موضوع تحقیق آثار گناه در دنیا و آخرت از منظر قرآن و روایات میباشد که اجتماع ما مبتلا به آن میباشد و اهمیت بسزائی دارد. مردم اگر آثار گناهان را بدانند مرتکب خیلی از ناهنجاریها نمیشوند که در متن مفصل خواهد آمد بیشتر گرفتاریهای مردم و اجتماع از گناهانی است که مرتکب میشوند مثلاً در روایات دارد که اگر در اجتماعی زکات داده نشود به آسمان امر میشود که باران نیاید و مردم و اجتماع باید این روایات را بخوانند و یا بشنوند تا اینکه تارک زکات نشوند و یا اینکه در اجتماع کنونی مردم اصلاً دروغ را گناه نمیدانند چرا چون آثار بد و شوم غیبت و دروغ را نمیدانند که پیامبر اکرم (ص) در مورد غیبت فرمودند که اجتناب کنید از غیبت که غیبت خورشت سگهای جهنم است و یا اینکه در مورد دروغ فرمودند که اگر تمام شرها و گناهها را در یک اتاقی جمع شده و کلید آن دروغ است یعنی کلید تمام این گناهان دروغ میباشد به خاطر اهمیتی که این موضوع هم در فرد و هم در اجتماع دارد، این تحقیق با عنوان آثار گناه در دنیا و آخرت انتخاب شده است که زیر نظر استاد تقوائی دام عزه تدوین شده و دارای یک مقدمه و سه فصل میباشد که در مقدمه این تحقیق درباره گناه و معنای گناه و اقسام گناه بحث میشود و در فصل اول گناه و آثارش از دیدگاه قرآن میباشد که بخشهای مختلفی دارد از جمله آثار گناهان در اجتماع و فرد میباشد.
فصل دوم آثار گناه در قیامت از منظر قرآن میباشد که اشاره به آثار گناهان و عواقب بد آنها در قیامت خواهد داشت.
و فصل سوم آثار گناه از دیدگاه روایات میباشد که به آثار مختلف گناهان مانند اینکه برخی گناهان موجب آبروریزی و عدم استجابت دعاست که امیرالمؤمنین در دعای کمیل به این مطلب اشاره کردهاند و در پایان نتیجه بحث و منابع و مآخذ عنوان شده است از خدای تبارک و تعالی مسئلت میکنم که همه ما را از گناهان مصون و محفوظ بدارد. انشاء اللّه .
باسمه تعالی
آثار گناه در دنیا و آخرت از منظر قرآن و روایات
مقدمه
گناه در لغت
گناه در لغت فارسی به معنای بزه، جرم، خطا، نافرمانی و امثال این الفاظ آمده و در لغت عرب از آن به «ذنب» و «اثم» و «معصیت» تعبیر شده و معنائی که در هر دوی آنها صادق و بلکه جامع همه معانی است همان نافرمانی و انجام عملی برخلاف قانون و یا سرپیچی از قانون است، یا به گفته بعضی، هرکاری که انجام آن ناروا باشد، و یا مطابق تعریف برخی، گناه در پیش اهل شرع عبارت است از اینکه مکلف، مرتکب امر نامشروع گردد.[1]
دانشمندان ؟؟ گناه و جرم را مخالفت با قانون تفسیر کردهاند و در تعریف جرم گفتهاند: «جرم عبارت خواهد بود از اینکه افراد جامعه از حدود مقررات و قوانینی که نشاندهنده قلمرو و فعالیت افراد و حافظ حقوق طبیعی و سعادت آنان است تجاوز کرده، رخنهای در نظم اجتماع پدید آورند»
ژان مارکیزه در کتاب جنایت خود آورده است: کسی که از سرحد قانون تجاوز کند و این اصل را نادیده انگارد نظم اجتماع را مختل ساخته و عملش پیش قضات جرم است.[2] «کارل» فرانسوی میگوید: گناه عبارت است از پیروی نکردن از نظم اشیاء ... فهم این نکته دشوار نیست که گناه عبارت است از پایمال کردن ارادی یا غیرارادی قانونهای زندگی ... [3] در قرآن کریم نیز آیاتی هست که میتوان به آنها در اینباره استشهاد کرد مانند این آیه شریفه که میفرماید: تلک حدودُ الله و من یُطع اللّه و رسوله یدخله جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و ذلک الفوز العظیم و من یعص اللّه و رسوله و تیعد حدوده یدخله ناراً خالداً فیها و له عذاب مبین[4] در زبان قرآن و پیامبر و امامان علیهمالسلام با واژههای مختلف از گناه یاد شده است که هر کدام گوئی از بخشی از آثار شوم گناه پرده برمیدارد و بیانگر گوناگون بودن گناه است واژههائی که در قرآن در مورد گناه آمده عبارتند از:
1- ذنب 2- معصیت 3- اثم 4- سیئه 5- جرم 6-حرام
7- خطیئه 8- فسق 9- فساد 10- مجور 11- منکر
12- فاحشه 13- خبط 14- شرّ 15- لَمَمْ 16- ورز و ثقل
17- حنث این واژههای از گناه در قرآن بارها و بارها تکرار شده است به عنوان مثال واژه ذنب 35 بار در قرآن آمده است یا واژه سیئه 165 بار در قرآن آمده است.
این واژههای هفدهگانه هر کدام بیانگر بخشی از آثار شوم گناه و حاکی از گوناگونی گناه میباشد و هر یک با پیام مخصوص و هشدار ویژهای، انسانها را از ارتکاب گناه برحذر میدارند.
واژههای دیگر در روایات
در روایات اسلامی، واژههای دیگری که در مورد گناهان مختلف به کار رفته مانند: جریره، جنایت، ذلت، عترت، عیب و ... که هر کدام بیانگر نوعی از گناه است که ممکن است به سراغ انسان بیاید.
اقسام گناه
علمای اسلام از قدیم، گناهان را بر دو گونه تقسیم نمودهاند: گناهان کبیره و گناهان صغیره این تقسیمبندی از قرآن و روایات سرچشمه گرفته است.
قرآن میفرماید: ان تجتنبوا کبائر ما تُنهونَ عنه ... [5]
و در آیه 37 سوری شوری میفرماید:
والذین یجتنبون کبائر الاثم والفواحشَ.
از آیات و آیات دیگر که بیان نشده در اینجا به روشنی استفاده میشود که گناه در اسلام دو گونهاند، کبیره و صغیره و همین از آیات الهی استفاده میشود که بعضی از گناهان قابل بخشش است ولی بعضی از گناهان قابل بخشش نیست مانند شرک که خدای تبارک و تعالی میفرماید:
ان اللّه لابغفر اَنْ یشرک به ویغفر مادون ذلک لمن یشاء و من یشرک باللّه فقد افتری اثماً عظیما[6]
تقسیمبندی گناهان در روایات
روایات متعددی از ائمه اطهار به ما رسیده که بیانگر تقسیم گناهان به کبیره و صغیره است که در کتاب اصول کافی یک باب تحت عنوان «بابالکبائر» به این موضوع اختصاص یافته که دارای 24 حدیث است.
در روایت اول و دوم این باب، تصریح شده که: گناهان کبیره گناهانی را گویند که خداوند دوزخ و آتش جهنم را برای آنها واجب مقرر نموده است.
الکبائر التی اوجب اللّه علیها النار [7]
در بعضی از این روایات، هفت گناه به عنوان گناه کبیره، شمرده شده و در برخی دیگر نوزده گناه به عنوان گناه کبیره شمردهاند که از مجموع روایات بدست آمده میفهمیم که گناهان از نظر شدت و ضعف، بر دوگونه تقسیم شدهاند بزگ و کوچک.
قابل ذکر است که میزان و معیار شناخت گناهان کبیره از صغیره مختلف است و علماء گفتگو و اختلاف فراوان دارند و علماء بزرگ دیدگاههای مختلفی دارند که امام خمینی در تحریرالوسیله بیاناتی در مورد گناهان کبیره دارند و شهید دستغیب در کتاب گناهان کبیره بیان دیگری دارد که مجال بحث در این مقدمه نمیباشد.
این مقدمه کوتاه در مورد معنای گناه و تقسیمبندی گناه میباشد بحث در باب گناه و اقسام و انواع گناه و انگیزههای گناه و زمینههای پیدایش گناه و زمینههای اقتصادی خانوادگی و اجتماعی و سیاسی گناه مورد توجه است که در جای خودش بحث میشود.
این جزوه بعد از این مقدمه کوتاه به آثار تلخ گناه در دنیا و آخرت از دیدگاه قرآن و روایات میپردازد. امید است که مورد تأئید مولای ما صاحبالامر باشد.
فصل اول
آثار گناهان در دنیا از منظر قرآن
فرمانهای خداوند محدودههای مجاز را از قلمروهای ممنوع جدا میکنند و راه رسیدن به کمال واقعی را نشان میدهد کسی ک در قلمروهای ممنوع گام میگذارد گناهکار است و مهمترین نتیجهای که از کار خود میگیرد محرومیت از کمال انسانی و قرب الهی است. در کتاب و سنت سخنان بسیاری درباره آثار سوء گناهان آمده است. برای بسیاری از گناهان نتایج سوء و عذابهای اخروی ذکر شده است به عنوان مثال در قرآن میفرماید:
انما یُرید اللّه ان یصیبهم ببعضِ ذنوبهم و ان کثیراً من الناس لَفاسِقون[8]
و یا درجای دیگر قرآن میفرماید: فکذبوه فعقروها فدمدم علیهم ربُّهُم بذنبهم فسوئها[9]
و دهها آیا از این قبیل را خداوند در قرآن میفرماید ولی عبارات فراوانی نیز وجود دارد که از گناه به طور کلی سخن گفتهاند و آثار گناه را معرفی کردهاند.
در قرآن کریم اطاعت و عصیان در برابر هم قرار دارند و آثار کاملاً متفاوت آنها بیان شده است. خداوند در سوره نساء پس از بیان احکام ارث، از قوانین آن به عنوان حدود الهی یاد میکند و آثار اطاعت عصیان را اینگونه بیان میفرماید:
تلک حدوداللّه و من یطع اللّه و رسوله یدخله جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و ذلک الفوز العظیم و من بعض اللّه و رسوله و یتعد حدوده یدخله ناراً خالداً فیها و له عذاب مهین[10]
این مرزهای الهی است و هر کسی از خدا و پیامبر او اطاعت کند خداوند وی را به باغهائی درآورد که همواره آب از زیر درختانش روان است جاودانه در آن میمانند و این پیروزی بزرگی است و هر کس نافرمانی خدا و پیامبر او را کند و از مرزهای او تجاوز کند وی را در آتشی درآورد که جاودانه در آن خواهد بود و برای او عذابی خوارکننده است. از مسلمات دین و علم و تجربه است که کردار انسان، خواه نیک، خواه بد، دارای پیآمد و نتیجه، در دنیا و آخرت است، و همچون بذری است که در جهان کاشته میشود، اگر بذر گل بود، نتیجهاش گل و اگر خار بود، نتیجهاش خار است.
از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید جو ز جو
یا به قول مولوی
این جهان کوه است و فعل ماندا سوی ما آیه نداها را صدا
و به عبارت دیگر، هر عملی دارای عکسالعمل و هر کنشی دارای واکنشی است مثلاً زدن توپ فوتبال را به زمین، عمل و کنش میگویند، برخاستن آن توپ از زمین را عکسالعمل و واکنش میگویند و چگونگی آن برخاستن بستگی به چگونگی زدن دارد.
پس باید توجه داشت که مکافات عمل، هم در دنیا وجود دارد و هم در آخرت با این فرق که مکافات عمل در دنیا خیلی کمرنگتر از آخرت میباشد و نوع انسانها به عواقب سوء گناه در دنیا توجه ندارند که هر بلائی و هر مکافاتی و هر گرفتاری که به انسان میرسد از گناه میباشد که بیان این خواهد آمد.
البته این را نباید فراموش کنیم که گرفتاریهای گوناگونی که در دنیا دامنگیر انسان میگردد گاهی مکافات عمل است و گاهی امتحان و برای بعضی مایه و پایه ترقی و تکامل و پاداش افزون و مضاعف است که مجال بحث در این مورد نیست و فقط به یک آیه و یک روایت اشاره میکنیم قرآن میفرماید که:
و لَنبلونکم بشیء من الخوف والجوع و نقص من الاموال و الانفس والثمراتِ و بشرالصابرین[11]
و مسلماً شما را به چیزی از ترس و گرسنگی و زیان مالی و جانی و کاهش محصولات میآزماییم و صابران را نوید ده.
و یا اینکه امام صادق میفرماید:
ان اشدالناس بلاءً الانبیاء ثم الذین یلونَهُمْ ثم الاَمثَلُ فالأمثل
سختترین مردم از نظر بلا، پیامبرانند، سپس کسانی که در پی آنانند، سپس کمی که از دیگری بهتر است.[12]
بخش اول
]چرا خداوند به اطاعت پاداش و به عصیان کیفر[
امیرالمؤمنین (ع) نیز به تقابل اطاعت و عصیان و آثار متفاوت آنها اینگونه اشاره کردهاند:
ان اللّه سبحانه وضع الثواب علی طاعته و العقاب علی معصیته؛[13]
خدای سبحان پاداش را در طاعت نهاده است و کیفر را برابر معصیت
پاداش و کیفر اثر کلی اطاعت و عصیان است؛ ولی چرا خداوند به اطاعت پاداش میدهد و به عصیان کیفر؛ مگر خداوند از عصیان بندگان زیان میبیند و یا از اطاعت آنان سودی میبرد؟ پاسخ برای کسی که خدا و اوصاف او را بشناسد و بر مطلق بودن کمال او آگاه باشد روشن است. با وجود این در قرآن و روایات معصومین پاسخ این پرسش داده شده است.
ان احسنتم احسنتم لا نفسکم و ان أسأتم فلها؛[14]
اگر نیکی کنید به خود نیکی کردهاید و اگر بدی کنید به خود بد نمودهاید.
امام علی نیز فرمود:
فان اللَّه سبحانه و تعالی خلق الخلق حین خلقهم غنیا من طاعتهم، آمنا من معصیتهم لانه لاتضره معصیه من عصاه و لا تنفعه طاعه من اطاعه؛[15]
خدای سبحان و متعال آفریدگان را آفرید در حالیکه از طاعتشان بینیاز بود و از نافرمانیشان در امان، زیرا از نافرمانی گناهکار به او زیانی نمیرسد و از فرمانبرداری آن که فرمانش سودی نمیبرد.
با اختصاص پاداش به اعمال نیک و کیفر به اعمال بد، امکان حرکت بندگان به سوی کمال و پرهیز از گناه بیشتر خواهد بود و اشتیاق به عمل صالح افزون خواهد شد. امام علی فرق گذاردن میان نیکوکاران و گناهکاران را چنان مهم میدانند که سیاست حکومت اسلامی را بر همین اساس ترسیم میکنند و خطاب به مالک اشتر میفرمایند:
و لا یکونن المحسن و المسیء عندک بمنزله سواء فانّ فی ذلک تزهیداً لا هل الاحسان فی الاحسان و تدریبا لااهل الاساءه علی الاساءه؛[16]
مبادا نیکوکار و بدکردار در نظرت برابر باشند، زیرا موجب کم شدن رغبت نیکوکار به نیکی است و بدکردار را به بدی وادار میکند.
سود پاداش و کیفر خداوند نیز به بندگان میرسد، در صورتیکه وعده پاداش و عذاب را باور کنند و از بیم کیفر ترک گناه کنند و به امید پاداش، طاعت پیشه کنند. امام زین العابدین خطاب به خداوند اینگونه مناجات میکند:
اللهم ارزقنا خوف عقاب الوعید و شوق ثواب الموعود حتی نجد لذه ما ندعوک به وکابه ما نستجیرک منه؛[17]
خداوندا! ما را هراس کیفری که از آن بیم دادهای و اشتیاق پاداشی که به آن وعده دادهای روزی کن تا لذت آنچه را از تو خواهانیم دریابیم و اندوه آنچه از آن به تو پناه میبریم بیابیم.
امیرالمؤمنان علی (ع) میفرمایند:
خداوند پاداش را در طاعت و کیفر را بر معصیت قرار داد تا بندگان خود را از عذابش برهاند و آنان را به بهشت درآورد.[18]
اگر کسی وعده پاداش و کیفر را باور نکند، جز زیان چیزی نصیب او نخواهد شد، زیرا کفر او به عصیان میانجامد و روزی خواهد رسید که پشیمان خواهد بود:
یومئذ یود الذین کفروا و عصوا الرسول لو تسوی بهم الارض؛[19]
آن روز قیامت، کسانی که کفر ورزیدهاند، و از پیامبر نافرمانی کردهاند آرزو میکنند که ای کاش با خاک یکسان میشدند.
گناه موجب استحقاق کیفر الهی است. وعدههای عذاب و کیفر گناهکاران در قرآن و احادیث بسیار است و در آینده به ذکر آنها خواهیم پرداخت. اکنون آثار دیگر گناه را یاد میکنیم که نشان میدهد چگونه است که گناهکار در آخرت سپری در برابر عذاب خدا ندارد.
بخش دوم
اثر گناه بر قلب
در قرآن و روایات، بسیار سخن از قلب به میان آمده که منظور از آن، مرکز فرماندهی و ادراکات است. قلب سلیم و پاک کانون تولید کارهای نیک است که فرمودند قلب حرم خداست و به عکس قلب ناسالم و تاریک، کانون فساد میباشد و ما در راستای اطاعت خدا و دوری از گناه، باید توجه عمیق به پاک نگهداشتن قلب داشته باشیم. قلب انسان در اثر گناه و معصیت تبدیل به سختترین فلزات میشود یعنی تبدیل به فولاد میشود انسان وقتی گناه روی گناه انجام داد دیگر هیچ حرف حقی در قلبش فرو نمیرود که قرآن میفرماید اگر ما این قرآن را به کوهها نازل میکردیم کوهها متلاشی میشدند برخی از انسانها به قدری سنگدل شدهاند بر اثر گناه که قرآن هم در قلب آنها اثر نمیکند با وجود دانستن فلان گناه، گناه است همینطور و مکرر مرتکب آن گناه میشود و صدای حق را نمیشوند که قرآن در اینباره میفرماید: کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون[20]
نه این حرفها بهانه است، علت اصلی تکذیبشان این است که در اثر اعمال زشتشان دلهایشان زنگار بسته. راغب در مفردات گفته است که کلمه «رین» به معنای غبار و زنگ و یا به عبارتی، تیرگی است که روی چیز گرانبهائی بنشیند یعنی گناهان مانند زنگی و غباری شد که روی جلای دلهایشان را گرفت و آن دلها از تشخیص خیر و شر کور کرد. مفردات راغب، ماده «رین»
پس این «زنگ بودن گناهان بر روی دلهای آنان «عبارت شد از حائل شدن گناهان بین دلها و بین تشخیص حق، آنطور که هست.
از این آیه شریفه سه نکته استفاده میشود:
اول اینکه: اعمال زشت نقش و صورتی به نفس میدهد و نفس آدمی را به آن صورت در میآورد. دوم اینکه: این نقوش و صورتها مانع آن است که نفس آدمی حق و حقیقت را درک کند و میان آن و درک حق حائل میشود. سوم اینکه: نفس آدمی به حسب صبع اولیش صفا و جلائی دارد که با داشتن آن حق را آنطور که هست درک میکند و آن را از باطل و نیز خیر را از شر تمیز میدهد و همچنانکه در جای دیگر فرمود: و نفس و ماسویها فألهمها فجورها و تقوئها
و سوگند به نفس آدمی و آن کسی که آن را منظم ساخته، سپس خیر و شر را به او الهام کرده است.[21]
به همین مناسبت دو روایت ذکر میشود که گناه با قلب انسان چه میکند و معصوم از بهترین جملات استفاده میکند و توضیح کامل میدهد.
در اصول کافی به سند خود از زراره از امام باقر علیه السلام روایت آورده که فرمودند: هیچ بندهای نیست مگر آنکه در قلبش لکهای سفید هست، وقتی گناهی بکند در این لکه سفید لکهای سیاه پیدا میشود، اگر از آن گناه توبه کند آن لکه سیاه پاک میشود، و اگر همچنان به گناه خود ادامه دهد لکه سیاه زیاد میشود و زیاد میشود تا آنکه همه سفیدی را بپوشاند، همینکه سفیدی پوشیده شد، دیگر تا ابد صاحبش به سوی خیر برنمیگردد و این کلام خدای عزوجل است که فرمود: کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون.[22]
و از روضه الواعظین نقل شده که گفت: امام باقر علیه السلام فرمودند: هیچ چیز قلب آدمی را به قدر گناه فاسد نمیکند. قلب وقتی با گناه آشنا شد، روز به روز بیشتر متمایل بدان میشود، تاجائی که گناه بر آن چیره شود آنوقت است که قلب زیر و رو گشته بالا و پائین میشود.
رسول خدا فرمود: وقتی مؤمن گناهی مرتکب شود لکه سیاهی در قلبش پیدا میشود، اگر توبه کند و دل از گناه بکند، و از پروردگارش طلب مغفرت کند، دوباره قلبش صیقلی و شفاف میشود و اگر زیادتر گناه کند آن لکه زیادتر میشود، این همان «رین» است که خدای تعالی دربارهاش در کتاب کریمش فرمود: «کلا بل ران علی قلوبهم کانوا یکسبون.[23]
............................ادامه دارد {رجوع شود به قسمت دوم}
(قسمت دوم)
بخش سوم
آثار گناهان در فرد و اجتماع
تمام گناهان در فرد و اجتماع آثار سوء دارد یعنی گناه هم به فرد ضرر میرساند که قرآن میفرماید در سوره شوری آیه 30 و ما اصابکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم و یعضوا عن کثیر. یعنی و هر مصیبتی به شما برسد به سبب دستاورد خود شما و خدا از بسیاری از گناهان در میگذرد.
هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی
گناهان نه تنها آثار فردی دارند که عامل ذلت انسان میشود بلکه آثار اجتماعی هم دارد یعنی بعضی از گناهان در اجتماع هم آثار سوء دارد که به نمونههائی از آنها اشاره میکنیم به عنوان مثال قرآن میفرماید:
یمحق اللّه الرِّبوا و یُرْبِی الصدقات و اللّه لایحب کلّ کفّار اَثیم.[24]
یعنی خدا ربا را کاهش و صدقات را افزون میکند و او هیچ کفرانپیشهی گناهکاری را دوست نمیدارد. کلمه مَحْق به فتح میم و سکون حاء به معنای نقصان پیدرپی است به طوریکه آن چیزی که «محق» می شود تدریجاً فانی شود و در مقابل کله «ارباء» که مصدر فعل «یربی» است به معنای نمو و رو به زیادت نهادن است.
پس همچنانکه یکی از خصوصیات صدقات، این است که نمو میکند و این نموّ، لازم قهری صدقه است و از آن جداشدنی نیست چون باعث جلب محبت و حسن تفاهم و جذب قلوب است و امنیت را گسترش داده و دلها را از اینکه به سوی غصب و دزدی و افساد و اختلاس بگراید، باز میدارد و نیز باعث اتحاد و مساعدت و معاونت گشته و اکثر راههای فساد و فنای اموال را میبندد و همه اینها باعث میشود که مال آدمی در دنیا هم زیاد شود و چند برابر گردد و هم در آخرت.
همچنین یکی از خواص ربا کاهش مال و فنای تدریجی آن است چون ربا باعث قساوت قلب و خسارت میشود و این دو باعث بغض و عدالت و سوءظن میگردد و امنیت و مصونیت را سلب نموده، نفوس را تحریک میکند تا از هر راهی و وسیلهای که ممکن باشد چه با زبان و چه با عمل، چه مستقیم و چه غیرمستقیم از یکدیگر انتقام بگیرند و همه اینها باعث تفرقه و اختلاف میشود و این هم راههای فساد و زوال و تباهی مال را میگشاید و کمتر مالی از آفت و یا خطر محفوظ میماند.
همه اینها برای این است که صدقه و ربا هر دو با زندگی طبقه محروم و محتاج تماس دارد زیر احتیاج به ضروریات زندگی، احساسات باطنی آنان را تحریک کرده و در اثر وجود عقدهها و خواسته ارضاء نشده آماده دفاع از حقوق زندگی خود گشته و هر طور که شده در صدد مبارزه برمیآیند اگر در این هنگام به ایشان احسان شده و کمکهای بلاعوض برسد احساساتشان تحریک میشود تا با احسان و حسن نیت خود آن احسان را تلافی کنند و اگر در چنین وضعی در حق آنان با قساوت و خشونت رفتار شود به طوریکه تتمه مالشان هم از بین برود و آبرو و جانشان در خطر افتد، با انتقام مقابله خواهند کرد و به هر وسیلهای که دستشان برسد طرف مقابل را منکوب میسازند و کمتر رباخواری است که از آثار شوم این مبارزه محفوظ بماند بلکه آنها که سرگذشت رباخواران را دیدهاند همه از نکبت و نابودی اموال آنان و ویرانی خانهها و بیثمر ماندن تلاشهایشان از قهر فقرا خبر میدهند.
جامعه مانند فرد است و امور اجتماعی نظیر امور فردی در همه احوال وجودی مثل همند مثلاً همانطور که یک فرد از انسان حیات و زندگی و مرگ و افعال و آثاری دارد همچنین جامعه نیز برای خود حیات و ممات و عمر و اجلی معیّن و افعال و آثاری دارد و قرآن کریم ناطق به این حقیقت است مثلاً میفرماید و ما اهلکنا من قریتهه الاولها کتاب معلوم ما تسبقُ من امهٍ اجلها و ما یستأخرون.[25]
و بنابراین اگر یکی از امور فردی انسان در اجتماع رواج پیدا کند بقای آن امروز واکنش و تأثیرش نیز مبدّل میشود مثلاً عفت که یکی از امور آدمی و خلاعت (بیعفتی) امر دیگری از آدمی است مادام که فردی است یک نوع تأثیر در زندگی فرد دارد مثلاً آنکه دارای خلاعت و بیعفتی است مورد نفرت عموم قرار میگیرد و مردم حاضر نیستند با او ازدواج کنند و اعتمادشان نسبت به او سلب میشود دیگر او را امین بر هیچ امانتی نمیسازند این در صورتی است که فرد بیعفت بوده و جامعه با او مخالف باشد.
و اما اگر همین بیعفتی اجتماعی شد یعنی جامعه با بیعفتی موافق گردید تمامی آن مخدورها از بین میرود و دیگر بقایی ندارد چون تمامی آن مخدورها مربوط به افکار عمومی و ناسازگاری آن امر با افکار عمومی بود و خلاصه از آنجائی که عموم مردم بیعفتی را بد میدانستند از فرد بیعفت دوری میکردند و اما اگر همین بیعفتی عموم شد و در بین همه متداول گشت آن مخدورها هم که شمردیم از بین میرود چون دیگر افکار عموم چنان احکامی ندارد.
البته این تنها در مورد احکام اجتماعی است و اما احکام وضعی و طبیعی بیعفتی به جای خود باقی است، نسل را قطع میکند و امراض مقاربتی میآورد و مفاسد اخلاقی و اجتماعی دارد از جمله مفاسد اجتماعیش این است که انساب و دودمانها را درهم و رهم میسازد، انشعابهای قومی باطل میشود، دیگر قوائدی که در این انشعابها هست عاید جامعه نمیشود پس آثار وضعی بیعفتی که آثار سوء و مورد انزجار فطرت بشری است خواهناخواه مترتب میشود و باید دانست که آثار امور مربوط به انسان از نظر کندی و سرعت در امور فردی و اجتماعی مختلف است. مثلاً اثر فردی مشروبات الکی سریع و فوری است و آثار سوء اجتماعی آن به آن سرعت نیست پس از اینکه فرمود «یمحق اللّه الربوا و بر بی الصدقات» احوال ربا و صدقات و آثاری که این دو دارند (چه نوعی و چه فردی) را بیان میکند و می فرماید محق و نابودی و ویرانگری از لوازم جدائیناپذیر ربا است همچنانکه برکت و نمو دادن مال اثری ینفک صدقه است. البته قابل ذکر است که تمام گناهان هم آثار فردی دارند و هم آثار اجتماعی که قابل بحث و بررسی میباشد که از حوصله این تحقیق و مقاله دور است.
[1] - لغتنامه دهخدا، ماده ذنب.
[2] - بلاهای اجتماعی ص 10
[3] - راه و رسم زندگی ص 71-80
[4] - سوره نساء آیه 13و 14
[5] - سوره نساء آیه 31
[6] - سوره نساء آیه 48
[7] - اصول کافی باب کبائر حدیث اول و دوم
[8] - سوره مائده آیه 49
[9] سوره شمس آیه 14
[10] - مائده 14و 13
[11] - سوره بقره آیه 155
[12] - اصول کافی ج 2 ص 252.
[13] - نهجالبلاغه، کلمات قصار، 368
[14] - اسراء، 7
[15] - نهجالبلاغه خطبه 193
[16] - نهجالبلاغه نامه 53
[17] - صحیفه سجادیه دعای 45
[18] - نهجالبلاغ کلمات قصار 368
[19] - نساء آیه 42
[20] - سوره مطففین آیه 14
[21] - سوره شمس آیه 7و 8
[22] - اصول کافی ج 2 ص 273
[23] - روضه الواعظین ج 2 ص 414
[24] - سوره بقره آیه 276
[25] - سوره حجر آیه 5
نوشته شده توسط محقق در پنجشنبه هفدهم بهمن 1387
{نقل از وب سایت مسجد}
بوی خوش بهار می آید
زندگی نامه آیت الله مختار امینیان
امام جمعه محترم آستانه اشرفیه
دوران تولد و کودکى
این جانب در سال 1305شمسى در روستاى فتیده، از توابع لنگرود در خانواده اى متدیّن و مذهبى دیده به جهان گشودم. پدرم از خرده مالکین روستا بود و از راه کشاورزى و محصول مختصرى که از زارعین به عنوان اجاره مى گرفت، امرار معاش مى کرد. دوران رضاخان که طرح تملّک املاک حاصلخیز شمال کشور در دستور کار او قرار گرفت، بسیارى از کشاورزان و صاحبان زمین در شمال به خصوص گیلان مجبور به فروش زمین هاى خود شدند که پدرم نیز از این قاعده مستثنا نبود و با از دست دادن املاک با دوازده سر عائله، زندگى پر مشقّتى را اداره مى کرد. روستاى فتیده روستایى بزرگ، پر برکت و عالم پرورى بوده و هست. در گذشته نه چندان دور، مدرسه علمیّه اى در این روستا دایر بوده که متأسّفانه اکنون ساختمان آن نیز از بین رفته، در دوران طفولیّت قسمتى از آثار باقى مانده آن را دیده بودم. از این روستا عالمان فرزانه اى از جمله: آیة اللّه شیخ على اکبر فتیدهى، آیة اللّه حاج شیخ (مطلق) آیة اللّه آقا شیخ عیسى لنگرودى فتیدهى، که علاوه بر علم و اجتهاد به زهد و داشتن کرامات شهرت داشت، برخاسته اند.
دوران تحصیل
تحصیلات ابتدایى را از مکتب خانه آغاز کردم و آن گاه در مدرسه اى که در چهار کیلومترى روستاى ما قرار داشت وارد شدم و با سختى فراوان این دوره را گذراندم. پس از مدتى با توجّه به فضاى مذهبى یى که بر خانواده ام حاکم بود، تمایل شدیدى نسبت به تحصیلات علوم دینى پیدا کردم. این دوران مصادف با اشغال ایران به دست متفقین بود که همه مردم از این بابت در وضعیّت بسیار سختى از لحاظ مادى، معنوى و اجتماعى قرار داشتند.
با تشویق خانواده ام در اوایل سال 1323شمسى براى تحصیل علوم دینى به شهر مقدّس قم آمدم. در پاییز همین سال، در حالى که مشغول فراگیرى مقدّمات بودم، مرحوم حضرت آیة اللّه العظمى بروجردى قدّس سرّه به قم تشریف فرما شدند و من نیز با شوق زاید الوصفى افتخار استقبال از ایشان را داشتم.
حدود نه سال دروس سطح (شامل کتب جامع المقدّمات، سیوطى، حاشیه، شرح شمسیه، مطوّل، شرح لمعه، قوانین، شرح تجرید الاعتقاد، رسائل، مکاسب، شرح منظومه سبزوارى و کفایة الاصول) را با دقت و وسواس زیاد به پایان بردم. با هم بحث هاى خود آیة اللّه حاج شیخ محمد ایمانى و آیة اللّه حاج شیخ محمد على فیض لاهیجانى عهد کرده بودیم تا اتمام کامل دروس سطح حوزه در درس خارج حاضر نشویم. خوش بختانه اتمام سطح مصادف بود با آغاز درس خارج فقه (کتاب الطهارة) آیة اللّه العظمى بروجردى قدّس سرّه و درس خارج اصول حضرت امام خمینى قدّس سرّه که حدود ده سال از محضر این دو وجود پربرکت، فیض بردم. هم زمان نزد علّامه طباطبائى قدّس سرّه تلمّذ مى کردم.
برخى از اساتیدى که در دوران تحصیل در حوزه علمیّه قم از محضر درس آنان بهره برده ام عبارت اند از: آیة اللّه محقق داماد، آیة اللّه سیّد محمد رضا گلپایگانى، آیة اللّه مرعشى نجفى، آیة اللّه شریعتمدارى، آیة اللّه حاج شیخ عبدالنّبىّ عراقى، آیة اللّه سیّد مرتضى مرتضوى گیلانى لنگرودى، آیة اللّه میرزاهاشم آملى و حضرت آیة اللّه بهجت گیلانى که حدود دو سال و نیم مکاسب محرّمه را به صورت سطح و خارج از محضر ایشان درس گرفتم.
در کنار درس و بحث با توجّه به زمینه ها و علاقه اى که به تدریس داشتم، تمامى دروس سطح را به دفعات در مدارس خصوصى حضرت آیة اللّه گلپایگانى قدّس سرّه و مدرسه حقّانى که در آن دوره مجمع طلّاب مستعد و خوش فکر بود، تدریس مى کردم و بحمداللّه کلاس هاى پربار و مفیدى بودند و شخصیّت هاى برجسته اى از آن میان تربیت شدند که اکنون به خدمت گزارى به اسلام و انقلاب مشغول هستند
یادآورى نام برخى از هم مباحثه ها و دوستان دوران تحصیل خالى از لطف نیست حضرات آیات: حاج شیخ محمد محمدى گیلانى، حاج شیخ عبّاس محفوظى، حاج شیخ حسین شریعت ناصرى، حاج شیخ عبد اللّه جوادى آملى، حاج شیخ محمد یزدى، حاج شیخ حسین مظاهرى، حاج سیّد محمد حسین مرتضوى لنگرودى، حاج سیّد حسن مرتضوى لنگرودى و... که خداوند همواره به آنان توفیق خدمت به اسلام و مسلمین و سلامتى عطا فرماید.
آثار و تألیفات
تحقیق و تألیف از توفیقات الهى بوده است که در طول تحصیل و تدریس قریب به پنجاه سال همراه و یاورم بوده و هست و این توفیق عظیم را شکرگزارم. ثمره عمر و فعّالیّت هاى علمى ام تألیفاتى است که برخى از آن ها به چاپ رسیده و متأسّفانه مقدار زیادى از دست نوشته هایم در حادثه ناگوار آتش سوزى منزلم در رشت به سال 1368شمسى از بین رفته است. عناوین و موضوعات برخى از این تألیفات عبارت اند از:
1. تقریرات درس خارج فقه آیة اللّه العظمى بروجردى قدّس سرّه ؛ 2. تقریرات درس خارج فقه و اصول حضرت امام خمینى قدّس سرّه ؛ 3. کتاب تلخیص المنطق مرحوم مظفر که به درخواست شهید بزرگوار آیة اللّه قدوسى نگاشته ام؛ 4. کتاب فاعول که شامل کلماتى است که در عربى بر این وزن آمده است.
متأسّفانه این آثار که به صورت دست نوشته در کتاب خانه شخصى ام نگه دارى مى شد در حادثه آتش سوزى طعمه حریق شدند که تلاش دارم برخى از آن ها را احیا و بازنویسى نمایم.
آثار منتشره:
برخى از کتب و رساله هایى که به طبع رسیده و در مجامع علمى و دانشگاهى مورد استفاده قرار مى گیرد عبارت اند از:
1. مبانى اخلاق اسلامى؛ 2. مبانى فلسفه اسلامى؛ 3. از اسلام تا ارتداد؛ 4. قرة العین در نماز.
آثار غیر منتشره:
میزان اندیشه؛ حسن الختام یا دروس فى الکلام؛ رساله اى در سنخیّت؛ عناوین ثانویه (در مورد احکام اوّلى و ثانوى و موضوعات مختلفى چون: تقیّه، روابط اجتماعى دختران و پسران، شرکت زنان در فعّالیّت هاى اجتماعى، مسائل مستحدثه پزشکى)؛ تفسیر آیات منتخبه.
فعّالیّت هاى سیاسى و اجتماعى
چنان که در بخش هاى گذشته آمد، در حوزه علمیّه قم در درس حضرت امام خمینى قدّس سرّه حاضر مى شدم و از مکتب انقلابى و اخلاقى ایشان بهره مند مى گشتم. با توجّه به عشق و ارادتى که به ایشان داشتم در طول مبارزات ضدّ رژیم شاه از سال 1341شمسى به خصوص پس از وفات حضرت آیة اللّه العظمى بروجردى قدّس سرّه از دور و نزدیک انقلاب را دنبال مى کردم و قلبم همواره با امام بود. در روستا و شهر با وعظ و تبلیغ وظیفه خود را در قبال دین و مردم انجام مى دادم و در تمامى اعلامیه ها و اطلاعیه هایى که در شهر قم و در سطح استان گیلان براى حمایت از حضرت امام و مبارزات ایشان یا بر ضدّ رژیم پهلوى صادر مى شد، از پیش گامان بودم. به خصوص بعد از اوج گیرى مبارزات مردمى در سال هاى 1356 و 1357شمسى در به صحنه آوردن مردم روستاى فتیده و گرم کردن تظاهرات مردمى در لنگرود فعّالیّت زیادى داشتم و غالباً پایان این راه پیمایى هاى باشکوه، سخن رانى و اعلام مواضع انقلابى و خواست مردم برعهده این جانب بود. براى همین اقدامات نیز بارها از جانب ساواک تهدید شدم، امّا خوش بختانه با امواج خروشان انقلاب اسلامى و ضعف رژیم و نهادهاى سرکوبگر آن این تهدیدات جامعه عمل نپوشید.
پس از انقلاب اسلامى با دعوت مردم براى اقامه نماز و وعظ و تبلیغ در مسجد گلشن رشت به این شهرستان نقل مکان کردم، البته حکم برخى از مراجع به خصوص حضرت امام قدّس سرّه براى پذیرش این دعوت بسیار کارساز بود. پس از چندى در حالى که گروهک هاى محارب و ضدّ انقلاب جایگاهى در گیلان و به خصوص رشت پیدا کرده بودند، براى اقامه نماز جمعه دعوت شدم. فرصت مناسبى بود تا از تریبون نماز جمعه براى افشاى چهره منافقین و ضدّ انقلاب به عنوان پایگاهى مکتبى و انقلابى بهره ببرم و بحمدللّه پس از مدت کوتاهى سنگر مستحکمى علیه ضدّ انقلاب و جریان نفاق متشکّل از جوانان حزب اللّهى، بسیجى و پیرو خطّ امام از طریق نماز جمعه و ارتباطات مستمر با مردم به وجود آمد و با همین تشکّل، مبارزه سختى علیه گروهک هاى نفاق، ملحد و محارب آغاز شد. به یاد دارم که در مورد گروهک هاى ملحد و اعضاى آنان خطبه اى در مورد ارتداد و احکام مرتد در اسلام خواندم که موجى در جوانان و مردم انقلابى رشت به وجود آورد که پس از نماز جمعه دفاتر و کتاب فروشى هاى گروهک هاى ملحد و محارب را به آتش خشم انقلابى و اسلامى خود برچیدند. پس از این حادثه که شاید انقلابى بزرگ در آن دوره در رشت محسوب مى شد، استاندار وقت شهید انصارى و دادستان دادگاه انقلاب شهید کریمى لاهیجانى و حاکم شرع استان و فرمانده سپاه گیلان به عنوان تشکر و سپاس نزد من آمدند و پس از تشریح فعّالیّت هاى مخفى و آشکار گروهک هاى ضدّ انقلاب در سطح استان اظهار داشتند که در جلسه شوراى تأمین استان به دنبال راه حلّ مناسبى جهت ممنوعیّت فعّالیّت هاى این گروهک ها و پاک سازى شهر از دفاتر و کتاب فروشى ها و مراکز آن ها بودیم، لیکن به سبب مسلّح بودن بسیارى از این گروهک ها و دارا بودن تشکیلات نظامى فکر مى کردیم بدون خون ریزى و درگیرى این عمل امکان پذیر نخواهد شد که با این حرکت مذهبى و خودجوش مردم از پایگاه نماز جمعه این مسئله پر خطر و مهم این چنین آسان و بى زحمت حلّ و فصل شد.
مناصب و مسئولیّت ها
پس از تبعید حضرت امام خمینى به ترکیه و سپس به عراق، مرحوم آیة اللّه العظمى گلپایگانى سرپرستى امتحانات طلّاب علوم دینى را به عهده گرفت و به گروهى از روحانیون از جمله این جانب مأموریّت داد تا امتحانات طلّاب را سامان دهیم. در آن زمان براى امتحانات حوزه اى سه رتبه وجود داشت؛ رتبه اوّل، کتاب هاى مقدّمات تا شرح لمعه و قوانین؛ رتبه دوم، رسائل و مکاسب شیخ انصارى و رتبه سوم، کفایة الاصول آخوند خراسانى و دروس خارج بود. در ابتدا مسئولیّت امتحانات رتبه اوّل به عهده گروهى از جمله: آیة اللّه حاج حسن تهرانى، آیة اللّه بنى فضل تبریزى و بنده نهاده شد که هم امتحانات کتبى و هم شفاهى را سامان مى دادیم. پس از چند سال به رتبه دوم و سپس به رتبه سوم ارتقا یافتیم و تا نزدیکى پیروزى انقلاب اسلامى این مسئولیّت را به عهده داشتیم، البته بزرگان دیگرى چون حضرات آیات: اشتهاردى، ستوده و صلواتى نیز در زمینه امتحانات فعّالیّت داشتند.
پس از پیروزى انقلاب اسلامى با حکم حضرت امام مسئولیّت دادگاه انقلاب به این جانب واگذار شد. به این دلیل که خود را براى این منصب خطیر و پرمسئولیّت قابل نمى دانستم و میل باطنى نیز به این امور نداشتم، پس از دوره کوتاهى از مسئولیّت کناره گرفتم و این مسئولیّت به عهده دیگران نهاده شد. مسئولیّت بعدى این جانب که مسئولیّتى فرهنگى و در ارتباط با نسل جوان بود، نمایندگى ولى فقیه در دانشگاه گیلان که در زمان حضرت امام به این جانب واگذار شد و حدود چهارده سال است که این وظیفه را بر دوش مى کشم و همه تلاشم در این مسئولیّت، حرکت به سوى یک دانشگاه اسلامى است که از اهداف انقلاب فرهنگی می باشد.
{نقل ازسایت رنگ ایمان.مؤسسه مطالعات مبارزات اسلامی گیلان}
نگاه به طبیعت = نشاط وشادابی
بعد شکر خدا
{اللهم عجل لولیک الفرج}
حاج شیخ جعفر مجتهدی (ره)
{نقل از مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن}
حاج شیخ جعفر مجتهدی، که به حق چراغ حرم اهل دل بود، عارف اسرار بود و سینه اش معدن سر الهی؛کسی بود که قله بلند بیان و عرصه و میدان قلم و پهنه لغات و کلمات و ذوق و شوق وجود، به بلندای پرواز آن کبوتر عرش آشیان نمی رسد.
او سرخیل طایفه سیاحان بادیه محبت و بلا بود، و دلش سر لوح مکتب عشق و جلا، او از معتبران و محتشمان روزگار و سید قوم اهل دل، و پادشاه اهل طریقت و حقیقت بود.
او وجودی بود که ساکنان صومعه قدس به تمنای وصال جمال او فادخلوها خالدین می سرائیدند.
او دائم در حضور و مشاهده بود و تنش در خضوع و ریاضت و مجاهده و صاحب اسرار و حقایق عظیم وهمتی بس والا بود و در زهد و ریاضات صعب بی بدیل، ریاضات و مجاهداتی که او کشیده در وسع و توان هر کسی نبود.
حال:
من نمی گویم سمندر باش یا پروانه باش
گر که قصد سوختن داری بیا مردانه باش
او اکسیر شفابخش جانها را و چراغ فروزان راه صعب و باریک سلوک را تنها و تنها محبت و ارادت و عشق به اهل بیت عصمت و طهارت می دانست و بس و اثرات آن را معجزه آسا؛ راه شناسی بود که راه را منحصر در طریق ائمه می دانست و هیچ را به غیر از راه توسل به ذوات مقدس معصومین (ع) نمی شناخت و جز در بوته توکل نمی گداخت و هرگز دل به مظاهر فریبنده دنیوی نمی باخت.
ایشان اصلی ترین و تنها ترین مرشد طریق و مشعل فروزان سیر و سلوک را که موجب صعود و عروج یک مرتبه سالک تا مرحله لقاء او می شود ولایت و محبت و عشق به خاندان عصمت و طهارت می دانستند.
از تولد تا وفات
آقای حاج شیخ جعفر مجتهدی در بیست و هفتم جمادی الثانی سال 1343 ه.ق مطابق با اول بهمن ماه 1303 ه.ش در خانواده ای بسیار متدین و مرفه در شهر تبریز دیده به جهان گشودند.
خانواده ای که از نظر نجابت و اصالت جزء معدود خانواده های مشهور آن سامان به شمار می آمد......
ایشان بعد از فقدان پدرشان جناب حاج میرزا یوسف، تحت کفالت و سرپرستی مادر بزرگوارشان، آن بانوی علویه قرار گرفتند.
در همان ابتدای طفولیت، ضمیر پاک و روشن ایشان محل الهامات و مشاهده انوار و عنایات اهل بیت عصمت و طهارت (ع) قرار می گیرد.
در اوائل سن پنج سالگی، در عالم رویا مشاهده می کند از جانب آسمان منبری از نور تا کنارش بر پا شده و وجود مقدس
بی بی دو عالم حضرت صدیقه طاهره (ع) تشریف می آورند و او را مورد نوازش و تفقد و مهربانی قرار داده و با دست مبارکشان به سر و صورت او می کشند.
از همان دوران نوجوانی روح بلند و ناآرام این مرد الهی به دنبال کشف حقایق و اسرار بر می خیزد، ایشان نقل می فرمودند؛
من در همان آغاز نوجوانی شروع به تهذیب نفس و خودسازی و تقویت اراده نمودم چون بسیار دوست داشتم به بینوایان و مستمندان کمک کرده و زندگی آنها را از فقر و تنگدستی نجات بخشم، سعی وتلاش بسیاری می نمودم تا معمای لاینحل کیمیا به دست من حل گردد، لذا قسمتی از سرمایه پدری را در این راه صرف نمودم ولی به نتیجه ای نرسیدم، اما چون این کوشش من همراه با توسلات شدید بود، یک روز هنگامی که مشغول انجام ترکیبات شیمیایی بودم ناگهان سروشی آسمانی به من ندا در داد:
جعفر؛ کیمیا، محبت ما اهل بیت است، اگر به دنبال آن هستی قدم بگذار و ثابت باش،
.....
و او که وجودش به حقیقت لاله ای از ملکوت بود با شنیدن آن سروش آسمانی مرغ روحش جذب عالم حقیقت و با آن مأنوس گردید.
ایشان می فرمودند: بعد از شنیدن آن ندای آسمانی بی قراری عجیبی سراسر وجودم را فرا گرفت و آن چنان بی تاب و حیران اهل بیت عصمت و طهارت (ع) شدم که لحظه ای نمی توانستم در منزل و شهر خود باقی بمانم، لذا صبح روز بعد پشت پائی به همه چیز زده و بعد از خداحافظی با حالتی آشفته و پای برهنه و پیاده از تبربز به قصد کربلای معلی حرکت کرده و از مرز خسروی وارد خاک عراق شدم....
احاطه مردان الهی به تمام علوم
از حکیم فرزانه حضرت آیه الله آقای سیدعبدالکریم کشمیری نقل شد که روزی خدمت آقای مجتهدی رفته و در محضرشان نشسته بودم، در ا ین موقع طلبه ای وارد شده و بعد از مدت کوتاهی سوالی بسیار صعب و دشوار مربوط به علم فلسفه مطرح نمود و خواستار جواب آن از جعفرآقا شد.
با خود گفتم: آخر ای عزیز! این چه سئوالی است که از ایشان میپرسی؟! ایشان که فلسفه نخواندهاند.
حضرت جعفرآقا که سر به زیر نشسته بودند بعد از کمی تامّل ناگهان سر خود را بلند کردند و شروع به پاسخ نمودند و آنچنان این مسالة صعب فلسفی را حل کرده و پاسخش را به آن طلبه تفهیم کردند که گوئی تمام علم فلسفه در مشت این مرد خدا بود به طوری که باید ملاّصدرا هم بیاید و نزد ایشان فلسفه بیاموزد. آقای کشمیری میفرمودند: من که استاد فلسفه بودم از این جواب بسیار متعجّب و متحّیر گشتم.
شد آنکه اهل نظر بر کناره میرفتند
هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش
داستان اسارت حجه الاسلام و المسلمین آقای سیدعلی اکبر ابوترابی
جناب حجه الاسلام و المسلمین آقای حاج سیدعلی موحد ابطحی نقل کردند: هنگامی که خبر شهادت حجه الاسلام و المسلمین آقای سیدعلی اکبر ابوترابی اعلام گردید، از طرف دولت و خانواده ایشان مجالس ختم و بزرگداشت مفصلی برگزار شد.
که در مراسم چهلم ایشان آیات و علمای اعلام شرکت کرده و رئیس جمهور وقت سخنرانی نمود.
چند روز بعد از اتمام مراسم چهلم ایشان، بنده خدمت آقای مجتهدی بودم که جناب آیه الله آقای حاج سیدعباس ابوترابی، پدر حجه الاسلام و المسلمین سیدعلی اکبر ابوترابی به آنجا آمدند و در حالی که بسیار محزون و ناراحت بودند و بغض گلوی ایشان را گرفته بود گفتند: فرزندم شهید شد و برای او مجالس بزرگداشت برپا کردیم.با گفتن این مطلب ناگهان آقای مجتهدی بشدت شروع به خندیدن نمودند! بنده از این حرکت ایشان بسیار ناراحت شدم، جناب آیه الله ابوترابی هم که ناراحت شده بودند به آقای مجتهدی گفتند:
ما پسرمان را از دست داده و عزادار می باشیم، اما شما می خندید!!
آقای مجتهدی که در حال خندیدن بودند به آیه الله ابوترابی فرمودند: آقاجان! این چه فرمایشی است؟! ما هم اکنون پسر شما را در زندان بغداد می بینیم.
آیه الله ابوترابی که بهت زده شده بودند گفتند: این چه حرفی است؟! پسرم شهید شده و از طرف دولت خبر شهادتش اعلام گردید و مراسم ختم و بزرگداشت او هم برگزار شد.
آقای مجتهدی فرمودند: اگر باور ندارید، بدانید که فردا صبح راس ساعت ده صدای ایشان در حال مصاحبه مستقیما از رادیو بغداد پخش خواهد شد و به زودی نامه ایشان به شما خواهد رسید.
این را هم بدانید که ایشان به سلامتی از اسارت رهایی خواهند یافت و پس از آن شهرت پیدا می کنند.
آیه الله ابوترابی که از صحبتهای آقای مجتهدی شوکه شده بودند با حالتی حیران و بهت زده آنجا را ترک کرده و از خدمت آقای مجتهدی مرخص شدند.
طبق فرمایشات آقای مجتهدی، روز بعد راس ساعت ده صبح صدای حجه الاسلام و المسلمین آقای سید علی اکبر ابوترابی از رادیو بغداد پخش شد و معلوم گردید که ایشان شهید نشده اند. و چند سال بعد ازاسارت آزاد گشتند.
و پس از بازگشت به ایران به سمت سرپرستی امور آزادگان منصوب و شهرت بسزایی پیدا کردند.
و بالاخره در سال 1379 هـ ش هنگامی که به همراه پدر بزرگوارشان حضرت آیه الله سیدعباس ابوترابی به قصد زیارت حضرت علی بن موسی الرضا (ع) از قزوین عازم مشهد مقدس بودند براثر سانحه اتومبیل به لقاء حق شتافته و درجوار ملکوتی حضرت رضا (ع) در همان غرفه ای که آقای مجتهدی مدفون می باشند به خاک سپرده شدند.
منبع: کتاب لاله ای از ملکوت (سفید آییان)
سماموس
سُماموس یا قله سمام واژهای گیلکی و نام قلهایست با 3689 متر ارتفاع، مرتفعترین قله? مشرف به دریای خزر و بلندترین قله? گیلان است.[1]
سمام نام عمومی منطقهای در سمت شمال غربی چکاد است که چند پارچه آبادی در آن قرار دارد و در صورت نسبت سمامی خوانده میشود. از جمله افراد سرشناس آن، یکی از بنیانگذاران مکتب تفکیک ∗شیخ علی اکبر الهیان سمامی ∗ رامسری است. منطقه? سمام جزو «پایین اشکور» و به اصطلاح محلی سمام یکی از آبادیهای «جیر اشکور» رامسر است.
در نزدیکیهای قله، امامزادهای قرار دارد به نام آقا سماموس که در حقیقت به نقل برخی از تاریخ نگاران همان کارکیا یحیی کیایی از شاهزادگان کیایی لاهیجان است. کوهنوردان میتوانند وسایل سفر خویش را آنجا بگذارند و با کمی استراحت در آن خود را برای صعود قله آماده کنند. اگر بر فراز قله? سماموس بایستید معمولاً همه? دره? اِشکَوَرات تا دریا پوشیده از مهاست.[2]
بر پایه? باورهای عمومی مردم منطقه روزگاری سماموس کرانه? دریای بزرگی بودهاست که همه? منطقه? شمال کشور ایران را گرفته بود. در اشعاری که به زبان گیلکی آمده این مضمون چنین بیان شدهاست:
سوماموسا سوماموسا سوماموس/ آب دریا بومه اوجه بومانوس.
نامشناسی
درباره? معنای آن اختلاف است اما در این که واژهای ترکیبی است به ظاهر هیچ اختلافی نیست. برخی آن را ترکیبی از دو واژه? سمام (با زبر و فتحه سین) (samam) و (somam و sumam) و موس (mos و یا mus) میدانند.
- در خود معنای واژه? سمام نیز میان مردم اختلاف است که این اختلاف به سبک خواندن و تلفظ این واژه بر میگردد.
- معنای نخست: برخی سوماً را به معنای مادهای دانستهاند که از آن شربتی مقدس ساخته و در آیینهای مذهبی زرتشتی و آیینهای هندی ∗ مصرف میشدهاست. بر پایه? این تفسیر و معنا از واژه? سوماً (که مردم با پیش و ضمه سین این واژه را نیز تلفظ میکنند) سوماموس به معنای چکادی است که در منطقه? رویش و پرورش سوماً قرار دارد. این نوع نامگذاری در منطقه بسیار دیده میشود، مانند توبن به معنای منطقهای که در آن درخت تو (با زبر تاء و اشباع واو) میروید و بن به معنای زیر و بنه است. یعنی در زیر و بنه منطقه? رویش درخت تو. در مناطق دیگر از استانهای شمالی نامهای دیگری میتوان از همین ریشه یافت که سوماسرا (sumäsarä) در غرب گیلان یکی از شهرهایی است که از این نام اشتقاق یافتهاست و به معنای سرزمین و محدوده آزاد و بدون دیواری است که گیاه سوماً در آن میروید. البته به اشتباه این نام تصحیف شده و در حال حاضر به نام صومعه سرا خوانده میشود که نادرست و برخلاف لهجههای گیلکی است.
معنای دوم:بنا به گفته? برخی دیگر سماموس سر چشمه? آبهای پاک معنی شده و از آنجائی که در زمستان برف زیادی بر قله مینشیند، بهنگام بهار و تابستان چشمههای آب سرد از قله تا به دامنه جاری میشوند.
- معنای سوم: برخی سماموس را ترکیبی از واژه? سه و ماموس دانستهاند و ماموس یا ماموز را نام منطقه و آبادی سه گانهای دانستهاند که در زیر این قله وجود دارد. بنابر این نام چکاد از نام آبادیهای سه گانه آن گرفته شدهاست.
- معنای چهارم: برخی نیز سو (su) را به معنای نور و روشنایی ∗ گرفتهاند، چنان که میگویند «سوی چشمانم کم شد»، که این عبارت به معنای کم شدن دید شخص است. بنابراین سوماموس به معنای روشنای و ماموس نیز نام منطقهاست. این چکاد را از آن رو به نام سوماموس خواندهاند که روشنایی آن بس خیره کنند است؛ زیرا این چکاد بزرگ برف نشین در هنگام برخورد تابش آفتاب بسیار خودنمایی میکند و در هنگام زمستان و آفتابی بودن آسمان، روشنایی و بازتاب نور خورشید آن واقعاً دیدنی و جذاب است. به ویژه که این چکاد را میتوان از دشتهای لنگرود تا نزدیکی تنکابن به وضوح دید.
- معنای پنجم: برخی آن را ترکیبی از «سوماً» و «موز» و یا مازو دانستهاست که «مازو» و «موز» به معنای رشته کوهها، کوهستان و نیز قله آمدهاست ∗ چنان که در معنای مازندران گفتهاند که آن آبادی است که درون کوهستان و یا قلهها و یا درون رشته کوهها قرار گرفتهاست. ∗ البته نا گفته نماند که واژه? مازو نام درختی نیز میباشد که در پارسی آن را بلوط گویند. در جنگلهای شمالی چند گونه از بلوط یافت میشود که از معروفترین آنها مازو و پلوت است.∗
- معنای ششم: برخی از اهالی، سما را مخفف آسمان ∗ و موس را به معنای چکاد و قله گرفتهاند؛ بنابراین سماموس به معنای چکاد آسمان گفتهاند.
- معنای هفتم و هشتم: البته برای آن دو معنای دیگری میتوان یافت که این سه معنای اخیر شاید به حق نزدیکتر باشد. گروهی واژه سوم (به پیش سین) را به معنای گیاه چرید چهارپا و چرا کردن و وزیدن باد دانستهاند. ∗ پس سوماموس به معنای قله چراگاه و یا قلهای است که گیاه مخصوص چریدن چهارپایان وجود دارد. این معنا از آن رو درست مینماید که در این منطقه از گذشته چراگاه چارپایان بودهاست و هنوز هم گلههای بزرگ است در دامنه? آن رها و در حال چریدن است. افزون بر آن که در زمانه? ما نیز چراگاه رمههای گالشها در تابستان و بهار است. چنان که از اسناد تاریخی نیز به عنوان چراگاه خاندانهای معروف جورده رامسر مانند شل شریف و سطان رستم یادشدهاست.
- معنای نهم: گروهی دیگر سمام را به معنای باز و شاهین شکاری دانستهاند.∗ پس سماموس ترکیبی از سمام و موس است که در حالت ادغام تخفیف داده میشود و سماموس خوانده میشود. در این صورت سماموس به معنای آشیانه شاهین و عقاب معنا میدهد که این دور از ذهن نیست.
- معنای دهم: برخی سماموس را مرکب از سما (زیما یعنی سرما) و موس (موت= آشیانه) دانستهاند. بنابراین در مجموع سماموس مترادف با واژه هیمالیا به معنی آشیانه سرما است.
قلههای دیگر سماموس
چکاد سوماموس و یا سماموس دارای چهار قله است که بلندترین آن در غرب قرار دارد. قلههای شرقی آن شامل سرخ تله و قله زلزلان دشت و سه برار رژه (رجه) است. به نظر میرسد که نام این شرقیترین بخش نام خاص و ویژه? آن نباشد، بلکه اشاره? مردم جورده (جواهرده کنونی، چون جورده در برابر جیرده به معنای بالا دهاست) رامسر به سه قلهاست، زیرا رژه و یا رجه در زبان محلی به معنای قله و ردیف و یا ایستاده و به نظم در آمده نیز به کار رفتهاست ∗ که در این صورت به معنای سه برادری است که ردیف و در کنار هم به رژه ایستادهاند. بنابراین کاری که برخی انجام میدهند و بر سر یکی از قله سه نماد سنگی و ردیف میسازند، مفهوم درستی پیدا نمیکند. بر این پایهاست که برخی بر این باورند که مردم جواهرده با اشاره به سه قله و چکاد شرقی سماموس یعنی قلههایی که از جورده به چشم میآید و کاربرد نام سه برار رژه این سه چکاد سماموس را اراده میکنند.
آقا سماموس
روی این کوه بقعه امام زادهای هست که دکتر منوچهر ستوده به پیروی از تاریخ نگاران پیشین و سفرنامه نویسان غربی که از این ناحیه دیدار داشتهاند، آن را مدفن شاه یحیی (کارکیا یحیی جان) از سادات کیایی ملاطی می داند و مینویسد:
ظاهراً این سیه سر همان سیه سر خرمه دشت است که روی کوه سماموس است. در این جا آستانهای قدیمی است که باید گور کار کیا یحیی جان باشد.[3]
اما سید ظهیرالدین اشارهای به کوه سماموس نکرده و در این باره چنین مینویسد:
در این اوقات چنان رسانیدند که روز سه شنبه 29 صفر موافق با هفتم مهرماه قدیم (سنه 884) از تقدیر سبحانی طایر روح پاک حضرت شاه یحیی از قفس جسمانی طیران نموده و بر کنگره " ارجعی الی ربک " بنشست. انا لله و انا الیه راجعون و مغفور مرحوم را بنا بر وصیت که کرده بود همان جا به گرجیان به موضعی مشهور و ملقب است به سیه سر دفن کردند.
آن گاه سید ظهیرالدین بیتی به مناسبت حال آورده است:
عروس سپر از دل تابناک
ز طارم در افتاده بر روی خاک[4]
رابینو نیز به همی کتاب استناد جسته و در سفر نامه خویش به مازندران و استر آباد مینویسد: شاه یحیی، حاکم تنکابن و برادر سلطان محمد لاهیجانی که در سال 883 هجری وفات یافته است در گرجیان در محلی به نام سیا سر مدفون گردید.[5]
رابینو ضمن مشاهده زیبایی کوه سماموس از فاصله دور در این باره مینویسد:
من راجع به کوهی به این نام (سماموس) تحقیقاتی کردهام ولی اطلاعاتی به دست نیامد تا روزی که از کنار دریا در رانکو سفر میکردیم، قله کوهی پوشیده از برف در پشت جنگل در سمت شمالی جاده نمودار شد، از راهنمای خودمان اسم آن کوه را پرسیدم گفت: سومام موز.
گفتم: یعنی کوه سمام؟
جواب داد: البته.
ما در ولایت خودمان کوه را موز می گوییم.[6]
پانویس
- ^ حکیمی 22-24 (=صفحات کتاب).
- ^ حایری سمامی 57-52 (=صفحات کتاب).
- ^ دهخدا ذیل واژه (=صفحات کتاب).
- ^ دهخدا ذیل واژه (=صفحات کتاب).
- ^ دهخدا ذیل واژه (=صفحات کتاب).
- ^ دهخدا ذیل واژه (=صفحات کتاب).
- ^ دهخدا ذیل واژه (=صفحات کتاب).
- ^ دهخدا ذیل واژه (=صفحات کتاب).
- ^ دهخدا ذیل واژه (=صفحات کتاب).
- ^ دهخدا ذیل واژه (=صفحات کتاب).
- ^ دهخدا ذیل واژه (=صفحات کتاب).
- ^ دهخدا ذیل واژه (=صفحات کتاب).
- ^ دهخدا ذیل واژه (=صفحات کتاب).
- ^ دهخدا ذیل واژه (=صفحات کتاب).
- ^ دهخدا ذیل واژه (=صفحات کتاب).
{نقل از وب سایت سماموس}
عوامل و آثار صبر در زندگی
یکی از فضایل اخلاقی صبر است. صبر که از آن به بردباری و شکیبایی در فارسی تعبیر می شود، در آموزه های قرآنی از مهم ترین ابزارهای دست یابی به آرامش، آسایش و کمالات انسانی است. اگر کسی بخواهد در زندگی خود از بار سنگین مشکلات و فشارهای مهم درونی و بیرونی به سلامت بیرون آید، می بایست به صبر به عنوان مهم ترین ابزار توجه کند.
در قرآن یکی از مقامات بزرگ انسانی، مقام صابرین دانسته شده است و پیامبران به این مقام ستوده شده و به عنوان الگوهای انسانی در این حوزه اخلاقی و رفتاری معرفی شده اند. بی گمان پیامبر گرامی(ص) همانند دیگر فضایل اخلاقی در اوج قرار دارد و این کمک می کند تا ما بتوانیم از این اسوه کامل انسانی بهره مند شویم و راه بهره مندی از این فضلیت را همانند را ایجاد و تقویت آن بدانیم و بشناسیم.
نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های قرآنی درباره صبر محمدی(ص) و عوامل و آثار آن در زندگی اش، بر آن شد تا این اسوه و سرمشق را معرفی و راه رسیدن به صبر محمدی را بنمایاند. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.
صبر نمادی از مقام احسان
یکی از مقامات بلند انسانی مقام احسان است. احسان در آموزه های قرآنی از دامنه و گستره وسیع معنایی و مصداقی برخوردار می باشد. احسان که ارتباط تنگاتنگی با عواطف و احساسات انسانی دارد، رفتار نیک و پسندیده به ویژه در ارتباط با دیگران را تعیین و تفسیر می کند. عارفان در باره مقام احسان بسیار سخن گفته اند و حمزه فناری در کتاب مشهور خویش مصباح الانس ضمن بیان کلیاتی از عرفان نظری درباره تاویل قران کریم، مراتب وجودی انسان، علوم باطنی، اختلاف امت ها، روش های سیر و سلوک عرفانی، فهم حقایق عرفانی، مراتب نفس، براهین عرفانی مبنی بر وجود و توحید ذاتی، تجلی خداوند، به مفهوم احسان در عرفان پرداخته و سپس مراتب اهل سلوک، مراحل و منازل اخلاق و عرفان و عشق و محبت و مراتب آن در عرفان را بیان کرده است.
احسان از حوزه اخلاق فردی تا اجتماعی و از حوزه نماز تا انفاق را شامل می شود. واژه «احسان» که از ریشه «حُسن» به معنای زیبایی و نیکی میباشد، در قرآن در سه معنا به کار رفته است: 1ـ تفضّل و نیکی به دیگران، 2ـ انجام و سر و سامان دادن به امور و کارها به وجه نیکو و کامل، 3ـ انجام اعمال و رفتار صالح. احسان در این کاربرد تقریباً مترادف با تقوا و پرهیزکاری است.
از بررسی موارد کاربرد واژه «محسن» و مشتقاتش در قرآن، استفاده میشود که این واژه دارای دو معنی و کاربرد است: 1ـ نیکی و خیر رساننده به دیگران، 2ـ انجامدهنده اعمال و رفتارهای صالح و نیک. مقام محسنان در این کاربرد از برخی مقامات متقیان برتر است، و به طور کلی این واژه در این معنی و کاربرد خود بیشتر به کسانی اطلاق شده که از ایمانی راسخ و ثبات قدم در راه ایمان و انجام تکالیف الهی برخوردار بودهاند.
از نظر قرآن صبر نمادی از مقام احسان است. از این روست که خداوند در آیه 115 سوره هود، صبر پیامبر(ص) را نمادی از نیکوکاری و مقام احسان وی برشمرده و می فرماید که صبر ریشه در مقام محسنین دارد و خداوند هرگز پاداش و اجر محسنان را تباه نمی سازد.
خداوند در آیاتی از جمله 45 سوره بقره، صبر را یکی از ابزارهای کلیدی در زندگی بر می شمارد که آثار بسیاری از جمله آرامش و آسایش را برای شخص به ارمغان می آورد. اهل خشوع در برابر خداوند و ربوبیت و پروردگاری اش، اهل صبر و شکیبایی هستند و هرگز آزمون ها و بلایا و مشکلات او را نمی شکند و از جاده صواب و درستی و راستی بیرون نمی برد. از آیه 153 سوره بقره و نیز 128 سوره اعراف به دست می آید که صبر ابزاری کار آمد در زندگی بشر است که در کنار نماز و و استعانت به خداوند از آن طریق می تواند مشکلات بشری را حل کرده و سرنوشت فردی و جمعی او را به گونه ای رقم زند که همه زمین در اختیار ایشان قرار گرفته و آنان وارثان و حاکمان زمین شوند.
از مراتب صبر می توان به صبر جمیل اشاره داشت که مشکلات سنگین و گرفتاری ها و بلایا را بر شخص آسان می سازد و اجازه نمی دهد تا رفتار نامتعادل از خود بروز دهد. البته واکنش هایی چون گریه و درد درونی به معنای بی تابی و بی صبری نیست؛ چرا که عواطف انسانی در برابر عامل درد و هیجانات به طور طبیعی واکنش نشان می دهد و این واکنش طبیعی برای انسان مفید و سازنده است. بنابراین مراد از بی تابی آن است که شخص تحمل خویش را از دست داده و واکنش های تند و هیجانی بیرون از تعادل از خود بروز دهد و نتواند غلیان احساس و عواطف خویش را مدیریت کند. اما اگر بتواند ضمن واکنش طبیعی به هیجانات آن را مدیریت کند، این صبر جمیل و زیباست. این عمل از سوی حضرت یعقوب هنگامی که خبر کشته شدن فرزند عزیزش یوسف(ع) به دست گرگان ،(یوسف، آیه 18) و اتهام دزدی و بازداشت دیگر فرزندش در مصر(یوسف، ایه 83) را شنید، انجام داد و از آن سخن گفت و اهل بیت(ع) بارها در مصیبت ها از جمله شهادت امام حسین (ع) و یارانش بروز و ظهور دادند.
خداوند پیامبر گرامی(ص) را موظف به صبر جمیل و به دور از هر گونه بی تابی و گلایه در برابر خیره سری های دشمنان(معارج، آیات 1 تا 5 و نیز مجمع البیان، ج 9 و 10، ص 428) می کند و در آیه 32 و آیات بسیار دیگر، ایشان را مامور می کند تا صبر را پیشه خود سازد و در برابر سختی ها و ناملایمات زندگی و ماموریت و مسئولیت الهی، بی تابی و گلایه نکند.
پیامبر(ص) برای دست یابی به مقام اولوالعزم مامور می شود تا همانند دیگر پیامبران دارای این مقام، صبر پیشه کند تا این گونه بتواند به مسئولیت های خود عمل کرده و اهداف خویش را تحقق بخشد؛(احقاف، ایه 35) چرا که از آثار صبر در کنار تقوای الهی، رسیدن به فرجام نیک است.
اصولا هر کسی اگر بخواهد به هدف خویش برسد می بایست صبر پیشه کند؛ چه این هدف امری مادی و دنیوی باشد یا امری اخروی ومعنوی. از این روست که در آیاتی از جمله در انجام ماموریت تبلیغ و اجرای دستورهای الهی می بایست شکیبایی و صبر پیشه کرد تا به هدف رسید.(مدثر، آیات 1 تا 7)
آثار صبر و بردباری
برای این که نقش و تاثیر صبر و بردباری را در زندگی بدانیم پیش از بیان عوامل آن به آثار آن می پردازیم. البته آثاری که در این جا بیان می شود با توجه به آثار صبری است که قرآن برای صبر پیامبر(ص) این اسوه انسان و اشرف آفرینش بیان کرده است.
1? امداد خداوند: خداوند از آثار صبر را امدادهای قطعی خداوند بر می شمارد و بیان می کند که اگر صبر پیشه گرفته شود، خداوند عنایت خاص خواهد داشت و از طرق و راه هایی که انسان گمان نمی کند به او کمک می کند تا به هدف و مقصود خویش برسد. این وعده حق الهی است که در صورت شکیبایی می تواند مورد کمک و امدادهای خاص قرار گیرد.(انعام، آیه 34 ؛ نحل ، آیات 127 و 128 و نیز روم، آیه 60)
2? جلب محبت: از دیگر آثار صبر در برابر بد رفتاری های دیگران و دفع آن به بهترین شیوه می توان به جلب دوستی دیگران و زمینه برطرف شدن دشمنی ها اشاره کرد که خداوند در آیات 34 و 35 سوره فصلت به آن اشاره دارد.
3? مقام رضا: اگر کسی بخواهد به مقام رضا برسد و از آثار خشنودی و رضایت الهی در دنیا و آخرت بهره مند شود می بایست، صبر را در برابر اذیت و آزار دشمنان پیشه گیرد و اجازه ندهد که اذیت و آزار او را بی تاب نماید و از انجام مسئولیت و ماموریت باز دارد و مانع حرکت طبیعی به سوی هدف شود. اگر انسان به مقام رضا برسد از بهشت رضوان بهره مند خواهد شد و دل وی در دنیا نیز به آرامش و خشنودی می رسد ؛ چرا که خشنودی الهی به طور طبیعی خشنودی دل را به همراه خواهد داشت. به هر حال اگر کسی بخواهد به مقام رضای الهی دست یابد می بایست صبر را بر اساس آیه 130 سوره طه به عنوان یکی از مهم ترین ابزارهای دست یابی در پیش گیرد و به آن پای بند باشد.
4? فرجام نیک: از دیگر آثار صبر پیشگی می توان به بهره مندی از فرجام نیک و عاقبت به خیری اشاره کرد که در آیاتی از جمله 49 سوره هود و 132 سوره طه به آن اشاره شده است.
5? نیکی در برابر بدی: انسان ها به طور طبیعی واکنش متقابلی انجام می دهند و اگر نیکی از کسی ببیند می کوشند نیکی کنند و کم تر کسی است که در برابر نیکی رفتاری متضاد و متقابل انجام دهد و بدکاری نماید. هم چنین کم تر کسی است که در برابر بدی دیگران اقدام به نیکی کند و خود را چنان بسازد که بدی را به نیکی پاسخ دهد. اما کسانی که صبر پیشه کرده اند، هرگز بر اساس رفتارهای دیگران واکنش و پاسخ نمی دهند بلکه بر اساس اخلاق و آموزه های انسانی و الهی می کوشند پاسخ دهند. این گونه است که در برابر بدی دیگران به نیکی اقدام می کنند و نشان می دهند که همانند دیگران نیستند بلکه در یک مرتبه بالاتر از اخلاق و انسانیت قرار دارند و همواره رحمت ایشان بر غضب ایشان پیشی می گیرد. خداوند دست یابی به خصلت نیکی در برابر بدی دیگران را در سایه سار شکیبایی و صبر می داند و در آیات 34 و 35 سوره فصلت به عنوان یکی از آثار صبر از آن یاد می کند.
6? مقام احسان: بر اساس آیه 115 سوره هود می توان گفت که صبر موجب قرار گرفتن انسان در زمره محسنان است. البته چنان که گفته شد صبر خود به یک معنا خود نمادی از ویژگی احسان در شخص است. از این روست که به عنوان تعلیل در آیه مورد توجه قرار گرفته است. به هر حال ارتباط تنگاتنگی میان مقام احسان و مقام صبر وجود دارد که از این آیه می توان آن را استنباط کرد.
این ها تنها نمونه های از آثار صبر است که در این جا به آن اشاره شده است. همین مقدار از آثار صبر به خوبی می تواند منزلت و ارزش و اهمیت صبر در زندگی را نشان دهد و عاملی در تشویق انسان برای کسب آن باشد. اگر کسی بخواهد به همین آثار صبر دست یابد می بایست به عوامل ایجادی و تقویتی صبر توجه یابد و از بخواهد تا با شناسایی آن ها ، زمینه صبر را در خود پدید آورد و از آثار و برکات آن بهره مند شود. از این رو در ادامه به عوامل ایجادی و تقویتی صبر اشاره می شود. تا باشد با بهره مندی از این عوامل و تحقق صبر از آثار صبر بهره مند شویم.
عوامل صبر
بی گمان حوزه معرفت و شناخت تاثیر شگرف و مستقیم در نگرش ها و رفتارها و اعتقادات و باورهای آدمی دارد. از این روست که بخشی از آموزه ها و گزاره های قرآنی به حوزه شناخت و معرفت اختصاص یافته است تا انگیزه ای در درون انسان برای گرایش به موضوع ایجاد شود؛ زیرا نادانی و جهل نسبت به موضوع هرگز انگیزه ای برای انسان برای عمل و رفتار ایجاد نمی کند؛ آن چه موجب می شود تا انسان به چیزی علاقه مند شده و یا بدان گرایش یابد، همان شناخت انسان به موضوع و آثار و برکات آن است. از این روست که شناخت می تواند به عنوان مهم ترین عامل حرکتی و عشقی در آدمی عمل کند و او را به سوی موضوع ترغیب و تشویق نماید.
خداوند بر همین اساس، مهم ترین عامل در ایجاد صبر و بردباری در آدمی را توجه به حاکمیت مطلق و برتر خود معرفی می کند و می گوید که اگر انسان به این مساله توجه یابد خود مهم ترین عامل در ایجاد صبر می باشد و اجازه می دهد تا انسان به سادگی در برابر مشکلات و سختی ها بیایستد و بی تابی نکند؛ زیرا علم به این که خداوند همه هستی را مدیریت می کند و حاکم مطلق بر همه چیز است و چیزی از دایره حکومت او بیرون نیست، موجب می شود تا هر اتفاق و مشکلی را مبتنی بر علم و آگاهی خداوند و در دایره مشیت و اراده عالی خداوندی بییند و با آن کنار بیاید؛ زیرا می داند که هیچ در جهان بی علت یا بی حکمت و هدف اتفاق نمی افتد و بیرون دایره اراده و مشیت عالی خداوند نیست.(یونس، آیه 109)
در همین رابطه آگاهی و علم آدمی به ربوبیت و پروردگاری الهی نقش بسیار تاثیرگذار و مستقیمی ایفا می کند؛ زیرا توجه آدمی و هم چنین ایمان و اعتقاد به این که خداوند پروردگار عالم است و ربوبیت او فراگیر و همه جانبه بر همه هستی از جمله خود او و روابط دیگران با اوست، می تواند زمینه صبر و بردباری را در آدمی ایجاد و تقویت نماید. از این روست که خداوند در آیه 65 سوره مریم به علم و ایمان در این باره اشاره می کند و آن را زمینه ساز صبر در انسان بر می شمارد.
خداوند در این آیه ایمان به توحید و شناخت خدای بی مانند و بی شریک ، را زمینه ساز شکیبایی و بردباری بر می شمارد و می فرماید که این گونه انسان به سادگی تن به آن چه می دهد که خداوند برای او مقدر کرده است و در برابر فشارها و سختی ها بی تابی نمی کند بلکه می کوشد تا واکنش درست و منطقی و براساس آموزه های الهی و عقلانی بدهد.
توجه به قدرت خداوند (ق، آیات 38 و 39) و قضای الهی در همه کلیات و جزئیات یا ریز و درشت موضوعات و مسایل و رخدادها(طه، آیات 128 تا 130 و نیز روم، آیات 58 تا 60) و هم چنین آگاهی و توجه یابی به سنت استدراج و امهال نسبت به دشمنان و مخالفان (قلم، آیات 44 تا 48) می تواند در ایجاد و تقویت صبر و بردباری بسیار موثر باشد. از این روست که در این آیات به این امور به عنوان عوامل صبر توجه داده شده است.
توجه و اعتقاد به این که دشمنان دین و توحید شکست می خورند و هر که بر خلاف حق و حقیقت گام بردارد و به سوی باطل متمایل شود در نهایت شکست خواهد خورد، خود عاملی مهم در ایجاد صبر و تقویت آن می باشد که در آیات 55 و 56 سوره غافر به آن اشاره شده است.
البته آگاهی انسان نسبت به فرجام بد و شوم بدکاران و باطل گرایان می تواند انسان را به سوی حق و حقیقت و صبر در برابر آن تقویت نماید. از این روست که خداوند در آیاتی از جمله آیات 55 تا 60 سوره روم گزارشی از احوالات بد و شوم دشمنان و باطل گرایان در قیامت می دهد تا موجبات تقویت روحیه و افزایش صبر در آدمی شود. در آیات 48 و 49 سوره قلم ، نیز خداوند توجه یابی پیامبر به عواقب بی صبری در برابر حق ناپذیران را مطرح می کند و آن را زمینه ساز صبر و شکیبایی آن حضرت بر می شمارد و در آیات 128 تا 130 سوره طه ، توجه به هلاکت و نابودی دشمنان در گذشته تاریخ را زمینه ساز صبر انسان در برابر فشارهای بیرونی بر می شمارد.
آگاهی انسان نسبت به قصه دیگران و رفتارهای آنان و هم چنین موفقیت ها و پیروزی های که در سایه سار صبر پیشگی به دست آورده اند، یکی از عوامل ایجاد و تقویت صبر دانسته شده است. از این روست که خداوند در آیات قرآنی به قصه های پیامبران (انعام، آیه 34) از جمله سرگذشت حضرت داود( ص ، آیات 17 تا 120) و حضرت نوح(هود، آیات 48 و 49) و دیگران اشاره می کند تا این گونه روحیه مقاومت و صبر را در پیامبر(ص) تقویت کند. بر این اساس می توان گفت که سرگذشت دیگران و خواندن آن می تواند به عنوان عامل و زمینه ساز صبر در آدمی باشد.
آگاهی از وعده های الهی و فرجام خوب اهل صیر و تقوا و فرجام بد اهل فجور و بی صبری می تواند خود به عنوان زمینه ساز یا عامل ایجادی و یا تقویت صبر مطرح باشد.(احقاف، آیات 34 و 35 و نیز انعام، ایه 34 و آیات دیگر)
اگر انسان با استفاده از چنین عواملی زمینه صبر را در خود ایجاد و یا تقویت کند، می توان به سادگی در برابر بدی های دیگران(فصلت، ایات 32 و 35)، بی منطقی های دیگران(معارج،آیات 1 تا 5)، اذیت و آزار دشمنان(انعام، آیه 34)، سخنان ناروا و زخم زبان ها(طه،آیه 130 و ق ، ایه 39)، احکام وتکالیف الهی(معارج،ایات 1 تا 5) سختی های عبادت و بندگی (مریم، آیه 65) و دیگر ناملایمات و سختی های زندگی صبر کرده و بی تابی نکند و بتواند به اهدافی بلندی چون خود سازی و دیگران سازی از طریق رسالت (یونس، آیات 108 و 109) و تبلیغ معارف و حقایق قرآنی (انسان،آیات 23 و 24) و اجرای و اقامه عدل و نماز و مانند آن(طه، آیه 132) برسد و از همه سختی ها به سادگی عبور کند و مشکلات زندگی را مدیریت نماید. باشد این گونه باشیم و در برابر سختی ها و مصیبت ها بی تابی نکرده و صبر جمیل در پیش گیریم و از آثار آن بهره مند شویم.
{ازوب سایت سماموس -خلیل منصوری متولد رامسر که اوائل طلبگی در حوزه علمیه لاهیچان درس خوانده است}
{از جناب سید غلام عباس طاهرزاده}
چکیده
یاد خدا در همه ی مراحل زندگی- از تولد تا مرگ، و قیامت- با ما خواهد بود. نوشته ی حاضر به بررسی شمه ای از آثار و برکات و یاد خدا درزندگی انسان می پردازد. ما در این مقاله، پس از مقدمه ای کوتاه و بیان حقیقت ذکر، به آثار دنیوی و اخروی یاد خدا می پردازیم.
کلید واژه ها:ذکر، یاد خدا، آثار دنیوی، آثار اخروی.
مقدمه
یاد خدا از زیباترین و بهترین جلوه های عبودیّت، و اساسی ترین و بنیادی ترین طریق بندگی و سلوک الی الله است. اگر یاد خدا در رفتار و زندگی آدمی طلوع کند، آثار ارزشمندی ا زخود به جای می گذارد؛ همچنان که غفلت از آن نیز سبب بروز آثار زیانباری می گردد.
قرآن ، چه زیبا می فرماید:
یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تُلهِکُم أموَالُکُم وَلاَ أولاَدُکُم عَن ذِکرِ اللهِ وَ مَن یَفعَل ذلِکَ فَأولئِکَ هُم الخَاسِرُونَ(منافقون:9)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، اموال واولادتان شما را از یاد خدا غافل نکند؛ که هرکس چنین کند، زیانکار است.
حقیقت ذکر
حقیقت ذکر و یاد خدا عبارت است از توجه قلبی انسان به ساحت قدس الهی و توجه کاملِ تمامیِ وجود آدمی به ذات احدیت. اطلاقِ یاد خدا به ذکر لفظی و زبانی از آن جهت است که ذکر لفظی از آثار ذکر قلبی است؛ وقتی دل مشغول یاد خدا و ذکر الهی است، زبان نیز بیانگر آن اشتغال قلبی می شود؛ و گرنه ذکر حقیقی همان ذکر قلبی و توجه دل به سوی پروردگار جهانیان است.
آثار یاد خدا
الف.آثار دنیوی
یاد خدا در زندگی دنیوی انسان، آثار و برکات فراوانی دارد که در دو محور مادی و معنوی به تبیین آن می پردازیم.
آثار مادی: عمده ترین آثار و برکات مادی یاد خدا در زندگی دنیوی به شرح ذیل است:
1. شکوفایی عقل:
از آثار ارزشمند ذکر خدا و مداوت برآن، روشنی دل و خرد انسان است؛ چنان که در سخنان گهر بار امام علی(علیه السّلام) می خوانیم:
مَن ذَکَّرَ اللهُ سُبحانَهُ اَحیَا الله قَلبَهُ وَ نَوِّرَ عَقلَهُ وَ لُبَّهُ1 ؛ هر کس به ذکر و یاد خدای سبحان مشغول باشد، خداوند دلش را زنده، اندیشه و خرد او را روشن می گرداند.
در جای دیگر می فرمایند:
الذِّکرُ نُورُ العُقُولَ وَ حَیاةُ النَّفُوسَ، وَ جَلاُءُ الصُّدُورَ2؛یاد خدا، روشنی عقول، و زندگی بخش جان ها و صیقل دهنده ی سینه هاست.
اَلذِّکرُ هِدایَـةُ العُقُول وَ تَبصِرَةُ النُّفُوسَ3؛ یاد خدا، مایه ی هدایت خردها و بصیرت جان هاست.
2. پایداری و پیروزی:در قرآن کریم می خوانیم:
یَا أَیُِّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُم فِئَـةً فَاثبُتُوا وَ اذکُرُوا اللّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ(انفال:45)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر به گروهی از دشمن برخورد کردید، پایداری کنید و خدا را فراوان یاد کنید، باشد که پیروز شوید.
شک نیست که توجه به خدا ویاد علم و قدرت بی پایان الهی و تکیه به رحمت وسیع پروردگار، روحیه ی سرباز و مجاهد فی سبیل الله را تقویت می کند و در پرتو یاد خدا احساس قدرت کرده، خود را تنها و بی یاور نمی بیند.
امام سجاد(علیه السّلام)، مرزبانان را این گونه دعا می کند:
پروردگارا، در پرتو یاد خویش، یاد دنیای فریبنده را از دل این پاسداران مبارز بیرون ساز و توجه به زرق وبرق اموال(مظاهر دنیا) را از قلب آن ها دور ساز و بهشت را در برابر چشمان و فکر آن ها قرار ده.4
حضرت علی(علیه السّلام) می فرماید:
هرگاه در جنگ با دشمن رو به رو گشتید، کمتر سخن بگویید و بیشتر خدای بزرگ را یاد کنید.5
3. تجارت و بازار:
شیطان برای غافل کردن انسان ها، از طرق مختلف وارد می شود و هر کس را به تناسب جایگاه و شغل و موقعیتی که دارد، می فریبد و مشغول می سازد. آن چه می تواند ا نسان را از دام های مختلف شیطان رهایی بخشد، یاد خداست. بازار و محل تجارت و کسب و کار، یکی از مراکز فعالیت شیاطین است. امیرمؤمنان علی(علیه السّلام) می فرماید:
اَکثِرُوا ذِکرَ اللهَ عَزَّوَجَل اِذا دَخَلتُمُ الاَسواقَ عِندَ اشتِغالِ النّاسِ فَاِنَّهُ کَفّارَةٌ لِلذٌّنُوب وَ زِیادَةٌ فِی الحَسَنات وَ لا تَکتُبُوا فِی الغافِلِینَ؛6 هرگاه به بازار می روید و مردم سرگرم کار و تجارتند، خدای بزرگ را بسیار یاد کنید؛ زیرا این کار، گناهان را پاک و برحسنات می افزاید؛ و در زمره ی غافلین نوشته نمی شوید.
آثار معنوی:
1.همنشینی خدا:
اثر معنوی یاد خدا در زندگی دنیوی انسان، همنشینی و همراهی خدا با اوست. خداوند در حدیثی قدسی به حضرت موسی(علیه السّلام)- آن گاه که از قرب و بعد خداوند سؤال کرد- خود را همنشین کسی دانست که او را یاد می کند و فرمود:
اَنَا جَلیسُ مَن ذَکَرَنی؛ من همنشین کسی هستم که مرا یاد می کند.7
باز راجع به همین نکته، در قرآن می خوانیم:
فَاذکُرُونِی أذکُرکُم وَ اشکُرُوا لِی وَلاَ تَکفُرُونِ(بفره:152)؛ مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم. شاکر و سپاسگزار من باشید و به من کفر نورزید.
نتیجه و اثر یاد خداوند و نعمت های او سبب می شود تا خدا نیز ما را در زندگی و هنگام بروز مشکلات فراموش نکند و به ما یاری رساند.
امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
خدای سبحان خطاب به بندگان خود می فرماید: « ای پسر آدم! در قلب و درون خود، به یاد من باش؛ تا من نیز در جانم به یاد تو باشم. در خلوت به ذکر من مشغول باش تا در جَلوت به یاد تو باشم. در میان جمع مرایاد کن؛ تا من نیز در میان جمعی بهتر، نزد فرشتگان، از تو یاد کنم.8
2. تهذیب نفس و اصلاح درون:
یاد خدا، خس و خاشاک درون آدمی را می زداید و قلب را صفای معنوی می بخشد.
امیر مؤمنان علی(علیه السّلام) می فرماید:
اَصلُ صَلاحِ القَلبِ اِشتِغالُهُ بِذِکرِ الله؛9 اصل ور یشه ی اصلاح و پاکی دل، پرداختن به ذکر خداست. همان حضرت در سفارشی به فرزندش امام حسن مجتبی(علیه السّلام) می فرماید:
اُوصیکَ بِتَقوَی الله یا بُنَّیَ وَ لُزُومِ اَمرِهِ وَ عِمارَةِ قَلبِکَ بِذِکرِهِ؛10 پسرم [حسن جان]، تو را به تقوای الهی و پایبندی به فرمان او و آباد کردن دلت با ذکر خدا سفارش می کنم.
3. بازسازی رفتار و عمل:
یاد خدا به عنوان یکی از مهمترین عوامل تقویت و بازسازی اعمال آدمی و پرورش دهنده ی فضایل اخلاقی و سازندگی روح و روان به حساب می آید.
در این مورد، امام علی(علیه السّلام)، در حدیث شریفی می فرماید:
مَن عَمَّرَ قَلبَهُ بِدَوامِ الذِّکرِ، حَسُنَت اَفعالَهُ فِی السِّرِّ وَالجَهرَ؛11 هر کس، قلب خود را با یاد خدا، پیوسته آباد سازد، اعمال او در پنهان و آشکار، نیکو و پسندیده می شود.
کسی که قلبش، با ذکر و یاد خدا مأنوس است، پسندیده شده و تأثیر مثبتی خواهد پذیرفت. اعمال و رفتارش استمرار یاد خدا، رفتار و عمل انسان را اصلاح و بازسازی می کند و پیوسته فرد را در راه عبادت و بندگی خاص، ثابت قدم نگه می دارد. قرآن می فرماید:
وَاذکُر رَبَّکَ فِی نَفسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَـةً وَ دُونَ الجَهرِ مِنَ القَولِ بِالغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَتَکُن مِنَ الغَافِلِینَ( اعراف: 205)؛پروردگارت را در دل و نفس خویش، از روی تضرع و خوف، آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان یاد کن و از غافلان مباش.
4. ایمنی از شیطان:
شیطان دشمن دیرینه و کینه توز بنی آدم، همیشه در پی شکار ایمان و گمراه ساختن انسان بوده و هست. برّنده ترین سلاحی که قادر به دفع این ضرر و خطر از انسان است، علاوه بر ایمان، بصیرت و هوشیاری، دعا و ذکر خداست.
قرآن با صراحت کامل می فرماید:
إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوا إذَا مَسَّهُم طَائِفٌ مِنَ الشَّیطَانِ تَذَکَّرُوا فإذَا هُم مُبصِرُونَ(اعراف:201)؛ اهل تقوا، آن هنگام که دچار وسوسه ی گروهی از شیاطین شوند، به یاد خدا می افتند و در این هنگام بینا و هشیار می شوند[ واز دام شیطان رها می گردند].
همچنین در سوره ی«فصلت» با تأکید بر یاد خدا و پناه به یاد پروردگار چنین آمده است:
وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیطَانِ نَزغٌ فَاستَعِذ بِاللهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ العَلِیمُ(فصلت:36)؛ و اگر از جانب شیطان، دستخوش وسوسه شدی، به خدا پناه بر که او خود شنوای داناست.
رسول گرامی اسلام می فرماید:
اِنَّ الشَّیطانَ واضِعُ خَطمَهُ عَلی قَلبِ ابنِ آدَمَ، فَاِذا ذَکَرَ اللهَ خَنَسَ، وَ اِذا نَسِیَ التَقَمَ، فَذلِکَ الوَسواسُ الخَنّاسُ؛12 همانا شیطان، پوزه خود را بر روی دل و سینه ی آدمی نهاده است. هرگاه او خدا را یاد کند،شیطان می گریزد و پوزه اش را برمی دارد؛ و هرگاه خدا را از یاد ببرد و فراموش کند، شیطان در آن نجوا و وسوسه نماید؛ و این همان وسواس خناس است.
امام علی(علیه السّلام) نیز در مورد نقش ذکر و یاد خدا در طرد شیطان می فرماید:
ذِکرُ اللهَ مُطَرِدَةُ الشَّیطانَ؛13یاد خدا مایه ی رانده شدن و طرد شیطان است.
و در جای دیگر می فرماید:«ذکر الله دعامـة الایمان و عصمـة من الشیطان؛14 یاد خدا ستون و پایه ی ایمان، و سبب مصونیت از شیطان است.»
5. آرامش دل:
از آثار و نتایج برجسته ی یاد خدا، آرامش باطن و درون است؛ چنین آرامشی جز با ذکر الهی حاصل نمی شود. یاد خدا داروی معنوی هرگونه اضطراب و افسردگی و چاره ی مشکلات روحی روانی است. به اعتقاد متخصصان علوم روان شناسی ، علل ترس و اضطراب عبارتند از: نداشتن آینده ی روشن، ترس از شکست و فقدان پشتوانه ای محکم و قابل اعتماد در زندگی.
یاد خدا، درمان این قبیل دغدغه ها و اضطرابها می باشد که با طبع لطیف و فطرت الهی انسان ها سازگار است.
الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطمَئِنٌّ قُلُوبُهُم بِذِکرِ اللهِ ألاَ بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ(رعد: 28)؛ آنان که ایمان آورده اند و دلهایشان به یاد خدا آرام می گیرد؛ بدانید که با یاد خدا، دل آرام می گیرد.
تلاش انسانها در زندگی روزمره، رسیدن به سعادت و خوشبختی است تا در پناه آن با اطمینان و آرامش خاطر زندگی کنند.
هستند کسانی که رسیدن به این سعادت را در رسیدن به مال و ثروت و مقام و موقعیت می دانند و برای آن تلاش می کنند؛ امّا قرآن رسیدن به این آرامش را فقط یاد خدا و برخورداری از ایمان کامل می داند.
ب.آثار اُخروی
یَومَئِذٍ یَصدُرُ النَّاسُ أشتَاتاً لِیُرَوا اَعمَالَهُم* فَمَن یَعمَل مِثقَالَ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَهُ* وَ مَن یَعمَل مِثقَالَ ذَرَّةِ شَرّاً یَرَهُ(زلزله:6-8) ؛ آن روز (قیامت) مردم دسته دسته از زمین برانگیخته می شوند، تا اعمالشان به آن ها نشان داده شود. در آن روز هر کس به اندازه ی ذره ای نیکی کرده باشد، آن را می بیند و هر کس به اندازه ی ی ذره ای بدی کرده باشد، آن را می بیند.
تأثیر یاد خدا در جهان پس از مرگ، عبارت است از:
الف.آمرزش گناهان و پاداش بزرگ اخروی:
در قرآن می خوانیم:
... وَالذَّاکِرِینَ اللهَ کَثِیراً وَالذَّاکِرَاتِ أعَدَّاللهُ لَهُم مَّغفِرَةً وَأجراً عَظِیماً(احزاب:25)؛ بی گمان مردان و زنانی که خدا را بسیار یاد می کنند، خداوند برای همه ی آن ها آمرزش و پاداشی بزرگ مهیا ساخته است.
ب. مصونیت از آتش دوزخ:
بی شک یاد خدا، برات آزادی از آتش جهنم است. حضرت علی(علیه السّلام) می فرماید:
افیضوا فی ذکرالله جل ذکره فانه... و براءة من النار؛15 خدای سبحان را، زیاد یاد کنید که یاد خدا آدمی را از آتش جهنم نگه می دارد.
نماز به عنوان بهترین مصداق ذکر الهی، از همان لحظات پس از مرگ تا دامنه ی قیامت، همراه و نگهدار صاحب خود خواهد بود.پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله) می فرماید:
صلاة اللیل... و شفیع بین صاحبها و بین ملک الموت و سراج فی قبره و فراش تحت جنبه و جواب مع منکر و نکیر و مونس و زائر فی قبره الی یوم القیامـة؛16 نماز شب(ذکر خدا)،بین نمازگزار و ملک الموت شفیع قرار می گیرد و چراغ و روشنی قبر، فرش زیر پای او در خبر، پاسخگوی نکیر و منکر، مونس انسان در قبر، زیارت کننده ی ذاکر و همراه او تا روز قیامت خواهد بود.
ج. در بهشت:
از معصوم(علیه السّلام) نقل شده است که فرمود:
ان فی الجنـة قیعاناً، فاذا اخذ الذکر فی الذکر اخذت الملائکه فی غرس الاشجار، فربما وقف بعض الملائکه فیقال له: لِمَ وقفتَ؟ فیقول: اِنّ صاحِبی قَد فَتَرَ، یعنی عن الذکر؛17 همانا در بهشت، دشت هایی است که هرگاه ذاکر شروع به ذکر گفتن کند، فرشتگان درآن ها شروع به کاشتن درخت کنند. گاه فرشته ای از کار دست می کشد؛ پس به او گفته می شود:«چرا ایستاده ای؟» می گوید: «دوستم دست کشیده است.» یعنی از ذکر گفتن و یاد خدا.
نتیجه گیری
از مجموع آن چه گذشت، به دست می آید که:
1. حقیقت ذکر، عبارت است از توجه قلبی انسان به ساحت قدس الهی؛
2. یاد خدا، منحصر در ذکر لفظی و زبانی نیست؛ بلکه قلب و سایر اعمال را شامل می شود؛
3. یاد خدا، زندگی انسان در دنیا و آخرت را آباد می کند؛
4. آثار و برکات مادی یاد خدا در دنیا، عبارتند از: شکوفایی عقل، پایداری وپیروزی در سختی ها، معاملات و کسب وکار و...؛
5. آثار وبرکات معنوی یاد خدا در زندگی دنیوی انسان، عبارت است از: همنشینی خدا، تهذیب نفس و اصلاح درون، بازسازی در رفتار و کردار، ایمنی از شیطان و آرامش دل و...؛
6. آثار و برکات اخروی یاد خدا عبارت است از: آمرزش گناهان، مصونیت از آتش و... .
پی نوشت ها:
1. غررالحکم، خبر 8876.
2. همان، خبر 1999.
3. همان، خبر1403.
4. صحیفه ی سجادیه، دعا برای مرزبانان.
5. میزان الحکمه، جلد4، ص 1854، به نقل از خصال، ص 617.
6. الخصال، شیخ صدوق، ص 614.
7. بحارالانوار، جلد93، ص 153، اسلامیه.
8. بحارالانوار، جلد93، ص 158، اسلامیه.
9. غررالحکم،خبر 3083.
10. بحارالانوار، جلد77، ص 199.
11. تصنیف دررالحکم، ص186.
12. نورالثقلین، جلد 5، ص 725.
13. غررالحکم، خبر5162.
14. غررالحکم، خبر5172.
15. بحارالانوار، جلد77، ص 290.
16. بحارالانوار، جلد 87، ص 162.
17. بحارالانوار، جلد 93، ص 163.
{نقل از حوزه نت}
شناخت ارزش هاى اخلاقى (اخلاقى،سیاسی،اجتماعى)
وَ قَالَ [علیه السلام] الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ کَرِیمَةٌ وَ الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ وَ الْفِکْرُ مِرْآةٌ صَافِیَةٌ.
و درود خدا بر او ، فرمود : دانش، میراثى گرانبها ، و آداب ، زیورهاى همیشه تازه ، و اندیشه ، آیینه اى شفاف است.
{نهج البلاغه مرحوم استاد دشتی}
.: Weblog Themes By Pichak :.