آیت الله العظمی جوادی آملی:
مردم در امور حوزه های علمیه دخیل باشند
به گزارش خبرگزاری حوزه، این مرجع تقلید در دیدار امام جمعه شهرستان دابو دشت، با بیان این که حضور امام جمعه و برگزاری نماز جمعه در یک منطقه برکات و اثرات زیادی را به همراه خواهد داشت، اظهارداشتند: وظیفه ائمه جمعه وظیفه ای بسیار سنگین است که باید در راستای آن کوشا باشند.
معظم له با تاکید بر این که یکی از عوامل پیشرفت بشریت این است که از مَنیَّت خارج شده و به ما برسند، بیان داشتند: همفکری، وحدت، وفاق و همدلی سبب عزت خود و نیز سبب پیشرفت منطقه، بخش، شهرستان و کشور می شود.
حضرت آیت الله جوادی آملی ادامه دادند: همه مدیران باید بسیار دقت کنند تا خدای ناکرده من و من نکنند و خود را در اجتماع و شور و مشورت ببینند و دلیلش این بوده که این شور و مشورت برکاتی را ایجاد می کند و باعث این می شود با وسوسه های شیطانی روبرو نشده و سبب هلاکت انسان نشود.
مفسر برجسته قرآن کریم بیان داشتند: انتخاب مدیرانی می تواند عامل پیشرفت و موفقیت زیادی شود که یکی توان و قدرت و عالم به همه امور مرتبط به حوزه مسؤلیتی خود بوده و از ویژگی جهادی بودن نیز برخوردار باشند.
ایشان افزودند: عزم ملی مهیا است و مدیران باید با عزمی جهادی و با حضور همیشگی خود در دل مردم از ظرفیت های موجود برای پیشرفت منطقه بهره بگیرند.
حضرت آیت الله جوادی آملی تصریح کردند: حضور و ارتباط با روحانیت و ایجاد ارتباط با این قشر عظیم برکات زیادی را به همراه خواهد داشت و مردم هم از این گونه جلسات و ارتباطات اظهار خوشحالی و خرسندی خواهند کرد.
معظم له با تاکید بر این که روحانیت معظم نیز باید احکام الهی در مورد نماز، روزه، زکات، خمس و موارد دیگر را بیان کنند که اگر مردم بدانند که انجام واجبات دینی چه برکاتی را به همراه خواهد داشت خصوصا خمس آل محمد(ص)، قطعا از آن استقبال خواهد شد، اذعان داشتند: در این صورت مشکلاتی که امروزه در امر پرداخت شهریه و مباحث مرتبط با حوزه را داریم نخواهیم داشت و باید مردم خودشان را در مورد حوزه و طلاب علوم دینی دخیل بدانند.
ایشان افزودند: مردم ما این مشرب را دوست دارند و استقبال خواهند کرد که این رسالت بر عهده روحانیت است تا از مردم و خیرین دعوت کنند تا در محضر حوزه های علمیه باشند و خدماتی را برای طلاب علوم دینی انجام دهند.
حجت الاسلام مهدی تقی زاده، امام جمعه دابو و دشت سر در این دیدار نیز با بیان این که شهرستان آمل سبقه ارزنده ای از وجود عالمان فرهیخته دارد، بیان داشت: وجود دو ستاره بزرگ و افتخار جهانی سبب شده است تا شهرستان آمل ویژه باشد.
امام جمعه دابو و دشت سر بیان داشت: به لطف الهی و با کمک مسؤولان هم در بخش دابودشت و هم در بخش دشت سر با عنایت به این که در سال اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی قرارداریم جلسات هم اندیشی با حضور روحانیت معظم تشکیل شده و موضوعات خوبی در این جلسات مورد بحث و گفت و گو قرار گرفته است.
اولین نماز جمعه شهرک پردیسان قم 21/ 4/ 1392 گوشه سمت چپ تصویر : حجت الأسلام سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجانی
http://www.rasanews.ir/detail/photo/175988/44#ad-image-0
http://tnews.ir/khabar/B94815784828.html خبرگزاری رسا
یکی از گناهانی که به حکم عقل و شرع بسیار مذمت شده است؛ ظلم است. انسان ظالم بیش از این که به دیگران ظلم کند؛ به خود ظلم کرده است. زیرا اگر انسان کار خوبی انجام دهد؛ در اصل به خودش خوبی کرده است. کسی که مثلا دست فقیری را می گیرد، به خویشتن لطف کرده است. بله فرد کمک کننده به فقیر کمکی رسانده است؛ ولی در واقع، دنیا و آخرت خود را آباد کرده است. در دنیا دوست پیدا می کند؛ خدا چند برابر در دنیا به او می دهد و در آخرت هم بهره ای صد چندان دارد. کسی هم که در حق دیگران بدی می کند؛ در اصل به خودش ستم کرده است. زیرا در دنیا و آخرت ضرر می کند. اولین ضرر دنیوی او این است که دوست شفیقی را از دست داده و یا دشمنی برای خودش ساخته است و دومین آن، تقاص است در همین دنیا. زیرا یکی از گناهانی که نتیجه اش در همین دنیا دیده می شود، ستم به دیگران است. و نتیجه شوم دیگرش در آخرت است. در قرآن مجید، آیات زیادی در مذمت ظلم وارد شده است که به برخی از آن ها اشاره می شود: «انّ الظّالمین لهم عذاب الیم؛ قطعاً برای ستمگران عذاب دردناکی هست»[1] «و انّ الظّالمین لفی شقاقٍ بعیدٍ: ستمگران در عداوت شدید دور از حق[و در برابر حق] قرار گرفته اند»[2] «الا لعْنة اللّه علی الظّالمین؛ آگاه باشید؛ لعنت خدا بر ستمگران باد.»[3] «یوم لا ینفع الظّالمین معْذرتُهم و لهم اللّعنةُ و لهم سوءُ الدّار؛ روز قیامت روزی است که عذرخواهی ظالمان سودی به حالشان نمی بخشد و لعنت خدا بر آن ها، و جایگاه بد نیز برای آنان است.»[4] «وَ اللَّهُ لا یحِبُّ الظَّالِمین؛ خداوند ستمکاران رادوست ندارد»[5] به کلمه ظلم و ظالمین در قرآن مراجعه کنید تا ببینید چه جزای بزرگی برای ستمکاران در نظر گرفته شده است. «لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ وَ کذلِک نَجْزِی الظَّالِمینَ؛ برای آنان بستری از دوزخ و برفرازشان پوشش هایی از آتش است و ما این گونه ستمکاران را پاداش می دهیم.»[6] در روایتی امام باقر علیه السلام ظلم را به سه دسته تقسیم می کنند: «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ علیه السلام قَالَ الظُّلْمُ ثَلَاثَةٌ: ظُلْمٌ یغْفِرُهُ اللَّهُ وَ ظُلْمٌ لَا یغْفِرُهُ اللَّهُ وَ ظُلْمٌ لَا یدَعُهُ فَأَمَّا الظُّلْمُ الَّذِی لَا یغْفِرُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَالشِّرْک بِاللَّهِ وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِی یغْفِرُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَظُلْمُ الرَّجُلِ نَفْسَهُ فِیمَا بَینَهُ وَ بَینَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِی لَا یدَعُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَالْمُدَاینَةُ بَینَ الْعِبَادِ وَ قَالَ علیه السلام مَا یأْخُذُ الْمَظْلُومُ مِنْ دِینِ الظَّالِمِ أَکثَرُ مِمَّا یأْخُذُ الظَّالِمُ مِنْ دُنْیا الْمَظْلُومِ؛ امام باقر علیه السلام فرمود: ظلم و ستم سه گونه است: ستمی که خدا می آمرزد و ستمی که خدا نمی آمرزد و ستمی که خدا رها نمی کند. آن که خدا نیامرزد؛ شرک به خداست و آن که می آمرزد؛ ستم بر نفس است و آن که وانگذارد، حق بندگان است بر یکدیگر. فرمود: آنچه مظلوم از دین ظالم بستاند؛ بیشتر از آن است که ظالم از دنیای مظلوم می ستاند»[7] فردای قیامت، کارهای نیک ظالم را بر می دارند و به مظلوم می دهند و همین طور گناهان مظلوم را به ظالم می دهند. در این روایت اشاره شده است؛ ظلمی که به واسطه آن خداوند ظالم را رها نمی کند؛ ظلم و ستم به دیگران است. باری تعالی از حق الناس نمی گذرد. خداوند در کمین ظالمین، نشسته است تا حق ظالم را بستاند. در قیامت خداوند از حسنات ظالم بر می دارد و به مظلوم می دهد. لذا حضرت باقر علیه السلام فرمودند: آن مقداری که مظلوم از دین ظالم می گیرد،؛ به مراتب بیشتر است از آن چه که ظالم از دنیای مظلوم گرفته است. در میان ظلم در حق مردم، آن ظلمی که مظلوم، یاور ندارد؛ خطرش بیشتر و عواقبش هولناک تر است. «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ لَمَّا حَضَرَ عَلِی بْنَ الْحُسَینِ الْوَفَاةُ ضَمَّنِی إِلَی صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ یا بُنَی أُوصِیک بِمَا أَوْصَانِی بِهِ أَبِی حِینَ حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ وَ بِمَا ذَکرَ أَنَّ أَبَاهُ أَوْصَاهُ بِهِ قَالَ یا بُنَی إِیاک وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یجِدُ عَلَیک نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ؛ حضرت باقر علیه السلام فرمود: پدرم علی بن الحسین هنگام وفات مرا در آغوش گرفته فرمود: پسرم تو را وصیتی می کنم که پدرم هنگام وفات به من نمود از جمله سفارشی که نمود این بود که فرمود: بترس از این که ستم روا داری به کسی که جز خدا ناصری ندارد.»[8] به رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر رسید که سعد بن معاذ از دنیا رفته است. آن حضرت با اصحاب خود آمدند و دستور داد؛ سعد را غسل دهند و خود بر در ایستاد و چون حنوط و کفنش کردند و تابوتش برداشتند؛ رسول خدا بی کفش و رداء او را تشییع کرد و گاهی سمت راست تابوتش را می گرفت و گاهی سمت چپ آن را تا به قبرش رسانید و خود میان قبر او رفت. لحدش را درست کرد و خشت بر او چید. می فرمود سنگ به من دهید و گل بدهید و میان خشت ها را گل می زد و چون تمام شد و خاک بر او ریخت و قبرش را ساخت. رسول خدا فرمودند: من می دانم کهنه می شود و کهنگی به او سرایت می کند؛ ولی خدا دوست دارد، هر که کار کند، محکمش نماید. بعد از دفن، مادر سعد برخاست و گفت ای سعد بر تو گوارا باد بهشت! رسول خدا فرمودند: ای مادر سعد آرام باش. زیرا سعد گرفتار فشار قبر شد. رسول خدا برگشتد و مردم برگشتند و به آن حضرت گفتند: یا رسول اللَّه ما دیدیم با سعد آن کردی که با احدی نکردی. شما بی رداء و کفش دنبال جنازه اش راه رفتید. فرمود: فرشته ها بی ردا و پای برهنه دنبال او بودند و من به آن ها تأسی کردم. گفتند: راست و چپ تابوتش را گرفتی؟ فرمود دستم در دست جبرئیل بود و هر جا را می گرفت؛ می گرفتم. گفتند: تو دستور غسلش را دادی و بر او نماز خواندی و او را به دست خود در قبر نهادی و باز هم فرمودی که سعد فشار قبر دارد؟ فرمود آری چون در خانه بد اخلاق بود».[9] آری خداوند متعال از کوچکترین ظلمی که در حق بنده ای شود؛ گذشت نخواهد کرد. جناب سعد بن معاذ به خانواده ستم می کرد و خداوند اولین جزای او را در قبر می دهد. دنیا دار مجازات نیست. گرچه در دنیا هم عده ای مجازات می شوند؛ ولی محل اصلی مجازات عالم برزخ و قیامت است. بهترین تنبیه و مجازات، مجازات قیامت است. زیرا اگر ستمکار مریض شود یا فقیر شود؛ در دنیا مؤمنین هم مریض می شوند؛ فقیر می شوند. برای انبیا گرفتاری پیش می آید. گرچه آن ها از این موقعیت ها و امتحانات استفاده کرده و به کمال می رسند. پس جزای دنیوی بسیار ضعیف است. خداوند در همین دنیا ظالم را مکافات می کند. ما انسان ها صبرمان کم است. ولی خداوند متعال حلیم و صبور است. اگر بنده اش ستم کرد به او فرصت می دهد تا جبران کند. اگر جبران نکرد در همین دنیا گرفتار شده و مکافات اصلی را در قیامت می کشد. ولی انسان ها باید بدانند که هر کار خوب و بدی که انجام می دهند؛ در مرحله اول نتیجه اش را خودشان می بینند. چرا ائمه اطهار علیهم السلام در مقابل بدی دیگران با این که قدرت مقابله به مثل را داشتند؛ ولی بدی نمی کردند. زیرا مطمئن بودند کسی که بدی می کند و به کسی ستم می کند در اصل به خودش کرده و تیشه به ریشه خود زده است. کسی که مثلا فحش می دهد؛ به طرف مقابل غیر از رنجش، آسیبی نرسانده؛ ولی به خودش ضربه مهلکی زده است. زیرا زبانش به گناه آلوده شده و شخص این چنینی دعایش مستجاب نمی شود. ملائکه و خداوند و مؤمنین از چنین شخصی بیزارند. در قیامت هم باید حساب پس دهد. در مسائل زناشویی و ارتباط با دوستان، کسانی که گرفتاری برایشان به وجود می آید؛ نباید به حساب خدا بگذارند. منشأ بسیاری از گرفتاری ها و اختلافات، خودمان هستیم. خواهری بدون تحقیق و بدون توجه به تذکرات والدینش،با جوانی ازدواج می کند و بعد کشف می شود که جوان معتاد و آلوده به فساد است. نمی شود خطای خودمان را به حساب دیگران و یا خداوند بگذاریم. یا به خاطر عشق زودگذر و چند روز شاد بودن، در پارتی های کذایی شرکت کرده و یا با دوستان ناباب طرح رفاقت ریخته، و به بهانه دیگری دوست پسر، پیدا می کند و بعد از مدتی او را رها می کند؛ حال مطرح می کند که عدالت خدا کجا رفت؟ دختران از این موضوع غافلند که پسران حاضر به ازدواج با دوست دخترشان نیستند. زیرا به آن ها بدبین هستند. فکر می کنند غیر از این آقا پسر، دوست پسر دیگه ای هم دارد. واقعا اگر کسی در هنگام ازدواج، عجله نکرد؛ تمام تلاشش برای ازدواج با همسری بود که دو ویژگی ایمان و اخلاق داشت؛ نه مال و ثروت و یا زیبایی، مطمئن باشد که مورد ظلم واقع نخواهد شد. زیرا امام صادق علیه السلام فرمودند: دخترتان را به نکاح جوان مؤمن درآورید که اگر دختر شما را دوست نداشت؛ ایمانش اجازه نخواهد داد که با دخترتان بد اخلاقی کند. در پایان متذکر می شوم: 1. اگر کسی به ما ظلم کرد؛ ما هرگز قصد ظلم به او را نداشته باشیم. زیرا ما هم مثل او می شویم ظالم. 2. در این گونه مواردبهتر است از طرف مقابلمان گذشت کنیم. او را به خدا سپرده و تمام ستم های او را فراموش کنیم تا آرامش روحی و روانی پیدا کنیم. به پیروی از ائمه اطهار برای هدایتش دعا کنیم. در غیر این صورت کینه در قلبمان جای می گیرد که سودی به جز مریض شدن و به هم ریختن اعصاب ندارد. 3. به خدا توکل کرده و از ایشان استمداد کنیم تا امورات زندگی ما را سامان دهد.
پی نوشت ها: |
استاد حوزه علمیه تشریح کرد
سال تأسیس قم مقارن با ولادت کدام امام است؟
به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام والمسلمین نظری منفرد در دوره کوتاه مدت امام صادق(ع) شناسی در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) به مبحث نسب شناسی و ولادت آن امام همام پرداخت و گفت: در رابطه با نسب شناسی چند نکته باید مورد توجه قرار بگیرد، اول، انسان هنگامی که در صدد آگاهی یافتن از کسی است، در ابعاد گوناگون باید به دنبال آن باشد که در این صورت گاهی قصد آشنایی با فرد از نظر موقعیت مکانی و جغرافیایی را دارد و گاهی از نظر معلومات؛ و همچنین گاهی معرفت به موقعیت اجتماعی اشخاص بر می گردد و گاهی از مسئولیت او سؤال شده و حوزه فعالیت او را می پرسند و در پایان گاهی به دنبال آن هستند که این شخص فرزند کیست و پدر و مادر او چه کسانی هستند و در چه شهری زندگی می کنند و نیاکان او چه کسانی هستند.
وی ادامه داد: طبیعتا وقتی سخن از نسب شناسی است، قسمت آخر مورد بحث بوده و مقصود پدر و مادر و نیاکان آن شخص می باشند.
این استاد حوزه ابراز داشت: پدر امام صادق(ع) «حضرت ابوجعفر بن علی الباقر» بوده و ایشان با 5 واسطه به رسول خدا(ص) رسیده و از کسانی هستند که می توانیم اصطلاحا ایشان را از جمله تابعین بنامیم.
*صحابه و تابعین
این کارشناس امام شناسی در تعریف صحابه و تابعین، خاطرنشان ساخت: در قرآن کریم سخن از صحابه و تابعین به میان آمده است و صحابه به کسانی گفته میشود که رسول خدا(ص) را درک کرده باشند(البته در تعریف صحابه اختلاف نیز هست و برخی گفته اند صحابه به کسانی گفته میشود بعد از بلوغ به رسول الله(ص) ایمان آورده یا حدیثی از ایشان نقل کرده باشند که در جای خود بحث شده است)؛ اما کسانی که وجود نازنین نبی مکرم اسلام(ص) را درک نکرده باشند؛ ولی اصحاب رسول الله را دیده باشند، تابعین نامیده میشوند.
حجت الاسلام والمسلمین نظری منفرد یادآور شد: نکته ای که باید به آن توجه کرد، این است که صحابه تا اواخر قرن اول هجری حیات داشته و امام صادق(ع) متولد سال 83 یا به نقلی 80 هجری هستند و می توان عنوان تابعین را به آن حضرت اطلاق کرد.
وی با بیان این که کنیه مادر امام صادق(ع) «أم فروه » و نام ایشان «فاطمه» بوده و ایشان به کنیه مشهورتر از اسم است، تصریح کرد: اسم ایشان بنابر آنچه در برخی از مصادر آمده، فاطمه است و پدر فاطمه شخصی به نام قاسم و نام پدر قاسم، محمد و محمد پسر ابی بکر است، همچنین نام مادر فاطمه أسماء است و أسماء دختر عبدالرحمان و عبدالرحمان پسر ابی بکر است؛ یعنی در حقیقت قاسم بن محمد بن ابی بکر با دختر عموی خود ازدواج کرده است.
این استاد حوزه در ادامه به نیاکان امام صادق(ع) پرداخت و گفت: محمد بن ابی بکر از خواص اصحاب امام علی(ع) بوده و نام مادر ایشان «أسماء بنت عمیس» می باشد که قبلا همسر جعفر طیار بوده و با جعفرطیار به حبشه هجرت کردند و در سال هفتم هجری نیز از حبشه در روز فتح خیبر به مدینه آمدند و جعفر بن ابی طالب در جنگ موته به شهادت رسید.
این کارشناس امام شناسی با اشاره به این که موته در شمال شبه جزیره عربستان واقع شده و الان شهرکی است در اردن که قبر جعفر طیار نیز در آنجا واقع شده است، گفت: یک سال بعد از ورود جعفر به مدینه جنگ موته اتفاق افتاد و جعفر بن ابی طالب(جعفر طیار) در این جنگ به شهادت رسید و بعد از شهادت جعفر، أسماء بنت عُمیس در اواخر عمر رسول الله به همسری ابوبکر در آمد و از ابوبکر، محمد متولد شد. بعد از وفات ابوبکر، أسماء به همسری امام علی(ع) در آمد و محمد در خانه امیرالمؤمنین(ع) بزرگ شد و همچنین أسماء از امام علی(ع) صاحب دو پسر شد.
حجت الاسلام والمسلمین نظری منفرد افزود: محمد بن ابوبکر در راه امام علی(ع) در مصر به شهادت رسید و بسیار اهل ولاء بود.
وی با اشاره به وقایع سال 36 هجری و جنگ میان مسلمانان و کسراء، اظهار داشت: استاندار خراسان در آن سال دو زن از فرزندان یزدگرد را به مدینه خدمت امام علی(ع) فرستاد و امام، یکی از این زنها را به نام شهربانو به عقد امام حسین(ع) درآورد و خواهر شهربانو را نیز با محمد بن ابی بکر ازدواج کرد و محصول این دو ازدواج دو پسر بوده است. این استاد حوزه یادآور شد: از امام حسین(ع)، علی بن الحسین (امام سجاد(ع)) و از محمد بن ابی بکر، قاسم به دنیا آمد و قاسم پسرخاله امام سجاد(ع) و از اصحاب این امام همام بوده است.
*وفات دو خواهر پس او ولادت فرزندان
این کارشناس امام شناسی گفت: از نکته های عجیب که باید به آن اشاره کرد این است که شهربانو پس از ولادت امام سجاد(ع) از دنیا رفت و مادر قاسم نیز در همان روز های اول ولادت وفات کرد و دو خواهر در دم نفاس فوت کردند.
حجت الاسلام والمسلمین نظری منفرد خاطرنشان ساخت: قاسم با أسماء دختر عبدالرحمان ازدواج کرد و تنیجه آن ازدواج، مادر امام صادق(ع)، أم فروه بوده است.
*ابن المکرمه؛ لقب امام صادق(ع)
وی در ادامه به تبیین شخصیت أم فروه، مادر امام صادق(ع) پرداخت و گفت: ایشان عروس امام سجاد(ع)، همسر امام باقر(ع) و مادر امام صادق(ع) می باشند و آنقدر با شخصیت بودند که به امام صادق(ع) ابن المکرمه گفته می شد.
این استاد حوزه تصریح کرد: امام صادق(ع) درباره مادر خود أم فروده می فرمایند: مادرم از جمله زنانی است که ایمان آورد و تقوا پیشه کرد و کار خوب انجام داد و خدا محسنین را دوست دارد.
این کارشناس امام شناسی با اشاره به داستانی از أم فروه، بیان داشت: وی به حج مشرف شد و در حج استلام حجر(دست کشیدن بر حجر) یکی از مستحبات است و انسان هنگامی که طواف می کند، دست چپ به سمت بیت الله است و أم فروه به حجر رسید و با دست چپ آن را استلام کرد و مردی این حرکت را دید و به او گفت: ای زن؛ در سنت خطا کردی و سنت این است که با دست راست استلام کنی؛ ایشان بلافاصله پاسخ داد: ما از علم تو بی نیاز هستیم و می دانم که این کار من خطا نبوده است و هدف از بیان این داستان این است که أم فروه همسر و مادر امام است و با مسائل خیلی خوب آشنا بود.
حجت الاسلام والمسلمین نظری منفرد اظهار داشت: این بانو آنقدر با شخصیت بودند که گاهی برخی از شعرا خدمت امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) اسم ایشان را نیز در شعر خود بیان می کردند.
*ولادت امام صادق(ع) و اختلاف در سال تولد
وی در بخش دیگر از سخنان خود به مبحث ولادت آن امام همام پرداخت و ابراز داشت: امام صادق(ع) در اواخر قرن اول سال 83 هجری که مشهور نیز همین است به دنیا آمده و عده ای هم مانند ابن صباغ مالکی صاحب کتاب فصول المهمه و همچنین قندوزی حنفی که از علمای اهل تسنن و محب اهل بیت(ع) بودند، ولادت امام را سال 80 هجری عنوان کردند؛ البته در وفات آن حضرت اختلافی وجود ندارد و سال 148 هجری سال وفات ایشان ذکر شده است.
*سال تأسیس شهر قم مصادف با ولادت امام صادق(ع)
این استاد حوزه با بیان اینکه ایشان بنابر قول مشهور در زمان شهادت 65 سال و بنابر قول برخی در زمان شهادت 68 سال سن داشتند، گفت: نکته مهم اینجاست که میان ائمه(ع) هیچ امامی از نظر سن به این مقدار نرسیده و مطلب جالب تر این است که سال 83 هجری، سال تأسیس شهر قم نیز می باشد؛ یعنی سال تأسیس قم با سال ولادت امام صادق(ع) مقارن و در یک سال است.
این کارشناس امام شناسی افزود: این نکته را یاقوت (یاقوت حُمَوی)در معجم البلدان نقل کرده و در آنجا آمده است که قم گردآوری شده مجموعه 7 روستا بوده و از مجموع اسامی 7 روستا کلمه چمندان یا کمندان در آمده بود که پس از مختصر شدن به چم یا کم تغییر پیدا کرده و در نهایت به قم تبدیل شده است.
حجت الاسلام والمسلمین نظری منفرد خاطرنشان ساخت: قم به دست عده ای از یمنیون که از شیعیان مخلص امام علی(ع) بوده اند، تأسیس و در مدت زمان کمی رشد کرد و در کتب آمده است که اصحابی از قم، از اصحاب خالص امام صادق(ع) بودند.
وی در پایان یادآور شد: امام صادق(ع) در 17 ربیع الاول در مدینه به دنیا آمد و در 25 شوال سال 148 هجری قمری در مدینه به شهادت رسید.
http://www.hawzahnews.com/news/1973/347664/%D8%B3%D8%A7%D9%84+%D8%AA%D8%A3%D8%B3%DB%8C
**********************
یاقوت حموی متولد 574ه ق.وی جغرافیدان و تاریخنویس مشهور قرن هفتم هجری قمری است. نام کامل وی :( شهاب الدین ابی عبدالله یاقوت بن عبدالله الحموی الرومی البغدادی )، و ملقب به «الشیخ الامام» است.
وی از پدر و مادری یونانی متولد میشود و در کودکی به اسارت مسلمانان افتاده و همراه بردگان به بازار برده فروشی به بغداد آورده شدهاست. یک تاجر بغدادی که بنام «عسکر ابی نصر ابرهیم الحموی» اورا خرید نمود.سپس او را به مکتب خانه برد تا خواندن ونوشتن بیاموزد تا اینکه بتواند از سواد نوجوان در تجارت خود استفاده نماید، زیرا تاجر مذکور «عسکر الحموی» چیزی از خواندن ونوشتن نمیدانست، اما تاجری با تجربه بود. بعد از فراگیری تعلیم اساسی وقررات آن دوران، مولایش عسکر الحموی، یاقوت را در تجارت خانه? خود به کار گماشت. از اینجا بود که یاقوت لقب «الحُمَوی» گرفت نسبت به تاجر بغدادی که اورا خریده بود.
غزل عاشورایی
ازمرحوم حجت الأسلام محمد حسین شفق اردکانی ره
عالم از شور تو غرق هَیَجان است هنوز
نهضتت مایه الهام جهان است هنوز
بهر ویرانی و نابودی بنیان ستم
خون جوشان تو چون سیل، دمان است هنوز
در فداکاری مردانهات ای رهبر عشق
چشم ایام به حیرت نگران است هنوز
کربلای تو پیام آور خون است و خروش
مکتبت راهنمای همگان است هنوز
تا قیامت زقیام تو قیامت برپاست
از قیام تو پیام تو عیان است هنوز
همه ماه است محرم، همه جا کرب و بلاست
در جهان موج جهاد تو روان است هنوز
جاودان بینمت استاده به پیکار، دلیر
"لا اری الموت" تو را ورد زبان است هنوز
باغ خشکیده دین را تو ز خون دادی آب
نه عجب گر که شکوفا و جوان است هنوز
تربت پاک تو ای اسوه آزادی و عشق
سرمه دیده صاحب نظران است هنوز
خون گرمت زند آتش به سیه خرمن ظلم
که به خون تو دو صد شعله نهان است هنوز
انقلاب تو به ما درس فضیلت آموخت
نقش اخلاص تو سرمشق جهان است هنوز
انقلاب تو به ما درس فضیلت آموخت
نقش اخلاص تو سرمشق جهان است هنوز
ماجرای عبرت آموز محاکمه اینجانب
{دکتر جعفرنکونام}
در سال 90 پرونده ای برای اینجانب در هیئت بدوی دانشگاه قم تشکیل شد که مرور سرگذشت آن، نشان می دهد که خطر نوآوری و نظریه پردازی در رشته های علوم دینی تا چه اندازه است و مخالفان برای حذف نظریه پردازان به چه دستاویزهای سخیفی چنگ می زنند و به چه اتهامات سراسر کذبی روی می آورند. منشأ این پرونده، نامه ای مشتمل بر سوء فهم ها و تهمت هایی بوده است که یکی از اعضای هیئت علمی به یک مسئولی می نویسد و او نیز آن را طی نامه ای به هیئت بدوی منعکس می کند. تفصیل ماجرا از این قرار است: 1. نامه یکی از اعضای هیئت علمی به یک مسئول یکی از اعضای هیئت علمی دانشگاه قم به تاریخ 21/ 5/ 90 به یکی از مسئولان دانشگاه نامه ای حاوی پاره ای از سوء فهم ها و تهمت ها نوشت که اینک با حذف اسامی اشخاص مندرج در آن آورده می شود. گفتنی است که پیش تر متن این نامه به همراه پاسخی اجمالی به اقدام و مطالب ایشان با عنوان «نقد علمی یا محاکمه عالم؟» منتشر شده است. وی نوشته است: اینجانب به عنوان یکی از اعضای هیئت علمی دانشگاه قم در مواردی شاهد اشاعه افکار نادرست آقای دکتر جعفر نکونام عضو هیئت علمی گروه قرآن و حدیث بودم که از باب نگرانی نسبت به ایجاد شبهه در اعتقادات دانشجویان مشهودات خود را خدمتتان عرض می نمایم. 1. در جلسه دفاعیه مربوط به ... در مقطع کارشناسی ارشد تحت عنوان «مخاطبان قرآن» به راهنمایی دکتر نکونام، بنده به عنوان نماینده تحصیلات تکمیلی حضور داشتم. ایشان دانشجو را به این سمت هدایت کرده بودند که «من خوطب به قرآن» طبق معنای عرفی مخاطب هر کلامی، تنها مشافهین و عرب عصر نزول بوده، در غیر این صورت لازم بود که در قرآن قرائن لفظی تأکید می شد که «ای انسان در تمام عصرها و نسل ها» که چنین قراینی نداریم و وقتی بنده و سایر اساتید ناظر (...) تالی فاسدهای نظر ایشان را گوشزد شدیم، ایشان در جواب گفتند که همه شما دارای رسوبات فکری هستید و با همان ها با من محاجه می کنید. متأسفانه در این جلسه تعدای دانشجوی مستمع هم حضور داشتند. 2. حدود دو سال پیش، ایشان جلسه ای تحت عنوان «زبان قرآن» در سالن اندیشه با حضور اساتید دیگر رشته ها و دانشجویان ارشد برگزار کردند (...). در آن جلسه ایشان اظهار می داشتند که قرآن به تصریح خودش «بلسان عربی مبین» نازل شده و نیاز به تفسیر و تأویل و پرده برداری از بطون معانی آیات نیست و اینها معنا ندارد و هر انسانی می تواند و حق برداشت از قرآن را دارد. استدلال آقای ... و دیگر اساتید در ایشان مؤثر واقع نشد. 3. مکرراً دانشجویان ارشد به ما مراجعه می کنند و افکار مخرب و بدعت های ایشان در فهم قرآن و توهین به مفسرین کبیری چون مرحوم علامه طباطبایی را مطرح می کنند. 4. سرکار خانم ها... از اعضای گروه علوم قرآن و حدیث، دائماً اذعان می دارند که حداقل نیمی از اوقات ما در سر کلاس، صرف رد شبهه پراکنی های آقای نکونام در اذهان دانشجویان می گردد و این اساتید محترم، دقیق تر در جریان افکار ایشان هستند. انتظار داریم، مسئولیت محترم... با هماهنگی دیگر متولیان امور اعتقادی و فرهنگی دانشگاه ترتیبی اتخاذ فرماید تا در یک میزگرد علمی تخصصی نظرات ایشان به دائره بحث و نقد گذارده شود و دانشجویان هم مستمعین باشند. 2. نامه مسئول مذکور به هیئت بدوی مسئول مذکور ضمن پیوست کردن نامه بالا به هیئت بدوی دانشگاه طی نامه ای مشتمل بر پاره ای دیگر از سوء فهم ها و تهمت ها نوشت: با احترام، گزارشات متعددی مبنی بر هتک حرمت مقدسات دینی و تبلیغ و ترویج افکار انحرافی خصوصاً در تفسیر و تأویل آیات قرآنی از سوی آقای دکتر جعفر نکونام به این ... واصل گردیده است. خصوصاً اساتید بزرگواری که یک نمونه از مرقومه آنها تقدیم حضور می گردد. اذعان می دارند، نامبرده در صدد ترویج آیین منحط وهابیت در دانشگاه می باشد و دلیل روشن آن را وبلاگ شخصی او ذکر می کنند که بهترین پایگاه ترویج وهابیت و افکار آنها شده است؛ لذا در خواست داریم، در این ایام که پرونده ارتقاء ایشان متأسفانه مطرح است، ضمن تشکیل پرونده در آن هیئت و دریافت شکایت متعددی که از ایشان قابل دریافت است، طبق بندهای 13-15 از ماده 7 تخلفات انتظامی و جرائم تخلفات نامبرده مورد بررسی قرار گیرد. تسریع در این امر علاوه بر جلوگیری از ترویج اباطیل، باعث عبرت سایرین خواهد شد. گفتنی است که بندهای مذکور از این قرار است: 13- عضویت در یکی از فرق ضاله و ساواک منحله و تشکیلات فراماسونری و مشابه آن 14- عضویت یا فعالیت یا تبلیغ به نفع احزاب و گروه های الحادی 15- القاء اندیشه های الحادی و توهین به مقدسات اسلامی شایان ذکر است که مجازات چنین اتهاماتی طبق ماده 12 آیین نامه رسیدگی به تخلفات انفصال دائم از خدمات دولتی است. عبات این ماده چنین است: ماده 12) مجازات مرتکبین جرایم مندرج در بندهای 13 و 14 و 15 و 16 ماده 7 این قانون انفصال دائم از خدمات دولتی است. 3. ابلاغ هیئت بدوی هیئت محترم بدوی پس از تهیه برخی از گزارش ها و اسناد، ابلاغی را به تاریخ 16/ 12/ 90 با عنوان اتهامی «القاء اندیشه های الحادی و توهین به مقدسات اسلامی» حاوی موارد ذیل برای اینجانب صادر کرد: 1- ]انتشار [ مطالب الحادی و موهن مندرج در وبلاگ شخصی به نام «مدهامتان» و ارسال آن به آدرس الکترونیکی دیگران شامل بیان تعابیر الحادی و کفرآمیز درباره «الله» 2- اهانت به پیامبر اسلام، حضرت امیر المؤمنین، امام حسن و حضرت سید الشهداء علیهم السلام 3- تحریف قیام عاشورا و نسبت های موهن به آن 4- توهین به حضرت امام خمینی و رهبر معظم انقلاب 5- القاء وقوع تقلب در انتخابات و تشویق دانشجویان به عدم شرکت در انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی من این اتهامات سراسر کذب را که هیچ شاهدی در وبلاگ «مدهامتان» ندارد، طی دفاعیه ای پاسخ دادم که می توان آن را در اینجا مشاهده کرد. تمام مطالب من در دو وبلاگ «مدهامتان» و «عشق الهی» در نقض این اتهامات و در جهت دفاع از اسلام و تشیع و عشق به خدا و اهل بیت(ع) و حضرت امام و مقام معظم رهبری و پاسخ به شبهات ملحدان و وهابیان است و اگر مخالفان سری به این دو وبلاگ می زدند، شاید چنین اتهاماتی را بر من وارد نمی ساختند. مخالفان در حالی سنگ اسلام و تشیع را بر سینه می زنند که یکصدم اینجانب، مطلبی را در دفاع از آن منتشر نکرده اند. به هر حال، بررسی مستندات پرونده نشان می داد که این اتهامات مبتنی بر اکاذیب یک دانشجو و نیز مطالب دشمنان اسلام و تشیع است که در سایت ها و وبلاگ هایشان به چشم می خورد و قابل دسترس همگان است و من معدودی از آنها را برای آگاهی دانشجویان ارشد و دکتری و استادان دانشگاه ها از طریق گروه اینترنتی قرآن دانشجو به ایمیل آنان فرستاده ام تا در صدد پاسخگویی به آنها بر آیند. بیش از چهل نفر از اعضای گروه نیز قصد و غرض اینجانب را از ارسال این ایمیل ها گواهی کردند که می توانید، گواهی های آنان را در اینجا ملاحظه نمایید. 4. رأی هیئت بدوی هیئت محترم بدوی پس از بررسی مستندات و دفاعیات به تاریخ 3/ 4/ 91 هیچ یک از اتهامات مذکور را تأیید نکرد و رأی خود را به این شرح صادر کرد: در خصوص گزارش تخلف آقای دکتر جعفر نکونام عضو گروه علوم قرآنی دانشگاه قم، مبنی بر القاء اندیشه های الحادی و توهین به مقدسات اسلامی، هیئت ملاحظه نمود. اسناد و مدارک ارائه شده به هیئت حکایت از آن دارد که طرف گزارش، متن هایی را که حاوی مطالب سخیف و توهین به مقدسات اسلامی است، در گروه اینترنتی قرآن دانشجو منتشر کرده است. نامبرده در دفاعیات و توضیحات مکتوب و شفاهی خود، ضمن تأیید ارسال چنین متن هایی اعلام کرده است، امکان ویرایش چنین متن هایی وجود نداشته و این متن ها جهت پژوهش و همچنین جهت نشان دادن ماهیت هتاک و فحاش دشمنان بوده و در ابتدای این متن ها، از بیان ناشایست آنها عذرخواهی شده است. هیئت در رسیدگی که انجام داد، به این نتیجه نرسید که ارسال متن های یاد شده با سوء نیت و به منظور القای شبهه بوده باشد؛ از این رو، اتهام «القای اندیشه های الحادی و توهین به مقدسات» را محرز نشناخت. ملاحظه این رأی نشان می دهد که هیئت محترم بدوی به هیچ چیز محکمه پسندی برای اثبات آن اتهامات سنگین دست نیافت. تنها مستند این هیئت، متن شبهات مخالفان اسلام و تشیع بود که قابل انتساب به اینجانب نیست و در سایت ها و وبلاگ هایشان در دسترس همگان است و اینجانب، معدودی از آنها را حدود یکسال قبل از آن یعنی اواسط آبان ماه سال 89 برای دانشجویان ارشد و دکتری از طریق گروه اینترنتی قرآن دانشجو به منظور پاسخگویی به آنها در پایان نامه هایشان ارسال کرده بودم و بعد با مشاهده اعتراض برخی از افراد بیرون گروه، ارسال آنها را متوقف نمودم و به این ترتیب، ماجرا تمام شده بود؛ اما باز پس از گذشت یکسال از آن، در اواخر سال 90، همان موضوع از سوی هیئت بدوی مجدداً پی گیری شد و این در حالی بود که هیچ ایمیل دیگری حاوی چنان شبهاتی به گروه ارسال نشده بود. (نک: واگویه ماجرای گروه اینترنتی قرآن دانشجو). آری، آن همه اتهامات سنگینی که مخالفان به من زده بودند، نظیر ترویج افکار الحادی و وهابیت و توهین به مقدسات - که حکمی کمتر از انفصال دائم از خدمات دولتی و حتی اعدام نداشت - به ارسال معدود ایمیل هایی تقلیل یافت که حاوی شبهات مخالفان اسلام و تشیع بود و من برای اهتمام دانشجویان تحصیلات تکمیلی به پاسخ دهی به آنها به گروه قرآن دانشجو فرستاده بودم و مربوط به یکسال قبل بود و اساساً، ربطی به نامه های آن عضو هیئت علمی و آن مسئول نداشت. حقیقتاً، این محاکمه «باعث عبرت سایرین» شد و درس های بسیاری را به همه به خصوص خود مخالفان آموخت. باید این واقعه، به درستی تحلیل شود و نتایج آن هم در مخالفان و هم در مسئولان بازخورد لازم را پیدا کند و در جهت اصلاح رفتارها و تصمیمات مورد بهره برداری قرار گیرد. یک مروری به سرگذشت این ماجرا نشان می دهد که زمینه اصلی این محاکمه (نک: نامه عضو هیئت علمی و مسئول مشار الیهم)، نظریه پردازی های اینجانب بوده است که همگی در چارچوب اصول و ضروریات دین و مذهب بوده؛ منتها برای برخی ناخوشایند می نموده است؛ اما نظر به این که مطرح کردن نظریات نو در چنین چارچوبی هیچ اشکال شرعی و قانونی ندارد، مخالفان به جای نقد علمی نظریات اینجانب در یک فضای آکادمیک و اخلاقی، به رفتارهای غیر اخلاقی و اتهام زنی با استناد به سوء فهم ها و سوء ظن ها و تهمت ها روی آوردند. یک مقایسه میان آن اتهامات سنگین و آن رأی نهایی هیئت محترم بدوی نشان می دهد که مشکل کار نظریه پردازی در علوم دینی، اتکا به سوء فهم ها و تهمت ها و اکاذیب و روی آوری به اتهام زنی و تضییع حقوق و عدم وجود یک فضای سالم اخلاقی و علمی برای گفتگو و بحث و نظریه پردازی است. من نمی دانم که اگر جلوی ارتقای اینجانب به استادی گرفته شود، چه مشکلی را برای مخالفان حل می کند. آیا آنانی که استاد نشدند و مردند، چیزی از شخصیت علمی اشان کاسته شد؟ آیا مخالفان می توانند با چنین اعمال غیر علمی و غیر اخلاقی جلوی فکر و اندیشه را بگیرند؟ چرا آنان اگر نظریات مرا انحرافی و باطل می دانند، در صدد نقد علمی آنها بر نمی آیند؟ چرا به جای پرونده سازی و تضییع حقوق به بحث و نقد علمی روی نمی آورند؟ مایه تأسف است که مخالفان این فرصت هایی را که من با نقد و نظریه پردازی برای رشد و نشاط علمی ایجاد می کنم، به تهدید و دشمنی تبدیل می کنند و به جای آن نمی کوشند، یک فضای اخلاقی و دوستانه برای تضارب آراء و بالندگی علمی فراهم نمایند. بسیار جای تأسف است که آن همه تأکیدات مقام معظم رهبری در زمینه برپایی کرسی های آزاداندیشی و نظریه پردازی مورد غفلت قرار می گیرد و حتی کوشش می شود، به نام دفاع از ایشان و یا دفاع از اسلام و تشیع، نظریه پردازان مدافع ایشان و اسلام و تشیع را حذف یا خفه کنند. مخالفان بدانند که با این رفتارهای غیر علمی و غیر اخلاقی تنها عرض خود می برند و زحمت ما می دارند. آنان کاری از پیش نخواهند برد؛ چنان که در این پرونده سازی به مقصود خود نرسیدند. آری، مخالفان تا آنجا پیش رفته بودند که به گفته یکی از مسئولان می خواستند، گروهی از دانشجویان را اغفال کنند که جلوی در دانشگاه تجمع نمایند و از ورود اینجانب به دانشگاه ممانعت کنند و به این وسیله من را از دانشگاه اخراج نمایند. غافل از آن که «إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِنَّ اللَّهَ لَا یحُِبُّ کلَُّ خَوَّانٍ کَفُورٍ (حج، 38)؛ قطعاً خداوند از کسانى که ایمان آوردهاند دفاع مىکند؛ زیرا خدا هیچ خیانتکار ناسپاسى را دوست ندارد». در پایان عرض می کنم: خداوندا، اگر آنان که در تخریب من و تضییع حقوقم می کوشند، اهل هدایت اند، هدایت و گرنه خود عقوبت فرما. یا ذا الجلال و الاکرام یا ذا العزّة و السلطان أسئلک أن تصلّی على محمّد و آل محمّد و أن تفرج عنی کل همّ و غمّ و کرب أنا فیه، و تقضى جمیع حوائجی و تبلغنی غایة أملی، و تکبت أعدائی و حُسّادی و تکفینی أمر کل مؤذ لی سریعاً عاجلاً إنّک على کلّ شئ قدیر (بحار الأنوار، ج88، ص51). لینک های مرتبط: قصه پرغصه آزاداندیشی و نظریه پردازی + خطوط قرمز آزاداندیشی و نظریه پردازی + طرح آرای خاص قرآنی در دروس دوره های تحصیلات تکمیلی + چالش های پیشاروی معرفت دینی معاصر + داستان غم انگیز طرح «تفسیر فراتاریخی قرآن با تکیه بر دیدگاه های علامه طباطبایی و آیت الله معرفت» http://nekoonam.parsiblog.com/Posts/340 وبگاه مدهامّتان |
گشت از روی دلربای علی/جلوه گر در جهان خدای علی/شعری درباره عید آزادی و عدالت
چشم تاریخ مانده است به راه
می کند روزگار خیره نگاه
دل ایام می تپد از شوق
می کشد زانتظار گردون، آه
سوخته ز آرزو، دل خورشید
در هوس باز مانده دیده ماه
فجر بیدار مانده شب، همه شب
سرکشیده زشوق صبح پگاه
تا مگر فصل عیش و ناز آید
روز عید غدیر باز آید
بذر حق در غدیر کاشته شد
پایه عدل کل گذاشته شد
اندرین روز، راز خوشبختی
برجبین زمان نگاشته شد
تا قیامت فرشته اقبال
بر روان بشر گماشته شد.
به خلافت، علی به دست نبی
در چنین روز برافراشته شد
به ولایت، رسالت خاتم
خورد پیوند و گشت مستحکم
شد عوض زین تحول پرشور
راه تاریخ و یافت عالم نور
شعله انگیخت مشعل تقوا
تیرگی از ره بشر شد دور
بی کسان را، پناه و پشت آمد
یار محنت کشان نمود ظهور
یافت توحید، عدل و پشتیبان
کاخ دین شد مزین و معمور
دل آفاق، محو و مات علیست
عقل، سرگشته صفات علیست
او بود پیشوا که گاه خطر
خفت درجایگاه پیغمبر
او بود جانشین که گفت رسول:
از پس من، علی بود رهبر
او سزد ملک را که یکسان است
حجر وگوهرش به پیش نظر
حکم او را سزد که ننهد پای
سرموئی ز راه عدل به در
هفت اقلیمش ار دهند، به زور
طعمه ای را نگیرد از دم مور
گر به غل ها کشند پیکر او
ور به خاشاک و خاک بستر او
باشدش به، که گردد آلوده
به ستم، دامن مطهر او
ز آهن تفته پرس، عدل علی
یا بجوی از کف برادر او
بین مساوات را که یکسان است
با علی در لباس، قنبر او
نازم انصاف را که هست قوی
خوار و بی چاره در برابر او
بی بها کفش پاره در نظرش
از امارت بِه است و سیم و زرش
گشت از روی دلربای علی
جلوه گر در جهان خدای علی
چون زاحسان اوست زنده جهان
باد جان جهان فدای علی
آفرینش گرفته سرتاسر
جای در سایه لوای علی
سرنیارد فرود به پادشهی
بخت یاری که شد گدای علی
درک فضلش ز عقل بیرون است
چه توان گفت در ثنای علی
برلب آورده جان ز شوق «شفق»
خواهد افشاندش به پای علی
جان وی غرقه محبت اوست
چشم به راه لطف و رحمت اوست.
***
درباره شاعر:
حجت الاسلام و المسلمین محمد حسین بهجتی، متخلص به شفق در خرداد ماه 1314 ه.ش درخانواده ای متدین و مذهبی در اردکان دیده به جهان گشود.
وی مدارج متوسط و عالی را در محضر علمایی چون امام موسی صدر، شبیری زنجانی، علی مشکینی، مرتضی حائری و سلطانی طباطبائی به پایان برد و فلسفه و حکمت را در خدمت علامه طباطبائی آموخت و دروس خارج فقه و اصول را نیز در محضر آیت الله بروجردی، آیت الله مرتضی حائری، سید محمد محقق داماد ، دکتر بهشتی و امام خمینی(ره) کسب فیض کرد.
وی در مباحث اخلاقی خود همواره از استادانی چون حاج حسین فاطمی قمی، حاج شیخ عباس تهرانی بهره می گرفت و همزمان با این دروس، تاریخ و حدیث و زبان انگلیسی را به کفایت آموخت.
جوهره اصلی اشعار استاد در سادگی و محتوای عمیق آن بود. علاوه بر این طبعی روانی داشته و چندان در قالبهای کهنه باقی نماند و اشعار نو را در قالب کهن می سرود.
مجموعه اشعار محمد حسین بهجتی (شفق) با عنوان «سرچشمه خورشید» در 304 صفحه و در تیراژ 2500 نسخه توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.
شعر، برگرفته از مجله« درسهایی از مکتب اسلام » فروردین 1346، سال هشتم - شماره 5
علی داودی- از آنجا که اقتضای فضای حوزه علمیه، پرداخت به تحصیل علوم دینی، تهذیب نفس، و تبلیغ دین است؛ نگاه به مقوله هنر و ادب در آن، به عنوان وسیله ای برای تبلیغ است نه صرفا پرداخت به عنوان یک هدف. از طرفی شعر و ادبیات نیز امروزه جدا از قالب و قابلیت هنری، نقش رسانهای دارد لذا به عنوان بخشی از زندگی اجتماعی چندان بی ارتباط با فعالیت طلبگی نیست. از این حیث شعر؛ قالبی است که می تواند محتوای فکری و اندیشهای حوزه را باز تاباند.
در این میان، نقش و جایگاه فرد روحانی در جامعه ایرانی، بار علمی و ادبیات عالمانه و همچنین توقع عام مردم از وی نیز بر تعریف نوع شعر از نظر صوری و محتوایی تاثیر گذار بوده است. اجمالا غیر تفننی بودن شعر حوزه قابل پیشبینی است.
***
آیت الله محمد حسین بهجتی شفق از گروه روحانیان ادیبی بود که در کنار امور سیاسی و اجتماعی، به شعر و ادب عرفانی اهتمام میورزید. همین رویکرد ذوقی و فرا رفتن از مقولات علمی یا سیاسی خود نوعی هنجارشکنی به حساب میآید.
مرحوم بهجتی شاعری توانمند بود که دینداری و دردمندی و روشنگری را در شعر خود به نمایش گذاشت هر چند شخصیت وی را باید در دانشمندی و دینداری او جستجو کرد ولی او همچنان یکی از نامداران و بزرگان و پیشکسوتان شعر انقلاب اسلامی نیز بود که اشعار بسیاری با موضوعات آیینی، انقلاب و دفاع مقدس به یادگار گذاشت.
این اشعار که با پختگی و مهارت سروده شده اند بیانگر سلوک معنوی و خلوص باطنی شاعر است که با قلمی وزین و تراش خورده حال و هوای عارفانه و اشراقی را برای مخاطب به ارمغان می آورد. بخش قابل توجهی از سروده های شفق به موضوعات عاشقانه- عارفانه انقلابی اختصاص دارد. اشعاری با شور و جذبه عارفانه که شرح و توصیف شوریدگی ها و تب وتاب های عاشقانه وی است. او در سرایش این اشعار به شیوه سنتی توجه زیادی داشته و از اشعار، معانی و تعبیرات ادبی ایشان بهره وافری برده است. قسمت مهمی از سرودههای وی، شرح عواطف و احساسات شخصی اوست که حکایتگر روحی لطیف و رقیق است.
شعر مرحوم شفق ابعاد و حوزههای گوناگونی دارد. بارزترین این حوزهها، اندیشهی دینی است. شفق متولد و تربیت شده خانوادهای مذهبی است. در فضایی سنتی و سرشار از فرهنگ اسلامی زیسته و پرورش یافتهی حوزههای علمیه و اندیشههای دینی است. تاثیر این زندگی را میتوان در اندیشههای او را به نحوی بارز دید.
از جمله کاربردهای وسیع بخشهایی از اندیشههای دینی در شعر عرفانی است که شعر شفق از این دست است.
شعری که وجه تعلیمی و موعظه ندارد و همچنین از گرایش به اندیشههای صوفیانه هم به دور است. شعری عارفانه که ارتباط با معشوق را به تصویر میکشد:
زان لحظه که من اشک به چشمان تو دیدم
ای مایهی آرام، زآرام رمیدم
تا اشک تو لرزید به مژگاه سیاهت
اشکی شدم از غصه و برخاک چکیدم
هر شبنم اشکی که به گلبرگ رخت ریخت
زد شعله به عمر من و آرام و امیدم
معشوق شعرهای شفق عموما خداست و تغزل وی رنگی از مناجاتی بیپرده و صمیمی دارد:
ما ز مردان خدا صدق و صفا آموختیم
رسم رندی را ز عشاق خدا آموختیم
شمع آسا سوختن هر شب به خلوتگاه راز
زان خدایی عارف دردآشنا آموختیم
در حقیقت نوعی دعا و تضرع به درگاه خداوند است در قالب شعر:
ای مهربان خدای
تو راز جان و مایه سرمستی منی
تو هستی منی
غلظت این اندیشه و اصرار بر همگونی شعر و دعا را میتوان از صفحاتی که -لابلای اشعار- به متون دعای مکارم الاخلاق و خمس عشر و ... اختصاص یافته فهمید.
از همین رو در بسیاری مواقع توقع تدابیر ادبی از آن نیست چرا که شاعر به دغدغه ای فراتر می اندیشد؛ به وصل و بخشش و توبه. اگر چه سخن از معشوق می رود اما منظور ذات باریتعالی است که شوق بندگیاش اشعار بهجتی را سرشار از عشقی آسمانی کرده است:
نیازمند توام، بندهام، گدای توام
اگر چه از عظمت عرش زیر پرگیرم
مرا به صد ره اگر از درت نمایی دور
هم از دری دگر آیم، رهی دگر گیرم
شدم زجان و جوانی به نوجوانی سیر
خوش زمان که از اینجا ره سفر گیرم
در مجموع عشق را می توان محور اصلی و شاخصه شعر بهجتی دانست. البته با مضامینی همچون دعا و زمزمه، نیاز به معبود، ذکر و یاد پروردگار، استغفار، توجه به بیاعتباری دنیا، حسرت فرصتهای از دست رفته و آرزوی تقرب.
در همین راستا تجلیل از شان و منزلت اولیا بخش دیگری از آثار وی قرار می گیرد:
هر کس ترا شناخت غم از جان و سر نداشت
سر داد و سر ز پای تو یک لحظه برنداشت
...
باشد خدا علی و ترا نیز نام اوست
باغ حیات از تو گلی خوب تر نداشت
تیغ تو گر نبود شجاعت یتیم بود
داد تو گر نبود عدالت پدر نداشت
آغاز عدل از تو و پایان آن به تو
بود او تنی که بی تو بر اندام سر نداشت
در کارگاه خلقت اگر گوهرت نبود
نخل تناور بشریت ثمر نداشت
مثلا در غزل عاشورایی غلغلهای از شور و ماتم در جان مخاطب برپا می کند:
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایه الهام جهان است هنوز
بهر ویرانی و نابودی بنیان ستم
خون جوشان تو چون سیل، دمان است هنوز
در فداکاری مردانهات ای رهبر عشق
چشم ایام به حیرت نگران است هنوز
کربلای تو پیام آور خون است و خروش
مکتبت راهنمای همگان است هنوز
تا قیامت زقیام تو قیامت برپاست
از قیام تو پیام تو عیان است هنوز
همه ماه است محرم، همه جا کرب و بلاست
در جهان موج جهاد تو روان است هنوز
جاودان بینمت استاده به پیکار، دلیر
"لا اری الموت" تو را ورد زبان است هنوز
باغ خشکیده دین را تو ز خون دادی آب
نه عجب گر که شکوفا و جوان است هنوز
تربت پاک تو ای اسوه آزادی و عشق
سرمه دیده صاحب نظران است هنوز
خون گرمت زند آتش به سیه خرمن ظلم
که به خون تو دو صد شعله نهان است هنوز
انقلاب تو به ما درس فضیلت آموخت
نقش اخلاص تو سرمشق جهان است هنوز
و از این رهگذر انقلاب اسلامی را با قیام عاشورا پیوند می زند:
انقلاب تو به ما درس فضیلت آموخت
نقش اخلاص تو سرمشق جهان است هنوز
مرحوم بهجتی از اولین کسانی است که به انقلاب پیوسته و شاید اولین شاعری است که برای وقوع انقلاب شعر سروده است. قصیده پیشوای آزادی سروده سال 1341 متأثر از واقعه 15 خرداد و با الهام پذیری از قیام امام گواه این مدعاست:
درود باد بر این انقلاب پاک، درود
که زیر سایه آن، جان ملتی آسود
درود باد بر این جنبش عظیم و شگرف
که شاهراه سعادت به روی خلق گشود
چه جنبشی که رضای حق ارمغان آورد
چه جنبشی که پیمبر از آن بود خشنود
خوشا به ملت اسلام و مردم بیدار
کز اوج عزت و قدرت نیامدند فرود
از این قیام حیاتی که مسلمین کردند
شرار ظلم فرو مرد و چشم فتنه غنود
قیامتی که به پا شد به دست روحانی
نمود روز بداندیش، شام قیراندود
به جان پاک حجج، رهبران این نهضت
نثار باد سلام و ثنای نامحدود
علیالخصوص خمینی، بزرگ آیت حق
که عاشقانه در این صحنه قد علم فرمود
یگانه رهبر بیدار و پیشوای دلیر
که از شهامت خود اجتماع زنده نمود
فقیه اعظم اسلام و مرجع تقلید
که افتخار کند علم از این یگانه وجود
نمود تکیه به پروردگار و کرد قیام
وز آن قیام، شکوه و جلال دین افزود
...
با پیروزی انقلاب اسلامی، و وقوع جنگ تحمیلی، مضامین مقاومت و پایداری را در اشعار خود وارد میکند:
دلاوران! اثر از شام تار مگذارید
به خیل شب پره راه فرار مگذارید
به خیمه شب تاریک افکنید آتش
بر این کرانه ز شب پود و تار مگذارید
هزار لاله به خون خفت تا شکفت این باغ
به بوستانی از اینگونه خار مگذارید
...
عراق ملک حسین است و عاشقان حسین
یزید را به حسینی دیار مگذارید
زنید صاعقه بر جان طاغی بغداد
بر این درخت سیه برگ و بار مگذارید
***
کلید محتوایی و فصل برجسته شعر شفق عشق است. عشق اساس آفرینش بوده و عرفا آن را منتسب به ذات حق و فیض او میدانند. این نکته در اشعار مرحوم شفق چنین بیان شده است:
عشق تو روز نخستین برد اختیار و دل و دین
تا آخر این عشق خونین آرد چه ها بر سر من
عشقت شبی شعله ور شد کانون دل پر شرر شد
زین قصه تا جان خبر شد، نابود شد پیکر من
سخن از همان عشق دیرسال است با قدمتی به طول تاریخ که آغازگر و بهانه خلقت است:
در ازل عشق آفریدن را به ما آموختند
بر رخت مستانه دیدن را به ما آمورختند
در عالم عرفان، مقام عشق عالی و فرادست است نه از آن گونه که امروز به همه چیز و همه چیز به عشق میگویند:
ما کجا، عشق کجا، وصل رخ یار کجا؟
دست کوتاه کجا، طرهی دلدار کجا؟
ناز چشمت مگرم، مست به سوی تو کشد
ورنه این خسته کجا، دولت دیدار کجا؟
عشق الهی عامل حیات و پیوند ذرات و ضامن امتداد و پویش است:
هرکجا عشق بود، چشمه آن چهره توست
همه مست از تو دل باده کشان می بینم
نور روی تو نه تنها به دل سینا تافت
که من این نور زهر ذره عیان می بینم
و معرفت عارف، دریافت این راز است :
کسی که از عشق خبر ندارد
نهال بختش ثمر ندارد
شفق به مقصد رسیده از سوز
مگر تب عشق اثر ندارد؟
با چنین نگاهی شفق از دوست میخواهد تا پردهها را بردارد و او را به دیدار و وصال بی واسطه برساند:
جانا ز چشم من بدر این پرده های شوم
بی پرده دید خواهمت ای جان فدای تو
و شعر شفق حکایت درد این فراق و جدایی است. دردی خوش که به صد درمان می خرد:
درد غمت مگیر زمن ای قرار دل
درمان نخواهد آنکه بود مبتلای تو
و رهایی از عشق را نمیخواهد:
ز بند عشق تو یکدم رها مباد دلم
که دل، همیشه بدین رشته بسته می خواهم
و مقصد و مطلوبش از عشق؛ وصال اسـت:
بدین بی نوایی " شفق " جز وصالش
نخواهم ، نخواهم، نخواهم ، نخواهم
و اساسا فلسفه وجود و خلقت نیز جز عشق ورزی نیست و چنانکه گفته اند گر عشق نباشد به چه کار اید دل:
دل به چه کار آیدم، گر نتپد برای تو
جان به چه درد میخورد، گر نشود فدای تو
و بالاترین مرحله صعود و عروج انسان، عاشقی و رسیدن به وصل است:
نیست معراجی ز قرب دوست برتر، زین سبب
جبریل آسا پریدن را به ما آموختند
***
شعر امروز به واسطه غلبه جریانهای نو ادبی و نگاه های تازه، تحولی بنیادین یافته و در عرصه زبان و معنا دستاوردهای بسیاری داشته است. اما نکته ای که به مراتب مهم تر از مانورهای زبانی است همانا دستیابی شاعر به سلوک شاعرانه است که در شعر نو جایگاه ارجمندی ندارد. تلاش شاعرانی چون مرحوم شفق برای تجربه روحی و تربیت متعالی خویش قابل توجه و الگو پذیری است.
***
هر چند شعر شفق در قالب کهن و طبق الگوهای کاملا سنتی سروده شده است اما از آنجا که دارای سلامت زبانی و استفاده به جا و مناسب از زبان و تعبیرات شاعرانه بر دل می نشیند و در ثانی یکسره از هنرنمایی و نوگرایی تهی نیست بلکه ظرائفی خاص و عام را در سرودن آنها لحاظ کرده است.
مثلا قوه تخیل و تشخص بخشیدن به عناصر طبیعی در این دو بیت مثال زدنی است:
هر چند که چون برق به اطراف دویدیم
در واددی عشق تو به جایی نرسیدیم
اندر طلب روی تو ای مهر فروزان
در ظلمت شب چون نفس صبح دمیدیم
آشنایی با دستاوردهای شعر نو و تجربه در این زمینه از دیگر نقاط قابل تامل شعر شفق است. شعر نو و نیمایی که هم امروز هم در میان سنتی سرایان با مقاومت روبرو می شود اما شفق آثاری در این قالب دارد که تاریخ سرایش برخی از آنها به نیم قرن پیش میرسد:
افق امروز چرا سرختر است
سینهاش خونین است
میخراشد رخ و خون میریزد
دامنش رنگین است
یارب این منظره چیست؟
راستی این بر و این بوم سیه، ایران است؟
پس چرا ویران است
این همان کشور آباد کهنسال بود؟
راستی بیشه شیران است این؟
پرورشگاه دلیران است این؟
نه، نه، نه!
کو شکوه جمشید؟
کو جلال ابدیت که بر آن میزد موج؟
چه شد آن کاخ که زنجیر عدالت میداد
زینت ایوانش؟
و یا در نمونههای شخصیتر:
در خویشتن گمم
چون هاله ای که در شب پاییز ماه را
در بر فرو کند
سرگشتگی کشیده در آغوش خود مرا
در کام خویش برده فرو مغز خسته ام
قلب شکسته ام
و از این رهگذر، با پیشنهادهای جدید در حوزه شعر سنتی نیز بیگانه نیست مثلا این مثنوی:
باز شب شد که دل زار نالد
در غم عشق دلدار نالد
باز شب شد که شب زنده داران
اشک ریزند بر رخ چو باران
که وزن آن سخت یادآور شعر نیماست. ای افسانه،فسانه، فسانه / ای خدنگ تو را من نشانه:
و این گواه صادقی است بر آشنایی و اطلاع از جریانات ادبی و نمونه شعرهای روزگار خود.
قدرت توصیف و تصویر پردازی شفق و البته آمیخته با سادگی روحی، حاصل مطالعه قصیده سرایان خراسانی است:
روشنایی به جهان ارزانی است
شبی افروخته و نورانی است
ماه تابیده ز بام افلاک
از فروغش شده روشن رخ خاک
نور مه موج زده چون دریا
وندر آن کوه و کمر کرده شنا
صخره ها تکیه زده در دل نور
گشته در پرده سیمین مستور
زده مه، روی زمین خیمه سیم
خوانده لالایی جانبخش، نسیم
زیر این خیمه سیمینه طناب
رفته ابنا طبیعت در خواب...
اما تکنیک خاص و مورد علاقه مرحوم شفق؛ ایجاد موسیقی از طریق تکرار است. تکرار در زیباشناسی هنر از مسایل اساسی است ارتباط تنگاتنگ شعر و موسیقی نیز موضوعی بدیهی است محور اصلی عوامل موسیقیایی از واج و هجا تا واژه و عبارت، «تکرار» است که موجد زیبایی و موسیقی است.
از مصداق های زیبای این نوع تکرار، (آیه) «فبای آلاء ربکما تکذبان» در سوره مبارکه «الرحمان» است که ترجیعوار تکرار می شود.
در میان شاعران بزرگ نیز مولانا بهترین و بیشترین بهره را از این تکنیک جسته است:
بیا بیا، دلدار من، دلدار من
درآ، درآ درکار من، در کار من
تویی، تویی گلزار من، گلزار من
بگو، بگو اسرار من، اسرار من...:
نمونه تکرار در شعر مرحوم بهجتی شفق، بکارگیری جملات موجز و گویا و ایجاد ورزن دوری با انهاست:
کرم کن الهی که من روسیاهم
غریق گناهم، غریق گناهم
فقیرم غریبم زبونم ذلیلم
توئی خود گواهم توئی خود گواهم
اگر لغزشی رفت شد اشتباهی
مگیر اشتباهم مگیر اشتباهم
من بخت برگشته را ده پناهی
که من بی پناهم که من بی پناهم
چه گردد خدایا اگر رحمت آری
به حال تباهم به حال تباهم
به لطفی دل خستهام را شفا ده
ببین اشک و آهم، ببین اشک و آهم
بسی پرتگه در رهم هست و خواهم
تو داری نگاه تو داری نگاهم
به جانان که محراب ابروی جانان
بود سجده گاهم بود سجده گاهم
بدین بینوایی، شفق، جز وصالش
نخواهم، نخواهم، نخواهم، نخواهم
همچنانکه میبینیم شاعر از قافیه های درونی و انواع جناسها و سجع غفلت نکرده است.
نوع دیگری از تکرار ایجاد نوعی ریتم با کاربرد جملات کوتاه و در پی هم است که البته در وزنهای کوبنده تاثیر دوچندانی دارد:
دوستان ای دوستان رحمی که از چشمان من
خون دل ریزد همی چون لعل در دامان من
آتش آب مرا آبی کزین آتش بسوخت
آرزوی من امید من دل من جان من
چاره ای آخر که سیلاب بلا از جا کند
کاخ جان من نهال عمر من بنیان من
تیره شد خاموش شد پژمرد از جور خزان
روز من شمع دل من لاله و ریحان من
...
دوستانم دوستانم داستانم بشنوید
داستانی پر جنون و شور و شیدایی بود
آرزوی مانده در خاطر امید ناامید
دیده خونین دل غمگین شما ه مبشنوید
...
او جمال دلکشی می خواست بی بیم زوال
او کمال مطلقی می خواست بی شبه و مثال
او حیاتی جاودان می جست محفوظ از فنا
او نشاطی بیکران می جست مامون از ملال
قدرتی می خواست دور از دستبر
عزتی می خواست بی پایان و...
از دیگر تلاشها و ظرائف وی اینکه حتی در همان قالب سنتی نیز شعرش از نوآوری و ابداع خالی نیست مثلا ایجاد ردیف تازه حتی به یک شعر کهن، نگاه و زاویه ای جدید می بخشد:
گر فرستی به دل خسته دوایی چه عجب
به گدایی دهی از برگ و نوایی چه عجب
اگر ای مونس دلها بنوازی دل ما
به نگاهی به نویدی به ندایی چه عجب ...
و اساسا توجه ویژه به ردیف از جنبه های موسیقایی شعر وی است. از این دست تلاشها و دقائق در کار بهجتی شفق کم نیست. این بحث را با ابیاتی از یک غزل خاص به انجام میبریم غزلی شورانگیز، نو، سرشار از حسی حماسی و همچنان عاشقانه و جستجوگر و طالب که علیرغم زبان کهن از آنچنان نیروی عشق و جنونی برخوردارست که با یک بار خواندن جزو به یادماندنی های شعر قرار می گیرد:
برخیز بردریم حجاب زمانه را
برهم زنیم پایه هفت آشیانه را
شاید که ماوراء افق های دور دست
پیدا کنیم خلوت یار یگانه را
سخن از به یادها و به یاد ماندنیها رفت و شاید قسمت این بود که به یاد بیاوریم شعری خاطره انگیز از دوران کودکی را و شاید ندانیم شاعر زلال این شعر صمیمی همان آیتالله محمدحسین بهجتی اردکانی (شفق) است:
هر چه که بینددیده
خدایش آفریده
خورشید و ماه تابان
ستاره درخشان
درخت و سبزه و گل
سوسن و سرو وسنبل
جنگل و دشت و دریا
پرندگان زیبا
این همه را به قدرت
خدا نموده خلقت
روحش شاد.
به قلم : علی داودی ، مدیر دفتر شعر حوزه هنری
.: Weblog Themes By Pichak :.