متن کامل خطبه فدک
نقل از پایگاه خبری تحلیلی اعتدال
در حالی که به شدت خویشتن را پوشانده بود و راه رفتنش به عینه و بدون هیچ نقصی به راه رفتن رسول خدا صلی الله علیه وسلم شبیه بود تا بر ابوبکر وارد شد در حالی که وی در میان عده ای از مهاجرین و انصار و غیر آنان نشسته بود. در این هنگام پرده ای بین او و دیگر مردمان آویختند و ایشان نشستند آنگاه ناله ای جانسوز از دل برآورد که همه ی مردم به گریه افتادند و مجلس و مسجد به سختی به جنبش در آمد آنگاه لختی سکوت فرمود تا فریاد و همهمه خاموش گردید و صدای گریه مردمان که همراه با ضجه بود ساکت شد و جوش و خروش آنان آرام یافت.
سپس کلام را با حمد و ثنای خدا آغاز فرمود و درود بر رسول خدا فرستاد که مجددا در این هنگام صدای گریه ی مردم بلند شد وقتی که دوباره ساکت شدند کلام خویش را دنبال و سخن خود را ادامه داد: فاطمه ی زهرا سلام الله علیها چنین فرمود:
آغاز خطبه
حمد خدای را بر آنچه نعمت بخشیده و شکر او را در آنچه الهام نموده و ثنا و شکر بر او، بر آنچه پیشاپیش داده. از عموم نعمت هائی که خلق فرموده ، نعمت های فراوانی که به انسان ها اعطا فرموده و تمام منت ها و نعمت هائی که پیاپی فرو فرستاده. تعداد آن از حوصله ی احصاء و شماره کردن بیرون است و سر حدات آن از جزا و پاداش فراتر و دامنه ی آن تا ابد از ادراک هوش فراختر. مردمان را فراخواند تا با شکر گزاری آنها نعمت هایشان را با پی در پی فرستادن زیاده گرداند و ثنای مردم را به خود از راه افزون نمودن نعم خویش متوجه ساخت و با دعوت نمودن به این نعم، نعمت ها را دو چندان نمود و گواهی دهم به اینکه جز الله خدائی نبوده و شریکی برای او نیست.
کلمه ی بزرگی که اخلاص را تاویل آن قرارداد و قلوب را متضمن وصل آن ساخت و در پیشگاه تفکر و اندیشه معنی آنرا کاملا معقول و روشن داشت. خداوندی که چشم ها را قدرت دیدنش نیست و زبانها را توان وصف وی نه و نیز وهم و خیال را به چگونگی ذات اقدسش دسترس نیست. اشیاء را ایجاد فرمود نه از ماده ای که قبلا موجود باشد. آنها را ساخت بی آنکه از قالبی قالب گیری کرده باشد. آنها را به قدرت خویش موجود فرمود و آنها را به مشیت خویش ایجاد کرد. بی آنکه نیازی برای وی در ساختن آنها باشد و فایده ای در صورت بخشیدن به آنان. مگر تثبیت کردن حکمت و هشیار کردن بر طاعتش و اظهار کردن قدرت خویش و رام کردن خلق به عبودیت خویش و عزت بخشیدن به دعوت خود. سپس پاداش مردمان را بر اساس طاعت آنان مقرر فرمود و عقاب و جزای خود را در معصیت آنان. و برای بازداشتن بندگان از نعمت خویش و کشاندن آنان به سوی رضوان و گواهی می دهم که پدرم بنده و فرستاده ی اوست. که وی را قبل ازارسال انتخابش فرمود و پیش از آنکه بیافریند، نامید و پیش از برانگیختنش او را به پیامبری برگزید. آن هنگام که هنوز مخلوقات در حجاب غیبت می بودند و آن هنگام که مردمان در منتهای تاریکی های عدم پوشیده شده بودند و به نهایت عدم مقرون بودند.
از علمی که خدا به عواقب و مآل امور داشت و احاطه ای که پروردگار به حوادث روزگار می داشت و شناسائی کاملی که به وقوع مقدرات داشت، او را برانگیخت تا امر خود را تمام کرده و امضاء حکم خود را قطعی نموده باشد و مقدرات را انفاد و اجرا فرموده باشد و رسول خدا صلی الله علیه و سلم امت ها را دید که در آیین ها فرقه فرقه اند و در پیشگاه اتشهای افروخته خود معتکفند و به بت های خود تراشیده ی خویش پرستشگرند و خدا را با وجود اینکه به طور فطری او را می شناسند منکرند. پس خدای تعالی به وسیله ی محمد صلی الله علیه و آله تاریکی های آن را روشن فرمود و از قلب ها مشکلاتش را برطرف نمود و از جلوی دیده ها آنچه که آنها را می پوشاند برداشت.
به هدایتدر میان مردم قیام فرمود و آنان را از گمراهی رهانید و از کوری نجاتشان داده و بینایشان کرد و آنان را به سوی دین استوار راهنمائی فرمود و به راه راست خواندشان، تاهنگامی که خدای تعالی وی را بر اساس رافت و رحمت و اختیار به سوی خویش برد. پروردگار راغب به دیدار او بود و خود را به دیدن پیامبرش سزاوارتر از دیگران کرد. پس رسول خدا صلی الله علیه وآله هم اکنون از رنج این دنیا در راحت است و اینک گرداگرد وی را ملائکه نیکوکار گرفته اند و رضوان و خشنودی پروردگار آمرزنده او را فراگرفته و در جوار رحمت ملک جبار آرمیده. درود خدا بر پدرم. آن پدری که نبی و امین خدا و بر وحی و برگزیده ی او بود وهمچنین انتخاب شده از سوی خدا بر مردم و مورد رضای پروردگار مهربان بود و سلام خدا و رحمت و برکات او بر وی باد. آنگاه روی به جانب اهل مسجد کرد و فرمود: شما ای بندگان خدا پرچمداران امر و نهی اوئید و حاملان دین خدا و وحی او هستید و امین های خدائید نسبت به یکدیگر و مبلغان اوئید به سوی امت ها.
زمامدار حق، خود در میان شماست و پیمانی است که از پیش با شما داشته است و باقیمانده ای را برای شما باقی گذاشت. کتاب ناطق خدا و قرآن راستگو نور فروزان و شعاع درخشان. بنیان و حجت های آن روشن و اسرار باطن و لطائف دقیقه ی آن آشکار است. ظواهر آن جلوه گر است. پیروان آن مورد غبطه ی جهانند و تبعیت و پیروی از آن، انسان را به سوی رضوان می کشاند. سخن شنوی از آن، راه به سرانجام نجات است به وسیله ی آن به حجت های نورانی خدا می توان دست یافت و به فرائضی که خدای تعالی واجب فرموده است و به محارمی که انسانها را از ارتکاب آنها بازداشته است و به گواهیهای جلوه گرش و به براهین کافیه اش و به فضائل پسندیده و مستحسنش و به رخصت های بخشنده اش و به قوانین واجبه اش می توان راه یافت.
پس خدای تعالی ایمان را برای تطهیر شما از شرک قرارداد و نماز را برای پاک کردن شما از تکبر و زکات را برای پاک کردن جان و روز افزونی رزقتان و روزه را برای تثبیت اخلاص و حج را برای استحکام بخشیدن دین و عدل عمومی را برای تنظیم قلب ها و اطاعت ما را برای نظم یافتن ملت و امامت را برای در امان ماندن از تفرقه و جهاد را برای عزت اسلام و صبر را برای کمک در استحقاق مزد و امر به معروف را برای مصلحت عامه. نیکی کردن به پدر و مادر را سنگر و سپر حفظ از خشم و صله ی رحم را وسیله ی ازدیاد عدد و قصاص را وسیله ی حفظ خونها و وفای به نذر را برای در معرض مغفرت قرار گرفتن .
کیل و وزنها را به اندازه بخشیدن برای تغییر خوی کم دادن و نهی از شرابخواری را برای پاکیزگی از کثافت. دوری گزیدن از تهمت زدن را برای محفوظ ماندن از لعنت و دور بودن رحمت. ترک سرقت را برای الزام به پاکدامنی و شرک را حرام فرمود برای اخلاص و یکسره تن در دادن به ربوبیت او. پس از خدا انگونه که شایسته است بترسید و از دنیا نروید مگر آنکه مسلمان باشید و خدا را در آنچه به آن امر کرده و آنچه از آن بازتان داشته است اطاعت نمائید. همانا که فقط دانشمندان از خدا می ترسند.
آنگاه فرمود:
ای مردم!
بدانید که من فاطمه هستم و پدرم محمد است. آنچه ابتدا گویم همانرا در انتها نیز بر زبان خواهم راند. آنچه گویم غلط نیست و آنچه انجام دهم ظلم و جور نیست. پیامبری از خود شما بر شما آمد که رنجهای شما بر او گران است، دلسوز بر شماست و بر مومنان مهربان و رئوف است. پس اگر پدرم را بشناسید می دانید که من پدری دارم که هیچیک از زنان شما چنان پدری ندارند و برادر پسر عمویم بود نه برادر مردان شما. چه نیکو بزرگواری است آنکه من این نسبت را به او دادم. رسالت خود را رسانید وسرآغاز نبوت را به انذار آغاز کرد. راه خود را از پرتگاه مشرکان گردانید. شمشیر بر فرق انان نواخت گلوگاه آنان را گرفته و فشرد و با زبان حکمت و موعظه ی حسنه آنانرا به راه خدا دعوت کرد. بتها را درهم می شکست. سر سروران را منکوب می کرد. تا جمعشان منهزم شده، از میدان گریختند. تا صبح صادق از زیر پرده ی شب بیرون آمد و حق خالص جلوه گر شد.
زمامدار به نطق در آمد. عربده های شیاطین خاموش شد و آنان لال شدند. خار نفاق از راه برداشته شد. گره های کفر و شقاق از هم گشوده شده و دهانهای شما به کلمه ی اخلاث باز شد. در میان گروهی که سپیدرو و شکم به پشت چسبیده بودند و شما بر کناره پرتگاهی از آتش بودید و مانند جرعه ای آب بودید( که به سادگی شما را می توانستند بنوشند) و آنقدر ضعیف بودید که هر کس طمع به چیزی داشت به سراغتان می آمد و آتش زنه ای بودید که بلافاصله خاموش می شد و نمی توانست جائی را روشن و گرم کند و لگدکوب شده ی روندگان و قدم ها. از آبی که شتران در آن رفته و آنرا آلوده می کردند؛ می آشامیدید، از پوست حیوانات و برگ درختان غذا می گرفتید. خوار بودید و مطرود. می ترسیدید که مردمان اطرافتان شما را بربایند. تا خدای تعالی محمد صلی الله علیه وسلم شما را نجاتتان داد. بعد از چنین و چنان( بعد از حوادث زیادی که بر سر حضرت محمد صلی الله علیه و آله آمد.) بعد از آنکه بلاهائی از دست شجاعان کشید و از گرگهای عرب و از سرکشان اهل کتاب هرگاه که آتش جنگ برافروختند خدا خاموشش فرمود.
یا هر هنگام که شاخ شیطان سر برآورد. یا اژدهائی از مشرکین دهان باز کرد. رسول خدا صلی الله علیه و سلم برادرش را در کام اژدها و گلوگاه آن افکند و او هم بر نمی گشت تا آنکه فرق سر آنان را پایمال شجاعت خود می گردانید و آتش آنها را به آب شمشیرش خاموش کرد.
فرسوده ی تلاش در راه خدا ،
کوشیده در امر خدا ،
نزدیک به رسول خدا ،
سروری از اولیاء خدا،
همواره دامن به کمر زده، نصیحت گر، تلاشگر و کوشش کننده و شما در این هنگامه در خوشی زندگی می کردید.
در مهد امن متنعم می بودید و منتظر اینکه چرخ، گردش را بر علیه ما آغاز کند و گوش به زنگ اخبار بودید. هنگام کارزار عقب گرد می کردید و به هنگام نبرد فرار می نمودید. و هنگامیکه خدا برای پیامبرش خانه ی انبباء( بهشت) و آرامگاه اصفیائ را برگزید، خار و خاشاک نفاق در شما ظاهر شد. جامه ی دین کهنه شد.
ساکت گمراهان به سخن درآمد و پست رتبه گان، با قدر و منزلت شدند و شتر ناز پرورده اهل بطلان به صدا در آمد و در خانه هایتان در آمد و شیطان سر خویش را از مخفی گاه خود بیرون آورد. ندایتان درداد. دید که پاسخگوی دعوت او هستید و برای آنکه فریب او را بخورید؛ آماده اید. خواست که قیام نمائید و دید که شما راحت و سبک این کار را می کنید. گرم و داغتان کرد و غضبناکتان و دید که آتشینید. پس داغ و نشان زدید بر غبر شترتان و بر آبی که سهم شما نبود وارد شدید، در حالیکه از عهد و قرار چیزی نگذشته بود و موضع شکاف زخم هنوز خیلی وسیع بود. دهن زخم هنوز به هم نیامده بود و پیغمبر هنوز به قبر سپرده نشده بود. برای عمل خود بهانه آوردید که از فتنه می ترسیدیم، ولی به راستی که در فتنه افتادید و راستی که جهنم محیط برکافران است.
خیلی دور بود این پیش افتادگی از شما و چطور این کار را کردید؟ به کجا روی می آورید، در حالیکه کتاب خدا در میان دست و پای شماست. مطالبش هویداست و احکامش درخشان است و علائم هدایت آن ظاهر و آشکار است و زواجر و نواهی آن دمبدم به چشم می آید و درخشان است و اوامرش واضح است ولی آن را پشت سر انداخته اید. آیا بی رغبتی به آن را می طلبید. یا به غیر قرآن حکم می کنید. به بدلی است برای ظالمان حکم مخالف قرآن و هر کس غیر از اسلام دینی را طلب کند از او پذیرفته نشده و در آخرت از زیانکاران خواهد بود. سپس آنقدر درنگ نکردید که این دل رمیده آرام گیرد و کشیدن افسار آن سهل گردد. پس آتش گیره ها را افروخته تر می کردید و دامن به آتش می زدید تا اتش را شعله ور کنید. برای اجابت کردن بانگ شیطان گمراه آماده بودید و برای خاموش نمودن انوار دین روشن خدا و از بین بردن سنن پیامبر برگزیده خدا، به بهانه کف، شیر را زیر لب پنهان می خورید و برای خانواده و فرزندان او در پشت تپه ها و درختان کمین گرفته و راه می رفتید و ما باید شکیبائی کنیم بر صدمه هائی از شما که مثل خنجر بران و فرو رفتن سنان در میان شکم بر ما وارد می شود و شما اکنون گمان می برید که برای ما ارثی نیست.
آیا حکم جاهلیت را می طلبید؟ آیا برای گروه اهل یقین چه حکمی بالاتر و بهتر از حکم خداست؟ ایا نمی دانید؟ در حالیکه برای شما مانند آفتاب درخشان واضح است که من دختر اویم!. ای مسلمانان آیا سزاوار است که ارث پدرم را از من بگیرند.
ای پسر قحافه!
آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟! عجب امر تازه و زشتی آورده ای؟ آیا دانسته و به عمد کتاب خدا را ترک کرده و پشت سر می اندازید؟ آیا قرآن نمی گوید:
نسلیمان از داود ارث برد و در آیه ی دیگر آنجا که خبر زکریا را بازگو می کند، زکریا عرض کرد: پروردگارا مرا فرزندی عنایت فرما تا از من و آل یعقوب ارث برد.
و فرموده خویشاوندان رحمی اولی به یکدیگرند و فرموده: خدای تعالی به شما درباره ی اولاد وصیت می فرماید که برای پسر دو برابر بهره ی دختر است.
و می فرماید: یعنی هنگامی که مرگ یکی از شما فرارسد بر شما نوشته شده است اینکه وصیت کنید برای والدین و نزدیکان، حکمی است حق برای متقیان و شما گمان می برید که مرا بهره ای نیست و سهمی از ارث پدرم ندارم؟
آیا خدا شما را مخصوص آیه ای فرمود که پدرم را از آن بیرون کرده؟ آیا آنکه می گوئید اهل دو کیش از یکدیگر ارث نمی برند؟ و یا من و پدرم را اهل یک کیش نمی دانید؟ و یا شما به خصوص و عموم قرآن از پدرم و عموزاده ی من داناترید؟
اینک این تو و این شتر، شتری مهارزده و رحل نهاده شده برگیر و ببر، با تو در روز رستاخیز و حشر ملاقات خواهد کرد. چه نیکو داوری است خدا و نیکو دادخواهی است محمد صلی الله علیه و آلی و چه خوش وعده گاهی است قیامت. در آن ساعت و آن روز اهل باطل زیان می برند و آن وقت دیگر ندامت و پشتیبانی شما را سودی نرساند و برای هر خبری قرارگاهی است پس خواهید دانست که عذاب خواری افزا بر سر چه کسی فرود خواهد آمد و عذاب همیشگی بر چه کسی حلول خواهد نمود.
آنگاه رو به سوی انصار کرده و چنین فرمود:
ای انجمن نقباء و بازرسان!
ای بازوان ملت!
ای حافظان اسلام!
این ضعف و غفلت در مورد حق من از چیست؟ و این سهل انگاری از دادخواهی من چرا؟ آیا پدرم رسول خدا صلی الله علیه و سلم نمی فرمود: باید حرمت هر کس در مورد فرزندان او حفظ شود. چه به سرعت مرتکب این اعمال شدید و چه باعجله این بز لاغر شده آب از دهان و دماغ او فرو ریخت( مثلی است). در صورتیکه شما را طاقت و توان بر آنچه درراه آن می کوشیم هست و نیرو برای حمایت من در این مطالبه و قصدم هست.
آیا می گوئید که محمد صلی الله علیه و آله مرد؟ درست است که: این مصیبتی است بزرگ ، مصیبتی است در نهایت وسعت ، شکاف آن سر باز و بسی فراخ است و درز دوخته شده شکافته شد. زمین سراسر بر اثر غیاب او تاریک گردید و ستارگان بی فروغ گردیدند، آرزوها به ناامیدی گرائید، کوهها از جا فروریخت، حرمت حریم پامال شد و احترامی برای کسی پس از وفات او باقی نماند. پس این مصیبت به خدا بزرگترین پیش آمد بود و مصیبت بزرگ بود که بلیه و پیش آمدی مانند آن نیست و بلای جانگدازی در این دنیا به پایه ی آن نمی رسد.
کتاب خدا آن را آشکار کرده همان قرآن که در خانه هایتان، در مجالس شبانه و روزانه تان، آرام و یا بلند و با صوت، با تلاوت و خوانندگی آنرا می خوانید. این بلائی است که پیش از این هم به انبیاء و رسل وارد شده بود. حکم حتمی است و قضائی است قطعی. آری این ایه برای شما پیشاپیش موضوع موت پیامبر را خبر داده است: محمد صلی الله علیه و آله نیست مگر پیامبر که پیش از وی پیامبران دیگری درگذشتند پس اگر او بمیرد و یا کشته گردد به عقب برمی گردید و آن کس که به عقب برگردد به خدا زیانی نمی رساند و خدا شکر کنندگان را پاداش خواهد داد.
ای پسران قیله( قیله مادربزرگ اوس و خزرج بود)!
آیا من نسبت به میراث پدرم مورد ظلم واقع شوم؟ در حالیکه مرا می بینید و سخن مرا می شنوید و دارای انجمن و اجتماعید. صدای دعوت مرا همگان می شنوید. از هر جهت آگاهی از حال من دارید و دارای نفرات و ذخیره اید، دارای ابزار و قوه اید، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست. صدای دعوت من به شما می رسد ولی جواب نمی دهید؟ و ناله و فریادخواهی من به گوشتان می رسد ولی دستگیری نمی کنید و یاری نمی نمائید؟ در حالیکه شما به شجاعت و جنگاوری معروفید و به خیر و سلاح معروفید. شما برگزیدگانی بودید که انتخاب می شدید و انتخاب شوندگانی که برگزیده شدید، با عرب پیکار کردید و تحمل رنج و زحمت نمودید، با امتها به رزم بر خاستید، با پهلوانان به نبرد برخاستید، همواره فرمانده بودید و شما همیشه فرمانبر بودید یعنی ما امر می کردیم و شما تسلیم امر ما بودید، تا آسیای اسلام به گردش افتاد. پستان روزگار به شیر آمد و نعره های شرک آمیز خاموش شد و دیگ طمع و تهمت از جوش افتاد و آتش کفر خاموش شد و دعوت ندای هرج و مرج آرام گرفت و نظام دین کاملا ردیف شد. پس چرا بعد از اقرارتان ایمان را حیران شدید؟ و چسان پس از آن مرحله آشکار همکاری خود را نهفته کردید؟و بعد از آن پیش قدمی،عقب نشستید؟ و بعد از ایمان شرک آوردید؟ در حالیکه قرآن می فرماید:
آیا نمی جنگید با گروهی که عهد شکستند و خواستند رسول خدا را اخراج کنند با آنکه آنان جنگ را آغاز نمودند، آیا از آنان هراس دارید در حالیکه خدا سزاوارتر است که از او بهراسید اگر که مومنید.
به هوش باشید که من می بینم به تنبلی و تن آسائی همیشگی دل نهاده اید و آنکس را که سزاوارتر به قبض و بسط امور بود از زمامداری دور کرده اید. با راحت باش خلوت کرده اید و از تنگنای زندگی سخت به فراخنای آن رسیده اید. در اثر آن آنچه را که حفظ کرده بودید از دهان بیرون افکندید و آنچه را که فرو برده بودید استفراغ کردید، پس بدانید اگر شما و هر که در زمین است کافر شوید خدای تعالی بی نیاز از همگان و ستوده است. بدانید آنچه من گفتم با معرفت کامل بود به سستی که در خوی شما پدید آمده و آشنائی که قلب شما با بی وفائی و خیانت حاصل نموده است و لیکن اینها جوشش دل اندوهگین است و بیرون ریختن خشم و غضب و آنچه که روانم نمی تواند تحمل کند و جوشش و برون ریزی از سینه ام و پیش افکندن حجت و دلیل و برهان بود. پس خلافت را بگیرید ولی بدانید که پشت این شتر خلافت زخم است و پای آن تاول کرده و سوراخ است. عار آن باقی است و نشان از غضب خدا دارد و ننگ ابدی و هر که آن را بگیرد فردا به آتش فروزان خدا که بر قلبها احاطه می یابد خواهد رسید. آنچه می کنید در برابر خشم خداست به همین زودی آنانکه ستم کردند خواهند دانست که به کدام بازگشتگاهی باز خواهند گشت و من دختر آنکس هستم که شما را از در پیش بودن عذاب دردناک خبر داد، پس شما هر چه خواهید بکنید و ما هم کار خود ر می کنیم و شما منتظر بمانید که ما هم منتظر خواهیم ماند.
آنگاه ابوبکر پاسخ داد و گفت:
ای دختر رسول خدا! همانا پدر تو بر مومنین عطوف و کریم و رئو ف و رحیم بود و بر کافران عذاب و عقاب عظیم. اگر نسب او را بسنجیم یقینا وی را پدر تو نه پدر دیگر زنان خوهیم یافت و وی را برادر شوهر تو و نه دیگر دوستان خواهیم یافت. پدرت وی را( شوهر تو را) بر هر دوستی و خویشی برتری داد و شوهر تو نیز پدر را در هر کار بزرگی مساعدت کرد. شما را دوست نمی دارد مگر هر سعادتمندی و دشمن نمی دارد شما را مگر هر بدکاری زیرا که شما خاندان پاک رسول خدا هستید و برگزیده ی نجیبان جهان شما ما را به خیر راهنمایان بودید و به سوی بهشت راهای روشن و تو به خصوص ای برگزیده ی زنان و دخت برترین پیامبران در گفتارت راستگویی و در عقل فراوانت بر دیگران پیش قدمی، هرگز از حقت بازداشته شده نخواهی بود و در راست گوئی تو بازدارنده ای نخواهد بود و به خدا قسم من قدمی از رای رسول خدا صلی الله علیه و سلم فراتر نگذاشتم و جز به اذن او اقدام نکردم و پیشرو قبیله به قوم و خویشان خود دروغ نمی گوید. من خدا را گواه می گیرم و خدا بر گواهی دادن من کافی است. من از پیامبر خدا شنیدم که می فرمود:
ما گروه پیامبران دینار و درهم و خانه و مزرعه ای به ارث نمی گذاریم ما فقط کتاب و حکمت و علم و نبوت به ارث می گذاریم و آنچه ما به عنوان طعمه و وسیله ی تغذیه داریم به عهده ی ولی امر بعد از ماست که هر گونه بخواهد درباره اش حکم نماید. و ما آنچه را که تو در طلب آن هستی در مصرف خرید اسب و اسلحه قراردادیم تا مسلمانان با آن کارزار کنند و با کفار جهاد نمایند و با سرکشان بدکار جدال نمایند و این کار را به اتفاق همه مسلمانان نمودم و تنها دست به این کار نزدم و در رای و نظری که نزدم موجود بود مستبدانه عمل نکرد. اینک این حال من و این مال من است برای تو و در اختیار توست. نه از تو دریغ و مضایقه شده و نه برای کسی دیگر ذخیره کرده می شود که توئی سرور بانوان امت پدر خود و درخت بارور و پاک برای فرزندان خود هستی. انکار فضائلی که مجموعه ی آن خاصه ی توست نخواهد شد و از شاخه و ساقه ی تو کس نمی تواند فرو نهد. حکم تو نافذ است در آنچه من مالک آنم آیا تو خود می پسندی که من در این موضوع خلاف گفته ی پدرت صلی الله را عمل کنم.
حضرت فاطمه سلام الله علیه فرمود:
سبحان الله! پیامبر اکرم از کتاب خدا رویگردان نبود و مخالف احکام قرآن کریم حکمی نمی فرمود پیوسته او پیرو قرآن بود و در فضا و پشت سوره های آن می پیمود( هرگز از قرآ، تخطی نمی نمود). آیا می خواهید علاوه بر غدر و مکر چیزی هم به زور به او ببندید؟ این کار بعد از وفات او شبیه است به آن آدمها که برای هلاک او در زمان حیاتش گسترده شد. اینک این کتاب خدا بین من و شما حکم عادل؛ و ناطق قطعی به حق من و باطل است که؛ می گوید: زکریا از خدا خواست به من فرزندی عطا فرما که از من و آل یعقوب ارث برد و باز می فرماید: سلیمان از داود ارث برد. خداوند متعال بیان روشن در آنچه از سهمیه ها قرارداده و از فریضه ها و سهمیه ی میراث و آن بهره هائی که از برای مردان و زنان مقرر فرموده بقدر توضیحات کافی داده؛ که بهانه های اهل باطل را برطرف نموده و مجال گمان و شبهه برای احدی تا قیامت باقی نگذارده است. نه چنین است بلکه( کلام خود را آیه ی قرآ، انجام می رسانند؛ یعقوبی که مصیبت زده است و یوسفش را از دست داده گوید) گرگ او را نخورده ولی هواها و ساخته های نفسانی شما برای شما راهی پیش پایتان نهاده پس مرا صبر باید صبری جمیل و خدا بر آنچه اظهار می کنید و یاور ماست.
ابوبکر پاسخ می دهد:
ابوبکر پاسخ می دهد: خدای راست گفت و رسول او نیز راست گفت و دختر پیامبر نیز راست گفت. تو معدن حکمتی و مرکز هدایت و رحمت و پایه ی دین و آئینی و سر چشمه ی حجت و دلیلی. سخن حق ترا دور نمی افکنم و سخن ترا انکار نکرده و بر آن عیجبجوئی نمی کنم. اینک این مسلمانان حکم بین من و تو این قلاده ای که به گردن آویخته ام، آنان به گردنم انداخته اند و به اتفاق ایشان آنچه گرفته ام نه بر خویشتن بزرگ بینی دارم و نه خود رایم و مستبد و نه آنچه برداشته ام برای خود برداشته ام و ایشان همگی بر آنچه گفته ام شاهد و گواهند.
آنگاه حضرت صدیقه ی طاهره سلام الله علیها به سوی مردم توجه کرده و فرمود:
ای مردمان! که برای شنیدن حرف بیهوده شتابانید و کردار زشت زیان آور را نادیده می گیرید، آیا در قرآن نمی اندیشید یا آنکه بر دلها مهر زده شده؟ نه بلکه آنچه از اعمال زشت انجام داده اید تیرگی بر دلهای شما زده است و گوش ها و چشمهایتان را فرا گرفته است. بسیار بد مآل اندیشی کردید و آیات قرآن را تاویل نمودید و بد راهی به او نشان دادید و بد معاوضه کردید. به خدا قسم تحمل این بار برایتان سنگین و عاقبت آن برایتان پر از زر و بال خواهد بود و وقتی که پرده برای شما برداشته شود و زیانهای این امر برایتان روشن گردد و آنچه را که حساب نمی کردید بر شما آشکار گردد. آنجاست که اهل باطل زیانکار گردد.

* ذکر بینه از قرآن برای ارث
آیا چنین پنداشتهاید که ما را ارثی نیست؟ آیا از دستورات دوران جاهلیت پیروی میکنید؟ کیست که از خداوند بهتر حکم کند برای گروهی که باور دارند. آیا نمیدانید؟ برای غاصبان فدک مانند خورشید درخشان، واضح است که من دختر پیامبرم و باید از او ارث ببرم.
ای مسلمانان! من باید برای گرفتن ارثم مغلوب شوم؟!
ای پسر ابی قحافه (ابوبکر) آیا در کتاب خداوند آمده که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم نبرم؟! حقا که سخن ناروایی گفتهای! آیا عهد کتاب خدا را کنار گذاشته، پشت سرتان انداختهاید در آنجا که گوید «و سلیمان از داود ارث برد .و آنجا که داستان یحیی بن زکریا را بازگو می کند که میفرماید« پروردگارا از سوی خودت جانشینی به من ببخش که از من و خاندان یعقوب ارث ببرد و آنجا که میفرماید «بعضی از خویشان بر بعضی دیگر در کتاب خدا مقدم هستند»
و نیز آنجا که میفرماید «خداوند شما را درباره فرزندانتان سفارش میکند که پسر دو برابر دختر ارث ببرد» و یا فرمود «اگر مالی را بهجای گذارد، به طور شایسته برای پدر و مادر و نزدیکانش وصیت کند و این حقی است بر پرهیزکاران.» .
آیا گمان کردهاید که مرا از پدرم نصیبی نیست و ارثی نمیبرم و اصلا خویشاوندی بین ما نیست؟! آیا برای شما آیهای اختصاصی آمده که پدرم از آن خارج است؟ یا میگویید اهل دو ملت مختلف از یکدیگر ارث نمیبرند و من و پدرم اهل یک ملت و آئین نیستیم؟! آیا شما از پدرم و پسر عمم،علی، به عام و خاص قرآن داناترید؟ پس این شما و این فدک، همچون شتر مهارشده و زین کرده!، یکدیگر را در روز حشر خواهیم دید.
پس چه خوب داوری است خداوند، و چه خوب بزرگ و پیشوایی است محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ،و چه خوب وعده گاهی است قیامت، که در آن روز نتیجه زیانبار عمل خود را خواهید دید، ولی پشیمانی سودی ندارد و برای هر خبری جایگاهی است و بهزودی خواهید دانست که بر چه کسی عذاب خوارکننده فرود اٌمده و شکنجه پایدار وارد میشود.
* احترام به فرزندان رسول خدا
آنگاه فاطمه (علیهاالسلام) به سوی انصار نظر افکنده فرمودند: ای گروه جوانمردان و ای بازوان دین و یاران اسلام! این چه چشمپوشی و سهلانگاری است که در حق من روا میدارید و نسبت به ظلمی که به من میشود در خواب غفلتید؟! آیا پدرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نمی فرمود: هر انسانی در فرزندانش حفظ میشود؟ (یعنی اگر میخواهید جانب کسی را محترم بشمارید بعد از او به فرزندانش احترام کنید.) چه زود این عمل را انجام دادید؟ دست مرا از فدک کوتاه نمودید؟ و برای امری که وقت آن نشده شتابان شدید؟ ای گرده انصار! شما را قدرت و طاقت این هست که خواسته مرا برآورده کنید.
آیا می گویید محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) مرد و رفت و دیگر خبری نیست؟ نه، این امر بزرگی است که شکافش گسترش مییابد و رخنهاش بازتر میگردد و پیوستگیهایش از هم میگسلد.
و کم کم به قهقرا و جاهلیت برمیگردید آری زمین در غیبت او تاریک و ستارگان در مصیبتش گرفته و آرزوها نومید و کوهها فرو هشته و حریم او بیارزش و حرمت او زایل گردید. پس به خدا قسم این است آن بلای بزرگ و مصیبت عظمی که مانندش نیامده و نازل نگشته است.
* عمل به قرآن بعداز پیامبر
این کتاب خداست که هر صبح و شام بر در خانههای شما فریاد میزند و با آواز بلند و تلاوت و فهماندن آن اعلان میدارد که انبیاء قبل هم میمردند و این حکم الهی و قضاء حتمی بر آنها هم وارد میشد؛ آنجا که میفرماید: « و ما محمد الارسول. . . » محمد نیست مگر فرستادهای که بیش از او نیز فرستادگانی آمدهاند و گذشتهاند. آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به دوران جاهلیت گذشته خود برمیگردید؟ و هر کس به گذشته خود برگردد، (از دین خارج گردد) هرگز زیانی به خداوند نیاورد و به زودی خداوند پاداش سپاسگزاران را خواهد داد.
* طلب یاری از مردم
ای وای از گروه اوس و خزرج! آیا میراث مرا ببلعند در حالی که شما را میبینم و صدای شما را میشنوم و شما با هم جمع و پیوستهاید؟! این درخواست من است که شما را فرا گرفته و این خبردادن من است که شما را شامل شده (و من از شما یاری میطلبم.)
شما دارای افراد زیاد و قدرت فراوانی هستید و سلاح جنگی و تجهیزات در دست شماست! درخواست من به شما میرسد ولی جواب نمیدهید و فریاد من به گوشتان میرسد ولی به فریادم نمیرسید؛ در حالیکه شما به استقبال دشمن در جنگها معروفید و شما را به خیر و صلاح میشناسند.
شما برگزیدگان و منتخب جامعهاید، با اعراب جنگیدهاید و رنج و تعب بسیاری متحمل شدهاید.
شما با گروههای زیادی درگیر شدهاید و بدون هیچ ضعفی، شجاعان را دفع کردهاید. ما فرار نکردیم و شما هم فرار نکردید. هر چه را که ما امر کردیم پذیرفتید تا به دست ما اهل بیت، سنگ آسیای اسلام به چرخش درآمد و نتایج و بهرههایش زیاد شد.
بینی شرک به خاک مالید و طغیان تهمتها فرو نشست و آتش کفر به خاموشی گرایید؛ آشوب فتنهها آرام و نظام دین منسجم گردید. پس شما چرا بعد از روشنی راه بیراهه رفتید و چرا حق را پنهان کردید، بعد از اینکه اٌشکار شده بود و چرا عقب گرد کردید و بعد از ایمان مشرک شدید.
آیا شما با مردمی که پیمان خود را شکسته و برای بیرون کردن پیامبر تصمیم گرفتهاند، نمیجنگید با آنکه آنها اول جنگ را شروع کردهاند؟ آیا از آنان میترسید در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید اگر ایمان آورده باشید؟ (یعنی چرا وقتی این گروه غاصب خلافت، پیمان خود را شکستند و به عهدی که درباره امیرالمومنین (علیه السلام) با رسول خدا داشتند وفا نکردند، شما با آنها نمیجنگید و از امیرالمومنین دفاع نمیکنید؟)
آگاه باشید من شما را چنین میبینم که به رفاه طلبی و زندگی راحت متمایل گشته و آن کس که برای زمامداری سزاوار است دور ساخته و به راحتی و آسایش روی آورده و خود را از ضیق و تنگی نجات دادهاید.
پس آنچه را که فرا گرفته بودید کنار گذاشته و آنچه آشامیدنش آسان بود، بیرون ریختید. پس اگر شما و تمامی کسانی که در روی زمین زندگی میکنند کافر شوند،بدانید که خداوند بینیاز و ستوده است.
* اتمام حجت با مردم
آگاه باشید آنچه را گفتم با آگاهی نسبت به شما است که شما انگیزه یاری ندارید و نیرنگ و فریب، دلهایتان را فرا گرفته است؛ ولیکن این سخنان خروشی بود که از جان برآمد و آهی بود که از خشم برخاست، کاسه صبر لبریز، و عقدههای سینه باز و حجت بر شما تمام شد. پس این شما و این شتر خلافت! لجامش را محکم بگیرید و بتازید. اما بدانید پشتش زخمی و پایش لنگ و عار و ننگش همیشگی است. نشان خشم الهی بر آن خورده و عیبش ابدی است.
خلافتی که به آتش برافروخته الهی پیوسته، آتشی که بر دلها احاطه کند؛ در حالی که کلیه اعمال شما در پیش چشم پروردگار است و به زودی ستمگران خواهند دانست که در چه جایگاهی رجوع میکنند. من دختر پیامبر شمایم که شما را از عذاب سخت آینده بیم داد. پس هر چه میخواهید بکنید. ما هم کار خودمان را میکنیم و منتظر باشید که ما هم منتظریم.
چوناینخطبه، بطوریکهدر ذیلاشارهمیشود، با سندهایمتعددیاز معصوم(ع) و یا تالیمرتبهمعصوم، حضرتزینبـ صلواتالله علیها ـ نقلشده، مفاد آنبر ما حجتاست؛ اگرچهبهعنوانخطابهایراد شدهاست. بنابراینباید نظریبهسند آننماییمو آنگاهبرایروشنشدنمعنایخطبه، مختصریاز تاریخفدکو هدفاز تعقیبآنرا بیانکنیم.
ابوبکر جوهری، عالم، محدث، ماهر در ادبیات، پرهیزکار و مورد وثوقاست؛
1 ـ جوهریاز محمد بنزکریا از جعفر بنمحمد بنعمارهاز پدرشاز حسنبنصالحبنحیاز دو تناز اهلبیتبنیهاشماز زینبدختامیرالمؤمنیناز مادرشصدیقه طاهرهـ صلواتالله علیهمـ .
2 ـ جوهریاز جعفربنمحمد بنعمارهاز پدرشاز جعفر بنمحمد بنعلیبنالحسینـ صلواتالله علیهمـ .
(س) ـ جوهریاز عثمانبنعمرانفجیعیاز نائلبننجیحاز عمر بنشمر از جابر جعفیاز ابیجعفر محمدبنعلی(امامباقر) ـ صلواتالله علیهمـ .
4 ـ جوهریاز احمدبنمحمد بنیزید از عبدالله بنحسن، معروفبهعبدالله محضبنفاطمهبنتالحسینو ابنالحسنالمثنی.
علیبنعیسیاربلیاز بزرگانعلمایامامیهدر کشفالغمهاینخطبهرا از کتابسقیفهجوهرینقلنمودهو چنینگفتهاست: منخطبهرا از کتابسقیفهتألیفاحمدبنعبدالعزیز جوهرینقلمیکنمو
مسعودینیز در کتابمروجالذهببهخطبهاشارهنمودهاست. ابوالفضلاحمد بنابیطاهر از دانشمندانعصر مأمونعباسیمتولد سال204 نیز در کتاببلاغاتالنساء آنرا بهچند سند روایتکردهاست.
1 ـ راویمیگوید منبا ابوالحسینزید بنعلیبنالحسین(ع) در مورد گفتگویفاطمهـ صلواتالله علیها ـ با ابوبکر هنگامیکهحضرترا از تصرّففدکبازداشت، مذاکرهکردمو گفتم: عامهدر مورد اینخطبهسخنیدارند و آنایناستکهمیگویند : اینخطبهانشایابوالعینا استو ربطیبهصدیقه طاهرهـ صلواتالله علیها ـ ندارد زید در پاسخگفت : منخود بزرگانخاندانابیطالبرا میدیدم کهاینخطبهرا از پدرانخود نقل
2 ـ اینخطبهرا حسنبنعلواناز عطیهعوفیو او از عبدالله بنالحسناز پدرشنقلکردهاست.
مؤلفبلاغاتالنساء از قولراوینقلمیکند کهزید گفت: چگونهروا نمیدارند اینسخنفاطمه(س) باشد در صورتی
3 ـ جعفر بنمحمد کهدر مصر استو او را در رافقهدیدمکهاز پدرشاز موسیبنعیسیاز عبیدالله بنیونساز جعفر احمر از زیدبنعلیبنحسیناز عمهاشزینبدختر امیرالمؤمنینعلیبنابیطالبـ صلواتالله علیهمـ حدیثکرد.
ابوالفضلاحمد بنابیطاهر میگوید
اینخطبهاز طریقخاصه، سید مرتضیدر کتابنفیسشافیبهدو طریقنقلفرمودهاست:
1 ـ ابوعبدالله محمد بنعمرانمرزبانی(نقلشدهاز مشایخمفید بوده است) از محمدبناحمد کاتباز احمدبنعبیدالله نحویاز زنادیاز شرقیبنقطامیاز محمدبناسحاقاز صالحبنکیساناز عروهاز عایشه.
2 ـ بهتحویلسند مرزبانیاز احمد بنمحمدبنمکیاز محمد بنقاسمیمانیاز ابنعایشه(ابوعبدالرحمنعبیدالله بنمحمدبنحسینتیمی).
ابنطاوسدر کتابطرائفقسمتیاز خطبهرا کهدر احتجاجطبرسیاستاز شیخاحمد بنشفروة در کتابفائقاز شیخحافظثقة و معظم(نزد عامه) احمد بنموسیمردویهاصفهانیاز کتابمناقبویاز اسحاقبن عبیدالله بنابراهیماز شرقیبنقطاماز صالحبنکیساناز زهریاز عایشهروایتکردهاست.
شیخصدوق، محمد بنعلیبنبابویه(متوفی371 ه.. ق) روایتکردهمیگوید : خبر داد ما را علیبنحاتماز محمد بناسلماز عبدالجلیلیاقطانیاز حسنبنموسیخشاباز عبدللهبنمحمد علویاز رجالییا قطانیاز حسنبنموسیخشاباز عبدللهبنمحمد علویاز رجالیاز اهلبیت(ع) از زینبدختر امیرالمؤمنین(ع) از فاطمه(س).
با تحویلسند ویهمچنینمیگوید : خبر داد ما را علیبنحاتماز محمدبنعمیر از محمد بنعمارة از محمد بنابراهیممصریاز هارونبنیحییناشباز عبیدالله بنموسیبنعیسیاز عبیدالله موسیمعمریاز حفصاحمر از زیدبنعلیبنالحسینشهید از عمهاشزینبدختر امیرالمؤمنین(ع).
با تحویلسند، قسمتیرا در عللالشرایعکهمتضمنبیانفلسفهتشریعاحکاماستاز ابنالمتوکلاز سعدآبادیاز برقیاز اسماعیلبنمهراناز احمد بنمحمدبنجابر از زینب(س) روایتکردهاست.
مفید در مجالسابیاتیرا کهدر خطبه مذکور استبا سند زیر نقلمیکند
جعانیاز محمد بنجعفر حسنیاز عیسیبنمهراناز یونساز عبدالله بنمحمد بنسلیمانهاشمیاز پدرشاز جدشاز زینبدختر امیرالمؤمنینعلیبنابیطالبـ صلواتالله علیهمـ میگوید: همینکهفرمانابوبکر بر غصبفدکو عوالیصادر شد. ـ فاطمهصلواتالله
قد کانبعدکأنباء وهنبثة لو کنتَ شاهدها لمتکثر الخطب
پساز تو خبرها و حادثههاییرویداد کهاگر حاضر بودیکار بهاینجا نمیکشید.
بدینسانمیبینماحدیاز دانشمندانامامیهو عامهاشکالیبهسند روایتنکردهاند؛ مگر اینکهمعاندینیاز دشمناناهلبیتآنرا بهابوالعینا محمدبنقاسماهوازیبصرینسبتدادهاند. از شرححالویچنینبهدستمیآید کهیکیاز دانشمندانعلمادبیاتعرببیشنبودهو مایهایجز ادبیاتعربنداشتهاست. یکادیبچگونهقدرتدارد کهدر مسائلپیچیده الهیاتو نبوتو فلسفهو شرایعاحکامو احتجاجقرآنچنینسخنیایراد کند؟!
اما عناد را چارهاینیست. معناییفطریتر و روشنتر در درکعقلیاز مسئلهخداشناسینیست؛ ولیوقتیکهانساناز طریقانصافخارجشد و راهعناد را پیمود، مسائلروشنرا انکار میکند. بهراستیانسانباید بهخدا پناهبرد کههیچگاهاز طریقانصافخارجنشود. بعضیاز دعاها بهایننکتهاشارهدارند پروردگارا! ایقادریکهعالَمهستیرا آفریدیو زیر سایه قدرتخود پرداختی!
واضحاستکهبرایاینجهان، آفریدگاریهست؛ ولیایندرکدر صورتیاستکهعقل، از راهانصافخارجنشود؛ و گرنهکسیکهمعاند استبا هیچدلیلینمیتواناو را قانعساخت.
علاوهبر این، سید مرتضیعلمالهدی، کهمنکر حجیتخبر واحد استـ بهاینمعنا کهمدعیاستدلیلقطعیبر حجیتنوعیآننداریمـ در کتابشافی، در اثباتامامتو وصایت، در رد مغنیالحجاجتألیفقاضیعبدالجبار معتزلیبهخبر واحدیکههمراهبا قرائنقطعیو مفید علمباشد، استدلالو احتجاجکردهاستو حالآنکهطبقنظریهخود، نمیبایستاستدلالکند؛ چونخبر واحد است.
معلوممیشود کهقرائنقطعیدر اینمورد وجود داشتهاستکهبر مدعایخود استدلالنمودهاست. اعتبار اینخطبهنیز بهجهتنقلمشایخامامیه(بهویژهسید علمالهدی) و دانشمندانعامه، موجبحصولدرجه اعلایاطمینانبهاینخطبه شریفاست.

خطبه فدک از جملهخطبههایمشهوریاستکهعامهو خاصهبا سندهایمعتبر از صدیقه کبریـ صلواتالله علیها ـ روایتکردهاند.خطبه فدک، رمز قیامیتاریخیاستکهاز حدود حجاز گذشتهو پایهریز حکومتجهانیمیباشد. فدک، انقلابیاستکهتاریخپساز خود را تشکیلخواهد داد.
سند خطبه:
خطبه مزبور از جملهخطبههایمشهوریاستکهعامهو خاصهبا سندهایمعتبر از صدیقه کبریـ صلواتالله علیها ـ روایتکردهاند. از جملهاحمدبنعبدالعزیز جوهریدر تألیفخود بهنامسقیفهو فدکـ بنابر نقلابنابیالحدید در شرحنهجالبلاغهـ از آنیاد کردهو ابنابیالحدید، نامبردهرا چنینمعرفیمینماید: بطوریکههمه محدثانعامهاو را بهنیکیستودهاند و همه مصنفاتاو و دیگرانرا از او روایتکردهاند. بر اساسگفته ابنابیالحدید، جوهریبهچهار طریقاینخطبهرا روایتکردهاست: این، نسخهایقدیمیاستکهدر سال322 بر مؤلفقرائتو تصحیحشدهکهبا سندهایمختلفروایتکردهاست. (مراد سندهایمذکور است). میکردند و نیز مناینخطبهرا از پدرمعلیبنالحسین(ع) بهترتیباز فاطمه (س) حدیثمیکنمعلاوهبر اینکههمینخطبهرا بزرگانشیعهروایتکردهو بهیکدیگر تدریسمیکردند؛ قبلاز آنکهجدّ ابوالعینا متولد شود. کهحاضرند بزرگترینسخنرا بهعایشهنسبتدهند؛ اما در نسبتدادناین خطبهبهجدهامتردید میکنند؟ ایننیستمگر عداوتیکهبا ما اهلبیتدارند. : منهمه اینحدیثرا فقطنزد ابیحفاندیدم. علیها ـ مأیوسبهسویقبر پدر برگشت؛ خود را بر رویقبر انداخت؛ تظلم نمود؛ گریهکرد و در آخر اینابیاترا خواند: تمامجهانهستیبهترینگواهاستکهجز تو خدایینیستو عقلمنصف هرگز نمیتواند وجود تو را انکار کند.
فدکدر تاریخ
فدکسرزمینغلهخیزیدر حجاز استو فاصلهآنتا مدینهیکصد و چهلکیلومتر است. خیبر سرزمینیهودینشینبود. تا اینکهدر سالهفتم هجریبهعلتترسیکهبعد از فتحخیبر از مسلمانانداشتند نصفیا همه آنرا با رسولاکرم(ص) صلحکردند. و از آنتاریخبهملکخاصرسولگرامی(ص) درآمد؛ زیرا مسلماناندر بهدستآوردنفدکپیکاریننمودهبودند و خداوند متعالهمدر قرآنفرمودهاست: هر چهخدا از اموالاهالیدهکدهها برگرداند و بخشید، ـ «ما أَفاءَ اللهُ عَلیرَسُولهمنْ أَهْلالقُریفَللّهوَ للرِّسُولوَ لذیالقُرْبی...» حشر (ص)5، آیه 6 .
اینآیهبا صراحتبیانمیکند کهفدکبهملکطلقرسولاکرم(ص) در آمد و همه مذاهباسلامیدر اینموضوعاتفاقنظر دارند.
در مسند احمد بنحنبلدر بابصله رحماز ابوسعید خدرینقلشدهاست: وقتیکهآیه «و آتذالقربیحقّه» نازلگردید، نبیاکرم(ص) فرمود : «یا فاطمة! لکفدک»، (ایفاطمه! فدکاز آنتوست.) بر اساساینروایت، فدکبهملکزهرایاطهر ـ صلواتالله علیها ـ در آمد.
خلیفه اولآنرا از تصرفزهرایمرضیه(ع) در آورد و از جمله اموالعمومیو ثروتملیاعلامکرد. خلیفهدومدر زمانخلافت، فدکرا بهورثه رسولخدا (ص) داد و عثماندر ایامخلافتشآنرا بهمروانبنحکمواگذار کرد.
تاریخ، بعد از آنتصریحیدر مورد سرگذشتفدکندارد. مسلماستکهامیرالمؤمنین(ع) در دورانخلافتعثمانآنرا از چنگمرواندرآورد، تا خلافتبهمعاویهرسید و او نیز آنرا سهقسمتکرد : یکثلثرا بهمروانبنحکمو ثلثدومرا بهعمر بنعثمانو ثلثسومرا بهفرزندشبخشید. پساز آنکهخلافتبهمروانبنحکمرسید همهرا از آنخود کرد و عمر بنعبدالعزیز فدکرا بهفرزندانفاطمه(س) برگرداند. او نامهایبهوالیخود در مدینهبهنامابوبکر بنعمر و بنحزمنوشتکهفدکرا بهصاحبانشیعنیفرزندانفاطمه(س) برگردان. ابوبکر بنعمرو نوشت: فاطمه(س) نسلزیاد دارد بهکدامیکاز آنانبازگردانم؟ در جوابنوشت: اگر منبهتو بنویسمگاویذبحکنحتماً از منسؤالمیکنیکهگاو رنگشچگونهباشد؟ بهمحضرسیدنایننامهفدکرا بهفرزندانفاطمه(س) کهاز نسلعلیبنابیطالب: هستند برگردان.
پساز انجاماینفرمان، بنیامیهعمر بنعبدالعزیز را ملامتکردند و گفتند تو برخلافعملشیخینرفتار کردیو در عمل، آنها را تخطئهکردی.
در تاریخاستکهاز کوفهبهسرپرستیعمر و بنقیسنزد عمر بنعبدالعزیز آمدهو او را در اینکار سرزنشکردند. ویدر جوابگفت:
انِّکمجَهلتمو عَلمتُ و نسیتمو ذَکرتُ؛ شما نادانهستید و منآگاه، شما فراموشکردهاید و منبهخاطر دارم. زیرا ابوبکر بنمحمد بنعمرو بنحزماز پدر و از جد خود روایتکرد کهرسولالله (ص) فرمود: فاطمة بضعةٌ منّییسخطُها ما یسخطُنی، و ترضینیما أرضاها؛ فاطمه(س) پارهتنمناست؛ آنچهاو را بهخشمآورد مرا نیز بهخشممیآورد و آنچهویرا خشنود گرداند مرا خشنود میگرداند. فدکدر ملکمروانبود، آنرا بهعبدالعزیز بخشید؛ و منو برادرانمآنرا از پدر ارثبردیم. سپسمناز برادرانمدرخواستکردمبهمنمنتقلکنند. بعضیاز آنها بخشیدند و بعضیفروختند تا همه فدکملکمنشد. مننیز چنینمصلحتدیدمکهآنرا بهفرزندانفاطمه(س) بازگردانم. آنها گفتند : حالکهچنینتصمیمیداریعایداتشرا واگذار کنو خود فدکرا نگهدار.
سپسیزید بنعبدالملکآنرا گرفتو در دستبنیمروانبود تا دولتشومآنها منقرضگردید.
پساز انقراضبنیامیهخلافتبهبنیعباسرسید. اوّلینخلیفه عباسیابوعباسسفاحآنرا بهعبدالله بنحسنبنحسنبنعلیبنابیطالببرگرداند. باز منصور دوانیقیآنرا از او پسگرفت. مهدیعباسیآنرا برگرداند. موسیبنمهدیدوبارهآنرا گرفت. فدکدر دستخلفایعباسیبود تا در دورانخلافتمأمونمجدداً بهفرزندانفاطمه(س) برگرداندهشد.
در سال210 مأموننامهایبهفرماندارشدر مدینه، قشمبنجعفر نوشت: امیرالمؤمنین(مأمون) بهسببموقعیتیکهدر دینخدا دارد و منصبخلافتی
فدکدر زمانمتوکلمجدداً از دستبنیفاطمهگرفتهشد و ویآنرا بهعبدالله بنعمر بازیار داد. در فدکیازدهدرختخرما بود کهرسولاکرم(ص) آنها را با دستمبارکخود کاشتهبود. عبدالله بنعمر، بشرانبنابیامیهثقفیرا بهمدینهروانهکرد تا آندرختها را قطعکند. او هممأموریتخود را انجامداد و در بازگشتفلج شد.
از اینتاریخمختصر و با مطالعهدر خطبهو مذاکراتیکهمیانصدیقه طاهره(س) و خلیفهرد و بدلشدهاستاستفادهمیشود کهآنچهبعضیخیالمیکنند کهفدکدهکدهیا مزرعه کوچکیبودهکهفقطکفافمخارجسالانهاهلبیترا میکردهاست، نبوده؛ بلکهیکیاز مهمترینمستغلاتحاصلخیز بود؛ زیرا زمینیکهحاصلاندکو غیرمهمیداشتهباشد چگونهجزو اموالعمومیو ثروتملیاعلاممیشود؟ مخصوصاً در زمانیکهبهمناسبترحلترسولاکرم(ص) احتمالحمله دشمناندینبهحوزهاسلاممیرفتو میبایستدولتاسلامیسپاهمجهزیداشتهباشد. علاوهبر ایناز جوابخلیفهبهخوبیوضعیتفدکروشنمیشود :
انّ هذا المالَ لمیکنْ للنبی(ص) و انّما کانَ مالاً منأموالالمسلمینَ یَحملُ النبیبهالرجالَ و یُنفقهفیسبیلالله؛
اینمالملکرسولاکرم(ص) نبود بلکهاز اموالعمومیمسلمانهاست کهرسولخدا با آن، مخارجعدهایرا میداد و در راهخدا انفاقمینمود.
باز ار هر دو مهمتر، تقسیمیاستکهمعاویهمیانیزید، مروانو عمر بنعثمانانجامداد. بدیهیاستمزرعهایکهبا زحمتاز آن، مخارجیکساله خانوادهایتأمینشود قابلبخششمیانسهنفر از شخصیتها نیستکههر یکدر زمانخود از ثروتمندانبودند؟!
بنابراینجایهیچگونهاستبعادینیستکهآنچهسید بنطاووسـ رضوانالله علیهـ در کتابنفیس«کشفالمحجة لثمرة المهجة» نقلکرده، صحیحباشد :
و کاندخلُها فیروایة الشیخعبدالله بنحمّاد الانصاریأربعةً و عشرینألفَ دینارٍ فیکلٍ سنة؛
عایداتفدکدر هر سالبرحسبنقلشیخعبدالله حماد انصاریبیستو چهار هزار دینار بودهاست.
اینخطبهرا با واقعنگریو مطالعهدر روایاتدیگر و گوشههایتاریخباید از حد یکسخنرانیحماسهایو یا اظهار مصیبتو شکایتاز اینکهاوضاععادیکهدر عصر حیاتپیامبر وجود داشتهو پایانیافتهاستخارجکرد؛ حتینباید بهعنواناعتراضبهسیاستمالیو اقتصادیدولتانتخابیـ کهبر اساسشورا شکلیافتهـ یا بهعنوانموضوعشخصی؛ یعنیدرخواستمساحتیاز زمینکهذخیره اقتصادییکخانوادهاستو یا نزاعمادیبر سر سرزمینمعینبهاسم«فدک» و یا دستیابیبهسرزمینغلهخیز تلقیکرد؛ بلکهفدک، رمز قیامیتاریخیاستکهاز حدود حجاز گذشتهو پایهریز حکومتجهانیمیباشد. فدک، انقلابیاستکهتاریخپساز خود را تشکیلخواهد داد. فدک، انقلابعلیهسیاستدولتوقتو برایبرگرداندنخلافتعظمایالهیو اصلاحملتیاستکهبا نادیدهگرفتنهمه زحماتو خوندلها میخواهد بهجاهلیتنخستبرگردد. اگر در طیخطبهصحبتیاز مطالبه میراثو یا نحله(پیشکشی) بهمیانآمدهمربوطبهآنمقداریاستکهمرتبطبهزعامتکبریو حکومتجهانیمیشود و بهعبارتواضحتر صحبت«اسلامو کفر»، «ایمانو نفاق» و «مسئلهنصو شورا» است.
برایتصدیقمراتبفوقکافیاستکهقبلاز مطالعه خطبهو شرحآن، باختصار سیریدر مضامینقطعهایاز آنبنماییمتا روشنشود کهقسمتعمده خطبهمعرفوجود مقدسامیرالمؤمنین(ع) و یادآور فداکاریها و جانفشانیها و مقاومتهایعلی(ع) در ایجاد اسلامو دورانضعفآن، و نیز مشخصکننده حقمسلّماهلبیت(ع) و چگونگیبازگشتجاهلیتدر لباساسلامو چگونگیاز دسترفتنسعادتمسلمانانو سپردنکاریبهاینعظمتبهدستنااهلو گرفتاریدر فتنهایبزرگاست. در معرفیپسر عمومیبزرگوارشچنینمیفرماید : هر گاهآتشیاز جنگرا برمیافروختند خدا آنرا خاموشمیساخت.
مقدمه
عبدالله بن حسن از پدرانش (علیهم السلام) روایت کرده: هنگامی که ابوبکر تصمیم گرفت فدک را از حضرت زهرا علیهاسلام بگیرد، چون این خبر به آن حضرت رسید مقنعهاش را بر سر انداخته پیراهن بلند خود را بر تن کرد و به همراه گروهی از کنیزان و زنان خویشاوند خود، در حالی که چادر بلندش به زمین کشیده میشد و راه رفتنش چیزی از راه رفتن رسول خدا کم نمی آورد و کاملا شبیه آن حضرت بود، از خانه بیرون آمده، به مسجد وارد شد.
اطراف ابوبکر را عدهای از مهاجر و انصار گرفته بودند، پردهای برای فاطمه (علیهاسلام) آویختند؛ آن حضرت در پشت پرده نشست و سپس ناله جانگدازی از دل برآورد؛ به طوری که حاضرین به گریه افتادند و مسجد یکپارچه به خروش و اضطراب آمد.
ترجمه متن خطبه
* حمد و سپاس الهی
حضرت لحظهای مکث کردند تا هم همه جمعیت فرو نشست و سر و صداها خاموش شد. سپس کلام خود را با حمد و سپاس الهی و درود بر پیامبر خدا آغاز کرد. از شنیدن صدای فاطمه دوباره مردم به گریه افتادند. بعد از سکوت و آرامش فاطمه (علیهاسلام) کلام خود را چنین آغاز فرمود: خداوند را سپاس برآنچه نعمت داد و به قلبها الهام فرمود؛ و مدح و ستایش برای خدایی که به نعمتهای عامهاش قبل از استحقاق ابتدا کرد و هرگونه نعمتی را ارزانی داشت و یکی پس از دیگری بر ما فرو ریخت نعمتهایی که از شماره بیرون است و جزای آنها را هرگز نتوان داد و نهایتش را نتوان فهمید.
انسانها را ترغیب فرمود که شکر او را به جای آورند تا او نعمتهایش را فزونی بخشد و پی در پی عطا کند و از آنها طلب حمد و سپاس کرد تا نعمتهایش را بر آنها بریزد و آنها دوباره همانند آن نعمتها را از او درخواست کنند.
* گواهی به وحدانیت الهی
و اشهد ان لا اله الا الله و گواهی میدهم که معبودی جز الله نیست، خدایی یگانه و بیشریک، و این کلمه توحید کلمهای است که نتیجهاش اخلاص است و در قلبها ریشه دارد توحید در فطرت انسان نهاده شده و هر کس به آن اندیشید آنرا با عقلش مطابق دانست.
خدایی که چشمها توان دیدنش را و زبانها توان وصفش را و خیالات توان چگونگیاش را ندارند.
او همه چیز را از هیچ پدید آورد و برای آفرینش آنها الگو و نمونهای نداشت؛ بلکه آنها را به قدرتش آفرید و به ارادهاش خلق کرد بدون اینکه به آنها نیازی داشته باشد یا از آنها فایدهای ببرد؛ و این نبود مگر اینکه حکمتش را پایدار کند و بر طاعتش آگاهی دهد، قدرتش را اظهار کند و مردم را بنده خود گرداند و دعوتش را گرامی دارد.
و سپس بر طاعت خود ثواب و بر معصیتش عقاب نهاد تا بندگان را از خشم خود باز دارد و به سوی بهشت فرا خواند.
* گواهی به رسالت محمد صلی الله علیه و آله
و اشهد ان ابی محمدا عبده و رسوله و گواهی میدهم که پدرم محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و رسول خداست و خداوند او را برگزید قبل از اینکه به او ماموریت دهد و او را نام نهاد قبل از آنکه او را در ظاهر پدید آورد و او را انتخاب کرد قبل از اینکه پیامبرش کند؛ چه، آفریدگان در علم غیب خدا مستور و در پرده ترسها نگه داشته شده و با عدم، دست به گریبانند و خداوند پیآمد کارها را میداند و بر رویدادهای روزگار احاطه دارد و به جایگاه کارهای شدنی آشناست.
خداوند رسولش را فرستاد تا فرمان خود را تمام و کامل کند و اراده حتمیاش را در مورد اجرای احکامش ظاهر سازد و تقدیرات قطعیاش را نافذ فرماید. و چون دید امتها فرقه فرقه شده و دینهایشان پراکنده گشته، هر دسته به دور آتشی جمع و به بت پرستی مشغولند و با اینکه خدا را می شناسند منکر او شدهاند، لذا ظلمتها را با نور محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) روشن کرد و تیرگی قلبها را زدود و موانع را از جلو چشمها برداشت و مردم را هدایت فرمود و از گمراهی رهانید و کوریها را به بینایی تبدیل کرد و آنها را به دین قویم خود هدایت و به راه مستقیم دعوت فرمود.
سپس خداوند آن حضرت را به مهربانی و اختیار و خواست و رغبت و ایثار خویش قبض روح کرد و از رنج و زحمت این دنیا آسوده نمود و ملائکه ابرار اطرافش را گرفته، به رضوان پروردگار غفارش رساندند و در مجاورت خداوند فرمانروای مقتدر جای دادند.
* اشاره به قرآن بعنوان عهد الهی
درود الهی بر پدرم که پیامبر و امین وحی و برگزیده و منتخب و مورد پسند خداوند است و سلام و رحمت و برکات خدا بر او باد.
سپس فاطمه (علیهاسلام) رو به اهل مجلس کرد و فرمود:
شما ای بندگان خدا مورد خطاب امر و نهی الهی و حاملان دین و وحی او هستید تا نسبت به این دین درباره خود امین باشید و به دیگر امتها هم برسانید.
ای مردم در بین شما خداوند عهدی گذاشته است و آن کتاب ناطق خدا، قرآن صادق و نور درخشان و چراغ تابناک است که دیدگاههایش روشن و اسرارش آشکار و ظواهرش درخشان است؛ قرآنی که پیروانش مورد غبطه دیگران و پیرویاش کشاننده به سوی بهشت و حرفشنوایی از آن موجب رهایی است.
به وسیله قرآن میتوان به برهانهای روشن و حرمتهای دورباش زده و شواهد روشن و استدلالات کافی و فضائل مورد پسند و امور جایز و بخشیده شده و قوانین حتمیه الهی دست یافت.
* احکام اسلام برای هدایت انسانها
ای مردم مسلمان؛ خداوند تبارک و تعالی ایمان را موجب پاکی شما از شرک قرار داد و نماز را برای دوری از تکبر ،و زکات را باعث طهارت روح و فزونی در روزی ،و روزه را برای پایداری اخلاص ،و حج را موجب استواری دین ،و عدل را برای تقویت دلها، و پیروی از ما اهل بیت را موجب نظم ملتها، و پیشوائی ما را برای امان از تفرقه ،و جهاد را موجب عزت اسلام، متین کرد .
و چنین مقدر فرمود که صبر موجب استحقاق پاداش ،و امر به معروف مصلحت اندیشی برای همگان ،و نیکی به پدر و مادر سپری از خشم پروردگار، و صله رحم موجب زیاد شدن عمر،و قصاص موجب جلوگیری از خونریزیها گردد ،و وفای به نذر سبب بخشش باشد ،و و کامل کردن ترازوها موجب عدم زیان ،و نهی از آشامیدن شراب برای پاکی از پلیدی، و دوری از تهمت ناروای جنسی پردهای برای جلوگیری از لعن، و ترک دزدی موجب حفظ عفت جامعه شود.
و خداوند شرک را حرام فرمود تا در ربوبیت او اخلاص باشد؛« فاتقوالله حق تقاته» پس آنگونه که شایسته است تقوای الهی را پیشه خود کنید و جز در حال مسلمانی از دنیا نروید و در اوامر و نواهی الهی اطاعت کنید زیرا فقط بندگان عالم از خداوند خوف دارند.
سپس فاطمه (علیهاسلام) فرمود:
«ایهاالناس! بدانید من فاطمهام و پدرم محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است. آنچه را که میگویم از اول تا به آخر صحیح است. نه سخن بیهوده میگویم و نه کار ناروا انجام میدهم.
* معرفی نسب خویش و علی علیه السلام با پیامبر
من دختر آن پیامبرم که خداوند دربارهاش فرمود: « فرستادهای از جانب من به سوی شما آمده که زحمتهای شما بر او گران است و نسبت به اصلاح شما حریص است و با مؤمنین رؤوف و مهربان. اگر نسب او را بشناسید میدانید که او فقط پدر من است نه هیچیک از زنان شما و اوست برادر امیرالمؤمنین علی علیه السلام نه هیچیک از مردان شما و چه خوب است منسوب بودن به آن حضرت که درود خداوندی بر او و خاندانش باد.
*نجات از گمراهی و شرک با رسالت پیامبر
آن حضرت رسالت خویش را ابلاغ و اندرزهای خود را انجام داد. از هر مرتبهای از شرک دور بود و رمق مشرکین را گرفت و با حکمت و پند نیکو، ایشان را به راه پروردگارش دعوت فرمود؛ بتها را شکست و گردن فرازان را سرکوب کرد تا شکست خوردند و گریختند. کمکم ظلمتها رفت و صبح هدایت دمید و حق روشن شد و زعیم دین لب گشود و های و هوی شیطان فرو نشست.
فرومایگان منافق نابود شدند و گرههای کفر و پراکندگی گشوده شد و کلمه اخلاص (لا اله الا الله) در زبانها پیچید در حالی که شما بر لب پرتگاه گودال جهنم بودید.
و شما از شدت ضعف جرعه هر آشامنده و طعمه هر خورنده و آتش گیره هر شتابانی بودید و همه بر سر شما قدم میگذاشتند و شما را له میکردند آب گندیده میخوردید و غذای شما گوشت خشک شده و برگ درختان بود، با حالتی ذلیل همیشه در ترس بودید که مبادا اطرافیان بریزند و شما را به یک حمله بربایند.
* نقش علی علیه السلام در رسالت پیامبر
پس خدای تبارک و تعالی را به پدرم محمد (صلی الله و علیه و آله و سلم )از آن وضع اسفبار نجات داد و بعد از همه مقدمات و بعد از آنکه گرفتار مردم قوی و گرگان عرب و طاغیان اهل کتاب شدید، خداوند هر آتشی را که بر افروختند خاموش کرد و هر گاه شیطانی سربلند میکرد و متجاوزی چون مار، اجتماع مسلمین را تهدید به مرگ میکرد، آن حضرت برادرش علی امیرالمومنین (علیه السلام) را به کام آنها میفرستاد و علی علیه السلام هم دست از آنها برنمیداشت مگر اینکه آنان را گوشمالی داده شراره آتش آنان را خاموش میکرد.
آری؛ علی در راه خدا رنجها دیده و تلاشها نموده است. به رسول خدا نزدیک و نسبت به اولیاء خدا سرور بود. آستین همت را بالا زده، خیرخواه و کوشا و رنج دیده و زحمتکش بود در حالیکه شما در آسایش و رفاه بسر میبردید و به فکر خود بودید.
از نعمتها بهره مند و آسوده و بیخیال در کمین ما نشسته بودید که اوضاع چگونه میچرخد و گوش بزنگ اخبار بودید. در وقت استراحت زودتر از دیگران بر زمین مینشستید و در موقع جنگ پا به فرار میگذاشتید.
* غصب ولایت علی علیه السلام
پس هنگامی که خداوند برای پیامبرش، خانه پیامبران و جایگاه برگزیده برگزیدگانش را انتخاب کرد در بین شما کینه و نفاق آشکار و جامه دین فرسوده گشت، افراد گمراه خموش به نطق آمدند و فرومایگان پست به صحنه درآمده، سرکردگان تبهکار نعره کشیدند و در میدانها جولان دادند.
شیطان سرش را از گریبان برآورد و شما را به سوی خود فرا خواند و شما را اجابت کننده دعوت خود یافت که گول او را خوردهاید. سپس در آزمایش خود، شما را بیوزن و ناچیز دید و چون تحریکتان کرد و به خشم آمدید و بر غیر شتر خود داغ زدید (شتر دیگران را به نام خودتان غصب کردید) و به آبشخور دیگری وارد شدید! بله.
هنوز چیزی از رحلت رسول خدا نگذشته بود و زخم و جراحت فقدان او هنوز به هم نیامده و بهبود نیافته بود، بلکه هنوز جسد رسول خدا دفن نشده بود که شما از ترس اینکه فتنهای به پا شود شتاب کردید و خلافت را ربودید. آگاه باشید که با این عمل در فتنه و آشوب سقوط کرده و جهنم را که بر کافران احاطه دارد برای خود برگزیدید.
* خارج شدن از راه صواب پس از رحلت پیامبر
پس هیهات بر شما، شما را چه شد و به کجا میروید؟ و چه بیراهه میروید! این کتاب خداست پیش روی شما و امورش روشن و دستوراتش درخشان و پرچمهایش برافراشته و دورباشهایش آشکار و فرامینش واضح است. و شما آنرا پشت سرانداختهاید. آیا تصمیم دارید به غیر آن حکم کنید؟! و این چه بد تبدیلی است برای ستمپیشگان و هر کس دین جز اسلام بجوید هرگز از او پذیرفته نگردد و در آخرت از زیانکاران است.
و بعد هم شما چندان صبر نکردید که سرکشی این فتنه فرو بنشیند و مهار این شتر رسیده به چنگ آید، بلکه به شعلههایش دامن زدید و جرقههایش را تحریک کردید و ندای شیطان گمراهکننده را پاسخ مثبت دادید تا انوار درخشان دین را خاموش کنید و سنتهای پیامبر برگزیده را نابود سازید.
به خوردن کف روی شیر تظاهر میکردید ولی در باطن میخواستید از شیرها بنوشید. (ظاهرا دلسوزی برای دین میکردید ولی باطنا میخواستید به متاع دنیا برسید.) و نسبت به خاندان رسول خدا دورویی و نفاق به خرج دادید.
ما با شما از در صبر میآییم همچون کسی که دستش را به لبه تیز کارد گرفته و یا نیزهای در شکمش فرو رفته باشد.
زمانی که ابوبکر تصمیم گرفت که فدک را از فاطمه بازستاند و این مطلب و خبر به فاطمه ی زهرا سلام الله علیها رسید سر بند خود را بر بست و چادر خویش را برخود فرو پیچید و با جماعتی از زنان قوم و خدمتکاران خود به سوی مسجد روانه شد
در حالی که به شدت خویشتن را پوشانده بود و راه رفتنش به عینه و بدون هیچ نقصی به راه رفتن رسول خدا صلی الله علیه وسلم شبیه بود تا بر ابوبکر وارد شد در حالی که وی در میان عده ای از مهاجرین و انصار و غیر آنان نشسته بود. در این هنگام پرده ای بین او و دیگر مردمان آویختند و ایشان نشستند آنگاه ناله ای جانسوز از دل برآورد که همه ی مردم به گریه افتادند و مجلس و مسجد به سختی به جنبش در آمد آنگاه لختی سکوت فرمود تا فریاد و همهمه خاموش گردید و صدای گریه مردمان که همراه با ضجه بود ساکت شد و جوش و خروش آنان آرام یافت.
سپس کلام را با حمد و ثنای خدا آغاز فرمود و درود بر رسول خدا فرستاد که مجددا در این هنگام صدای گریه ی مردم بلند شد وقتی که دوباره ساکت شدند کلام خویش را دنبال و سخن خود را ادامه داد: فاطمه ی زهرا سلام الله علیها چنین فرمود:
آغاز خطبه
حمد خدای را بر آنچه نعمت بخشیده و شکر او را در آنچه الهام نموده و ثنا و شکر بر او، بر آنچه پیشاپیش داده. از عموم نعمت هائی که خلق فرموده ، نعمت های فراوانی که به انسان ها اعطا فرموده و تمام منت ها و نعمت هائی که پیاپی فرو فرستاده. تعداد آن از حوصله ی احصاء و شماره کردن بیرون است و سر حدات آن از جزا و پاداش فراتر و دامنه ی آن تا ابد از ادراک هوش فراختر. مردمان را فراخواند تا با شکر گزاری آنها نعمت هایشان را با پی در پی فرستادن زیاده گرداند و ثنای مردم را به خود از راه افزون نمودن نعم خویش متوجه ساخت و با دعوت نمودن به این نعم، نعمت ها را دو چندان نمود و گواهی دهم به اینکه جز الله خدائی نبوده و شریکی برای او نیست.
کلمه ی بزرگی که اخلاص را تاویل آن قرارداد و قلوب را متضمن وصل آن ساخت و در پیشگاه تفکر و اندیشه معنی آنرا کاملا معقول و روشن داشت. خداوندی که چشم ها را قدرت دیدنش نیست و زبانها را توان وصف وی نه و نیز وهم و خیال را به چگونگی ذات اقدسش دسترس نیست. اشیاء را ایجاد فرمود نه از ماده ای که قبلا موجود باشد. آنها را ساخت بی آنکه از قالبی قالب گیری کرده باشد. آنها را به قدرت خویش موجود فرمود و آنها را به مشیت خویش ایجاد کرد. بی آنکه نیازی برای وی در ساختن آنها باشد و فایده ای در صورت بخشیدن به آنان. مگر تثبیت کردن حکمت و هشیار کردن بر طاعتش و اظهار کردن قدرت خویش و رام کردن خلق به عبودیت خویش و عزت بخشیدن به دعوت خود. سپس پاداش مردمان را بر اساس طاعت آنان مقرر فرمود و عقاب و جزای خود را در معصیت آنان. و برای بازداشتن بندگان از نعمت خویش و کشاندن آنان به سوی رضوان و گواهی می دهم که پدرم بنده و فرستاده ی اوست. که وی را قبل ازارسال انتخابش فرمود و پیش از آنکه بیافریند، نامید و پیش از برانگیختنش او را به پیامبری برگزید. آن هنگام که هنوز مخلوقات در حجاب غیبت می بودند و آن هنگام که مردمان در منتهای تاریکی های عدم پوشیده شده بودند و به نهایت عدم مقرون بودند.
از علمی که خدا به عواقب و مآل امور داشت و احاطه ای که پروردگار به حوادث روزگار می داشت و شناسائی کاملی که به وقوع مقدرات داشت، او را برانگیخت تا امر خود را تمام کرده و امضاء حکم خود را قطعی نموده باشد و مقدرات را انفاد و اجرا فرموده باشد و رسول خدا صلی الله علیه و سلم امت ها را دید که در آیین ها فرقه فرقه اند و در پیشگاه اتشهای افروخته خود معتکفند و به بت های خود تراشیده ی خویش پرستشگرند و خدا را با وجود اینکه به طور فطری او را می شناسند منکرند. پس خدای تعالی به وسیله ی محمد صلی الله علیه و آله تاریکی های آن را روشن فرمود و از قلب ها مشکلاتش را برطرف نمود و از جلوی دیده ها آنچه که آنها را می پوشاند برداشت.
به هدایتدر میان مردم قیام فرمود و آنان را از گمراهی رهانید و از کوری نجاتشان داده و بینایشان کرد و آنان را به سوی دین استوار راهنمائی فرمود و به راه راست خواندشان، تاهنگامی که خدای تعالی وی را بر اساس رافت و رحمت و اختیار به سوی خویش برد. پروردگار راغب به دیدار او بود و خود را به دیدن پیامبرش سزاوارتر از دیگران کرد. پس رسول خدا صلی الله علیه وآله هم اکنون از رنج این دنیا در راحت است و اینک گرداگرد وی را ملائکه نیکوکار گرفته اند و رضوان و خشنودی پروردگار آمرزنده او را فراگرفته و در جوار رحمت ملک جبار آرمیده. درود خدا بر پدرم. آن پدری که نبی و امین خدا و بر وحی و برگزیده ی او بود وهمچنین انتخاب شده از سوی خدا بر مردم و مورد رضای پروردگار مهربان بود و سلام خدا و رحمت و برکات او بر وی باد. آنگاه روی به جانب اهل مسجد کرد و فرمود: شما ای بندگان خدا پرچمداران امر و نهی اوئید و حاملان دین خدا و وحی او هستید و امین های خدائید نسبت به یکدیگر و مبلغان اوئید به سوی امت ها.
زمامدار حق، خود در میان شماست و پیمانی است که از پیش با شما داشته است و باقیمانده ای را برای شما باقی گذاشت. کتاب ناطق خدا و قرآن راستگو نور فروزان و شعاع درخشان. بنیان و حجت های آن روشن و اسرار باطن و لطائف دقیقه ی آن آشکار است. ظواهر آن جلوه گر است. پیروان آن مورد غبطه ی جهانند و تبعیت و پیروی از آن، انسان را به سوی رضوان می کشاند. سخن شنوی از آن، راه به سرانجام نجات است به وسیله ی آن به حجت های نورانی خدا می توان دست یافت و به فرائضی که خدای تعالی واجب فرموده است و به محارمی که انسانها را از ارتکاب آنها بازداشته است و به گواهیهای جلوه گرش و به براهین کافیه اش و به فضائل پسندیده و مستحسنش و به رخصت های بخشنده اش و به قوانین واجبه اش می توان راه یافت.
پس خدای تعالی ایمان را برای تطهیر شما از شرک قرارداد و نماز را برای پاک کردن شما از تکبر و زکات را برای پاک کردن جان و روز افزونی رزقتان و روزه را برای تثبیت اخلاص و حج را برای استحکام بخشیدن دین و عدل عمومی را برای تنظیم قلب ها و اطاعت ما را برای نظم یافتن ملت و امامت را برای در امان ماندن از تفرقه و جهاد را برای عزت اسلام و صبر را برای کمک در استحقاق مزد و امر به معروف را برای مصلحت عامه. نیکی کردن به پدر و مادر را سنگر و سپر حفظ از خشم و صله ی رحم را وسیله ی ازدیاد عدد و قصاص را وسیله ی حفظ خونها و وفای به نذر را برای در معرض مغفرت قرار گرفتن .
کیل و وزنها را به اندازه بخشیدن برای تغییر خوی کم دادن و نهی از شرابخواری را برای پاکیزگی از کثافت. دوری گزیدن از تهمت زدن را برای محفوظ ماندن از لعنت و دور بودن رحمت. ترک سرقت را برای الزام به پاکدامنی و شرک را حرام فرمود برای اخلاص و یکسره تن در دادن به ربوبیت او. پس از خدا انگونه که شایسته است بترسید و از دنیا نروید مگر آنکه مسلمان باشید و خدا را در آنچه به آن امر کرده و آنچه از آن بازتان داشته است اطاعت نمائید. همانا که فقط دانشمندان از خدا می ترسند.
آنگاه فرمود:
ای مردم!
بدانید که من فاطمه هستم و پدرم محمد است. آنچه ابتدا گویم همانرا در انتها نیز بر زبان خواهم راند. آنچه گویم غلط نیست و آنچه انجام دهم ظلم و جور نیست. پیامبری از خود شما بر شما آمد که رنجهای شما بر او گران است، دلسوز بر شماست و بر مومنان مهربان و رئوف است. پس اگر پدرم را بشناسید می دانید که من پدری دارم که هیچیک از زنان شما چنان پدری ندارند و برادر پسر عمویم بود نه برادر مردان شما. چه نیکو بزرگواری است آنکه من این نسبت را به او دادم. رسالت خود را رسانید وسرآغاز نبوت را به انذار آغاز کرد. راه خود را از پرتگاه مشرکان گردانید. شمشیر بر فرق انان نواخت گلوگاه آنان را گرفته و فشرد و با زبان حکمت و موعظه ی حسنه آنانرا به راه خدا دعوت کرد. بتها را درهم می شکست. سر سروران را منکوب می کرد. تا جمعشان منهزم شده، از میدان گریختند. تا صبح صادق از زیر پرده ی شب بیرون آمد و حق خالص جلوه گر شد.
زمامدار به نطق در آمد. عربده های شیاطین خاموش شد و آنان لال شدند. خار نفاق از راه برداشته شد. گره های کفر و شقاق از هم گشوده شده و دهانهای شما به کلمه ی اخلاث باز شد. در میان گروهی که سپیدرو و شکم به پشت چسبیده بودند و شما بر کناره پرتگاهی از آتش بودید و مانند جرعه ای آب بودید( که به سادگی شما را می توانستند بنوشند) و آنقدر ضعیف بودید که هر کس طمع به چیزی داشت به سراغتان می آمد و آتش زنه ای بودید که بلافاصله خاموش می شد و نمی توانست جائی را روشن و گرم کند و لگدکوب شده ی روندگان و قدم ها. از آبی که شتران در آن رفته و آنرا آلوده می کردند؛ می آشامیدید، از پوست حیوانات و برگ درختان غذا می گرفتید. خوار بودید و مطرود. می ترسیدید که مردمان اطرافتان شما را بربایند. تا خدای تعالی محمد صلی الله علیه وسلم شما را نجاتتان داد. بعد از چنین و چنان( بعد از حوادث زیادی که بر سر حضرت محمد صلی الله علیه و آله آمد.) بعد از آنکه بلاهائی از دست شجاعان کشید و از گرگهای عرب و از سرکشان اهل کتاب هرگاه که آتش جنگ برافروختند خدا خاموشش فرمود.
یا هر هنگام که شاخ شیطان سر برآورد. یا اژدهائی از مشرکین دهان باز کرد. رسول خدا صلی الله علیه و سلم برادرش را در کام اژدها و گلوگاه آن افکند و او هم بر نمی گشت تا آنکه فرق سر آنان را پایمال شجاعت خود می گردانید و آتش آنها را به آب شمشیرش خاموش کرد.
فرسوده ی تلاش در راه خدا ،
کوشیده در امر خدا ،
نزدیک به رسول خدا ،
سروری از اولیاء خدا،
همواره دامن به کمر زده، نصیحت گر، تلاشگر و کوشش کننده و شما در این هنگامه در خوشی زندگی می کردید.
در مهد امن متنعم می بودید و منتظر اینکه چرخ، گردش را بر علیه ما آغاز کند و گوش به زنگ اخبار بودید. هنگام کارزار عقب گرد می کردید و به هنگام نبرد فرار می نمودید. و هنگامیکه خدا برای پیامبرش خانه ی انبباء( بهشت) و آرامگاه اصفیائ را برگزید، خار و خاشاک نفاق در شما ظاهر شد. جامه ی دین کهنه شد.
ساکت گمراهان به سخن درآمد و پست رتبه گان، با قدر و منزلت شدند و شتر ناز پرورده اهل بطلان به صدا در آمد و در خانه هایتان در آمد و شیطان سر خویش را از مخفی گاه خود بیرون آورد. ندایتان درداد. دید که پاسخگوی دعوت او هستید و برای آنکه فریب او را بخورید؛ آماده اید. خواست که قیام نمائید و دید که شما راحت و سبک این کار را می کنید. گرم و داغتان کرد و غضبناکتان و دید که آتشینید. پس داغ و نشان زدید بر غبر شترتان و بر آبی که سهم شما نبود وارد شدید، در حالیکه از عهد و قرار چیزی نگذشته بود و موضع شکاف زخم هنوز خیلی وسیع بود. دهن زخم هنوز به هم نیامده بود و پیغمبر هنوز به قبر سپرده نشده بود. برای عمل خود بهانه آوردید که از فتنه می ترسیدیم، ولی به راستی که در فتنه افتادید و راستی که جهنم محیط برکافران است.
خیلی دور بود این پیش افتادگی از شما و چطور این کار را کردید؟ به کجا روی می آورید، در حالیکه کتاب خدا در میان دست و پای شماست. مطالبش هویداست و احکامش درخشان است و علائم هدایت آن ظاهر و آشکار است و زواجر و نواهی آن دمبدم به چشم می آید و درخشان است و اوامرش واضح است ولی آن را پشت سر انداخته اید. آیا بی رغبتی به آن را می طلبید. یا به غیر قرآن حکم می کنید. به بدلی است برای ظالمان حکم مخالف قرآن و هر کس غیر از اسلام دینی را طلب کند از او پذیرفته نشده و در آخرت از زیانکاران خواهد بود. سپس آنقدر درنگ نکردید که این دل رمیده آرام گیرد و کشیدن افسار آن سهل گردد. پس آتش گیره ها را افروخته تر می کردید و دامن به آتش می زدید تا اتش را شعله ور کنید. برای اجابت کردن بانگ شیطان گمراه آماده بودید و برای خاموش نمودن انوار دین روشن خدا و از بین بردن سنن پیامبر برگزیده خدا، به بهانه کف، شیر را زیر لب پنهان می خورید و برای خانواده و فرزندان او در پشت تپه ها و درختان کمین گرفته و راه می رفتید و ما باید شکیبائی کنیم بر صدمه هائی از شما که مثل خنجر بران و فرو رفتن سنان در میان شکم بر ما وارد می شود و شما اکنون گمان می برید که برای ما ارثی نیست.
آیا حکم جاهلیت را می طلبید؟ آیا برای گروه اهل یقین چه حکمی بالاتر و بهتر از حکم خداست؟ ایا نمی دانید؟ در حالیکه برای شما مانند آفتاب درخشان واضح است که من دختر اویم!. ای مسلمانان آیا سزاوار است که ارث پدرم را از من بگیرند.
ای پسر قحافه!
آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟! عجب امر تازه و زشتی آورده ای؟ آیا دانسته و به عمد کتاب خدا را ترک کرده و پشت سر می اندازید؟ آیا قرآن نمی گوید:
نسلیمان از داود ارث برد و در آیه ی دیگر آنجا که خبر زکریا را بازگو می کند، زکریا عرض کرد: پروردگارا مرا فرزندی عنایت فرما تا از من و آل یعقوب ارث برد.
و فرموده خویشاوندان رحمی اولی به یکدیگرند و فرموده: خدای تعالی به شما درباره ی اولاد وصیت می فرماید که برای پسر دو برابر بهره ی دختر است.
و می فرماید: یعنی هنگامی که مرگ یکی از شما فرارسد بر شما نوشته شده است اینکه وصیت کنید برای والدین و نزدیکان، حکمی است حق برای متقیان و شما گمان می برید که مرا بهره ای نیست و سهمی از ارث پدرم ندارم؟
آیا خدا شما را مخصوص آیه ای فرمود که پدرم را از آن بیرون کرده؟ آیا آنکه می گوئید اهل دو کیش از یکدیگر ارث نمی برند؟ و یا من و پدرم را اهل یک کیش نمی دانید؟ و یا شما به خصوص و عموم قرآن از پدرم و عموزاده ی من داناترید؟
اینک این تو و این شتر، شتری مهارزده و رحل نهاده شده برگیر و ببر، با تو در روز رستاخیز و حشر ملاقات خواهد کرد. چه نیکو داوری است خدا و نیکو دادخواهی است محمد صلی الله علیه و آلی و چه خوش وعده گاهی است قیامت. در آن ساعت و آن روز اهل باطل زیان می برند و آن وقت دیگر ندامت و پشتیبانی شما را سودی نرساند و برای هر خبری قرارگاهی است پس خواهید دانست که عذاب خواری افزا بر سر چه کسی فرود خواهد آمد و عذاب همیشگی بر چه کسی حلول خواهد نمود.
آنگاه رو به سوی انصار کرده و چنین فرمود:
ای انجمن نقباء و بازرسان!
ای بازوان ملت!
ای حافظان اسلام!
این ضعف و غفلت در مورد حق من از چیست؟ و این سهل انگاری از دادخواهی من چرا؟ آیا پدرم رسول خدا صلی الله علیه و سلم نمی فرمود: باید حرمت هر کس در مورد فرزندان او حفظ شود. چه به سرعت مرتکب این اعمال شدید و چه باعجله این بز لاغر شده آب از دهان و دماغ او فرو ریخت( مثلی است). در صورتیکه شما را طاقت و توان بر آنچه درراه آن می کوشیم هست و نیرو برای حمایت من در این مطالبه و قصدم هست.
آیا می گوئید که محمد صلی الله علیه و آله مرد؟ درست است که: این مصیبتی است بزرگ ، مصیبتی است در نهایت وسعت ، شکاف آن سر باز و بسی فراخ است و درز دوخته شده شکافته شد. زمین سراسر بر اثر غیاب او تاریک گردید و ستارگان بی فروغ گردیدند، آرزوها به ناامیدی گرائید، کوهها از جا فروریخت، حرمت حریم پامال شد و احترامی برای کسی پس از وفات او باقی نماند. پس این مصیبت به خدا بزرگترین پیش آمد بود و مصیبت بزرگ بود که بلیه و پیش آمدی مانند آن نیست و بلای جانگدازی در این دنیا به پایه ی آن نمی رسد.
کتاب خدا آن را آشکار کرده همان قرآن که در خانه هایتان، در مجالس شبانه و روزانه تان، آرام و یا بلند و با صوت، با تلاوت و خوانندگی آنرا می خوانید. این بلائی است که پیش از این هم به انبیاء و رسل وارد شده بود. حکم حتمی است و قضائی است قطعی. آری این ایه برای شما پیشاپیش موضوع موت پیامبر را خبر داده است: محمد صلی الله علیه و آله نیست مگر پیامبر که پیش از وی پیامبران دیگری درگذشتند پس اگر او بمیرد و یا کشته گردد به عقب برمی گردید و آن کس که به عقب برگردد به خدا زیانی نمی رساند و خدا شکر کنندگان را پاداش خواهد داد.
ای پسران قیله( قیله مادربزرگ اوس و خزرج بود)!
آیا من نسبت به میراث پدرم مورد ظلم واقع شوم؟ در حالیکه مرا می بینید و سخن مرا می شنوید و دارای انجمن و اجتماعید. صدای دعوت مرا همگان می شنوید. از هر جهت آگاهی از حال من دارید و دارای نفرات و ذخیره اید، دارای ابزار و قوه اید، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست. صدای دعوت من به شما می رسد ولی جواب نمی دهید؟ و ناله و فریادخواهی من به گوشتان می رسد ولی دستگیری نمی کنید و یاری نمی نمائید؟ در حالیکه شما به شجاعت و جنگاوری معروفید و به خیر و سلاح معروفید. شما برگزیدگانی بودید که انتخاب می شدید و انتخاب شوندگانی که برگزیده شدید، با عرب پیکار کردید و تحمل رنج و زحمت نمودید، با امتها به رزم بر خاستید، با پهلوانان به نبرد برخاستید، همواره فرمانده بودید و شما همیشه فرمانبر بودید یعنی ما امر می کردیم و شما تسلیم امر ما بودید، تا آسیای اسلام به گردش افتاد. پستان روزگار به شیر آمد و نعره های شرک آمیز خاموش شد و دیگ طمع و تهمت از جوش افتاد و آتش کفر خاموش شد و دعوت ندای هرج و مرج آرام گرفت و نظام دین کاملا ردیف شد. پس چرا بعد از اقرارتان ایمان را حیران شدید؟ و چسان پس از آن مرحله آشکار همکاری خود را نهفته کردید؟و بعد از آن پیش قدمی،عقب نشستید؟ و بعد از ایمان شرک آوردید؟ در حالیکه قرآن می فرماید:
آیا نمی جنگید با گروهی که عهد شکستند و خواستند رسول خدا را اخراج کنند با آنکه آنان جنگ را آغاز نمودند، آیا از آنان هراس دارید در حالیکه خدا سزاوارتر است که از او بهراسید اگر که مومنید.
به هوش باشید که من می بینم به تنبلی و تن آسائی همیشگی دل نهاده اید و آنکس را که سزاوارتر به قبض و بسط امور بود از زمامداری دور کرده اید. با راحت باش خلوت کرده اید و از تنگنای زندگی سخت به فراخنای آن رسیده اید. در اثر آن آنچه را که حفظ کرده بودید از دهان بیرون افکندید و آنچه را که فرو برده بودید استفراغ کردید، پس بدانید اگر شما و هر که در زمین است کافر شوید خدای تعالی بی نیاز از همگان و ستوده است. بدانید آنچه من گفتم با معرفت کامل بود به سستی که در خوی شما پدید آمده و آشنائی که قلب شما با بی وفائی و خیانت حاصل نموده است و لیکن اینها جوشش دل اندوهگین است و بیرون ریختن خشم و غضب و آنچه که روانم نمی تواند تحمل کند و جوشش و برون ریزی از سینه ام و پیش افکندن حجت و دلیل و برهان بود. پس خلافت را بگیرید ولی بدانید که پشت این شتر خلافت زخم است و پای آن تاول کرده و سوراخ است. عار آن باقی است و نشان از غضب خدا دارد و ننگ ابدی و هر که آن را بگیرد فردا به آتش فروزان خدا که بر قلبها احاطه می یابد خواهد رسید. آنچه می کنید در برابر خشم خداست به همین زودی آنانکه ستم کردند خواهند دانست که به کدام بازگشتگاهی باز خواهند گشت و من دختر آنکس هستم که شما را از در پیش بودن عذاب دردناک خبر داد، پس شما هر چه خواهید بکنید و ما هم کار خود ر می کنیم و شما منتظر بمانید که ما هم منتظر خواهیم ماند.
آنگاه ابوبکر پاسخ داد و گفت:
ای دختر رسول خدا! همانا پدر تو بر مومنین عطوف و کریم و رئو ف و رحیم بود و بر کافران عذاب و عقاب عظیم. اگر نسب او را بسنجیم یقینا وی را پدر تو نه پدر دیگر زنان خوهیم یافت و وی را برادر شوهر تو و نه دیگر دوستان خواهیم یافت. پدرت وی را( شوهر تو را) بر هر دوستی و خویشی برتری داد و شوهر تو نیز پدر را در هر کار بزرگی مساعدت کرد. شما را دوست نمی دارد مگر هر سعادتمندی و دشمن نمی دارد شما را مگر هر بدکاری زیرا که شما خاندان پاک رسول خدا هستید و برگزیده ی نجیبان جهان شما ما را به خیر راهنمایان بودید و به سوی بهشت راهای روشن و تو به خصوص ای برگزیده ی زنان و دخت برترین پیامبران در گفتارت راستگویی و در عقل فراوانت بر دیگران پیش قدمی، هرگز از حقت بازداشته شده نخواهی بود و در راست گوئی تو بازدارنده ای نخواهد بود و به خدا قسم من قدمی از رای رسول خدا صلی الله علیه و سلم فراتر نگذاشتم و جز به اذن او اقدام نکردم و پیشرو قبیله به قوم و خویشان خود دروغ نمی گوید. من خدا را گواه می گیرم و خدا بر گواهی دادن من کافی است. من از پیامبر خدا شنیدم که می فرمود:
ما گروه پیامبران دینار و درهم و خانه و مزرعه ای به ارث نمی گذاریم ما فقط کتاب و حکمت و علم و نبوت به ارث می گذاریم و آنچه ما به عنوان طعمه و وسیله ی تغذیه داریم به عهده ی ولی امر بعد از ماست که هر گونه بخواهد درباره اش حکم نماید. و ما آنچه را که تو در طلب آن هستی در مصرف خرید اسب و اسلحه قراردادیم تا مسلمانان با آن کارزار کنند و با کفار جهاد نمایند و با سرکشان بدکار جدال نمایند و این کار را به اتفاق همه مسلمانان نمودم و تنها دست به این کار نزدم و در رای و نظری که نزدم موجود بود مستبدانه عمل نکرد. اینک این حال من و این مال من است برای تو و در اختیار توست. نه از تو دریغ و مضایقه شده و نه برای کسی دیگر ذخیره کرده می شود که توئی سرور بانوان امت پدر خود و درخت بارور و پاک برای فرزندان خود هستی. انکار فضائلی که مجموعه ی آن خاصه ی توست نخواهد شد و از شاخه و ساقه ی تو کس نمی تواند فرو نهد. حکم تو نافذ است در آنچه من مالک آنم آیا تو خود می پسندی که من در این موضوع خلاف گفته ی پدرت صلی الله را عمل کنم.
حضرت فاطمه سلام الله علیه فرمود:
سبحان الله! پیامبر اکرم از کتاب خدا رویگردان نبود و مخالف احکام قرآن کریم حکمی نمی فرمود پیوسته او پیرو قرآن بود و در فضا و پشت سوره های آن می پیمود( هرگز از قرآ، تخطی نمی نمود). آیا می خواهید علاوه بر غدر و مکر چیزی هم به زور به او ببندید؟ این کار بعد از وفات او شبیه است به آن آدمها که برای هلاک او در زمان حیاتش گسترده شد. اینک این کتاب خدا بین من و شما حکم عادل؛ و ناطق قطعی به حق من و باطل است که؛ می گوید: زکریا از خدا خواست به من فرزندی عطا فرما که از من و آل یعقوب ارث برد و باز می فرماید: سلیمان از داود ارث برد. خداوند متعال بیان روشن در آنچه از سهمیه ها قرارداده و از فریضه ها و سهمیه ی میراث و آن بهره هائی که از برای مردان و زنان مقرر فرموده بقدر توضیحات کافی داده؛ که بهانه های اهل باطل را برطرف نموده و مجال گمان و شبهه برای احدی تا قیامت باقی نگذارده است. نه چنین است بلکه( کلام خود را آیه ی قرآ، انجام می رسانند؛ یعقوبی که مصیبت زده است و یوسفش را از دست داده گوید) گرگ او را نخورده ولی هواها و ساخته های نفسانی شما برای شما راهی پیش پایتان نهاده پس مرا صبر باید صبری جمیل و خدا بر آنچه اظهار می کنید و یاور ماست.
ابوبکر پاسخ می دهد:
ابوبکر پاسخ می دهد: خدای راست گفت و رسول او نیز راست گفت و دختر پیامبر نیز راست گفت. تو معدن حکمتی و مرکز هدایت و رحمت و پایه ی دین و آئینی و سر چشمه ی حجت و دلیلی. سخن حق ترا دور نمی افکنم و سخن ترا انکار نکرده و بر آن عیجبجوئی نمی کنم. اینک این مسلمانان حکم بین من و تو این قلاده ای که به گردن آویخته ام، آنان به گردنم انداخته اند و به اتفاق ایشان آنچه گرفته ام نه بر خویشتن بزرگ بینی دارم و نه خود رایم و مستبد و نه آنچه برداشته ام برای خود برداشته ام و ایشان همگی بر آنچه گفته ام شاهد و گواهند.
آنگاه حضرت صدیقه ی طاهره سلام الله علیها به سوی مردم توجه کرده و فرمود:
ای مردمان! که برای شنیدن حرف بیهوده شتابانید و کردار زشت زیان آور را نادیده می گیرید، آیا در قرآن نمی اندیشید یا آنکه بر دلها مهر زده شده؟ نه بلکه آنچه از اعمال زشت انجام داده اید تیرگی بر دلهای شما زده است و گوش ها و چشمهایتان را فرا گرفته است. بسیار بد مآل اندیشی کردید و آیات قرآن را تاویل نمودید و بد راهی به او نشان دادید و بد معاوضه کردید. به خدا قسم تحمل این بار برایتان سنگین و عاقبت آن برایتان پر از زر و بال خواهد بود و وقتی که پرده برای شما برداشته شود و زیانهای این امر برایتان روشن گردد و آنچه را که حساب نمی کردید بر شما آشکار گردد. آنجاست که اهل باطل زیانکار گردد.
متن کامل خطبه فدکیه حضرت زهرا س
نقل از پایگاه خبری تحلیلی فردا
یا مَعْشَرَ النَّقیبَةِ وَ اَعْضادَ الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ الْاِسْلامِ! ما هذِهِ الْغَمیزَةُ فی حَقّی وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلامَتی؟ اَما کانَ رَسُولُاللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ اَبی یَقُولُ: «اَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فی وُلْدِهِ»، سَرْعانَ ما اَحْدَثْتُمْ وَ عَجْلانَ ذا اِهالَةٍ، وَ لَکُمْ طاقَةٌ بِما اُحاوِلُ، وَ قُوَّةٌ عَلى ما اَطْلُبُ وَ اُزاوِلُ.اَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّدٌ؟ فَخَطْبٌ جَلیلٌ اِسْتَوْسَعَ وَ هْنُهُ، وَاسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ، وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الْاَرْضُ لِغَیْبَتِهِ، وَ کُسِفَتِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ انْتَثَرَتِ النُّجُومُ لِمُصیبَتِهِ، وَ اَکْدَتِ الْامالُ، وَ خَشَعَتِ الْجِبالُ، وَ اُضیعَ الْحَریمُ، وَ اُزیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ.فَتِلْکَ وَاللَّهِ النَّازِلَةُ الْکُبْرى وَ الْمُصیبَةُ الْعُظْمى، لامِثْلُها نازِلَةٌ، وَ لا بائِقَةٌ عاجِلَةٌ اُعْلِنَ بِها، کِتابُ اللَّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ فی اَفْنِیَتِکُمْ، وَ فی مُمْساکُمْ وَ مُصْبِحِکُمْ، یَهْتِفُ فی اَفْنِیَتِکُمْ هُتافاً وَ صُراخاً وَ تِلاوَةً وَ اَلْحاناً، وَ لَقَبْلَهُ ما حَلَّ بِاَنْبِیاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ، حُکْمٌ فَصْلٌ وَ قَضاءٌ حَتْمٌ.«وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى اَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ
فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِى اللَّهُ شَیْئاً وَ سَیَجْزِى اللَّهُ الشَّاکِرینَ». (6)
ایهاً بَنیقیلَةَ! ءَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبی وَ اَنْتُمْ بِمَرْأى مِنّی وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدى وَ مَجْمَعٍ، تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ، وَ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الْاَداةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّةُ، تُوافیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلا تُجیبُونَ، وَ تَأْتیکُمُ الصَّرْخَةُ فَلا تُغیثُونَ، وَ اَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفاحِ، مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلاحِ، وَ النُّخْبَةُ الَّتی انْتُخِبَتْ، وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتیرَتْ لَنا اَهْلَ الْبَیْتِ.
قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، وَ ناطَحْتُمُ الْاُمَمَ، وَ کافَحْتُمُ الْبُهَمَ، لا نَبْرَحُ اَوْ تَبْرَحُونَ، نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، حَتَّى اِذا دارَتْ بِنا رَحَى الْاِسْلامِ، وَ دَرَّ حَلَبُ الْاَیَّامِ، وَ خَضَعَتْ نُعْرَةُ الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ الْاِفْکِ، وَ خَمَدَتْ نیرانُ الْکُفْرِ، وَ هَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرَجِ، وَ اسْتَوْسَقَ نِظامُ الدّینِ، فَاَنَّى حِزْتُمْ بَعْدَ الْبَیانِ، وَاَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْاِعْلانِ، وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الْاِقْدامِ، وَاَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الْایمانِ؟ بُؤْساً لِقَوْمٍ نَکَثُوا اَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ، وَ هَمُّوا بِاِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ، اَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ.اَلا، وَ قَدْ أَرى اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلَى الْخَفْضِ، وَ اَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ، وَ نَجَوْتُمْ بِالضّیقِ مِنَ السَّعَةِ، فَمَجَجْتُمْ ما وَعَبْتُمْ، وَ دَسَعْتُمُ الَّذى تَسَوَّغْتُمْ، فَاِنْ تَکْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ جَمیعاً فَاِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ.اَلا، وَ قَدْ قُلْتُ ما قُلْتُ هذا عَلى مَعْرِفَةٍ مِنّی بِالْخِذْلَةِ الَّتی خامَرْتُکُمْ، وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ، وَ لکِنَّها فَیْضَةُ النَّفْسِ، وَ نَفْثَةُ الْغَیْظِ، وَ حَوَزُ الْقَناةِ، وَ بَثَّةُ الصَّدْرِ، وَ تَقْدِمَةُ الْحُجَّةِ، فَدُونَکُمُوها فَاحْتَقِبُوها دَبِرَةَ الظَّهْرِ، نَقِبَةَ الْخُفِّ، باقِیَةَ الْعارِ، مَوْسُومَةً بِغَضَبِ الْجَبَّارِ وَ شَنارِ الْاَبَدِ، مَوْصُولَةً بِنارِ اللَّهِ الْمُوقَدَةِ الَّتی تَطَّلِعُ عَلَى الْاَفْئِدَةِ.فَبِعَیْنِ اللَّهِ ما تَفْعَلُونَ، وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ، وَ اَنَا اِبْنَةُ نَذیرٍ لَکُمْ بَیْنَ یَدَىْ عَذابٌ شَدیدٌ، فَاعْمَلُوا اِنَّا عامِلُونَ، وَ انْتَظِرُوا اِنَّا مُنْتَظِرُونَ.فأجابها أبوبکر عبداللَّه بن عثمان، و قال:
اى گروه نقباء، و اى بازوان ملت، اى حافظان اسلام، این ضعف و غفلت در مورد حق من و این سهل انگارى از دادخواهى من چرا؟ آیا پدرم پیامبر نمیفرمود: «حرمت هرکس در فرزندان او حفظ میشود»، چه به سرعت مرتکب این اعمال شدید، و چه با عجله این بز لاغر، آب از دهان و دماغ او فروریخت، در صورتى که شما را طاقت و توان بر آنچه در راه آن میکوشیم هست، و نیرو براى حمایت من در این مطالبه و قصدم می باشد.
آیا میگوئید محمد صلى اللَّه علیه و آله بدرود حیات گفت، این مصیبتى است بزرگ و در نهایت وسعت، شکاف آن بسیار، و درز دوخته آن شکافته، و زمین در غیاب او سراسر تاریک گردید، و ستارگان بیفروغ، و آرزوها به ناامیدى گرائید، کوهها از جاى فروریخت، حرمتها پایمال شد، و احترامى براى کسى پس از وفات او باقى نماند.
به خدا سوگند که این مصیبت بزرگتر و بلیّه عظیمتر است، که همچون آن مصیبتى نبوده و بلاى جانگدازى در این دنیا به پایه آن نمی رسد، کتاب خدا آن را آشکار کرده است، کتاب خدایى که در خانههایتان، و در مجالس شبانه و روزانهتان، آرام و بلند، و با تلاوت و خوانندگى آن را مىخوانید، این بلائى است که پیش از این به انبیاء و فرستاده شدگان وارد شده است، حکمى است حتمى، و قضائى است قطعى، خداوند می فرماید: محمد پیامبرى است که پیش از وى پیامبران دیگرى درگذشتند، پس اگر او بمیرد و یا کشته گردد به عقب برمىگردید، و آنکس که به عقب برگردد به خدا زیانى نمیرساند، و خدا شکرکنندگان را پاداش خواهد داد».
اى پسران قیله- گروه انصار- آیا نسبت به میراث پدرم مورد ظلم واقع شوم در حالى که مرا میبینید و سخن مرا می شنوید، و داراى انجمن و اجتماعید، صداى دعوت مرا همگان شنیده و از حالم آگاهى دارید، و داراى نفرات و ذخیره اید، و داراى ابزار و قوه اید، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست، صداى دعوت من به شما می رسد ولى جواب نمیدهید، و ناله فریاد خواهیم را شنیده ولى به فریادم نمی رسید، در حالى که به شجاعت معروف و به خیر و صلاح موصوف می باشید، و شما برگزیدگانى بودید که انتخاب شده، و منتخباتى که براى ما اهلبیت برگزیده شدید!
با عرب پیکار کرده و متحمّل رنج و شدتها شدید، و با امتها رزم نموده و با پهلوانان به نبرد برخاستید، همیشه فرمانده بوده و شما فرمانبردار، تا آسیاى اسلام به گردش افتاد، و پستان روزگار به شیر آمد، و نعره هاى شرک آمیز خاموش شده، و دیگ طمع و تهمت از جوش افتاد، و آتش کفر خاموش و دعوت نداى هرج و مرج آرام گرفت، و نظام دین کاملاً ردیف شد، پس چرا بعد از اقرارتان به ایمان حیران شده، و پس از آشکارى خود را مخفى گرداندید، و بعد از پیشقدمى عقب نشستید، و بعد ایمان شرک آوردید.
واى بر گروهى که بعد از پیمان بستن آن را شکستند، و خواستند پیامبر را اخراج کنند، با آنکه آنان جنگ را آغاز نمودند، آیا از آنان هراس دارد در حالى که خدا سزاوار است که از او بهراسید، اگر مؤمنید.
آگاه باشید مىبینم که به تنآسائى جاودانه دل داده، و کسى را که سزاوار زمامدارى بود را دور ساختهاید، با راحتطلبى خلوت کرده، و از تنگناى زندگى به فراخناى آن رسیدهاید، در اثر آن آنچه را حفظ کرده بودید را از دهان بیرون ریختید، و آنچه را فروبرده بودید را بازگرداندند، پس بدانید اگر شما و هرکه در زمین است کافر شوید، خداى بزرگ از همگان بىنیاز و ستوده است. آگاه باشید آنچه گفتم با شناخت کاملم بود، به سستى پدید آمده در اخلاق شما، و بىوفائى و نیرنگ ایجاد شده در قلوب شما، و لیکن اینها جوشش دل اندوهگین، و بیرون ریختن خشم و غضب است، و آنچه قابل تحمّلم نیست، و جوشش سینهام و بیان دلیل و برهان، پس خلافت را بگیرید، ولى بدانید که پشت این شتر خلافت زخم است، و پاى آن سوراخ و تاولدار، عار و ننگش باقى و نشان از غضب خدا و ننگ ابدى دارد، و به آتش شعلهور خدا که بر قلبها احاطه مىیابد متصل است. آنچه مىکنید در برابر چشم بیناى خداوند قرار داشته، و آنانکه ستم کردند به زودى مىدانند که به کدام بازگشتگاهى بازخواهند گشت، و من دختر کسى هستم که شما را از عذاب دردناک الهى که در پیش دارید خبر داد، پس هرچه خواهید بکنید و ما هم کار خود را مىکنیم، و شما منتظر بمانید و ما هم در انتظار بسر مىبریم.
آنگاه ابوبکر پاسخ داد:
یا بِنْتَ رَسُولِاللَّهِ! لَقَدْ کانَ اَبُوکِ بِالْمُؤمِنینَ عَطُوفاً کَریماً، رَؤُوفاً رَحیماً، وَ عَلَى الْکافِرینَ عَذاباً اَلیماً وَ عِقاباً عَظیماً، اِنْ عَزَوْناهُ وَجَدْناهُ اَباکِ دُونَ النِّساءِ، وَ اَخا اِلْفِکِ دُونَ الْاَخِلاَّءِ، اثَرَهُ عَلى کُلِّ حَمیمٍ وَ ساعَدَهُ فی کُلِّ اَمْرٍ جَسیمِ، لا یُحِبُّکُمْ اِلاَّ سَعیدٌ، وَ لا یُبْغِضُکُمْ اِلاَّ شَقِیٌّ بَعیدٌ.
فَاَنْتُمْ عِتْرَةُ رَسُولِاللَّهِ الطَّیِّبُونَ، الْخِیَرَةُ الْمُنْتَجَبُونَ، عَلَى الْخَیْرِ اَدِلَّتُنا وَ اِلَى الْجَنَّةِ مَسالِکُنا، وَ اَنْتِ یا خِیَرَةَ النِّساءِ وَ ابْنَةَ خَیْرِ الْاَنْبِیاءِ، صادِقَةٌ فی قَوْلِکِ، سابِقَةٌ فی وُفُورِ عَقْلِکِ، غَیْرَ مَرْدُودَةٍ عَنْ حَقِّکِ، وَ لا مَصْدُودَةٍ عَنْ صِدْقِکِ.
وَ اللَّهِ ما عَدَوْتُ رَأْىَ رَسُولِاللَّهِ، وَ لا عَمِلْتُ اِلاَّ بِاِذْنِهِ، وَ الرَّائِدُ لا یَکْذِبُ اَهْلَهُ، وَ اِنّی اُشْهِدُ اللَّهَ وَ کَفى بِهِ شَهیداً، اَنّی سَمِعْتُ رَسُولَاللَّهِ یَقُولُ: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبِیاءِ لا نُوَرِّثُ ذَهَباً وَ لا فِضَّةًّ، وَ لا داراً وَ لا عِقاراً، وَ اِنَّما نُوَرِّثُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ الْعِلْمَ وَ النُّبُوَّةَ، وَ ما کانَ لَنا مِنْ طُعْمَةٍ فَلِوَلِیِّ الْاَمْرِ بَعْدَنا اَنْ یَحْکُمَ فیهِ بِحُکْمِهِ».
اى دختر رسول خدا! پدر تو بر مؤمنین مهربان و بزرگوار و رئوف و رحیم، و بر کافران عذاب دردناک و عقاب بزرگ بود، اگر به نسب او بنگریم وى در میان زنانمان پدر تو، و در میان دوستان برادر شوهر توست، که وى را بر هر دوستى برترى داد، و او نیز در هر کار بزرگى پیامبر را یارى نمود، جز سعادتمندان شما را دوست نمدارند، و تنها بدکاران شما را دشمن میشمرند.
پس شما خاندان پیامبر، پاکان برگزیدگان جهان بوده، و ما را به خیر راهنما، و به سوى بهشت رهنمون بودید، و تو اى برترین زنان و دختر برترین پیامبران، در گفتارت صادق، در عقل فراوان پیشقدم بوده، و هرگز از حقت بازداشته نخواهى شد و از گفتار صادقت مانعى ایجاد نخواهد گردید.
و بخدا سوگند از رأى پیامبر قدمى فراتر نگذارده، و جز با اجازه او اقدام نکردهام، و پیشرو قوم به آنان دروغ نمىگوید، و خدا را گواه مىگیرم که بهترین گواه است، از پیامبر شنیدم که فرمود: «ما گروه پیامبران دینار و درهم و خانه و مزرعه به ارث نمىگذاریم، و تنها کتاب و حکمت و علم و نبوت را به ارث مىنهیم، و آنچه از ما باقى مىماند در اختیار ولىّ امر بعد از ماست، که هر حکمى که بخواهد در آن بنماید.»
وَ قَدْ جَعَلْنا ما حاوَلْتِهِ فِی الْکِراعِ وَ السِّلاحِ، یُقاتِلُ بِهَا الْمُسْلِمُونَ وَ یُجاهِدُونَ الْکُفَّارَ، وَ یُجالِدُونَ الْمَرَدَةَ الْفُجَّارَ، وَ ذلِکَ بِاِجْماعِ الْمُسْلِمینَ، لَمْ اَنْفَرِدْ بِهِ وَحْدى،وَ لَمْ اَسْتَبِدْ بِما کانَ الرَّأْىُ عِنْدى، وَ هذِهِ حالی وَ مالی، هِیَ لَکِ وَ بَیْنَ یَدَیْکِ، لا تَزْوى عَنْکِ وَ لا نَدَّخِرُ دُونَکِ، وَ اَنَّکِ، وَ اَنْتِ سَیِّدَةُ اُمَّةِ اَبیکِ وَ الشَّجَرَةُ الطَّیِّبَةُ لِبَنیکِ، لا یُدْفَعُ مالَکِ مِنْ فَضْلِکِ، وَ لا یُوضَعُ فی فَرْعِکِ وَ اَصْلِکِ، حُکْمُکِ نافِذٌ فیما مَلَّکَتْ یَداىَ، فَهَلْ تَرَیِنَّ اَنْ اُخالِفَ فی ذاکَ اَباکِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ وَ سَلَّمَ).
فقالت:
سُبْحانَاللَّهِ، ما کانَ اَبی رَسُولُاللَّهِ عَنْ کِتابِ اللَّهِ صادِفاً، وَ لا لِاَحْکامِهِ مُخالِفاً، بَلْ کانَ یَتْبَعُ اَثَرَهُ، وَ یَقْفُو سُوَرَهُ، اَفَتَجْمَعُونَ اِلَى الْغَدْرِ اِعْتِلالاً عَلَیْهِ بِالزُّورِ، وَ هذا بَعْدَ وَفاتِهِ شَبیهٌ بِما بُغِیَ لَهُ مِنَ الْغَوائِلِ فی حَیاتِهِ، هذا کِتابُ اللَّهِ حُکْماً عَدْلاً وَ ناطِقاً فَصْلاً، یَقُولُ: «یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ الِیَعْقُوبَ»، وَ یَقُولُ: «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ».
و ما آنچه را که مىخواهى در راه خرید اسب و اسلحه قرار دادیم، تا مسلمانان با آن کارزار کرده و با کفّار جهاد نموده و با سرکشان بدکار جدال کنند، و این تصمیم به اتفاق تمام مسلمانان بود، و تنها دست به این کار نزدم، و در رأى و نظرم مستبدّانه عمل ننمودم، و این حال من و این اموال من است که براى تو و در اختیار توست، و از تو دریغ نمىشود و براى فرد دیگرى ذخیره نشده، توئى سرور بانوان امّت پدرت، و درخت بارور و پاک براى فرزندانت، فضائلت انکار نشده، و از شاخه و ساقهات فرونهاده نمىگردد، حُکمت در آنچه من مالک آن هستم نافذ است، آیا مىپسندى که در این زمینه مخالف سخن پدرت عمل کنم.
حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود:
پاک و منزه است خداوند، پدرم پیامبر، از کتاب خدا روىگردان و با احکامش مخالف نبود، بلکه پیرو آن بود و به آیات آن عمل مىنمود، آیا مىخواهید علاوه بر نیرنگ و مکر به زور او را متهم نمائید، و این کار بعد از رحلت او شبیه است به دامهائى که در زمان حیاتش برایش گسترده شد، این کتاب خداست که حاکمى است عادل، و ناطقى است که بین حق و باطل جدائى مىاندازد، و مىفرماید:- زکریا گفت: خدایا فرزندى به من بده که- «از من و خاندان یعقوب ارث ببرد»، و مىفرماید: «سلیمان از داود ارث برد».
بَیَّنَ عَزَّ وَ جَلَّ فیما وَزَّعَ مِنَ الْاَقْساطِ، وَ شَرَعَ مِنَ الْفَرائِضِ وَالْمیراثِ، وَ اَباحَ مِنْ حَظِّ الذَّکَرانِ وَ الْاِناثِ، ما اَزاحَ بِهِ عِلَّةَ الْمُبْطِلینَ وَ اَزالَ التَّظَنّی وَ الشُّبَهاتِ فِی الْغابِرینَ، کَلاَّ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ اَنْفُسُکُمْ اَمْراً، فَصَبْرٌ جَمیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ.
فقال أبوبکر:
صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَتْ اِبْنَتُهُ، مَعْدِنُ الْحِکْمَةِ، وَ مَوْطِنُ الْهُدى وَ الرَّحْمَةِ، وَ رُکْنُ الدّینِ، وَ عَیْنُ الْحُجَّةِ، لا اَبْعَدُ صَوابَکِ وَ لا اُنْکِرُ خِطابَکِ، هؤُلاءِ الْمُسْلِمُونَ بَیْنی وَ بَیْنَکِ قَلَّدُونی ما تَقَلَّدْتُ، وَ بِاتِّفاقٍ مِنْهُمْ اَخَذْتُ ما اَخَذْتُ، غَیْرَ مَکابِرٍ وَ لا مُسْتَبِدٍّ وَ لا مُسْتَأْثِرٍ، وَ هُمْ بِذلِکَ شُهُودٌ.
فالتفت فاطمة علیهاالسلام الى النساء، و قالت:
مَعاشِرَ الْمُسْلِمینَ الْمُسْرِعَةِ اِلى قیلِ الْباطِلِ، الْمُغْضِیَةِ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبیحِ الْخاسِرِ، اَفَلا تَتَدَبَّرُونَ الْقُرْانَ اَمْعَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها، کَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِکُمْ ما اَسَأْتُمْ مِنْ اَعْمالِکُمْ، فَاَخَذَ بِسَمْعِکُمْ وَ اَبْصارِکُمْ، وَ لَبِئْسَ ما تَأَوَّلْتُمْ،
و خداوند در سهمیههائى که مقرر کرد، و مقادیرى که در ارث تعیین فرمود، و بهرههائى که براى مردان و زنان قرار داد، توضیحات کافى داده، که بهانههاى اهل باطل، و گمانها و شبهات را تا روز قیامت زائل فرموده است، نه چنین است، بلکه هواهاى نفسانى شما راهى را پیش پایتان قرار داده، و جز صبر زیبا چارهاى ندارم، و خداوند در آنچه مىکنید یاور ماست.
ابوبکر گفت:
خدا و پیامبرش راست گفته، و دختر او نیز، که معدن حکمت و جایگاه هدایت و رحمت، و رکن دین و سرچشمه حجت و دلیل مىباشد و راست مىگوید، سخن حقّت را دور نیفکنده و گفتارت را انکار نمىکنم، این مسلمانان بین من و تو حاکم هستند، و آنان این حکومت را بمن سپردند، و به تصمیم آنها این منصب را پذیرفتم، نه متکبّر بوده و نه مستبدّ به رأى هستم، و نه چیزى را براى خود برداشتهام، و اینان همگى گواه و شاهدند.
آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام رو به مردم کرده و فرمود:
اى مسلمانان! که براى شنیدن حرفهاى بیهوده شتابان بوده، و کردار زشت را نادیده میگیرید، آیا در قرآن نمىاندیشید، یا بر دلها مهر زده شده است، نه چنین است بلکه اعمال زشتتان بر دلهایتان تیرگى آورده، و گوشها و چشمانتان را فراگرفته، و بسیار بد آیات قرآن را تأویل کرده، و بد راهى را به او نشان داده، و با بدچیزى معاوضه نمودید، به خدا سوگند تحمّل این بار برایتان سنگین، و عاقبتش پر از وزر و وبال است، آنگاه که پردهها کنار رود و زیانهاى آن روشن گردد، و آنچه را که حساب نمىکردید و براى شما آشکار گردد، آنجاست که اهل باطل زیانکار گردند.
وَ ساءَ ما بِهِ اَشَرْتُمْ، وَ شَرَّ ما مِنْهُ اِعْتَضْتُمْ، لَتَجِدَنَّ وَ اللَّهِ مَحْمِلَهُ ثَقیلاً، وَ غِبَّهُ وَ بیلاً، اِذا کُشِفَ لَکُمُ الْغِطاءُ، وَ بانَ ما وَرائَهُ الضَّرَّاءُ، وَ بَدا لَکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَحْتَسِبُونَ، وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ.
ثم عطفت على قبر النبیّ صلى اللَّه علیه و آله، و قالت:
قَدْ کانَ بَعْدَکَ اَنْباءٌ وَهَنْبَثَةٌ - لَوْ کُنْتَ شاهِدَها لَمْ تَکْثِرِ الْخُطَبُ
اِنَّا فَقَدْ ناکَ فَقْدَ الْاَرْضِ وابِلَها - وَ اخْتَلَّ قَوْمُکَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لا تَغِبُ
وَ کُلُّ اَهْلٍ لَهُ قُرْبی وَ مَنْزِلَةٌ - عِنْدَ الْاِلهِ عَلَی الْاَدْنَیْنِ مُقْتَرِبُ
اَبْدَتْ رِجالٌ لَنا نَجْوى صُدُورِهِمُ - لمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ التُّرَبُ
تَجَهَّمَتْنا رِجالٌ وَ اسْتُخِفَّ بِنا - لَمَّا فُقِدْتَ وَ کُلُّ الْاِرْثِ مُغْتَصَبُ
وَ کُنْتَ بَدْراً وَ نُوراً یُسْتَضاءُ بِهِ- عَلَیْکَ تُنْزِلُ مِنْ ذِىالْعِزَّةِ الْکُتُبُ
سپس آن حضرت رو به سوى قبر پیامبر کرد و فرمود:
بعد از تو خبرها و مسائلى پیش آمد، که اگر بودى آنچنان بزرگ جلوه نمىکرد.
ما تو را از دست دادیم مانند سرزمینى که از باران محروم گردد، و قوم تو متفرّق شدند، بیا بنگر که چگونه از راه منحرف گردیدند.
هر خاندانى که نزد خدا منزلت و مقامى داشت نزد بیگانگان نیز محترم بود، غیر از ما.
مردانى چند از امت تو همین که رفتى، و پرده خاک میان ما و تو حائل شد، اسرار سینهها را آشکار کردند.
بعد از تو مردانى دیگر از ما روى برگردانده و خفیفمان نمودند، و میراثمان دزدیده شد.
تو ماه شب چهارده و چراغ نوربخشى بودى، که از جانب خداوند بر تو کتابها نازل مىگردید.
وَ کانَ جِبْریلُ بِالْایاتِ یُؤْنِسُنا- فَقَدْ فُقِدْتَ وَ کُلُّ الْخَیْرِ مُحْتَجَبُ
فَلَیْتَ قَبْلَکَ کانَ الْمَوْتُ صادِفُنا- لَمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ الْکُتُبُ
ثم انکفأت علیهاالسلام و امیرالمؤمنین علیهالسلام یتوقّع رجوعها الیه و یتطلّع طلوعها علیه، فلمّا استقرّت بها الدار، قالت لامیرالمؤمنین علیهماالسلام:
یَابْنَ اَبیطالِبٍ! اِشْتَمَلْتَ شِمْلَةَ الْجَنینِ، وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنینِ، نَقَضْتَ قادِمَةَ الْاَجْدَلِ، فَخانَکَ ریشُ الْاَعْزَلِ.
هذا اِبْنُ اَبیقُحافَةَ یَبْتَزُّنی نِحْلَةَ اَبی وَ بُلْغَةَ ابْنَىَّ! لَقَدْ اَجْهَرَ فی خِصامی وَ اَلْفَیْتُهُ اَلَدَّ فی کَلامی حَتَّى حَبَسَتْنی قیلَةُ نَصْرَها وَ الْمُهاجِرَةُ وَصْلَها، وَ غَضَّتِ الْجَماعَةُ دُونی طَرْفَها، فَلا دافِعَ وَ لا مانِعَ، خَرَجْتُ کاظِمَةً، وَ عُدْتُ راغِمَةً.
اَضْرَعْتَ خَدَّکَ یَوْمَ اَضَعْتَ حَدَّکَ، اِفْتَرَسْتَ الذِّئابَ وَ افْتَرَشت التُّرابَ، ما کَفَفْتَ قائِلاً وَ لا اَغْنَیْتَ باطلاً وَ لا خِیارَ لی، لَیْتَنی مِتُّ قَبْلَ هَنیئَتی وَ دُونَ ذَلَّتی، عَذیرِىَ اللَّهُ مِنْکَ عادِیاً وَ مِنْکَ حامِیاً.
جبرئیل با آیات الهى مونس ما بود، و بعد از تو تمام خیرها پوشیده شد.
اى کاش پیش از تو مرده بودیم، آنگاه که رفتى و خاک ترا در زیر خود پنهان کرد.
آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام به خانه بازگشت و حضرت على علیهالسلام در انتظار او به سر برده و منتظر طلوع آفتاب جمالش بود، وقتى در خانه آرام گرفت به حضرت على علیهالسلام فرمود:
اى پسر ابوطالب! همانند جنین در شکم مادر پردهنشین شده، و در خانه اتهام به زمین نشستهاى، شاهپرهاى شاهین را شکسته، و حال آنکه پرهاى کوچک هم در پرواز به تو خیانت خواهد کرد. این پسر ابىقحافه است که هدیه پدرم و مایه زندگى دو پسرم را از من گرفته است، با کمال وضوح با من دشمنى کرد، و من او را در سخن گفتن با خود بسیار لجوج و کینهتوز دیدم، تا آنکه انصار حمایتشان را از من باز داشته، و مهاجران یاریشان را از من دریغ نمودند، و مردم از یاریم چشمپوشى کردند، نه مدافعى دارم و نه کسى که مانع از کردار آنان گردد، در حالى که خشمم را فروبرده بودم از خانه خارج شدم و بدون نتیجه بازگشتم.
آنروز که شمشیرت را بر زمین نهادى همان روز خویشتن را خانهنشین نمودى، تو شیرمردى بودى که گرگان را مىکشتى، و امروز بر روى زمین آرمیدهاى، گویندهاى را از من دفع نکرده، و باطلى را از من دور نمىگردانى، و من از خود اختیارى ندارم، اى کاش قبل از این کار و قبل از اینکه این چنین خوار شوم مرده بودم، از اینکه اینگونه سخن مىگویم خداوندا عذر مىخواهم، و یارى و کمک از جانب توست.
وَیْلاىَ فی کُلِّ شارِقٍ، وَیْلاىَ فی کُلِّ غارِبٍ، ماتَ الْعَمَدُ وَ وَهَنَ الْعَضُدُ، شَکْواىَ اِلى اَبی وَ عَدْواىَ اِلى رَبّی، اَللَّهُمَّ اِنَّکَ اَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ حَوْلاً، وَ اَشَدُّ بَأْساً وَ تَنْکیلاً.
فقال امیرالمؤمنین علیهالسلام:
لا وَیْلَ لَکِ، بَلِ الْوَیْلُ لِشانِئِکِ، نَهْنِهْنی عَنْ وُجْدِکِ، یا اِبْنَةَ الصَّفْوَةِ وَ بَقِیَّةَ النُّبُوَّةِ، فَما وَنَیْتُ عَنْ دینی، وَ لا اَخْطَأْتُ مَقْدُورى، فَاِنْ کُنْتِ تُریدینَ الْبُلْغَةَ فَرِزْقُکِ مَضْمُونٌ، وَ کَفیلُکِ مَأْمُونٌ، وَ ما اُعِدَّ لَکِ اَفْضَلُ مِمَّا قُطِعَ عَنْکِ، فَاحْتَسِبِی اللَّهَ. فقالت: حَسْبِیَ اللَّهُ، و أمسکت.
از این پس واى بر من در هر صبح و شام، پناهم از دنیا رفت، و بازویم سست شد، شکایتم بسوى پدرم بوده و از خدا یارى مىخواهم، پروردگارا نیرو و توانت از آنان بیشتر، و عذاب و عقابت دردناکتر است.
حضرت على علیهالسلام فرمود: شایسته تو نیست که واى بر من بگوئى، بلکه سزاوار دشمن ستمگر توست، اى دختر برگزیده خدا و اى باقیمانده نبوت، از اندوه و غضب دست بردار، من در دینم سست نشده و از آنچه در حدّ توانم است مضائقه نمىکنم، اگر تو براى گذران روزیت ناراحتى، بدانکه روزى تو نزد خدا ضمانت شده و کفیل تو امین است، و آنچه برایت آماده شده از آنچه از تو گرفته شده بهتر است، پس براى خدا صبر کن.
حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود: خدا مرا کافى است، آنگاه سکوت کرد . . .
متن کامل خطبه فدکیه حضرت زهرا س
نقل از پایگاه خبری تحلیلی فردا
در روایات آمده است هنگامى که خبر غصب فدک به حضرت صدیقه کبری رسید، لباس به تن کرده و چادر بر سر نهاد، و با گروهى از زنان فامیل و خدمتکاران خود بسوى مسجد روانه شد، در حالیکه راه رفتن او همانند راه رفتن پیامبر خدا بود، به مسجد پیامبر (ص) در آمد.
سپس لحظه اى سکوت کرد تا همهمه مردم خاموش و گریه آنان ساکت شد و جوش و خروش ایشان آرام یافت، آن گاه کلامش را با حمد و ثناى الهى آغاز فرمود و درود بر رسول خدا فرستاد، در اینجا دوباره صداى گریه مردم برخاست، وقتى سکوت برقرار شد، کلام خویش را دنبال کرد و فرمود:
حمد و سپاس خداى را برآنچه ارزانى داشت، و شکر او را در آنچه الهام فرمود، و ثنا و شکر بر او بر آنچه پیش فرستاد، از نعمتهاى فراوانى که خلق فرمود و عطایاى گستردهاى که اعطا کرد، و منّتهاى بىشمارى که ارزانى داشت، که شمارش از شمردن آنها عاجز، و نهایت آن از پاداش فراتر، و دامنه آن تا ابد از ادراک دورتر است، و مردمان را فراخواند، تا با شکرگذارى آنها نعمتها را زیاده گرداند، و با گستردگى آنها مردم را به سپاسگزارى خود متوجّه ساخت، و با دعوت نمودن به این نعمتها آنها را دو چندان کرد.
وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، کَلِمَةٌ جَعَلَ الْاِخْلاصَ تَأْویلَها، وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ اَنارَ فِی التَّفَکُّرِ مَعْقُولَها، الْمُمْتَنِعُ عَنِ الْاَبْصارِ رُؤْیَتُهُ، وَ مِنَ الْاَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْاَوْهامِ کَیْفِیَّتُهُ.
اِبْتَدَعَ الْاَشْیاءَ لا مِنْ شَىْءٍ کانَ قَبْلَها، وَ اَنْشَاَها بِلاَاحْتِذاءِ اَمْثِلَةٍ اِمْتَثَلَها، کَوَّنَها بِقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأَها بِمَشِیَّتِهِ، مِنْ غَیْرِ حاجَةٍ مِنْهُ اِلى تَکْوینِها، وَ لا فائِدَةٍ لَهُ فی تَصْویرِها، اِلاَّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ وَ تَنْبیهاً عَلی طاعَتِهِ، وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ، وَ اِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ، ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلی طاعَتِهِ، وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلی مَعْصِیَتِهِ، ذِیادَةً لِعِبادِهِ مِنْ نِقْمَتِهِ وَ حِیاشَةً لَهُمْ اِلى جَنَّتِهِ.
وَ اَشْهَدُ اَنَّ اَبیمُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اِخْتارَهُ قَبْلَ اَنْ اَرْسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبْلَ اَنْ اِجْتَباهُ، وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ اَنْ اِبْتَعَثَهُ، اِذ الْخَلائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ، وَ بِسَتْرِ الْاَهاویلِ مَصُونَةٌ، وَ بِنِهایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ، عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعالی بِمائِلِ الْاُمُورِ، وَ اِحاطَةً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَةً بِمَواقِعِ الْاُمُورِ.
و گواهى می دهم که معبودى جز خداوند نیست و شریکى ندارد، که این امر بزرگى است که اخلاص را تأویل آن و قلوب را متضمّن وصل آن ساخت، و در پیشگاه تفکر و اندیشه شناخت آن را آسان نمود، خداوندى که چشمها از دیدنش بازمانده، و زبانها از وصفش ناتوان، و اوهام و خیالات از درک او عاجز می باشند.
موجودات را خلق فرمود بدون آنکه از مادهاى موجود شوند، و آنها را پدید آورد بدون آنکه از قالبى تبعیّت کنند، آنها را به قدرت خویش ایجاد و به مشیّتش پدید آورد، بیآنکه در ساختن آنها نیازى داشته و در تصویرگرى آنها فائدهاى برایش وجود داشته باشد، جز تثبیت حکمتش و آگاهى بر طاعتش، و اظهار قدرت خود، و شناسائى راه عبودیت و گرامى داشت دعوتش، آنگاه بر طاعتش پاداش و بر معصیتش عقاب مقرر داشت، تا بندگانش را از نقمتش بازدارد و آنان را بسوى بهشتش رهنمون گردد.
و گواهى می دهم که پدرم محمّد بنده و فرستاده اوست، که قبل از فرستاده شدن او را انتخاب، و قبل از برگزیدن نام پیامبرى بر او نهاد، و قبل از مبعوث شدن او را برانگیخت، آن هنگام که مخلوقات در حجاب غیبت بوده، و در نهایت تاریکیها به سر برده، و در سر حد عدم و نیستى قرار داشتند، او را برانگیخت بخاطر علمش به عواقب کارها، و احاطهاش به حوادث زمان، و شناسائى کاملش به وقوع مقدّرات.
اِبْتَعَثَهُ اللَّهُ اِتْماماً لِاَمْرِهِ، وَ عَزیمَةً عَلى اِمْضاءِ حُکْمِهِ، وَ اِنْفاذاً لِمَقادیرِ رَحْمَتِهِ، فَرَأَى الْاُمَمَ فِرَقاً فی اَدْیانِها، عُکَّفاً عَلی نیرانِها، عابِدَةً لِاَوْثانِها، مُنْکِرَةً لِلَّهِ مَعَ عِرْفانِها.
فَاَنارَ اللَّهُ بِاَبیمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ ظُلَمَها، وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَها، وَ جَلى عَنِ الْاَبْصارِ غُمَمَها، وَ قامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدایَةِ، فَاَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوایَةِ، وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعِمایَةِ، وَ هَداهُمْ اِلَى الدّینِ الْقَویمِ، وَ دَعاهُمْ اِلَى الطَّریقِ الْمُسْتَقیمِ.
ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ اِلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِیارٍ، وَ رَغْبَةٍ وَ ایثارٍ، فَمُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ مِنْ تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فی راحَةٍ، قَدْ حُفَّ بِالْمَلائِکَةِ الْاَبْرارِ وَ رِضْوانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، وَ مُجاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ، صَلَّى اللَّهُ عَلی أَبی نَبِیِّهِ وَ اَمینِهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ صَفِیِّهِ، وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ.
ثم التفت الى اهل المجلس و قالت: فیکُمْ، وَ عَهْدٍ قَدَّمَهُ اِلَیْکُمْ، وَ بَقِیَّةٍ اِسْتَخْلَفَها عَلَیْکُمْ: کِتابُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَ الْقُرْانُ الصَّادِقُ، و النُّورُ السَّاطِعُ وَ الضِّیاءُ اللاَّمِعُ، بَیِّنَةً بَصائِرُهُ، مُنْکَشِفَةً سَرائِرُهُ، مُنْجَلِیَةً ظَواهِرُهُ، مُغْتَبِطَةً بِهِ اَشْیاعُهُ، قائِداً اِلَى الرِّضْوانِ اِتِّباعُهُ، مُؤَدٍّ اِلَى النَّجاةِ اسْتِماعُهُ.
بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللَّهِ الْمُنَوَّرَةُ، وَ عَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، وَ بَیِّناتُهُ الْجالِیَةُ، وَ بَراهینُهُ الْکافِیَةُ، وَ فَضائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرائِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ.
فَجَعَلَ اللَّهُ الْایمانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ وَ نِماءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیامَ تَثْبیتاً لِلْاِخْلاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْییداً لِلدّینِ، وَ الْعَدْلَ تَنْسیقاً لِلْقُلُوبِ، وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ، وَ اِما مَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ، وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْلامِ، وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتیجابِ الْاَجْرِ.
وَ الْاَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلِحَةً لِلْعامَّةِ، وَ بِرَّ الْوالِدَیْنِ وِقایَةً مِنَ السَّخَطِ، وَ صِلَةَ الْاَرْحامِ مَنْساءً فِی الْعُمْرِ وَ مَنْماةً لِلْعَدَدِ، وَ الْقِصاصَ حِقْناً لِلدِّماءِ، وَ الْوَفاءَ بِالنَّذْرِ تَعْریضاً لِلْمَغْفِرَةِ، وَ تَوْفِیَةَ الْمَکائیلِ وَ الْمَوازینِ تَغْییراً لِلْبَخْسِ.
اَنْتُمْ عِبادَ اللَّهِ نُصُبُ اَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دینِهِ وَ وَحْیِهِ، وَ اُمَناءُ اللَّهِ عَلى اَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ اِلَى الْاُمَمِ، زَعیمُ حَقٍّ لَهُ
او را برانگیخت تا امرش را کامل و حکم قطعىاش را امضا و مقدّراتش را اجرا نماید، و آن حضرت امّتها را دید که در آئینهاى مختلفى قرار داشته، و در پیشگاه آتشهاى افروخته معتکف شده و بتهاى تراشیده شده را پرستنده، و خداوندى که شناخت آن در فطرتشان قرار دارد را منکرند.
پس خداى بزرگ بوسیله پدرم محمد صلى اللَّه علیه و آله تاریکىهاى آن را روشن، و مشکلات قلبها را برطرف، و موانع رؤیت دیدهها را از میان برداشت، و با هدایت در میان مردم قیام کرده و آنان را از گمراهى رهانید، و بینایشان کرده،و ایشان را به دین استوار و محکم رهنمون شده، و به راه راست دعوت نمود.
تا هنگامى که خداوند او را به سوى خود فراخواند، فراخواندنى از روى مهربانى و آزادى و رغبت و میل، پس آن حضرت از رنج این دنیا در آسایش بوده، و فرشتگان نیکوکار در گرداگرد او قرار داشته، و خشنودى پروردگار آمرزنده او را فراگرفته، و در جوار رحمت او قرار دارد، پس درود خدا بر پدرم، پیامبر و امینش و بهترین خلق و برگزیدهاش باد، و سلام و رحمت و برکات الهى بر او باد.
آن گاه حضرت فاطمه علیهاالسلام رو به مردم کرده و فرمود:
شما اى بندگان خدا پرچمداران امر و نهى او، و حاملان دین و وحى او، و امینهاى خدا بر یکدیگر، و مبلّغان او بسوى امّتهایید، زمامدار حق در میان شما بوده، و پیمانى است که از پیشاپیش بسوى تو فرستاده، و باقیماندهاى است که براى شما باقى گذارده، و آن کتاب گویاى الهى و قرآن راستگو و نور فروزان و شعاع درخشان است، که بیان و حجّتهاى آن روشن، اسرار باطنى آن آشکار، ظواهر آن جلوهگر میباشد، پیروان آن مورد غبطه جهانیان بوده، و تبعیّت از او خشنودى الهى را باعث مىگردد، و شنیدن آن راه نجات است. بوسیله آن مىتوان به حجّتهاى نورانى الهى، و واجباتى که تفسیر شده، و محرّماتى که از ارتکاب آن منع گردیده، و نیز به گواهیهاى جلوهگرش و برهانهاى کافیش و فضائل پسندیدهاش، و رخصتهاى بخشیده شدهاش و قوانین واجبش دست یافت.
پس خداى بزرگ ایمان را براى پاک کردن شما از شرک، و نماز را براى پاک نمودن شما از تکبّر، و زکات را براى تزکیه نفس و افزایش روزى، و روزه را براى تثبیت اخلاص، و حج را براى استحکام دین، و عدالتورزى را براى التیام قلبها، و اطاعت ما خاندان را براى نظم یافتن ملتها، و امامتمان را براى رهایى از تفرقه، و جهاد را براى عزت اسلام، و صبر را براى کمک در بدست آوردن پاداش قرار داد.
وَ النَّهْىَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزیهاً عَنِ الرِّجْسِ، وَ اجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، وَ تَرْکَ السِّرْقَةِ ایجاباً لِلْعِصْمَةِ، وَ حَرَّمَ اللَّهُ الشِّرْکَ اِخْلاصاً لَهُ بِالرُّبوُبِیَّةِ. فَاتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لا تَمُوتُنَّ اِلاَّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ اَطیعُوا اللَّهَ فیما اَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهاکُمْ عَنْهُ، فَاِنَّهُ اِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ.
ثم قالت: اَیُّهَا النَّاسُ! اِعْلَمُوا اَنّی فاطِمَةُ وَ اَبیمُحَمَّدٌ، اَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً، وَ لا اَقُولُ ما اَقُولُ غَلَطاً، وَ لا اَفْعَلُ ما اَفْعَلُ شَطَطاً، لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُوفٌ رَحیمٌ. فَاِنْ تَعْزُوهُ وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبی دُونَ نِسائِکُمْ،وَ اَخَا ابْنِ عَمّی دُونَ رِجالِکُمْ، وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِىُّ اِلَیْهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ. فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعاً بِالنَّذارَةِ، مائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِکینَ، ضارِباً ثَبَجَهُمْ، اخِذاً بِاَکْظامِهِمْ، داعِیاً اِلى سَبیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ و الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، یَجُفُّ الْاَصْنامَ وَ یَنْکُثُ الْهامَّ، حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَ لَّوُا الدُّبُرَ.
و امر به معروف را براى مصلحت جامعه، و نیکى به پدر و مادر را براى رهایى از غضب الهى، و صله ارحام را براى طولانى شدن عمر و افزایش جمعیت، و قصاص را وسیله حفظ خونها، و وفاى به نذر را براى در معرض مغفرت الهى قرار گرفتن، و دقت در کیل و وزن را براى رفع کمفروشى مقرر فرمود.
و نهى از شرابخوارى را براى پاکیزگى از زشتى، و حرمت نسبت ناروا دادن را براى عدم دورى از رحمت الهى، و ترک دزدى را براى پاکدامنى قرار داد، و شرک را حرام کرد تا در یگانهپرستى خالص شوند.
پس آن گونه که شایسته است از خدا بترسید، و از دنیا نروید جز آنکه مسلمان باشید، و خدا را در آنچه بدان امر کرده و از آن بازداشته اطاعت نمائید، همانا که فقط دانشمندان از خاک مىترسند. آنگاه فرمود: اى مردم! بدانید که من فاطمه و پدرم محمد است، آنچه ابتدا گویم در پایان نیز میگویم، گفتارم غلط نبوده و ظلمى در آن نیست، پیامبرى از میان شما برانگیخته شد که رنجهاى شما بر او گران آمده و دلسوز بر شما است، و بر مؤمنان مهربان و عطوف است.
پس اگر او را بشناسید میدانید که او در میان زنانتان پدر من بوده، و در میان مردانتان برادر پسر عموى من است، چه نیکو بزرگوارى است آنکه من این نسبت را به او دارم.
رسالت خود را با انذار انجام داد، از پرتگاه مشرکان کنارهگیرى کرده، شمشیر بر فرقشان نواخت، گلویشان را گرفته و با حکمت و پند و اندرز نیکو بسوى پروردگارشان دعوت نمود، بتها را نابود ساخته، و سر کینهتوزان را مىشکند، تا جمعشان منهزم شده و از میدان گریختند.
حَتَّى تَفَرََّى اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ، وَ اَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، و نَطَقَ زَعیمُالدّینِ، وَ خَرَسَتْ شَقاشِقُ الشَّیاطینِ، وَ طاحَ وَ شیظُ النِّفاقِ، وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشَّقاقِ، وَ فُهْتُمْ بِکَلِمَةِ الْاِخْلاصِ فی نَفَرٍ مِنَ الْبیضِ الْخِماصِ. وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ، مُذْقَةَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَةَ الطَّامِعِ، وَ قُبْسَةَ الْعِجْلانِ، وَ مَوْطِیءَ الْاَقْدامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ، وَ تَقْتاتُونَ الْقِدَّ، اَذِلَّةً خاسِئینَ، تَخافُونَ اَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ، فَاَنْقَذَکُمُ اللَّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَ الَّتی، وَ بَعْدَ اَنْ مُنِیَ بِبُهَمِ الرِّجالِ، وَ ذُؤْبانِ الْعَرَبِ، وَ مَرَدَةِ اَهْلِ الْکِتابِ. کُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اَطْفَأَهَا اللَّهُ، اَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّیْطانِ، اَوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ، قَذَفَ اَخاهُ فی لَهَواتِها، فَلا یَنْکَفِیءُ حَتَّى یَطَأَ جِناحَها بِأَخْمَصِهِ، وَ یَخْمِدَ لَهَبَها بِسَیْفِهِ، مَکْدُوداً فی ذاتِ اللَّهِ، مُجْتَهِداً فی اَمْرِ اللَّهِ، قَریباً مِنْ رَسُولِاللَّهِ، سَیِّداً فی اَوْلِیاءِ اللَّهِ، مُشَمِّراً ناصِحاً مُجِدّاً کادِحاً، لا تَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لائِمٍ.وَ اَنْتُمَ فی رَفاهِیَّةٍ مِنَ الْعَیْشِ، و ادِعُونَ فاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ، وَ تَتَوَکَّفُونَ الْاَخْبارَ، وَ تَنْکُصُونَ عِنْدَ النِّزالِ، وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتالِ.
تا آن گاه که صبح روشن از پرده شب برآمد، و حق نقاب از چهره برکشید، زمامدار دین به سخن درآمد، و فریاد شیطانها خاموش گردید، خار نفاق از سر راه برداشته شد، و گرههاى کفر و تفرقه از هم گشوده گردید، و دهانهاى شما به کلمه اخلاص باز شد، در میان گروهى که سپیدرو و شکم به پشت چسبیده بودند.
و شما بر کناره پرتگاهى از آتش قرار داشته، و مانند جرعهاى آب بوده و در معرض طمع طمّاعان قرار داشتید، همچون آتشزنهاى بودید که بلافاصله خاموش مىگردید، لگدکوب روندگان بودید، از آبى مىنوشیدید که شتران آن را آلوده کرده بودند، و از پوست درختان به عنوان غذا استفاده مىکردید، خوار و مطرود بودید، مىترسیدند که مردمانى که در اطراف شما بودند شما را بربایند، تا خداى تعالى بعد از چنین حالاتى شما را بدست آن حضرت نجات داد، بعد از آنکه از دست قدرتمندان و گرگهاى عرب و سرکشان اهل کتاب ناراحتیها کشیدید.
هرگاه آتش جنگ برافروختند خداوند خاموشش نموده، یا هر هنگام که شیطان سر برآورد یا اژدهائى از مشرکین دهان بازکرد، پیامبر برادرش را در کام آن افکند، و او تا زمانى که سرآنان را به زمین نمىکوفت و آتش آنها را به آب شمشیرش خاموش نمىکرد، باز نمىگشت، فرسوده از تلاش در راه خدا، کوشیده در امر او، نزدیک به پیامبر خدا، سرورى از اولیاء الهى، دامن به کمر بسته، نصیحتگر، تلاشگر، و کوششکننده بود، و در راه خدا از ملامت ملامتکننده نمىهراسید. و این در هنگامهاى بود که شما در آسایش زندگى مىکردید، در مهد امن متنعّم بودید، و در انتظار بسر مىبردید تا ناراحتىها ما را در بر گیرد، و گوش به زنگ اخبار بودید، و هنگام کارزار عقبگرد مىکردید، و به هنگام نبرد فرار می نمودید.
فَلَمَّا اِختارَ اللَّهُ لِنَبِیِّهِ دارَ اَنْبِیائِهِ وَ مَأْوى اَصْفِیائِهِ، ظَهَرَ فیکُمْ حَسْکَةُ النِّفاقِ، وَ سَمَلَ جِلْبابُ الدّینِ، وَ نَطَقَ کاظِمُ الْغاوینَ، وَ نَبَغَ خامِلُ الْاَقَلّینَ، وَ هَدَرَ فَنیقُ الْمُبْطِلینَ، فَخَطَرَ فی عَرَصاتِکُمْ، وَ اَطْلَعَ الشَّیْطانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ، هاتِفاً بِکُمْ، فَأَلْفاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجیبینَ، وَ لِلْغِرَّةِ فیهِ مُلاحِظینَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، وَ اَحْمَشَکُمْ فَاَلْفاکُمْ غِضاباً، فَوَسَمْتُمْ غَیْرَ اِبِلِکُمْ، وَ وَرَدْتُمْ غَیْرَ مَشْرَبِکُمْ.
هذا، وَ الْعَهْدُ قَریبٌ، وَالْکَلْمُ رَحیبٌ، وَ الْجُرْحُ لَمَّا یَنْدَمِلُ، وَ الرَّسُولُ لَمَّا یُقْبَرُ، اِبْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ، اَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا، وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرینَ.فَهَیْهاتَ مِنْکُمْ، وَ کَیْفَ بِکُمْ، وَ اَنَّى تُؤْفَکُونَ، وَ کِتابُ اللَّهِ بَیْنَ اَظْهُرِکُمْ، اُمُورُهُ ظاهِرَةٌ، وَ اَحْکامُهُ زاهِرَةٌ، وَ اَعْلامُهُ باهِرَةٌ، و زَواجِرُهُ لائِحَةٌ، وَ اَوامِرُهُ واضِحَةٌ، وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ، أَرَغْبَةً عَنْهُ تُریدُونَ؟ اَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ بِئْسَ لِلظَّالمینَ بَدَلاً، وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْاِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ، وَ هُوَ فِی الْاخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینِ.
و آن گاه که خداوند براى پیامبرش خانه انبیاء و آرامگاه اصفیاء را برگزید، علائم نفاق در شما ظاهر گشت، و جامه دین کهنه، و سکوت گمراهان شکسته، و پست رتبهگان با قدر و منزلت گردیده، و شتر نازپرورده اهل باطل به صدا درآمد، و در خانههایتان بیامد، و شیطان سر خویش را از مخفىگاه خود بیرون آورد، و شما را فراخواند، مشاهده کرد پاسخگوى دعوت او هستید، و براى فریب خوردن آمادهاید، آنگاه از شما خواست که قیام کنید، و مشاهده کرد که به آسانى این کار را انجام مىدهید، شما را به غضب واداشت، و دید غضبناک هستید، پس بر شتران دیگران نشان زدید، و بر آبى که سهم شما نبود وارد شدید.
این در حالى بود که زمانى نگذشته بود، و موضع شکاف زخم هنوز وسیع بود، و جراحت التیام نیافته، و پیامبر به قبر سپرده نشده بود، بهانه آوردید که از فتنه مىهراسید، آگاه باشید که در فتنه قرار گرفتهاید، و براستى جهنم کافران را احاطه نموده است.
این کار از شما بعید بود، و چطور این کار را کردید، به کجا روى مىآوردید، در حالى که کتاب خدا رویاروى شماست، امورش روشن، و احکامش درخشان، و علائم هدایتش ظاهر، و محرّماتش هویدا، و اوامرش واضح است، ولى آن را پشت سر انداختید، آیا بىرغبتى به آن را خواهانید؟ یا بغیر قرآن حکم مىکنید؟ که این براى ظالمان بدل بدى است، و هرکس غیر از اسلام دینى را جویا باشد از او پذیرفته نشده و در آخرت از زیانکاران خواهد بود.
ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا اِلى رَیْثَ اَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتَها، وَ یَسْلَسَ قِیادَها،ثُمَّ اَخَذْتُمْ تُورُونَ وَ قْدَتَها، وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَها، وَ تَسْتَجیبُونَ لِهِتافِ الشَّیْطانِ الْغَوِىِّ، وَ اِطْفاءِ اَنْوارِالدّینِ الْجَلِیِّ، وَ اِهْمالِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ، تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغاءٍ، وَ تَمْشُونَ لِاَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلى مِثْلِ حَزِّ الْمَدى، وَ وَخْزِالسنانفىالحشا.وَ اَنْتُمُ الانَ تَزَْعُمُونَ اَنْ لا اِرْثَ لَنا أَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ، وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَومٍ یُوقِنُونَ، أَفَلا تَعْلَمُونَ؟ بَلى، قَدْ تَجَلَّى لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضَّاحِیَةِ أَنّی اِبْنَتُهُ.اَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ! أَاُغْلَبُ عَلى اِرْثی؟ یَابْنَ اَبیقُحافَةَ! اَفی کِتابِ اللَّهِ تَرِثُ اَباکَ وَ لا اَرِثُ اَبی؟ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً، اَفَعَلى عَمْدٍ تَرَکْتُمْ کِتابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ، إذْ یَقُولُ «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ» (1) وَ قالَ فیما اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ زَکَرِیَّا اِذْ قالَ: «فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ الِیَعْقُوبَ»، (2) وَ قالَ: «وَ اوُلُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی ببَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ»، (3) وَ قالَ «یُوصیکُمُ اللَّهُ فی اَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَیَیْنِ»، (4) وَ قالَ «اِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةَ لِلْوالِدَیْنِ وَالْاَقْرَبَیْنِ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقینَ». (5)
وَ زَعَمْتُمْ اَنْ لا حَظْوَةَ لی، وَ لا اَرِثُ مِنْ اَبی، وَ لا رَحِمَ بَیْنَنا، اَفَخَصَّکُمُ اللَّهُ بِایَةٍ اَخْرَجَ اَبی مِنْها؟ اَمْ هَلْ تَقُولُونَ: اِنَّ اَهْلَ مِلَّتَیْنِ لا یَتَوارَثانِ؟ اَوَ لَسْتُ اَنَا وَ اَبی مِنْ اَهْلِ مِلَّةٍ واحِدَةٍ؟ اَمْ اَنْتُمْ اَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْانِ وَ عُمُومِهِ مِنْ اَبی وَابْنِ عَمّی؟ فَدُونَکَها مَخْطُومَةً مَرْحُولَةً تَلْقاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ.
فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ، وَ الزَّعیمُ مُحَمَّدٌ، وَ الْمَوْعِدُ الْقِیامَةُ، وَ عِنْدَ السَّاعَةِ یَخْسِرُ الْمُبْطِلُونَ، وَ لا یَنْفَعُکُمْ اِذْ تَنْدِمُونَ، وَ لِکُلِّ نَبَأٍ مُسْتَقَرٌّ، وَ لَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ، وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ.
ثم رمت بطرفها نحو الانصار، فقالت:
آن گاه آن قدر درنگ نکردید که این دل رمیده آرام گیرد، و کشیدن آن سهل گردد، پس آتشگیره ها را افروختهتر کرده، و به آتش دامن زدید تا آن را شعلهور سازید، و براى اجابت نداى شیطان، و براى خاموش کردن انوار دین روشن خدا، و از بین بردن سنن پیامبر برگزیده آماده بودید، به بهانه خوردن، کف شیر را زیر لب پنهان میخورید، و براى خانواده و فرزندان او در پشت تپهها و درختان کمین گرفته و راه مىرفتید، و ما باید بر این امور که همچون خنجر برّان و فرورفتن نیزه در میان شکم است، صبر کنیم.
و شما اکنون گمان میبرید که براى ما ارثى نیست، آیا خواهان حکم جاهلیت هستید، و براى اهل یقین چه حکمى بالاتر از حکم خداوند است، آیا نمی دانید؟ در حالى که براى شما همانند آفتاب درخشان روشن است، که من دختر او هستم.
اى مسلمانان! آیا سزاوار است که ارث پدرم را از من بگیرند، اى پسر ابی قحافه، آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببرى و از ارث پدرم محروم باشم. امر تازه و زشتى آوردى، آیا آگاهانه کتاب خدا را ترک کرده و پشت سر می اندازید، آیا قرآن نمیگوید «سلیمان از داود ارث برد»، و در مورد خبر زکریا آنگاه که گفت: «پروردگار مرا فرزندى عنایت فرما تا از من و خاندان یعقوب ارث برد»، و فرمود: «و خویشاوندان رحمى به یکدیگر سزاوارتر از دیگرانند»، و فرموده: «خداى تعالى به شما درباره فرزندان سفارش مىکند که بهره پسر دو برابر دختر است»، و مىفرماید: «هنگامى که مرگ یکى از شما فرارسد بر شما نوشته شده که براى پدران و مادران و نزدیکان وصیت کنید، و این حکم حقّى است براى پرهیزگاران».
و شما گمان مىبرید که مرا بهرهاى نبوده و سهمى از ارث پدرم ندارم، آیا خداوند آیهاى به شما نازل کرده که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا میگوئید: اهل دو دین از یکدیگر ارث نمیبرند؟ آیا من و پدرم را از اهل یک دین نمیدانید؟ و یا شما به عام و خاص قرآن از پدر و پسرعمویم آگاهترید؟ اینک این تو و این شتر، شترى مهارزده و رحل نهاده شده، برگیر و ببر، با تو در روز رستاخیز ملاقات خواهد کرد.
چه نیک داورى است خداوند، و نیکو دادخواهى است پیامبر، و چه نیکو وعدهگاهى است قیامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زیان می برند، و پشیمانى به شما سودى نمیرساند، و براى هرخبرى قرارگاهى است، پس خواهید دانست که عذاب خوارکننده بر سر چه کسى فرود خواهد آمد، و عذاب جاودانه که را شامل میشود. آن گاه رو بسوى انصار کرده و فرمود:
حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود: خدا مرا کافى است، آنگاه سکوت کرد . . .
کلــبه فـــــرهنگی حسین اکـــبری نودهی
خطبه حضرت فاطمه زهرا ( سلام الله علیها )
بعد از غصب فدک از ایشان
نقل از کلبه فرهنگی حسین اکبری نودهی
ایهاً بَنیقیلَةَ! ءَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبی وَ اَنْتُمْ بِمَرْأى مِنّی وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدى وَ مَجْمَعٍ، تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ، وَ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الْاَداةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّةُ، تُوافیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلا تُجیبُونَ، وَ تَأْتیکُمُ الصَّرْخَةُ فَلا تُغیثُونَ، وَ اَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفاحِ، مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلاحِ، وَ النُّخْبَةُ الَّتی انْتُخِبَتْ، وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتیرَتْ لَنا اَهْلَ الْبَیْتِ. قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، وَ ناطَحْتُمُ الْاُمَمَ، وَ کافَحْتُمُ الْبُهَمَ، لا نَبْرَحُ اَوْ تَبْرَحُونَ، نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، حَتَّى اِذا دارَتْ بِنا رَحَى الْاِسْلامِ، وَ دَرَّ حَلَبُ الْاَیَّامِ، وَ خَضَعَتْ نُعْرَةُ الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ الْاِفْکِ، وَ خَمَدَتْ نیرانُ الْکُفْرِ، وَ هَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرَجِ، وَ اسْتَوْسَقَ نِظامُ الدّینِ، فَاَنَّى حِزْتُمْ بَعْدَ الْبَیانِ، وَاَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْاِعْلانِ، وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الْاِقْدامِ، وَاَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الْایمانِ؟
اى پسران قیله- گروه انصار- آیا نسبت به میراث پدرم مورد ظلم واقع شوم در حالى که مرا مى بینید و سخن مرا مىشنوید، و داراى انجمن و اجتماعید، صداى دعوت مرا همگان شنیده و از حالم آگاهى دارید، و داراى نفرات و ذخیرهاید، و داراى ابزار و قوهاید، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست، صداى دعوت من به شما مىرسد ولى جواب نمىدهید، و ناله فریاد خواهیم را شنیده ولى به فریادم نمىرسید، در حالى که به شجاعت معروف و به خیر و صلاح موصوف مى باشید، و شما برگزیدگانى بودید که انتخاب شده، و منتخباتى که براى ما اهلبیت برگزیده شدید! با عرب پیکار کرده و متحمّل رنج و شدتها شدید، و با امتها رزم نموده و با پهلوانان به نبرد برخاستید، همیشه فرمانده بوده و شما فرمانبردار، تا آسیاى اسلام به گردش افتاد، و پستان روزگار به شیر آمد، و نعرههاى شرکآمیز خاموش شده، و دیگ طمع و تهمت از جوش افتاد، و آتش کفر خاموش و دعوت نداى هرج و مرج آرام گرفت، و نظام دین کاملاً ردیف شد، پس چرا بعد از اقرارتان به ایمان حیران شده، و پس از آشکارى خود را مخفى گرداندید، و بعد از پیشقدمى عقب نشستید، و بعد ایمان شرک آوردید؟
بُؤْساً لِقَوْمٍ نَکَثُوا اَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ، وَ هَمُّوا بِاِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ، اَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ. اَلا، وَ قَدْ أَرى اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلَى الْخَفْضِ، وَ اَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ، وَ نَجَوْتُمْ بِالضّیقِ مِنَ السَّعَةِ، فَمَجَجْتُمْ ما وَعَبْتُمْ، وَ دَسَعْتُمُ الَّذى تَسَوَّغْتُمْ، فَاِنْ تَکْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ جَمیعاً فَاِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ. اَلا، وَ قَدْ قُلْتُ ما قُلْتُ هذا عَلى مَعْرِفَةٍ مِنّی بِالْخِذْلَةِ الَّتی خامَرْتُکُمْ، وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ، وَ لکِنَّها فَیْضَةُ النَّفْسِ، وَ نَفْثَةُ الْغَیْظِ، وَ حَوَزُ الْقَناةِ، وَ بَثَّةُ الصَّدْرِ، وَ تَقْدِمَةُ الْحُجَّةِ، فَدُونَکُمُوها فَاحْتَقِبُوها دَبِرَةَ الظَّهْرِ، نَقِبَةَ الْخُفِّ، باقِیَةَ الْعارِ، مَوْسُومَةً بِغَضَبِ الْجَبَّارِ وَ شَنارِ الْاَبَدِ، مَوْصُولَةً بِنارِ اللَّهِ الْمُوقَدَةِ الَّتی تَطَّلِعُ عَلَى الْاَفْئِدَةِ. فَبِعَیْنِ اللَّهِ ما تَفْعَلُونَ، وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ، وَ اَنَا اِبْنَةُ نَذیرٍ لَکُمْ بَیْنَ یَدَىْ عَذابٌ شَدیدٌ، فَاعْمَلُوا اِنَّا عامِلُونَ، وَ انْتَظِرُوا اِنَّا مُنْتَظِرُونَ.
واى بر گروهى که بعد از پیمان بستن آن را شکستند، و خواستند پیامبر را اخراج کنند، با آنکه آنان جنگ را آغاز نمودند، آیا از آنان هراس دارد در حالى که خدا سزاوار است که از او بهراسید، اگر مؤمنید. آگاه باشید مى بینم که به تنآسائى جاودانه دل داده، و کسى را که سزاوار زمامدارى بود را دور ساختهاید، با راحتطلبى خلوت کرده، و از تنگناى زندگى به فراخناى آن رسیدهاید، در اثر آن آنچه را حفظ کرده بودید را از دهان بیرون ریختید، و آنچه را فروبرده بودید را بازگرداندند، پس بدانید اگر شما و هرکه در زمین است کافر شوید، خداى بزرگ از همگان بىنیاز و ستوده است. آگاه باشید آنچه گفتم با شناخت کاملم بود، به سستى پدید آمده در اخلاق شما، و بىوفائى و نیرنگ ایجاد شده در قلوب شما، و لیکن اینها جوشش دل اندوهگین، و بیرون ریختن خشم و غضب است، و آنچه قابل تحمّلم نیست، و جوشش سینهام و بیان دلیل و برهان، پس خلافت را بگیرید، ولى بدانید که پشت این شتر خلافت زخم است، و پاى آن سوراخ و تاولدار، عار و ننگش باقى و نشان از غضب خدا و ننگ ابدى دارد، و به آتش شعلهور خدا که بر قلبها احاطه مىیابد متصل است. آنچه مىکنید در برابر چشم بیناى خداوند قرار داشته، و آنانکه ستم کردند به زودى مىدانند که به کدام بازگشتگاهى بازخواهند گشت، و من دختر کسى هستم که شما را از عذاب دردناک الهى که در پیش دارید خبر داد، پس هرچه خواهید بکنید و ما هم کار خود را مىکنیم، و شما منتظر بمانید و ما هم در انتظار بسر مى بریم.
فأجابها أبوبکر عبداللَّه بن عثمان، و قال: یا بِنْتَ رَسُولِاللَّهِ! لَقَدْ کانَ اَبُوکِ بِالْمُؤمِنینَ عَطُوفاً کَریماً، رَؤُوفاً رَحیماً، وَ عَلَى الْکافِرینَ عَذاباً اَلیماً وَ عِقاباً عَظیماً، اِنْ عَزَوْناهُ وَجَدْناهُ اَباکِ دُونَ النِّساءِ، وَ اَخا اِلْفِکِ دُونَ الْاَخِلاَّءِ، اثَرَهُ عَلى کُلِّ حَمیمٍ وَ ساعَدَهُ فی کُلِّ اَمْرٍ جَسیمِ، لا یُحِبُّکُمْ اِلاَّ سَعیدٌ، وَ لا یُبْغِضُکُمْ اِلاَّ شَقِیٌّ بَعیدٌ.
فَاَنْتُمْ عِتْرَةُ رَسُولِاللَّهِ الطَّیِّبُونَ، الْخِیَرَةُ الْمُنْتَجَبُونَ، عَلَى الْخَیْرِ اَدِلَّتُنا وَ اِلَى الْجَنَّةِ مَسالِکُنا، وَ اَنْتِ یا خِیَرَةَ النِّساءِ وَ ابْنَةَ خَیْرِ الْاَنْبِیاءِ، صادِقَةٌ فی قَوْلِکِ، سابِقَةٌ فی وُفُورِ عَقْلِکِ، غَیْرَ مَرْدُودَةٍ عَنْ حَقِّکِ، وَ لا مَصْدُودَةٍ عَنْ صِدْقِکِ. وَ اللَّهِ ما عَدَوْتُ رَأْىَ رَسُولِاللَّهِ، وَ لا عَمِلْتُ اِلاَّ بِاِذْنِهِ، وَ الرَّائِدُ لا یَکْذِبُ اَهْلَهُ، وَ اِنّی اُشْهِدُ اللَّهَ وَ کَفى بِهِ شَهیداً، اَنّی سَمِعْتُ رَسُولَاللَّهِ یَقُولُ: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبِیاءِ لا نُوَرِّثُ ذَهَباً وَ لا فِضَّةًّ، وَ لا داراً وَ لا عِقاراً، وَ اِنَّما نُوَرِّثُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ الْعِلْمَ وَ النُّبُوَّةَ، وَ ما کانَ لَنا مِنْ طُعْمَةٍ فَلِوَلِیِّ الْاَمْرِ بَعْدَنا اَنْ یَحْکُمَ فیهِ بِحُکْمِهِ».
آنگاه ابوبکر پاسخ داد: اى دختر رسول خدا! پدر تو بر مؤمنین مهربان و بزرگوار و رئوف و رحیم، و بر کافران عذاب دردناک و عقاب بزرگ بود، اگر به نسب او بنگریم وى در میان زنانمان پدر تو، و در میان دوستان برادر شوهر توست، که وى را بر هر دوستى برترى داد، و او نیز در هر کار بزرگى پیامبر را یارى نمود، جز سعادتمندان شما را دوست نمىدارند، و تنها بدکاران شما را دشمن مىشمرند. پس شما خاندان پیامبر، پاکان برگزیدگان جهان بوده، و ما را به خیر راهنما، و بسوى بهشت رهنمون بودید، و تو اى برترین زنان و دختر برترین پیامبران، در گفتارت صادق، در عقل فراوان پیشقدم بوده، و هرگز از حقت بازداشته نخواهى شد و از گفتار صادقت مانعى ایجاد نخواهد گردید. و بخدا سوگند از رأى پیامبر قدمى فراتر نگذارده، و جز با اجازه او اقدام نکردهام، و پیشرو قوم به آنان دروغ نمى گوید، و خدا را گواه مى گیرم که بهترین گواه است، از پیامبر شنیدم که فرمود: «ما گروه پیامبران دینار و درهم و خانه و مزرعه به ارث نمى گذاریم، و تنها کتاب و حکمت و علم و نبوت را به ارث مىنهیم، و آنچه از ما باقى مىماند در اختیار ولىّ امر بعد از ماست، که هر حکمى که بخواهد در آن بنماید.
وَ قَدْ جَعَلْنا ما حاوَلْتِهِ فِی الْکِراعِ وَ السِّلاحِ، یُقاتِلُ بِهَا الْمُسْلِمُونَ وَ یُجاهِدُونَ الْکُفَّارَ، وَ یُجالِدُونَ الْمَرَدَةَ الْفُجَّارَ، وَ ذلِکَ بِاِجْماعِ الْمُسْلِمینَ، لَمْ اَنْفَرِدْ بِهِ وَحْدى،وَ لَمْ اَسْتَبِدْ بِما کانَ الرَّأْىُ عِنْدى، وَ هذِهِ حالی وَ مالی، هِیَ لَکِ وَ بَیْنَ یَدَیْکِ، لا تَزْوى عَنْکِ وَ لا نَدَّخِرُ دُونَکِ، وَ اَنَّکِ، وَ اَنْتِ سَیِّدَةُ اُمَّةِ اَبیکِ وَ الشَّجَرَةُ الطَّیِّبَةُ لِبَنیکِ، لا یُدْفَعُ مالَکِ مِنْ فَضْلِکِ، وَ لا یُوضَعُ فی فَرْعِکِ وَ اَصْلِکِ، حُکْمُکِ نافِذٌ فیما مَلَّکَتْ یَداىَ، فَهَلْ تَرَیِنَّ اَنْ اُخالِفَ فی ذاکَ اَباکِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ وَ سَلَّمَ).
و ما آنچه را که مىخواهى در راه خرید اسب و اسلحه قرار دادیم، تا مسلمانان با آن کارزار کرده و با کفّار جهاد نموده و با سرکشان بدکار جدال کنند، و این تصمیم به اتفاق تمام مسلمانان بود، و تنها دست به این کار نزدم، و در رأى و نظرم مستبدّانه عمل ننمودم، و این حال من و این اموال من است که براى تو و در اختیار توست، و از تو دریغ نمىشود و براى فرد دیگرى ذخیره نشده، توئى سرور بانوان امّت پدرت، و درخت بارور و پاک براى فرزندانت، فضائلت انکار نشده، و از شاخه و ساقهات فرونهاده نمى گردد، حُکمت در آنچه من مالک آن هستم نافذ است آیا مىپسندى که در این زمینه مخالف سخن پدرت عمل کنم؟!!
فقالت: سُبْحانَاللَّهِ، ما کانَ اَبی رَسُولُاللَّهِ عَنْ کِتابِ اللَّهِ صادِفاً، وَ لا لِاَحْکامِهِ مُخالِفاً، بَلْ کانَ یَتْبَعُ اَثَرَهُ، وَ یَقْفُو سُوَرَهُ، اَفَتَجْمَعُونَ اِلَى الْغَدْرِ اِعْتِلالاً عَلَیْهِ بِالزُّورِ، وَ هذا بَعْدَ وَفاتِهِ شَبیهٌ بِما بُغِیَ لَهُ مِنَ الْغَوائِلِ فی حَیاتِهِ، هذا کِتابُ اللَّهِ حُکْماً عَدْلاً وَ ناطِقاً فَصْلاً، یَقُولُ: «یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ الِیَعْقُوبَ»، وَ یَقُولُ: «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ».
حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود: پاک و منزه است خداوند، پدرم پیامبر، از کتاب خدا روى گردان و با احکامش مخالف نبود، بلکه پیرو آن بود و به آیات آن عمل مىنمود، آیا مىخواهید علاوه بر نیرنگ و مکر به زور او را متهم نمائید، و این کار بعد از رحلت او شبیه است به دامهائى که در زمان حیاتش برایش گسترده شد، این کتاب خداست که حاکمى است عادل، و ناطقى است که بین حق و باطل جدائى مىاندازد، و مىفرماید:- زکریا گفت: خدایا فرزندى به من بده که- «از من و خاندان یعقوب ارث ببرد»، و مىفرماید: «سلیمان از داود ارث برد».
بَیَّنَ عَزَّ وَ جَلَّ فیما وَزَّعَ مِنَ الْاَقْساطِ، وَ شَرَعَ مِنَ الْفَرائِضِ وَالْمیراثِ، وَ اَباحَ مِنْ حَظِّ الذَّکَرانِ وَ الْاِناثِ، ما اَزاحَ بِهِ عِلَّةَ الْمُبْطِلینَ وَ اَزالَ التَّظَنّی وَ الشُّبَهاتِ فِی الْغابِرینَ، کَلاَّ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ اَنْفُسُکُمْ اَمْراً، فَصَبْرٌ جَمیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ.
خداوند در سهمیههائى که مقرر کرد، و مقادیرى که در ارث تعیین فرمود، و بهرههائى که براى مردان و زنان قرار داد، توضیحات کافى داده، که بهانههاى اهل باطل، و گمانها و شبهات را تا روز قیامت زائل فرموده است، نه چنین است، بلکه هواهاى نفسانى شما راهى را پیش پایتان قرار داده، و جز صبر زیبا چارهاى ندارم، و خداوند در آنچه مىکنید یاور ماست.
فقال أبوبکر: صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَتْ اِبْنَتُهُ، مَعْدِنُ الْحِکْمَةِ، وَ مَوْطِنُ الْهُدى وَ الرَّحْمَةِ، وَ رُکْنُ الدّینِ، وَ عَیْنُ الْحُجَّةِ، لا اَبْعَدُ صَوابَکِ وَ لا اُنْکِرُ خِطابَکِ، هؤُلاءِ الْمُسْلِمُونَ بَیْنی وَ بَیْنَکِ قَلَّدُونی ما تَقَلَّدْتُ، وَ بِاتِّفاقٍ مِنْهُمْ اَخَذْتُ ما اَخَذْتُ، غَیْرَ مَکابِرٍ وَ لا مُسْتَبِدٍّ وَ لا مُسْتَأْثِرٍ، وَ هُمْ بِذلِکَ شُهُودٌ.
ابوبکر گفت: خدا و پیامبرش راست گفته، و دختر او نیز، که معدن حکمت و جایگاه هدایت و رحمت، و رکن دین و سرچشمه حجت و دلیل مى باشد و راست مى گوید، سخن حقّت را دور نیفکنده و گفتارت را انکار نمىکنم، این مسلمانان بین من و تو حاکم هستند، و آنان این حکومت را بمن سپردند، و به تصمیم آنها این منصب را پذیرفتم، نه متکبّر بوده و نه مستبدّ به رأى هستم، و نه چیزى را براى خود برداشتهام، و اینان همگى گواه و شاهدند.
فالتفت فاطمة علیهاالسلام الى النساء، و قالت: مَعاشِرَ الْمُسْلِمینَ الْمُسْرِعَةِ اِلى قیلِ الْباطِلِ، الْمُغْضِیَةِ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبیحِ الْخاسِرِ، اَفَلا تَتَدَبَّرُونَ الْقُرْانَ اَمْعَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها، کَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِکُمْ ما اَسَأْتُمْ مِنْ اَعْمالِکُمْ، فَاَخَذَ بِسَمْعِکُمْ وَ اَبْصارِکُمْ، وَ لَبِئْسَ ما تَأَوَّلْتُمْ، وَ ساءَ ما بِهِ اَشَرْتُمْ، وَ شَرَّ ما مِنْهُ اِعْتَضْتُمْ، لَتَجِدَنَّ وَ اللَّهِ مَحْمِلَهُ ثَقیلاً، وَ غِبَّهُ وَ بیلاً، اِذا کُشِفَ لَکُمُ الْغِطاءُ، وَ بانَ ما وَرائَهُ الضَّرَّاءُ، وَ بَدا لَکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَحْتَسِبُونَ، وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ.
آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام رو به مردم کرده و فرمود: اى مسلمانان! که براى شنیدن حرفهاى بیهوده شتابان بوده، و کردار زشت را نادیده میگیرید، آیا در قرآن نمىاندیشید، یا بر دلها مهر زده شده است، نه چنین است بلکه اعمال زشتتان بر دلهایتان تیرگى آورده، و گوشها و چشمانتان را فراگرفته، و بسیار بد آیات قرآن را تأویل کرده، و بد راهى را به او نشان داده، و با بدچیزى معاوضه نمودید، بخدا سوگند تحمّل این بار برایتان سنگین، و عاقبتش پر از وزر و وبال است، آنگاه که پردهها کنار رود و زیانهاى آن روشن گردد، و آنچه را که حساب نمى کردید و براى شما آشکار گردد، آنجاست که اهل باطل زیانکار گردند.
ثم عطفت على قبر النبیّ صلى اللَّه علیه و آله، و قالت:
قَدْ کانَ بَعْدَکَ اَنْباءٌ وَهَنْبَثَةٌ - لَوْ کُنْتَ شاهِدَها لَمْ تَکْثِرِ الْخُطَبُ
اِنَّا فَقَدْ ناکَ فَقْدَ الْاَرْضِ وابِلَها - وَ اخْتَلَّ قَوْمُکَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لا تَغِبُ
وَ کُلُّ اَهْلٍ لَهُ قُرْبی وَ مَنْزِلَةٌ - عِنْدَ الْاِلهِ عَلَی الْاَدْنَیْنِ مُقْتَرِبُ
اَبْدَتْ رِجالٌ لَنا نَجْوى صُدُورِهِمُ - لمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ التُّرَبُ
تَجَهَّمَتْنا رِجالٌ وَ اسْتُخِفَّ بِنا - لَمَّا فُقِدْتَ وَ کُلُّ الْاِرْثِ مُغْتَصَبُ
وَ کُنْتَ بَدْراً وَ نُوراً یُسْتَضاءُ بِهِ- عَلَیْکَ تُنْزِلُ مِنْ ذِىالْعِزَّةِ الْکُتُبُ
وَ کانَ جِبْریلُ بِالْایاتِ یُؤْنِسُنا- فَقَدْ فُقِدْتَ وَ کُلُّ الْخَیْرِ مُحْتَجَبُ
فَلَیْتَ قَبْلَکَ کانَ الْمَوْتُ صادِفُنا- لَمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ الْکُتُبُ
سپس آن حضرت رو به سوى قبر پیامبر کرد و فرمود:
بعد از تو خبرها و مسائلى پیش آمد، که اگر بودى آنچنان بزرگ جلوه نمى کرد. ما تو را از دست دادیم مانند سرزمینى که از باران محروم گردد، و قوم تو متفرّق شدند، بیا بنگر که چگونه از راه منحرف گردیدند.
هر خاندانى که نزد خدا منزلت و مقامى داشت نزد بیگانگان نیز محترم بود، غیر از ما. مردانى چند از امت تو همین که رفتى، و پرده خاک میان ما و تو حائل شد، اسرار سینه ها را آشکار کردند. بعد از تو مردانى دیگر از ما روى برگردانده و خفیفمان نمودند، و میراثمان دزدیده شد. تو ماه شب چهارده و چراغ نوربخشى بودى، که از جانب خداوند بر تو کتابها نازل مى گردید. جبرئیل با آیات الهى مونس ما بود، و بعد از تو تمام خیرها پوشیده شد. اى کاش پیش از تو مرده بودیم، آنگاه که رفتى و خاک ترا در زیر خود پنهان کرد.
ثم انکفأت علیهاالسلام و امیرالمؤمنین علیهالسلام یتوقّع رجوعها الیه و یتطلّع طلوعها علیه
آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام به خانه بازگشت و حضرت على علیهالسلام در انتظار او بسر برده و منتظر طلوع آفتاب جمالش بود
فلمّا استقرّت بها الدار، قالت لامیرالمؤمنین علیهماالسلام: یَابْنَ اَبیطالِبٍ! اِشْتَمَلْتَ شِمْلَةَ الْجَنینِ، وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنینِ، نَقَضْتَ قادِمَةَ الْاَجْدَلِ، فَخانَکَ ریشُ الْاَعْزَلِ. هذا اِبْنُ اَبیقُحافَةَ یَبْتَزُّنی نِحْلَةَ اَبی وَ بُلْغَةَ ابْنَىَّ! لَقَدْ اَجْهَرَ فی خِصامی وَ اَلْفَیْتُهُ اَلَدَّ فی کَلامی حَتَّى حَبَسَتْنی قیلَةُ نَصْرَها وَ الْمُهاجِرَةُ وَصْلَها، وَ غَضَّتِ الْجَماعَةُ دُونی طَرْفَها، فَلا دافِعَ وَ لا مانِعَ، خَرَجْتُ کاظِمَةً، وَ عُدْتُ راغِمَةً. اَضْرَعْتَ خَدَّکَ یَوْمَ اَضَعْتَ حَدَّکَ، اِفْتَرَسْتَ الذِّئابَ وَ افْتَرَشت التُّرابَ، ما کَفَفْتَ قائِلاً وَ لا اَغْنَیْتَ باطلاً وَ لا خِیارَ لی، لَیْتَنی مِتُّ قَبْلَ هَنیئَتی وَ دُونَ ذَلَّتی، عَذیرِىَ اللَّهُ مِنْکَ عادِیاً وَ مِنْکَ حامِیاً.وَیْلاىَ فی کُلِّ شارِقٍ، وَیْلاىَ فی کُلِّ غارِبٍ، ماتَ الْعَمَدُ وَ وَهَنَ الْعَضُدُ، شَکْواىَ اِلى اَبی وَ عَدْواىَ اِلى رَبّی، اَللَّهُمَّ اِنَّکَ اَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ حَوْلاً، وَ اَشَدُّ بَأْساً وَ تَنْکیلاً.
وقتى در خانه آرام گرفت به حضرت على علیهالسلام فرمود: اى پسر ابوطالب! همانند جنین در شکم مادر پرده نشین شده، و در خانه اتهام به زمین نشسته اى، شاه پرهاى شاهین را شکسته، و حال آنکه پرهاى کوچک هم در پرواز به تو خیانت خواهد کرد. این پسر ابى قحافه است که هدیه پدرم و مایه زندگى دو پسرم را از من گرفته است، با کمال وضوح با من دشمنى کرد، و من او را در سخن گفتن با خود بسیار لجوج و کینه توز دیدم، تا آنکه انصار حمایتشان را از من باز داشته، و مهاجران یاریشان را از من دریغ نمودند، و مردم از یاریم چشم پوشى کردند، نه مدافعى دارم و نه کسى که مانع از کردار آنان گردد، در حالى که خشمم را فروبرده بودم از خانه خارج شدم و بدون نتیجه بازگشتم. آنروز که شمشیرت را بر زمین نهادى همان روز خویشتن را خانه نشین نمودى، تو شیرمردى بودى که گرگان را مى کشتى، و امروز بر روى زمین آرمیده اى، گوینده اى را از من دفع نکرده، و باطلى را از من دور نمى گردانى، و من از خود اختیارى ندارم، اى کاش قبل از این کار و قبل از اینکه این چنین خوار شوم مرده بودم، از اینکه اینگونه سخن مى گویم خداوندا عذر مى خواهم، و یارى و کمک از جانب توست. از این پس واى بر من در هر صبح و شام، پناهم از دنیا رفت، و بازویم سست شد، شکایتم بسوى پدرم بوده و از خدا یارى مى خواهم، پروردگارا نیرو و توانت از آنان بیشتر، و عذاب و عقابت دردناکتر است.
فقال امیرالمؤمنین علیهالسلام: لا وَیْلَ لَکِ، بَلِ الْوَیْلُ لِشانِئِکِ، نَهْنِهْنی عَنْ وُجْدِکِ، یا اِبْنَةَ الصَّفْوَةِ وَ بَقِیَّةَ النُّبُوَّةِ، فَما وَنَیْتُ عَنْ دینی، وَ لا اَخْطَأْتُ مَقْدُورى، فَاِنْ کُنْتِ تُریدینَ الْبُلْغَةَ فَرِزْقُکِ مَضْمُونٌ، وَ کَفیلُکِ مَأْمُونٌ، وَ ما اُعِدَّ لَکِ اَفْضَلُ مِمَّا قُطِعَ عَنْکِ، فَاحْتَسِبِی اللَّهَ.
حضرت على علیهالسلام فرمود: شایسته تو نیست که واى بر من بگوئى، بلکه سزاوار دشمن ستمگر توست، اى دختر برگزیده خدا و اى باقیمانده نبوت، از اندوه و غضب دست بردار، من در دینم سست نشده و از آنچه در حدّ توانم است مضائقه نمى کنم، اگر تو براى گذران روزیت ناراحتى، بدانکه روزى تو نزد خدا ضمانت شده و کفیل تو امین است، و آنچه برایت آماده شده از آنچه از تو گرفته شده بهتر است، پس براى خدا صبر کن.
فقالت: حَسْبِیَ اللَّهُ، و أمسکت.
حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود: خدا مرا کافى است، آنگاه ساکت شد.
1 ـ النمل: 16
2 ـ مریم: 6
3 ـ الاحزاب: 6.
4 ـ النساء: 11.
5 ـ البقره: 180.
6 ـ آل عمران: 144.
کلــبه فـــــرهنگی حسین اکـــبری نودهی
کلــبه فـــــرهنگی حسین اکـــبری نودهی
کلــبه فـــــرهنگی حسین اکـــبری نودهی
خطبه حضرت فاطمه زهرا ( سلام الله علیها )
بعد از غصب فدک از ایشان
هنگامى که ابوبکر و عمر تصمیم گرفتند فدک را از حضرت فاطمه علیهاالسلام بگیرند چون این خبر به ایشان رسید، چادر بر سر نهاد و با گروهى از زنان بسوى مسجد روانه شد، در حالیکه چادرش به زمین کشیده مىشد، و راه رفتن او همانند راه رفتن پیامبر خدا بود، بر ابوبکر که در میان عدهاى از مهاجرین و انصار نشسته بود وارد شد، در این هنگام بین او و دیگران پردهاى آویختند، آنگاه نالهاى جانسوز از دل برآورد که همه مردم به گریه افتادند و مجلس و مسجد بسختى به جنبش درآمد. سپس لحظهاى سکوت کرد تا همهمه مردم خاموش و گریه آنان ساکت شد و جوش و خروششان آرام یافت، آنگاه حضرت زهرا (س) کلامش را با حمد و ثناى الهى آغاز فرمود و درود بر رسول خدا فرستاد، در اینجا دوباره صداى گریه مردم برخاست، وقتى سکوت برقرار شد، کلام خویش را دنبال کرد و فرمود:
اَلْحَمْدُلِلَّهِ عَلی ما اَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلی ما اَلْهَمَ وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَدَاَها وَ سُبُوغِ الاءٍ اَسْداها وَ تَمامِ مِنَنٍ اَوْلاها جَمَّ عَنِ الْاِحْصاءِ عَدَدُها وَ نَأى عَنِ الْجَزاءِ اَمَدُها وَ تَفاوَتَ عَنِ الْاِدْراکِ اَبَدُها وَ نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّکْرِ لاِتِّصالِها وَ اسْتَحْمَدَ اِلَى الْخَلائِقِ بِاِجْزالِها وَ ثَنی بِالنَّدْبِ اِلى اَمْثالِها
حمد و سپاس خداى را برآنچه ارزانى داشت، و شکر او را در آنچه الهام فرمود، و ثنا و شکر بر او بر آنچه پیش فرستاد، از نعمتهاى فراوانى که خلق فرمود و عطایاى گستردهاى که اعطا کرد، و منّتهاى بىشمارى که ارزانى داشت، که شمارش از شمردن آنها عاجز، و نهایت آن از پاداش فراتر، و دامنه آن تا ابد از ادراک دورتر است، و مردمان را فراخواند، تا با شکرگذارى آنها نعمتها را زیاده گرداند، و با گستردگى آنها مردم را به سپاسگزارى خود متوجّه ساخت، و با دعوت نمودن به این نعمتها آنها را دو چندان کرد.
وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، کَلِمَةٌ جَعَلَ الْاِخْلاصَ تَأْویلَها، وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ اَنارَ فِی التَّفَکُّرِ مَعْقُولَها، الْمُمْتَنِعُ عَنِ الْاَبْصارِ رُؤْیَتُهُ، وَ مِنَ الْاَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْاَوْهامِ کَیْفِیَّتُهُ. اِبْتَدَعَ الْاَشْیاءَ لا مِنْ شَىْءٍ کانَ قَبْلَها، وَ اَنْشَاَها بِلاَاحْتِذاءِ اَمْثِلَةٍ اِمْتَثَلَها، کَوَّنَها بِقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأَها بِمَشِیَّتِهِ، مِنْ غَیْرِ حاجَةٍ مِنْهُ اِلى تَکْوینِها، وَ لا فائِدَةٍ لَهُ فی تَصْویرِها، اِلاَّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ وَ تَنْبیهاً عَلی طاعَتِهِ، وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ، وَ اِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ، ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلی طاعَتِهِ، وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلی مَعْصِیَتِهِ، ذِیادَةً لِعِبادِهِ مِنْ نِقْمَتِهِ وَ حِیاشَةً لَهُمْ اِلى جَنَّتِهِ.
و گواهى مىدهم که معبودى جز خداوند نیست و شریکى ندارد، که این امر بزرگى است که اخلاص را تأویل آن و قلوب را متضمّن وصل آن ساخت، و در پیشگاه تفکر و اندیشه شناخت آن را آسان نمود، خداوندى که چشمها از دیدنش بازمانده، و زبانها از وصفش ناتوان، و اوهام و خیالات از درک او عاجز مى باشند. موجودات را خلق فرمود بدون آنکه از مادهاى موجود شوند، و آنها را پدید آورد بدون آنکه از قالبى تبعیّت کنند، آنها را به قدرت خویش ایجاد و به مشیّتش پدید آورد، بىآنکه در ساختن آنها نیازى داشته و در تصویرگرى آنها فائدهاى برایش وجود داشته باشد، جز تثبیت حکمتش و آگاهى بر طاعتش، واظهار قدرت خود،و شناسائى راه عبودیت و گرامى داشت دعوتش، آنگاه بر طاعتش پاداش و بر معصیتش عقاب مقرر داشت، تا بندگانش را از نقمتش بازدارد و آنان را بسوى بهشتش رهنمون گردد.
وَ اَشْهَدُ اَنَّ اَبیمُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اِخْتارَهُ قَبْلَ اَنْ اَرْسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبْلَ اَنْ اِجْتَباهُ، و اصْطَفاهُ قَبْلَ اَنْ اِبْتَعَثَهُ، اِذ الْخَلائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ، وَ بِسَتْرِ الْاَهاویلِ مَصُونَةٌ، وَ بِنِهایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ، عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعالی بِمائِلِ الْاُمُورِ، وَ اِحاطَةً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَةً بِمَواقِعِ الْاُمُورِ.
و گواهى مىدهم که پدرم محمّد بنده و فرستاده اوست، که قبل از فرستاده شدن او را انتخاب، و قبل از برگزیدن نام پیامبرى بر او نهاد، و قبل از مبعوث شدن او را برانگیخت، آن هنگام که مخلوقات در حجاب غیبت بوده، و در نهایت تاریکىها بسر برده، و در سر حد عدم و نیستى قرار داشتند، او را برانگیخت بخاطر علمش به عواقب کارها، و احاطهاش به حوادث زمان، و شناسائى کاملش به وقوع مقدّرات.
اِبْتَعَثَهُ اللَّهُ اِتْماماً لِاَمْرِهِ، وَ عَزیمَةً عَلى اِمْضاءِ حُکْمِهِ، وَ اِنْفاذاً لِمَقادیرِ رَحْمَتِهِ، فَرَأَى الْاُمَمَ فِرَقاً فی اَدْیانِها، عُکَّفاً عَلی نیرانِها، عابِدَةً لِاَوْثانِها، مُنْکِرَةً لِلَّهِ مَعَ عِرْفانِها. فَاَنارَ اللَّهُ بِاَبیمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ ظُلَمَها، وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَها، وَ جَلى عَنِ الْاَبْصارِ غُمَمَها، وَ قامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدایَةِ، فَاَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوایَةِ، وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعِمایَةِ، وَ هَداهُمْ اِلَى الدّینِ الْقَویمِ، وَ دَعاهُمْ اِلَى الطَّریقِ الْمُسْتَقیمِ. ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ اِلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِیارٍ، وَ رَغْبَةٍ وَ ایثارٍ، فَمُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ مِنْ تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فی راحَةٍ، قَدْ حُفَّ بِالْمَلائِکَةِ الْاَبْرارِ وَ رِضْوانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، وَ مُجاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ، صَلَّى اللَّهُ عَلی أَبی نَبِیِّهِ وَ اَمینِهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ صَفِیِّهِ، وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ.
او را برانگیخت تا امرش را کامل و حکم قطعىاش را امضا و مقدّراتش را اجرا نماید، و آن حضرت امّتها را دید که در آئینهاى مختلفى قرار داشته، و در پیشگاه آتشهاى افروخته معتکف و بتهاى تراشیده شده را پرستنده، و خداوندى که شناخت آن در فطرتشان قرار دارد را منکرند. پس خداى بزرگ بوسیله پدرم محمد صلى اللَّه علیه و آله تاریکىهاى آن را روشن، و مشکلات قلبها را برطرف، و موانع رؤیت دیدهها را از میان برداشت، و با هدایت در میان مردم قیام کرده و آنان را از گمراهى رهانید، و بینایشان کرده،و ایشان را به دین استوار و محکم رهنمون شده، و به راه راست دعوت نمود. تا هنگامى که خداوند او را بسوى خود فراخواند، فراخواندنى از روى مهربانى و آزادى و رغبت و میل، پس آن حضرت از رنج این دنیا در آسایش بوده، و فرشتگان نیکوکار در گرداگرد او قرار داشته، و خشنودى پروردگار آمرزنده او را فراگرفته، و در جوار رحمت او قرار دارد، پس درود خدا بر پدرم، پیامبر و امینش و بهترین خلق و برگزیدهاش باد، و سلام و رحمت و برکات الهى براو باد.
ثم التفت الى اهل المجلس و قالت: اَنْتُمْ عِبادَ اللَّهِ نُصُبُ اَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دینِهِ وَ وَحْیِهِ، وَ اُمَناءُ اللَّهِ عَلى اَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ اِلَى الْاُمَمِ، زَعیمُ حَقٍّ لَهُ فیکُمْ وَ عَهْدٍ قَدَّمَهُ اِلَیْکُمْ، وَ بَقِیَّةٍ اِسْتَخْلَفَها عَلَیْکُمْ: کِتابُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَ الْقُرْانُ الصَّادِقُ، و النُّورُ السَّاطِعُ وَ الضِّیاءُ اللاَّمِعُ، بَیِّنَةً بَصائِرُهُ، مُنْکَشِفَةً سَرائِرُهُ، مُنْجَلِیَةً ظَواهِرُهُ، مُغْتَبِطَةً بِهِ اَشْیاعُهُ، قائِداً اِلَى الرِّضْوانِ اِتِّباعُهُ، مُؤَدٍّ اِلَى النَّجاةِ اسْتِماعُهُ. بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللَّهِ الْمُنَوَّرَةُ، وَ عَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، وَ بَیِّناتُهُ الْجالِیَةُ، وَ بَراهینُهُ الْکافِیَةُ، وَ فَضائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرائِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ.
آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام رو به مردم کرده و فرمود: شما اى بندگان خدا پرچمداران امر و نهى او، و حاملان دین و وحى او، و امینهاى خدا بر یکدیگر، و مبلّغان او بسوى امّتهایید، زمامدار حق در میان شما بوده و پیمانى است که از پیشاپیش بسوى تو فرستاده، و باقیماندهاى است که براى شما باقى گذارده، و آن کتاب گویاى الهى و قرآن راستگو و نور فروزان و شعاع درخشان است، که بیان و حجّتهاى آن روشن، اسرار باطنى آن آشکار، ظواهر آن جلوهگر مى باشد، پیروان آن مورد غبطه جهانیان بوده، و تبعیّت از او خشنودى الهى را باعث مى گردد، و شنیدن آن راه نجات است. بوسیله آن مىتوان به حجّتهاى نورانى الهى، و واجباتى که تفسیر شده، و محرّماتى که از ارتکاب آن منع گردیده، و نیز به گواهیهاى جلوهگرش و برهانهاى کافیش و فضائل پسندیدهاش، و رخصتهاى بخشیده شدهاش و قوانین واجبش دست یافت.
فَجَعَلَ اللَّهُ الْایمانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ وَ نِماءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیامَ تَثْبیتاً لِلْاِخْلاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْییداً لِلدّینِ، وَ الْعَدْلَ تَنْسیقاً لِلْقُلُوبِ، وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ، وَ اِما مَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ، وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْلامِ، وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتیجابِ الْاَجْرِ. وَ الْاَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلِحَةً لِلْعامَّةِ، وَ بِرَّ الْوالِدَیْنِ وِقایَةً مِنَ السَّخَطِ، وَ صِلَةَ الْاَرْحامِ مَنْساءً فِی الْعُمْرِ وَ مَنْماةً لِلْعَدَدِ، وَ الْقِصاصَ حِقْناً لِلدِّماءِ، وَ الْوَفاءَ بِالنَّذْرِ تَعْریضاً لِلْمَغْفِرَةِ، وَ تَوْفِیَةَ الْمَکائیلِ وَ الْمَوازینِ تَغْییراً لِلْبَخْسِ
پس خداى بزرگ ایمان را براى پاک کردن شما از شرک، و نماز را براى پاک نمودن شما از تکبّر، و زکات را براى تزکیه نفس و افزایش روزى، و روزه را براى تثبیت اخلاص، و حج را براى استحکام دین، و عدالتورزى را براى التیام قلبها، و اطاعت ما خاندان را براى نظم یافتن ملتها، و امامتمان را براى رهایى از تفرقه، و جهاد را براى عزت اسلام، و صبر را براى کمک در بدست آوردن پاداش قرار داد و امر به معروف را براى مصلحت جامعه، و نیکى به پدر و مادر را براى رهایى از غضب الهى، و صله ارحام را براى طولانى شدن عمر و افزایش جمعیت، و قصاص را وسیله حفظ خونها، و وفاى به نذر را براى در معرض مغفرت الهى قرار گرفتن، و دقت در کیل و وزن را براى رفع کمفروشى مقرر فرمود
وَ النَّهْىَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزیهاً عَنِ الرِّجْسِ، وَ اجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، وَ تَرْکَ السِّرْقَةِ ایجاباً لِلْعِصْمَةِ، وَ حَرَّمَ اللَّهُ الشِّرْکَ اِخْلاصاً لَهُ بِالرُّبوُبِیَّةِ. فَاتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لا تَمُوتُنَّ اِلاَّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ اَطیعُوا اللَّهَ فیما اَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهاکُمْ عَنْهُ، فَاِنَّهُ اِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ. ثم قالت: اَیُّهَا النَّاسُ! اِعْلَمُوا اَنّی فاطِمَةُ وَ اَبیمُحَمَّدٌ، اَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً، وَ لا اَقُولُ ما اَقُولُ غَلَطاً، وَ لا اَفْعَلُ ما اَفْعَلُ شَطَطاً، لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُوفٌ رَحیمٌ. فَاِنْ تَعْزُوهُ وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبی دُونَ نِسائِکُمْ،وَ اَخَا ابْنِ عَمّی دُونَ رِجالِکُمْ، وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِىُّ اِلَیْهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ. فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعاً بِالنَّذارَةِ، مائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِکینَ، ضارِباً ثَبَجَهُمْ، اخِذاً بِاَکْظامِهِمْ، داعِیاً اِلى سَبیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ و الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، یَجُفُّ الْاَصْنامَ وَ یَنْکُثُ الْهامَّ، حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَ لَّوُا الدُّبُرَ
و نهى از شرابخوارى را براى پاکیزگى از زشتى، و حرمت نسبت ناروا دادن را براى عدم دورى از رحمت الهى، و ترک دزدى را براى پاکدامنى قرار داد، و شرک را حرام کرد تا در یگانهپرستى خالص شوند. پس آنگونه که شایسته است از خدا بترسید، و از دنیا نروید جز آنکه مسلمان باشید، و خدا را در آنچه بدان امر کرده و از آن بازداشته اطاعت نمائید، همانا که فقط دانشمندان از خاک مىترسند. آنگاه فرمود: اى مردم! بدانید که من فاطمه و پدرم محمد است، آنچه ابتدا گویم در پایان نیز مى گویم، گفتارم غلط نبوده و ظلمى در آن نیست، پیامبرى از میان شما برانگیخته شد که رنجهاى شما بر او گران آمده و دلسوز بر شما است، و بر مؤمنان مهربان و عطوف است. پس اگر او را بشناسید مىدانید که او در میان زنانتان پدر من بوده، و در میان مردانتان برادر پسر عموى من است، چه نیکو بزرگوارى است آنکه من این نسبت را به او دارم. رسالت خود را با انذار انجام داد، از پرتگاه مشرکان کنارهگیرى کرده، شمشیر بر فرقشان نواخت، گلویشان را گرفته و با حکمت و پند و اندرز نیکو بسوى پروردگارشان دعوت نمود، بتها را نابود ساخته، و سر کینهتوزان را مىشکند، تا جمعشان منهزم شده و از میدان گریختند.
حَتَّى تَفَرََّى اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ، وَ اَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، و نَطَقَ زَعیمُالدّینِ، وَ خَرَسَتْ شَقاشِقُ الشَّیاطینِ، وَ طاحَ وَ شیظُ النِّفاقِ، وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشَّقاقِ، وَ فُهْتُمْ بِکَلِمَةِ الْاِخْلاصِ فی نَفَرٍ مِنَ الْبیضِ الْخِماصِ. وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ، مُذْقَةَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَةَ الطَّامِعِ، وَ قُبْسَةَ الْعِجْلانِ، وَ مَوْطِیءَ الْاَقْدامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ، وَ تَقْتاتُونَ الْقِدَّ، اَذِلَّةً خاسِئینَ، تَخافُونَ اَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ، فَاَنْقَذَکُمُ اللَّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَ الَّتی، وَ بَعْدَ اَنْ مُنِیَ بِبُهَمِ الرِّجالِ، وَ ذُؤْبانِ الْعَرَبِ، وَ مَرَدَةِ اَهْلِ الْکِتابِ. کُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اَطْفَأَهَا اللَّهُ، اَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّیْطانِ، اَوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ، قَذَفَ اَخاهُ فی لَهَواتِها، فَلا یَنْکَفِیءُ حَتَّى یَطَأَ جِناحَها بِأَخْمَصِهِ، وَ یَخْمِدَ لَهَبَها بِسَیْفِهِ، مَکْدُوداً فی ذاتِ اللَّهِ، مُجْتَهِداً فی اَمْرِ اللَّهِ، قَریباً مِنْ رَسُولِاللَّهِ، سَیِّداً فی اَوْلِیاءِ اللَّهِ، مُشَمِّراً ناصِحاً مُجِدّاً کادِحاً، لا تَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لائِمٍ. وَ اَنْتُمَ فی رَفاهِیَّةٍ مِنَ الْعَیْشِ، و ادِعُونَ فاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ، وَ تَتَوَکَّفُونَ الْاَخْبارَ، وَ تَنْکُصُونَ عِنْدَ النِّزالِ، وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتالِ.
تا آنگاه که صبح روشن از پرده شب برآمد، و حق نقاب از چهره برکشید، زمامدار دین به سخن درآمد، و فریاد شیطانها خاموش گردید، خار نفاق از سر راه برداشته شد، و گرههاى کفر و تفرقه از هم گشوده گردید، و دهانهاى شما به کلمه اخلاص باز شد، در میان گروهى که سپیدرو و شکم به پشت چسبیده بودند. و شما بر کناره پرتگاهى از آتش قرار داشته، و مانند جرعهاى آب بوده و در معرض طمع طمّاعان قرار داشتید، همچون آتشزنهاى بودید که بلافاصله خاموش مى گردید، لگدکوب روندگان بودید، از آبى مىنوشیدید که شتران آن را آلوده کرده بودند، و از پوست درختان به عنوان غذا استفاده مىکردید، خوار و مطرود بودید، مىترسیدند که مردمانى که در اطراف شما بودند شما را بربایند، تا خداى تعالى بعد از چنین حالاتى شما را بدست آن حضرت نجات داد، بعد از آنکه از دست قدرتمندان و گرگهاى عرب و سرکشان اهل کتاب ناراحتیها کشیدید. هرگاه آتش جنگ برافروختند خداوند خاموشش نموده، یا هر هنگام که شیطان سر برآورد یا اژدهائى از مشرکین دهان بازکرد، پیامبر برادرش را در کام آن افکند، و او تا زمانى که سرآنان را به زمین نمىکوفت و آتش آنها را به آب شمشیرش خاموش نمىکرد، باز نمى گشت، فرسوده از تلاش در راه خدا، کوشیده در امر او، نزدیک به پیامبر خدا، سرورى از اولیاء الهى، دامن به کمر بسته، نصیحتگر، تلاشگر، و کوششکننده بود، و در راه خدا از ملامت ملامتکننده نمىهراسید. و این در هنگامهاى بود که شما در آسایش زندگى مىکردید، در مهد امن متنعّم بودید، و در انتظار بسر مى بردید تا ناراحتىها ما را در بر گیرد، و گوش به زنگ اخبار بودید، و هنگام کارزار عقبگرد مىکردید، و به هنگام نبرد فرار مىنمودید.
فَلَمَّا اِختارَ اللَّهُ لِنَبِیِّهِ دارَ اَنْبِیائِهِ وَ مَأْوى اَصْفِیائِهِ، ظَهَرَ فیکُمْ حَسْکَةُ النِّفاقِ، وَ سَمَلَ جِلْبابُ الدّینِ، وَ نَطَقَ کاظِمُ الْغاوینَ، وَ نَبَغَ خامِلُ الْاَقَلّینَ، وَ هَدَرَ فَنیقُ الْمُبْطِلینَ، فَخَطَرَ فی عَرَصاتِکُمْ، وَ اَطْلَعَ الشَّیْطانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ، هاتِفاً بِکُمْ، فَأَلْفاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجیبینَ، وَ لِلْغِرَّةِ فیهِ مُلاحِظینَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، وَ اَحْمَشَکُمْ فَاَلْفاکُمْ غِضاباً، فَوَسَمْتُمْ غَیْرَ اِبِلِکُمْ، وَ وَرَدْتُمْ غَیْرَ مَشْرَبِکُمْ. هذا، وَ الْعَهْدُ قَریبٌ، وَالْکَلْمُ رَحیبٌ، وَ الْجُرْحُ لَمَّا یَنْدَمِلُ، وَ الرَّسُولُ لَمَّا یُقْبَرُ، اِبْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ، اَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا، وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرینَ. فَهَیْهاتَ مِنْکُمْ، وَ کَیْفَ بِکُمْ، وَ اَنَّى تُؤْفَکُونَ، وَ کِتابُ اللَّهِ بَیْنَ اَظْهُرِکُمْ، اُمُورُهُ ظاهِرَةٌ، وَ اَحْکامُهُ زاهِرَةٌ، وَ اَعْلامُهُ باهِرَةٌ، و زَواجِرُهُ لائِحَةٌ، وَ اَوامِرُهُ واضِحَةٌ، وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ، أَرَغْبَةً عَنْهُ تُریدُونَ؟ اَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ بِئْسَ لِلظَّالمینَ بَدَلاً، وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْاِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ، وَ هُوَ فِی الْاخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینِ
و آنگاه که خداوند براى پیامبرش خانه انبیاء و آرامگاه اصفیاء را برگزید، علائم نفاق در شما ظاهر گشت، و جامه دین کهنه، و سکوت گمراهان شکسته، و پست رتبهگان با قدر و منزلت گردیده، و شتر نازپرورده اهل باطل به صدا درآمد، و در خانههایتان بیامد، و شیطان سر خویش را از مخفى گاه خود بیرون آورد، و شما را فراخواند، مشاهده کرد پاسخگوى دعوت او هستید، و براى فریب خوردن آمادهاید، آنگاه از شما خواست که قیام کنید، و مشاهده کرد که به آسانى این کار را انجام مىدهید، شما را به غضب واداشت، و دید غضبناک هستید، پس بر شتران دیگران نشان زدید، و بر آبى که سهم شما نبود وارد شدید. این در حالى بود که زمانى نگذشته بود، و موضع شکاف زخم هنوز وسیع بود، و جراحت التیام نیافته، و پیامبر به قبر سپرده نشده بود، بهانه آوردید که از فتنه مىهراسید، آگاه باشید که در فتنه قرار گرفتهاید، و براستى جهنم کافران را احاطه نموده است. این کار از شما بعید بود، و چطور این کار را کردید، به کجا روى مىآوردید، در حالى که کتاب خدا رویاروى شماست، امورش روشن، و احکامش درخشان، و علائم هدایتش ظاهر، و محرّماتش هویدا، و اوامرش واضح است، ولى آن را پشت سر انداختید، آیا بىرغبتى به آن را خواهانید؟ یا بغیر قرآن حکم مىکنید؟ که این براى ظالمان بدل بدى است، و هرکس غیر از اسلام دینى را جویا باشد از او پذیرفته نشده و در آخرت از زیانکاران خواهد بود.
ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا اِلى رَیْثَ اَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتَها، وَ یَسْلَسَ قِیادَها،ثُمَّ اَخَذْتُمْ تُورُونَ وَ قْدَتَها، وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَها، وَ تَسْتَجیبُونَ لِهِتافِ الشَّیْطانِ الْغَوِىِّ، وَ اِطْفاءِ اَنْوارِالدّینِ الْجَلِیِّ، وَ اِهْمالِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ، تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغاءٍ، وَ تَمْشُونَ لِاَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلى مِثْلِ حَزِّ الْمَدى، وَ وَخْزِالسنانفىالحشا. وَ اَنْتُمُ الانَ تَزَْعُمُونَ اَنْ لا اِرْثَ لَنا أَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ، وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَومٍ یُوقِنُونَ، أَفَلا تَعْلَمُونَ؟ بَلى، قَدْ تَجَلَّى لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضَّاحِیَةِ أَنّی اِبْنَتُهُ. اَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ! أَاُغْلَبُ عَلى اِرْثی؟ یَابْنَ اَبیقُحافَةَ! اَفی کِتابِ اللَّهِ تَرِثُ اَباکَ وَ لا اَرِثُ اَبی؟ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً، اَفَعَلى عَمْدٍ تَرَکْتُمْ کِتابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ، إذْ یَقُولُ «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ» (1) وَ قالَ فیما اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ زَکَرِیَّا اِذْ قالَ: «فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ الِیَعْقُوبَ»، (2) وَ قالَ: «وَ اوُلُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ»، (3) وَ قالَ «یُوصیکُمُ اللَّهُ فی اَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَیَیْنِ»، (4) وَ قالَ «اِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةَ لِلْوالِدَیْنِ وَالْاَقْرَبَیْنِ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقینَ». (5)
آنگاه آنقدر درنگ نکردید که این دل رمیده آرام گیرد، و کشیدن آن سهل گردد، پس آتشگیرهها را افروختهتر کرده، و به آتش دامن زدید تا آن را شعلهور سازید،و براى اجابت نداى شیطان، و براى خاموش کردن انوار دین روشن خدا، و از بین بردن سنن پیامبر برگزیده آماده بودید، به بهانه خوردن، کف شیر را زیر لب پنهان مىخورید، و براى خانواده و فرزندان او در پشت تپهها و درختان کمین گرفته و راه مىرفتید، و ما باید بر این امور که همچون خنجر برّان و فرورفتن نیزه در میان شکم است، صبر کنیم. و شما اکنون گمان مى برید که براى ما ارثى نیست، آیا خواهان حکم جاهلیت هستید، و براى اهل یقین چه حکمى بالاتر از حکم خداوند است، آیا نمىدانید؟ در حالى که براى شما همانند آفتاب درخشان روشن است، که من دختر او هستم. اى مسلمانان! آیا سزاوار است که ارث پدرم را از من بگیرند، اى پسر ابىقحافه،آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببرى و از ارث پدرم محروم باشم امر تازه و زشتى آوردى، آیا آگاهانه کتاب خدا را ترک کرده و پشت سر مىاندازید، آیا قرآن نمى گوید «سلیمان از داود ارث برد»، و در مورد خبر زکریا آنگاه که گفت: «پروردگار مرا فرزندى عنایت فرما تا از من و خاندان یعقوب ارث برد»، و فرمود: «و خویشاوندان رحمى به یکدیگر سزاوارتر از دیگرانند»، و فرموده: «خداى تعالى به شما درباره فرزندان سفارش مىکند که بهره پسر دو برابر دختر است»، و مىفرماید: «هنگامى که مرگ یکى از شما فرارسد بر شما نوشته شده که براى پدران و مادران و نزدیکان وصیت کنید، و این حکم حقّى است براى پرهیزگاران .
وَ زَعَمْتُمْ اَنْ لا حَظْوَةَ لی، وَ لا اَرِثُ مِنْ اَبی، وَ لا رَحِمَ بَیْنَنا، اَفَخَصَّکُمُ اللَّهُ بِایَةٍ اَخْرَجَ اَبی مِنْها؟ اَمْ هَلْ تَقُولُونَ: اِنَّ اَهْلَ مِلَّتَیْنِ لا یَتَوارَثانِ؟ اَوَ لَسْتُ اَنَا وَ اَبی مِنْ اَهْلِ مِلَّةٍ واحِدَةٍ؟ اَمْ اَنْتُمْ اَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْانِ وَ عُمُومِهِ مِنْ اَبی وَابْنِ عَمّی؟ فَدُونَکَها مَخْطُومَةً مَرْحُولَةً تَلْقاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ. فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ، وَ الزَّعیمُ مُحَمَّدٌ، وَ الْمَوْعِدُ الْقِیامَةُ، وَ عِنْدَ السَّاعَةِ یَخْسِرُ الْمُبْطِلُونَ، وَ لا یَنْفَعُکُمْ اِذْ تَنْدِمُونَ، وَ لِکُلِّ نَبَأٍ مُسْتَقَرٌّ، وَ لَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ، وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ.
و شما گمان مى برید که مرا بهرهاى نبوده و سهمى از ارث پدرم ندارم، آیا خداوند آیهاى به شما نازل کرده که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا مى گوئید: اهل دو دین از یکدیگر ارث نمى برند؟ آیا من و پدرم را از اهل یک دین نمىدانید؟ و یا شما به عام و خاص قرآن از پدر و پسرعمویم آگاهترید؟ اینک این تو و این شتر، شترى مهارزده و رحل نهاده شده، برگیر و ببر، با تو در روز رستاخیز ملاقات خواهد کرد. چه نیک داورى است خداوند، و نیکو دادخواهى است پیامبر، و چه نیکو وعدهگاهى است قیامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زیان مى برند، و پشیمانى به شما سودى نمىرساند، و براى هرخبرى قرارگاهى است، پس خواهید دانست که عذاب خوارکننده بر سر چه کسى فرود خواهد آمد، و عذاب جاودانه که را شامل مىشود.
ثم رمت بطرفها نحو الانصار، فقالت: یا مَعْشَرَ النَّقیبَةِ وَ اَعْضادَ الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ الْاِسْلامِ! ما هذِهِ الْغَمیزَةُ فی حَقّی وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلامَتی؟ اَما کانَ رَسُولُاللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ اَبی یَقُولُ: «اَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فی وُلْدِهِ»، سَرْعانَ ما اَحْدَثْتُمْ وَ عَجْلانَ ذا اِهالَةٍ، وَ لَکُمْ طاقَةٌ بِما اُحاوِلُ، وَ قُوَّةٌ عَلى ما اَطْلُبُ وَ اُزاوِلُ. اَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّدٌ؟ فَخَطْبٌ جَلیلٌ اِسْتَوْسَعَ وَ هْنُهُ، وَاسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ، وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الْاَرْضُ لِغَیْبَتِهِ، وَ کُسِفَتِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ انْتَثَرَتِ النُّجُومُ لِمُصیبَتِهِ، وَ اَکْدَتِ الْامالُ، وَ خَشَعَتِ الْجِبالُ، وَ اُضیعَ الْحَریمُ، وَ اُزیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ. فَتِلْکَ وَاللَّهِ النَّازِلَةُ الْکُبْرى وَ الْمُصیبَةُ الْعُظْمى، لامِثْلُها نازِلَةٌ، وَ لا بائِقَةٌ عاجِلَةٌ اُعْلِنَ بِها، کِتابُ اللَّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ فی اَفْنِیَتِکُمْ، وَ فی مُمْساکُمْ وَ مُصْبِحِکُمْ، یَهْتِفُ فی اَفْنِیَتِکُمْ هُتافاً وَ صُراخاً وَ تِلاوَةً وَ اَلْحاناً، وَ لَقَبْلَهُ ما حَلَّ بِاَنْبِیاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ، حُکْمٌ فَصْلٌ وَ قَضاءٌ حَتْمٌ. «وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى اَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِى اللَّهُ شَیْئاً وَ سَیَجْزِى اللَّهُ الشَّاکِرینَ». (6)
آنگاه رو بسوى انصار کرده و فرمود: اى گروه نقباء، و اى بازوان ملت، اى حافظان اسلام، این ضعف و غفلت در مورد حق من و این سهلانگارى از دادخواهى من چرا؟ آیا پدرم پیامبر نمىفرمود: «حرمت هرکس در فرزندان او حفظ مىشود»، چه بسرعت مرتکب این اعمال شدید، و چه با عجله این بز لاغر، آب از دهان و دماغ او فروریخت، در صورتى که شما را طاقت و توان بر آنچه در راه آن مىکوشیم هست، و نیرو براى حمایت من در این مطالبه و قصدم مى باشد. آیا مى گوئید محمد صلى اللَّه علیه و آله بدرود حیات گفت، این مصیبتى است بزرگ و در نهایت وسعت، شکاف آن بسیار، و درز دوخته آن شکافته، و زمین در غیاب او سراسر تاریک گردید، و ستارگان بىفروغ، و آرزوها به ناامیدى گرائید، کوهها از جاى فروریخت، حرمتها پایمال شد، و احترامى براى کسى پس از وفات او باقى نماند. بخدا سوگند که این مصیبت بزرگتر و بلیّه عظیمتر است، که همچون آن مصیبتى نبوده و بلاى جانگدازى در این دنیا به پایه آن نمىرسد، کتاب خدا آن را آشکار کرده است، کتاب خدایى که در خانههایتان، و در مجالس شبانه و روزانهتان، آرام و بلند، و با تلاوت و خوانندگى آن را مىخوانید، این بلائى است که پیش از این به انبیاء و فرستاده شدگان وارد شده است، حکمى است حتمى، و قضائى است قطعى، خداوند مىفرماید: محمد پیامبرى است که پیش از وى پیامبران دیگرى درگذشتند، پس اگر او بمیرد و یا کشته گردد به عقب برمى گردید، و آنکس که به عقب برگردد به خدا زیانى نمىرساند، و خدا شکرکنندگان را پاداش خواهد داد.
به گزارش خبرگزاری مهر، دکتر حشمت الله قنبری استاد دانشگاه و کارشناس مسائل دینی به مناسبت سالروز شهادت حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها در سخنانی به بررسی ابعاد شخصیتی و سیره آن بانوی بزرگوار اسلام پرداخته است که بخشهایی از آن تقدیم خوانندگان گرامی می گردد:
رفتن به سمت زندگی پاک بر مبنا و مدار حضرت صدیقه طاهره(س) است، اگر او نباشد و مفاهیم قرآن و فرمایشات پیامبر اکرم و اهل بیت علیهم السلام نباشد، این فعل و انفعال طبیعی حتی برای همه حیوانات و جمادات عالم نیز نخواهد بود.
وظایف شیعیان احیای امر ائمه است که با تعظیم شعائر اسلامی، عمل کردن به راه و رسم پیغمبر و تمسک و تبعیت و تأسی از حضرت صدیقه طاهره محقق می شود؛ با این امور می توان به طرف زندگی پاک رفت.
اولین مسئولیت و وظیفه شیعه واقعی تحصیل معرفت و افزودن آگاهی و بصیرت به حقایق ائمه و اهل بیت است. شیعه واقعی وقتی که شناخت را با عمق جان میپذیرد با سویدای دل و همه وجود و تمام جوارح به آنها عمل میکند و راه و رسم آنها را در زندگی خودش جریان میدهد؛ شیعه واقعی این چنین است.
محزون شدن به حزن اهل بیت و شاد بودن در شادی آنها تظاهر به همراهی با اهل بیت است؛ به این معنی که حزن و سرور ما با حزن و سرور اهل بیت رنگ بگیرد، اما محتوای آن عمل کردن به فرمایشات ایشان و پذیرفتن ولایت اهل بیت است.
زندگی در سایه سار حضرت زهرا(س)
نوع و جنس برخورداری زندگی امروز از هدایت وجود مبارک حضرت صدیقه طاهره(س)، امیرالمومنین(ع) و پیغمبر اکرم (ص) را مرور کنیم تا ببینیم چقدر این زندگی تازه است و چقدر این زندگی جذاب است. البته این توضیح لازم است که اینکه آنها اسوه هستند و مدل زندگی هستند، لایه های بهره برداری کننده به اندازه سعادت و ظرفیت خودشان برمی دارند. این نیست آنچه که من از پیغمبر اکرم می فهمم و بعد در جریان زندگی خودم، اگر توفیق و سعادتمندی این را داشته باشم که جریان بدهم و بعد در سایه او به سعادت برسم، این همه آن چیزی است که مراد پیغمبر اکرم بود. نه، بلکه این توفیق من بود. لذا این مطلبی که ما در همین حدی که اولاد آدم و امت پیغمبر اکرم اسلام، مسیرشان به طرف سعادت باشد و راه حرکتی آنها طریق حقیقت باشد.
ما اگر در همین مقدار در معرض تربیت و نسیم هدایتی پیغمبر اکرم و ائمه هدایت قرار بگیریم، آنگاه دارای موقعیت و موجودیتی می شویم که آقایی بر آفرینش در سایه این تربیت برای ما ممکن است وگرنه قصه است. نمی شود جدای از تعالیم اهل عصمت و طهارت کسی دعوای آقایی و مِهتری کند، حرف بزند ولی در عمل فاصله داشته باشد. قول عمل تطبیق و انطباق نداشته باشد.
پیغمبر عالی قدر اسلام حضرت محمد(ص)،یک سِمَت بر امیرالمومنین(ع) دارد و همان سِمَت را بر وجود مبارک صدیقه کبری(س) دارد در جایگاه خاتم السُفَرای، رکن اساسی دین است. لذا این مقام و منزلت را پیغمبر عالی قدر بر همه امت دارد، بر همه بندگان خدا دارد. اما آنچه باعث می شود که در طبقات مختلف، انسانها هویت متفاوت پیدا کنند، به میزان بصیرت و آگاهی و قدرت دریافت و تمیز آنهاست. جلوه تام پیغمبر را امیرالمومنین دریافت می کند، حضرت صدیقه طاهره (س) با همه عظمت و شکوه خود، دریافت می کند. اما در جنس حیات ناسوتی و حضور در این دنیا، شما می بینید تشکیل عائله برای این خانه و خانواده همانند ما است. پیغمبر همسر اختیار می کند، از نعمتهای حلال مصرف می کند، در کوچه و خیابان گردش می کند، با مردم رفت و آمد می کند، معاشرت دارد. دختر به خانه بخت می فرستد. بعد درون زندگی آنها حضور پیدا می کند، به قضاوت و داوری می نشیند. آنها در مقابل این داوری و قضاوت و هدایت، رفتار پیغمبر اکرم را میزان خود قرار می دهند. هیچ گزارشی از رنجیدگی و تَکَدُر خاطر در زندگی آنها وجود ندارد. آیا همه به خاطر این است که ذَوات مقدسه آنها به لحاظ اتصال به غیب عالم، همه حقیقت وجودی پیغمبر را می دانستند؟ حتما همینطور است. اما چون می دانستند، ما این نسخه جاوید و حیات آفرین مادام را کنار بگذاریم، خوب این به ما کاری ندارد، این حرکت عین بی تکلیفی است. این عین از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن است.
روزی بزرگواران مهاجر خدمت پیغمبر اکرم آمدند. گفتند: ” آقا از مِهتَران عرب و مسلمانان هرکسی به خواستگاری فاطمه شما آمده است. شما جواب آنها را موکول کردید به اما و اگر، فرمودید: « اَمرُها الی رَبِّها » “. مثلا اگر بخواهیم امروزی تر کنیم می شود مثلا درس می خواند. این جواب ندادن است. این « اَمرُها الی رَبِّها » یک هویت والای ملکوتی دارد که اراده ازدواج و امر تسلیم برای زهرای مطهره با خداست. که آن سِری است که در اختیار پیغمبر است. اما افرادی که آمدند خواستگاری را مطرح کردند و پیغمبر فرمود: ” « اَمرُها الی رَبِّها » “، یک مطلبی را متوجه شدند و آن این است که منزلت و فخامت صدیقه طاهره بالاست ولی آنها دنبال رسیدن به این فخامت نبودند، بلکه آنها دنبال رسیدن به مراد خودشان بودند که به دیوار پیغمبر می خوردند.
این افراد فهمیدند که کسی بایستی برود که پیغمبر او را اجابت کند. خیلی کار پُر زحمتی هم نبود و به سرعت فهمیدند که تنها کسی که به خواستگاری نرفته وجود مبارک امیرالمومنین علی بن ابیطالب (ع) است. لذا این افراد نزد پیغمبر اکرم آمدند. وقتی طرح موضوع را کردند، پیغمبر فرمود: ” خودم با علی (ع) صحبت می کنم “ چه مناسبتی بین آنها بود، چه ادب و آدابی بود، چه رابطه ی مودبانه ای بود که امیرالمومنین عارف به حق و احکام الهی در قاعده اخلاق هیچ وقت به خودش اجازه نداد که از پیغمبر درخواست کند. آیا باورش این بود که حضرت رسول اکرم دست رد به سینه او می زند؟ هرگز اینطور نبود. پیغمبر هم می دانست و او هم معرفت داشت. این حاکمیت اخلاق و ادب است. لذا وقتی محضر پیغمبر اسلام شرفیاب شد و پیغمبر با او موضوع را در میان گذاشت. ایشان فرمود: ” آقا شما ما را بزرگ کردید. امر ما در اختیار شماست “. گزارش تاریخی آن را عرض می کنم و سپس تحلیل می کنیم.
پیغمبر اکرم خیلی خشنود شد. فرمود: ” علی جان من پدر فاطمه هستم. اما اختیار و امر ازدواج زهرا با خود اوست. من از او سوال می کنم، نظر او را به شما ابلاغ می کنم “. پیغمبر اکرم وارد حجره صدیقه طاهره شد، ماجرا را با او درمیان گذاشت، با این قید که شخصیت ممتازی خواستگار شماست و از فضائل امیرالمومنین گفت که این ویژگی ها را دارد. دختر پیغمبر سر خود را بالا نکرد. نقل کردند، گفتند وقتی پیغمبر با او این موضوع را در میان گذاشت، قطرات عرق بر پیشانی مبارک صدیقه طاهره (س) نشست. این سر پایین بود، پیغمبر اکرم ایستاد و فرمود: ” الله اکبر. سُکوتُها رِضاها او اِقرارُها “. از آن به بعد گفته اند: ” در امر ازدواج سکوت دختر علامت رضا است “. خیلی شادمان و خوشحال آمدند و خبر را به امیرالمومنین دادند و امر ازدواج محقق شد.
اینجا چند مطلب در زندگی ما وجود دارد. که ما وقتی رجوع به زندگی پیغمبر اکرم می کنیم، می بینیم که زندگی برخی از ما از زندگی عصر جاهلیت هم بدتر است. یک پدری در این جایگاه با عظمت، حق دخترش را در امر انتخاب سرنوشت زندگی تصرف نمی کند. همه اینها به وجود مبارک و مقامات یکدیگر معرفت داشتند و می دانستند. اما ادامه این روند و فرایند دست تربیت « انّ لِرَبِّکُم فی أیام دَهرِکُم نَفَحَات ألا فَتُعَرِّضُوا و لاتُعرِضُوا عَنهَا »(برای پروردگارتان در مدّت عمرتان نسیم هایی است، همانا بکوشید که خود را در معرض آنها قرار دهید و از آنها روی نگردانید) اینها تربیت الهی است.
ما به دنبال تطبیق دادن زندگی خودمان با آنها نیستیم، نمی خواهیم زندگی ما با آنها قیاس شود. ما می گوییم از زندگی آنها الگو بگیریم. در خانه پیغمبر اکرم اسلام برای اولین بار و آخرین بار در خلقت، یک ازدواجی محقق می شود که زن و شوهر هم کُفو همدیگر هستند. فقط علی و فاطمه هم کُفو یکدیگر بودند. خدیجه کبری با همه عظمت و شکوهی که دارد، همسر پیغمبر بود، نه هم کُفو پیغمبر. هم کُفو یعنی چه؟ یعنی وقتی داخل ترازو گذاشتید، شاهین های آنها دقیقا روبروی یکدیگر قرار می گیرد. لذا شما این تعریف را با استحکام و قوت از حضرات عصمت و طهارت فقط در مورد امیرالمومنین و حضرت صدیقه دارید. وقتی که امر ازدواج محقق شد، حالا ببینید همین هویت را، پیغمبر اکرم بین اینها نشسته است و به امیرالمومنین خطاب می کند. ببینید من با این موارد تربیتی کار دارم. فرمود: ” « لولاک یا علی لَما کان لفاطمه کُفو عَلَی وجه الارض » “. مقام عظمت و فِخامَت دختر خودش را می گوید، بدون اینکه تعرضی به عظمت و مقام او داشته باشد.. پیغمبر اسلام « و ما یَنطِقُ عَنِ الهَوی اِن هُوَ إلّا وَحی یُوحی » ( آیه 3و4 سوره نجم ) است. اما در اینجا وقتی برای دو نفری معارفه می گذارد که به یکدیگر معرفت دارند. ببینید چقدر لطیف و چقدر دقیق است. « لولاک یا علی لَما کان لفاطمه کُفو عَلَی وجه الارض » مودبانه و محترمانه هر دو را هم تراز یکدیگر معرفی می کند. آیا ما این نگاه را داریم؟ نداریم. اما چون ما در آن سایه سار زندگی می کنیم و می خواهیم هدایت بگیریم، بایستی به قَدر خود نگاه کنیم و نه به قَدر او.
حضرت امام صادق (ع) بیان پیغمبر را گسترده تر مطرح می کند. می فرماید که: ” اگر خداوند متعال امیرالمومنین را خلق نمی کرد و به همسری زهرای مرضیه در نمی آورد، برای مادر ما فاطمه از آدم ابوالبشر تا انقراض عالم هیچ هم ترازی برای او وجود نداشت « ادم فَمَن دونه » تا الی الاخر “. حساب آنها جداست و لطف آنها برای ما، هدایت است. خوب ما این مورد را در اختیار داریم یا زندگی تشکیل شده است. در جلد 14 « وسائل الشیعه » صفحه 123 این روایت را نقل کردند که روزی امیرالمومنین و حضرت صدیقه طاهره از پیغمبر اکرم درخواست کردند که ” بیایید و در رابطه با تقسیم امور خانه برای ما تصمیم گیری کنید “. پیغام این بسیار پیغام بزرگی است. از این طرف نگاه کن، حتی اگر علی و فاطمه هم باشند، در نظام زندگی ایشان کسی بزرگتر است که به او می گویند: ” پیغمبر اکرم “. این پیغمبر اکرم به عنوان مِهتر خانواده مرجعیت دارد، مشکلی که ما اکنون در زندگی های امروز داریم که 50، 60 سال پیش کمتر داشتیم، این است که به هر علتی در بخش بزرگی از جامعه ما، مرجعیت بزرگترها آسیب دیده است. حالا یا خود بزرگترها توانایی ندارند، با بدرفتاری، با بداخلاقی، با بار مسئولیت را به دوش نکشیدن، با سنگ زیرین آسیاب نبودن. برخی تصور می کنند بزرگتری تنها به عربده کشیدن است. این استغنای از زندگی در سایه مهتر و بزرگتر در همه رده های زندگی بشر مایه فلاکت و بدبختی است.
وقتی زندگی تشکیل شد، پیغمبر اکرم وارد زندگی شد و سپس اینطور تعیین تکلیف کرد، مسائل مربوط به درون خانه با فاطمه و مسائل مربوط به بیرون خانه با امیرالمومنین علی (ع).
پیغمبر اکرم اسلام مگر حقوق اسلامی را نمی داند، مگر به حقوق دخترش واقف نیست. بهتر از همه می داند، اما وقتی در جایگاه مرجع وارد می شود، می گوید: ” امور داخل خانه را فاطمه، تو، تولیت کن “. اینجا حقوق نیست بلکه حاکمیت اخلاق است. عکس العمل حضرت صدیقه طاهره چه بود؟ اینجا یک پیغام لطیفی دارد. می گوید وقتی این مطلب شد. ” « فَقالت فاطمه (ع): فَلا یَعلَمُ ما دَخَلَنی مِن السُّرور إلّا الله بِاکفائی رسول الله (ص) تَحَمُّلَ اَرقابِ الرِّجال » “. گفت: ” به جز خدا هیچ کسی نمی داند من چقدر خوشحالم، چقدر شادمانم. برای چه؟ برای اینکه پدرم مرا از رفتن در خیابان و شانه به شانه شدن با مردان نجات داد “.اینجا یک مطلب بسیار مهمی است. رفتن در خیابان و تردد کردن برای زن عیب نیست و اشکال شرعی ندارد. لذا شما می بینید حضرت صدیقه طاهره (س) هم در سیاست مداخله می کند و هم دفاع و صیانت از حق مجاهدانه و رشیدانه وارد کوچه و خیابان می شود و هم مردم را به دنبال خودش می برد، پس این عیب ندارد. یا در کنار پیغمبر اسلام به عنوان یک امدادگر تراز اول، به عنوان یک همراه پیغمبر در خط جنگ و عقبه جنگ شرکت می کند. این نیست که گفته باشد آقا شما در خیابان می آیید، حرام است، نه. بلکه حضرت صدیقه طاهره کبری (س) در اینجا، در عین استفاده از حقوقی که برای او تصور شده یک مطلب را فهمیده که برای تثبیت و تداوم خانه ایمانی، هر چقدر فراغت او از نگاه، از درنگ فکر و اندیشه نسبت به دیگران بیشتر باشد، به همان میزان تمرکز او به نظام تربیتی خانه بیشتر می شود. این عیب است؟
ماموریت انبیای الهی، پیغمبر اکرم و ائمه هدایت (ع)، آشنا کردن مردم با نادانسته هاست. اگر قرار بود آنها براساس سِعه و ظرف وجودی خودشان، مسائل درونی خودشان را تمشیت می کردند و لذا خانه و خانواده تمشیت می کردند و همه چیز بر وفق آنچه ما می دانیم به علم غیب در آنها وجود دارد، اینها سند هدایت و تربیت به جا نمی ماند. اساس تربیت روی کره خاکی به مخاطره می افتاد. لذا همان قدرت تام و مطلقی که اینها را احاطه بخشیده و قدرت به آنها داده، ایشان را مامور هم کرده است که هم قرآن را با مکث منطبق با ظرفیت مردم برای آنها بخوانند. « لِتَقرَاه عَلَی النّاسِ عَلَی مُکث » ( آیه 106 سوره اسراء ) و همین که سیره عملی آنها و حیات ناسوتی آنها در قالب مدل قابل فهم برای دیگران تحقق پیدا کند، چون هردوی آنها آن زمان اتفاق افتاده است. یعنی هم خواسته پیغمبر اکرم و هم خواسته صدیقه طاهره (س) و هم خواسته امیرالمومنین که همان خواسته ذات اقدس حق تعالی است، تحقق پیدا کرده و هم تحقق این خواسته که براساس علم و آگاهی است قابلیت دریافت به لحاظ تربیت در متن زندگی مردم را هم پیدا می کند. یعنی هر دوی اینها با هم قابل جمع می شود و قابل حصول است.
حالا عزت و اجتماعی بودن را روی ترازو آورده و نگاه کنیم که اینها چه هستند. مرحوم قاضی نورالله شوشتری در جلد 6 « احقاق الحق » صفحه 481 یک خبر بسیار عجیبی نقل کرده است. که وقتی حضرت صدیقه طاهره (س) را به طرف خانه امیرالمومنین می بردند، خود پیغمبر می بُرد. این اتفاقی در راه افتاد، که اینجا شنیدید. محصول این اتفاق، زمانی که به خانه امیر (ع) وارد شدند جلوی چشم پیغمبر ظهور پیدا کرد. نگاه کرد و دید بالاخره لباس عروسی و زفافی که برای بانوی بانوان عالم تدارک کرده بودند بر تن ایشان نیست. سوال کردند: ” این لباس شما کجا رفت؟ “. ” پدر جان مرا که می آوردند در مسیر راه سائله ای مرا صدا کرد که تو پوشیده ای و من برهنه ام. سپس دستور دادم مُخَدَره های بنی هاشم مرا احاطه کردند، لباس عروس از تن در آورده و به او دادم و لباسی که در منزل می پوشیدم را پوشیدم “.
این مطلب خیلی بزرگتر از شخصیت ماست. زمانی انسان این را دریافت می کند که عظمت او را پیدا کند. لذا من اصلا ناراحت نمی شوم و کم توقعم نمی کند، چون جریان تربیت را ما در زندگی ها خوب تربیت نکرده ایم. اما وقتی در جایگاه دین و تربیت دینی و ایمانی می نشینیم، می فهمی این تربیت خانه آدم برتر از دنیا تربیت کرده است و دیگر او در این دنیا به دنبال بهره و امتیاز نیست. او خودش نفس وجودش برتر از این دنیاست و بر همه موجودیت این هستی احاطه دارد. لذا گفتند: ” آن یکی لباس را چرا ندادی؟ “. فرمود: ” حق تعالی ابلاغ فرموده بودند « لَن تنالُوا البِرَّ حَتَّی تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ » ( آیه 92 سوره آل عمران ) “. ببینید اگر آن لباس کهنه را هم می داد اتفاقی نمی افتاد. در راه مانده است، سائله است. نیازمند، زنی است که در مسیر بانوان عالمیان قرار گرفته است. او آنچه را که دوست می دارد، می دهد. دوست داشتن او نه به اعتبار لباس او است، به اعتبار اینکه تحت امر پیغمبر خریداری شده است. پیغمبر این را شایسته او می دید. ببینید ارزش ها متفاوت و متمایز است. این چه درسی به ما می دهد. چقدر ما سخاوت نسبت به قُربهای خودمان داریم.
آنجا امیرالمومنین می گوید نگاه کرد و رفت. بعد از اینکه همه رفتند و زندگی در خانه ی خودشان شروع شده است. می گوید: ”نگاه کردم و دیدم فاطمه ناراحت است و نگران است “. سوال کردم: ” فاطمه جان ناراحتی؟ “. جواب داد: ” بله. تَفَکَرتُ فی حالی و اَمری عِندَ ذَهابِ عُمری و نُزُولی فی قَبری فَشَبَهتُ دُخولی فی فِراشی بِمَنزِلی لَدُخُولی اِلی لَحَدی و قَبری “ . می گوید: ” علی جان وقتی مرا می آوردند در حال خودم اندیشه کردم. – چون از خانه پیغمبر در حال آمدن به خانه امیرالمومنین – پایان عمرم یادم افتاد که حرکتم می دهند، منزلگاه قبر را به یاد آوردم که مرا می بردند. از خانه پدرم به منزل خودم مرا به یاد قبر انداخت “. یعنی با چه اطمینان خاطری به اینجا آمده ام، یک درسی هم باشد که به همان میزانی که خانه علی (ع) امن است، خانه شوهر امن است، طوری بایستی زندگی کند که همه این انتقال ها با عزت و آبرو و شرف و عظمت باشد. اصلا لازم نیست حالا یک عروسی قرار است برگزار می شود یاد این قضیه ها بیفتد، این مواردی برای آنهاست. اما یاد خودش که بیفتد، لازم نیست که آنقدر عظمت و فخامت پیدا کند. لذا به علی (ع) گفت: ” علی جان اگر صلاح بدانی ما امشب را به صورت مشترک برای خدا اقامه نماز کنیم “. عبادتگری برای ما در سایه محبت و هدایت آنها تربیت اخلاقی آنهاست.
یک نکته ای که وجود دارد این است که او همسری امیرالمومنین را قبول می کند و می پذیرد، « قُربَهَ الی الله ». برای خدا ازدواج می کند، اصلا کار مومن همین بایستی باشد. اگر این بیاید ببینید یعنی مرد معاش خانه را تامین کند « قُربَهَ الی الله »، زن تمشیت امور داخلی خانه را انجام دهد « قُربَهَ الی الله ». اولین محصول آن چیست؟ اینکه کسی به کسی منت نمی گذارد. کسی از کسی توقع و طمع ندارد. حضرت وقتی وارد خانه توحیدی امیرالمومنین می شود، پیغمبر روشن کرده است، وقتی دست آنها را در دست هم گذاشت، فرمود: ” فاطمه جان خدا بنده ای مثل علی ندارد “. اما دست زهرا (س) را که به دست امیر (ع) گذاشت، فرمود: ” فاطمه امانت من است “. اینها عبارات خیلی مهمی هستند، اینها پیغام های خیلی بزرگی دارد. در اطاعت از امر خدا در حال رفتن است، خوشحالی وقتی ترازوی توحید قرار می گیرد و مبنا و هویت توحیدی پیدا می کند دیگر مختص این ناسوت نیست، مختص حجله نیست. همه کائنات و خلقت حجله او هستند در دایره فهم و درک درست.
آن دستاسی که صدیقه طاهره (س) چرخاند تبدیل کردن گندم به آرد نبود. آن دستاسی که او می چرخاند درس تربیتی برای فروتنانه کار کردن و بار مسئولیت به دوش کشیدن به منظور سعادت خانه است. آن چرخی که می چرخاند آن نظام خانه امیرالمومنین را می چرخاند. مدیریت می کرد و شاخ و برگ های اضافی را می زد، لذا هم دستاس می چرخاند و هم در سایه دستاس، زینب تربیت کرد.
سبک زندگی در گفتگوی جهان با حجتالاسلام ماندگاری
در سبک زندگی اسلامی آرامش از آسایش مهمتر است
سبکزندگی فاطمی یعنی مواظب باش خدارادرافکارت گمنکنی
11 اردیبهشت 1392 ساعت 0:28
از آنجایی که علماء و شهداء در زمان ما هستند نشانگر این است که ما هم می توانیم سبک زندگی دینی درستی داشته باشیم. سبک زندگی اسلامی ضمن اینکه به آسایش فکر می کند، ولی آرامش از آسایش برایش مهم تر است. برای سبک زندگی غربی، آسایش از آرامش مهم تر است.
جهان نیوز - گروه فرهنگی:
قرار گفتگویی که با حجت الاسلام "محمد مهدی ماندگاری" در دومین روز عید نوروز داشتیم به علت بیماری و بستری شدن ایشان در بیمارستان، لغو شد. سرانجام این گفتگو با عنوان "سبک زندگی فاطمی" پس از بهبودی نسبی ایشان انجام شد. موضوع مهمی که هم به بحث زندگانی حضرت فاطمه زهرا(س)اشاره دارد و هم بحث سبک زندگی دینی، که از منویات و مطالبات رهبر معظم انقلاب است.
ماندگاری معتقد است علل عقب ماندگی مسلمین از غرب از حیث پیشرفتهای مادی، عمل نکردن صحیح و کامل به الگوی اسلامی سبک زندگی است. وی تاکید می کند که در زمان حاضر هم می توان سبک زندگی دینی و اسلامی داشت و نمونه مشخص آن را سبک زندگی رزمندگان در دوران هشت سال دفاع مقدس می داند. ماندگاری زندگانی بابرکت حضرت زهرا (سلام الله علیها) را مصداق سبک زندگی دینی، الهی و توحیدی می داند و می گوید: با سبک زندگی اسلامی، انشاءالله می توانیم در صورت عملکرد صحیح، بهترین الگوی سبک زندگی برای اروپا و امریکا و غرب باشیم.
مشروح گفتگوی پایگاه خبری تحلیلی جهان نیوز با حجت الاسلام ماندگاری به شرح زیر است:
در مقوله سبک زندگی، اگر ما معتقدیم دارای سبک زندگی ای هستیم، که بر سبک زندگی ملل دیگر، به خصوص سبک زندگی غربیان برتری دارد، چرا از نظر پیشرفت های ظاهری از آنها عقبتر هستیم؟
حکایت ما حکایت آن آیه قرآن است که می فرماید: « نومن ببعض و نکفر ببعض»، و به قول حکایت های فارسی، از اینجا رانده و از آنجا مانده شده ایم. نه رومی روم بودیم و نه زنگی زنگ. علت پیدایش این مشکل این است که ترکیبی و مخلوطی شدیم از سبک زندگی غربی و سبک زندگی اسلامی. نمازهایمان اسلامی است، مسجد می رویم، خمس می دهیم و زکات می دهیم، اما عروسی هایمان اسلامی نیست، بازار و اقتصادمان اسلامی نیست. در نتیجه نه بهره سبک زندگی غربی را می بریم، چرا که مسلمانیم، و نه بهره سبک زندگی اسلامی را می بریم، چراکه مقلدِ غرب هستیم. ما باید خودمان باشیم. حتی اعتقاد دارم با سبک زندگی اسلامی، انشاءالله می توانیم در صورت عملکرد صحیح، بهترین الگوی سبک زندگی برای اروپا و امریکا و غرب باشیم. آنهایی که اهل دقت و فهم هستند می گویند این زندگی زندگی زیباتری هست، چرا که سبک زندگی اسلامی ضمن اینکه به آسایش فکر می کند، (تاکید می کنم که سبک زندگی اسلامی به آسایش هم نظر دارد) ولی آرامش از آسایش برایش مهم تر است. برای سبک زندگی غربی، آسایش از آرامش مهم تر است. لذا بحران اصلی آنها بحران آرامش است و بحران معنویت. الحمدالله رب العالمین آرامش ما خیلی بهتر از آنهاست.
ضرورت مقید بودن به سبک زندگی اسلامی در چیست؟
ببینید، هر کسی که می خواهد از دنیای خود به خوبی استفاده کند، و این دنیا را معبر خوبی برای آخرت خود قرار دهد، کاتالوگی، سبکی و مدلی بهتر از سبک زندگی دینی پیدا نمی کند، چرا که خالق دین و دنیا یکی است. آن کسی که دین را خلق کرده دنیا را هم خلق کرده است. پس او از آنجایی که بهترین شناخت را نسبت به دین و دنیا دارد، سبک زندگی ای به عنوان بهترین آموزه و برنامه استفاده از دنیا برای آخرت قرار داده است. ان الدین عندالله الاسلام.
در سبک زندگی اسلامی استفاده از تکنولوژی های روز و فناوری های پیشرفته چه جایگاهی دارد؟
وقتی صحبت از سبک زندگی می شود برخی، قالب زندگی را در نظر می گیرند و طبیعتا زمانی که قالب زندگی را در نظر می گیرند، با خود می گویند محیط زندگی ما با محیط زندگی اهل بیت (ع) هم فاصله مکانی دارد، هم فاصله زمانی دارد و هم فاصله جغرافیایی دارد، لذا ما نمی توانیم از سبک زندگی اهل بیت (ع) پیروی کنیم. و از این طرف ادامه اشتباه در نظر و نگاه این است که میان برخی از مردم این دیدگاه وجود دارد که سبک زندگی غربیان، سبک زندگی ای است که می تواند الگو باشد، در صورتی که نگاه آنها به قالب زندگی است می گویند، غربیان از امکانات دنیوی بهترین استفاده را می برند و بهترین لذت ها و آسایش ها را هم دارند، و از آنجایی که از لحاظ شرایط زمان و مکان به ما نزدیک تر هستند،(اینکه می گوئیم از نظر مکان نزدیک هستند، با توجه به این است که با وجود پیشرفتها در عرصه ارتباطات فاصله ها نزدیک تر شده است) می توانیم سبک زندگی آنها را ببینیم، پس می رویم سراغ سبک زندگی غربی و اروپایی. این نقطه اساسی اشتباهی است که در تعریف و توضیح سبک زندگی وجود دارد. لذا مردم ما به یک بحران مبتلا می شوند که به اعتقاد بنده بزرگترین بحران زندگی ما این است. در این بحران مردم ضمن اینکه دین، معصومین (ع) قرآن و اهل بیت (ع) را دوست دارند، حس می کنند نمی توانند و نمی شود به سبک زندگی آنها زندگی کرد. از آن طرف این احتمال را می دهند که به سبک زندگی غربی زندگی کردند آنها را از اهل بیت دور می کند. این اصل اول است.
برای برون رفت از این مشکل که مردم در انتخاب سبک زندگی شان دچار la;g نشوند چه باید کرد؟
می بایست معنای سبک زندگی را درست تبیین کرد. سبک زندگی فقط قالب زندگی نیست. سبک زندگی قالب و محتواست. روح و جسم زندگی است. ظاهر و باطن زندگی است. سبک زندگی عبارت است از: اولا نگاه به زندگی و عالم هستی (یعنی افکار و عقاید) ثانیا احساس نسبت به زندگی که همان حب و بغض ماست نسبت به افراد نسبت به افعال و نسبت به اشیاء. ثالثا سبک زندگی یعنی برنامه ها و روش ها و رفتارهای ما. مجموعه اینها را می گوئیم سبک زندگی. نگاه، ناشی از افکار و باورهاست، و حب و بغض ها، ناشی از احساسات و علاقه ها ست، و برنامه ها و روشها و رفتارهای زندگی. اگر این را به عنوان تعریف سبک زندگی در نظر بگیریم، در این صورت امام زمان (عج) بهروز ترین بشر می باشند. عمر مبارک شان حدود 1200 سال است، یعنی از زمان معصومین بوده اند تا به امروز، همه تحولات را دیده اند، همه پیشرفت ها را دیده اند، ولی همین شخصیت والا مقام که بهروز ترین و عالم ترین افراد بشر است، حرف روزشان این است که «وَ لِی فی رسول الله اسوه حسن» الگوی من مهدی که هم به روزترین انسان هستم، و هم منجی عالم بشریت هستم که قرار است دنیا را به اذن الهی نجات بدهم، رسول الله است، الگوی من مادرم فاطمه زهراست. از آن طرف در آیات قرآن است که لکم فی رسول الله اسوه حسنه.
خدایی که خالق دیروز و امروز و فرداست، و یعنی هنوز پیشرفتهایی که نیامده است را خبر دارد، با این حال می فرماید الگوی سبک زندگی شما باید پیغمبران و به ویژه پیغمبر خاتم باشد. خدا می فرماید باید الگوی زندگی شما قرآن و عترت باشد. معلوم می شود خدای تبارک تعالی، نیز معنایی که از سبک زندگی در نظر گرفته است، معنای پروردگار عالمیان از تعریف سبک زندگی، معنای قالبی سبک زندگی نیست، چرا که اهل بیت در بحث قالب زندگی ما را مامور کرده اند که فرزند زمان خود باشیم، نگرانی در میان مردم است با این تذکر اهل بیت که فرزند زمان خود باشید بر طرف می شود.
اهل بیت فرموده اند فرزند زمان خود باشیم؟ لطفا بیشتر توضیح دهید.
ببینید، اگر در زمان پیغمبراکرم، اهل بیت برای مسافرت کردن، سوار بر اسب و شتر می شدند که قالب مسافرتها در آن زمان اینگونه بود، امروز دیگر توصیه نمی شود که برای مسافرت از اسب و شتر استفاده کنید؛ چرا که مسافرت قالبی دارد، که در آن روز اسب و شتر بود و بعد تبدیل شد به ماشین و امروز هم هواپیماست. می گویند فرزند زمان خودتان باشید، یعنی از پیشرفت های زمان خود، تکنولوژی، صنعتی علمی حتما استفاده کنید اما روح زندگی تان روح فاطمی باشد.
پس نتیجه اینکه، در عرصه قالبهای زندگی (صنعتی، علمی، تکلنوژی های روز و ...) فرزند زمان خود باشیم، ولی روح زندگی مان همان روح فاطمی و اهل بیتی باید باشد، تعریفی که از روح زندگی می توان داشت چیست؟
نگاه، جهان بینی، دیدگاه مان و فکرمان به عالم هستی و به موضوعات زندگی مان است که باید فکر فاطمی باشد، فکر توحیدی باشد. فکر توحیدی باشد یعنی چه؟ یعنی نه مادی باشیم نه التقاطی. نگاه امروز سبک زندگی غربی نگاه اومانیسمی است، به زندگی نگاه الحادی دارند، نگاه بی خدایی و خداگریزی دارند. سبک زندگی فاطمی داشته باشیم بدین معناست که شما بیایید در همه مقوله های زندگی تان نگاه تان را توحیدی کنید. اقتصاد بی خدا می شود یا اقتصادی کمونیسمی، یا اقتصاد سرمایه داری، که هر دو اینها رفت به زباله دان تاریخ پیوست. سیاست بی خدا می شود سیاست پدر سوخته بازی و دو دوزه بازی. این سیاست، یا استبداد است، یا لیبرالیسم و پولولاریسم و اباحی گری است که همه اینها دارند به بن بست می خورند. نگاه تان به اقتصاد می بایست نگاه الهی باشد. لذا از همه ابزاری که دارید استفاده کنید. نگاهتان در سیاست باید نگاه الهی باشد، حکومت الهی و اقتصاد توحیدی باشد. نگاه تان در فرهنگ اباحی گری نباشد. فرهنگ توحیدی و دینی داشته باشید. نگاه تان در معماری، نگاه در مدیریت، در اشتغال، در تحصیل و در تمام امور روزمره، فکر، باور و نگاه تان توحیدی باشد. این یعنی سبک زندگی فاطمی. اگر خدا و قیامت را از نگاه و فکرمان حذف کردیم، لذا اتقوالله هایی که قرآن می گوید را هم عمل نکردیم، که اولین اتقواهای قرآن راجع به افکارمان هست، که می فرماید اتقوا الله، بدین معنا که در افکار مواظب خداوند هم باش و افکارت را الهی کن. خدا دیده نمی شود ولی تو باید در افکار خودت مراقب باشی. یا می فرماید، اتقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس و لا تجزی شی عن شی، با چشم قیامت دیده نمی شود ولی باید در باورمان قیامت را ببینیم.
اقتصاد های کمونیسمی و سرمایه داری به زباله دان تاریخ پیوستند، سئوال این است اقتصاد الهی در سبک زندگی انسان ها چه ویژگی دارد که از اقتصادهای سرمایه داری و کمونیسمی برتری دارد؟
اقتصادی که در آن قیامت دیده شود، در آن نزول صورت نمی گیرد. اقتصادی که در آن قیامت را ببیند، در آن بی انصافی و حرام خوری وجود نخواهد داشت. یا سیاستی که در آن قیامت دیده شود به هر قیمتی قدرت را به دست نمی گیرد، چرا که بناست در قیامت جواب پس دهد. در قرآن باز هم اتقوا وجود دارد، در جایی که می فرماید اتقوا فتنه، مراقب شیطان باشید، چرا که شیاطین به چشم دیده نمی شوند ولی شما باید مراقب باشید. اینها مربوط به حیطه باور است و به چشم دیده نمی شود شما باید باور کنید که خدا هست، شیطان هست و مکر و حیله شیطان هم هست. اینها را اگر باور کردی نگاهت می شود توحیدی، زهرایی، حسینی، مهدوی و اولین پایه سبک زندگی این است که نگاه توحیدی در تمام امور داشته باشیم. حتی در همین کارهای روزمره هم باید نگاه توحیدی باشد. کارگری هم که سرکار می رود، نگاه توحیدی داشته باشد. نگاه توحیدی یعنی از تو حرکت از خدا برکت. خدا را در کارکردن ببین. ما الان در سیستم رزق و روزی مان خدا را گم کرده ایم، سبک زندگی دینی یعنی مواظب باش خدا را در افکارت گم نکنی، مکر و حیله شیطان را هم فراموش نکنی. این اولین پایه سبک زندگی ست. در زندگی پیامبران و امامان و اولیاء الهی اگر بخواهیم بگوئیم زندگی شان چگونه بود می گوئیم، خدا بود و خدا بود و خدا بود. قیامت بود و قیامت بود و قیامت بود. شیطان گریزی بود و شیطان گریزی بود و رمی به شیطان بود.
این سه عنصر که در تعریف چگونگی جریان سبک زندگی دینی در زندگانی اولیاء و انبیائ و ائمه داشتند، را آیا می توان در این نسل نیز مشاهده کرد؟
بله، همین زندگی را در هشت ساله دفاع مقدس موجود است. این سه عنصر در باورهای بچه ها وجود داشت. خدا را مردم باور کردند و خدا خرمشهر را آزاد می کند. قیامت بود که بچه های جنگ پا در عرصه میدان میم گذاشتند. شیطان گریزی بود که توانست این حب و بغضهای دنیوی را به سمت جهتهای الهی سوق دهد. پس امروز هم می شود در قالب کار امروز و امکانات امروز در قالب های امروز زندگی کرد اما با نگاه توحیدی. مثلا در هواپیما بنشینید، ولی سفرتان توحیدی باشد. پای غذای لذیذ بنشینی ولی غذا خوردنت توحیدی باشد. یعنی خدا شیطان و قیامت یادت نرود. این نگاه، این نکته اول. نکته دوم سبک زندگی دینی، و اسلامی و فاطمی، این است است که حب و بغضهای ما حب و بغضهای دینی باشد. ما در زندگی مان سه پدیده داریم نسبت به محیط پیرامون خود، یا گرایش داریم، یا اقبال داریم و یا ادبار داریم نسبت به افعال، اشیاء و اشخاص. برخی از افراد را دوست داریم و برخی را دوست نداریم، برخی از افعال را دوست داریم و برخی را دوست نداریم. برخی از اشیاء اجناس و جمادات را دوست داریم و برخی را دوست نداریم. سبک زندگی دینی یعنی خط کش حب و بغض این باشد، که نه حب و بغض مردمی داشته باشی، و نه نفسانی، سلیقه ای هم نباشد و حزبی هم نباشد. حب و بغض باید الهی باشد.
یعنی حتی این انگشتری را هم که در دست دارم، و تمایلی که نسبت به این دارم نباید از روی علاقه شخصی و سلیقه ای خودم باشد؟
احسنت، بله هیچ تفاوتی ندارد، چه در امور شخصی چه در امور خانوادگی و چه در امور اجتماعی، حب و بغض من نباید نفسانی و سلیقه حزبی، سلیقه مردمی و غیره باشد. دنبال پست و قدرت و اینها هم نباشم. خط کش من خدا باشد و اهل بیت. همان که می گوئیم تولی و تبری. دوست دار آن چیزی باشم که خدا گفته است دوست داشته باش، دشمن آنچه را که خدا گفته است دشمن بدار باشم. مبداء حب و بغض مان الهی باشد، و مقصد حب و بغض هم باید الهی باشد. یک مثال در زندگی روزمره بزنم، خدا می گوید رفیقت را دوست داشته باش، تا کی؟ تا زمانی که با خدا باشد. بعضی ها می گویند ما با این رفیقمان 20 سال است که رفیق هستیم، در مسجد هم با هم رفیق شدیم، پس حب و بغض هم الهی بوده است، لذا نمی توانیم حب و بغض مان را به هم بزنیم، حتی با این وجود که او ضد انقلاب شده است. نه خداوند گفته تا زمانی که در خط دین بود دوستش داشته باش ولی زمانی که از خط دین کنار رفت او را هم بگذار کنار. رکن دوم سبک زندگی دینی این است که حب و بغض ما گرایش و عدم گرایش ما، چه با انسانها چه با کارها و چه با اشیاء، چه در زندگی فردی و چه در زندگی اجتماعی، خط کشی که دارد نباید غیر از خط کش الهی باشد. المومن من کان حبه لله و بغضه لله. مومن کسی است که حب و بغضش برای خدا باشد. لذا ما در زندگی اهل بیت داریم که پیغمبر با عموی خود قطع رابطه کرد، چرا که عمویش خدایی نبود. امام زمان(عج) عموی خود، جعفر کذاب را گذاشت کنار، چرا که خدایی نبود. برادر را گذاشتند کنار، همسر را گذاشتند کنار و به حضرت نوح خداوند فرمود فرزند را بگذار کنار، چرا که خدایی نیستند. اما از آن طرف افراد غریبه ای که خدایی هستند را با آغوش گرم پذیرفتند، چرا که خدایی بودند.
از انبیاء مثالی زدید و لطفا از زندگی نسل امروز نیست که حب و بغض شان در راه خدا بوده است مثالی بیاورید.
در جبهه های ما هم همین گونه، برخی رفیق خود را، کار خود را و حتی پدر و مادر خود را که خدایی نبودند کنار گذاشتند. این یعنی سبک زندگی دینی. در سبک زندگی دینی خط کش حب و بغض من سلیقه ای و نفسانی و حزبی نیست. می گوید این هم حزب ماست، چون هم حزب ماست با ما است ولو نماز نخواند.
رکن سوم سبک زندگی دینی، این است که چه در برنامه های کلان و چه در رفتارهای جزئی مان اقتدا به دین بکنیم. اقتدا به دین یعنی چه؟ یعنی انجام واجبات و ترک محرمات، در هرکاری فردی خانوادگی اجتماعی. مثلا برنامه مدیریت رسانه داریم، برنامه 5 ساله یا 20 ساله ما، باید به گونه ای چیده شود که خط کش انجام واجبات و ترک محرمات باشد. خط قرمزهای خدا را باید رعایت کنیم. چهارچوب خدا باید رعایت شود. چطور در بازی فوتبال دور تا دور زمین خط می کشند و می گویند اگر توپ از این خط رد شود اوت است، در زندگی دینی هم همین گونه است. خداوند خط کشیده و فرموده این واجب است و آن حرام است. بین دختر و پسر وقتی محرم باشند، نگاه مستحب است و صواب هم دارد. اما به محض اینکه نامحرم شدند و طلاق گرفتند، با این وجود که قبلا زن و شوهر بودند دیگر به یکدیگر نامحرم می شوند. معصومین گل سر سبد این سبک زندگی هستند، در مرتبه پائین تر علماء و در مرحله پائین تر شهداء الگوهای این سبک زندگی هستند. از آنجایی که علماء و شهداء در زمان ما هستند نشانگر این است که ما هم می توانیم سبک زندگی دینی درستی داشته باشیم. از همین جا اعلام می کنم، ای مردمی که ما که اهل بیت عصمت و طهارت را دوست دارید، فکر نکنید چون با آنها فاصله دارید پس با آنها نمی شود زندگی کرد. اتفاقا با آنها می شود زندگی کرد. چرا که سبک زندگی، روح زندگی است نه قالب زندگی. امکان دارد در قالب زندگی و آداب و رسوم محلی تفاوت هایی وجود داشته باشد، اما همگی با روح اسلامی زندگی می کنند. مانند همین ایران ما که 30 استان هست با 30 آداب و رسوم مختلف ولی همگی روح اسلامی دارند. لذا اگر روح زندگی اسلامی رعایت شود، شکل قالب زندگی را هم اسلامی می کند.
لطفا مثالی هم از زندگانی بابرکت حضرت زهرا(س) که سبک زندگی دینی و الهی و نگاه توحیدی را داشتند بزنید.
ببینید، تمام این معیار ها و فرمولهایی را که دادم را بگذارید کنار زندگانی حضرت زهراء (س). می بینید که ایشان همواره چه در زندگی شخصی، چه در دفاع از امیرالمومنین(ع)، چه در زمان پیغمبر و چه در اواخر عمر، و چه در جریان فدک و سقیفه زندگانی شان اینگونه بود.
.: Weblog Themes By Pichak :.