتضا میکند ستر عیوب و غفران تبعات ذنوب را. چون صور ملکوتیه اعمال به منزله ولیده انسان، بلکه بالاتر از آن، است، و حقیقت توبه و صیغه استغفار به منزله لعان است، حق تعالی به واسطه غفاریت و سترش آن ولیدهها را با لعان مستغفر از او منقطع میفرماید. و هر یک از موجودات که اطلاع بر حال انسان پیدا کردند، چه از ملائکه و کتاب صحائف جرائم، و چه از زمان و مکان و اعضا و جوارح خود او، آنها را از آن گناه محجوب میفرماید، و همه را انساء میفرماید، چنانچه در حدیث شریف اشاره به آن شده است که میفرماید: ینسی ملیکیه ما کتبا علیه من الذنوب. و ممکن است وحی حضرت حق تعالی به اعضا و جوارح و بقاع ارض به کتمان معاصی، که در حدیث شریف است همین انساء آنها باشد، چنانچه ممکن است فرمان به عدم شهادت باشد. و شاید مراد رفع آثار معاصی از اعضا باشد که به واسطه آن شهادت تکوینی حاصل آید، چنانچه اگر توبه نکند، هر یک از اعضایش ممکن است به لسان قال یا حال شهادت دهند بر کردههای او در هر حال. چنانچه مقام غفاریت و ستاریت حق اقتضا کرده است که الان که در این عالم هستیم، اعضای ما شهادتی بر اعمال ما ندهند، و زمان و مکان کردههای ما را مستور دارند، همینطور در عوالم دیگر، اگر با توبه صحیحه و استغفار خالص از دنیا برویم، اعمال ما را مستور میدارند، یا آنکه از اعمال ما بکلی محجوب میشوند. و شاید مقتضای کرامت حق جل جلاله دومی باشد که انسان تائب پیش احدی سرافکنده نباشد و خجلت زدگی نداشته باشد. والله العالم.
نام کتاب : چهل حدیث
نویسنده: امام خمینی سلام الله علیه
http://www.ghadeer.org/Book/1/138
داستان هایی از کتاب سرّ دلبران
دست گیرى امام زمان علیه السلام از مرحوم شیخ محمّد کوفى
مولف سر دلبران، مرحوم آیت اللَّه شیخ مرتضى حائرى یزدی نوشته است: در سفرى که به عتبات رفته بودم، در مدرسه صدر، شیخ محمد کوفى را دیدم. داستان تشرّف ایشان را از خود او به این شرح شنیدم:
با پدرم به مکه معظمه مشرّف شدم. فقط یک شتر داشتیم که پدرم سوار بود و من پیاده ملازم و مواظب او بودم. در مراجعت به سماوه رسیدیم. قاطرى را از شخصى سنّى مذهب، از اشخاصى که شغلشان جنازه کشى بین سماوه و نجف بود، کرایه کردم. در اثر بارندگى شدید، جادّه باتلاقى گشته بود. شتر به کندى راه مىرفت و گاهى مىخوابید، به زحمت او را بلند مىکردیم. پدرم سوار قاطر و من سوار شتر بودم. در اثر گِل و باتلاق شتر همیشه عقب مىافتاد.
در این میان با خشونت و درشتگویى مکارى سنّى هم مبتلا بودیم؛ تا اینکه رسیدیم به جایى که گِل زیاد بود؛ شتر خوابید و دیگر هر چه کردیم برنخاست.
در اثر بلند کردن شتر لباسهایم گِل آلود شده بود. ناچار مکارى توقف کرد تا لباسهایم را درآورم و بشویم. براى برهنه شدن و شستن لباس، من کمى فاصله گرفتم، فوق العاده مضطرب و حیران بودم که عاقبت کار به کجا مىرسد و آن وادى از حیث قطاع الطریق هم خطرناک بود.
ناچار به ولى عصر - ارواحنا فداه - متوسّل شدم، ناگاه شخصى نزدیک آمد که به سیّد مهدى پسر سید حسین کربلائى شباهت داشت، عرض کردم: اسم تو چیست؟
فرمود: سیّد مهدى .
عرض کردم: ابن سید حسین؟
فرمود: لا، ابن سیّد حسن .
عرض کردم: از کجا مىآیى؟
فرمود: از خُضَیّر (چون مقامى در این بیابان به نام مقام خضر علیهالسلام بود) من خیال کردم از آنجا آمده است .
فرمود: چرا اینجا توقف کردهاى؟
شرح حال را دادم .
ایشان نزد شتر تشریف برد، دیدم با شتر صحبت مىکند و دست روى سر او گذارد. شتر برخاست، آن حضرت با انگشت سبابه به پیشانى شتر به طرف راست و چپ (مارپیچ) ترسیم نمود. بعد نزد من تشریف آورد و فرمود: دیگر چه کار دارى؟
عرض کردم: کار دارم، ولى فعلاً من با این اضطراب نمىتوانم بیان کنم، جایى را معیّن بفرمائید تا با حواسى جمع مشرف شده عرض کنم .
فرمود: مسجد سهله، و یک دفعه از نظرم غائب شد .
نزد پدرم آمدم گفتم: این شخص که با من صحبت مىکرد کدام طرف رفت؟
گفت: احدى اینجا نیامد .
ملاحظه کردم، تا چشم کار مىکرد بیابان پیدا بود و احدى نبود، گفتم: سوار شوید برویم .
گفتند: شتر را چه مىکنى؟
گفتم: شتر با من است، آنها سوار شدند. من هم سوار شدم. شتر جلو افتاد و قضیه بر عکس شد .
ناگهان به نهر بزرگى رسیدیم، شتر به آب زد و به طرف چپ و راست همان طورى که هدایت شده بود مىرفت؛ مکارى هم جرئت کرد آمد تا از نهر خارج شدیم. مردمِ آن طرف آب هم تعجب کردند که ما چطور از این نهر عبور کردیم. با همان شتر آمدیم تا اینکه در چند فرسخى نجف باز شتر خوابید؛ سرم را نزدیک گوش شتر بردم و گفتم: تو مأمور هستى ما را به کوفه برسانى. شتر برخاست و راه را ادامه داد تا در کوفه زانو به زمین زد.
من نه او را فروختم و نه کشتم، بلکه به حال خود گذاشتم، روزها براى چرا به بیابان کوفه مىرفت و شبها در خانه مىخوابید، و پس از چندى مُرد .
سپس از ایشان سئوال کردم آیا در مسجد سهله خدمت آن بزرگوار رسیدى؟ فرمود: بلى ولى به گفتن آن مجاز نیستم.
برگرفته از سرّ دلبران، ص 272
عنایت امام حسین علیه السلام به مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى
مرحوم آیت اللَّه حائرى نوشتهاند: از پدرم نقل شده که ایشان مىفرمود: زمانى که در کربلا اشتغال به تحصیل داشتم، در عالم خواب کسى مرا به اسم صدا زد و گفت: شب جمعه خواهى مرد.
من خوابى را که دیده بودم فراموش کردم، تا آنکه روز پنجشنبه نهار را در یکى از باغات کربلا با رفقا خوردیم؛ در آنجا تب کردم و غش نمودم - به نظر مىرسید همان مالاریاى شدید توام با غشوه بوده است - رفقا مرا در همان حال به منزل مىآورند و تحویل مىدهند.
من که در حال غشوه بودم، متوجه شدم که براى گرفتن جانم یک یا دو نفر کنارم قرار دارند.
در دلم متوسّل به حضرت ابى عبداللَّه الحسین - علیه و على آبائه و ابنائه الطاهرین السلام و الصلاة - شدم و عرض کردم که از مردن حرفى ندارم و بالاخره باید بروم، ولى الآن دستم خالى است. شما از خدا بخواهید که عمرى به من بدهد تا عملى انجام دهم .
پس از این توسّل شخصى از طرف حضرت آمد و گفت: امام علیهالسلام مىفرمایند: من براى تأخیر مرگش دعا کردم و مستجاب شد؛ مأمور قبض روح برگشت و من از حالت غشوه به هوش آمدم.
آیت الله حائرى نتیجه گرفته است که: اینها به حسب ظاهر صحنه سازى خداوند متعال است که یک مؤمنى را براى خدمت آماده نماید، آن هم با توجه به اولیا و استشفاء به آنها که انسان را از خود خواهى دور مىکند. و ممکن است که ایشان را براى تاسیس حوزه علمیه قم آماده کردند که متجاوز از هزار سال قبل حضرت ابى عبداللَّه الصادق علیهالسلام خبر داده است و الان [سال تالیف کتاب، 1397 قمرى] بهترین حوزه علمیه جهان تشیع است و متجاوز از ده هزار نفر دارد.
سر دلبران ص 124 و125
عنایت امام زمان علیه السلام به مرحوم حاج شیخ اسماعیل جاپلقى
مرحوم آیت اللَّه حاج آقا مرتضی حائرى نوشتهاند: آیت اللَّه حاج شیخ اسماعیل جاپلقى که از شاگردان درجه اول مرحوم پدرم بودند، دو بار برایم نقل کرد که در سال (1342) قمرى، با پدرم راهى مشهد شدم. ده روز طول کشید تا از جاپلق به تهران رسیدیم.
از تهران تا مشهد در آن زمان یک ماه راه بود. وقتى به شاهرود رسیدیم، قرار بر این شد که قافله دو روز توقف کند. روز اول لباسهاى پدرم را شستم و ایشان به حمام رفتند، و روز دوم لباسهاى خودم را شستم و حمام رفتم.
از حمام که بیرون آمدم، اول شب بود. در حال خستگى مجبور به حرکت شدم. سوار بر مرکب شده و حرکت کردیم. مقدارى که راه پیمودیم با خود اندیشه کردم که ساعتى کنار جاده بخوابم تا رفع خستگى شود و سپس خود را به قافله برسانم.
به محض اینکه پیاده شدم و دراز کشیدم خوابم برد، آنگاه که بیدار شدم دیدم که آفتاب رویم را گرفته و خستگى بر طرف شده است؛ در همین حال دو نفر که به طرف شاهرود مىرفتند پیدا شدند، یکى از آنها به من گفت: راه از این طرف است، و یک جهت را نشان داد .
چند دقیقه که از آن راه رفتم، استخر آبى پیدا شد که در جنب آن قهوه خانهاى بود و درختان با صفایى در آن وجود داشت. داخل قهوهخانه رفتم و یک چایى خوردم؛ چون دو چاى سه شاهى بود و من فقط دو شاهى داشتم، چاى دیگر را که آورد گفتم: بیش از دو شاهى ندارم. قهوهچى گفت: باشد به همان دو شاهى دو چاى بخور .
از قهوهخانه خارج شدم. چند دقیقه دیگر راه آمدم و به منزل بعد رسیدم؛ دیدم قافله تازه به آنجا رسیده است، پدرم از الاغ پیاده شده و خود را به دیوار تکیه داده بود و هنوز داخل منزلى که براى قافله ترتیب داده بودند نشده بود.
آنها تمام شب راه آمده بودند و حال آنکه من به چند دقیقه به آنها رسیدم .
وقتى داستان را براى پدرم نقل کردم او گفت: آن شخص امام زمان علیهالسلام بوده است .
مرحوم آیت الله حائرى نوشته از آقاى جاپلقى پرسیدم: آیا کسى از وجود قهوهخانه و استخر آب در آن منطقه اطلاع داشت؟
گفت: ابدا.
سرّ دلبران، ص 151
ملاقات با حضرت خضر علیه السلام در راه کربلا
مرحوم حاج آقا فروغی در سخنرانی خود که درباره سرگذشت سفر «کربلا» داشتند، این داستان را گفتند که نوار آن موجود است و آن داستان را برای خود بنده هم بیان فرموده بودند. ایشان فرمودند: آن سالی که پیاده به کربلا مشرّف شدم،.. در موقع مراجعت از عتبات عالیات، از شهر مقدّس «کاظمین» به طرف «بغداد» حرکت کردم و از آنجا به طرف مرز «ایران» آمدم،.. مریضیِ من به شدّت عود کرد، کمکم مریض و ضعیف شدم و بعد علاوه بر بیماری مبتلا به خون دماغ شدم. در طول چند روز، قدرت و توان من تمام شد که دیگر قدرت راه رفتن نداشتم. وقتی که به یکی از روستاهای اطراف «کرمانشاه» رسیدیم، استخوانهای بدنم نمایان شده بود، خیلی نحیف و ناتوان شده بودم و از طرفی هوا خیلی سرد و برف زیادی هم آمده بود که دیگر طاقت پیاده رفتن را نداشتم.
قلعهای بود که از آنجا الآغی را اجاره کردم. به فرسنگی یک ریال تا مرا چاروادار ببرد تا «سیاوشان» من با چاروادار شرط کردم یک لحاف بردارد برای من؛ زیرا بدن من خیلی ضعیف شده بود و او قبول کرد. در راه که بودیم، من به چارودار گفتم: آن لحاف را بده که از سرما بدنم یخ میزند. او گفت: همان گلیمی که روی الآغ است، بالا پوش قرار بده. من به او گفتم: بنا بود لحاف بردارید. گفت: ما به این گلیم، میگوییم لحاف و بنابراین من نیمی از گلیم که قسمتی از آن روی الآغ بود، به خود پیچیدم؛ ولی این نیم گلیم کهنه، جلوی سرما را نمیگرفت.
لباس من فقط یک پیراهن و یک قبای نازک بود، عمّامه هم به سرم بود تا آمدیم دامنه کوه، سرما فشار آورد. گفتم: یک مکانی پیدا کن که بروم در آن پناه بگیرم تا صبح شود. گفت: من تمام بوتههای این بیابان را کندهام، میدانم هیچ پناهی اینجا نیست. گفتم: پس جایی را پیدا کن که شن باشد و من بروم داخل شنها، والّا هلاک میشوم. در این فکر بودم که مرکز شنی پیدا کنم که داخل شنها بروم، ناگهان دیدم در کنار جادّه روشنایی پیداست. به چاروادار گفتم: من را ببر نزدیک این روشنایی. به آن طرف رفتیم؛ ولی او نمیدید و من هم قدرت نداشتم با دستم به گردن الآغ اشاره کنم و او را به طرف روشنایی راهنمایی کنم.
خلاصه الآغ رفت طرف روشنایی، دیدم دری باز است. در داخل آن اتاق در یک طرف، یک بخاری دیواری که هیزم در آن شعله میکشید، طرف دیگر اتاق سماور بزرگ شاهی مجلسی بود، به علاوه استکانها ردیف چیده شده بود و یک پیرمرد خوش برخورد کمر بسته در آنجا بود. با خوشرویی کامل به طرف من آمد و مرا بغل گرفت و از روی الآغ پایین آورد و نزدیک بخاری نشاند و فوراً رفت یک مقداری نان و پنیر برای من آورد. کاملاً گرم شدم و اوّل طلوع فجر وضو گرفتم و نماز صبح را خواندم. پس از آن، همان پیرمرد مرا دوباره روی الآغ گذاشت. بعداً فهمیدم چرا چاروادار اصلاً این بساط مفصّل را ندید و دنبال روشنایی میگشت.
کتاب سر دلبران، تالیف مرحوم آیت الله حاج آقا مرتضی حائری یزدی (به کوشش رضا استادی)
- ملکه اسلام؛ شرح خطبه حضرت زهرا -
- شیعه در اسلام -
- قرآن در اسلام
- در آمدی بر تربیت عقلانی -
- انجیل برنابا -
- http://dare-akherat.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=938:1392-12-19-14-48-56&catid=40:2011-05-08-11-32-55&Itemid=105
مراداز السر المستودع فیها چیست؟
چکیده
یکی از عبارات مشهور در صلوات و توسل به حضرت زهرا (علیها السلام) «اللهُمَ صل علی فاطمةَ وَأَبیِها وَبَعلِها وَبَنیها وَالسِّرِّ المُستَودَعِ فیها بعدد ما احاط به علمک» است. آنچه در این نوشتار مورد بررسی قرار گرفته، واکاوی مفهوم «سر مستودع» و بیان احتمالات مطرح شده درباره آن است.
در نتیجه این پژوهش می توان گفت مفهوم سر مستودع، همان گونه که از عنوان واژ? سرّ مشخص است، مفهومی پوشیده برای همگان است که جز خداوند عزّوجلّ، پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و اهل بیت (علیهم السلام) از آن آگاه نیستند و اذهان بشر از رسیدن به فهم آن قاصر است.
کلیدواژه ها : حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، ائمه اطهار (علیهم السلام)، سر مستودع، روایات، صلوات، توسل، امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، مصحف حضرت فاطمه (سلام الله علیها).
1. تبیین مسأله
صلوات بر حضرت زهرا (سلام الله علیها) و توسل به آن حضرت از مباحثی است که در روایات اسلامی مطرح گشته و همواره مورد عنایت و توجه ائمه اطهار (علیهم السلام) و عالمان اسلامی قرار گرفته است. از آن جمله:
روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت فاطمه (علیها السلام) فرمودند:
«یا فاطمةُ مَن صَلّی عَلَیکِ غَفَرَ الله لَهُ وَاَلَحَقَهُ بی حَیثُ کَنتُ فی الجَنَةِ:ای فاطمه هرکس برای تو صلوات بفرستد، خداوند او را می آمرزد و من در هر جای بهشت باشم، او را به من ملحق خواهد ساخت» (مستدرک الوسائل، نوری، ج 10، ص 211).
یکی از مهمترین عباراتی که توسط آن به وجود مقدس حضرت زهرا (سلام الله علیها) توسل جسته می شود و در ادامه به مآخذ آن اشاره می شود، عبارت است از:
«اللهُمَ انی أسألُکَ بِحَقِ فاطمةَ وَ أَبیِها وَ بَعلِها وَ بَنیها وَ السِّرِّ المُستَودَعِ فیها ...».
در عبارتی دیگر، با اندکی اختلاف، این توسل صلوات بر آن حضرت گشته و می¬خوانیم:
«اللهُمَ صل علی فاطمةَ وَ أَبیِها وَ بَعلِها وَ بَنیها وَ السِّرِّ المُستَودَعِ فیها بعدد ما احاط به علمک».
یکی از مهمترین عباراتی که توسط آن به وجود مقدس حضرت زهرا (سلام الله علیها) توسل جسته می شود، عبارت است از: «اللهُمَ انی أسألُکَ بِحَقِ فاطمةَ وَ أَبیِها وَ بَعلِها وَ بَنیها وَ السِّرِّ المُستَودَعِ فیها ...». |
در این مجال در پی آنیم تا با تحلیل و بررسی نظریات گوناگون به بیان مفهوم «سر مستودع» یا به عبارتی سری که در وجود حضرت زهرا (سلام الله علیها) به ودیعه گذاشته شده است، بپردازیم.
هدف از این نوشتار، آشنایی بیشتر با بانوی دو عالم (سلام الله علیها) و پاسخگویی به سوالاتی نظیر پرسشهای ذیل می¬باشد:
- آیا عبارت مشهور در صلوات بر حضرت زهرا (سلام الله علیها) با همین الفاظ در منابع روایی آمده است؟
- چه مصداقی برای سر مستودع وجود دارد؟
از این رو، برای دریافت دقیق عبارات وارد شده در توسل و استغاثه به ائمه معصومین (علیهم السلام) و به ویژه حضرت زهرا (سلام الله علیها)، فهم استوار از متون روایی ضروری است.
فرضیه اصلی در این نوشتار این است که آن گونه که از محتوای واژ? «سر» دریافت می¬گردد، مصداق و مفهوم آن بر دیگران پوشیده است و فرضیه¬های رقیب که به تعیین مصداقی و مفهومی سر مستودع پرداخته اند، با چالش مواجه است.
اگر چه سخن پیرامون این موضوع، در برخی منابعی که در ادامه به بیان آنها خواهیم پرداخت به صورت پراکنده آمده است، اما آنچه در این مجال بدان پرداخته می شود، گردآوری کامل این نظرات و جمع بندی و تحلیل از مجموع? آنها، با روشی توصیفی- تحلیلی است.
2. مأخذشناسی روایت
با اغماض از اختلافاتی که در ابتدا و انتهای عبارت مشهور «اللهُمَ صل علی فاطمةَ وَ أَبیِها وَ بَعلِها وَ بَنیها وَ السِّرِّ المُستَودَعِ فیها بعدد ما احاط به علمک» وجود دارد، به تتبع پیرامون «فاطمةَ وَ أَبیِها وَ بَعلِها وَ بَنیها وَ السِّرِّ المُستَودَعِ فیها» در منابع روایی می پردازیم.
با کاوش در منابع روایی متقدم و متأخر، به دست می آید که عبارت «و السر المستودع فیها»، ظاهراً در منابع روایی نیامده، امّا از توصیه¬های آیت الله العظمی مرعشی نجفی (1276- 1369 ق.) است. ایشان در وصیت نامه خود به قرائت مداوم این دعا در قنوت نماز یومیه تأکید می فرمایند: «اللهُمَ انی أسألُکَ بِحَقِ فاطمةَ وَ أَبیِها وَ بَعلِها وَ بَنیها وَ السِّرِّ المُستَودَعِ فیها أَن تُصلیَ علی مُحَمَدٍ وَ آلِ مُحَمَدٍ وَ أَن تَفعَل بِى ما أنت أهْلُهُ وَ لا تَفعَل بی ما أنا أَهلُه» (قبسات من حیاة سیّدنا الأستاذ آیه الله العظمی السید شهاب الدین المرعشی النجفی قدس سره الشریف، علوی، ص 124)
با تتبع در منابع روایی متقدم و متأخر، آنچه به دست می آید این است که عبارت «و السر المستودع فیها»، ظاهراً در منابع روایی نیست، امّا از توصیه های آیت الله العظمی مرعشی نجفی است. |
در برخی کتب نیز تحت عنوان توسل به حضرت زهرا (سلام الله علیها) از قول مرحوم ملا علی معصومی همدانی (1312- 1398 ق.) نقل شده است که برای توسل به حضرت زهرا (سلام الله علیها) به عدد ابجد نام مقدس فاطمه (سلام الله علیها)، 530 بار ذکر «الهی بحق فاطمة وأبیها و بعلها و بنیها والسر المستودع فیها...» یا عبارت «اللهُمَ صل علی فاطمةَ وَ أَبیِها وَ بَعلِها وَ بَنیها وَ السِّرِّ المُستَودَعِ فیها بعدد ما احاط به علمک» گفته شود (فاطمه الزهرا سلام الله علیها بهجه قلب المصطفی صلی الله علیه و آله، رحمانی همدانی، ص 252؛ صحیفه الزهرا علیها السلام، قیومی، ص 304).
باید توجه داشت این روایت، اگرچه برای آن سندی در کتب حدیث نیامده، اما مضمون آن مطابق با روایات شریفی است که در حق حضرت صدیقه کبری (سلام الله علیها) وارد شده است.
به عنوان نمونه شبیه به این عبارات در کتاب مستدرک الوسائلآمده است:
«اللهُمَ رب الکَعبَةِ وَ بانیِها وَ فاطِمةَ وَ ابیِها وَ بَعلِها وَ بَنیها نَوِّر بَصَری وَ بَصیرَتی» (مستدرک الوسائل، نوری، ج 1، ص 446).
همچنین عبارات «صلوات الله علیها و علی ابیها و بعلها و بنیها» ، یا «صلی الله علیها و علی ابیها و بعلها و ولدها الطاهرین...» و یا «صلی الله علیها و علی ابیها و بعلها و بنیها» در منابع متعددی ذکر شده است.
حتی در برخی روایات نظیر «فاطمة مهجة قلبی و ابناها ثمرة فؤادی و بعلها نور بصری و الأئمة من ولدها أمناء ربی و حبل ممدود بینه و بین خلقه من اعتصم به نجا و من تخلف عنه هوى» با واژگانی مشابه با الفاظ صلوات مشهوره مواجه می گردیم (نهج الایمان، ابن جبر، ص 205؛ ینابیع الموده، قندوزی، ج 1، ص 243). بنابراین تنها عبارت «السر المستودع» در منابع متقدم ذکر نگشته اما صلوات بر حضرت زهرا (سلام الله علیها) و پدر و همسر و فرزندان بزرگوارشان (علیهم السلام) آمده است.
شایان ذکر است این عبارت و مشابه آن در زیارات برخی از معصومین همچون امام کاظم (علیه السلام) (وسائل الشیعه، حر عاملی، ج 5، ص 135؛ بحارالأنوار، ج 99، ص 16) و امام حسن عسگری (علیه السلام) (الهدایه الکبری، الخصیبی، ص 31) یا در خصوص برخی از اصحاب امام صادق (علیه السلام) (وسائل الشیعه، حر عاملی، ج 27، ص 145) به کار رفته است.
3. مصداق سر مستودع
در منابع مختلف در خصوص مصداق سر مستودع نظریات گوناگونی مطرح شده است که به بیان مهمترین آنها می پردازیم :
3-1. امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
بسیاری از افرادی که درصدد تعیین مصداق برای سرّ به ودیعت گذاشته در حضرت زهرا (سلام الله علیها) برآمده اند، مراد از آن را حضرت بقیه الله الاعظم (اروحنا فداه) می دانند (صراط النجاه، تبریزی، ج 10، ص 384، 389؛ الاسرار الفاطمیه، فاضل مسعودی، ص 56؛ کلمات لمعنی السر المستودع فیها، شهرودی، http://ahlalb.hooxs.com/t351-topic).
ضمن آنکه به دلیل تشابه میان این تعبیر با زیارت حضرت نرجس خاتون (سلام الله علیها) که عبارات «السَّلامُ عَلى والِدَةِ الْإِمامِ، وَالْمُودَعَةِ أَسْرارِ الْمَلِکِ الْعَلّامِ، وَالْحامِلَةِ لِأَشْرَفِ الْأَنامِ» و «وَالْمُسْتَوْدَعَةُ أَسْرارِ رَبِّ الْعالَمینَ» در آن آمده است (بحارالانوار، ج 99، ص 70) این احتمال تقویت می گردد.
بسیاری از افرادی که در صدد تعیین مصداق برای سرّ به ودیعت گذاشته در حضرت زهرا (سلام الله علیها) برآمده اند، مراد از آن را حضرت بقیه الله الاعظم (اروحنا فداه) می دانند. |
3-2. حضرت محسن (علیه السلام)
برخی بر این باورند که حضرت محسن (علیه السلام) که پیش از ولادت در اثر صدمات و لطمات به حضرت زهرا (سلام الله علیها) سقط شد، سر مستودع الهی در وجود مبارک آن حضرت (سلام الله علیها) است (حاشیه الاسرار الفاطمیه، علوی، ص 18).
3-3. ظهور امامت و ولایت از نسل حضرت زهرا (سلام الله علیها)
روایات متعددی دال بر این است که امامت از نسل حضرت زهرا (سلام الله علیها) است و منحصر در وجود مبارک ایشان است (الاسرار الفاطمیه، فاضل مسعودی، ص 56؛ کلمات لمعنی السر المستودع فیها، شهرودی، http://ahlalb.hooxs.com/t351-topic).
بعضی از این روایات عبارتند از:
- «إن الله نظر نظرة ثالثة فاختار منهم بعدی اثنی عشر وصیا من أهل بیتی و هم خیار أمتی منهم أحدعشر إماما بعد أخی واحدا بعد واحد... وأمّهم ابنتی فاطمة» (کتاب سلیم بن قیس، ص 236)؛
- روایت معروف به «حدیث لوح» که بنا بر فرمایش حضرت زهرا (سلام الله علیها) لوحى است که خداوند عزوجل آن را به رسولش محمد مصطفى (صلی الله علیه و آله) اهدا نمود. در این لوح نام پدر و همسر و اوصیای پس از او که از فرزندان گرامش هستند آمده است (ر.ک: الأمالی، طوسی، ص 291).
3-4. حلقه وصل بودن حضرت زهرا (سلام الله علیها) بین نبوت و امامت
آن حضرت بضعه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و همسر امیر مومنان علی بن ابیطالب (علیه السلام) بوده و مادر حسنین (علیهما السلام) و ائمه معصومین (علیهم السلام) است؛ و بدین جهت این صفتی است که نظیر آن برای فردی در عالم نیست و به این اعتبار باید به این سر مخزون در ذات آن حضرت، در تقرب به خداوند متعال توسّل و تمسّک جست (مرکز الابحاث العقائدیه، http://www.aqaed.com/faq/1443/).
3-5. امر ائمه اطهار (علیهم السلام)
در روایات آمده است:
- «إن أمرنا سّر مستتر وسّر لا یفیده إلا سّر وسّر على سّر مقنع بسّر» (بحارالأنوار، ج 2، ص 71)؛
- «إن أمرنا هذا مستور مقنع بالمیثاق فمن هتک علینا أذله الله» (الکافی، ج 2، ص 226)؛
- «أن أمرنا هو الحق وحق الحق وهو الظاهر وباطن الظاهر وباطن الباطن وهو السّر وسّر السّر وسّر المستسر وسّر مقنع بالسر» (بحارالأنوار، ج 2، ص 71).
توضیح اینکه امر ائمه (علیهم السلام)، همان سرّ خداوند متعال است که در وجود حضرت زهرا (سلام الله علیها) به ودیعت گذاشته شده (الاسرار الفاطمیه، فاضل مسعودی، ص 57) و چون حضرت زهرا (سلام الله علیها) حجّت خدا بر ائمه (علیهم السلام) است، اسرار به ودیعت گذاشته در او، نزد ائمه اطهار (علیهم السلام) شناخته شده می باشد و آنان محافظ اسرار این امر بوده اند: «السلام علی محال معرفه الله و مساکن برکه و حفظه سر الله و حمله کتاب الله» (من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 610).
3-6. علوم ربانی حضرت زهرا (سلام الله علیها)
حضرت زهرا (سلام الله علیها) عالمه غیر معلمه و صاحب علوم الهی بود و بنابر روایات از جانب ملائکه محدّثه بود که از جمله مصادیق آن مصحف حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به شمار می رود (الاسرار الفاطمیه، فاضل مسعودی، ص 57؛ کلمات لمعنی السر المستودع فیها، شهرودی، http://ahlalb.hooxs.com/t351-topic). این مصحف که از مواریث اختصاصی ائمه اطهار (علیهم السلام) محسوب می شود، سری است که جز اهل بیت (علیهم السلام) از آن مطلع نیستند.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) عالمه غیر معلمه و صاحب علوم الهی بود و بنابر روایات از جانب ملائکه محدّثه بود که از جمله مصادیق آن مصحف حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به شمار می رود. |
3-7. اسم اعظم الهی
در روایات آمده است که ائمه اطهار (علیه السلام) اسم اعظم الهی را می دانسته اند؛ و حضرت زهرا (سلام الله علیها) خود، اسم اعظم الهی است که اگر خدا را به نام او بخوانی مستجاب می گردد (الاسرار الفاطمیه، فاضل مسعودی، ص 60).
3-8. مقام ومنزلت بلند آن حضرت نزد خداوند تبارک و تعالی
آن حضرت (علیها السلام) علت غایی برای خلق عالم بوده: «لولاک لما خلقت الافلاک و لولا علی لما خلقتک و لولا فاطمه لما خلقتکما» (مجمع النورین، مرندی، ص 187) و محور وجود و قطب عالم در حدیث کساء حضرت زهرا (سلام الله علیها) است: «هم فاطمه و ابوها و بعلها و بنوها» (همان، ص 27) و این سری است که در وجود حضرت به ودیعت گذاشته شده است (الاسرار الفاطمیه، فاضل مسعودی، ص 59؛ الحق المبین، کورانی عاملی، ص 302؛ کلمات لمعنی السر المستودع فیها، شهرودی، http://ahlalb.hooxs.com/t351-topic).
3-9. نقش فعال آن حضرت در بقای شریعت و دفاع از مقام ولایت و امامت
خطبه های حضرت زهرا (سلام الله علیها) و مصائب ایشان پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در دفاع از مقام ولایت و امامت امیر مؤمنان علی بن ابیطالب (علیه السلام) سر به ودیعت گذاشته در وجود حضرت صدیقه کبری (علیها السلام) است (کلمات لمعنی السر المستودع فیها، شهرودی، http://ahlalb.hooxs.com/t351-topic).
3-10. مظلومیت آن حضرت
مظلومیت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و مخفی ماندن مصائبی که بر آن حضرت تحمیل شدن و حتی قبر پنهان ایشان، اسرار به ودیعت نهاده شده در وجود حضرت زهرا (سلام الله علیها) است (مرکز الأبحاث العقائدیه، http://www.aqaed.com/faq/1443/).
4. نقد و جمع بندی :
در نقد و جمع بندی این نظریه ها باید گفت که اینها تنها احتمالاتی است که داده شده و این همچنان سری از اسرار الهی است که جز خدا و رسولش و اهل بیت (علیهم السلام) نمی دانند. زیرا این مطلب اگر سر است، معنای آن بر ما ناشناخته است، و اگر ما بدان علم پیدا می کردیم، از سر بودن خارج می گشت و تنها راه شناخت آن از طریق معصوم است و افهام قاصر ما را بدان راهی نیست (الف مسأله فی بلاد الغرب، حسینی شیرازی، ص 22؛ الاسرار الفاطمیه، فاضل مسعودی، ص 55؛ حقیقه السر المستودع فی الزهرا علیها السلام، عاملی، جعفر مرتضی).
مصداق های ذکر شده برای سر مستودع، تنها احتمالاتی است که داده شده و این همچنان سری از اسرار الهی است که جز خدا و رسولش و اهل بیت (علیهم السلام) نمی دانند. |
افزون بر این مطلب که دربار? همه احتمالات بیان شده صادق است، برخی نکات دیگر نیز به نظر می رسد:
- بر احتمال برای تعیین مصداق برای سرمستودع اعم از آنکه امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، حضرت محسن (علیه السلام) و یا ائمه اطهار (علیهم السلام) باشند این اشکال وارد است که اگر هر یک از این موارد سری از اسرار به ودیعت گذاشته شده در وجود حضرت فاطمه (سلام الله علیها) باشد، مسائل پوشیده و مخفی نبوده اند، به ویژه مساله امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و وعده الهی از مسائل مسلم نزد اکثر مسلمانان است و سری پوشیده نیست. ضمن آنکه لفظ بنیها مشتمل بر همه فرزندان حضرت زهرا (سلام الله علیها) و معصومین (علیهم السلام) است و معنایی ندارد که سر مستودع مصداقی باشد که بنیها نیز در صدد بیان همان مصداق است. مگر آنکه گفته شود این از جهت ذکر خاص بعد از عام است تا افاده حصر و اختصاص کند (الاسرار الفاطمیه، فاضل مسعودی، ص 56، 57).
- برخی از آنچه ذکر شد نظیر نقش فعال آن حضرت در بقای شریعت و دفاع از مقام ولایت و امامت، مقام ومنزلت بلند آن حضرت نزد خداوند تبارک و تعالی، حلقه وصل بودن حضرت زهرا (سلام الله علیها) بین نبوت و امامت وظهور امامت و ولایت از نسل حضرت زهرا (سلام الله علیها) سر نیست، بلکه از فضائل آن حضرت به شمار می رود.
- سه مورد دیگر یعنی علوم ربانی آن حضرت (سلام الله علیها)، امر ائمه اطهار (علیهم السلام) و اسم اعظم الهی، اگر چه سر است اما تنها احتمالاتی است که مطرح شده و قرینه ای برای اثبات آن به نظر نمی رسد.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) سری از اسرار عظمای الهی است و حقیقت و مقام رفیع او را کسی جز خداوند متعال و اهل بیت (علیهم السلام) نمی داند. |
5. نتیجه گیری
حضرت زهرا (سلام الله علیها) سری از اسرار عظمای الهی است. حقیقت و مقام رفیع او را کسی جز خداوند متعال و اهل بیت (علیهم السلام) نمی دانند. در حضرت زهرا (سلام الله علیها) سری است، همان گونه که در شب قدر سری است که آن را جز مقربان نمی شناسند: و ما ادریک ما لیله القدر.
از این رو، آن گونه که التجاء به خداوند متعال در ظرف زمان شب قدر بر بندگان ضروری است، استغاثه و توسل به ظرف رفیع وجودی حضرت زهرا (سلام الله علیها) با ادعیه و نمازهای مأثوره در خصوص آن بانوی مکرمه (سلام الله علیها)، در همه ادوار شایسته است، اگر چه حتی زوایای وجودی آن حوراء انسیه (سلام الله علیها) همچون شب قدر بر ما مخفی و نهان بوده و سری از اسرار الهی قلمداد گردد.
علیّه رضاداد - دکترای علوم قرآن و حدیث
http://www.aqr.ir/Portal/home/?news/187102/274278/292141/%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA
منظور از عبارت (والسر المستودع فیها) چیست؟
جواب: عبارت «والسر المستودع فیها» در صلوات بر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وارد شده است و ما آن صلوات را در کتاب«صحیفه مهدیه مترجم ص 408» (چاپ هفدهم) نقل کرده ایم و در آنجا گفته ایم که به نظر برخی از بزرگان، مقصود از «سر مستودع»، حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه می باشند . بنابراین امکان چنین معنایی وجود دارد.
جالب توجه است که نظیر چنین تعبیری در زیارت حضرت نرجس خاتون علیها السلام نیز آمده است و ما آن را در ص 644 «صحیفه مهدیه» آورده ایم که بر تقویت احتمال مذکور می افزاید .
نقطه اشتراک میان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها ـ که این عبارات درباره آن دو بزرگوار وارد شده است ـ وجود مبارک امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشد که آن حضرت از نسل آن دو بزرگوار می باشند.
در توضیح مطلب چنین می گوییم: حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به دلیل حدیث «ولولا فاطمة لما خلقتکما» منشأ اصلی خلقت و ایجاد «سر مستودع» (یعنی امام عصر ارواحنا فداه) می باشند و حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها منشأ تولد «سر مستودع» هستند.
بنابراین همانگونه که در حدیث کساء ، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در میان پنج تن محور اصلی هستند ، در این صلوات نیز آن بزرگوار محور اصلی هستند و در این صلوات از حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه نیز ـ که آن حضرت پس از پنج تن آل عبا طبق برخی از روایات (وتاسعهم قائمهم وهو افضلهم) افضل از سایر ائمه علیهم السلام می باشند ـ یاد شده است .
زیرا آن حضرت، صاحب « الدولة الفاطمیة» هستند که در آن دولت، آن بزرگوار همه اسرار را آشکار ساخته و به «سر» بودن آنها پایان می بخشند. همان گونه که حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمودند:
مامن علم الا وانا افتحه وما من سر الا والقائم یختمه.
هیچ علمی نیست مگر آنکه من آن را افتتاح نمودم و هیچ سری نیست مگر اینکه قائم آن را پایان می بخشد.
انشاء الله هرچه زودتر با فرارسیدن دولت فاطمیه? حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه، آن «سر مستودع» و همه اسرار خلقت ، ظاهر و آشکار شود.
{پایگاه علمی المنجی}
http://www.almonji.com/fa/node/296
**************************************************
معنی عبارت "و سر المستودع فیها" در صلوات بر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) چیست؟ - 24 ساله - فوق لیسانس
پاسخ
با عرض سلام و تحیت.
دوست محترم!
مراد از "السر المستودع فیها" حضرت محسن است که در هنگام هجوم به بیت حضرتش سقط شد. معنی عبارت هم موجود پوشیده ـ (سرّ) ـ ای که خداوند در بدن مبارک حضرتش به ودیعه گذارده بوده ـ (المستودع فیها) ـ است.
با آرزوی توفیق.
موسسه ذکر ـ قم.
باستانی.
{نقل از سایت تبیان}
****************************************************
معنی عبارت "و سر المستودع فیها " در صلوات بر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) چیست؟
{نقل از سایت المکتب}
سرّ در عالم
هیچ شیئی در عالم وجود نیست مگر آن که دارای ظاهری و باطنی است. ظاهرش همان است که برای همه انسانها قابل درک است و باطنش آن چیزی است که جز دارندگان عقلهای فروزان، که به ظاهر امور بسنده نکرده و از آن به عنوان راهی برای رسیدن به باطن و حقیقت استفاده میکنند، از عهدة درک آن برنمیآیند.
ایشان همانانی هستند که قرآن کریم از ایشان از عنوان اهل تفکر، تدبر، تعقل و صاحبان خرد نام برده است.
معنای رایج «سرّ» عبارت از چیزی است که پیچیده و در نتیجه پوشیده باشد. چنین چیزی وجود [خارجی] ندارد، زیرا تمام آنچه در عالم طبیعت است، ظاهر میباشد یا حداکثر آن که غالب انسانها به دنبال آن نیستند؛
مانند معادنی که بیش از میلیونها سال در درون زمین مخفی بود و مردم به آن توجهی نداشتند اما همین که متوجه آن شدند و دربارهاش به جستوجو و کاوش پرداختند به آن دست یافتند. این وصف دربارة سایر امور علمی و فکری نیز وجود دارد و تنها تفاوت در رسیدن یا نرسیدن افراد [به حقیقت سرّ] است
بنابراین ممکن است مطلبی نسبت به شخص زید که به واقع امر آگاه نیست، سرّ باشد اما نسبت به عمرو که نسبت به آن امر آگاهی یافته است، سرّ نباشد.همچنین ممکن است مسئلهای برای یک شخص در یک زمان معین سر باشد اما در زمان دیگرنباشد.1
مصادیق ظاهر و باطن
از بارزترین اموری که دارای ظاهر و باطن است میتوان موارد زیر را نام برد:
1. خداوند متعال: او ظاهر و باطن است چنان که خود فرموده است:
هو الأوّل و الآخر و الظّاهر و الباطن و هو بکلّ شیءٍ علیمٌ.2
اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چیزی داناست.
این دو اسم ـ ظاهر و باطن ـ به وجوه متعددی تفسیر شده است که مهمترین آن عبارت است از اینکه، خداوند متعال به وسیلة آیاتش، که آنها را در موارد قدرت و آثار حکمت خویش آشکار ساخته، ظاهر است در حالیکه از وجه کنه و حقیقت ناپیدایش باطن است.
3
2.قرآن کریم: از رسول خدا(ص) روایت شده است که فرمودند:
هیچ آیهای در قرآن نیست مگر آن که دارای ظاهر و باطنی است.4
3.امامان(ع): ائمه اطهار(ع) دارای ظاهر و باطناند. ظاهرشان عبارت از اعمالی ظاهری است که در ارتباط با افراد بشر و در تعامل با انسانها از ایشان صادر شده و باطنشان عبارت از حقیقت ایشان است که آن را جز کسی که خدا او را برای این امر برگزیده باشد، نمیتواند درک نماید.
روایات شریف بعضی از اسرار [امامت] و مهمترین آن را چنین برشمردهاند:
الف) امامان(ع) دارای [مقام] ولایت تکوینی و تشریعی هستند؛
ب) امامان(ع) دارای مقام محمود، که دیگری را امکان وصول بدان نیست، هستند؛
ج) نزد امامان(ع) علم مکنون مخزون، معارف الهی، اسم اعظم [خداوند] و علوم والای دیگری موجود است؛
د) نزد امامان(ع) اسرار قرآن کریم موجود است، بلکه ایشان خود، سرّ قرآناند؛ و روایات مبارکی وجود دارد که مشتمل بر بیان بخشی از این اسرار عجیب است، که توجه خوانندگان را به بعضی از آنها جلب میکنیم.
از پیامبر اکرم(ص) روایت شده که به حضرت علی(ع) فرمودند:
ای علی، خداوند به من فرمود: ای محمد، من علی را همراه دیگر انبیا ـ باطناً ـ ولی همراه تو ـ ظاهراً ـ مبعوث نمودم.5
از همان حضرت(ص) روایت شده است که فرمودند:
ظاهر من نبوت و باطن من ولایت است.6
و) ظاهرم، نبوت و باطنم غیبی است که قابل درک نیست.7
آن حضرت(ص) میفرماید:
فاطمه، حوری انسانی است.8
همانا در رابطه با هر یک از شرایط حضرت فاطمه زهرا(س) اسرار ویژهای وجود دارد؛
سری در خلقت ایشان از طعام بهشتی،
سری در حمل حضرت در شکم مادر،
سری در ازدواج با امام امیرالمؤمنین علی(ع)،
سری در ولادت دو امام همام حسنین(ع) توسط آن حضرت،
و سرّی در شهادت و تدفین آن حضرت.
از اینجاست که در دعا میخوانیم:
اللّهمّ إنّی اسألک بحقّ فاطمة و أبیها و بعلها و بنیها و السرّ السمتودع فیها.
خداوندا از تو درخواست میکنم به حق فاطمه و پدرش، شوهر و فرزندانش و آن سرّ به ودیعت نهاده شده در او.
در تفسیر «السرّ المستودع فیها» موارد زیر ذکر شده است:
الف ـ امام مهدی(ع)؛
ب ـ امامت و ولایت؛
ج ـ امر ائمه(ع)؛
د ـ علوم ربانی؛
معنای سر این است و این که چه سری با حضرت فاطمه(س) است همان طور که از نامش پیداست سر است و نمی دانیم و انچه که کفته شده برداشتهایی است که علما از روایات داشتند.
پی نوشت:
1. کلمة الإمام المهدی(ع)، ص256.
2. سورة حدید ، آیة 3.
3. مفاهیم القرآن، ج6، ص134.
4. میزان الحکمة، ماده «قرآن».
5. الأسرار العلویّة، ص181.
6. الأسرار الفاطمیه، ص18.
7. همان.
8. همان، ص323.
و من یتق اللّه یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب و من یتوکل علی اللّه فهو حسبه ان اللّه بالغ امره قد جعل اللّه لکل شی ء قدرا
به نام خدا
فضایل دهگانه حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)
در برابر فضائل عظیم اهل بیت(ع) و مقامات فوق العاده آنها در درگاه خداوند، همیشه این دغدغه خاطر برای بعضی از افراد که در متن مسائل نیستند وجود دارد که نکند این همه فضائل نتیجه خوشبینی فوق العاده دوستان، و برداشتهای علاقمندان و عاشقان این مکتب باشد .
آنها چون به اهل بیت(ع) عشق میورزند، و همه چیز را از همین دریچه میبینند، هر کسی هر فضیلتی را بگوید یا احتمال دهد به آن مؤمن میشوند، خواه سند معتبری داشته باشد یا نه، و از قدیم گفته اند
1 .
اگر بر دیده مجنون نشینی
به غیر از خوبی لیلی نبینی!
اینجاست که برای رفع هر گونه سوء ظن از این دور افتادگان، و اطمینان خاطر بیشتر دوستان و نزدیکان، به منابع دیگران مراجعه میکنیم، و اهل بیت پیامبر(ص) را در آئینه افکار و کتابها و نوشتههای معروف و مشهور و دست اول آنها مشاهده میکنیم. در مجموع این نوشتار حتی یک روایت از منابع شیعه نقل نشده، و در میان اهل سنت نیز به سراغ کتابهائی رفتهایم که از معروفترین و مهمترین کتب حدیث و تاریخ و تفسیر آنها است. .1 برترین بانوی جهان در روایات فراوانی که در منابع معروف اهل سنت آمده تصریح شده است که فاطمه زهرا(س) افضل زنان جهان بود، آن سخنی است که پیغمبر اکرم(ص) آن را به تعبیرات مختلف بیان فرموده است: «اِنَّ اَفْضَلَ نِساءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ خَدیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلِد، وَ فاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّد، وَ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرانَ، وَ آسِیَةُ بِنْتُ مُزاحِم;(2) برترین زنان بهشت خدیجه دختر خویلد، و فاطمه دختر محمّد، و مریم دختر عمران، و آسیه دختر مزاحم [همسر فرعون».[ .2 بانوی بهشتی نخستین سنگ بنای وجود انسان، انعقاد نطفه اوست، چرا که به هر حال نطفه است که قسمت مهمی از ارزشهای وجودی انسان را در بر دارد، و به همین دلیل در روایات اسلامی دستورهای زیادی وارد شده که این سنگ زیر بنا درست نهاده شود. هنگامی که به تاریخ زندگی بانوی اسلام فاطمه زهرا(علیها السلام) مراجعه میکنیم میبینیم او در این زمینه یک وضع استثنائی دارد که در تاریخ شخصیتهای بزرگ جهان اعم از مرد و زن بی نظیر است، بهتر است این سخن را از زبان پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بشنویم: ابن عباس میگوید: پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) زیاد فاطمه را میبوسید، روزی عایشه عرض کرد: شما زیاد فاطمه را میبوسید؟ رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: (این دلیلی دارد) در شب معراج هنگامی که جبرئیل مرا وارد بهشت کرد، از تمام میوههای بهشتی به من داد، و از عصاره آنها نطفه فاطمه در رحم خدیجه منعقد شد. «فَاِذَا اشْتَقْتُ لِتِلْکَ الثِّمارِ قَبَّلْتُ فاطِمَةَ فَاَصَبْتُ مِنْ رائِحَتِها جَمِیعَ تِلْکَ الثِّمارِ الَّتی اَکَلْتُها;(2) هنگامی که مشتاق آن میوههای بهشتی میشوم، فاطمه را میبوسم و از بوی او بوی تمام آن میوهها را که در آن شب خوردم استشمام میکنم». .3 فاطمه(علیها السلام) محبوب ترین افراد نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) در حدیثی از زبان عایشه میخوانیم که میگوید:«ما رَاَیْتُ اَحَداً اَشْبَهَ کَلاماً وَ حَدِیثاً مِنْ فاطِمَةَ بِرَسُولِ اللهِ(صلی الله علیه وآله) وَ کانَتْ اِذا دَخَلَتْ عَلَیْهِ رَحَّبَ بِها، وَ قامَ اِلَیْها، فَاَخَذَ بِیَدِها فَقَبَّلَها، وَ اَجْلَسَها فِی مَجْلِسِهِ;(3) من هیچ کس را در سخن گفتن از فاطمه شبیه تر به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) ندیدم، هنگامی که وارد بر پدر میشد به او خوش آمد میگفت، و در برابر دخترش فاطمه بر میخاست، دست او را میگرفت و میبوسید، و او را در جای خود مینشاند». . 4مقام قرب فاطمه(علیها السلام) در پیشگاه خدا در «صحیح ترمذی» از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله)نقل میکند که فرمود: «اِنَّما فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی یُؤْذِینِی ما آذاها وَ یَنْصَبُنِی ما نَصَبَها;(4) فاطمه پاره تن من است، آنچه او را آزار دهد مرا آزار میدهد و آنچه او را به زحمت افکند مرا به زحمت میافکند». بدیهی است علاقه پدر و فرزندی هرگز نمیتواند چنین پدیده ای را توجیه کند، زیرا پیغمبر به عنوان «رسول الله» چیزی را اراده نمیکند جز آنچه خدا اراده کند، و هماهنگی خشنودی و رضای فاطمه با خشنودی و رضای خدا و پیامبر دلیلی جز محو اراده او در اراده و خواست خدا ندارد. این نکته نیز شایان دقت است که معمولا جمله «فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی» را به معنای فاطمه پاره تن من است، تفسیر و ترجمه میکنند، در حالی که در این جمله سخنی از تن در میان نیست، بلکه مفهوم حدیث این است که فاطمه(علیها السلام)پاره ای از وجود و هستی پیامبر(صلی الله علیه وآله) است، هم از نظر جسمی و هم روحی، در خود روایات نیز شاهد بر این معنا داریم که به خواست خدا خواهد آمد. .5زهد و ایثار فاطمه(علیها السلام( ابن حجر و دیگران در روایتی از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل کرده اند، او هنگامی که از سفر باز میگشت نخست به سراغ دخترش فاطمه زهرا(علیهاالسلام) میآمد، و مدتی نزد او میماند، ولی یک بار برای فاطمه زهرا(علیهاالسلام) دو دستبند از نقره و همچنین یک گردنبند و دو گوشواره ساخته بودند، و پرده ای بر در اطاق آویزان کرده بود. هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه وآله) وارد شد و این منظره را دید بیرون آمد در حالی که آثار غضب در چهره اش نمایان بود، به مسجد آمد و بر منبر نشست. فاطمه(علیها السلام) دانست که ناخشنودی پیغمبر(صلی الله علیه وآله) به خاطر همان مختصر زینت است، همه را نزد پدر فرستاد تا در راه خدا صرف کند. هنگامی که چشم پیامبر(صلی الله علیه وآله) به آن افتاد سه بار فرمود:«فَعَلَتْ، فِداها اَبُوها».(5) فاطمه آنچه را که میخواستم انجام داد، پدرش به فدایش باد. هر زمان زکریا وارد محراب او میشد غذای مخصوصی در آن جا میدید. از او پرسید: ای مریم! این را از کجا آورده ای؟ گفت: این از سوی خداست، خداوند به هر کس بخواهد بی حساب روزی میدهد. 6. مقام علمی فاطمه(علیهاالسلام) در «مسند احمد» از امّ سلمه (یا طبق روایتی ام سلمی) چنین آمده : وقتی فاطمه(علیهاالسلام) به همان بیماری که به وفاتش منتهی گشت، بیمار شد من از او پرستاری میکردم، روزی حالتش را از همه روز بهتر دیدم، علی(علیه السلام) به دنبال کاری رفته بود، فاطمه(علیها السلام) به من فرمود: آبی بیاور تا غسل کنم، آب آوردم و او غسل کرد، غسلی که بهتر از آن ندیده بودم. سپس فرمود: لباسهای تازه ای برای من بیاور، لباسها را آوردم و به او دادم، و او پوشید. سپس فرمود: بسترم را در وسط اطاق بیفکن، من این کار را کردم، او دراز کشید و رو به قبله کرد، و دستش را زیر صورتش گذاشت، سپس فرمود: ای ام سلمه! [ام سلمی] من الان از دنیا میروم (و به ملکوت اعلا میشتابم) در حالی که پاک شده ام، کسی روی مرا نگشاید. این سخن گفت و چشم از جهان پوشید!(6) این حدیث به خوبی نشان میدهد که فاطمه از لحظه مرگش آگاه و با خبر بوده، و بی آن که نشانههای آن در او باشد، آماده رحلت از این جهان گشت، و از آن جا که هیچ کس لحظه مرگ را جز به تعلیم الهی نمیداند این نشان میدهد که از سوی خدا به او الهام میشد. آری، روح او با عالم غیب مربوط بود، و فرشتگان آسمان با او سخن میگفتند. به علاوه مطابق روایات گذشته حتی او از مریم دختر عِمران و مادر حضرت عیسی برتر بود، و همین امر کافی است، زیرا قرآن با صراحت میگوید: مریم با فرشتگان خدا سخن میگفت، آیات متعددی در این زمینه در سوره مریم و آل عمران وجود دارد. بنابراین فاطمه(علیها السلام) دخت گرامی پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) به طریق اولی باید بتواند با فرشتگان آسمان هم سخن شود.(7) .7 کرامات فاطمه زهرا(علیها السلام) بسیاری از مفسّران اهل سنّت مانند زمخشری و سیوطی در ذیل آیه شریفه : «کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّی لَکِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللهِ إِنَّ اللهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَاب);(6) هر زمان زکریا وارد محراب او میشد غذای مخصوصی در آن جا میدید. از او پرسید: ای مریم! این را از کجا آورده ای؟ گفت: این از سوی خداست، خداوند به هر کس بخواهد بی حساب روزی میدهد»(. از جابربن عبدالله نقل کرده اند که : رسول خدا(صلی الله علیه وآله) چند روز بود غذایی نخورده بود، و کار بر او مشکل شد، به منزل همسرانش سر زد هیچ کدام غذایی نداشتند، سرانجام به سراغ دخترش فاطمه(علیها السلام)آمد و فرمود: دخترم! غذایی داری من تناول کنم زیرا گرسنه ام؟ عرض کرد: نه بخدا سوگند!هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از نزد او خارج شد، زنی از همسایگان دو قرص نان و مقداری گوشت برای فاطمه(علیها السلام)هدیه آورد، و او آن را گرفت و در ظرفی گذاشت و روی آن را پوشاند و گفت: بخدا سوگند رسول الله(صلی الله علیه وآله) را بر خود و فرزندانم مقدم میدارم! و این در حالی بود که همه گرسنه بودند. حسن و حسین را به سراغ پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرستاد و از او دعوت کرد به خانه بیاید. عرض کرد: فدایت شوم، چیزی خداوند برای ما فرستاده، و من آن را برای شما ذخیره کرده ام. پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: بیاور. و او ظرف غذا را نزد حضرت آورد. هنگامی که پیغمبر سر ظرف را برداشت مملو از نان و گوشت بود، هنگامی که فاطمه آن را دید در تعجب فرو رفت، و فهمید این نعمت و برکتی است از سوی خدا، شکر آن را بجا آورد و بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) درود فرستاد. پیغمبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: دخترم! این را از کجا آورده ای؟عرض کرد: «هُوَ مِنْ عِنْدِ اللهِ إِنَّ اللهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَاب); این از سوی خداست، خداوند به هر کس بخواهد، بی حساب روزی میدهد!»(. پیامبر(صلی الله علیه وآله) شکر خدا را بجا آورد و این جمله را فرمود: «اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذِی جَعَلَکَ شَبِیهَةً بِسَیِّدَةِ نِساءِ بَنِی اِسْرائِیلَ». شکر میکنم خدایی را که تو را شبیه [مریم] بانوی زنان بنی اسرائیل قرار داد. او را فاطمه نام نهاده، زیرا خداوند او و دوستانش را از آتش دوزخ باز داشته است ادامه دارد.......................................................
کلیک کنیدفضایل دهگانه حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)
https://www.google.com/search?q=%D9%81%D8%B6%D8%A7%D8%A6%D9%84+%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA+%D9%81%D8%A7%D8%B7%D9%85%D9%87+%D8%B3&ie=utf-8&oe=utf-8
چکیده:
یکی از سوره های قرآن به نام کوثر میباشد. این سوره در مکه بر پیامبر نازل شد به خاطر زخم زبانهای دشمنان دین و اسلام بود که میگفتند: پیامبر نسلش قطع شد و از این بابت دشمنان خوشحال بودند ولی خداوند برای اینکه پیامبرش را شاد نماید این سوره را بر او نازل نمود و نسل حضرت را در فاطمه زهرا سلام الله علیها قرار داد. در این مقاله به تفسیر سورهی کوثر و واژهی شریف «مبارکه» که یکی از القاب حضرت زهرا علیها السلام میباشد پرداختهایم.
واژگان کلیدی:
کوثر، فاطمه زهرا علیها السلام، ، خیر کثیر، اهل بیت علیهم السلام.
مقدمه
خداوند تبارک و تعالی برای راهنمایی و هدایت خلقش پیامبران و بعد از آنان امامان را فرستاده است. یکی از پیامبران الهی که خاتم آنان میباشد رسول مکرم اسلام است که خیلی از دست امت اذیت شد و حتی خود حضرت در جمله ای میفرماید: ما اوذیت النبی الا ... هیچ پیامبری به اندازهی من اذیت نشد. با همهی این آزارها و اذیتها دست از تبلیغ دین الهی برنداشت و لذا تمامی پیامبران هم مژده دادند که دین کامل توسط پیامبر اسلام به شما معرفی میگردد که در روز عید غدیر با معرفی مولی الکونین امیرالمؤمنین علیه السلام اتمام و اکمال شد. از پیامبر فرزندانی به دنیا آمدند که در زمان حیات پیامبر از دنیا رفتند لذا دشمنان خوشحال شدند و پیامبر را با لقبی زشت «ابتر» یعنی دم بریده و بلاعقب معرفی کردند و خداوند هم سورهی کوثر را نازل نمود و مشتی بر دهان دشمنان اسلام زد و نسل حضرت را در دخترش فاطمه زهرا سلام الله علیها قرار داد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
«إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ * إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ.»
ترجمه آیات
به نام اللَّه که به نیک و بد بخشنده، و به نیکان مهربان است.
محققا ما به تو خیر کثیر (فاطمه سلام الله علیها) دادیم* پس به شکرانهاش براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى کن. * و بدان که محققا شماتتگوى و دشمن تو ابتر و بلا عقب است.
و بعضى از مفسرین به منظور جمع بین دو دسته روایات گفتهاند: ممکن است دو نوبت نازل شده باشد یکى در مکه و بار دیگر در مدینه. (1)
کوثر
الکوثر، فوعل من الکثره و هو الشىء الّذی من شأنه الکثره والکوثر، الخیر الکثیر. (2)
«کوثر مبالغه در کثرت است و به قول زمخشرى « المفرط الکثره»، یعنى چیزى که کثرت آن فزون از حد است. به یک زن بادیهنشین که پسرش از سفر برگشته بود گفتند: «بم آبَ إبنک؟ قالت آبَ به کوثر» یعنى پسرت با چه چیز برگشت؟ گفت: با فایده فزون از حد (کشّاف) راغب گوید: «تکوثر الشىء»، یعنى شىء تا آخرین حد زیاد شد. در قاموس و اقرب آمده: «الکوثر، الکثیر من کل شىء» طبرسى رحمه الله فرموده: «کوثر چیزى است که کثرت از شأن آن است و کوثر، خیر کثیر است.» (3)
کوثر، وصف است که از کثرت گرفته شده و به معنى خیر و برکت فراوان است و به افراد سخاوتمند، کوثر گفته مىشود.
اقوال مختلف درباره کوثر
[اقوال مختلف درباره مراد از «کوثر» و بیان شواهد دال بر اینکه مراد از آن ذریه پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله و سلم) یعنى فرزندان فاطمه (علیها السلام) است].
ولى مفسرین در تفسیر کوثر و اینکه کوثر چیست اختلافى عجیب کردهاند: بعضى گفتهاند: خیر کثیر است؛ و بعضى معانى دیگرى کردهاند که فهرستوار از نظر خواننده مىگذرد:
1- نهرى است در بهشت. 2- حوض خاص رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در بهشت و یا در محشر است. 3- اولاد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است. 4- اصحاب و پیروان آن جناب تا روز قیامت است. 5- علماى امت او است. 6- قرآن و فضائل بسیار آن.
7- مقام نبوت است. 8- تیسیر قرآن و تخفیف شرایع و احکام است. 9- اسلام است. 10- توحید است. 11- علم و حکمت است. 12- فضائل رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است. 13- مقام محمود است. 14- نور قلب شریف رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است؛ و از این قبیل اقوالى دیگر که به طورى که از بعضى از مفسرین نقل شده بالغ بر بیست و شش قول است.
صاحبان دو قول اول استدلال کردهاند به بعضى روایات، و اما باقى اقوال هیچ دلیلى ندارند به جز تحکم و بى دلیل حرف زدن، و به هر حال اینکه در آخر سوره فرمود: «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» با در نظر گرفتن اینکه کلمه «ابتر» در ظاهر به معناى اجاق کور است، و نیز با در نظر گرفتن اینکه جمله مذکور از باب قصر قلب است، چنین به دست مىآید که منظور از کوثر، تنها و تنها کثرت ذریهاى است که خداى تعالى به آن جناب ارزانى داشته، (و برکتى است که در نسل آن جناب قرار داده)، و یا مراد هم خیر کثیر است و هم کثرت ذریه، چیزى که هست کثرت ذریه یکى از مصادیق خیر کثیر است، و اگر مراد مساله ذریه به استقلال و یا به طور ضمنى نبود، آوردن کلمه «ان» در جمله «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» فایدهاى نداشت، زیرا کلمه «ان» علاوه بر تحقیق، تعلیل را هم مىرساند و معنا ندارد بفرماید ما به تو حوض دادیم، چون که بدگوى تو اجاق کور است و یا بى خبر است.
و روایات هم بسیار زیاد رسیده که سوره مورد بحث در پاسخ کسى نازل شده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به اجاق کورى زخم زبان زد و این زخم زبان هنگامى بود که قاسم و عبد اللَّه دو فرزندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفتند، پس با این بیان روشن شد که سخن آن مفسر که گفته: منظور صاحب این زخم زبان از کلمه ابتر بریدگى از مردم یا انقطاع از خیر بوده و خداى تعالى در رد گفتارش فرموده او خودش منقطع از هر چیز است سخن بى وجهى است.
و چون جمله «إِنَّا أَعْطَیْناکَ ...» در مقام منت نهادن بود، با سیاق متکلم مع الغیر (ما) آمد که بر عظمت دلالت مىکند، و چون منظور از آن خوشدل ساختن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود مطلب را با واژه اعطاء که ظاهر در تملیک است بیان داشت و فرمود:
ما به تو کوثر عطا کردیم.
و این جمله از این دلالت خالى نیست که فرزندان فاطمه (علیها السلام) ذریه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هستند، و این خود یکى از خبرهاى غیبى قرآن کریم است، چون همانطور که مىبینیم خداى تعالى بعد از درگذشت آن حضرت برکتى در نسل آن جناب قرار داد، به طورى که در همه عالم هیچ نسلى معادل آن دیده نمىشود، آن هم با آن همه بلاها که بر سر ذریه آن جناب آوردند و گروه گروه از ایشان را کشتند. (4)
مراد از امر به صلاة و نحر بعد از منت گذاردن به اعطاء کوثر
«فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ» از ظاهر سیاق و ظاهر اینکه حرف «فاء» بر سر این جمله در آمده، استفاده مىشود که امر به نماز و نحر شتر، که متفرع بر جمله «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ» شده، از باب شکر نعمت است، و چنین معنا مىدهد، حال که ما بر تو منت نهادیم و خیر کثیرت دادیم این نعمت بزرگ را با نماز و نحر شکرگزارى کن.
و مراد از «نحر» بنا بر روایاتى که از طرق شیعه و سنى از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و از على (علیه السلام) رسیده، و نیز روایاتى که شیعه از امام صادق و سایر ائمه اهل بیت (علیهم السلام) روایت کرده، دست بلند کردن به طرف گردن در هنگام تکبیر گفتن براى نماز است. (5)
ولى بعضى گفتهاند: معنایش این است که نماز عید قربان بخوان، و شتر هم قربانى کن، (6) (چون کلمه نحر به معناى سر بریدن شتر به آن نحو خاص است، هم چنان که کلمه «ذبح» به معناى سر بریدن سایر حیوانات است).
فاطمه¬ی زهرا علیها السلام خیر کثیرى که به پیامبر صلی الله علیه و آله عطا شد.
شأن نزول آیه
در شأن نزول این سوره مىخوانیم: «عاص بن وائل» که از سران مشرکان بود، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را به هنگام خارج شدن از مسجدالحرام ملاقات کرد، و مدتى با حضرت صلی الله علیه و آله گفتگو نمود، گروهى از سران قریش در مسجد نشسته بودند و این منظره را از دور مشاهده کردند، هنگامى که «عاص بن وائل» وارد مسجد شد به او گفتند: با که صحبت مىکردى؟
گفت: با این مرد «ابتر»!
این تعبیر را به خاطر این انتخاب کرد که «عبداللَّه»، پسر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله از دنیا رفته بود، و عرب کسى را که پسر نداشت «ابتر» (یعنى بلاعقب) مىنامید؛ و لذا قریش این نام را بعد از فوت پسر پیامبر صلی الله علیه و آله براى حضرت انتخاب کرده بود (سوره فوق نازل شد و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را به نعمتهاى بسیار و کوثر بشارت داد و دشمنان او را ابتر خواند).
توضیح اینکه، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دو فرزند پسر از بانوى گرامى اسلام، حضرت خدیجه علیها السلام داشتند: یکى قاسم و دیگرى طاهر که او را عبداللَّه نیز مىنامیدند و این هر دو، در مکّه از دنیا رفتند و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فاقد فرزند پسر شد. این موضوع زبان بدخواهان قریش را گشود. کلمه «ابتر» را براى حضرتش انتخاب کردند. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در سال هشتم هجرى در مدینه از ماریهى قبطیه، صاحب فرزند ذکور دیگرى به نام ابراهیم شد، ولى اتفاقاً او نیز قبل از آنکه به دو سالگى برسد چشم از دنیا پوشید و وفات او قلب پیامبر صلی الله علیه و آله را آزرد.
عربها طبق سنت خود براى فرزند پسر اهمیت فوقالعادهاى قائل بودند و او را تداوم بخش برنامههاى پدر مىشمردند. بعد از این ماجرا آنها فکر مىکردند با رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله برنامههاى او به خاطر نداشتن فرزند ذکور تعطیل خواهد شد و خوشحال بودند.
سورهى کوثر نازل شد و خداوند در این سوره به طور اعجابآمیزى به آنها پاسخ گفت و خبر داد که دشمنان او ابتر خواهند بود و برنامه اسلام و قرآن هرگز قطع نخواهد شد. بشارتى که در این سوره داده شد از یک سو ضربهاى بود بر امیدهاى دشمنان اسلام و از سوى دیگر تسلى خاطرى براى رسولاللَّه صلی الله علیه و آله بود که بعد از شنیدن آن لقب زشت و توطئهى دشمنان، قلب پاکش غمگین و مکدر شده بود. (7)
کوثر یک معنى جامع و وسیع دارد و آن، خیر وسیع و فراوان است و مصادیق آن زیاد است، ولى بسیارى از بزرگان علماى شیعه وجود مبارک فاطمه¬ی زهراء علیها السلام را یکى از روشنترین مصداقهاى آن دانستهاند، چرا که شأن نزول آیه مىگوید: آنها پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را متهم مىکردند که بلاعقب است. قرآن ضمن نفى سخن آنها مىگوید: «ما به تو کوثر دادیم.» از این تعبیر استفاده مىشود که این خیر کثیر، همان فاطمه¬ی زهرا علیها السلام است، زیرا نسل و ذریّه پیامبر صلی الله علیه و آله به وسیله همین دختر گرامى در جهان انتشار یافت، نسلى که نه تنها فرزندان جسمانى پیامبر صلی الله علیه و آله بودند، بلکه آیین او و تمام ارزشهاى اسلام را حفظ کردند و به آیندگان ابلاغ نمودند، نه تنها امامان معصوم علیهم السلام که حساب مخصوص به خود دارند، بلکه هزاران نفر از فرزندان فاطمه علیها السلام در سراسر جهان پخش شدند که در میان آنها علماى بزرگ، نویسندگان، فقها، محدّثان، مفسرانِ والامقام و فرماندهانِ بزرگی بودند که با ایثار و فداکارى در حفظ آیین اسلام کوشیدند.
در اینجا به بحث جالبى از فخررازى برخورد مىکنیم که در ضمن تفسیرهاى مختلف کوثر مىگوید: «قول سوم این است که این سوره به عنوان ردّ بر کسانى نازل شده که عدم وجود اولاد را بر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله خرده مىگرفتند، بنابراین معناى سوره این است که: خداوند به او نسلى مىدهد که در طول زمان باقى مىماند. ببینید! چه تعداد از فرزندان حضرت زهرا علیها السلام را شهید کردند، در عین حال جهان مملو از آنهاست؛ این در حالى است که از بنىامیه (که دشمنان اسلام بودند) شخص قابل ذکرى در دنیا باقى نمانده، سپس بنگر و ببین چقدر از علماى بزرگ در میان آنهاست مانند «باقر» و «صادق» و «رضا» و «نفس زکیه» (8) و ...» (9)
کوثرى که به پیامبر صلی الله علیه و آله عنایت شده است همان کثرت نسل و ذرّیه آن حضرت است، پس مراد از کوثر یا فقط کثرت ذریّه آن حضرت است و یا مراد از کوثر خیر بسیار است، که در ضمن آن کثرت نسل پیامبر صلی الله علیه و آله نیز مورد نظر است، زیرا اگر کثرت نسل پیامبر صلی الله علیه و آله ملحوظ نباشد، آیه ی اخیر («إنَّ شانئک هو الأبتر»، دشمن تو بىنسل خواهد ماند و او ابتر خواهد شد) بدون فایده خواهد بود، پس آیات قبل باید پیرامون نسل پیامبر صلی الله علیه و آله باشد، تا این سخن، ابتر بودن دشمن پیامبر صلی الله علیه و آله معنا دهد و بىفایده نباشد. (10)
مبارکه
یکی از القاب بی بی دو عالم مبارکه می باشد.
«بَرَکَتْ: فایدهى ثابت قاموس، «برکت» را زیادت، سعادت و «بروک» را ثبوت معنا کرده و گوید: «باِرکْ على محمّد و آل محمّد»، یعنى شرف و کرامت آنها را همیشگى کن. در مجمعالبیان، ذیل آیه 97 از سورهى بقره گفته: اصل برکت به معناى ثبوت است گویند: «برک بروکاً»، یعنى ثابت شد، پس برکت به معناى ثبوت فایده است در اثر نمو و رشد. مجمع آب را، «بِرْکِه» گویند که آب در آن ثابت است. در مفردات گوید: برکت، یعنى ثبوت خیر خدایى در یک چیز، و مجمع آب را، برکه گویند. مبارک چیزى است که در آن فایدهى ثابت باشد.» (11)
بِرْکِه: در لغت آبگیر را گویند، جایى که آب به مرور زمان در آن جمع مىشود. برکه: الزیاده، افزایش و زیادت معنا مىدهد. برکت، رشد و نمو و زیادتى در یک شىء را گویند.
و راغب گوید برکه به جایى اطلاق مىگردد که خیرى الهى بدون حساب و شمارش نصیب شده باشد. (12)
«مفردات» آن را به مفهوم سرچشمه و جایى معنا کرده است که خیر و رحمت الهى به گونهاى از آنجا مىجوشد و جریان مىیابد که نه مىتوان از آن جلوگیرى کرد و آن را محدود ساخت و نه مىتوان شمارش کرد و اندازهگیرى نمود. با این بیان هر چیزى که فراوانى و افزایش و زیادى محسوسى در آن دیده شود، «مبارک» است و در آن برکت وجود دارد.
واژهى «برکت» را «تاج العروس» به مفهوم نمو و نیکبختى و افزایش معنا کرده است.
ابنمنظور در ذیل کلمه «برکه» گوید به معناى رشد و زیادتى است... از زجاج نقل شده است که «مبارک» آن چیزى است که از سوى او خیر بسیار به وجود آید. (13)
از عبدالله بن سلیمان نقل شده که گوید: در انجیل درباره حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم چنین خواندیم که خداوند خطاب به حضرت عیسى علیه السلام چنین فرماید: آن حضرت زنان متعددهاى دارد، نسل و ذریه او کم است، نسل او زن با برکت و مبارکه ایست که در بهشت خانهاى دارد که در آن خانه ضجه و فریاد و رنج و زحمتى نیست، او را در آخر الزمان تکفل سرپرستى خواهد کرد به همان گونه که حضرت زکریا مادرت حضرت مریم علیها السلام را سرپرستى نمود، او داراى دو کودک و فرزندى است به شهادت خواهند رسید. (14)
چشمهسار برکات الهى
خداى جهانآفرین در وجود گرانمایهى بانوى بانوان، انواع برکات را قرار داد و نسل پرافتخار پیامبر را از او آفرید و خیر بسیارى در نسل او قرار داد.
مىدانیم که آن بانوى فرزانه، هنگامى که سر در بستر شهادت نهاد، تنها دو پسر به نام «حسن» و «حسینم از او به یادگار ماند و دو دختر به نام «زینب» و «امکلثوم»، و پس از مدتى هم رخداد غمبار عاشورا رخ داد و همهى فرزندان حسین علیهالسلام، جز چهارمین امام نور، به شهادت نایل آمدند، و از فرزندان امام حسن علیه السلام نیز طبق برخى روایات هفت تن به شهادت رسیدند و از دخت سرفرازش «زینب» نیز دو فرزند به بارگاه دوست هدیه شد و از دختر دیگر آن حضرت هم فرزندى به یادگار نماند.
و نیز مىدانیم که پس از رخداد غمبار و تکاندهندهى عاشورا، رخدادهاى ناگوار دیگرى پدید آمد و کشتارها و خونریزىها، از نسل پاک پیامبر ادامه یافت. رخداد سهمگین حره تا شهادت زید شهید و یارانش، و حادثهى «فخ» تا تار و مار و آواره ساختن علویان یکى از پى دیگرى به وقوع پیوست، اما با همهى این جنایتها و سفاکىهاى سیاهکاران اموى، نسل پاک وسرفراز پیامبر به حیات افتخارآفرین خویش ادامه داد.
پس از امویان نوبت به عباسیان رسید. آنان نیز در بیداد و شقاوت و پیکار بىرحمانه با علویان و تلاش در ریشهکن ساختن آنان، رکورد را شکستند...
............................................................ ادامه دارد...................................
نویسنده: مهدی آقابابایی
منبع :اختصاصی راسخون
http://rasekhoon.net/article/show/211269/%D8%AA%D9%81%D8%B3%DB%8C%D8%B1%20%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87%20%DA%A9%D9%88%D8%AB%D8%B1/
***نسیم معرفت***
استاد مطهری وعشق به قرآن
شهید مطهری دارای امتیازات قابل تحسینی بود که به شماری از آنها اشاره میکنیم :
1. سلامت نفس، طهارت و وارستگی روحی ؛ حضرت امام خمینی(ره) {که یکی از اساتیدبرجسته شهیدمطهری بودند} در باره طهارت نفس شهید مطهری چنین آورده است :
«...مطهری که در طهارت روح و قوت ایمان و قدرت بیان کم نظیر بود »
سلامت نفس و وارستگی این شهید فرزانه را میتوان از شنیدن خطابههایی تأثیرگذار او و نیز از لابلای کتابهای او به خوبی دریافت.
2. قدرت علمی و فکری ؛ آثار فراوان و گستردگی موضوعات آثار استاد مطهری نشانگر مدّعاست. گفتار علامه طباطبایی استاد دیگر شهید مطهری، که میگفت وقتی مطهری در درسم حاضر می شد من به وجد میآمدم، حکایتگر برخورداری او از اندیشههای ژرف و موشکاف در برخورد با مسایل مختلف علمی بود.
3. مطالعه و تتبع گسترده؛ شهید مطهری را میبایست از آن دسته از اندیشورزان برشمرد که هیچگاه به دانش برگرفته از اساتید یا تفکر فردی خود بسنده نمیکنند، بلکه خود به مطالعه گسترده و دامنه دار برای دستیابی به اندیشههای نو رو میآوردند. یادداشتهای استاد که سالها پس از شهادت منتشر شد نشانگر این امر است.
4. زمانشناسی و مسئولیتپذیری؛ شهید مطهری زمان و مقتضیات عصر خود را میشناخت بویژه که در دوران پرشتاب تحولات فکری در دهههای پیش از انقلاب در مرکز این تحولات یعنی دانشگاه تهران حضور داشت، و افزون بر آن خود را در برابر نیازها و ضرورتهای عصر خویش چنان مسئول میدید که لحظهای آرامش نداشت و از هیچ خطری نمیهراسید. همین مسئولیت شناسی و برخورداری از روح حماسه و شجاعت باعث شد که او چون سدّی آهنین در برابر موج بنیان کن تفکر التقاطی ایستاده و سرانجام جان خود را فدای آن سازد.
5. قوت قلم و بیانی نافذ؛ بدون تردید اگر عالمی الهی از دو نعمت بزرگ : قلم استوار و بیان شیوا برخوردار باشد، نقش و تأثیر گذاری او برای عموم مردم بویژه نسل فرهیخته چند برابر خواهد شد و خداوند این دو نعمت را به فزونی به شهید مطهری ارزانی داشت. اقبال گستردهای که طبقات مختلف اجتماعی در زمان حیات و پس از شهادت شهید مطهری به مطالعه کتابها و شنیدن سخنان تاثیرگذار او از خود نشان دادند، نشان از این مدعا دارد.
5. شهید مطهری و رویکرد به مطالعات قرآنی ؛ استاد مطهری در دوران حیات پرنشیب و فراز خود توفیق بازکاوی و بررسی مسایل دینی در عرصههای مختلف اعم از فلسفه ،کلام، فقه، تاریخ و سیره، اخلاق و از جمله مسایل و مباحث قرآنی را پیدا کرد. مباحث قرآنی ایشان عمدتاً در آثار کلامی نظیر کتاب وحی و نبوت، هشت جلد کتاب با عنوان «آشنایی با قرآن» و بخشی از مباحث کتاب «خدمات متقابل ایران و اسلام» انعکاس یافته که از اشتیاق وافر ایشان به مباحث قرآنی حکایت دارد .
قرآن کتاب شور و عشق
قرآن افزون بر شگفت آفرینى در بعد محتوایى بخاطر داشتن برخى دیگر از ویژگى ها منحصر به فرد است. یکى از ویژگى هاى شگفت قرآن جاذبه و جذابیت آن است. جاذبه قرآن به قدرى دلکش و فریباست که روح و روان آدمى را نه شیفته بلکه عاشقى بى قرار و واله(سرگشته) خود مى سازد. هر کس که چنین جذبه و جاذبه اى را تجربه کرده و با تمام وجود و جانش آن را لمس کرده مى داند این جذبه چیست ، هر چند قادر به توصیف آن نباشد. به تعبیر سکاکى، زیبایى و اعجاز قرآن «یُدرَکُ وَ لا یُوصَفُ. درک شدنى و غیر قابل توصیف است.
کنت گریک از جاذبه قرآن به عنوان میدان مغناطیسى یاد کرده و دلها را بسان بُراده هاى آهن دانسته و معتقد است که کافى است دلها در میدان مغناطیسى جاذبه قرآن قرار گیرند که این میدان و کشش چنان است که دیگر آنان را رها نمى سازد.
رژى بلاشر معتقد است که حتى خواننده اروپایى که زبان عربى را نمى داند ، تحت تاثیر جاذبه قرآن قرار مى گیرد.
خوب است برخى از نشانه هاى وجود چنین جذبه و جاذبه در قرآن را باز شمریم.
نشانه هاى جذبه و جاذبه قرآن
1 ـ 1.سیری ناپذیری از تلاوت قرآن(کلیک کنید)
هر یک از ما خواندن کتابها و نگاشته هاى مختلف را تجربه کرده ایم. بارها براى ما پیش آمده که جاذبه کتابى آنچنان ما را تحت تاثیر خود قرار داده که حاضر نشدیم آن کتاب را زمین بگذاریم یا گاه شبى را تا به سحر بى آن که خواب به چشمان ما سنگینى کند بیدار مانده ایم. لذت خواندن کتاب هایی از قبیل کتب تاریخى، یا برخى رمّان ها، سرگذشت نامه ها به ویژه زمانى که با قلمى گیرا و به اصطلاح سحرآمیز نگاشته شده باشند ، چنین است.
جاذبه و دلکشى برخى فیلم ها، نمایش ها، تابلوها و آثار هنرى گاه چنین است ؛ اما با همه این احوال وقتى یک بار چنین کتاب هایى را بخوانیم یا پاى تماشاى یک کار هنرى بنشینیم دیگر براى بار دوم آن کتاب یا اثر هنرى جاذبه پیشین را براى ما ندارد. و بسیار کم اتفاق مى افتد که حاضر باشیم براى بار دوم این کار را تجربه کنیم. زیرا آن موضوع براى ما هویدا شده و به اصطلاح به زمین سوخته و رنگ باخته مانند شده است. راز آن که بهترین فیلم ها تنها یکبار در پرده سینماها اکران مى شوند همین است.
حال پرسش این است که قرآن چگونه کتابى است که ما هرگز از چندین و چند خواندن آن سیر و خسته نمى شویم؟ اگر خود تجربه نکرده ایم حداقل مى توانیم از هزاران مومن عاشق این کتاب جویا شویم. جلوه هایی زیباى تلاوت قرآن در دو هنگام از سال بیشتر خودنمایى مى کند. نخست ماه مبارک رمضان که به تعبیر روایات ماه بهار قرآن است. و دیگرى ایام حج. در ماه مبارک رمضان بخاطر طراوت و طهارت روحى انسان در اثر روزه که با طهارت و طراوت قدسى قرآن همرنگ و همصدا مى شود ، میل به تلاوت قرآن چندان تشدید مى شود که گاه در یک ماه چندین بار قرآن دوره و به اصطلاح ختم مى شود . چنان که اهل بیت(ع) هر سه روز از ماه رمضان قرآن را ختم مى کردند و می فرمودند اگر درنگ و تامل در آیات قرآن نباشد ، زودتر کار ختم آن انجام مى گیرد. شگفت آورتر آن که قرآن در هر بار تلاوت براى انسان تروتازه جلوه مى کند.
در ایام حجّ نیز که مسلمانان فرصت خلوت بیشتر با خداوند را دارند تلاوت مکرر قرآن رونق بیشترى پیدا مى کند و کمتر جایى از مسجدالحرام یا مسجد النبى به چشم می خورد که مسلمانى نشسته و به تلاوت قرآن مشغول نباشد. تلاوتى که ممکن است براى صدمین یا هزارمین بار انجام گرفته باشد. این شیدایى و سیرى ناپذیرى از تلاوت و قرائت قرآن را چگونه مى توان با سایر پدیده هاى زیبا و دلکش مقایسه کرد !
از سوى دیگر قطعاً چنین شیدایى و سیرى ناپذیرى از تلاوت قرآن را نمى توان نوعى پاداش خواهى ارزیابى کرد. به این معنا که به نظر رسد چون براى تلاوت قرآن ثواب هاى مختلف اخروى گفته شده افراد چنین طالب تلاوت مکرر آن اند. عدم درستى چنین تلقى از آن جهت است که پاداش خواهى، منفعت طلبى و روح بازرگانى که درباره یک دسته از دین داران گفته شده، هیچگاه شیدایى و عشق را به همراه نمى آورد. شیدایى و عشق چنان پاک و پیراسته است که هرگز در قالب های تنگ سودخواهى جاى نمى گیرد.
در این جا مناسب گفتار ارنست رنان فرانسوى را نقل کنیم او مى گوید:
«در کتابخانه شخصى من هزاران جلد کتاب سیاسى، اجتماعى، ادبى و غیره وجود دارد، که همه آنها را بیشتر از یک بار مطالعه نکرده ام و چه بسا کتاب هایى که فقط زینت کتابخانه من است ؛ ولى یک کتاب است که همیشه مونس من است و هر وقت خسته مى شوم و مى خواهم درهایى از معانى و کمال به روى من باز شود، آن را مطالعه مى کنم و از مطالعه زیاد آن خسته و ملول نمى شوم. این کتاب، قرآن کتاب آسمانى مسلمانان است.
شهید مطهری در این باره سخن شنیدنی دارد می گوید :
«این حلاوت و شیرینی قرآن -و اینکه – هر چه تکرار میشود از شیرینیاش کاسته نمیشود، -از وجوه اعجاز قرآن کریم است-. آخر، این سوره حمد را ما چقدر میخوانیم؟ روزی ده بار فقط برای نمازهایمان میخوانیم. هر قطعه(شعری) زیبایی را شما بخواهید روزی ده بار بخوانید برایتان مُهَوِّع(تهوُّع آور) است. من امتحان کردهام، نه برای این کار؛ گاهی قطعات فارسی بوده که من خواندهام، خیلی مرا جذب کرده، دفعه دوم خواندم باز بیشتر جذب شدم، شاید تا پنج دفعه خواندم همین طور بود، ولی دفعات بعد خواستهام بخوانم دیدهام که کشیده نمیشوم، دیگر بعد به گونهای میشود که به زور باید آن را بخوانم، و این تنها قرآن است که یک چنین حلاوت و شیرینیای دارد که انسان هر چه بخواند شیرینی آن سلب نمیشود. این حکایت میکند از یک نوع تناسب بسیار مرموز میان روح و فطرت بشر و این کلام که کلام خداست، و انسان چون واقعاً کلام خالقش را دارد میشنود، ندای غیب و ماوراء طبیعت را دارد میشنود، هر چقدر هم بشنود وبخواند خسته نمیشود.»
2 ـ 3. تلاوت قرآن و مسحورى
افزون بر پدیده سیرناپذیرى روان انسان از تلاوت قرآن ، نوعى مسحورى از تلاوت آن نیز حاصل مى آید. به این معنا که ممکن است انسان یک کتاب بسیار خواندنى یا یکتصنیفدلنشین موسیقى را براى چند بارى بخواند و بشنود ؛ اما چنان نباشدکه همه ذهن و دل آدمى را مسحور خود ساخته و در اختیار گیرد. و به عبارت دیگر هُشیارى انسان همچنان برقرار باشد. اما در آنجا که پدیده هنرى در اثر زیبایى و دلفریبایى چنان تاثیرگذار باشد که تمام روح انسان را در اختیار گرفته ، و او را از هشیارى بیاندازد این پدیده همان مسحورى است. نشانه مسحورى آن است که انسان از زمان، مکان، رخدادهاى پیرامون خود ناگهان غافل مى ماند. ممکن است لحظاتی بر او بگذرد و او متوجه نباشد. باید بر چنین پدیده اى نه یک بار که صد بار دست مریزاد گفت. در پدیده هاى هنرى بشرى نمى توان میان تکرار و مسحورى جمع کرد. یعنى پدیده اى هنرى که هم انسان را به گوش دادن یا نگریستن مکرر وادار دارد و هم مسحورى را در پى داشته باشد، بسیار نادر است . اما قرآن چنین است که گاه تلاوت و گاه شنیدن آن مستى و مسحورى به همراه می آورد . یکى از نشانه هاى آن میل به تلاوت آن در نیمه هاى شب است. یعنى زمانى که عقل مصلحت سنج ، خواب را براى آسایش آدمى توصیه مى کند ؛ اما عشق چون زمان نمى شناسد به این توصیه اعتنایى نمى کند. قرآن خود از تلاوت پیامبراکرم(ص) در نیمه هاى شب خبر داده است. اما شگفت از آن این است که اعلام کرده شمارى از یاران و اصحاب پیامبرص نیز همگام و همصدا با او بخش زیادى از شب را بیدار و به تلاوت قرآن مى پردازند.
نیز درباره گروهى از آبکش هاى مدینه گزارش شده که بارها هنگام عبور از خانه امام سجاد ع و امام باقر(ع) با شنیدن آواى تلاوت امام ، ساعتى بر درب خانه ایستاده و به آن تلاوت گوش مى دادند. محتملا از یادشان مى رفت که حداقل ظرف هاى سنگین آب را از دوش خود بردارند. مقصود ازمسحورى همین است که خواندن یا گوش دادن به تلاوت قرآن بویژه آنجا که تلاوت با آواى خوش و با معنویت همراه باشد ، چنان انسان را مسحور خود مى سازد که هوش از سر او مى پرد و از یاد مى برد که در چه حال و وضعى است. گویا اساساً سنگینی آب بر دوش در اثر مسحورى روان آدمى به سبکی تبدیل می گردد.
ما بارها چنین مسحورى را چه در هنگام تلاوت و چه در هنگام شنیدن قران آزموده ایم . قاریان بزرگ قرآن همچون عبدالباسط اذعان کره اند که گاه افرادى غیر مسلمان چنان مسحور تلاوت آنان شده اند که بس از تلاوت اسلام آورده اند.
این امر درباره معاندان معاصر قرآن نیز گزارش شده است. به این معنا که بسیارى از آنان به رغم مخالفت شدید با پیامبر و قرآن در آغاز رسالت و در عین دعوت از دیگران به گذاشتن پنبه در گوش یا ایجاد سروصداى کاذب به هنگام تلاوت قرآن از سوى پیامبر(ص) ، خود به شدت مسحور قرآن بوده اند. یکى از این معاندان ولید بن مغیره است که در کنار ثروت و جایگاه اجتماعى از هوش و درایت زیادى برخوردار بود که به او ریحانه و حکیم عرب مى گفتند. او در کنار کعبه ناخودآگاه تلاوت آیات نخستین سوره مبارکه مومن را از زبان پیامبر شنید. تلاوت قرآن پیامبر چنان او را مجذوب خود کرد که هوش از سر او پرید و به رغم دشمنى و لجاجت با پیامبر ، این سخنان را درباره عظمت قرآن بر زبان جارى کرد :
« وَ الله لَقَد سَمِعتُ مِن مُحَمَّد آِنفاً کَلاماً ما هُوَ مِن کَلامِ الأِنسِ وَ لامِن کَلامِ الجِنِّ، وَاللهِ إِنَّ لَهُ لَحَلاوَة وَ اِنَّ عَلَیهِ لَطِلاوَة وَ إنّ أعلاهُ لُمْثمِر وَ إِنّ أَسْفَلَهُ لَمُغْدِقْ وَ اِنَّهُ یَعلُو وَ لا یُعلَى عَلَیهِ . به خدا سوگند همینک از محمد (ص) گفتارى را شنیدم که نه از نوع سخنان اِنس است و نه از جنس گفتار جن، به خدا قسم این گفتار داراى شیرینى و طراوت است و بسان درختى است که بالاى آن پر میوه و پایین آن پر ریشه است و آن برتر بوده و چیزى بر آن برترى نخواهد یافت.»
یکى از آثارى که گاه خواندن یا شنیدن قرآن به همراه دارد لبریز شدن کاسه چشم از اشک و سرازیر شدن اشک بر چهره است. عجیب تر آن که گاه چنین حالتى نه براى مسلمانان و دل آشنایان با قرآن ، بلکه براى مسیحیان و ناآشنایان با آن رخ نموده است. قرآن خود در این باره چنین آورده است : «وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَری أَعْیُنَهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدینَ سوره مائده آیه 83 »
مفسران این آیه را ناظر به عالمان مسیحى حبشه مى دانند که وقتى جعفر بن ابى طالب آیات نخستین سوره مبارکه مریم را براى آنان فرو خواند ، چشمانشان لبریز از اشک شد به گونه اى که اشک فیضان گرفت و بر گونه هایشان جارى شد.
این حالت درباره مسلمانان حتى بالاتر از مرحله فروریختن اشک و با عباراتى همچون لرزیدن دلها، نرم شدن پوستها بیان شده است. قرآن در این باره مى گوید :
« اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلی ذِکْرِ اللَّهِ ذلِکَ هُدَی اللَّهِ یَهْدی بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍسوره زمر آیه 23. خدا زیباترین سخن را ]به صورت[ کتابى متشابه، متضمن وعده و وعید نازل کرده است. آنان که از پروردگارشان مى هراسند، پوست بدنشان از آن به لرزه مى افتد، سپس پوستشان و دلشان به یاد خدا نرم مى شود.»
راستى مگر آیات قرآن حاوى چه پیام و رازى است که از چشم اشک مى گیرد و پوست بدن را مى لرزاند و دل و پوست را نرم مى کند.
این حالات ممکن است با شنیدن رثا و مصیبت از دست رفته اى که محبوب ماست براى ما ظاهر شود . اما خواندن یا شنیدن یک کتاب نمى تواند از چنین پیامدى آنهم به طور مکرر را به دنبال داشته باشد.
فَیَضان اشک ، لرزیدن و نرم شدن پوست و دل، از تحقق توفانى عظیم در سرزمین جان انسان به هنگام تلاوت یا شنیدن قرآن حکایت دارد. امروزه ثابت شده که گریه شدیدترین واکنش تاثر انسان در برابر رُخدادها و پدیده هاست که از تاثیرگذارى عمیق آن رخداد یا پدیده در روان آدمى حکایت دارد. بویژه آن که مردان به عکس زنان ، چه بخاطر صلابت روحى و غلبه رفتارهاى عقلانى ، کمتر تحت تاثیر پدیده هاى تاثر برانگیز قرار مى گیرند و بسیار اندک است که چنان مسحور گردند که ناخودآگاه اشک از چشمان آنان جارى شود.
به عنوان مثال دیدن صحنه تلخ گرفتار آمدن چند کودک یتیم و بى نوا در آتش و فریاد خواهى و ناله و فریاد مستمر آنان بویژه آنجا که امکان یارى نباشد ، چنان توفانى در روح آدمى ایجاد مى کند که ناخودآگاه کاسه چشم لبالب از اشک مى شود و مردمان سخت دل نیز گاه بسان همان کودکان یتیم ، ناله و فغان سر مى دهند.
نیز بیماری جانکاهی که همسرى جوان را در آستانه مرگ قرار داده ، ناله و فغان یار و همراز مهربان خود را که پیوسته برای درمان او مى کوشید و تا آخرین لحظه لختى از تیمار او غافل نبود، در پى مى آورد. چنین هجرتى پس غریبانه و جان سوز است که تلاش او براى نجات همسر سودى به حال او نبخشیده و او اینک باید رخ به خاک بسپارد و وصل را به هجرانى طولانی تبدیل کند . مصائب اهل بیت(ع) بویژه مصائب امام حسین(ع) نیز چنین توفانهاى بنیان کن در روان دوستداران و عاشقان ایجاد مى کند که بى اختیار سیل اشک بر صفحه چهره جارى مى گردد.
اما شگفت آن است که خواندن یا شنیدن آیات قرآن با هیچ یک از حالات و رخدادها و پدیده هاى پیشگفته مشابهت ندارد. پس این اشک و توفان روحى از کجا ناشى مى شود؟ آیا اشک شوق است یا اشک حزن یا اشکی از نوع دیگر؟ تنها چیزی که می تواند این دست از پدیده ها در برخورد با قرآن را توجیه کند ، قدرت قرآن در ایجاد شیدایی و عشق به آن است .
مطهری و عشق به قرآن
مطهری را میبایست جزو آن دسته از اندیشورزان نیک رایی دانست که قرآن ، این کتاب هدایت و نور را نیک میشناخته و از سُویدای جان نسبت به آن واله و شیدا بوده است . در اینجا مناسب است به کمک شواهدی این مدعا را اثبات کنیم:
1. نقش اساتید شهید مطهری در پیدایش عشق او به قرآن
شهید مطهری بسان بسیاری دیگر از همگنان خود در طول دوران تحصیل در حوزههای علمیه از محضر اساتید بزرگی بهره جُست. اما در میان آنان دو استاد برجسته تأثیر بسزایی در شکلگیری شخصیت علمی و معنوی وی داشتهاند که عبارتند از : امام خمینی و علامه طباطبایی . با صرف نظر از همه امتیازات علمی، اخلاقی و معنوی این دو استاد فرزانه، عشق و شیدایی آنان به قرآن مثال زدنی است. عشق امام خمینی به قرآن در سراسر آثار ایشان و اهتمامی که به آیات قرآن نشان داده هویداست.
افزون بر آن همه فرزندان انقلاب بارها شاهد بودهاند که سخنرانی و اظهار نظرهای ایشان (امام خمینی ره)هماره با استشهاد به قرآن عجین بوده و بارها از مهجور بودن و ناشناخته ماندن قرآن و آموزههای بلند آن اظهار تاسف کرده و آه جانسوز از دل بر میکشید. شیرینتر از همه آن که در سراسر عمر و حتی در بستر بیماری و روزهای آخر عمر هیچگاه از تلاوت و همنشینی با قرآن غلفت نکرد.
عشق و شیدایی علامه طباطبایی به قرآن نیز مثال زدنی است. به جرأت میتوان مدعی شد که در یکصد سال اخیر کسی را نمیتوان یافت که تا این حد دلباخته قرآن باشند. این شور و شیدایی علامه طباطبایی نسبت به قرآن کار را به آنجا رساند که ایشان همه مطالعات و تحقیقات خود را به کناری نهاد و سی سال شبانه روز برای تدوین تفسیر المیزان عاشقانه کوشید.
از آنجا که میدانیم یکی از مهمترین عوامل تأثیرگذار در ایجاد و تقویت کششها و گرایشها در انسان، اساتید هستند، میتوان مدعی شد که شهید مطهری بخاطر همراهی مستمر با چنین اساتید عاشق قرآن، خواسته یا ناخواسته جزو آن دسته از اندیشورانی است که خود را در کمند جذبه و جاذبه قرآن اسیر میدیده است . جالب آن که امام خمینی در فرازی از پیام خود به مناسبتِ شهادت شهید مطهری در باره بعد قرآنی وی چنین آورده است : « تسلیت در شهادت مردی که در اسلام شناسی و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم کم نظیر بود .»
استاد مطهری در باره علامه طباطبایی چنین آورده است :
« در سال 29 در محضر درس حضرت استاد ، علامه کبیر آقای طباطبایی روحی فداه که چند سالی بود به قم آمده بودند ، و چندان شناخته نبودند ، شرکت کردم »
عبارت «روحی فداه » در حق علامه طباطبایی نشان گر میزان ارادت و تاثیر پذیری استاد مطهری از ایشان است . تأثیرپذیری شهید مطهری از اساتید را هم چنین میتوان از ستایش و تجلیل او از آیت الله میرزا علیآقای شیرازی دریافت که در مدتی کوتاه نزد او نهجالبلاغه را آموخت. شهید مطهری در بخشی از مقدمه کتاب سیری در نهج البلاغه در این باره چنین آورده است :
« دریغ است در این مقدمه از آن بزرگمردی که مرا اولین بار با نهج البلاغه آشنا ساخت و درک محضر او را همواره یکی از ذخائر گرانبهای عمر خودم که حاضر نیستم با هیچ چیز دیگر معاوضه کنم ، می شمارم و شب و روزی نیست که خاطره اش در نظرم مجسم نگردد ، یادی نکنم و نامی نبرم و ذکر خیری ننمایم . »
2. عشق شهید مطهری نسبت به نهجالبلاغه کتابی فروتر از قرآن
شهید مطهری در مقدمه کتاب «سیری در نهجالبلاغه» درباره آشنایی و عشق خود به نهجالبلاغه چنین آورده است :
« از کودکی با نهج البلاغه آشنا بودم و آن را در میان کتاب های مرحوم پدرم می شناختم … در همه این مدت نام نهج البلاغه بیش از هر کتاب دیگر به گوشم می خورد …. تا آن که … تصادف کوچکی مرا با فردی آشنا با نهج البلاغه ( میرزا علی آقای شیرازی ) آشنا کرد . او دست مرا گرفت و اندکی وارد دنیای نهج البلاغه کرد . آن وقت بود که عمیقا احساس کردم این کتاب را نمی شناختم … از آن پس چهره نهج البلاغه در نظرم عوض شد ف مورد علاقه ام قرار گرفت و محبوبم شد »
از سویی دیگر جالب است بدانیم که ایشان آنجا که قرآن را با نهجالبلاغه میسنجد، در عین ستایش از گفتار نغز و شکوهمند حضرت امیر(ع) در نهجالبلاغه ، درست به مشابه کسی که آفتاب را در برابر ماه میستاید ، از زیبایی، عظمت، بلندای لفظ و معنای قرآن سخن میگوید. خوب است بخشی از گفتار وی در این باره را مرور کنیم :
«یادم نمیرود یک وقتی در قم برای طلاب برای طلاب نهج البلاغه تدریس میکردم، امیرالمؤمنین خطبهای دارد که از خطبههای زهدی نهج البلاغه است، راجع به اینکه عمروفایی ندارد و انسان باید متوجه باشد که مردنی هست؛ راجع به اینکه وضع عالم بعد ا ز موت را تشریح میکند؛ خطبهای است که از نظر فن فصاحت و فوق العادهای جذابی است. فصاحت و بلاغت امیرالمومنین را احدی چه دوست و چه دشمن انکار ندارد و این مطلبی است غیر قابل بحث؛ یعنی همین طور که ما میگوییم فردوسی یا میگوییم حافظ، منتها آنها در شعرند، یا اثر این جور اشخاص را یک اثر جاویدان میدانیم از نظر فصاحت و بلاغت، در زبان عربی نهج البلاغه اینطور است و بالاتر از این بدون شک و شبهه. خطبه اینجور شروع میشود:
خیلی خطبه با حالی است: دنیا خانهای است که مخفوف است به شدائد وسختیها. همیشگی در اینجا وجود ندارد. عیش و خوشی که در اینجا هست عیش و خوشی و لذت واقعی نیست. مردمی که در اینجا هستند حکم نشانههایی هستند که از اطراف تیرهای بلایا به سوی آنها پرتاب میشود. همین طور جمله جمله حضرت میگویند تا بعد وارد کلام که واقعاً کلام زیبایی است یک آیه قرآن میآورد. … اینها را میگوید و میگوید، در آخرش میگوید: «هنالک تبلوا کل نفس ما اسفلت و رد والی الله مولیهم الحق و صل عنهم ما کانوا یفترون». فعلاً به معنیاشت کار نداشته باشید، این الفاظ را که آلان میخوانم، الفاظ نهج البلاغه را ببینید چه شکل است، لفظ قرآن را ببینید چه شکل است. وقتی الفاظ نهج البلاغه را پهلوی قرآن میگذاریم مثل این است که انسان با اتومبیل در جادهای حرکت میکند میبیند نشیب و فراز دارد، یکدفعه روی آسفالت جدید قرار میگیرد میبیند اتومبیل روی یک خط هموار حرکت میکند و کوچکترین نشیب و فرازی ندارد: «بالبلاء محفوفه و بالغدر معروفه، لاتدوم احوالها و لا تسلم نزالها… العیش فیها مذموم» تا آخر، آنگاه میگوید: «هنالک تبلوا کل نفس ما اسفلت و ردوا الی الله مولیهم الحق و ضل عنهم ما کانوا یفترون» یک انسجام عجیب! من دیدم اینقدر تفاوت است میان این جمله و آن جمله که از زمین تا آسمان. »
کسی که برای قرآن در مقایسه با نهجالبلاغه چنین برتری و برجستگی بیمنتهایی قایل است، و از سوی دیگر آن چنان که نقل کردیم از عشق و شیدایی خود نسبت به نهجالبلاغه سخن میگوید ، پیداست که عشق و شیدایی او نسبت به قرآن به مراتب بیش از آن چیزی است که برای نهجالبلاغه بازگو کرده است.
این امر نظیر آن میماند که کسی برغم دیدن و آگاهی از زیباییهای توصیف ناپذیر مادی و معنوی بهشت، از زیبایی آسمان دنیا و ستارگان آن ستایش کند، پیداست ستایش و تعظیم او نسبت به زیباییهای بهشت به مراتب افزونتر و شدیدتر خواهد بود.
مگــر میکــرد درویشــی نگاهی دریـــن دریــــای پــــر درّالهـی
کواکب دید چون شمع شب افـروز که شب از نورایشان گشته چون روز
توگــویی اختــران ایستاده انــدی زبـان بـا خـــاکیان بگشـــاده اندی
که هان ای خاکـــیان هشیار باشید دریــن درگـــه شبی بیــدار باشید
رخ درویـــش بـیــدل زین نـظاره ز چشـمش درُفشان شد چون ستاره
که یارب بـام زنــدانت چنین است که گویی چون نگارستان چین است
ندانـم بام ایــــوانت چســان است کـه زنــدان بام همچو بوستان است
3. تمجید و ستایش وصف ناپذیر شهید مطهری از قرآن
وقتی به گفتارهای شهید مطهری در مباحث مختلف و بویژه در مواردی که درباره قرآن اظهار نظر کرده مراجعه میکنیم، به روشنی در مییابیم که وی برای قرآن جایگاه بس بلند و رفیعی قایل است که به گونهای که خود را ناگریز میبیند برغم احترام به گفتار پیامبران و اولیای الهی، این دست از گفتارها را در مقایسه با قرآن، به معنای جادهای پر فراز و نشیب ارزیابی کند.
چنان که آنجا که در باره جاذبه و حلاوت قرآن یا تأثیرگذاری قرآن بر تاریخ و تمدن بشری؛ یا حیات بخشی قرآن سخن میگوید، این عشق و دلباختگی کاملاً هویداست. در اینجا مناسب میبینم که گفتاری از آن شهید فرزانه نقل کنم که عشق وی را به قرآن بازگو میکند:
« دیروز عصر در فاتحه مرحوم فرزان که به مناسبت چهلمین روزش در حسینیه گرفتند- و او واقعاً مرد عالم و متدینی بود و ما از نزدیک ایشان را میشناختیم و واقعاً اهل قرآن بود- آقای آرام که به قول خودش سخنران نیست آمد یک ده پانزده دقیقهای صحبت کرد و بعد یک موضوع خیلی خوبی برای مستمعین مطرح کرد، گفت آقایان هر چه که شما در فضیلت این آقای فرزان میگویید همه اینها وابسته به یک چیز بود که فرزان اهل قرآن بود و با قرآن سروکار داشت، و بعد هم همه را توصیه کرد که اگر کسی مسلمان است و میخواهد از مزایای اسلام بهرهمند شود باید با قرآن آشنا شود، و اگر میخواهد با قران آشنا شود باید با زبان قرآن آشنا شود و این زبان قرآن را بروید یاد بگیرید، به خاطر قرآن بروید یاد بگیرید نه به خاطر چیز دیگر. »
آنگاه چنین افزوده است :
« من خودم حدود هشت سال است که واقعاً از معنیای در قرآن احساس میکنم که درغیر قرآن احساس نمیکنم. گاهی با خودم فکر میکنم که شاید این در اثر آن است که تربیت ما عملاً تربیت اسلامی و دینی بوده و این خودش نوعی تعصب است؛ بعد میبینیم که اگر تعصب بود باید هر چیزی که نام اسلام داشته باشد برای من علی السویه باشد، اینهمه اخبار واحادیثی هم که ما داریم باید اینها در من -همان احساس را ایجاد کند- در صورتی که من میبینم نسبت به بسیاری از آثاری که در قدیم آثار اسلامی میدانستیم و درباره آنها فکر میکردیم، مرتب دارم از آنها دورتر میشوم ولی نسبت به قرآن میبینیم که این اصلاً یک چیز دیگری است. … مخصوصاً وقتی با این آهنگها میشنوم خیلی لذت میبرم؛ و گاهی لازم نیست آهنگی باشد، خودم به تنهایی یک آیه قرآن را تکرار میکنم میبینم چقدر شیرین و لطیف و زیباست!
این حلاوت و شیرینی قرآن -و اینکه – هر چه تکرار میشود از شیرینیاش کاسته نمیشود، -از وجوه اعجاز قرآن کریم است-. آخر، این سوره حمد را ما چقدر میخوانیم؟ روزی ده بار فقط برای نمازهایمان میخوانیم. هر قطعه زیبایی را شما بخواهید روزی ده بار بخوانید برایتان مهوع است. من امتحان کردهام، نه برای این کار؛ گاهی قطعات فارسی بوده که من خواندهام، خیلی مرا جذب کرده، دفعه دوم خواندم باز بیشتر جذب شدم، شاید تا پنج دفعه خواندم همین طور بود، ولی دفعات بعد خواستهام بخوانم دیدهام که کشیده نمیشوم، دیگر بعد به گونهای میشود که به زور باید آن را بخوانم، و این تنها قرآن است که یک چنین حلاوت و شیرینیای دارد که انسان هر چه بخواند شیرینی آن سلب نمیشود. این حکایت میکند از یک نوع تناسب بسیار مرموز میان روح و فطرت بشر و این کلام که کلام خداست، و انسان چون واقعاً کلام خالقش را دارد میشنود، ندای غیب و ماوراء طبیعت را دارد میشنود، هر چقدر هم می شنود ومی خواند خسته نمیشود.»
................................ ادامه دارد....................
علی نصیری
http://maref.ir/archives/2403
نبی اکرم (ص) در اول ذی الحجة سال دوم هجری فاطمه (س) را به خانه علی (ع) فرستاد. هر چند فاصله زمان عقد تا عروسی تقریباً 10 ماه بوده است و ثمره این ازدواج مبارک امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) و ام کلثوم و زینب کبری (سلام الله علیهما) بود.[1]
زینب (س) در حیات جدش رسول خدا (ص) متولد شد.[2] ابن اثیر جزری در کتاب اسدالغابه حضرت زینب را از صحابیات نامیده است.[3] بعضی ها ولادت حضرت زینب را دوسال بعد از برادرش حسین (ع) در سال 6 هـق در ماه شعبان میدانند.[4] در حالی که بعضی از علما[5] سال ولادت ایشان را 7 هـق میدانند. ولی شهید دستغیب شیرازی و شهید قاضی تبریزی[6] تولد حضرت را در سال پنجم و در ماه جمادی الاولی میدانند.
زینب در لغت:
زینب یا مأخوذ از «زَنِبَ» است از باب «فَرِح» یعنی فربه شد. (چنانچه در حضرت زینب (س) وفور صفات حسنه و اوصاف پسندیده میباشد). و یا اینکه به اصل خودش باشد، به معنی درخت خوش بوی نیکو منظر[7] و یا اینکه «زین أب» بوده است، یعنی زینت پدر که به اعتبار همین معنی بعضی تعبیر از آن بانوی گرامی نموده «زین ابیها» در مقابل «اُم ابیها»[8]
القاب حضرت زینب:
لقب آن است که دلالت بکند بر مدح یا ذمّ و برای حضرت زینب (س) القابی ذکر شده است[9] از جمله صدیقه الکبری، العصمة الصغری، ولیّه الله العظمی، ناموس الکبری، الرّاضیه بالقدر والقضا، امینة الله، عالمة غیر معلّمه، فهمة غیر مفهمّه، محبوبة المصطفی، قرة عین المرتضی، نائبة الزهرا، شقیقة الحسن المجتبی، شریکة الحسین سید الشهداء، زاهده، فاضله، عاقله، کاملة، عاملة، عابده، محدثه، مخبرة موثقه، مظلومه وحیده، عقیله القریش، الباکیه الفصیحة والبلیغه والشّجاعة، عقیله خدا الرسالة، رضیعة ثدی الولایه.
ازدواج حضرت زینب (س):
اشعث بن قیس که یکی از بزرگان طایفه "کنده" بود آن مخدره را از امیرالمؤمنین خواستگاری کرد؛ آن حضرت متغیّر شد و بر آشفت. [10] و پس از چندی حضرت علی (ع) زینب (س) را به تزویج "عبدالله بن جعفر"، پسر برادرش درآورد. و ثمره این ازدواج پنج فرزند بود به نامهای، "محمد"، "علی"، "عباس"، "عون اکبر"، "ام کلثوم".[11]
"عبدالله بن جعفر" انسانی با ایمان و شیفته امام حسین (ع) بود و زمانی که حضرت قصد کوفه کردند. از "عمرو بن سعید اشرق" والی مکه برای امام (ع) امان نامه گرفت. ولی امام حسین (ع) آن امان نامه را نپذیرفتند. و نیز "عبدالله بن جعفر" به حضرت زینب اذن داد که همراه برادرش حسین (ع) باشد. و به فرزندانش "محمد" و "عون" نیز سفارش کرد که یار و یاور دایی خود یعنی حسین (ع) باشند. و آنها در کربلا در روز عاشورا در رکاب سید الشهداء به شهادت رسیدند. وقتی خبر شهادت "محمد" و "عون" به "عبدالله بن جعفر" رسید، رو به همنشینان خویش کرد و گفت: خدای عزوجل را در هر مصیبتی حتی بر قتل حسین (ع) حمد و سپاس میگویم، اگر با دستهایم با حسین (ع) مواسات و همدردی و یاری نکردهام لااقل دو فرزندم با او مواسات و یاری نمودهاند. والله اگر نزدش حاضر بودم، دوست میداشتم از او جدا نشوم تا در رکابش کشته شوم! به خدا چیزی که مرا وادار میکند از دو فرزندم دست کشیده، مصیبت شان را بر خود آسان سازم اینست که آن دو در حال پایداری و یاری برادر و عموزادهام حسین (ع) از دست رفتهاند.[12]
حضرت زینب (س) در شب عاشورا:
امام سجاد (ع) میفرماید: آن شبی که پدرم فردایش کشته شد. عمهام زینب نزد من بود و از من پرستاری میکرد. پدرم با یارانش در خیم? پدرم از ما فاصله گرفته بودند...در این هنگام پدرم این اشعار را میخواند:
یا دهر افّ لک من خلیل کم لک بالاشراق والاصیل
من صاحب او طالب قتیل والدهر لایقنع بالبدیل
وانما الامر الی الجلیل وکلّ حیّ سالک سبیلی
.....من فهمیدم و متوجه منظورش شدم. بغض گلویم را گرفت، ولی اشکم را نگه داشتم و ساکت شدم..... اما عمهام زینب (س) نتوانست خودش را کنترل کند....به سوی برادرش حسین (ع) رفت، گفت: ای وای: ای کاش مرگ زندگی را از من میگرفت، یک روز مادرم فاطمه (س) از دنیا رفت، بعد پدرم علی (ع)، و بعد برادرم حسن (ع) تنها تو ماندهای ای جانشین گذشتگان. حسین (ع) نگاهی به خواهر کرد و فرمود: خواهرم! شیطان شکیبایی و بردباریات را نگیرد...[13]
زینب (س) در روز عاشورا:
بعد از شهادت یاران و اصحاب امام حسین (ع) آن حضرت تنها و بدون یاور آماده جهاد و دفاع شد. آنگاه "شمر بن ذی الجوشن" با تعدادی از مردان جنگی به سوی امام حسین (ع) آمد که "سنان بن اسد نخعی" و "خولی بن یزید اصبحی" در میانشان بودند و حضرت را احاطه کردند و "عمر بن سعد" به حسین (ع) نزدیک شده بود. در این هنگام زینب (س) از خیمه بیرون آمد و گفت: آی "عمر بن سعد" آیا اباعبدالله کشته میشود و تو نظاره میکنی.[14]
اسارت زینب (س) و اهل بیت:
بعد از حادثه عاشورا "عمر بن سعد" آن روز و فردایش در کربلا ماند، سپس به لشکریانش امر به بازگشت کرد. و دستور داد دختران و خواهران حسین (ع) و بچههایی که بودند و علی بن الحسین را با همان حال بیماری برداشته و با خود ببرند. وقتی زینب (س) از کنار قتلگاه برادرش میگذشت میگفت: یا محمداه! یا محمداه! هذا الحسین بالعراء مرمل بالدماء مقطع الاعضاء. یا محمداه! و بناتک سبایا و ذریتک مقتّله تسفی علیها الصّبا!
«یا محمداه! یا محمداه! این همان حسین است زیر آسمان قرار گرفته و به خاک و خون آغشته و اعضایش قطعه قطعه شده است. یا محمداه! دخترانت اسیر گردیده، فرزندانت کشته شدهاند، باد صبا گرد و غبارش را بر آنان میگستراند!»
پس هر دوست و دشمنی به گریه افتاد! به طوری که زنان صیحه زده بر صورتهای خویش سیلی میزدند.[15]
پس از آنکه اسرا را به کوفه بردند، حضرت زینب (س) خطبهای ایراد کرد که همه انگشت به دهان ماندند و گریه و زاری از مردم بلند شد[16] و نیز در مجلس "ابن زیاد" چنان داد سخن برآورد که "ابن زیاد" غضبناک و خشمگین و درمانده شد. بعد از آن اسرا را به شام به نزد "یزید بن معاویه" بردند و در آنجا نیز افشاگری و حق گویی زینب (س) عَنان کار را از دست یزید گرفت تا اینکه "یزید" اسرا را همراه "نعمان بن بشیر" روانه مدینه کرد.[17]
حضرت زینب (س) بعد از ورود به مدینه:
بعد از مراجعت زینب (س) از شام به مدینه به برپایی عزا بر شهدای کربلا پرداخت. در همین ایام "عبدالله بن زبیر" در مکه قیام کرد و مردم را به گرفتن انتقام خون حسین (ع) ترغیب کرد. هر چند این اقدام وی بهانهای برای رسیدن به اهداف خویش بود، حضرت زینب (س) در مدینه خطبه خواند و مردم را برای قیام و گرفتن خون حسین (ع) فرا خواند. "عمرو بن سعید اشرق" والی مدینه نامهای به "یزید" نوشت و او را از ماجرا با خبر کرد. "یزید" در جواب نامه وی نوشت بین زینب (س) و مردم مدینه فاصله بیانداز. پس حضرت زینب را امر کرد از مدینه بیرون و به هر کجا میخواهد برود. پس حضرت زینب (س) از روی کراهت در اواخر ماه ذی الحجه سال 61 هـ همراه با دختران امام حسین (ع) (فاطمه و سکینه)بیرون رفتند. و بر اساس اختلاف روایات قصد مصر یا شام را کردند. و بعد از گذشت یک سال در ماه رجب سال 62 هـق دار فانی را وداع گفتند و به دیدار معبود شتافتند.[18]
مزارهای دختران علی (ع) که نامشان زینب بود:
زینب صغری که مادر وی اُم ولد بوده است و عقیل برادر علی (ع) ایشان را برای پسرش محمد خواستگاری کرد و محمد با زینب صغری ازدواج کرد و زینب صغری در مدینه از دنیا رفت. همچنین برای حضرت علی(ع)، زینبی دیگر است که ملقب به وسطی بوده است (زینب وسطی) و ایشان نیز در مدینه مدفون است. ولی زینب کبری (س) در مکان دفن ایشان سه قول است.[19]
قول اول: ایشان در مدینه در قبرستان بقیع مدفون میباشند، که البته این قول خلاف مشهور است. بودن حضرت زینب در مدینه پس از حادثه کربلا یقینی است و خروجش مشکوک است. [20]
قول دوم: ایشان در مصر مدفون میباشند.[21]در کتاب اخبار الزینبیات نقل شده که مدتی پس از حادثه عاشورا حاکم مدینه نامهای به "یزید" نوشت و گفت: زینب در مدینه آشوب نموده؛ و علیه حکومت افشاگری میکند. "یزید" دستور داد تا آن حضرت را به شهر فُسطاط مصر (قاهره کنونی) تبعید کردند. زینب (س) پس از مدتی در آن شهر مریض شد و از دنیا رفت و در همانجا به خاک سپرده شد.
قول سوم: این که ایشان در "قریه زاویه" منطقه غوط? شام[22] مدفون میباشند. و در کتاب تحفة الزائر[23] داستانی به این صورت نقل شده است که: پس از واقعه عاشورا در مدینه قحطی شد و "عبدالله بن جعفر" به اتفاق خانواده به شام هجرت کردند و در نزدیکی شام، درختی را دیدند که سر حسین (ع) بر آن نصب شده بود. زینب (س) با دیدن آن درخت بر زمین افتادند و مریض شدند و به "عبدالله" گفتند: من وارد شام نمیشوم. بعد از آن به فاصله کوتاهی فوت کردند و "عبدالله" نیز در بیرون شهر آن حضرت را به خاک سپرد. و نیز در کتاب رحل? ابن جبیر[24] (م 614 هـق) نقل شده است که : قبر حضرت زینب را در شام زیارت کردیم.
نتیجه:
بر اساس زمان نقلهای تاریخی پیرامون محل دفن حضرت زینب (س)، خبر "عبیدلی اعرجی حسینی نسابه" متوفی 277هـق به دلیل نزدیکی به واقعه تاریخی و دسته اول بودن سند بیشتر مورد قبول میباشد. هر چند در مجهول بودن راویان اسناد وی نقلهایی[25] شده است. ولی گذشته از آن، حکم عقل نیز بر آن است که حضرت زینب (س) به سوی دشمن خود نمیرود. و از طرفی با ملاحظه در نقلهای علمای مورد اعتماد از جمله "کلینی"، "صدوق"، "مفید"، "طوسی" و "علامه حلی" مشاهده میکنیم که ایشان متعرض مرقد مطهر حضرت زینب (س) نشدهاند و تنها آنچه باقی مانده است شهرتی است که در بین مردم میباشد. و بر اساس اقوال سه گانه فوق شکی نیست که زیارت قبور مشهور حضرت در شام و همچنین جامع معروف در مصر به قصد تقرب به سوی خدای سبحان و تعظیم برای اهل بیت (علیهم السلام) میباشد و در حدیث است که «نیة المرء خیر من عمله»[26] : «نیت انسان بهتر از عمل او میباشد»
[1] . بزرگترین دختران علی (ع) از فاطمه زهرا (س) ام کلثوم بود که در بقیع مدفون است و بعد از ایشان زینب کبری (س) و به ایشان لقب کبری دادند تا از زینب صغری که از غیر فاطمه است و مادرش ام ولد است تمییز داده شود. الطبقات الکبری، ابن سعد ، ج 2، ص 247. السیده زینب فی التاریخ ص 16 – بحارالانوار، ج 43، ص 92.
[2] . السیده زینب، ص 17 به نقل از اخبار الزینبیات للعبید لی النسابه.
[3] . اسد الغابه، سفینة البحار، ج 3، ص 497. السیده زینب ص 17.
[4] . السیده زینب. حسن محمد قاسم مصری ص 20، و در قاهره تا امروز بر این اساس عمل میشود.
[5] . السیده زینب لجنة التحقیق والتألیف ص 18 به نقل از کتاب حیاة السیده شهید دستغیب.
[6] . همان، ص 18.
[7] . لسان العرب، ج 6، ص 88.
[8] . المناقب، ج 3، ص 3557.
[9] . ویژگیهای حضرت زینب ترجمه خصائص الزینبیه سید نور الدین جزایری ص 67.
[10] . ترجمه خصائص الزینبیه. سید نورالدین جزایری ص 169.
[11] . سفینه البحار، ج 3، ص 497.
[12] . تاریخ طبری ج 5، ص 466 – 467 ارشاد مفید ج 2، ص 124.
[13] . وقعة الطف ص 243 – تاریخ طبری ج 5 ص 446
[14] . وقعة الطف 252 – 254 ترجمه وقعة الطف ص 187 و 188.
[15] . همان ، ص 252 – 254.
[16] .امالی مفید، ج 48 و 49.
[17] . تاریخ طبری، ج 5، ص 461 و 462 ترجمه وقعة الطف ص 202 و 203.
[18] . السیده زینب و اخبار الزینبیات: عبیدلی نسابه ص 19 – 22 . السید زینب فی تاریخ الاسلام لجنة التحقیق والتألیف ص 48 و 49
[19] . السیدة زینب فی تاریخ الاسلام، لجنة التحقیق والتألیف. ص 49.
[20] اعیان الشیعه، سید محسن امین ج 7، ص 140
[21] . اخبار الزینبیات، عبیدلی اعرجی نسابه. به نقل از کتاب شیوه استفاده از متون تاریخی ف . حکیم زاده برگرفته از سخنان شیخ محمد هادی یوسفی غروی
[22] . رحله ابن جبیر ص 269، طبع مصر
[23] .
[24] .تحفة الزائر، سید کاظمی، برای آگاهی بیشتر به کتاب زینب کبری نوشته مرحوم شیخ جعفر نقدی نجفی مراجعه شود. به نقل از کتاب شیوه استفاده از متون تاریخی ف. حکیم زاده برگرفته از سخنان شیخ محمد هادی یوسفی غروی.
[25] .رحلة ابن جبیر، ص 269.
[26] . مراقد اهل بیت در شام، سید احمد قهری ص 72، به نقل از کتاب الانوار النعمانیه ، ج 1 ص 82
http://www.emamzadegan.ir/articles/view-1434.aspx
زندگینامه حضرت زینب کبری سلام الله علیها
ولادت حضرت زینب س
حضرت زینب کبرى «عقیله بنى هاشم» ، سوّمین فرزند حضرت امیر المؤ منین على بن ابیطالب و حـضـرت فـاطـمـه زهـرا عـلیـهـمـاالسـّلام اسـت کـه در روز پـنـجـم جـمـادى الاول سـال پـنجم یا ششم هجرى ، در مدینه طیبه دیده به جهان گشود و پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله نام زینب را براى وى برگزید.1
کنیه گرامیشان ام الحسن و ام کلثوم و القاب مبارکش که بیش از شصت مورد ذکر شده عبارتند از: عالمه غیر معلمه،نائبة الزهرا، نائبة الحسین، ملیکة النساء، عقیلة النساء، عدیلة الخامس من اهل الکساء، شریکة الشهداء، سیدة العقایل، سرابیها، سلالة الولایة، شقیقة الحسن، عقیلة خدر الرسالة، ولیدة الفصاحة، رفیعة الولایة، البلیغة، الفصیحة، الکاملة، عابدة آل علی، صدیقة الصغری، موثقة، عقیلة الطالبین، فاضلة، معصومة الصغری، قرینة النوائب، محبوبة المصطفی، قرة عین مرتضی، صابرة محتسب، شریکة الحسین، بطلة کربلا، عظیمة بلواها، عقیلة قریش، باکیه، سلیلة الزهرا،عقیلة جلیلة، امرأة عاقله، محدثه، راضیة بالقدر و القضاء وحیدة، شجاعة، زاهدة، عامله و...
نامگذاری
در آن زمان که صدیقه کبری (علیها السلام) به این گوهر دریای عصمت و طهارت باردار بود، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در مدینه حضور نداشتند و به سفری رهسپار بودند. هنگامی که وجود مقدس زینب کبری (سلام الله علیها) متولد گشت، صدیقه طاهره (علیها السلام) به امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود که چون پدرم در سفر است و در مدینه حضور ندارد، شما این دختر را نام بگذارید. آن حضرت فرمود: من بر پدر شما سبقت نمی گیرم، صبر نما که به این زودی رسول خدا باز خواهد گشت و هر نامی که صلاح داند بر این کودک می نهد.
هنگامی که سه روز گذشت، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مراجعت نمود و همانگونه که رسم و سیره رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) بود، نخست، به منزل حضرت زهرا (علیها سلام ) وارد گشتند.
امام علی (علیه السلام) خدمت آن حضرت عرض کرد: یا رسول الله! خداوند متعال دختری به دخترت عطا فرموده است، نامش را معین فرمایید. فرمود: اگر چه فرزندان فاطمه اولاد من می باشند، لکن امر ایشان با پروردگار عالم است و من منتظر وحی میباشم. در این حال جبرییل نازل شد عرض کرد: یا رسول الله! حق تو را سلام می رساند و می فرماید: نام این مولود را " زینب " بگذار، چرا که این را در لوح محفوظ نوشته ایم.
مقام حضرت زینب س
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) قنداقه آن مولود گرامی را طلبید و به سینه چسبانید، ببوسید و نامش را زینب نهاد و فرمود: به حاضرین و غایبین امت، وصیت می نمایم که حرمت این دختر را پاس بدارند. همانا که او به خدیجه کبری (علیها سلام) شبیه است.
نقل شده که وقتی حضرت زینب را نزد رسول خدا حاضر کردند رسول خدا صلیاللهعلیهوآله او را گرفت و به سینهی شریفش چسبانید و صورت مبارک خود را به صورتش نهاد و بلند گریست (چنان که) اشک از محاسن شریف ایشان جاری شد، حضرت فاطمه علیهاالسلام پرسید: (ای پدر گرامی) گریهات برای چیست؟ خدا نگریاند دو چشم شما را!، فرمود: ای دختر من، ای فاطمه! بدان که بعد از تو و بعد از من این دختر، گرفتار بلاها خواهد شد و مصیبتهای گوناگون بر وی وارد خواهد شد، در این لحظه حضرت فاطمه علیهاالسلام به شدت گریست و پرسید: ای پدر! ثواب کسی که بر او و مصیبت هایش گریه کند، چیست؟ فرمود: ای پاره تن من و روشنی چشمم! هر کس بر او و مصیبتهایش گریه کند، ثواب گریهاش مانند ثواب کسی است که بر دو برادر او (حسن و حسین) گریه کند.2
دوران کودکی
حضرت زینب علیهاالسلام از همان کودکی دارای کمالات معنوی و علمی بود چنان که امیرمؤمنان را به شگفتی وامیداشت. آن گونه که ملامحمد تقی، معروف به شهید ثالث، در مجالس المتقین و ابی سعید سبزواری در مصابیح القلوب مینویسند: «حضرت زینب علیهاالسلام همراه با ابوالفضل العباس علیه السلام در دوران کودکی، کنار امیرمؤمنان علیهالسلام نشسته بودند، حضرت رو به ابوالفضل کرد و گفت: فرزندم بگو یک، او گفت یک. آن گاه از او خواست بگوید دو، ولی ابوالفضل علیهالسلام پاسخ داد: پدر! با زبانی که یک گفتهام دو نمیگویم، (منظورش وحدانیت خدا بود) امام علیهالسلام از خوشحالی فرزندش را بوسید. آن گاه زینب علیهاالسلام پرسید: پدر! ما را دوست داری!، فرمود: چگونه شما را دوست نداشته باشم، شما میوه دل من هستید.، حضرت زینب علیهاالسلام عرض کرد: لایجتمع حبّان فی قلب مؤمن حب اللّه و حب الاولاد و ان کان ولابد فالحب لله تعالی و الشفقة للاولاد؛ دو محبت در قلب مؤمن جمع نمیشود [هم] حب خدا و [هم] حب اولاد اگر چارهای نباشد پس دوستی مخصوص خداست و شفقت و مهربانی برای اولاد.3
رویای غم
زینب مسیر پرحادثه و دردناکی را که در پیش دارد، در همان زمان کودکی در آینه رؤیا می نگرد و برای جدش پیامبر اکرم بازگو میکند و پیامبر خدا حوادثی را که در انتظار اوست تعبیر میکند تا او که دست پرورده علی و بزرگ شده دامان زهراست، خود را برای رویارویی با این حوادث مهیا سازد. این رؤیا را در تاریخ چنین میخوانیم: ارتحال پیامبر خدا نزدیک بود، زینب نزد پیامبر آمد و با زبان کودکانه به پیامبر چنین گفت: «ای رسول خدا! دیشب در خواب دیدم که باد سختی وزید که بر اثر آن دنیا در ظلمت فرو رفت و من از شدت آن باد به این سو و آن سو میافتادم؛ تا اینکه به درخت بزرگی پناه بردم، ولی باد آن را ریشه کن کرد و من به زمین افتادم. دوباره به شاخه دیگری از آن درخت پناه بردم که آن هم دوام نیاورد. برای سومین مرتبه به شاخه دیگری روی آوردم، آن شاخه نیز از شدت باد در هم شکست. در آن هنگام به دو شاخه به هم پیوسته دیگر پناه بردم که ناگاه آن دو شاخه نیز شکست و من از خواب بیدار شدم».
پیامبر با شنیدن خواب زینب، بسیار گریست و فرمود:
«درختی که اولین بار به آن پناه بردی جدّ توست که به زودی از دنیا میرود. و دو شاخه بعد مادر و پدر تو هستند که آنها هم از دنیا میروند و آن دو شاخه به هم پیوسته دو برادرت حسن و حسین هستند که در مصیبت آنان دنیا تاریک میگردد».
همچنین از همان کودکی علاقهای عجیب به برادرش امام حسین علیهالسلام داشت چنان که زینب کوچک هنگامی که گریه میکرد، تنها در آغوش برادرش آرام میگرفت. این رفتار، فاطمه زهرا علیهاالسلام را شگفت زده کرده بود. به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله عرض کرد:پدر من از چنین رفتاری تعجب میکنم. این گونه محبت بیش از حدّ معمول است. زینب بدون دیدن حسین شکیبایی ندارد و اگر بوی حسین را نشود، جان از تنش بیرون میرود، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله وقتی این حکایت را شنید، آه از سینه برکشید و اشک بر چهرهاش روان شد و فرمود: ای نور چشم من این دختر با حسین علیهالسلام به سفر کربلا خواهد رفت و رنجها خواهد دید.4
ازدواج
حضرت زینب علیها السلام به سن ازدواج رسیده بود . از بین خواستگاران متعددی که به منزل علی علیه السلام میآمدند، تقاضای عبدالله بن جعفر بن ابی طالب - برادر زاده علی علیه السلام که از طرف خود کسی را برای خواستگاری حضرت زینب فرستاده بود، - مورد پذیرش قرار گرفت . در این وصلت فرخنده مهریه حضرت زینب مطابق با مهریه مادرش فاطمه علیها السلام یعنی 480 درهم معین گردید .5
اینک زینب به سالهای تشکیل زندگی مشترک نزدیک شده است. او میداند که ازدواج برای هر زنی حق طبیعی و شرعی است و روی گردانی از این سنت، خارج شدن از آئین پیامبر اسلام است.
ولی زینب با ازدواج که عمل به سنت پیامبر خداست، رسالت بزرگی را که بر دوش دارد فراموش نمیکند. او میداند که باید در تمام صحنه ها و لحظه ها در کنار برادرش باشد. او میداند که به ثمر نشستن قیام حسین و شهادت عزیزانش، نیازمند آزادگی در اسارت، صبر و پایداری، و پیام رسای او به گوش تاریخ بشریت است.
از این رو زینب در قرارداد ازدواجش شرط همراهی با برادرش حسین را قید میکند تا از وظیفه مهم خود باز نماند. از شخصیتی متعهد به اسلام و دوستدار اهلبیت، چون عبدالله بن جعفر که به خواستگاری دختر علی آمده است، انتظاری جز پذیرش این شرط نیست. به هر صورت مراسم خواستگاری پایان مییابد و عبدالله بن جعفر به افتخار همسری زینب کبری نائل میگردد.
زینب علیها السلام، معلم قرآن
یک سال پس از استقرار امیر مؤمنان علیه السلام در کوفه، زنان و دختران مشتاق دانش، به آن حضرت پیام فرستادند و گفتند: ما شنیدهایم که دختر شما حضرت زینب علیها السلام همانند مادرش فاطمه زهرا علیها السلام منبع سرشار دانش و دارای علوم و کمالات است . اگر اجازه دهید در صبح یکی از روزهای عید به محضرش حاضر شده و از آن سرچشمه دانش بهرهمند شویم .
علی علیه السلام اجازه داد تا دختر عالمهاش زینب کبری علیها السلام، بانوان مسلمان کوفه را آموزش دهد و مشکلات علمی و دینی آنان را حل کند . زینب علیها السلام نیز آمادگی خود را اعلام نمود و بعد از دیدارهای مقدماتی، جلسه تفسیر قرآن برای آنان تشکیل داده و پرسشها و شبهات آنان را جواب میداد .6
تفسیر کهیعص
روزی در یکی از جلساتی که حضرت زینب علیها السلام برای زنان کوفی تفسیر میگفت، امیر مؤمنان علیه السلام وارد جلسه شد تا کلاس درس دخترش را از نزدیک ببیند . آن روز حضرت زینب علیها السلام در مورد تفسیر «کهیعص» سخن میگفت . علی علیه السلام ضمن اشاره به تفسیر دیگری از این آیه فرمود: دخترم! این حروف رمزی است در مصیبت هایی که بر شما عترت پیامبر صلی الله علیه و آله وارد خواهد شد . سپس آن حضرت تمام مصائب کربلا را برای دخترش و حاضرین شرح داد . زینب علیها السلام با شنیدن آن متاثر شده و صدای نالهاش بلند گردید و فضای جلسه قرآن عوض شد .7
عبادت حضرت
گرچه سراسر زندگى حضرت زینب علیها السلام براى حفظ و احیاى معارف اسلامى سپرى شد، که همه آنها با هدف اطاعت از اوامر الهى انجام مىگرفت اما آن حضرت در عبادت به معنى خاص نیز از موقعیت برجستهاى برخوردار بودند. در سختترین شرایط نیز به طور کامل به انجام وظایف عبادى اهتمام مىورزیدند.
حضرت سجادعلیه السلام مىفرماید:عمهام زینب در جریان حادثه کربلا با آن همه مشکلات حتى در شب عاشورا و شب یازدهم محرم نیز نماز شب را ترک نکردند، امام حسینعلیه السلام به اندازهاى به خلوص و بندگى زینب اعتقاد داشتند که هنگام وداع خطاب به او فرمودند: یا اختاه لا تنسینى عند نافلة اللیل ؛ خواهرم مرا در نماز شب خود فراموش مکن.
باز امام سجادعلیه السلام مىفرماید:"عمهام زینب در طول راه کوفه و شام، همواره نماز شب را به پا مىداشت. در برخى از منازل بین راه مىدیدم که او از فرط خستگى و رنجورى ناشى از آزار دشمن، نمازهایش را در حال نشسته مىخواند.8
بالاترین عظمت
اوج عظمت حضرت در جریان قیام امام حسین علیه السلام و به خصوص زمان اسارت حضرت بوده است، عـظـمـت ایـن کـار بزرگ آنوقت آشکار شد که نبرد عاشورا به پایان رسید و اهـل بـیـت امام حسین علیه السلام اسیر شدند و با پایان یافتن جنگ مسلحانه در میدان کربلا، رسالت و مسئولیت زینب کبرى علیهاالسّلام و دیگر اسیران ، شروع شد و حرکت فرهنگى آنان علیه سپاه ظلمت ، آغاز گردید. اگر قیام ارزنده حسینى همچنان در طول تاریخ براى همیشه تازه و سازنده باقى مانده اسـت ، یـکـى از عـوامل آن وجود حضرت زینب و خطبه های غراء آن حضرت است.
وفات المصائب زینب کبری س
هنوز شهادت سیدالشهدا به سال نیامده که در مدینه قحطی سختی رخ داده است.
عبدالله بن جعفر که بحر جود و کرم است و عادت بر بذل و عطا دارد، به دلیل اینکه دستش از سرمایه دنیا تهی گشته راهی شام میشود و به کار زراعت مشغول میشود، امّا زینب هر روزش گریه و داغ دل است.
پس از مدتی آن علیّا مخدّره گرفتار تب وصل خانوادهاش میگردد و هر لحظه بیماری او شدّت پیدا میکند.
تا اینکه نیمه ظهری به همسر خود عبدالله میفرماید:
بستر مرا به زیر آفتاب در حیاط قرار بده!
عبدالله میگوید:
به این وصیّت عمل کرده و او را در حیاط جای دادم که متوجّه شدم چیزی را روی سینه خویش قرار داده و مدام زیر لب حرفی میزند.
پس به او نزدیک شدم، دیدم پیراهنی پاره پاره و خونین که یادگاری از برادرش حسین ع بود روی سینه نهاده ناله او حسین... بود.
و همینطور بود که بر حریم اهل بیت پیامبر وارد گشت و جان به جان آفرین یکتا تسلیم نمود.9
خارج از بحث
بى ترید در شرایط سخت کنونى اگر بانوان جوامع اسلامى سیره عملى و اوصاف اخلاقى شیرزن کربلا را الگو و اسوه خود قرار دهند، روز به روز ارزشها و فضایل آنان شکوفاتر خواهد شد و بى شک در صورت تحقق چنین مهمى زمینه سعادت دنیا و آخرت براى مسلمانان مهیا خواهد شد.
پیوست ها:............................................................................................
1: خصائص الزینبیه، ص 55
2: طراز المذهب، ص 2، نقل از خصائص الزینبیه، ص 53
3: مناقب خوارزمی، ج 1، ص 122، در کتاب زینب کبری علامه نقدی و در کتاب ریاحین الشریعة، ج3، ص54
4: خصائص زینبیه، ص 255
5: (فرازهایی از زندگی زینب کبری علیها السلام، ص71
6: (ریاحین الشریعه، ج3، ص57
7: خصائص الزینبیه، ص27
8: (زینب کبرى، ص 62 / ص 63.)
9: عقیله بنیهاشم ص 58 .روضه الحسین ص 183
http://www.demoiran.blogfa.com/cat-9.aspx
.: Weblog Themes By Pichak :.