به نام خدا
** ای دلبرم ازبهرتو گلهای زیبا می خرم*یااینکه گلها می خرم ازبهرتو می پرورم+نسیم ادب+کلیک
ای دلبرم از بهر تو گل های زیبا می خرم
یااینکه گل ها می خرم از بهر تو می پرورم
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شبرو است او از راه دیگر آید
گفتم که بوی زُلفت گمراه عالَمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کُشت
گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد
گفتا خموش حافظ کاین غُصّه هم سر آید
حافظ شیرازی
* قَالَ الصادق (عَلَیهِِ السَّلامُ) : اَلْإِسْلَامُ دَرَجَةٌ وَ الْإِیمَانُ عَلَى الْإِسْلَامِ دَرَجَةٌ وَ الْیَقِینُ عَلَى الْإِیمَانِ دَرَجَةٌ وَ مَا أُوتِیَ النَّاسُ أَقَلَّ مِنَ الْیَقِینِ. امام صادق (عَلَیهِِ السَّلامُ) فرمود: اسلام آوردن و مسلمان بودن یک درجه است، و ایمان داشتن (به خدا و آیین و وعده های او ...) درجهای بالاتر از اسلام آوردن است ، و یقین داشتن درجهای بالاتر از ایمان داشتن است ، و آنچه که به مردم داده شده است مرتبه ای کمتر و پاین تر از یقین است . ( تُحَفُ العُقُول عَن آلِ الرُّسولِ«(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ) » ، ج 1، ص 358.
[ امام رضا ع فرمود : وَ لَمْ یُقْسَمْ بَیْنَ الْعِبَادِ شَیْءٌ أَقَلُّ مِنَ الْیَقِینِ . و چیزی بین بندگان خدا کمتر از یقین تقسیم نشده است. یعنی افرادی نادر، اهل یقین هستند.اصول کافى ج : 3 ص : 88 - حدیث 6 .]
* ... عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا (عَلَیهِِ السَّلامُ) عَنِ الْإِیـمـَانِ وَ الْإِسـْلَامِ فـَقـَالَ قـَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّمَا هُوَ الْإِسْلَامُ وَ الْإِیمَانُ فَوْقَهُ بِدَرَجَةٍ وَ التَّقْوَى فَوْقَ الْإِیمَانِ بِدَرَجَةٍ وَ الْیَقِینُ فَوْقَ التَّقْوَى بِدَرَجَةٍ وَ لَمْ یُقْسَمْ بَیْنَ النَّاسِ شَیْءٌ أَقَلُّ مِنَ الْیَقِینِ قَالَ قُلْتُ فَأَیُّ شَیْءٍ الْیَقِینُ قَالَ التَّوَکُّلُ عَلَى اللَّهِ وَ التَّسْلِیمُ لِلَّهِ وَ الرِّضـَا بـِقـَضـَاءِ اللَّهِ وَ التَّفْوِیضُ إِلَى اللَّهِ قُلْتُ فَمَا تَفْسِیرُ ذَلِکَ قَالَ هَکَذَا قَالَ أَبُو جَعْفَرٍع
یـونـس گـویـد: از امـام رضا (ع ) راجع بایمان و اسلام پرسیدم ، فرمود: امام باقر (ع ) فـرموده است : همانا دین فقط اسلام است ، و ایمان یک درجه بالاتر از آن است و تقوى یک درجه بـالاتـر از ایـمـان است و یقین یک درجه بالاتر از تقوى است و میان مردم چیزى کمتر از یقین تـقـسـیـم نـشـده اسـت ، عـرضـکـردم یـقـیـن چـیـسـت ؟ فـرمـود: تـوکـل بـر خـدا و تـسـلیـم خـدا شـدن و راضـى بودن بقضاء خدا و واگذاشتن کار بخدا، عرضکردم : تفسیر این چیست ؟ فرمود: امام باقر (ع ) چنین فرموده است . اصول کافى ج : 3 ص : 87 -حدیث 5.
* عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ اَلْجَهْمِ أَوْ غَیْرِهِ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ اَلْکَلْبِیِّ عَنْ عَبْدِ اَلْحَمِیدِ اَلْوَاسِطِیِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : یَا أَبَا مُحَمَّدٍ اَلْإِسْلاَمُ دَرَجَةٌ قَالَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ وَ اَلْإِیمَانُ عَلَى اَلْإِسْلاَمِ دَرَجَةٌ قَالَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ وَ اَلتَّقْوَى عَلَى اَلْإِیمَانِ دَرَجَةٌ قَالَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ وَ اَلْیَقِینُ عَلَى اَلتَّقْوَى دَرَجَةٌ قَالَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَمَا أُوتِیَ اَلنَّاسُ أَقَلَّ مِنَ اَلْیَقِینِ وَ إِنَّمَا تَمَسَّکْتُمْ بِأَدْنَى اَلْإِسْلاَمِ فَإِیَّاکُمْ أَنْ یَنْفَلِتَ مِنْ أَیْدِیکُمْ .
ابـوبـصـیـر گوید، امام صادق (ع ) بمن فرمود: اى ابا محمد! اسلام یک درجه است ؟ گفتم آرى ، فـرمـود: و ایـمـان یـک درجه بالاى اسلام است ؟ عرض کردم : آرى ، فرمود: و تقوى یک درجه بـالاى ایـمـان اسـت ؟ گـفـتـم : آرى ، فرمود: و یقین یک درجه بالاتر از تقوى است ؟ گفتم آرى ، فـرمود بمردم چیزى کمتر از یقین داده نشد، و شما به پائین ترین و نزدیکترین درجه اسلام چنگ زده اید ، مبادا که همین مقدار هم از دست شما برود .
منبع : اصول کافى ج : 3 ص : 87 - حدیث 4 . - اَلکافی , ج 2 , ص 52 -کتابُ الإیمانِ وَ الکُفر- بَابُ فَضْلِ اَلْإِیمَانِ عَلَى اَلْإِسْلاَمِ وَ اَلْیَقِینِ عَلَى اَلْإِیمَانِ
* الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :إنّ الإیمانَ أفضَلُ من الإسلامِ ، و إنّ الیَقینَ أفضَلُ مِن الإیمانِ ، و ما مِن شیءٍ أعَزُّ مِن الیَقینِ .
ایمان داشتن (به خدا و آیین و وعده های او ...) درجهای بالاتر از اسلام آوردن است ، و یقین داشتن درجهای بالاتر از ایمان داشتن است و چیزی کمیاب تر و و گرامی تر و نادر تر از یقین وجود ندارد . (اصول کافى ج : 3 ص : 86حدیث 1 .) - الکافی : 2/51/1.
* مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِى نَصْرٍ عَنِ الرِّضَا ع قـَالَ الْإِیـمـَانُ فـَوْقَ الْإِسـْلَامِ بـِدَرَجَةٍ وَ التَّقْوَى فَوْقَ الْإِیمَانِ بِدَرَجَةٍ وَ الْیَقِینُ فَوْقَ التَّقْوَى بِدَرَجَةٍ وَ لَمْ یُقْسَمْ بَیْنَ الْعِبَادِ شَیْءٌ أَقَلُّ مِنَ الْیَقِینِ
امـام رضـا (ع ) فـرمـود: ایـمـان یـکـ درجه بالاتر از اسلام است و تقوى یک درجه بالاتر از ایمان و یقین یک درجه بالاتر از تقوى و میان بندگان چیزى کمتر از یقین تقسیم نشده . اصول کافى ج : 3 ص : 88 - حدیث 6 .
..... ............... ادامه ..........
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
به نام خدا
** آیاورودسپاه به مسائل اقتصادی وسیاسی برخلاف نظرامام خمینی نیست؟
سؤال : سلام علیکم . آیا ورود سپاه به مسائل اقتصادی و سیاسی برخلاف نظر حضرت امام خمینی نیست ؟
پاسخ :
علیکم السلام . به محضر شریف تون عارِضم که حضرت امام خمینی«ر.ه» هرگز نظامیان (ارتش و سپاه و بسیج و...) را از فعالیت ها و خدمات اقتصادی و به تعبیر صحیح تر از « فعالیت های عمرانی» که منافع آن به ملت و کشور و نظام اسلامی عائد شود ، نهی و منع نفرموده است . آری اگر نظامیان(ارتش و سپاه و...) در فعالیت های اقتصادی ، منحصرا برای منافع مالی و اقتصادی و ثروت اندوزی خود کار کنند و خدمتی از این طریق به ملت و کشور نداشته باشند در این صورت ، فعالیت ها و کارهای اقتصادی آنها برخلاف منویات و نظرات امام خواهد بود . ارتش و سپاه پاسداران از زمان حضرت امام تا کنون فعالیت های اقتصادی و ثروت اندوزی که منحصرا برای خود آنها باشد نداشته و ندارند و نمی توانند داشته باشند. قرار گاه سازندگی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که مورد حمایت مقام معظم رهبری حضرت آیت الله امام خامنه ای است و از جانب دشمنان انقلاب و اسلام مورد هجمه و تخریب قرار داشته و دارد و مورد توجه زیاد در داخل و خارج است و فعالیت های چشمگیری در عرصه های مختلف به نفع کشور و مردم و نظام داشته و دارد ، هیچ یک از کارها و اقداماتشان برخلاف اصول و ضوابط نبوده و نیست و نخواهد بود . . سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در واقع ، نهادی نظامی ، فرهنگی ، عُمرانی می باشد که در شرح وظایف خود ذاتا هیچ گونه نقش اقتصادی که منحصرا برای خودش باشد ندارد و در اساسنامه تشکیل سپاه پاسداران در «ماده 10 - چنین آمده است : [ ... مشارکت در عملیات امدادی به هنگام بروز بلایا و حوادث و انجام خدمات امدادی، آموزشی، تولیدی و جهاد سازندگی به درخواست دولت و با رعایت کامل موازین عدل اسلامی در زمان صلح در حدی که به تشخیص شورای عالی سپاه، آمادگی رزمی لازم را برای انجام مأموریتهایخود از دست ندهد. ] در واقع اقدامات عمرانی و سازندگی و امدادی و آموزشی و ... در راستای وظایف سازمانی سپاه پاسدران انقلاب اسلامی جهت خدمت به انقلاب و کشور و مردم انجام می پذیرد نه اینکه اقدامات انتفاعی برای این نهاد مقدس باشد . روی این جهت چنین اقداماتی را نمی توا ن عنوان فعالیت اقتصادی برای سپاه تلقی کرد .بعلاوه طبق اصل 147 قانون اساسی ، نظامیان ، مُجاز به ورود در عرصه های عمرانی و اقتصادی برای خدمت کردن به ملت و نظام و کشور هستند. در اصل صدو چهل و هفت قانون اساسی چنین آمده است : [ دولت باید در زمان صلح از افراد و تجهیزات فنی ارتش در کارهای امدادی، آموزشی، تولیدی، و جهاد سازندگی، با رعایت کامل موازین عدل اسلامی استفاده کند در حدی که به آمادگی رزمی آسیبی وارد نیاید.] عنوان ارتش در این اصل مذکور به معنای این نیست که اقدامات مورد اشاره در این اصل فقط برای ارتش باشد و شامل سپاه و بسیج نشود .پس توجه داشته باشید که دست خیانتی در کار است که سخنان امام خمینی را تحریف کنند و نظامیان و سپاه و ارتش و بسیج را تخریب نمایند .
و اما راجع به ورود سپاه در عرصه های سیاسی باید عرض کنم که اگر ماهیت تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را بدانیم هرگز نمی توانیم بگوییم که سپاه در سیاست دخالت نکند و هرگز نمی توانیم به امام راحل نسبت بدهیم که امام ، سپاه را از ورود به سیاست منع کرده باشد!! اصلا این تناقض آشکار است !!! مگر می شود نهادی که ماهیتش بر سیاست حسینی و انقلابی و تقابل ایدؤلوژیکی و اعتقادی صددرصدی با استکبار جهانی و دشمنان انقلاب است ، آن را از ورود در سیاست منع کنیم ؟!!ً آری حضرت امام خمینی ، نظامیان اعمّ از ارتش و سپاه و بسیج و ... را از بازی های سیاسی و ورود در احزاب و گروه های سیاسی منع فرموده است اما این چه ربطی دارد به اینکه سپاه وارد سیاست نشود!! دشمنان داخلی و خارجی چنین القاءات شیطانی و تخریبی را در بین مردم رواج داده و می دهد تا راه برای نفوذ اجانب و استکبار باز شود ... زهی خیال باطل ... سپاه براساس ماهیت تشکیلاتی خود باید در سیاست ورود کند و این ، عینِ منویات امام عزیز است و به فرمایش مرحوم آیت الله شهید مدرس سیاست عین دیانت ماست... و حضرت امام خمینی پیوسته مردم را به هوشیاری و حضور در صحنه و مراقبت نسبت به هجمه دشمنان سفارش می کرد و از سیاستی که منشعب از اسلام و قرآن و ایمان است حمایت می نمود و با عبارات گوناگون مردم را به سیاست دعوت می کرد. : [ و اللَّه اسلام تمامش سیاست است».(صحیفه امام ج1 ص 270)- « اسلام دین سیاست است قبل از اینکه دین معنویات باشد».(صحیفه امام ج6 ص467) -« مسئله دخالت در سیاست در رأس تعلیمات انبیاست».(صحیفه امام ج15 ص 213) ]
اگر سپاه در سیاست ورود نکند( البته سیاستی که منطبق بر اسلام و انقلاب و عاشوراء باشدنه سیاسی کاری و سیاسی بازی و دَغَل کاری و شیطنت) در این صورت باید جای سؤال و اشکال باشد که این رویه یعنی عدم ورود سپاه به سیاست ، برخلاف راه و مشی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران است . امام راحل از ورود نظامیان (ارتش و سپاه و...) در بازی های سیاسی و شرکت آنها در داخل احزاب و گروه های سیاسی منع می فرمود نه از سیاستی که سرچشمه در اسلام و قرآن و عاشوراء دارد و گرنه نمی فرمود که : و اللَّه اسلام تمامش سیاست است».(صحیفه امام ج1 ص 270) . امام خمینی در باره نظامیان(اعم از ارتش و سپاه و ...) چنین فرمود : [« قواى مسلح از هر قشرى که هستند، در حالى که باید داراى دید سیاسى باشند و هرگز کورکورانه عمل نکنند، نباید در امورى که سیاست بازان در آن دخالت دارند داخل شوند»..( صحیفه امام ج14 ص 71) ]
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
17 تیر 1397 ه.ش
به نام خدا
** کاش این فاصله ها کم می شد+نسیم ادب
کاش این فاصله ها کم می شد
مِهرها بر همه حاکم می شد
همه با هم همه با هم باشند
دور از غصه و بی غم باشند
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
دکتر حسن روحانی عصر دوشنبه (یازدهم تیر 1397) در جمع ایرانیان سوئیس در واکنش به تهدیدات ترامپ در خصوص قطع کامل صادرات نفت ایران گفت: «یکی از آمریکایی ها گفته بود که می خواهیم نگذاریم اصلا ایران نفت صادر کند قاعدتا او معنی این حرف را خیلی نمی تواند تحلیل کند.»
روحانی تاکید کرد که معنی حرف وی (ترامپ) در خصوص قطع صادرات نفت ایران یعنی این که نفت کل منطقه صادر نخواهد شد. روحانی تاکید کرد که «مگر امکان پذیر است نفت ایران صادر نشود ولی نفت منطقه صادر شود؟ معنی این حرف را اگر بفهمد روشن است که چه می گوید اما قاعدتا نمی فهمد و می گوید من نمی گذارم ایران یک قطره نفت صادر کند. اگر شما توانستید این کار را بکنید و نتیجه اش را ببینید که چه هست.»
تهدید مقامات آمریکایی علیه ایران و گزافه گویی های آنها در زمینه قطع کامل صادرات نفت ایران درحالی است که شاهراه انرژی تنگه هرمز با موقعیت استراتژیک اقتصادی، سیاسی و جغرافیایی یکی از مهمترین آبراه ها و معابرانرژی جهانی محسوب می شود که تهدید آن می تواند جهان را با مخاطره روبرو کند امری که بی شک اگر افراد عاقلی در کابینه آمریکا پیدا شوند، هرگز به ترامپ توصیه نخواهند کرد که به این سمت و سو حرکت کند.....
http://parstoday.com/fa/iran-i140914
***********************************************************
پیام سرلشکر سلیمانی به رئیس جمهوری
سرلشکر سلیمانی در پیامی مواضع اخیر رئیس جمهوری در قبال آمریکاییها و صهیونیستها را ستودنی و مایه مباهات و افتخار دانست.
به گزارش ایسنا، در پی اعلام موضع قاطع حسن روحانی در قبال اظهارات سلطه طلبانه و تهدیدات و زیادهخواهیهای مقامات آمریکایی و صهیونیستها، سردار سرلشکر پاسدار قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در پیامی از سخنان عزتمندانه ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران قدردانی کرد.
متن پیام فرمانده نیروی قدس سپاه به این شرح است:
«بسم الله الرحمن الرحیم
برادر بزرگوار جناب آقای دکتر روحانی ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران
سلام علیکم
آنچه از فرمایشات حضرتعالی در رسانهها منعکس شد، مبنی بر اینکه اگر نفت جمهوری اسلامی ایران صادر نشود، تضمینی برای صدور نفت کل منطقه نمیباشد و بیانات بسیار ارزشمندی که در موضع جمهوری اسلامی ایران نسبت به رژیم صهیونیستی فرمودید، مایه مباهات و افتخار است.
حقیر به عنوان سرباز ولایت و این ملت سرفراز و با همه جان به حضور جنابعالی عرض می کنم:
این همان دکتر روحانی است که ما شناخت داشتیم و داریم و می بایست باشد. شما با سخنان حکیمانه ارزشمند و قدرتمندانه خودتان رهبر عزیز، ملت بزرگوار ایران اسلامی و مسلمانان جهان را سرافراز نمودید.
دست شما را برای ایراد این سخنان به موقع، حکیمانه و صحیح میبوسم و برای هر سیاستی که مصلحت نظام اسلامی باشد، در خدمت هستیم.
برادرتان قاسم سلیمانی»
https://www.isna.ir/news/97041307669/%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85-%D8%B3%D8%B1
به نام خدا
** از من به تو صد سلام از جان+نسیم ادب
از من به تو صد سلام از جان
پاینده شوی به لطف جانان
بر تو بَشَود خوشی مُقدَّر
هرگز نشوی به غم مکدَّر
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
به نام خدا
** خوشاآن عاشق شیدایی قرآن +نسیم ادب
دلی کز نور قرآن اهتدا گیرد
شودآباد و راه مصطفی گیرد
خوشاآن عاشق شیدایی قرآن
که با قرآن هدایت از خدا گیرد
خوشاآن عاشق شیدایی قرآن
کزآیات شفابخشش شفا گیرد
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
** تحلیل نامه سرگشاده تیم صد نفره سیاسی به مسئولان ارشد کشور+استاد مهدی کوچک پور رودسری+سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی
وقتی که یک چشم آبی اروپایی کراواتی (کارلوس کیروش) از یک حوزه دیده بروکرات، (غلامحسین کرباسچی) ایرانی تر می شود!!
سایت خبری تحلیل [ در سیاهکل] /مهدی کوچک پور:
این روزها و درحالی که شیر پسرانِ یوز نشان ایرانی علیرغم همه کمبودها و ناداشته های داخلی و سخت گیری ها و مانع تراشی های ناجوانمردانه خارجی (از تحریم کفش فوتبال گرفته تا تحریم دیدارهای تدارکاتی و تا…) با بهره گیری از آموزه ها و ظرفیت های فنی و روحی_روانی مرد پرآوازه پرتغالی (کیروش) با ارائه بازی هایی منسجم، تحسین برانگیز و فراتر از سقف توقعات و تصورات، حیرت دنیا را باعث گردانیده اند، هم زمان در رویدادی دیگر و البته مهم، یک صد نفر از چهره های سیاسی_ اجتماعی مقیم داخل و خارج از کشور که ازجمله آنان می توان به آقایان غلامحسین کرباسچی (دبیر کل حزب کارگزاران و شهردار ا
سبق تهران)، حجت الاسلام احمد منتظری (فرزند آیت الله مرحوم حسینعلی منتظری، فعال و صاحب نظر دینی و سیاسی)، حسین کروبی (فرزند حجت الاسلام مهدی کروبیِ)، عیسی سحرخیز (مدیرکل پیشین مطبوعات داخلی وزارت ارشاد اسلامی، در دوره اصلاحات و فعال رسانه ای) و خانم ها جمیله کدیور ( همسر عطاءالله مهاجرانی، نماینده دوره ششم مجلس شورای اسلامی، خواهر حجت الاسلام دکتر محسن کدیور ) و ویدا فرهودی ( شاعره و مترجم خارج نشین) و ده ها شخصیت شهره و شهرت جوی دیگر، اشاره نمود، با ارسال نامه ای سرگشاده خطاب به مسئولین عالی رتبه کشور، اقدام حاکمیت ایران برای انجام ( مذاکرات بی قیدوشرط) با آمریکا را خواستار شدند. این افراد هدف از طرح پیشنهادِ (ناگزیر) خود را، (برداشتن قدمی برای حل مشکلات و رفع اختلافات) دانسته اند. اگرچه طرح پیشنهاد مذاکره بدون قید و شرط با آمریکا توسط گروه مذکور، با مخالفت صریح تعداد زیادی از شخصیت ها و چهره های سیاسی کشور و ازجمله شهره مردانی از اردوگاه اصلاحات، مواجه گردید (که به عنوان نمونه، می توان به انتقاد سید محمد خاتمی و دکتر نوبخت نسبت به طرح این پیشنهاد و نیز رد عتاب آلود آن توسط عباس عبدی اشاره نمود)، اما با توجه به اهمیت مطلب، صاحب این قلم نیز بر آن شد تا از نگاه خود و از منظری احتمالاً متفاوت به تحلیل و بررسی این واقعه نه چندان بی نظیر ( پیشنهاد مذاکره مستقیم با آمریکا توسط دکتر سید عطاءالله مهاجرانی در بهار 1369) اقدام نماید. آنچه در پی می آید ماحصل این نگاه و این قلم است. سپاس که این نگاشته را ناخوانده، نمی گذارید. چنین باد.
وقتی که یک چشم آبی اروپایی کراواتی ( کارلوس کیروش) از یک حوزه دیده بروکرات، (غلامحسین کرباسچی) ایرانی تر می شود!!
کارلوس کیروش مربی پرتغالی تیم ملی فوتبال جمهوری اسلامی ایران هم زمان با انتقادهای کلامی از محدودیت آفرینی های سیاسی_تحریمی برعلیه فوتبال ایران، در عرصه عمل و علیرغم همه محدودیت ها، تیمی یکدست را ساخته وپرداخته کرد که ازجمله مهم ترین ویژگی های آن صَرف فعل (خواستن) و تحقق آرمان ( توانستن) به بهترین وجه ممکن است. تیمی که در آخرین مسابقه، آن چنان مقتدر، سزاوارانه و شکوهمند ظاهر گردید که همه دنیا را به تحسین خود وادار نمود.
جوانان غیرتمندی که در اوج محدودیت ها و محرومیت های نا به حق، خودباورانه و مصمم ناداشته ها را نادیده گرفته و همه داشته های دارندگان و مُتموِّلان را به سُخره گرفتند.
( نکته: در فاصله بین نگارش و انتشار یادداشت حاضر، مسابقه ایران _ پرتغال هم انجام شد و همه ما و دنیا دیدیم که پرتغال و رونالدو، چگونه با خوش اقبالی از شکست در برابر ایران گریختند. آنان حتما از یک امتیازی که از تیم مقتدر و منسجم ایران کسب کردند، بسیار خوشحال و شادمانند. ) و ما اما کاش بخاطر آوریم که تا همین چند روز پیش، سقف توقع مان از تیم ملی کسب نتایج آبرومندانه، ( بخوانید باختن با تفاضلِ گلِ نه چندان زیاد به هرسه تیم گروه و خصوصا اسپانیا و پرتغال بود!!) اکنون اما و بعد از مشاهده توانمندی های عینیت یافت? جوانان ایرانی، یقینا به گونه ای متفاوت به خود و صلاحیت های خود مینگریم و با افتخار، پرچم خوش نقش کشورمان را به تَمَوُّجی غرور انگیز درمیآوریم). این باور و این امیدواریِ به حق را، به حق، مدیون کیروشِ بزرگ هستیم، همو که در باورمندی به صلاحیت و سزاواری ایرانی ها، بدون تردید از بسیاری از ایرانیان، ایرانی تر و محترم تر است!!!. از همین روست که من به عنوان یک ایرانیِ وطن دوستِ آئین مدار که مواجهه نظری و اصولی با غرب و جهان نگری سکولار و غیرتوحیدی آن را از آرمان های بزرگ زندگی خود میدانم و برخلاف آن متولی ارشدی که در سال حمایت از کالای ایرانی، تن پوش چند صدهزارتومانی مارک دار خارجی بر تن می کند، همواره و مصرانه بر هویت اسلامی _ ایرانی خود تأکید داشته ام، صمیمانه و خاضعانه، کارکرد کارلوس بزرگ را ستایش می کنم. رویه و روحیه عزت آفرین، خودباورانه، محدودیت ستیز و تسلیم ناپذیر کارلوس کیروش، احترام برانگیز است، درست به همان دلیل و به همان اندازه که مشی و منش و کارنامه عملی او باعث تقویتِ احساسِ عزت و کرامت جوانان ایرانی شده است. آن هم دقیقاً در همان مقطعی که جامعه ایرانی در اوج گرفتاری ها و حرمان زدگی هایی است که به زعم برخی از خواص ( و به تبع آنان، بسیاری از عوام ) از ماهیت مبارزه جویانه و ایدئولوژیکِ انقلاب اسلامی و تعقیب سیاست های بلندپروازانه و نا همنوایی و عدم انقیاد در برابر آنچه قوانین و نظام جهانی می خوانندش ( عدم تسلیم در برابر زیاده خواهی های دولت های متجاسر و خصوصاً دولت ایالات متحده آمریکا ) ناشی گردیده است!!
اینان میگویند دلیل اصلی مشکلات موجود در کشور بعد از گذشت حدود چهل سال از استقرار نظام دینی، تأکید بر تداوم راهبردهای نادرستی است که با مبانی ایدئولوژیک و نا منعطف خود، مانع از جلب نگاه مثبت و تاییدیِ قدرت های جهانی به سوی مُلک و ملت گردیده است، بنابراین ضرورت دارد تا این راهبردهای ناصواب و بد ثمر اصلاح شده و ما از مسیر گفتگوی رودررو و بی قیدوشرط باقدرت های دنیا در همه زمینه ها ازجمله درزمینه? ماهیت دینی نظام سیاسی، قضیه هسته ای و دفاعی، ارتباط حمایتی با جریان مقاومت، حقوق بشر، آزادی و …، و تأمین دیدگاه های آنان در همه ابعاد ( که همان قلب ماهیتی انقلاب اسلامی است )، فشارهای تحمیلی موجود را برطرف، و مردم را از شرّ شرایط شرم آور و شرمنده ساز!!! فعلی، آزاد کنیم. ( به عنوان یکی از آخرین نمونه ها ازاین دست نگرش ها، مراجعه کنید به مصاحبه خانم فائزه هاشمی با روزنامه فایننشال تایمز که در آن مذاکره با ابرقدرت آمریکا را امری لازم دانسته است).
به طور خلاصه حرف آقای کرباسچی و همراهان و هم ایده های شهردار اسبق تهران، این است که:
مردم ایران درگیر مشکلات فراوانی هستند، دلیل اصلی پیدایی و تداوم این مشکلات نیز ابتدا به ساکن، سیاست ها و اقداماتی است که از سوی نظام ایدئولوژیک و دین بنیاد حاکم بر ایران در دو مقیاس داخلی و فراداخلی به اجرا درآمده است ( و یا به اجرا درنیامده است). اِعمال این رویه ایدئولوژیکی، آرمان خواهانه، غیرواقع بینانه، ناهمساز با منافع ملیِ ایرانیان و البته ناهم خوان با اراده و خواست قدرت های جهانی، باعث گردیده تا این قدرت ها با به کارگیری ناگزیر، قابل فهم و توجیه پذیر!!! همه ابزارهایی که در اختیاردارند، ازجمله ابزارهای تبلیغی _ رسانه ای، نظامی، فرهنگی، اقتصادی و قانونی، به مقابله تمام عیار با نظام اسلامی و ملت ایران بپردازند.
نتیجه این هم آوردی نابرابر نیز حال و روز هرروز اسفناک تر ایرانیان و اوضاع نابسامان همه جانبه ای است که بر کشور مستولی گردیده و ایران را به کشوری منزوی، فلاکت زده و عقب مانده تبدیل کرده است!!! بنابراین لازم است متولیان امر، قبل از آنکه آخرین فرصت های پیش رو همانند موقعیت های پیش ازاین، از کف بروند، به جای اصرار لجوجانه و بدعاقبت بر رویه ناصواب پیشین و تداوم سیاست ها و برنامه های شعاری، آرمان زده و بی فرجام گذشته، رویکرد جدیدی را اتخاذ نمایند که بر انگاره های عقلانیت، مسالمت جویی، تعقیب منافع ملی، همگرایی با نظام بین الملل و تنش زدایی باقدرت های برتر جهانی استوار باشد. سیاست لاجرمی که به زعم آقای کرباسچی و دوستان همداستان ایشان در ماجرای نامه یک صد نفره، تنها راه نجات ملت و مُلک از خطر خطیر فروپاشی است. ( مطالعه نکته نظرات اندیشه پردازانی مانند دکتر صادق زیباکلام و … می تواند با وضوح بی خللی، دیدگاه های این طیف از صاحب نظران و صاحب منصبان ایرانی را در معرض نگاه حقیقت جویان قرار دهد).
طرح پیشنهاد مذاکره مستقیمِ بلاشرط با آمریکا نیز دقیقاً از همین منظر قابل ارزیابی است. بدون تردید این نگاه و نگرش در جامعه اکنون ایرانی، هم در میان خواص و هم در میان عوام و عموم مردم، طرفداران پرشماری دارد، اما اینکه این مفروضات و مقدمات، استدلال و استنتاجات و درنهایت راهکارهای برآمده از این نگرش فکری تا چه میزان قابل اعتماد باشند و بتوانند گره از کار ملت و مُلک بگشایند، مقوله مهمی است که تأمل فراوان در آن، البته امر بستوده ایست. من اکنون موضوعی را که قرار است در آن بیاندیشیم، در قالب یک پرسش خلاصه می کنم؛
آیا مقاومت در برابر آمریکا، دلیل اصلی مشکلات موجود در ایران و مذاکره با این قدرت برتر جهانی، راه حل حتمی، ناگزیر و یگانه برون رفت از نابسامانی های موجود است؟
پاسخ من به این پرسش، خود با چند سؤال از طرفداران تز مذاکره و رابطه با آمریکا آغاز می شود، بدین قرار که می آیند:
آیا آن چنان که ادعا می شود، ایران و ایرانیان درگیر یک بحران فراگیر و غیرقابل حل اند؟
در پیدایش مشکلاتی که مردم ایران، اکنون دست به گریبان آن هایند، نقش کدام گروه از عوامل پُررنگ تر و مهم تر است؛ عوامل داخلی یا عوامل بیرونی؟
با هر نگاهی که به مشکلات فعلی ایران و ایرانیان و نابسامانی های حاکم، بنگریم بدون شک عوامل بیرونی هم ( خواه به عنوان عامل اصلی و خواه به عنوان عامل مکمل ) در پیدایش مشکلات موجود، منشأ اثر بوده اند، حال سؤال مهم این است که آیا عوامل بیرونی در تحمیل مشکلات به مردم ایران از مسیرهای مختلف و با بهره گیری از اهرم های گوناگون و ازجمله تحمیل تحریم های همه جانبه ( موسوم به تحریم های فلج کننده )، محق و ذی حق اند یا خیر؟ به عبارت دیگر آیا قدرت های جهانی حق داشته و حق دارند که برای ملت ایران مشکل سازی کنند؟
اگر از ایرانیان، کسانی هستند که آمریکا را در تحمیل مشکلات بر ملت و نظام اسلامی، صاحب حق می دانند، لازم است که اینان برای اثبات این داعیه خود دلایل محکمه پسندی ارائه نمایند. آیا اینان چنین دلایلی دارند؟
اگر قدرت های جهانی را در مشکل آفرینی های بی تمامی برای ملت و حاکمیت ایران، نامحق بدانیم در این صورت مدافعان مذاکره با آمریکا و همنوایی ایران با نظام ناعادلانه مسلط بر ساختار بین المللی، لطفاً بفرمایند که بر اساس کدام سابقه قابل اطمینان و با استناد به کدام معیارها و تضمین های معقول، راه رفع مشکلات ملتی تحت ستم را مذاکره بی قیدوشرط باقدرت ظالمی میدانید که هم در ایجاد مشکلات موجود، موثًر و مقصر بوده و هم به چیزی جزء انقیاد تام و تمامِ همه در برابر خود، رضایت نمی دهد و سروری و آقایی برجهان را حق بدیهی خود می داند؟! آیا تجربه شوم برجام را از یاد برده ایم؟! و سرانجام پرسش پایانی این که؛
در نگاه حضراتی که از پیشنهاد ( مذاکره بی قیدوشرط ) سخن میگویند، قرار است مذاکره لاقید ما با آمریکا کدام موضوعات را شامل بشود؛ انرژی هسته ای؟ نیروی دفاعی؟ روابط خارجی؟ حضور و نفوذ منطقه ای ایران؟ رژیم صهیونیستی؟ تروریسم؟ پول شویی؟ جریان مقاومت؟ التزام به شرع در عرصه تقنین قوانین و اجراء؟ موجودیت و کارکرد شورای نگهبان؟قانون اساسی؟ ولایت فقیه؟ نظام آموزشی؟ حقوق بشر؟ سیستم قضایی؟ و یا …. همه مواردی که آنان ( = قدرت های جهانی به سردمداری آمریکا ) امر و اراده بفرمایند؟! ازنظر شیدائیان مذاکره با آمریکا، آیا چنین موضوعاتی می توانند مورد مذاکره واقع بشوند؟
اجازه می خواهم تا با طرح یک مثال به بررسی امکان یا عدم امکان مذاکره پذیری موارد گفته شده بپردازم. پیشاپیش از وقاحت و قباحتی که در بخش هایی از مثال مورداستفاده، قابل ردیابی است، پوزش می طلبم. ما در این مثال کره زمین را به عنوان یک برج مسکونی در نظر می گیریم که صدها خانواده ( که هر یک نماد یک کشورند ) را در خود جای داده است. در کنار بخش های عمومی این برج ( پارکینگ، حیاط، فضای سبز، بالابر، راه پله و …. که استفاده از آن ها برای همه ساکنان برج، مشاع است)، هر خانواده مقیم، از یک حریم خصوصی و اختصاصی برخوردار می باشد که طبیعتاً همه افراد، خانواده ها، مدیران و … این برج، به صورت متقابل، موظف به رعایت بی کم وکاست این حریم اختصاصی اند، بدان صورت که هر فرد و خانواده ای از تضمین های کارآمد برای رعایت حریم و حرمت خود توسط ( همه ) دیگران، برخوردار می باشد. ( یعنی باید که چنین باشد) حال اگر علیرغم آنچه گفتیم، به دلایلی ازجمله مسئولیت ناشناسی و زیاده خواهی شماری از افراد و خانواده ها ( = دولت ها و کشورهای زیاده خواه دنیا )، عدم همنوایی کامل فرهنگی و فکری ساکنان ( = تنوع فکری _ فرهنگی _ اعتقادی و … کشورها و ملت ها)، و …. . درزمینه? رعایت حریم و حقوق ساکنان برج، مشکلاتی ایجاد شود، سزاوار آن است که طرف های اختلاف، از مسیر مذاکره و گفت و شنودهای مُتمَدِّنانه و با بهره گیری از راهکارهای عادلانه مورد تأیید خرد جمعی، برای حل وفصل مشکلات موجود و حتی پیشگیری از حدوث مشکلات و اصطحکاکات جدید، استفاده نمایند. ( = مذاکره میان دولت ها برای حل وفصل مشکلات).
پرواضح است که هیچ انسان ( و حاکمیت) خردمند و عاقبت اندیشی، در کارآمدی، ضرورت، اهمیت و گره گشایی مذاکره و گفت وشنود، برای حل مشکلات و اختلاف دیدگاه ها و تضاد منافع، تردید نمی کند و آن را بر روش های غیرمسالمت آمیز ترجیح می دهد. اما و صد اما گاهی وجود برخی از واقعیت ها، از نوعِ همان هایی که ( ای کاش نبودند)، باعث می شوند تا اختلافات و بگومگوها، دارای ماهیت و شرایطی متفاوت بشوند، به گونه ای که در آن شرایط، دل خوشی به “” مذاکره “” و پذیرش آن به عنوان راه حل یگانه مشکل موجود، به مفهومی یکسره مذموم تبدیل می گردد!!!. لطفاً در آنچه از پی می آید، تأمل کنید.
در برج مسکونی قصه ما، فرد و خانواده مُتموّل، مقتدر و متنفّذی زندگی می کند که به واسطه تأثیرگذاری ترکیبی و هم بافته مجموعه ای از عوامل به حق و نا به حق، اکنون بر جایگاه رفیع و خود خوانده مدیریت برج ( = داعیه آمریکا در رهبری و آقابالاسری دنیا ) مستقر گردیده و از همین رو و به همین دلیل در بسیاری از امور صاحب دست برتر است. این فرد و خانواده همچنین بر آن است تا با بهره گیری از انواع روش های نرم و غیر نرم، موقعیت برتر اکنون خود را تا آینده استمرار بخشد. ( = جایگاه آمریکا در دنیا و مجامع بین المللی بعد از جنگ جهانی دوم تاکنون و برنامه هایی که به اجرا درمی آیند تا تداوم رهبری و مرجعیت همه جانبه ایالات متحده بر دنیا را تضمین نموده و عمق راهبردی بیشتری را برای آن، تمهید نمایند.)
از دیگر سو در واحدی از واحدهای این برج، خانواده ای زندگی می کند که پیش ازاین و مانند اکثریت قاطع خانوادهای مقیم، به طور کامل مطیع و فرمانبردارِ فرد و خانواده مقتدر ( = مدیر خود خوانده برج) بوده است اما اکنون مدت هاست که قیودِ آن تقیداتِ خفّت بارِ پیشین را از هست و هستی خویش گسسته و زیستنی عزّت مدار و متفاوت را همت کرده و محقق نموده است. این خانواده، ضمن رعایت همه ضوابط عادلانه و قانونی حاکم برج مسکونی ( = قوانین بین المللی )، از تداوم حضور و نفوذ فرد استیلاجویِ مستقر در جایگاه مدیریت برج، در حریم خصوصی و اختصاصی خود، ممانعت کرده و می کند ( = عدم تمکین نظام اسلامی و ملت ایران در برابر سیاست های مداخله جویانه آمریکا و به چالش کشیدن داعیه رهبری کاخ سفید بر دنیا ).
مسئله به همین جا ختم نمی شود. رویه رهایی جویانه و انقیادگریزانه ای که یکی از خانواده های برج را از قید تسلط مدیریت استیلاطلب حاکم بر برج، رهانیده، اندک اندک در میان دیگر ساکنان برج، هواخواهانی می یابد ( =”گسترش حوزه نفوذ و اقتدار نظام اسلامی در ورای مرزها ). بدین ترتیب مدیر قلدر برج، که به درستی تداوم مدیریت بلامنازع خود بر برج و برجیان را ضامن تأمین منافع و حیات خود می داند، از آنچه در حوزه نفوذ و اقتدار او در حال وقوع است، احساس خطر می کند و برای رفع و دفع مشکل، دست به کار می شود. او برای رسیدن به مقصود شوم خود، سلسله ای از اقدامات مهار کننده و آسیب رسان را با بهره گیری از ظرفیت های فراوان و چندوجهی خود، طراحی کرده، به اجرا میگذارد. این اقدامات(فرساینده _ فریبنده) ترکیبی و پیچیده طولانی مدت، خانواده از قید رمیده الگو شده را در روندی تداوم دار، دست به گریبان مشکلاتی جدی می کند. تداوم این وضعیت مصیبت زا، طاقت سوز و غبارآلود، یکپارچگی و انسجام اعضای خانواده مورد تهاجم را ( که بزرگ ترین برگ برنده شان محسوب میشد و می شود) هدف قرار داده و آن را به آفت واگرایی و ناهمدلی، مبتلا می کند. بدین صورت که شماری از اعضای خانواده، در مقابل دیدگاه سرپرست روشن بین خود و دیگر افراد عضو خانواده که راه مقابله با شرایط سخت ایجاد شده را تقویت ساختار های داخلی و تقویت همدلی و هم صدایی در میان اعضای خانواده و هم زمان با آن، گسترش حوزه نفوذ و محبوبیت مجموعه خانواده در حواشی دور و نزدیک می دانند ( = سرمایه گذاری جمهوری اسلامی برای گسترش حوزه اقتدار خود در ورای مرزها)، دیگر اعضای خانواده که به دلیل عدم صلابت شخصیتی درخور، فقدان خودباوری و برخی خصوصیات منفی هویتی _ رفتاری در برابر مشکلات و محدودیت ها ( و یا چراغ سبزها و تطمیع ها) ی مدیر قلدر و زیاده خواه برج مسکونی، در موضع انفعال و وادادگی قرار گرفته اند، خواهان اتخاذ موضعی منفعلانه در برابر وی هستند (= نامه سرگشاده جناب کرباسچی و دوستان! که موضوع بررسی این یادداشت قرار گرفته است).
براستی آیا مذاکره ای که یکی از طرفین آن، لجوجانه بر مواضع زیاده خواهانه و نابحق خود ناکید می کند و از هرروزنه ای برای انهزام و شکست کامل طرف مقابل بهره می گیرد و در مقابل طرف دیگر از موضعی انفعالی و مبتنی بر التماس و تمنا و خودکم بینی، عنایت حداقلی طرف مقابل را ( که با تمامی وجود او را از خود برتر و والاتر می داند) گدایی می کند، می تواند ثمره ای جزء خفت و تحقیر داشته باشد؟! آیا مذاکره ای با مختصاتی از این سنخ، امری مطلوب، و رد آن، کارکردی ناسزاوار است؟
ما اکنون برآنیم تا به بررسی تحلیلی پیشنهادی بپردازیم که این روزها در قالب نامه ای با یک صد امضاء خطاب به مسئولین ارشد نظام اسلامی نگاشته شده و در آن از ( مذاکره بی قیدوشرط با آمریکا ) به عنوان راه ناگزیر و یگانه حل مشکلات ملت و حاکمیت ایران، پرده برداری شده است!!! هم زمانی ابن نامه نگاری و موضع گیری کاملا انفعالی، با حضور تحسین برانگیز جوانان ملی پوش فوتبال کشورمان در مسابقات جام جهانی ( آن هم در قالب گروه موسوم به گروه مرگ) باعث شد تا در این یادداشت به بررسی تطبیقی دو نوع مشی فکری و عملی بپردازم. ( کیروش ) و ( کرباسچی)، چهره های نمادین این دو مشی و مرام متفاوت اند. از حُسن اتفاق، این دو طرز نگرش، محصولات برآمده از سبک فکری و فعلی ( رفتاری ) خود را به صورتی کاملا تصادفی ( البته در دو زمینه نه چندان مشابه، یعنی سیاست و ورزش) در معرض دید و داوری دیگران قرار داده اند!
و اینک تحلیل تطبیقی طرز فکر یاران کیروش و کرباسچی!!!
آقای کرباسچی و آقایان و بانوان تیم یک صد نفره ای که تأمُّلات و تَقارُبات متفکرانه تان به زایش نوزادی به نام ( مذاکره بلا شرط با آمریکا ) منجر گردیده است، سلام!!!
با احترام، پیشنهاد شما را ناهوشمندانه و مولودِ برآمده از مجاهدات و مقاربات فکریتان را نامبارک میدانم و معتقدم که چنانچه یکی از شمایان به جای کارلوس بزرگ و به عنوان سرمربی تیم ملی فوتبال ایران، در موقعیتی قرار میگرفتید که او و یارانش اینک در آن موقعیت واقع شده اند، به جای کارِ از نوع کارستانی ای که یاران کیروش انجام دادند، (یعنی تلاش امیدوارانه و همآوردی مردانه و متحوّرانه باقدرت های اول فوتبال دنیا) ترجیح میدادید که با استناد به مشکلات و محدودیت های موجود ( دیدارهای تدارکاتی اندک و کم ثمر، نبود امکانات و …. ) از پیش، بیرق تسلیم را عَلَم کنید و با لابیگری، از سروران تاجدار فوتبال جهان، تمنای مماشات کرده و با به کارگیری یک دیپلماسی ( برد_ برد!!! ) آنان را راضی میکردید تا دروازه ایران را بیش از چند بار!!! فتح نکنند و صدالبته بعد از خروج از زمین، به باخت به حریفی مقتدر فقط با اختلاف چند گل، به عنوان دستآوردی عاقلانه، واقع گرایانه و البته حماسی! مباهات نیز می فرمودید، آنچنانکه پیش ازاین هم در مواردی نه چندان کم شمار، چنین فرموده اید!!!
پیشنهاد شما مبنی بر مذاکره بدون قید و شرط با آمریکا که با ابراز حسرت ( فرصت از کف رفته دولت اوباما ) نیز همراه بود، یقینا از مثال فوتبالی مورد اشاره، بسی فضاحت بارتر است، اِن کُنتُم تَعلَمُونَ!!! به روایی این داعیه، اگر باور ندارید، همچنآن همراهمان باشید تا حالی اگر دست داد، “حالی” تان شود آنچه میگویم!!!
آقای کرباسچی! فرض کنید خدای ناکرده و زبانم لال! شرایطی فراهم شود که شخص جنابعالی و یا یکی از هم تیمی های گروه یک صد نفره شما، از همین فردا ( درست برعکس همین فردای بعد از عید فطر! !!) به مذاکره با آمریکا مامور شوید. لطفاً خود را فارغ از توهّمات، در این موقعیت خطیر، تصور کنید. در این صورت فکر میکنید کدام مورد یا موارد، موضوع مذاکرات شما و طرف آمریکایی خواهد بود؟ آیا شما در تعیین موضوعات مذاکره، نقشی خواهید داشت یا این که از همین گام نخست همان خواهید کرد که بالادستی های آن سوی میز تعیین می کنند و شما به مذاکره درزمینه? هایی که صرفا توسط طرف مقابل مشخص می شوند، مجبور خواهید شد؟ براستی آیا در مفهوم مذاکره ( بلاشرط) تأمل کرده اید؟ آمریکایی ها شما را به مذاکره ( و در واقع به بله گفتن ها و انقیاد کامل کلامی _ عملی ) درزمینه? هایی مانند انرژی هسته ای، قدرت دفاعی، سپاه، حضور و نفوذ مشروع منطقه ای ایران و کیفیت روابط با همسایگان، شورای نگهبان و …. مجبور خواهند کرد. آیا قبول و بدتر از آن طرح پیش دستانه انجام مذاکرات بی قیدوشرط در باره اموری کاملا داخلی و مربوط به حاکمیت ملی و استقلال سیاسی را عین تسلیم و خفت نمی دانید؟! اجازه بفرمایید موضوع را در قالب مثال برج مسکونی و … تعقیب کنیم تا میزان قباحت و فضاختِ مقوله ای که حاکمیت را بدان فراخوانده اید ( مذاکره بدون شرط با آمریکا ) با وضوح بیشتری، امکان پذیر گردد؛
مدیر خود خوانده و صاحب نفوذ برج ( = داعیه دولت آمریکا دائر بر رهبری جهان)، برخی از اعضای خانواده استقلال طلب و نافرمانِ مستقر در برج را با اِعمال انواع فشارها و دردسرسازی ها، در موضع انفعال قرار می دهد( = آقای کرباسچی و یاران ).
این کم آوردگانِ خودکم بین ( که البته مدعی واقع بینی و عقل گرایی هستتد) به صورتی عمومی ( و نه محرمانه و محترمانه ) از پدر خانواده می خواهند که به جای اصرار بر رویه گذشته ( مقاومت هزینه بر و هزینه ساز در برابر باج خواهی های مدیر قلدر برج ) به گفت و گوی بدون شرط و شروط با وی اقدام نماید ( نامه سرگشاده تیم صد نفره به مسئولان ارشد کشور و پیشنهاد اقدام به مذاکره بلاقید با آمریکا).
دلایل طرح عیان این پیشنهاد نیز اعلام شده اند :
مردم ایران در برابر مشکلات ناشی از تداوم سیاست های تنش آفرین چهل ساله نظام اسلامی که با عکس العمل های دردسرساز قدرت های جهانی مواجه گردیده، کم آورده و خواهان تغییر سیاست ها از مقابله و مقاومت به مذاکره و مفاهمه می باشند ( = همانگونه که شماری از اعضای خانواده مستقل ساکن برج نیز خواهان اتخاذ رویه ای مسالمت آمیز در برابر مدیر زیاده خواه مجتمع مسکونی می باشند )، با این توصیف، مقرر گردید تا طرفین اختلاف، یعنی؛ ( مدیر برج - خانواده مستقل، از یک سو و آمریکا - نظام اسلامی، از دیگر سو )، مشکلات خود را از مسیر مذاکره حل وفصل نمایند.
.................. ادامه دارد ...................... به لینک زیر رجوع شود
http://www.darsiahkal.ir/100594/%da%a9%d8%af%d8%a7%d9%85%e2%80%8c%db%8c%da%a9-%d8
**************************************************
** تحلیل نامه سرگشاده تیم صد نفره سیاسی به مسئولان ارشدکشور+استاد مهدی کوچک پور رودسری+سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی
**+پایگاه اندیشوران حوزه http://saadat.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=14664
آیت الله شیخ محمدعلی تسخیری تنکابنی رامسری مازندرانی دبیر کل سابق مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی در 27 مهر 1323 شمسی در نجف اشرف در خانواده اى روحانى از خطه مازندران به دنیا آمد. پدرش مرحوم آیت الله علیاکبر تسخیری تنکابنی از اهالی رامسر و مادرش، اِنسیّه بیگم از اهالی اصفهان بود. آیت الله شیخ محمدعلى تسخیرى در کنار تحصیلات ابتدایى، متوسطه و دانشگاهى (در دانشکده فقه نجف اشرف) تحصیلات حوزوى را تا مرتبه اجتهاد در نجف اشرف سپرى کرد و از محضر بزرگانى چون آیت الله سید محمدباقر صدر ، آیت الله خویى ، آیت الله سید محمدتقى حکیم و آیت الله شیخ جواد تبریزى بهره گرفت. از سال 1350 به بعد، ایشان فعالیت هاى علمى خود را در حوزه علمیه قم ادامه داد....
چکیده : در این نوشتار به تبیین جایگاه علم مقاصد شریعت پرداخته شده و با استناد به دیدگاه شهید صدر ، ضمن تعریف مقاصد شریعت و اهداف آن ، به ارتباط این علم با علوم فقه ، اصول و فلسفه فقه و وجوه تمایز با آن ها اشاره شده و تلاش گردیده است که ثابت شود مقاصد عام شریعت بر تمامی حقوق طبیعی انسانی گسترده است . همچنین ، در ادامه ، پیامد های این علم بر روند استنباط احکام شرعی عملی از نگاه شهید صدر بررسی شده و در این مورد به مصادیقی از جمله «تنزیل سَفته بر اساس فروش دَین» ، گریز از ربای قرض و تبدیل آن به شکل شرعی و «چگونگی پرداخت به سپرده های جاری» اشاره شده است و در پایان نیز مؤلّف به بررسی نمونه های اجرایی و اقتصادی از مجموعه احکام و فتواها پرداخته است .
مرحوم علامه شیخ طاهر اِبن عاشُور تونِسی این علم را چنین تعریف کرده است : وُقُوف بر مفاهیم و احکام مورد نظر شرع در همه یا بخش اعظم موارد تشریع که اوصاف شریعت و اهداف کلی آن و نیز مفاهیمی که تشریع آن ها را مورد توجه قرار داده و همچنین مفاهیم احکامی که در دیگر انواع احکام بدان توجه نمی شود ولی در انواع بسیاری مورد نظر قرار می گیرد.[ اَلمَقاصِدُ الشَّرعِیَّه ص 165] بنا بر این علم مقاصد شرعیه علمی است که در پیوند با تشریع قرار دارد و از اهداف کلی یا هدف های مورد توجه آن در عموم یا انواع بسیاری از این احکام ، سخن می گوید .
اهداف این علم :
هدف از بحث و بررسی این علم ، می تواند بخش هایی از موارد زیر یا تمامی آن ها باشد :
1- پرده گرفتن از جوانب ارتباط میان عناصر اسلام به مثابه شریعت متعادل و به هم پیوسته ای که در پی ساماندهی رفتار انسانی است که به نوبه خود نیز رفتار به هم پیوسته ای است زیرا از خاستگاه به هم پیوسته ای چون فطرت آدمی سر چشمه گرفته است ، فطرت انسانی حقیقتی است که در وجود انسان و در جانمایه تکوینیش به ودیعه نهاده شده است و به همین دلیل از یک سو عامل پیوند تمامی رفتارهای او و از سوی دیگر هماهنگ با هستی متعادل و به هم پیوسته ای است که به تعبیر قرآن کریم در آیات متعدد ، همه چیز در آن موزون ، در جای خود و دارای جایگاه ویژه خویش است . قرآن در سیاق چنین تعبیری ، هماهنگی موجود میان توازن و تعادل تکوینی و تشریعی را از جمله در آیات زیر توضیح می دهد : وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمِیزانَ * أَلاّ تَطْغَوْا فِى الْمِیزانِ * وَ أَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لاتُخْسِرُوا الْمِیزانَ( سوره اَلرَّحمن آیات 7 ، 8 و 9 ) ( و آسمان را برافراشت و ترازو را بگذاشت * که در ترازو تجاوز نکنید * و سنجش را با دادگری برپا دارید و ترازو را کم مپیمایید .) و چنین است که اسلام ، دین فطرت است .
2- کشف ویژگی های کلی اسلام و متمائز ساختن آن از دیگر مکتب های بشری از جمله سوسیالیسم و سرمایه داری زیرا این تمایز چه بسا تنها در احکام فرعی ، تحقق پذیر است .
3- کشف اهداف (مقاصد) عمومی تا یاری رسان روند استنباط [احکام شرعی] باشند چه گاه به حکمی برخورد می کنیم که با اهداف عمومی اسلام از جمله مثلا [ضرورت حفظ ]جان ، مال و نسب و یا با اهداف عمومی در موارد خاصی از آن ، همسو و هماهنگ نیست و این ما را بر آن می دارد تا در روند استنباط حکم تجدید نظر کنیم . شاید بتوان این هدف را هدف اصلی این علم تلقی کرد و «اِبنُ القَیِّم الجُوزِیَّه» در کتاب خود «اعلام الموقعین» نیز بر آن تأکید کرده است . [ اعلام الموقعین«اِبنُ القَیِّم الجُوزِیَّه» جلد سوم ص 5 .]
4- تأثیر در تعیین سیاست شرعی ولیِّ امر . در ارائه مثال های تطبیقی (موارد عملی) از مقاصد خاص ، این نکته را روشن خواهیم ساخت .
5- مطالعه و بررسی مقاصد شرعی ، می تواند یاری دهنده ما در شناخت حکم مسائل نوپدید باشد .
تفاوت این علم با علم اصول [فقه»
در عرصه تمییز این علم با علم اصولی که که آن را « علم به قواعدی که ما را مُحقَّقا به فقه رهنمون می شود » یا «علم به کلیاتی که مستقیما در راه استنباط حکم شرعی قرار دارند» و یا «منطق فقه» تعریف کرده اند ، «مرحوم علامه اِبن عاشور» بر آن است که این دو با یکدیگر متفاوتند و «علم اصول» به دلیل وجود شرایط عَرَضی و اصل تعلیلی [علت و معلولی] و ... ، دانشی گمانی (ظنی) است حال آنکه علم مقاصد ، علم قطعی است [ ر. ک : شیخ اَلحَبیب بن الخُوجَه ] . به نظر ما نیز «علم مقاصد» با «علم اصول» تفاوت دارد ولی این تفاوت به لحاظ قطعی بودن یا نبودن نیست زیرا هر علمی ، قاعدتا باید منجر به قطع و یقین گردد و در غیر این صورت علم نیست بعلاوه «علم اصول [فقه ] » برای رسیدن به قطعیت در حکم شرعی از راه انجام استنباطی با حجیت قطعی است . ولی تفاوتش با علم مقاصد در آن است که در روند استنباط ، ما با کلیاتی روبرو نیستیم که در همه باب ها از جمله مسئله حجیت خبر واحد یا در نوعی از باب ها از جمله «مسئله استصحاب» نیز مورد استناد باشد .
ارتباط آن با علم فقه
این علم - با توجه به آنچه بیان کردیم - نزدیکی بیشتری با «علم فقه» دارد زیرا «علم فقه» ، «استنباط احکام فرعی کلی از دلائل شرعی آن ها» را بررسی می کند و کاری به «مقاصد» و علل حکم عام یا حکم خاص ندارد و در نتیجه ، «علم مقاصد» بیشتر به مباحثی نزدیک می شود که به آن ها «فلسفه فقه» می گویند ، از این روست که برخی پژوهشگران خاطر نشان می سازند که ضرورت بحث و بررسی در این علم به موارد زیر منجرّ می گردد :
1- ارزیابی حرکت عمومی و عملکرد فقه
2- مرز بندی علم فقه
3-برطرف ساختن تعارض تشریع و اجرای [ جنبه های نظری و عملی شرع]
4-ارزیابی و نقد اَسناد[احکام] از راه متن
5- سازماندهی احکام فقهی و نتیجه گیری عموم آن ها
6- رده بندی احکام و مسائل در یک مجموعه منسجم و منطقی
[ ر.ک : شیخ مهدی مهریزی در مقاله خود «مقاصد الشرعیه» ، مجله « رسالة التقریب» شماره 48 ]
و در خصوص پیوند این علم با «علم کلام» روشن است که این یک ، بر علوم اعتقادی ولی «علم مقاصد» بر شریعت و اهداف آن انگشت می گذارند .
گوشه ای از تاریخچه و ضرورت آن
کفته شده که این علم نخستین بار در کتاب های « عِلَل» که در دو قرن سوم و چهارم هجری تدوین شده ، از جمله کتاب «علل الشرایع و الأَحکام» شیخ صدوق(متوفای سال 381 ه.ق) و کتاب «اثبات العِلَل» حکیم تِرمذی ( زیسته در قرن سوم هجری) مطرح گردید و سپس «امام الحَرَمَین جُوَینی» همین موضوع را در کتاب خود « اَلبُرهان فِی اُصولِ الفِقه» ( سال 474 ه.ق) مطرح ساخت و غَزالی ( 505 ه.ق) در دو کتاب « المستصفی» و «شفاء الغلیل» و «آمُدی» در کتاب خود «احکام الأحکام» و قرافی در کتاب «اَلأحکام» و سپس «شیخ اِبن تَیمیّه» (728 ه.ق) و «اِبن القیّم اَلجُوزیه در « اعلام الموقعین» و سپس «ابن سبکی» (771 ه.ق) و پس از او «شهید اول محمدبن مکّی اَلعامِلی» ( متوفای 786 ه.ق) در کتاب خود « القواعد و الفوائد» ، بدان توجه کردند ولی کسی که به این دانش بُعد علمی و مُدوَّن داد ، «اَلشّاطِبی» (790 ه.ق) در کتاب « اَلمُوافقات فِی اُصُولِ الشَّریعة» بود . این علم از آن زمان تا دوره اخیر ، چندان مورد توجه قرار نگرفت و در اوائل قرن بیستم [میلادی] ، سران نهضت اصلاحگرایانه تونس یعنی کسانی چون « سالم بن حاجب» و «محمد خضر حسین» و اخیرا نیز «شیخ طاهر بن عاشور تونِسی» به تعمُّق در آن پرداختند و تألیف و تدوین نوشته های دیگری در این موضوع آغاز گشت . [ ر.ک : مجله « رسالة التقریب» شماره 48 ص 129 .مقاله آقای شیخ مهدی مهریزی ] کتاب « اَلمُوافقات فِی اُصُولِ الشَّریعة» در تونِس به چاپ رسید و «امام محمد عبده» در سفری که در سال 1884 میلادی به تونس داشت ، از وجود آن آگاه گشت و در بازگشت به مصر ، به ترویج ایده های مطرح شده در آن پرداخت گویی به این نتیجه رسیده بود که مقید ماندن به « نَصِّ لفظی» برای رسیدن به اندیشه دینی تجدُّد گرایانه کافی نیست [ر.ک : مجله«نگاه» صادره از قم شماره 200 ص 5] ، واقعیت این است که چنین روندی هنوز این علم را برخوردار از هیئت جامعی که در کنار دیگر علوم اسلامی ، صفت علم مستقلی به آن دهد ، نساخته است گو اینکه همچنانکه خاطر نشان ساختیم از اهمیت کمتری نیز برخوردار نیست .
مقاصدی ها با وجود تنوعی که در عرصه پذیرش ضرورت توجه به «مقاصد» دارند بدان استناد کرده اند که این «مقاصد» از راه دلائل چهارگانه (کتاب ، سنت ، اجماع و عقل) ثابت شده اند و به همین دلیل هر استنباط متناقض با آن ها را باید ردّ کرد .
مقاصد بر دو نوع عام و خاص است :
غزالی «مقاصد عام» را از جمله « حفظ دین ، جان ،عقل ، نسل و مال» دانسته و پس از در نظر گرفتن رده بندی سه گانه برای مصالح ، یعنی «ضروریات» (اصول) ، «احتیاجات» و «کمالیات» ، مقاصد پنجگانه را در شمار «ضروریّات» قرار داده است . امام غزالی می گوید «حفظ این اصول پنجگانه در مرتبه ضروریّات است که بالاترین مرتبه مصالح به شمار می رود» [المستصفی جلد اول ص 286 . ] و اَلسَّبکی «مسئله حفظ کرامت (شرف)» را نیز بدان ها افزوده است . [ ر. ک :«اَلمنتقی»(ر .ک : اَلباجی 1331 ه.ق) جلد چهارم ص 282 . ] که البته راه برای بحث و افزایش ، بسته به انواع حقوق عمومی انسان و آنگونه که در دیدگاه اسلام مطرح است ، ( از جمله آزادی و برابری) ، گشوده است . [ ر. ک : کتاب «علامه شیخ اَلحَبیب بن اَلخُوجَة» ( حول نظریه اَلمَقاصِد) صفحات 123تا130 . و نیز اعلامیه اسلامی حقوق بشر که « مجمع بین المللی فقه اسلامی» نیز آن را تصویب نمود] .
................. ادامه دارد .......................
**************************************************************
** فقه مقاصدی و حجیت آن+آیت الله تسخیری+پرتال جامع علوم انسانی
** فقه مقاصدی و حجیت آن +آیت الله شیخ محمد علی تسخیری
** بررسی تطبیقی مقاصد شریعت+محمد حسن زمانی+قیام الدین قمر الدین+فصلنامه علمی تخصصی حبل المتین
.: Weblog Themes By Pichak :.