امضای 200 نماینده مجلس برای نامه درخواست تشکیل جلسه غیرعلنی با رئیس جمهور
نماینده تهران در مجلس از امضای 200 نماینده مجلس برای نامه درخواست تشکیل جلسه غیرعلنی با رئیس جمهور برای ارائه توضیحات وی در زمینه اظهارات روز گذشتهاش خبر داد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اصولگرایان ، حجتالاسلام حمید رسایی نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در گفتوگو با فارس از امضای 200 نماینده مجلس برای نامه درخواست کتبی تشکیل جلسه غیرعلنی با حضور رئیس جمهور به منظور ارائه توضیحاتی درباره اظهارات روز گذشتهاش نسبت به منتقدان مذاکرات هستهای خبر داد.
وی افزود: در این نامه نمایندگان مجلس از هیأت رئیسه درخواست کردند که فردا با حضور حسن روحانی جلسه غیر علنی تشکیل شود و در آن جلسه رئیس جمهور درباره اظهارات روز گذشته خود که در واقع توهین به نخبگان، مردم، نمایندگان مجلس و خبرگان و همچنین برخلاف شأن و جایگاه ریاست جمهوری بود، توضیحاتی ارائه دهد.
رسایی تأکید کرد: اظهارات روز گذشته رئیس جمهور مغایر با بند 6 اصل سوم قانون اساسی نیز بود که در آن بند بر محو هرگونه استبداد، خودکامگی و انحصارطلبی تأکید شده است.
نماینده تهران در پایان گفت: برخی نمایندگان حامی دولت نیز اصرار دارند که نامه مذکور را امضا کنند.
به گزارش فارس، حسن روحانی رئیس جمهور روز گذشته در جمع سفرای جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور، نسبت به منتقدان مذاکرات هستهای و توافق ژنو به شدت انتقاد کرد و در بخشی از سخنان خود گفت: یک عده خوب شعار میدهند، اما بزدل سیاسی هستند و از همه چیز لرزه بر تنشان میافتد، تا حرف مذاکره پیش میآید، میگویند ما میلرزیم، به جهنم! بروید یک جای گرم برای خود پیدا کنید تا نلرزید.
http://osoolgerayan.com/news/other/news-id=8163
مروری بر زندگی آیت الله شیخ مرتضى مدرّس گیلانى
گیلان آنلاین: نامبرده از اساتید بنام حوز? علمی? نجف اشرف بود که علاوه بر تدریس متون کتب درسى، در تدریس علوم ادبى و عروض و قافیه و هیأت و نجوم و حکمت نظرى مهارت کامل داشت.
ناصر الدین انصاری قمی
گیلان آنلاین: شیخ مرتضى مدرّس گیلانى، از نویسندگان و پژوهشگران نامى و پرکار، بود. وى در عصر روز سهشنبه 7 ربیع الاول ?1335? ق در نجف اشرف دیده به جهان گشود. علوم اسلامى را از محضر آیات عظام: میرزا حبیب اللّه رشتى، فاضل ایروانى و شیخ عبد اللّه مازندرانى استفاده نمود.
آقاى شیخ مرتضى مدرّس گیلانى، از نویسندگان و پژوهشگران نامى و پرکار، بود. وى در عصر روز سهشنبه ?7? ربیع الاول ?1335? ق در نجف اشرف دیده به جهان گشود. پدرش آیت اللّه شیخ شعبان دیوشلى گیلانى (?1275?-?1348? ق) از فقها و مراجع مشهور نجف اشرف بود. که علوم اسلامى را از محضر آیات عظام: میرزا حبیب اللّه رشتى، فاضل ایروانى و شیخ عبد اللّه مازندرانى استفاده نمود.
آن مرحوم معالم و شرح لمعه را نزد شیخ محمد فاضل قایینى، کفایة الاصول را نزد شیخ صدرا بادکوبهاى تلمذ کرد و دروس خارج را از محضر حضرات آیات: شیخ محمد حسین کاشف الغطاء (فقه) ، شیخ موسى دعیبل (فقه) ، سید ابو الحسن اصفهانى، شیخ محمد کاظم شیرازى، شیخ على مرندى، میرزا حسن بجنوردى و سید احمد مستنبط تبریزى (فقه و اصول به مدت ?12? سال) استفاده نمود.
استاد مدرّس در سال ?1365? ق به ایران سفر کرد و مدتى چند در تهران و قم توقف داشت و از محضر اساتیدى چون: شیخ محمّد على شاهآبادى (بخشى از اسفار) و شیخ حبیب اللّه ذو الفنون عراقى (در هیأت و نجوم) و در قم از محضر میرزا على ناسوتى یزدى (کتاب الهدایة الاثیریة) بهره برد.
نامبرده از اساتید بنام حوز? علمی? نجف اشرف بود که علاوه بر تدریس متون کتب درسى، در تدریس علوم ادبى و عروض و قافیه و هیأت و نجوم و حکمت نظرى مهارت کامل داشت و گروه زیادى از اساتید و فضلاى معاصر محضرش را در آن دیار درک کرده و به کسب دانش پرداختند.
وى در سال ?1375? ق نجف را ترک گفت در تهران سکونت اختیار نمود، و به تألیف و پژوهش و نشر آثار قلمى خود و نیز تدریس در مدرس? مروى پرداخت.
از کارهاى برجست? ایشان استخراج و نشر تقویم نجومى بود که سالها تقویم ایشان در شهرهاى ایران پخش مىشد.
آثار قلمى:
1?. دلائل الأحکام فى الفقه الجعفرى
2?. تحریر الرسائل
3?. تحریر المکاسب
4?. شرح المدخل فى النجوم
5?. الاسطرلاب عند الشرقیین
6?. قبلة الآفاق فى الهیئة
7?. الحواشى على مصادرات اقلیدس (فى الهندسة)
8?. اصول الهیئة
9?. ترجم? کتاب الجبر، اثر خوارزمى
10?. شرح جبر الخلاصة
11?. ترجم? اللمعة
12?. مفهوم المشتق
13?. رسالة فى عدم مسؤولیة الصغیر
14?. أجوبة المنشود فى الفقه
15?. رسالة فى اثبات وجوب المقدمة
16?. قاعدة لا ضرر و لا ضرار (ترجمه)
17?. أجوبة الطباطبائى (ترجمه)
18?. منطق و فلسفه
19?. مدخل الزیج فى الهیئة
20?. تاریخ نجف اشرف (?2? ج)
21?. وقایع و مقالات، فارسى
22?. فلسفة الملا صدرا الشیرازى
23?. دستور زبان فارسى، چاپ شده
24?. لغات کلیله و گلستان
25?. لغات متشابه و مشتقه
26?. النحو و الصرف
27?. شرح لامیة العجم با نام (السیل المفصم)
28?. شرح عینیة ابن سینا
29?. شرح لامیة العرب
30?. فلسف? قدیم، ترجم? هدایة الحکمة
31?. شرح میمیة الفرزدق
32?. شرح رباعى افضل الدین کاشانى.
33?. الشرعیات
34?. اخلاق الگیلانى
35?. معجم الحکماء (فى تراجم الحکماء و الفلاسفة)
36?. حکمة الأسرار (منظومهاى است در اخلاق و عرفان)
37?. ترجم? الفهرست، اثر ابن الندیم، ناقص است
38?. عروض و قافیه و بدیع
39?. حواشى مختصرة على کتاب الأسفار
40?. خودآموز فارسى
41?. مبادئ الهندسة
42?. فرهنگ گیلانى
43?. منهج البلاغة فى المعانى و البیان و البدیع
44?. ترجم? الفقه الأکبر، اثر ابو حنیفه شافعى
45?. لغتنام? هفت اورنگ
46?. أنباء البلاد (أو الرحلة الایرانیة) ، سفرنامهاش در سال ?1365? ق به ایران
47?. تعلیمات مدنى
48?. تقویم خمسین عاما
49?. دیوان الگیلانى (اشعار عربى)
50?. کلید قرآن
60?. لغات دبستان
61?. ترجم? مبادئ الفلسفة
62?. مختصرى در علم قافیه
63?. دیوان گیلانى (اشعار فارسى)
64?. لغات القرآن
65?. المختصر فى الفقه الشافعى
66?. شرح کتاب الجبر، خواجه نصیر طوسى
67?. شرح کتاب الهندسة، خواجه نصیر طوسى
68?. معجم الشعرا (?2? ج)
69?. معجم شعرا، به فارسى
70?. حدّ الغرب على المذهب الجعفرى
71?. الحکومة و الورود فى اصول الفقه
72?. القضاء و القدر (فى کلام)
73?. صرف آسان
74?. الأشاعرة و المعتزلة فى الاسلام
75?. پاسخهاى مدرس گیلانى
76?. شعرشناسى
77?. خودآموز صرف
78?. تجوید القرآن
79?. شأن نزول القرآن
80?. معارف القرآن
81?. الحساب و الهندسة
82?. ده مقاله در طب یونانى
83?. رسالة فى الحق و الملک
84?. ترجم? قرآن کریم، به زبان فارسى
85?. شرح واجب الاعتقاد (در کلام)
86?. ترجم? شرح باب حادى عشر، اثر علام? حلى
87?. اصول فقه
88?. معانى و بیان
89?. شرح أبیات الهادى
90?. منطق و ارسطو
91?. فلسف? ما بعد الطبیعه یا فلسف? قدیم، ترجم? هدایة الحکمه
92?. تاریخ محکومان زمان مشروطیت
93?. توضیح المسائل فى شرح بعض المسائل من قواعد الأحکام
94?. غزالى با شما سخن مىگوید (منتخب کیمیاى سعادت)
95?. تاریخ نگارستان، اثر احمد غفارى کاشانى (قرن ?10?) ، تصحیح و پاورقى
96?. ترجمه الخصال، شیخ صدوق (?2? ج)
97?. اختلاف المذاهب فى الفقه (در فقه مذاهب پنجگانه)
98?. التلخیص فى الفقه
99?. ثلاث مقالات فى الهندسة
100?. مطالع الأنوار فى المنطق، اثر قاضى محمود ارموى، تصحیح
101?. هدایة الحکمة، اثر ابهرى، تصحیح
102?. الاشارات، اثر ابن سینا، تصحیح
103?. آلات المرصد، اثر دمشقى، تصحیح
104?. اللمعة الدمشقیة، اثر شهید اول، تصحیح
105?. الشمسیة فى المنطق، اثر کاتبى قزوینى، تصحیح
106?. مثنوى هفت اورنگ، جامى
107?. دیوان ناصر صفا کرمانى، تصحیح
108?. هزلیات فوقى (فوق الدین محمد یزدى)
109?. پندنام? غزالى، تصحیح، چاپ شده
110?. تسلیة الاخوان، اثر جوینى، تصحیح
111?. حجیة القطع، اثر شیخ شعبان گیلانى، تصحیح
112?. کتاب القضاء، اثر شیخ شعبان گیلانى، تصحیح
113?. دیوان السعدى العربى، جمع و تصحیح
114?. کلیات السعدى الشیرازى، تصحیح
115?. أحکام الخلل فى الصلاة، اثر شیخ شعبان گیلانى، تصحیح
116?. المقالات العلمیة، اثر شیخ شعبان گیلانى، تصحیح
117?. اخلاق غزالى یا کلید معرفت
118?. پیشگویى و طالعگیرى
119?. سه مقاله در مساحت
120?. ضعفاى صحاح (در رجال)
121?. تقویم سیّارات (?30? ج)
122?. دایرة المعارف، (?4? ج)
123?. سخنرانىهاى خلفا
124?. دلائل الفقه، فقه استدلالى
125?. شرح زبدة الاصول (اثر شیخ بهایى)
126?. دلائل الکلام (فى علم الکلام)
127?. دلائل الاعتقاد (فى العقائد)
128?. شرح الفیة ابن مالک (فى النحو)
129?. شرح بدایة النهایة فى الفقه
130?. تاریخ اخبارى و اصولى
131?. علوم یونان
132?. حکمة المشاء
133?. شرح تشریح الأفلاک
134?. جذر أعداد
135?. پنج مقاله در طب یونانى
136?. آهنگ مدرس (اشعار)
137?. خودآموز عربى
138?. فلسف? یونانى (?7? ج) شامل: منطق، اخلاق، ریاضى، طبیعى، معرفة النفس و فلسف? الهى
139?. سه مقاله در اسطرلاب
140?. شرح فارسى منظوم? سبزوارى
141?. القضاء و الشهادات (على المذهب الجعفرى و الشافعى)
142?. بزم عشّاق
143?. فقه جعفرى
144?. ترجم? مقامات حریرى
145?. زندگىنام? اثیر الدین ابهرى
146?. شرح و ترجم? خلاصة الحساب، اثر شیخ بهایى
147?. هفت مقاله یا زندگینام? همدانى
148?. خودآموز فارسى اصول
149?. ترجم? آلات مرصد، اثر دمشقى
150?. چهار مقاله در علوم دینى
151?. ده مقاله در دستور فارسى
152?. مسایل نجومى
153?. اصول عقاید امامیه
154?. هفتاد و پنج گفتار نجومى
155?. ترجم? ?90? غزل از حافظ (به عربى)
استاد مدرس گیلانى سالهاى آخر عمر خود را در انزوا و عزلت گذرانید و از بیمارى کلیه و ضعف بینایى رنج مىبرد با اینهمه از تألیف و نگارش بازنماند و هرگز لذت مطالعه و پژوهش در او کاسته نشد.
مرگش در ?85? سالگى روز یکشنبه ?25?ربیع الثانى?1420ق مطابق با ?17 مرداد ?1378ش اتفاق افتاد.
http://guilanonline.com/index.php?mod=content&met=content_more&id=16870#.U-sgUmPHplk گیلان آنلاین
منبع: اختران فضیلت ج1، ناصر الدین انصاری قمی، دلیل ما ، قم، 1388، ص 739 - 746
یک حدیث زیبا
قال الإمام الصادق – علیه السلام – : إِنّ الشّیاطینَ عَلَی المُؤمِنین أَکثَر مِنَ الزَّنابیرِ عَلَی الَّلحمِ.
امام صادق – علیه السلام – فرمودند: هجوم شیطانها به مؤمنان، بیشتر از هجوم زنبورها به گوشت است.
«بحار الأنوار، ج 64، ص 239»
عقیق:
منبع:جام
http://aghigh.ir/fa/news/21038/%DB%8C%DA%A9-%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7
علامه طباطبایی می فرمایند: پر واضح است که در بهشتِ قیامتی خوابی وجود ندارد . در بزرخ نیز با این که از خواب های دنیوی سراغی نیست، با این حال نسبت به قیامت همچون خواب است به بیداری ... به همین دلیل است که طبق حدیث امام علی(ع) در قبر برای میّت مؤمن دری به بهشت باز می شود و خطاب می رسد که به آسودگی بخواب ؛ و برای غیر مؤمن دری به جهنم باز می شود و خطاب می رسد که در بدترین شرایط بخواب ... و امام باقر(ع) فرمودند: « مرگ همان خوابی است که هر شب به سراغتان می آید با این تفاوت که مدت آن طویل تر است و شخص از آن بیدار نخواهد شد مگر در روز قیامت». (انسان از آغاز تا انجام، علامه طباطبایی، ترجمه صادق لاریجانی، ص83و84)
طبق این بیان علامه طباطبایی روشن می شود که مراد از خواب اهل برزخ، ناآگاهی آنها نسبت به وضع زندگی آخرت است. اما در مقایسه با دنیا، اهل برزخ از اهل دنیا بیدارترند. لذا در مقایسه اهل بزرخ نسبت به اهل دنیا فرمودند: «الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا » (بحارالانوار، ج4، 43)( مردم دنیا در خوابند پس زمانی که مردند بیدار می شوند.)
خواب در واقع مرتبه ای از زندگی و حیات است که در آن حالت انسان آگاهی اندکی نسبت به حالت بیداری دارد. بنابراین در عالم برزخ همه به اعتبار دنیا زنده و بیدارند ولی نسبت به حیات اخروی در خوابند . البته برخی دربرزخ نیز از آگاهی بالایی نسبت به حیات آخرت برخوردارند یا به عبارتی در برزخ نیز زنده به حیات اخروی هستند .
امّا سوال قبر و مؤاخذه بنا به برخی روایات برای همه نیست. امام صادق(ع)می فرمایند: «در قبر تنها ا زکسانی سوال و مواخذه می شود که در محض نمودن ایمان یا کفر کوشیده باشند و دیگران به حال خود رها خواهند شد».(کافی، ج3، ص235) روایات به این مضمون بسیار زیاد و به قول علمای حدیث در حد استفاضه است.
ضریس الکناسی از امام باقر(ع) می پرسد: فدایت گردم کسانی که موحّدند و به پیامبری محمد(ص) اقرار دارند، لکن گناهکارند و امامی ندارند و ولایت شما را نمی شناسند وضعشان چگونه است؟ فرمودند: « در قبر باقی خواهند ماند: اگر عمل صالحی داشته باشند و عداوتی(نسبت به ما اهل بیت) ابراز نکرده اند، برای آنها راهی به بهشتی که در مغرب است، گشوده خواهد شد و از آنجا برایشان نسیم فرح خواهد وزید تا اینکه در روز قیامت خداوند خویش را ملاقات کنند و خداوند آنها را به خاطر نیکیها و بدیهایشان مورد حساب و مؤاخذه قرار دهد. مستضعفین، ابلهان، اطفال و فرزندان مسلمانان که به حد بلوغ نرسیده اند، نیز چنین وضعی دارند».
بنابراین درعالم برزخ از کسانی سوال می شود که اهل فکر بوده اند و شعور لازم برای درک حقیقت را داشتند ؛ و بر این اساس یا دنبال محض نمودن ایمان خود بودند یا در مسیر کفر پیش می رفتند. این دو گروه هر کدام به دو دسته تقسیم می شوند. 1. مؤمنان و کافرانی که در ایمان یا کفر به درجات بالایی رسیده اند. 2. مؤمنان و کافرانی که در مسیر محض نمودن ایمان و کفرشان بودند ولی به درجات بالای ایمان و کفر نرسیده اند.
مؤمنین محض ، هم در برزخ اهل بهشتند هم در آخرت. کفار محض نیز در هر دو عالم اهل جهنمند. اما مؤمن غیر محض در عالم بزرخ به مقدار ناخالصی ایمانش عذاب می بیند ولی در آخرت از اهل بهشت است و حتی ممکن است در برزخ نیز بعد از مقداری عذاب از عذاب نجات یابد. عمرو بن یزید می گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: من از شما شنیدم که شما می فرمودید هر شیعه ای به بهشت می رود به خاطر آنچه در آنهاست. حضرت فرمودند: « راست گفتم، به خدا قسم همه آنها در بهشتند». گفتم: فدایت شوم گناهان زیادند و بزرگ. پس امام فرمودند: « در قیامت همه آنها در بهشتند به سبب شفاعت پیامبر مطاع یا شفاعت وصی پیامبر ، لکن به خدا قسم من بر شما در مورد برزخ هراسناکم». گفتم: برزخ چیست؟ فرمود: «همان قبراست از زمان مرگ تا روز قیامت»(کافی، ج3، ص243)
کافران غیرمحض ، هم در عالم برزخ اهل جهنمند هم در آخرت ، لکن بنا به ظهور برخی آیات و روایات به نظر می رسد که آنها مخلد در جهنم آخرتی نخواهد بود.
البته جهنم رفتن این سه گروه در برزخ و دو گروه کافر در آخرت به این شرط است که در دنیا توبه نکرده باشند لذا اگر کافر از کفرش توبه واقعی کند و در مسیر ایمان قرار گیرد از عذاب نجات می یابد. همچنین مؤمن غیرمحض اگر از گناهش توبه کند عذاب برزخی نخواهد داشت ؛ و درجه آمرزش به میزان درجه توبه است کما اینکه درجه عذاب بستگی به درجه گناه دارد.
برای مطالعه بیشتر ر.ک: معاد، استاد محمد شجاعی، ج1، ص301 الی 349انسان از آغاز تا انجام، ص80-85.
http://www.porseman.org/q/show.aspx?id=92545
حدیث عزت
حسین، امام عزت است و کربلا، تجلىگاه عزتمندى یاران خدا. و عاشورا، لحظهاى تاریخى که افتخار حفظ دین و ارزشها و فدا کردن خود براى بقاى آنها به حسین علیه السلام تعلق گرفت. حسین از آن رو افتخار بشر شد که زندگى بدون ارزش را همسنگ «مرگ زرد»، دانست و رفتار و گفتارش آکنده از عطر سرافرازى ماند.
به قول شهید مطهرى: «با این که از امام حسین علیه السلام کلام زیادى نقل نشده است، اگر به نسبت حساب کنیم، در میان ائمه از ایشان بیشتر از همه، در مسأله کرامت و عزت نفس مأثور است. از جمله کلمات قصار ایشان است: «موت فى عزّ خیر من حیاة فى ذُلّ»... راز این که این گونه کلمات از ایشان به نسبت بیشتر از سایر ائمه رسیده، این است که داستان کربلا زمینهاى بود براى این که روح امام حسین علیه السلام در این قسمت تجلى خودش را ظاهر کند.»(1)
ما نیز در این مقاله بر آنیم کهچهل گوهر حسینى پیرامون عزّت(2) را به خوانندگان تقدیمنماییم.
زندگى در سایه عزت
1. مَوْتٌ فى عِزٍّ خیرٌ مِنْ حَیاةٍ فى ذلّ.(3)
مرگ با عزت بهتر از زندگى در ذلت است.
مرگ در سایه ذلت
2. لَیْسَ المَوْتُ فى سبیلِ العِزِّ الاّ حیاةٌ خالِدَةً و لیستِ الحیاةُ معَ الذُّلِّ الاّ الموت الذى لاحیاةَ مَعَهُ.(4)
مرگ در راه عزت، تنها حیات جاودان است و زندگى با ذلت، چیزى جز مرگى که تهى از حیات است، نیست.
ذلتپذیرى، هرگز!
3. یا اَخى وَاللهِ لَولم تکُن فى الدّنیا مَلْجَأً ولا مَأوىً لَما بایَعتُ یزیدَ بنَ مُعاوِیَةَ اَبَداً.(5)
برادرم! حتى اگر در دنیا هیچ پناه و آشیانى نداشته باشم، به خدا قسم هرگز با یزید پسر معاویه بیعت نخواهم کرد.
مرگ عزت آفرین
4. ما اَهوَنَ الموتُ على سبیل نَیل العزّ و احیاءِ الحقِّ.(6)
چه آسان است مرگ در راه رسیدن به عزت و احیاى حق.
شعار عزت
5. الموتُ اولى مِن رکوبِ العارِ ،والعارُ اولى مِن دخولِ النَّارِ.(7)
مرگ، بهتر از ننگ پذیرى است و ننگ، بهتر از ورود در آتش است.
عزت اهل ایمان
6. شخصى به امام حسینعلیه السلام گفت: تو متکبرى! فرمود:
کُلُّ الکِبْرِللهِ وَحْدَهُ ولا یکونُ فى غیرهِ. قالَ اللّهُ تعالى: «فَلله العزَّةُ و لِرَسولِهِ و للمؤمنین(8)»(9)
همه عظمت، کبر و بزرگیاز آنِ خداى یگانه است و در دیگرى نیست. خداى متعال فرمود: «عزت مخصوص خدا و رسول و اهل ایمان است.».
تشخیص روش عزت آفرینى
بعد از صلح امام حسن علیه السلام، شخصى به امام حسین علیه السلام گفت: آیا عزت را با ذلت معامله کردید؟ امام حسین علیه السلام فرمود:
7. اِنَّ قَد بایَعنا و لیس الى ما ذَکَرتَ سبیل.(10)
ما بیعت کردهایم و به آنچه تو مىگویى، راهى نیست.
اولویت امام براى عزت آفرینى
8. اِنَّ هؤُلاءِ قَومٌ لَزَموا طاعَةَ الشیطانِ و تَرَکوا طاعَةَ الرحمانِ و اَظهروا الفسادَ فىالارضِ و اَبْطلوا الحدودَ و شَرِبوا الخُمورَ و اِسْتَأثَروا فى اموالِ الفقراء والمساکینِ و انا اَولى مَن قام بنُصرَةِ دین الله و اعزازِ شَرعِهِ والجهادِ فى سبیله لتکون کلمة الله هى العلیاء.(11)
اینان مردمى اند که در پیروى شیطان پا برجایند و خداى رحمان را پیروى نمىکنند و در زمین فساد را رواج داده و حدود خداوند را باطل کردهاند. شراب مىنوشند و اموال فقرا و مساکین را ویژه خود ساختهاند و من سزاوارترم که به یارى دین خدا برخیزم و آیین او را عزیز دارم و در راهش جهاد کنم تا کلمه «الله» برترین باشد.
ذلت گریزان
9. یأبَى اللهُ ذلک (الذلّةَ) لنا و رسولُهُ و المؤمنون و حُجُورٌ طابَتْ و طَهُرَتْ و اُنوفٌ حَمیَّةٌ و نفوسٌ اَبِیَّةٌ مِن اَنْ تُؤثَرَ طاعَةَ اللّئامِ عَلى مصارع الکرام.(12)
خداوند و پیامبر و مؤمنان و دامنهاى پاک و سرافرازان غیور و دلاوران با رشک، آن (ذلت) را براى ما نمىپذیرند و پیروى فرومایگان را بر قتلگاه بزرگواران برنگزینند.
دل نبستن به دنیا
10. هَلْ تَقْدِرونَ عَلى اکثر مِن قتلى؟ مَرحَباً بالقَتْلِ فىسبیل اللهِ ولکِنَّکُم لاتقدرون عَلى هَدمِ مَجدى و مَحوِ عزّى و شَرَفى فَاِذاً لا اُبالى بِالقَتْلِ.(13)
آیا شما به بیشتر از کشتن من توان دارید؟ خوشا به مرگِ در راه خدا! اما شما نمىتوانید مجد و عزت و شرف مرا نابود کنید، پس مرا از کشته شدن چه باک.
عمل به تکلیف در هر شرایط
11. أَلا اِنّى زاحِفٌ بهذه الاُسْرةِ عَلى قِلَّة العتادِ و خَذَلَةِ الأصحاب،فَاِنْ نَهزِم فهَزّامون قِدْماً،و ان نُهزَم فَغَیرُ مُهزَّ مینا،و ما اِن طِبُّنا جُبْنٌ و لکن منایانا و دَولةُ آخرینا. (14)
بدانید با همین آمادگى ناچیز و یاران اندک، با شما پیکار مىکنم. اگر دشمن را بشکنیم، از دیرباز غالب بودهایم و اگر شکست بخوریم، باز مغلوب نشدهایم که در خوى ما ترس نیست، بلکه این، اجلها و نوبت واپسین ماست.
ذلت ناپذیرى
امام حسین علیه السلام در برابر تقاضاى بیعت از سوى اشعث بن قیس فرمود:
12. لا وَاللهِ لا اُعطیهم بِیَدى اِعطاءَ الذَّلیل ولا اُفِرُّ اِفْرارَ العبید. «عِبادَ اللهِ اِنّى عُذْتُ بِرَبّى و ربِّکُم اَن تَرْجِمُونِ.»(15)
نه به خدا سوگند! هرگز دست مذلت در دست ایشان ننهم و مانند بردگان تسلیم نشوم و یا فرار نکنم «بندگان خدا! من به پروردگار خود و شما پناه مىبرم از این که مرا سنگسار کنید.»
بر سر دو راهى عزت
13. اَلا اِنَّ الدَّعِىَّ بن الدَّعِىَّ قَد رَکَزَ بینَ اِثنَتَینِ؛ بَین السَّلِّةِ والذِّلَّةِ و هیهاتَ مِنّا الذِّلَّةُ.(16)
آگاه باشید که زنازاده فرزند زنازاده میان دو چیز پافشرده است؛ کشته شدن و ذلت. هیهات که ما ذلت را بپذیریم!
سازش، هرگز!
عبدالله بن عمر از امام حسینعلیه السلام خواست تا با یزید سازش کند، امام فرمود:
14. اُفٍّ لِهذا الکلامِ أبَداً ما دامتِ السَّماواتُ و الارضُ أسألُکَ باللّهِ یا عبدَالله أنا عندکَ عَلى خَطَاءٍ من أمرى هذا فَاِنْ کنتُ عندکَ عَلى خَطاءٍ فَرُدَّنى فَاِنّى اَخْضَعُ و اَسْمَعُ و أطیعُ.(17)
براى همیشه و هر زمان، اف بر این سخن! عبدالله! تو را به خدا، آیا نزد شما من در تصمیم خود اشتباه مىکنم؟ اگر در اشتباهم، بگو که من خاضعم و مىشنوم و مىپذیرم.
پذیرش هزینه؛ خواست خدا
15. لا أُعطى المَقادَةَ و المَذَلَّةَ مِن نَفسى فَقد عَلِمتُ واللهِ اَنَّهُ جاءَ مِنَ الامر ما لا قِوامَ بِهِ وَ لکِنْ قَضاءُ اللهِ ماضٍ فِىَّ وَ هوالذّى یَفْعَلُ فى بیتِ رسولِهِ ما یَشاءُ و یَرضى. (18)
من از بیعت با یزید خوددارى خواهم کرد و زیر بار بردگى و ذلت نخواهم رفت. به خدا سوگند! مىدانم حادثهاى پیش آمده که هیچ نظام (حساب و کتاب) ندارد؛ ولى قضاى خداوندى در حق من رخ خواهد داد و اوست که در خاندان پیامبرش آنچه را مىخواهد و مىپسندد، انجام مىدهد.
نیروى بىپایان، دلیل عزت
16. سبحانَ ربِّکَ رَبِّ العِزَّةِ عَمَّا یَصِفونَ... سبحانَ ذى العِزَّةِ و العظمةِ... لاحولَ ولا قُوَّةَ الاَّ باللهِ العلىِّ العظیم.(19)
پاک و منزه است پروردگار تو که مالک عزت است از آنچه که خلق در توصیف او مىگویند... پاک و منزه است صاحب عزت و عظمت... هیچ جنبش و نیرویى جز از خداى بلند مرتبه عظیم الشأن نیست.
پیروى از امام زمان علیه السلام سمبل خداشناسى
17. اَیّها النَّاسُ اِنَّ الله جَلَّ ذِکرهُ ما خَلقَ العبادَ الاّ لِیَعرِفُوهُ فاِذا عَرَفوه عَبدوه فاذا عبدوه استغنوا بعبادتِهِ عن عبادةِ ما سَواهُ (فقال له رجل: یابن رسول الله! بابى انتَ و امّى فما معرفةُ الله؟) قال: معرفةُ اهلِ کُلّ زمان اِمامَهُم الذى یَجِبُ علیهم طاعتُهُ.(20)
اى مردم، خداى بزرگ بندگان را نیافرید، مگر براى آن که او را بشناسند، وقتى او را شناختند او را پرستش خواهند کرد و هنگامى که او را بپرستند، از بندگى غیر اوبىنیاز خواهند شد.
مردى پرسید: اى فرزند رسول خدا پدر و مادرم فدایت، شناخت خدا چیست؟ فرمود: شناخت مردمبه امامشان درهر زمان؛ آن امامى که اطاعتش بر آنها واجب است.
در حزب خدا بودن
18. نحنُ حِزبُ اللهِ الغالبونَ و عترةُ رسولِ الله ِصلى الله علیه و آله و سلم الاَقربونَ... .(21)
ما حزب خدا و پیروزیم و از نزدیکترین بستگان رسول خداییم...
بىنیازى
شخصى از امام پرسید: عزت آدمى در چیست؟ فرمود:
19. اِستِغناؤُهُ عَنِ النَّاسِ.(22)
در بىنیازىاش از مردم.
توکل به خدا
20. اِنَّ العِزَّ والغِنى خَرَجا یَجولانِ فَلَقیا التَّوَکُّلَ فاسْتَوْطَنا.(23)
"عزت" و"بىنیازى" بیرون آمدند و به گردش پرداختند، وقتى با توکل رو به رو شدند، در آن مقیم شدند.
راست گویى
21. الصّدقُ عِزُّ وَالکِذْبُ عَجزٌ. (24)
راستى، عزت و دروغ ناتوانى است.
هوس ستیزى
22. اِصبِر عَمَّا تُحِبُّ فیما یَدعوکَ الیه الهَوى.(25)
در مواردى که هواى نفس تو را فرا مىخواند، از آنچه (ناحق است) دوست دارى، خود را نگهدار.
.................................................................................
برای ادامه مطلب به آدرس زیر مراجعه گردد:
http://www.fajresadiq.ir/gschool/Teacher.aspx?Lang=F&TID=04235D462437542651497353
3. بلاغة الحسین، ص 141.
4. احقاق الحق، ج 11، ص 60.
5. بحارالانوار، ج 44، ص 329.
6. احقاق الحق، ج 11، ص 60.
7. بحارالانوار، ج 45، ص 50.
8. منافقون/ 8.
9. بحارالانوار، ج 44، ص 198.
10. انساب الاشراف، ج 3، ص 151.
11. تذکرة الخواص، ص 217.
12. مقتلالحسین، خوارزمى، ج 2، ص 7 و 8.
13. احقاق الحق، ج 11، ص 60.
14. بحارالانوار، ج 45، ص 8.
15. همان، ص 6.
16. مقتل خوارزمى، ج 2، ص 7 و 8/ تحف العقول، ص 171(با اختلاف عبارت)/ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 182.
17. متقل خوارزمى، ج 1، ص 19.
18. الفتوح، ج 5، ص 11/مقتل، خوارزمى، ج 1، ص 182 (با اختلاف).
19. منهج الدعوات، ص 149، (دعاى عشرات).
20. کنز الفوائد، ص 151.
21. وسایل الشیعه، ج 18، ص 144.
22. بحارالانوار، ج 36، ص 384.
23. مستدرک الوسایل، ج 11، ص 218.
24. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 246.
25. نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص 85، ح 18.
26. احقاق الحق، ج 11، ص 605، «الاّالسّعادة»/ بحارالانوار، ج 44، ص 381.
27. بحارالانوار، ج 45، ص 299.
28. مائده/ 63.
29. همان/ 44.
30. تحف العقول، ص 168.
31. همان.
32. همان.
33. همان و بحارالانوار، ج 100، ص 79.
34. تحف العقول، ص 168.
35. همان.
36. بحارالانوار، ج 26، ص 288.
37. موسوعة کلمات امام حسین(ع)، (ترجمه)، ص 840.
38. بحارالانوار، ج 44، ص 383.
39. همان، ج 100، ص 79.
40. احتجاج طبرسى، ج 1، ص 292.
41. بحارالانوار، ج 45، ص 299.
42. مقتل، خوارزمى، ج 1، ص 226.
43. بحارالانوار، ج 4، ص 364.
44. تاریخ طبرى، ج 3، ص 334.
45. دیوان امام حسین(ع)، ص 178.
http://www.fajresadiq.ir/gschool/Teacher.aspx?Lang=F&TID=04235D462437542651497353
الموتُ اولى مِن رکوبِ العارِ
والعارُ اولى مِن دخولِ النَّارِ
بحارالانوار، ج 45، ص 50
امام حسین ع در یکی از شعارهای حماسی که در مقابل لشکر دشمن وخواسته های آنان مبنی برتسلیم شدن خواند اینگونه بود:الموت اولی من رکوب العار والعار اولی من دخول النار... یعنی مرگ در نزد من سزاوارتر وشایسته تر است از اینکه زیر بار ذلت تسلیم شدن بروم وتحمل ذلت وخواری تسلیم نشدن در مقابل خواسته های دشمن بهتر است از دخول در آتش جهنم وآتش قهر الهی.
سید اصغر سعادت
*****************
ما معنى "الموت أولى من رکوب العار والعار أولى من دخول النار".
"السؤال:
مامعنى قول الامام الحسین (ع): "الموت أولى من رکوب العار والعار أولى من دخول النار".
الجواب:
مفاد الفقرة الأولى هو انَّه إذا دار الأمر بین الموت وبین فعل ما هو مشین ومستوجب للعار فاختیار الموت أولى وأرجح بنظر العقلاء، فلو اقتضى الحال انْ یُدافع الإنسان عن عرضه فیکون فی معرض القتل وبین انْ یترک عِرضه فیُعبث فیه وهو یسلم فاختیار الموت والدفاع عن العِرض هو الذی یقتضی التعقُّل سلوکه بل انَّ ذلک هو مقتضى التدین.
ومفاد الفقرة الثانیة هو انَّه إذا دار الأمر بین فعل ما هو مشین بنظر الناس ومستوجبٌ للعار وبین دخول النار فاختیار الفعل المستوجب للعار والتشهیر أولى من دخول النار.
فلو خُیِّر الإنسان المحترم بین الجلد بتهمةِ الزنا والقطع بتهمة السرقة وبین ممالئة السلطان الجائر وإعانته على ظلمه فهو فی الواقع تخییر بین العار وبین النار لانَّ ممالئة السلطان الجائر وإعانته على ظلمه من موجبات دخول النار.
فمقتضى التعقُّل والتدین هو اختیار القبول بالعار حتى لا یکون مصیره الخلود فی النار.
ولعل مراد الإمام من قوله: "والعار أولى من دخول النار" هو الإشارة إلى انَّ اختیار القتل والسبی الذی یُعدُّ هزیمةً وعاراً فی نظر الناس أولى من ممالئة الظالمین لانَّ ممالئة الظالمین معناه اختیار النار على العار.
http://www.alkafeel.net/forums/showthread.php?t=34582
**********************
آیتالله العظمی مکارم از استاد خود می گوید:
12 ویژگی مهم آیتالله العظمی بروجردی(ره)
به گزارش خبرگزاری حوزه، حضرت آیت الله بروجردی(ره)، زعیم فقید حوزه های علمیه عالَم تشیع و پایه گذار و منادی وحدت عملی در جهان اسلام را باید در حقیقت از اسوه های علم و عمل نامید."سخنانش نفوذ عجیبی داشت"، "نگاه هایش بسیار نافذ بود"، "سکوتش پرمعنی"، "رفت و آمدش، درس و سرمشق"، مکتب فقهی اش، پویا و منحصر به فرد" و " دارای سبک خاص شاگرد پروری".
بسیاری از مراجع عظام تقلید قم و نجف همچون آیات عظام امام خمینی (ره)، سیستانی، صافی گلپایگانی، فاضل لنکرانی(ره)، مکارم شیرازی، شبیری زنجانی و ... از تربیت یافتگان مکتب حضرت آیت الله بروجردی هستند و هریک از این بزرگوارن و در رأس آنان امام راحل، فخر جهان اسلام اند و به شاگردی حضرت استاد افتخار کرده و می کنند.
آیت الله العظمی مکارم شیرازی به عنوان یکی از شاگردان برجسته حضرت آیت الله بروجردی(ره) که در قامت مرجعیت دینی، خدمات بسیاری را نه تنها به عالم تشیع بلکه به دنیای اسلام داشته و دارد، درباره شخصیت ذوابعاد استاد خویش به ذکر 12 ویژگی بارز و مهم حضرت استاد و خاطراتی از آن دوران پرداخته و می گویند:از بهترین و پربارترین سال های عمر من، سال هایی بود که در درس آیت الله العظمی بروجردی(ره)، شرکت داشتم. در این مدت، هم علم و دانش از او می آموختیم و هم ادب و اخلاق. بدون شک، او عالمی بزرگ بود. می دانیم که علم به تنهائی دلیل بر شخصیت نیست. آنگاه علم دارای عظمت است که آمیخته با اخلاق شایسته آن مقام علمی باشد. چه جالب است که استاد، هم علم و دانش بیاموزد و هم اخلاق و تقوا را.
ایشان در درس هایش زیاد به بحث اخلاق نمی پرداخت، بلکه گه گاهی درباره مسائل اخلاقی سخن می گفت، ولی در عمل همه چیز را نشان می داد.
سخنانش نفوذ عجیبی داشت.
نگاه هایش بسیار نافذ بود.
سکوتش پرمعنی بود.
رفت و آمدش، درس و سرمشق بود.
اگر کسی به راستی در حرکات و سکنات او دقیق می شد، مسائل اخلاقی بسیاری را از آن مرد بزرگ می توانست بیاموز.
البته من نمی توانم تمام فضائل اخلاقی آن مرد بزرگ را در این مختصر بازگو کنم، اما تنها فرازهایی از آن را شرح می دهم:
1-تقوای فوق العاده
تقوا، معیار شخصیت انسان و ارج او در پیشگاه خدا، بهترین زاد توشه قیامت و سبب روشنایی دل و بهره مندی از فرقان حق و باطل است.
استاد به تمام معنی «متقی» بود. با کمال دقت مواظب بود تا از سخنش، نامش، دستگاهش، سخنی یا کاری که بر خلاف رضای خداشت تراوش نکند.
*باور قلبی قیامت
یکی از اصحاب نزدیک آیت الله العظمی بروجردی(ر)، درباره ایشان جمله ای می گفت که در آغاز عجیب به نظر می رسید، اما دقت و تأمل در آن، مفهوم خاصی استفاده می شد. او می گفت "در خلال مدتی که با آیت الله بروجردی مصاحبت داشتم، فهمیدم قیامت را باور کرده است"
مگر یک مرجع بزرگ تقلید، ممکن است قیامت را باور نکرده باشد؟ ولی این باور همان باوری است که علی (علیه السلام) در خطبه متقین می فرماید" فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآها فَهُمْ فِیها مُنَعَّمُونَ، وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآها فَهُمْ فِیها مُعَذَّبُونَ".
روزی اصحاب آیت الله العظمی بروجردی(ره)، در خدمت آن بزرگوار درباره خدمات معظم له گفتگو می کردند وآثار خدماتی را که ایشان انجام داده بود، شرح می دادند. یکی از اصحاب می گوید "من در میان آن جمع خاموش بودم"، آیت الله بروجردی رو به من کرد و فرمود "تو هم سخنی بگو"، عرض کردم: "مطلبی ندارم جز حدیثی که از اجدادم به خاطر دارم، اگر اجازه بفرمایید حدیث را عرض کنم؟"
فرمود: "بگو".
عرض کردم: "جدم رسول خدا(ص) می فرماید: اَخلِص العَمَلَ فَاِنّ الناقد بَصیر / عمل خود را خالص کن، زیرا بازرس عمل بسیار بینا است".
همین که این حدیث را خواندم، اشک از چشمان آن مرد بزرگ سرازیر شد و فرمود "راستی اگر اعمال ما خالص و برای خدا نباشد، چه خواهد شد؟". فراموش نمی کنم: پس از این ماجرا هر وقت سخن از خدمات ایشان به میان می آمد، نگاهی به من می کرد و می فرمود "اَخلِص العَمَلَ فَاِنّ الناقد بَصیر".
2-احترام به حقوق دیگران
حرمت و حق مومن تا آن حد عظمت دارد که امام صادق ( علیه السلام ) آن را با عظمت و هم تراز کعبه می دادند" اَلْمُؤْمِنُ اَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْکَعْبَةِ ".
حضرت آیت الله بروجردی(ره) با کمال دقت، مواظب بود کاری که حقی از حقوق دیگران را پایمال کند، از او سر نزند. به عنوان نمونه، آن مرد بزرگ گاه در لابلای بحث هایی که در درس می فرمود، در برابر اشکالات بیجا کمی عصبانی می شد، البته نه آنچنان عصبانیتی که او را در خلاف رضای خد وارد کند، ولی پس از درس، سخت از آن عصبانیت پشیمان می شدند، دنبال طرف می فرستادند و از او عذرخواهی می کردند. گاهی برای جلب محبت او کمک های مالی نیز می کردند.
*مزاح شاگردان
خلاصه تا رضایت او را کاملا جلب نمی کردند آرام نمی گرفتند، از این جهت، در میان دوستان این مزاح معروف شده بود که "عصبانیت آیت الله بروجردی مایه برکت است"
گاه به این هم قناعت نمی کردند، روز بعد هنگامی که بر منبر تدریس می نشستند، در حضور جمع شاگردان از آن فرد عذرخواهی می کردند. در حالی که می دانیم میان شاگردان و استادان این مسائل معمول نیست، چون استاد به منزله پدر، شاگرد همچون فرزند است و توبیخ و خشونت پدر برای فرزند گوارا است.
اینها هم نشان دهنده این است که آن حضرت، تا چه اندازه به حقوق دیگران احترام می گذاشت. از این که خدای نکرده حیثیت و آبروی انسانی، هر چند شاگرد او باشد، ضایع بشود، در پیشگاه خدا بیم داشت.
3-پشتکار عجیب
همیشه مردان بزرگ با استقامت و پشتکار به جائی رسیده اند و به گفته قرآن در آن تعبیر کوتاه و زیبا، عامل هدایت و پیروزی دو چیز است"جهاد همه جانبه" و "اخلاص". « وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ(عنکبوت/69)». حضرت آیت الله بروجردی نمونه اتم این معنی بود.
مرجعیت ایشان، مرجعیت و زعامت عامه بود، زیرا در آن عصر امثال و اقران ایشان، چشم از جهان فرو بسته بودند و او در طبقه خود، تنها مانده بود. گرفتاری های ناشی از چنین مرجعیت عظیم و عالم گیر، به طور طبیعی بسیار زیاد است. با این حال، هرگز مطالعه را فراموش نمی کرد و در تمام طول عمرش، ساعاتی برای مطالعه داشت.
*علاقه شدید به مطالعه
از ایشان نقل می کردند که فرموده بود" من از مطالعات علمی خسته نمی شوم، بلکه هرگاه که از کارهای دیگر خسته می شوم، با مطالعات علمی خستگی خود را رفع می کنم"
گاه دستور می دادند: درِ خانه یا اطاق را در ساعات معینی ببندند و مراجعین را نپذیرند، تا ایشان بهتر بتوانند به مطالعات علمی خود برسند. می فرمود"در دوران جوانی، گاه شبها چنان گرم مطالعه می شدم که با صدای موذن متوجه می شدم، صبح طلوع کرده است و من هنوز غرق مطالعه بودم".
آنان که با این مرد بزرگ، معاشرت داشتند، نقل می کردند"ایشان، غالبا در نیمه دوم شب از خواب بر می خاست و به مطالعه و عبادت مشغول می شد". این روش تا آخر عمر با برکتش ادامه داشت.
*خاطره ای جالب
داستانی از خودم عرض کنم: برای اولین بار، در نوجوانی کتابی نوشته بودم به نام «جلوه حق». این کتاب، درباره اشتباهات متصوفه و طرفدران عرفان التقاطی بود. کتاب را خدمت حضرت آیت الله بروجردی فرستادم. یک روز ایشان دنبال من فرستادند، خدمتشان رفتم. فرمودند"فلانی، کتاب تو را از اول تا آخر مطالعه کردم" به دنبال آن، جمله تشویق آمیزی فرمودند که از ذکر آن صرف نظر می کنم، ولی بیش از آنچه آن سخن تشویق آمیز در من اثر گذاشت، جمله «تمام کتاب را از اول تا آخر مطالعه کردم» اعجاب مرا برانگیخت که یک مرد بزرگ، در آن سن و سال، با آن همه مشغله، چگونه حوصله دارد کتابی که اولین قلم یک طلبه نوجوان است را از آغاز تا پایان مطالعه کند؟!
4-سعه صدر
امیرمومنان علی (علیه السلام ) در آن گفتار معروفش ابزار ریاست و مدیریت را سعه صدر و دوری از تنگ نظری می شمرد"آلة الریاسة سعة الصدر".
حضرت آیت الله بروجردی(ره) سعه صدر فوق العاده ای داشت، مخصوصا این ویژگی در مسائل علمی که جایگاه حساس این مطلب است، بروز بیشتر داشت.
هنگامی که مساله ای را عنوان می نمود، با کمال بی طرفی، اقوال و نظریات علمای بزرگ را با متانت و با استدلال کامل، بدون تعصب تشریح می کرد. برخی از افراد نظرات مخالفان را به گونه ای ضعیف نقل می کنند که جواب آن، در آن نهفته باشد، ولی ایشان چنین نبود، بلکه در تایید نظرات دیگران آنچنان جدی استدلال می کرد که شاگردان، قبل از پایان بحث نمی توانستند بفهمند که ایشان با کدام نظر موافق است.
از این بالاتر، گاه در پاره ای از مباحث، بعد از شرح اقوال مختلف، بدون بیان نظر خود، از آن مساله می گذشتند، گویا می خواستند با این برنامه، شاگردان خود را در یک جو کاملا آزاد فکری و علمی قرار بدهند، تا بتوانند نبوغ و ابتکار خود را به خرج دهند و پرورش علمی پیدا کنند.
فراموش نمی کنم، گاه که برای اثبات نظریه خود استدلال می کردند و برخی از شاگردان ایراد می گرفتند، می فرمودند"من دلیل خودم را می گویم، قصد تحمیل آن را به دیگری ندارم، هدف من بیان دلیل است، نه تحمیل عقیده".
*درسی بزرگ
در سعه صدر ایشان همین بس که کتابی درباره علم رجال و طبقات آن نوشته بودند که بسیار مهم هم بود، ولی وقتی کتاب "جامع الرواة اردبیلی" به دست ایشان رسید، فرمود "این مرد بزرگ، قبل از من این راه را رفته است، کوشش کنید اول کتاب او را چاپ کنید". لذا کتاب "جامع الرواة"، زیر نظر معظم له و با هزینه علاقمندان ایشان به چاپ رسید.
5-علاقه شدید به تربیت شاگردان
مرحوم حضرت آیت الله بروجردی(ره)، عشق عجیبی به تربیت شاگردان داشت. با انواع وسائل و تشویق های مادی و معنوی، آنان را در جهت پرورش و سوق به سوی کمال تشویق می کرد. و نشان می داد که برای علم و فضیلت، ارزش خاصی قائل است. گاه یک طلبه کوچک را به خاطر یک کار قابل ملاحظه علمی، چنان تشویقی می کرد که در خور یک عالم بزرگ بود.
نسبت به مسائل اخلاقی، توجه کامل داشت. گاه از استاد بزرگ اخلاق و تقوی، مرحوم حاج میرزا علی آقای شیرازی که ستاره درخشانی برای پویندگان سیر و سلوک الله بود و به مصداق «و بالنجم هم یهتدون» مایه هدایت آنان بود، دعوت می نمودند که از اصفهان تشریف بیاورند و در حوزه علمیه قم جلسات درس اخلاق برقرار کنند و محصلین علوم اسلامی را از انفاس قدسیه خود بهره مند سازد.
6-سخاوت کم نظیر
سخاوت سیره انبیاء و اولیاء و معصومان و پیروان خط و مکتب آنان است. در حدیث نبوی آمده است "السخاء خلق الله الاعظم".
ایشان از نظر بخشش و سخاوت، بسیار بلند نظر بودند و در مواقع حساس، به فریاد مردم مستمند می رسیدند. نقل می کنند "هنگامی که در بروجرد بودند، املاکی را که از پدر به ارث برده بودند، قسمت کردند و نیمی از آن را در یکی از سال ها که مردم در فشار و سختی زندگی می کردند، فروخته و به مستمندان دادند و به سنت جد بزرگوارشان امام مجتبی ( علیه السلام ) اقتدا کردند".
*پولی را که داده ایم پس نمی گیریم!
از عجائب سخاوت ایشان این بود که اگر پولی از ایشان به دست کسی می افتاد، هر چند اشتباهی بود، پس نمی گرفت! از جمله شنیدم"هنگامی که در بروجرد زندگی می کردند، بخشی از املاک خود را برای کاری فروخته بودند، در این موقع، شخصی نیازمند به ایشان مراجعه می کند. ایشان مبلغی را که در پاکتی گذاشته بودند که به آن نیازمند بدهند، گویا وکیل خرج ایشان، اشتباها به جای این پاکت، آن پاکت را مجموع پول ملک در آن بود، به آن نیازمند داده بود. بعدا آن مرد نیازمند، متوجه می شود که باید اشتباهی صورت گرفته باشد. پول را بر می گرداند، ولی ایشان قبول نمی کنند و می گویند «پولی را که داده ایم پس نمی گیریم!»"
روزی در بیرون منزل خودشان در قم، که مرکز ارباب رجوع بود، نشسته بودند. شخصی مقداری سهم امام (علیه السلام) به ایشان داد. در همین موقع که پول در برابر روی ایشان بود، بادی وزید و اسکناس ها را به اطراف پخش کرد، طلابی که در آن جا بودند، پول را جمع کردند که به ایشان بدهند، قبول نکردند و فرمودند "پس نمی گیرم. به اهلش رسیده".
7- اعتقاد بهنظم و انضباط
عدالت و نظم محور عالم هستی و کلید ربوبیت پروردگار است «و بالعدل قامت السموات والارض». امیرمومنان علی ( علیه السلام ) در واپسین لحظات زندگی پرافتخارش، تمام فرزندان و دوستان خود را به آن دعوت فرمود"اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم" .
*گرد و غبار بی نظمی بر حوزه ننشیند
مرحوم حضرت آیت الله بروجردی(ره) معتقد بودند که حوزه علمیه باید از هر نظر منظم باشد، لذا برای اولین بار جمعی از علما را به عنوان هیات حاکمه تعیین کردند، تا اگر بی نظمی و خلاف اخلاق از طلبه ای مشاهده شود، به سراغ او بفرستند، نخست او را با نصیحت و موعظه از اشتباهش برگردانند و در صورت عدم تاثیر، شدت عمل به خرج دهند، حتی در صورت لزوم او را از قم اخراج کنند، تا گرد و غبار بی نظمی و بداخلاقی او بر دامان حوزه علمیه ننشیند.
در ابتدای سال تحصیلی، گاه اتفاق می افتاد که ایشان به خاطر کسالت، نمی توانستند درس را شروع کنند، ولی برای این که درس های حوزه نظم خود را پیدا کند، به ناچار، چند روز اول را به هر زحمت و مشقتی بود، درس می گفتند، تا چرخ های حوزه علمیه به گردش در آید و بعد به بستر می رفتند تا کسالتشان بر طرف گردد!
در زندگی داخلی و وضع خانه و بیرونی لباس و ظاهر خود نیز بسیار منظم و مرتب بودند.
8- حفظ کیان روحانیت
قرآن مجید، عزت را مخصوص خدا و پیامبر و مومنان می شمرد" وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ/مومنان حق ندارند این عزت الهی را با هیچ چیز مبادله کنند(منافقون/8)".
*تسلیم ناپذیری در برابر زر و زور
حضرت آیت الله بروجردی(ره) معتقد بود باید روحانی عزیز باشد، هرگز تن به ذلت ندهد و در برابر ارباب زر و زور سر تعظیم فرود نیاورد. اگر کسی خدمت ایشان می رسید و سهم امام هنگفتی هم می آورد، ولی شائبه تحقیر در آن بود، آن پول را نمی پذیرفتند. حتی نسبت به رجال و شخصیت های مملکتی معتقد بودند، وقتی به حضور مرجع اسلام می آیند، باید کمال ادب را داشته باشند. از این روی، هنگامی که یکی از رجال معروف آن زمان، به خدمت ایشان آمده بود و روی سکویی که کمی از سطح مجلس بلندتر بود، نشست، حضرت استاد، وقتی این بی ادبی را از او دید، با ناراحتی فرموده بود"بنشین پائین"
9- مبارزه با عوام زدگی
عوام زدگی مصیبت بزرگ و آفت مهم برای «روحانیت» به خصوص «مرجعیت» است. مردان بزرگ هنگامی می توانند به وظیفه خود در مقام رهبری خلق عمل کنند که از عوام زدگی برکنار باشند و گرنه از اوج «رهبری» به حضیض «دنباله روی» از امیال و هوس های مردم سقوط خواهند کرد. سنت شکنی انبیای بزرگ، همچون نوح و ابراهیم و محمد (صلی الله علیه و آله) چهره ای از مبارزه با عوام زدگی است و تنهائی بسیاری از رهبران الهی در دوران عمر خود نیز به خاطر همین موضوع بوده است.
حضرت آیت الله بروجردی(ره) از کارهائی که به منظور جلب توجه عوام از بعضی سر می زد، سخت بیزار بود و هرگز به دنبال خوشایند عوام نبود.
*پیشوای عوام بود، نه دنباله رو عوام
ایشان پیشوای عوام بود، نه دنباله رو عوام. در این زمینه، کارهایی می کرد که شرح آن به درازا می کشد. حتی در مسائل مربوط به عزاداری امام حسین ( علیه السلام ) که گاه آلوده با کارهای خلاف از سوی عوام می شود و بعضی از افراد روی ملاحظات مختلفی حاضر نیستند تذکرات لازم را در این زمینه به عوام بدهند، آن مرد بزرگ، وظیفه خود را انجام می داد و در برابر انجام وظیفه، ملاحظه خوشایند عوام را نمی کرد، حتی اگر با حرکات و سخنان نامودبانه ای از سوی آنان مواجه می شد.
در این زمینه، پیغام ایشان به بعضی از دسته های عزاداری قم، دائر به ترک کارهای ناروا و جواب آنان که گفتند: ما در 364 روز سال مقلد شما هستیم، ولی در یک روز "روز عاشورا" مقلد شما نیستیم، معروف است.
10-نظافت و پاکیزگی
نظافت "نشانه ایمان"، "کلید محبوبیت" و "دلیل شخصیت" است، مخصوصا برای شخصیت های روحانی................................
برای ادامه مطلب به آدرس زیر مراجعه شود:
http://www.hawzahnews.com/news/1973/347851/12+%D9%88%DB%8C%DA%98%DA%AF%DB%8C+%D9%85%D9%87%D9%85+%D8%A2%DB%8C%D8
آیت الله محمد شجاعی دام ظله
به نام خدا
هر موجودی برای خودش رایحهای دارد از آن روایح غیبی، خوب یا بد. هر موجودی در احوال مختلف رایحهها دارد، خوب یا بد. من و شما در هر لحظه یک رایحهای داریم خوب یا بد. هر چه شما در حال طاعت و در حال انقطاع و توجّه به سوی حق باشید رایحهی خوب دارید. هر چه شما در حال معصیت، غفلت باشید، در مراتب مختلف و انحاء گوناگون رایحهی بد دارید. این چیزی است که اگر انسان به آن مرحله از کشف برسد، آن وقت واقعاً تحیّرآور است.
همین که انسان تصمیم بر معصیت میگیرد، این بو از وجود او، از نَفَس او و مخصوصاً از دم او متصاعد است. امّا اهل آن میخواهد که بیابد (ودرک نماید). انسان معصیت را که شروع کرد بو ی خیلی بد به شکل دیگر از وجود انسان مخصوصاً از دَمِ انسان و از نَفَس انسان متصاعد است و اگر در این بین اهل کشف باشد، میبیند که ملائکه که موجودات نوری و پاک هستند، اینها چطور از این بوها فرار میکنند و در اینجا به این نکته هم توجه داشته باشید که حتّی بوهای بد دنیوی که من و شما با این شامّه استشمام میکنیم، حتّی اینها در مقام عبودیت( در مقام نماز ودعا وعبادت وراز ونیاز ) میبینید که نهی شده، دستور شرع مقدس این است که از اینها دور باشید، حتّی اینها بد است. حتّی این بوهای عادی معمولی و بوی بد در دنیا که با شامّهی عادی (استشمام می شود ،از اینها هم باید پرهیز کرد )، اینها اسرار است ما نمیفهمیم، میدانید گفته شده است وقتی عبادت میکنید سعی کنید لباس شما، بدن شما هیچ بوی بد ندهد، کثیف نباشد. گفته شده است آن موقعی که مشغول ذکر هستید، مشغول دعا هستید در جای عبادت خود، در جای ذکر خود، مثلاً عُود روشن کنید، آنجا را معطّر کنید، بدن را، لباس را، مخصوصاً منزل را، آنجایی (ومکانی) را که دارید. خیلی تأکید شده است (که نظیف وپاکیزه وتمییز و خوشبو ومعطر باشد)
در هر صورت انسان در حال معصیت روایح خیلی بدی دارد مخصوصاً از دَم(نَفَس) خود. در حال طاعت به انحاء مختلف و در درجات مختلف ، دارای روایح طیّبهی خوبی است که باز به تصوّر نمیآید و اهل کشف (آن را)مییابند. کسی که از کشف شَمّی برخوردار است این مسائل را مییابد یعنی اگر بین شما کسی باشد از کشف شمّی برخوردار باشد، وقتی که به بنده نزدیک میشوید اگر من معصیتکار باشم، تصمیم به معصیت داشته باشم، کسی هستم که مرتکب معصیت هستم، بویی، یک رایحهی خیلی بد استشمام میکنید که دیگر نمیشود گفت چطور بد است؟(یعنی بوی خیلی بدی دارد وقابل تصور نیست) مخصوصاً در حال معصیت و اگر یک فرد الهی باشم رایحهی خوبی استشمام خواهید کرد. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) (بعد از بازگشت از سفر)وارد منزل شد فرمود:
، «أَشَمُّ رَائِحَةَ الرَّحْمَنِ مِنْ قِبَلِ الْیَمَنِ» یا «مِنْ جَانِبِ الْیَمَنِ» فرمایش رسول الله معروف بین رواة، بین ارباب باطن و بین عرفا، در کتابهای آنها، این یک بند معروفی است. همهی عرفا، شیعه، سنّی، همهی آنها این را آوردند. رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفته. «إنّی أَشَمُّ رَائِحَةَ الرَّحْمَنِ مِنْ جَانِبِ الْیَمَنِ» میفرمود که من رایحهی رحمان را از جانب یمن استشمام میکنم، اویس در یمن بود. گفته شده است که آنجا بود و گوسفندچران هم بود، اینطور گفته شده است اگر درست باشد، هر چه بود آنجا (در یمن)بود. (پیامبر ص
)میفرمود که من رایحهی خدا را از آنجا استشمام میکنم. «إنّی أَشَمُّ رَائِحَةَ الرَّحْمَنِ مِنْ قِبَلِ الْیَمَنِ» یا «مِنْ جَانِبِ الْیَمَنِ» ، جریان اینطور بود که اویس (رضوان الله علیه) مادر پیری داشت که به او خدمتگذار بود. یک وقتی از مادر خود اجازه گرفت که به زیارت رسول اکرم (صلوات الله علیه و آله و سلّم) بیاید، به مکّه یا مدینه،. در مکّه یا مدینه یادم نیست، یکی از این دو، آمد تا ظهر مادر او اجازه داده بود که برود و برگردد. خیلی مادر او افتاده بود که همه وقت میباید در خدمت او بود. آمد و وارد منزل رسول اکرم (صلوات الله علیه) شد و سؤال کرد و گفتند که رسول الله منزل نیست. رسول الله بیرون بود. اویس آن اندازه هم فرصت نداشت که توقّف کند که رسول الله بیاید، زیارت کند و برگردد چون میترسید به ظهر نرسد و مادر پیر او (در انتظارش)بماند ( ودچار مشکل شود) که این خلاف رضایت الله و رضایت رسول (صلوات الله علیه) بود و لذا برگشت. با تأسّف برگشت چون که به زیارت رسول اکرم (صلوات الله علیه) نائل نشد. بعد که رسول الله به منزل آمد، همین که رسید گفت: «إنّی أَشَمُّ رَائِحَةَ الرَّحْمَنِ» من بوی رحمان از جانب یمن را، استشمام میکنم یعنی آیا اویس آمده؟ گفتند: بله، اویس قَرَنی آمده بود و رایحهی او را رسول الله استشمام فرمود . شما اگر یک بوی خیلی معطّری، عطر معطّری را در یک منزلی بیاورید، ببرید، رایحهی آن میماند، در ظاهر اینطور است امّا در باطن بالاتر از این است و اصولاً باطن هیچ مکان و اینها نمیشناسد، فوق مکان و مسائل احکام و مکان و زمان و امثال اینها است. ...
در دفتر چهارم مثنوی است:
از یمن می آیدم بوی خدا
بوی رامین میرسد از جان ویس بوی یزدان میرسد هم از اویس
از اویس و از قَرَن بوی عَجَب مر نبی را مست کرد و پرطرب
چون اویس از خویش فانی گشته بود آن زمینی آسمانی گشته بود
آن هلیله پروریده در شکر چاشنى را تلخیش نبوَد دگر
آن هلیله رسته از ما و منى نقش دارد از هلیله طعم نى
آن کسى کز خود به کلّى در گذشت این منى و مایى خود در نوشت
تنظیم : توسط سید اصغر سعادت میرقدیم
اویس قرنى
محمد رضا یکتایى
- 7 -
آرامگاه اویس
اگر بپذیریم که محل شهادت اویس صفین بوده است ، آرامگاه اویس قرنى در رقه خواهد بود، که موضعى است در ساحل فرات و نزدیک صفین . و المرجح انه قتل بصفین و قبره بصفین (374) آرامگاه اویس رقه سوریه واقع است که بنابر توافق رایزن فرهنگى جمهورى اسلامى و استاندار رقه نوسازى : مزارها و حرمهاى عمار یاسر، اویس قرنى و کعب انصارى در استان رقه سوریه با همکارى جمهورى اسلامى ایران نوسازى مس شود... در صورتى که توسعه و نوسازى مزارهاى این اصحاب امیرالمومنین علیه السلام به نحوى مطلوب صورت گیرد، استان رقه در مسیر عبور کاروانها و زوار ایرانى حضرت زینب علیهما السلام قرار خواهد گرفت و این امر مى تواند نقش اساسى در رونق اقتصادى و فرهنگى این منطقه داشته باشد. (375)
سید محسن امین مى نویسد : المشهور و هو الاصح انه قتل بصفین مع على علیه السلام و دفن بها. (376)
شهادت اویس و حقانیت امام على علیه السلام
از حضور اویس خیرالتابعین در جبهه امیرالمومنین مى توان دریچه اى به حقانیت و ولایت على مرتضى علیه السلام باز کرد؛ سید محسن امین این مطلب را به طرزى زیبا و گویا چنین مى نویسد :
شهوده صفین و شهاده و انه من خیر التابعین ؛ قال الکشى : روى یحى بن آدم عن شریک ، عن ابن ابى زیاد، عن عبدالرحمان بن ابى لیلى ، قال : خرج بصفین رجل من اهل الشام فقال : فیکم اویس القرنى ؟ قلنا : نعم . قال : سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله یقول : خیر التابعین - او من خیر التابعین - اویس القرنى ، ثم تحول الینا انتهى .
و یذکرنا هذا الخیر ماجرى لعمار یوم سفین حین روى عمرو بن العاص لاهل الشام : عمار تقتله الفئه الباغیه و سوال جکاعه اهل العراق افیکم عمار بن یاسر و قول ابن الى الحدید : عجبا لقوم یرتابون لمکان عمار ولایرتابون لمکان على ابن ابى طالب و قد ورد فیه : حربک و سلمک سلمى : على مع الحق و الحق مع على و امثال ذلک مما شاع و ذاع ملا الاسماع ، انها لاتعمى الابصار و لکن تعمى القلوب التى فى الصدور.
حضور اویس در صفین و شهادت او و این که او خیرالتابعین است ؛ کشى مى گوید : روایت شده که یحیى بن آدم از شریک و او از ابن ابى زیاد و او از عبدالرحمان بن ابى لیلى ، که گفت : شخصى از اهالى شام به صفین آمد و گفت : آیا اویس قرنى در جمع شماست ؟ گفتیم : آرى . گفت : از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که مى فرمود : اویس قرنى خیرالتابعین و یا از خیرالتابعین است . سپس به سوى ما آمد (پایان روایت ). این خبر ما را به یاد ماجراى عمار در روز صفین مى اندازد، آن گاه که عمرو بن عاص براى اهل شام روایت کرد که عمار را گروهى نافرمان مى کشند و گروهى از اهل شام از اهل عراق سوال کردند که آیا عمار در جمع شماست ؟ و این خبر یادآور سخن ابن ابى الحدید است که مى گوید : تعجب است از قومى که از مقام و منزلت عمار سوال مى کنند، ولى از مکانت على بن ابى طالب سوال نمى کنند.
و ما نیز مى گوییم : جاى تعجب است از قومى که از جایگاه اویس سوال مى کنند که او خیرالتابعین است ، ولى از مقام و مکانت على بن ابى طالب سوال نمى کنند. و حال آن که درباره او (از پیامبر اکرم ) نقل شده است (که فرمود :) جنگ تو جنگ من و صلح تو صلح من است ، على با حق و حق با على است و مانند آن همه جا منتشر شده و جاى بحث و گفتگو باقى نگذاشته و گوشهاى را پر کرده است . زیرا فقط چشمها نیستند که کور مى شوند، بلکه دلهایى که در سینه ها جاى دارند ، کور مى شوند. (377)
اویس در نگاه بزرگان
اینک به پاره اى از سخنان بزرگان درباره شخصیت و منزلت اویس مى پردازیم و امید است که هر خوشه اى از خرمن عظیم توشه اى باشد براى شناخت عارفى وارسته و سالکى به حق پیوسته . از آنان جا که اویس در نگاه بزرگان ، دانشمندان ، عرفا و ادبا شخصیتى برجسته است ، درباره او بسیار سخن گفته و مطلب نوشته اند که در این جا به گلچینى از آنها اکتفا مى شود. ضمنا چون در سایر فصول این نوشتار به جایگاه اویس در نگاه فخر کاینات ، حضرت محمد صلى الله علیه و آله و امیرالمومنین حضرت على علیه السلام و حضرت موسى بن جعفر علیه السلام پرداخته شد، در این مقام بدان مقام بدان اشاره نمى کینم .
سید حیدر آملى
سید حیدر آملى ، عارف قرن هشتم هجرى مى نویسد :
و لجلاله قدر اویس القرنى - رحمه الله علیه ایضا - لاطلاعه على اسرار الله تعالى کشفا و ذوقا، قال صلى الله علیه و آله فى حقه ، حین کان یستنشثق من طرف الیمن روائح انفاسه الشریفه ، من حیث الباطن او الظاهر : انى لانشق روح الرحمن من طرف الیمن ؛(378) به دلیل قدر و منزلت اویس قرنى - رحمه الله علیه - و همچنین آگاهى کشفى و ذوقى او بر اسرار الهى است که رسول خدا صلى الله علیه و آله هنگامى ؟ از جهت ظاهر و یا باطن ، از طرف یمن ، رایحه اى شریف اویس استشمام مى کرد، چنین مى فرمود : من نسیم و رایحه رحمانى را از طرف یمن مى بویم .
ابن اثیر
ابن اثیر، مورخ و محدث بزرگ قرن هفتم هجرى ، از اویس قرنى به عنوان زاهد مشهور یاد مى کند و او را از بزرگان تابعین مى داند. (379)
ابن اثیر، مطالب ، روایات و احادیث مهمى را در فضلیت و شخصیت اویس مطرح مى کند که به مناسبتهاى گوناگون در این نوشتار به آنها استناد شده است .
ابن جوزى
ابن جوزى ، متلکم ، محدث و واعظ مشهور قرن ششم ، حدود پانزده صفحه از کتاب صفه الصفوه را به ابعاد شخصیت اویس ، سخنان او، نشانه هاى او، ملاقات او با عمر و هرم بن حیان و... اختصاص داده است ، براى رعایت اختصار به یک جمله از آن اکتفا مى کنیم :
عن اسیر بن جابر اویسا القرنى کان اذا حدث یقع حدیثه فى قلوبنا موقعا مایقع حدیث غیره (380) اسیر بن جابر مى گوید : هنگامى که اویس قرنى سخن مى گفت ، آن چنان سخنانش بر دلهایمان مى نشست که سخن هیچ کس چنین دلنشین نبود.
ابن حجر عسقلانى
ابن حجر عسقلانى ، مورخ و فقیه شافعى قرن نهم هجرى ، در تهذیب التهذیب ، به اختصار، و در المیزان لسان المیزان و السابه فى تمییز الصحابه به تفصیل درباره قرنى نوشته و از جمله درباره او گفته است : فانه من اولیاء الله الصادقین .(381)
ابن مسکویه
ابن مسکویه ، نویسنده و مورخ مشهور قرن پنجم هجرى ، درباره اویس مى نویسد :
و اویس هذا من سادات الابرار الزهاد و العلماء الامجاد. (382)
ابونعیم اصفهانى
ابونعیم اصفهانى ، مورخ قرن پنجم هجرى ، در حلیه الاولیاء مطالب مبسوطى درباره اویس قرنى نوشته است که به عباراتى از آنها اشاره مى شود : سید العباد و علم الاصفیاء من الزهاد، اویس بن عامر القرنى ، بشر النبى صلى الله علیه و آله به ، و اوصى به اصحابه . (383)
احمد بن حنبل
احمد بن حنبل (م .241 ه .)، رئیس مذهب حنبلى در کتاب الزهد جایگاه مناسبى به اویس اختصاص داده و ابعاد گوناگون زهد و زندگانى اویس را مطرح کرده است . او مى نویسد:
ان اویس القرنى لیتصدق بصیابه حتى یجلس عریانا لایجد ما یروح فیه الى الجمعه ؛ اویس لباسهایش را به دیگران ایثار مى کرد، تا آن جا که برهنه مى ماند و نمى توانست در نماز جمعه شرکت کند. (384)
احمد بن حنبل در مسند نیز به برخى از احادیث رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره اویس ، طلب استغفار عمر از اویس ، نشانه هاى اویس و دلنشین بودن سخنان اویس اشاره مى کند. (385)
سید محسن امین
سید محسن امین ، نویسنده ، مورخ و دانشمند مشهور قرن چهاردهم هجرى ، تحقیقات ارزنده اى درباره ابعاد گوناگون زندگى اویس قرنى نموده و در کتاب ارزشمند اعیان الشیعه به رشته تحریر در آورده است . تا آن جا که نگارنده تتبع کرده است ، درباره اویس ، بهترین و بیشترین مطالب و مباحث را، سید محسن امین نوشته است .
او درباره اویس مى نویسد : من الغریب ما ینقل من انکار وجوده و الشک فیه مع اشتهاره شهره اخباره المانعه من وقوع الشک فى مثله ، اما عدم معرفته فلیس بغریب ؛(386) آنچه درباره انکار وجود او و شک در وجود او نقل شده ، عجیب و غریب است ، با توجه به شهرتى که او دارد و اخبارى که آشکارا از وقوع شک در کسى چون او جلوگیرى مى کند. البته نشناختن او چندان غریب هم نیست .
علامه امین ثبات مى کند که براى اویس مناقب مشهورى (387) است و او به مرتبه ثقه صدوق (388) نائل شده و شک و شبهه اى در او روا نیست . از همه زیباتر آن که حضرت مصطفى صلى الله علیه و آله نقل مى کند؛
خلیلى من هذه املامه اویس القرنى .(389)
انورى
اوحدالدین انورى ، دانشمند و شاعر قرن ششم هجرى ، به زهد اویس اشاراتى زیبا دارد :
گر ترا طبع داورى بودن |
در تو وصف پیمبرى بودى |
با همه زهدگر اویس ترا |
دیده بودى قلندرى بودى (390) |
اوحدى مراغه اى
اوحدى مراغه اى ، شاعر متصوف قرن هشتم ، به یقین و ایمان و باطن گرایى اویس این گونه اشاره مى کند : (391)
نور معنى گر نفوذ کند |
کشف راز نهفته زود کند (392) |
در دل ما جزین امانى نیست |
زان که ایمان ما یمانى نیست |
به به ایمان کشید سوى یمن |
خرقه مصطفى اویس قرن |
دل او با گمان چو یار نبود |
دیدن صورتش به کار نبود (393) |
مجیرالدین بیلقانى
ملک الشعرا، مجیرالدین بیلقانى ، شاعر قرن ششم ، در سوگندنامه خویش به آه اویس سوگند یاد مى کند :
به صدق و لهجت نوذر، به حق آه اویس |
به سالکان طریقت ، به رهروان صفا |
به عارفان حقیقت گزین غم پرور |
که نیستشان زغم حق به خویشتن پروا(394) |
تاج الاسلام
ابن یعقوب کلابازى ملقب به تاج الاسلام ، عارف مشهور قرن چهارم ، در کتاب کم حجم و پرمغز خویش ، التعرف مى نویسد :
و نیز دیگر اویس القرنى بود - رضى الله عنه - که به روزگار حیات مصطفى - صلوات الله علیه و سلم - ایمان آورده بود و لیکن به خدمت مادر مشغول بود، سوى مصطفى نیامد - صلوات الله علیه - و حق تعالى مر جبرئیل را صلى الله علیه و آله بفرستاد تا مصطفى را - صلوات الله علیه - و از حال وى خبر داد و مصطفى - صلوات الله علیه و سلم - مر یاران را خبر داد از حال وى . (395)
جامى
عبدالرحمن جامى ، شاعر و نویسنده معروف قرن نهم هجرى اویس قرنى را سبب رونق قرن مى داند :
یک خلق خوش ز هر که ببینى پسند کن |
یمن سهیل شد سند دولت یمن |
یک لحظه هر که نیک شود مغتنم شمار |
قرن اویس شد سبب رونق قرن |
حافظ
خواجه شمس الدین حافظ شیرازى ، با الهام از حدیث رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره اویس ، به بوى رحمانى و باد یمانى ، توجهى ویژه نموده و قدرشناسى نسیم رحمانى را براى سیر و سلوک و تربیت معنوى ضرورى مى داند :
صوفى از پرتو مى راز نهانى دانست |
گوهر هر کس ازین لعل توانى دانست |
قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس |
که نه هر کور ورقى خواند معانى دانست |
عرضه کردم دو جهان بر دل کار افتاده |
به جز از عشق تو باقى همه فانى دانست |
سنگ و گل را کند از یمن نظر لعل و عقیق |
هر که قدر نفس باد یمانى دانست (396) |
تا ابد معمور باد این خانه کز خاک درش |
|
مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن
http://ketaab.iec-md.org/OSVEHHAA/oveys_qarani_yektaaei_07.html
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
در جلسهی گذشته در اوّل صحبت قسمتی از وقت جلسه را در خصوص یکی دیگر از اقسام کشف اختصاص دادیم و ادامهی کشف ذوقی و اجمالاً کشف ذوقی را توضیح دادیم. بعد هم که در ادامهی جلسه صحبتی دیگر داشیم. حالا در این جلسه به دو قسمت دیگر از اقسام کشف باز به صورت خیلی مجمل و کلّی اشاره میکنم که اگر خدا خواست در جلسهی دیگر صحبتی هم در کشف معنوی داشته باشیم به صورت خیلی کلّی و اگر خدا خواست این بحث تمام بشود. کشف صوری را گفتیم که پنج قسم است. کشف ابصاری را دو، سه جلسه توضیح دادیم به صورت کلّی. کشف سمعی را، سماعی را هم در یک جلسه توضیح دادم. کشف ذوقی هم در جلسهی گذشته به اجمال گفتم امّا در صحبت امروز خود باز اشاراتی در خصوص کشف ذوقی که جلسهی گذشته داشتیم، خواهیم داشت.
امّا اصل آن صحبتی که در این جلسه داریم دو قسمت دیگر باقیمانده است که کشف شمّی باشد و کشف لمسی. در اصطلاح اینطور گفته میشود: کشف شمّی و لمسی. از اقسام پنجگانهی کشف صوری که به حواس پنجگانه مربوط است. آنجا که قلب سالک به اذن الله با انوار الهی روشن شد و این انوار به مشاعر ظاهری و باطنی سرایت کرد یا در مشاعر این انواری که در قلب تجلّی کرده متجلّی شد، مشاعر هم از ادراکات بالاتر قوی شدن از جمله شمّ انسان یعنی شامّه و همچنین لمس انسان، لامسه نیز از ادراک بالاتر و از دریافت بالاتری بر اثر تجلّی انوار ربوبی در آنها برخوردار میشود یعنی شامّهی سالک استشمام میکند آنچه را که قبلاً استشمام نمیکرد یا دیگران و افراد عادی استشمام نمیکنند. در این مرحله گفته میشود این سالک از کشف شمّی برخوردار است. در لمسی لامسهی سالک لمس میکند آنچه را که قبلاً لمس نمیکرد یا دیگران و افراد عادی لمس نمیکنند، اینجا گفته میشود که سالک از کشف لمسی برخوردار است. این دو قسم را در این جلسه تا حدودی من توضیح میدهم. این دو قسم هم، اوّل من کشف شمّی را یک مقدار توضیح میدهم بعد کشف لمسی را. هر دو قسم آن دارای مراتب است مانند آن سه قسم دیگر و اوّل که قبلاً گفتیم. این دارای مراتب بودن چیزی است که خود شما که مکرّر توضیح دادیم،
اگر سالک در سلوک خود موفّق باشد مدارج و منازل طی میکند. منازل به یک نظر بیشمار، به یک نظر بعضیها شمارشی تعیین کردند آن هم طبق تقسیمبندیها که ارباب سلوک و عرفا داشتهاند. و اینها نمیشود گفت که حدود منازل روشن است. روایاتی هم که ناظر بر منازل بین انسان و خدا است، لحن روایات هم باز با لحاظها فرق میکند. گاهی 70 هزار گفته شده است، گاهی 90 و چند هزار گفته شده است، الی آخر، خیلی گاهی کمتر گفته شده است. اینها باز با لحاظها و اعتبارها فرق میکند. بحث آن خیلی طولانی است. همینقدر سالک در منازل پیش میرود. منزلتها، مدارج، مراحل، عوالم، همهی این تعبیرها درست است و طبیعی است که سالک وقتی در منازل پیش میرود و در مدارج بالا میرود و صعود میکند، به تناسب منزلتها از انوار ربوبی متجلّی در قلب و در وجود خود بهرهمند میشود. هر چه منزلت بالاتر باشد تجلّی انوار بیشتر، تا جایی که به نهایت برسد که «وَ اَلْحِقْنِی بِنُورِ عِزِّکَ الْأَبْهَجِ فَأَکُونَ لَکَ عَارِفاً» که در مناجات شعبانیه میخوانیم: «وَ اَلْحِقْنِی بِنُورِ عِزِّکَ الْأَبْهَجِ» که ؟؟ نور عزّ خدا باشد حالا اینها را ما هیچ نمیفهمیم چیست ولی همینقدر تا نهایت به آنجا برسد. تا نهایت هم به آن معنا نیست، ولی آن اندازه که ما میفهمیم.
در هر منزلتی تجلّی انوار به تناسب همان منزلت خواهد بود و طبعاً سالک از مکاشفات و مشاهدات و درجات مختلف برخوردار میشود در نتیجه کشف شمّی را سالک از یک جا شروع میکند و به تناسب بالا رفتن منزلت عبودیت او، عبودی او، این کشف هم کاملتر میشود. کشف لمسی هم همینطور مانند کشفهای دیگر.
مراحل ابتدایی و کاملاً اوّلیهی کشف شمّی به این صورت، مراحل ابتدایی و اوّلیهی کشف شمّی که شامّهی سالک آنچه را که محجوب است و پشت پرده است استشمام میکند، معمولاً به این صورت شروع میکند که سالک چه در مواقع ذکر، چه در مواقع به ظاهر غیر ذکر و در حالات مختلف یا همچنین باز در خواب یا در بیداری، یا بین خواب و بیداری، یا در حالات به خصوصی که برای سالکین است روایحی را استشمام میکند، روایح یعنی رایحهها و بوهای خوب به اصطلاح، روایح خوب را که حدود در، حالا آن را نمیشود گفت، در آن مراحل اوّلیهی آن بعضی از مشابهتها به بعضی از روایح خوب موجود در این دنیا دارد، در عین حال وجه تمایز هم دارد امّا به یک نظر هیچ مشابهتی ندارد. استشمام روایح میکند، مثلاً دفعتاً میبیند که رایحهای به مشام او میرسد البته در مراحل اوّلیه کاملاً ابتدایی، آن روایح خیلی جذبکننده است و خیلی خوب است و یک مقدار هم ناشناخته است گفتم، یک مقدار هم آن اوایل شباهت دارد و استشمام این روایح در اوّل گفتم در حالات مختلف میشود، خوب در اوایل اینطور است. البته اینجا این نکته را تذکّراً را عرض میکنم توجّه داشته باشید که گاهی هم ممکن است که کسی که به بعضی از اذکار و اوراد شروع کرده از این مسئله برخوردار باشد، ما میگوییم این کشف، اوّلین مرحله و کاملاً ابتدایی کشف شمّی است و این در این حد است، بیش از نیست.
ممکن است حتّی کسی به بعضی از اوراد و اذکار با یک سلسله آمادگیها که در درون او است، مشغول شده ولی در سلوک میشود گفت هیچ قدمی برنداشته است، از این روایح به خصوص صورت ابتدایی آن استشمام میکند، این دلیل بر یک منزلت نمیشود. در مراحل اوّلی ابتداییه، شروع کردن آن به این صورت است امّا اینکه این دلیل میشود این آدم عندالله منزلتی دارد که حتّی خیلیها از اینگونه مسائل به اشتباه میافتند، این اینطور نیست. خیلی آدمهای ناپخته، نساخته، ساخته نشده، پر از هوی و هوس، پر از اشکالات، خصلتهای بد، خلاصه در راه هیچ قدم نگذاشته امّا در عین حال یک صفایی دارد، به یک اذکاری مشغول است، یک عقیدهی پاکی دارد، گاهی یک سلسله علل دیگری جمع میشود، گاهی از این مسائل، از این روایح خوب میبینید که دفعتاً استشمام میکند و به اصطلاح روایح غیبی است. این تذکّر در نظر شما باشد. و تذکّر دیگر اینکه گاهی هم ممکن است بعضیها اشتباه کنند یعنی چیزی را که رایحهی عادی است، رایحهی غیبی حساب کنند در آن مراحل ابتدایی. اینطور شروع میکند، این اوّل اینطور است میشود حالا شاید بعضی از شما هم از این مسائل دیده باشید یعنی استشمام کرده باشید. شاید هم شما منزلتی داشته باشید، من چه میدانم.
این اوّل اینطور شروع میشود و وقتی که سالک آن حجب از قلب او به طریقی برطرف بشود، منزلتها طی بشود، خوب این استشمام مدام بالاتر میشود، تکمیل میشود، کامل میشود یعنی شامّه از آن نور بیشتر برخوردار میشود و از آن روایح پشت پرده استشمام میکند. شما در موقعی که وضو میگیرید، آنجا که استنشاق میکنید، آب به بینی میکشید، استنشاق میکنید، آنجا دعا میکنید که خدایا رایحهی جنّت را مشام من برسان، رایحهی بهشت را. این ناظر به این مسئله است، به این حقیقت است که الآن داریم صحبت میکنیم. این عالم از روایح پر است، از روایحی که محجوب از این شامّهی به اصطلاح ناقص ما است، از روایح پر است، چه روایح خیلی خوب و دیگر نمیشود به تصوّر بیاید اصلاً قبل از نیل و چه به اصطلاح بوها و رایحههای خیلی بد، همهجا پر است مخصوصاً هر موجودی برای خود، حالا این را که میگوییم شما خیلی فکر خود را جمع میکنید، اینها را که میگوییم چون حقیقتها است میگوییم ولی برای من و شما لفظ است به یک تصوّر ذهنی دور از حقیقت، هر موجودی برای خودش رایحهای دارد از آن روایح غیبی، خوب یا بد. هر موجودی در احوال مختلف رایحهها دارد، خوب یا بد. به انسان رسیدیم، من و شما در هر لحظه یک رایحهای داریم خوب یا بد. هر چه شما در حال طاعت و در حال انقطاع و توجّه ؟؟ به سوی حق باشید رایحهی خوب دارید. هر چه شما در حال معصیت، غفلت باشید، در مراتب مختلف و انحاء گوناگون رایحهی بد دارید. این چیزی است که اگر انسان به آن مرحله از کشف برسد، آن وقت واقعاً تحیّرآور است.
همینکه شما که تصمیم معصیت را میگیرید بوی خیلی بد که به تصوّر نمیآید، اصلاً به تصوّر نمیآید، این بوهای بدی که در این عالم دیدهاید، اینها نازلههایی است از آن روایح بد جهنّمی که از معصیت و اینها متولّد میشود. همین که انسان تصمیم بر معصیت میگیرد، این بو از وجود او، از نفس او و مخصوصاً از دم او متصاعد است. امّا اهل آن میخواهد که بیابد. انسان معصیت را که شروع کرد بو خیلی بد به شکل دیگر از وجود انسان مخصوصاً از دم انسان و از نفس انسان متصاعد است و اگر در این بین اهل کشف باشد، میبیند که ملائکه که موجودات نوری و پاک هستند، اینها چطور از این بوها فرار میکنند. یعنی به شرطی که آن بو را استشمام میکند، ملک را هم ببیند، کشف ابصاری هم داشته باشد و ببیند که چطور فرار میکنند، کنار میکشند اصلاً. اینطور است. و در اینجا به این نکته هم تذکّر داشته باشید که حتّی بوهای بد دنیوی که من و شما با این شامّه استشمام میکنیم، حتّی اینها در مقام عبودیت میبینید که نهی شده، دستور شرع مقدس این است که از اینها دور باشید، حتّی اینها بد است. حتّی این بوهای عادی معمولی بوی بد در دنیا که با شامّهی عادی، اینها اسرار است ما نمیفهمیم، میدانید گفته شده است وقتی عبادت میکنید سعی کنید لباس شما، بدن شما هیچ بوی بد ندهد، کثیف نباشد، غیر از پاک بودن طهارت شرعی. گفته شده است آن موقعی که مشغول ذکر هستید، مشغول دعا هستید در آن جای عبادت خود، در جای ذکر خود، مثلاً عود روشن کنید، آنجا را معطّر کنید، بدن را، لباس را، مخصوصاً آن منزل را، آنجایی را که دارید. خیلی تأکید شده است بالأخره در منزل و لباس و اینها از این مسائل نباشد حتّی آن ظاهری آن را.
در هر صورت انسان در حال معصیت روایح خیلی بدی دارد مخصوصاً از دم خود. در حال طاعت به انحاء مختلف و در درجات مختلف دارای روایح طیّبهی خوبی است که باز به تصوّر نمیآید و اهل کشف مییابند. گفتهاند ملائکه هم این طرف او مییابند، هم آن طرف او را مییابند. خوب معلوم است. کسی که از کشف شمّی برخوردار است این مسائل را مییابد یعنی اگر بین شما کسی باشد از کشف شمّی برخوردار باشد، وقتی که به بنده نزدیک میشوید اگر من معصیتکار باشم، تصمیم به معصیت داشته باشم، کسی هستم که مرتکب معصیت هستم، بویی، یک رایحهی خیلی بد استشمام میکنید که دیگر نمیشود گفت چطور بد است. مخصوصاً در حال معصیت و اگر یک فرد الهی باشم رایحهی خوبی استشمام خواهید کرد. هر چه الهیتر باشم رایحهای که اصلاً انسان را به تصوّر نمیآید چطور است. رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفت که وارد منزل شد که اویس، آن اویس که (رحمة الله علیه و رضوان الله علیه) که از خاصّان است و از اصحاب سرّ بود، از خواص رسول الله (صلوات الله علیه) و از خواص علی (سلام الله علیه) بود، اویس قرنی. اویس خیلی از خود خلاص شده بود و اویس بالأخره مظهر اسماء و صفات حق بود و خیلی رایحهی جالبی داشته لابد، امّا شمّ میخواست، شمّ میخواست بوی خدا را از اویس استشمام کند، بوی اسماء و صفات است، بوی جمال و جلال مطلق است، بوی خدا است. ما بوی خدا میگوییم، دیگر تصوّر کفرآمیز نکنیم به طوری که به سیّد الشّهداء (سلام الله علیه) میگوییم خون خدا «یَا ثَارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ»، اینها باید معانی متناسب با ساحت قدس حق داشته باشد.
رسول اکرم (صلوات الله علیه) وارد منزل شد. اویس برای دیدن رسول الله آمده بود. در روایتی، من اینطور در جایی، خیلی وقت است دیدم، «أَشَمُّ رَائِحَةَ الرَّحْمَنِ مِنْ قِبَلِ الْیَمَنِ» یا «مِنْ جَانِبِ الْیَمَنِ» فرمایش رسول الله معروف بین رواة، بین ارباب باطن و بین عرفا، در کتابهای آنها، این یک بند معروفی است. همهی عرفا، شیعه، سنّی، همهی آنها این را آوردند، این بیان. امّا اگر داستانی که عرض میکنم، این را کجا دیدم، یک وقتی دیدم که این را رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنجا گفته. «إنّی أَشَمُّ رَائِحَةَ الرَّحْمَنِ مِنْ جَانِبِ الْیَمَنِ» میفرمود که من رایحهی رحمان را از جانب یمن استشمام میکنم، اویس در یمن بود. گفته شده است که آنجا بود و گوسفندچران هم بود، اینطور گفته شده است اگر درست باشد، هر چه بود آنجا بود. میفرمود که من رایحهی خدا را از آنجا استشمام میکنم. «إنّی أَشَمُّ رَائِحَةَ الرَّحْمَنِ مِنْ قِبَلِ الْیَمَنِ» یا «مِنْ جَانِبِ الْیَمَنِ» این داستان را که گفتم من سابقاً کجا دیدم، پس اینطور بود که اویس (رضوان الله علیه) مادر پیری هم داشت که به او خدمتگذار بود. یک وقتی از مادر خود اجازه گرفت که به زیارت رسول اکرم (صلوات الله علیه و آله و سلّم) بیاید، به مکّه یا مدینه، این جای آن دیگر یادم نیست، جزئیات آن. در مکّه یا مدینه یادم نیست، یکی از این دو، آمد و از حتّی آنکه من دیدم بود که تا ظهر مادر او اجازه داده بود که برود و برگردد. خیلی مادر او افتاده بود که همه وقت میباید در خدمت او بود. آمد و وارد منزل رسول اکرم (صلوات الله علیه) شد و سؤال کرد و گفتند که رسول الله منزل نیست. رسول الله بیرون بود. اویس آن اندازه هم فرصت نداشت که توقّف کند رسول الله بیاید، زیارت کند و برگردد چون میترسید به ظهر نرسد و مادر او پیر او بماند که این خلاف رضایت الله و رضایت رسول (صلوات الله علیه) بود و لذا برگشت. با تأسّف برگشت که به زیارت رسول اکرم (صلوات الله علیه) نائل نشد. بعد که رسول الله به منزل آمد، همین که رسید گفت: «إنّی أَشَمُّ رَائِحَةَ الرَّحْمَنِ» من بوی رحمان از جانب یمن را، یعنی در آن منزلش استشمام میکنم یعنی اویس آمده؟ گفتند: بله، اویس قرنی آمده بود و رایحهی او را رسول الله... شما اگر یک بوی خیلی معطّری، عطر معطّری را در یک منزلی بیاورید، ببرید، رایحهی آن میماند، در ظاهر اینطور است امّا در باطن بالاتر از این است و اصولاً باطن هیچ مکان و اینها نمیشناسد، فوق مکان و مسائل احکام و مکان و زمان و امثال اینها است. «إنّی أَشَمُّ رَائِحَةَ...» نیز میگوید که در اینجا به این شمّ است. البته نمیگوییم رسول اکرم (صلوات الله علیه) در این منزلت بود که کشف شمّی داشت، منزلت او را خدا میداند و خود او امّا چون که صد آید نود هم پیش ما است. خوب این هم خوب رسول الله (صلوات الله علیه).
اینجا به اشعاری از مولوی گوش میکنیم. میگوید که
محمّد (صلّی الله علیه و اله و سلّم)، این در دفتر چهارم مثنوی است.
که محمّد گفته بر دست صبا،
صبا یعنی باد صبا. این باد صبا از این بادها نیست.
از یمن می آیدم بوی خدا
بوی رامین میرسد از جان ویس بوی یزدان میرسد هم از اویس
از اویس و از قَرَن بوی عَجَب مر نبی را مست کرد و پرطرب
چون اویس از خویش فانی گشته بود آن زمینی آسمانی گشته بود
آن هلیله پروریده در شکر چاشنى تلخیش نبوَد دگر
آن هلیله رسته از ما و منى نقش دارد از هلیله طعم نى
آن کسى کز خود به کلّى در گذشت این منى و مایى خود در نوشت
معاونت تهذیب حوزه های علمیه
http://akhlagh.tahzib-howzeh.ir/index.aspx?siteid=239&pageid=20565
.: Weblog Themes By Pichak :.