{شرح حال مرحوم آیت الله ممجد لنگرودی}{سایت علماء وبزرگان} نویسنده : محمّد تقی ادهم نژاد لنگرودی تکریم میهمانیکی از دختران آن مرحوم این باره می گوید: پدرم بسیار مهمان نواز و مهمان دوست بودند، گاهی اوقات با رفتن مهمان گریه می کردند. او معتقد بود وارد شدن مهمان بر هر منزلی باعث نزول برکات بر میزبان است. یکی از دخترانش برای آوردن آب به داخل آب انبار سقوط صفحه 137 می کند و چند ساعت بعد او را زنده از آب در می آورند که زنده بودن این دختر شبیه معجزه بود که وی آن را به برکت قدوم مهمانانش می دانست. پدرم عاشق بچه ها بود. عشق و علاقه زیادی به بچه ها داشت و گاهی طوری آن ها را سرگرم می کرد که باعث حیرت و تعجّب همگی مان می شد. بچه ها را احترام می کرد و آن ها را هم به آقا عشق می ورزیدند.(23) تألیفاتمرحوم آیت الله ممجّد لنگرودی تألیفات فراوان در ادبیات عرب، فقه و اصول و شرح بر رسائل، شرح بر مکاسب، شرحی بر کفایه، شرحی بر قوانین، شرحی بر لمعتین و... دارند که متأسفانه هیچ کدام آنان به طبع نرسیده است. رحلتآیت الله ممجّد لنگرودی در سال 1374 شمسی در حالی که مشغول تدریس بود، دچار سکته مغزی شد و بعد از قریب به سه سال از این بیماری در تاریخ 13 آبان 1376 در شهرستان لنگرود دار فانی را وداع گفت و با شرکت انبوهی از مردم متدین لنگرود، علما ائمه جمعه و جماعات استان، تشییع و پیکر پکش به قم انتقال یافت و بعد از نماز توسّط حضرت آیت الله آقای بهجت - دامت برکاته - در قبرستان آیت الله حائری (قبرستان نو) در جوار قبر پدر بزرگوارش به خک سپرده شد. به دنبال رحلت آن عالم ربّانی، مجالس متعدّدی از سوی اقشار و اصناف در لنگرود و توابع و نیز حوزه علمیه قم برگزار گردید. عاش سعید و مات سعیداً محمدتقی ادهم نژاد لنگرودی پی نوشت ها:1 - «فتیده» روستایی است در 6 کیلومتری شرق شهرستان لنگرود که سابقاً حوزه علمیه کوچکی در آن وجود داشت و علمای بزرگی همانند آیات عظام: شیخ علی کبر و شیخ عیسی فتیدهی از این روستا برخاسته اند سیمای لنگرود، رفیعی لاهیجی . 2 - مجلّه حوزه شماره 87، ص 36 . 3 - نمونه های زیادی از دست خطّ آن مرحوم در نزد فرزند وی آیت الله حاج سیدمحمدحسن مرتضوی لنگرودی از علمای قم - سلّمه الله - موجود است . 4 - نحل / 112 . 5 - مجلّه حوزه، شماره 87، ص 32 . 6 - حوزه ش 87، ص 24 . 7 - همان، ص 25 . 8 - مصاحبه این جانب با معظم له . 9 - حوزه، ش 26 . 10 - مصاحبه این جانب با معظم له . 11 - حوزه، ص 28 . 12 - شرح حال مرحوم آیت الله فقیهی رشتی در گنجینه دانشمندان ج 2، ص 222 و آثار الحجه آمده است و نیز شرح حال پدر بزرگوارش نیز در سایر کتب تراجم و رجال مثل الذریعه آمده است . 13 - حوزه، ص 28 . 14 - شرح حال آیت الله لنگرودی در مجموعه چهره از زندگانی آیت الله لنگرودی نوشته محمد واصف در سال 1383 ق به طبع رسیده است . 15 - حوزه، ص 28 و 29 . 16 - همان . 17 - مجله حوزه، ص 30 و 31 و مصاحبه این جانب با معظم له . 18 - حوزه، ص 29 . 19 - حوزه، ص 33 . 20 - مصاحبه با معظم له و حوزه ص 33 . 21 - مصاحبه حجة الاسلام و المسلمین صاحب علی محبی با رادیو گیلان، 76/2/27 . 22 - حوزه، ص 22 . 23 - نوشتجات زلیخا ممجّد، دختر آن مرحوم . نویسنده : محمّد تقی ادهم نژاد لنگرودی |
{شرح حال مرحوم آیت الله ممجد لنگرودی}(سایت علماء وبزرگان) نویسنده : محمّد تقی ادهم نژاد لنگرودی ورود به حوزه علمیه قمدر سال 1325 شمسی آیت الله ممجّد دوباره راهی حوزه علمیه قم شد. در این دوران، تحول در حوزه قم نسبت به گذشته چشم گیرتر بود. وی پس از ورود به حوزه علمیه قم در امتحانات حوزه شرکت جسته و در نزد مرحوم صفحه 124 آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری امتحان داده و معظم له در ذیل ورقه امتحانی ایشان نوشته بود: «آقای ممجّد از عهده امتحان خوب برآمده و شایستگی تدریس دارد».(10) و ماهی صد تومان شهریه برای وی مقرر داشتند. ورود معظم له به قم در سال 1325 شمسی بود که تا سال 1345 شمسی به مدت 20 سال ادامه داشت. در این دوران نسبتاً طولانی معظم له از محضر آیات بزرگواری تلمذ کرده اند. در این باره می فرماید: 1 - آقا شیخ شعبان چافی(چاف از قرای لنگرود است) در نزد وی کفایه جلد اول را دوبار، خواندم. او، مرد ملایی بود و خیلی مسلط بر درس، ولی از نظر مادی خیلی فقیر و تهی دست بود و به طور معمول از پول نماز و روزه استیجاری، امرار معاش می کرد. در سنین جوانی هم به رحمت خدا رفت.(11) 2 - آیت الله آقا شیخ عبدالحسین فقیهی رشتی؛ ایشان هم اهل «دَیْوسْل» از قرای لنگرود بود. پدرش به نام آقا شیخ شعبان رشتی از عالمان بزرگ بود که عده ای از مردم خطه گیلان از ایشان تقلید می کردند.(12) جلد دوم کفایه را در نزد ایشان خواندم و پس از اتمام کفایه، در درس خارج ایشان هم شرکت می کردم.(13) 3 - آیت الله سید مرتضی مرتضوی لنگرودی؛(14) ایشان در سال 1373ق. وارد حوزه علمیه قم شدند. و به مدت 10 سال یعنی تا زمان رحلت شان در درس خارج فقه و اصول ایشان در مسجد عشقعلی شرکت می کردم. با این بزرگوار فامیل هم هستیم. از نظر علم و فضل به حدّی بود که وقتی می خواست حوزه نجف را ترک و به ایران بیاید، مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی راضی نمی شد، ولی به علت ناسازگاری آب و هوای نجف، به ایران آمد و در تهران سکن شد و آن وقت به دعوت آیت الله صفحه 125 بروجردی به قم تشریف آورد و درس و بحث را شروع کرد و جزو بزرگان و مراجع تقلید به شمار می رفت.(15) 4 - آیت الله بروجردی: ایشان فقیه توانایی بود و در تربیت شاگردان بسیار موفق بود. توفیق داشتم از بدو ورود ایشان به قم تا آخر عمر شریف آن بزرگوار، از محضرشان استفاده کنم.(16) 5 - حضرت امام خمینی: من از ارادتمندان حضرت امام بودم. رفتار، منش و دانش ایشان برای من خیلی جاذبه داشت. در درس خارج فقه ایشان شرکت می کردم و علاوه بر آن، درس منظومه ای هم برای ما می گفت. ابتدای آشنایی من با حضرت امام از طریق حاج آقا مصطفی بود ؛ من برای حاج آقا مصطفی «شمسیه» می گفتم. روزی که این آیه شریفه مطرح بود، سیقولون ثلاثة رابعهم کلبهم و یقولون خمسة سادسهم کلبهم رجماً بالغیب و یقولون سبعة و ثامنهم کلبهم قل ربّی اعلم بعددهم... من گفتم: عدد اصحاب کهف هفت نفر بودند و هشتمین، سگ آنان بود. تا همین جمله را گفتم، حضرت امام از دَر وارد شد. فرمود: از کجا می گویی که اصحاب کهف هفت نفر بودند؟ گفتم: به خاطر حرف «واو» چون خداوند در آن دو احتمالِ قبل «واو» نفرموده ولی در احتمال سوم، «واو» فرمود و این نشان می دهد سخن قبل تمام است و جمله بعدی، جدای از آن است. امام از این سخن و برداشت من خوشش آمد و از آن به بعد، اصرار داشت که آقامصطفی منطق را در نزد من بخواند. به یاد دارم ماه رمضانی بود و من به خاطر مریضی یکی از فرزندانم نتوانستم به تبلیغ بروم. روزی به منزل حضرت امام رفتم، امام فرمود: آقای ممجّد! چرا به تبلیغ نرفته ای؟ عرض کردم: فرزندم مریض بود، نتوانستم. ایشان استکان آبی را تبرّک کرد و به من داد و فرمود: این آب را به مریض بده، صفحه 126 ان شاءالله خوب می شود. آب را بردم به فرزند مریضم دادم، شفا پیدا کرد و این قضیه بر ارادت من به ایشان افزود. امام شخصیت بسیار بزرگی بود. ویژگی هایی داشت و از خصالی برخوردار بود که در کمتر کسی وجود داشت. بسیار متواضع بود؛ در برابر طلبه ها، خیلی تواضع می کرد. چه در جلسات خصوصی و چه در جلسات عمومی وقتی طلبه ای، هر چند ساده و معمولی، وارد می شد و جناب ایشان متوجه می گردید، به تمام قد بلند می شد و احترام می کرد. از دیگر خصوصیات امام، پرهیز از اسراف بود. شاهد بودم روزی پس از درس، به اشکال طلبه ای پاسخ می داد که متوجه شد آن طرف مسجد، لامپی بی جهت روشن است، بدون این که از اطرافیان بخواهد فوراً رفت لامپ را خاموش کرد و آن گاه، جواب اشکال طلبه را داد. اتفاقاً در زمان جنگ برخی اشکال می کردند و بر ادامه جنگ خُرده می گرفتند، من همین خاطره را برای ایشان نقل می کردم و می گفتم: این چیزی است که من به چشم خودم دیدم. شخصی که این قدر در امور شرعی مقیّد می باشد چگونه در برابر این مسائل که به نظر شما اشکال می آید، بی توجه می تواند باشد؟ حتماً مصلحت اسلام و نظام را این می بیند. همین علاقه و ارادت ما به امام و آقامصطفی، سبب شد تا پس از شهادت ایشان که در سراسر ایران، مجالس عزا برپا شد و ما هم به نوبه خود با جدّیت در این جهت کوشا باشیم، تصمیم گرفتیم برای آن مرحوم مجلس ترحیم برگزار کنیم. اطلاعیه ای تهیه کردیم و با تیتر درشت نوشتیم: «حضرت آیت الله آقامصطفی خمینی فرزند برومند مرجع عالیقدر جهان تشیع، حضرت آیت الله العظمی حاج آقا سید روح الله خمینی» ساوکی ها متوجه شده بودند به چاپخانه رفته بودند تا جلوی چاپ را بگیرند، مدیر چاپخانه صفحه 127 آنان را خام کرده بود و گفته بود: اعلامیه چاپ شده و دارد منتشر می شود. با همه این مزاحمت های ساوک، اعلامیه چاپ و منتشر شد و برای اولین بار در لنگرود مجلس باعظمتی برای فرزند امام برگزار شد و مرحوم آیت الله دکتر ضیایی سخنرانی داغ و پرشوری کردند.(17) 6 - آیت الله گلپایگانی، پس از تبعید حضرت امام به ترکیه و رحلت آیت الله لنگرودی، مدت کمی در درس حضرت آیت الله گلپایگانی شرکت کرده و پس از آن به لنگرود رفت و سکن شد.(18) هجرت به گیلانآیت الله ممجّد لنگرودی در سال 1345 شمسی تا آخر عمر شریف شان در لنگرود سکن و مشغول تدریس سطوح مختلف، تألیف، تربیت شاگرد، ارشاد و هدایت مردم و... بود. معظم له از اوّل بنای سکونت در آن شهر را نداشتند و به علت مسائل پیش آمده و تکید فراوان بزرگانی همانند آیات عظام: گلپایگانی، نجفی مرعشی و فقیهی رشتی که معظم له تا آخر عمر در شهرستان لنگرود ماندند. او درباره هجرتش به لنگرود فرمود: «مرحوم آیت الله آقا شیخ یحیی ذکی مدرسه ای را در لنگرود بنا کردند و بنده تابستان ها وقتی به لنگرود می رفتم در همین مدرسه برای طلاب درسی را شروع می کردم. یک سال دیدم طلبه ها خوب درس نمی خوانند و روش درستی در فراگیری ندارند تصمیم گرفتم چهار ماهی بمانم و اینان را وادارم که با روش درستی درس بخوانند؛ همین کار را کردم. شاگردان مدرسه را تا کتاب صمدیه رساندم خواستم به قم برگردم، رفتم با متولّی مدرسه خداحافظی کنم. یکی از متدیّنان در آن جا حضور داشت و ناراحت شد از این که من دارم مدرسه را با صفحه 128 این وضع ترک می کنم و آن را به حال خود رها می سازم. رو به من کرد و گفت: «آقای ممجّد! من با هزینه خودم برای شما ماشین کرایه می کنم و شما را به قم می فرستم ولی شما جواب امام زمان(عج) را چه خواهی داد؟!» چنان این سخن از سر سوز و اخلاص بود که مرا به شدت منقلب کرد و هنوز هم هر وقت یادم می آید، گریه ام می گیرد. از این روی قول دادم یک سال دیگر هم بمانم تا وضع مدرسه سر و سامان بیابد. اَلآن بیست و پنج سال - یعنی سال 1374 (موقع مصاحبه با ایشان) - است که آن سخن مرا ماندگار کرده است».(19) فعالیت های درسیآیت الله ممجّد لنگرودی از ابتدای تحصیل، خود نیز سطوح پایین تر را تدریس می کردند و از امثله تا کفایه را بارها برای شاگردان مختلف تدریس کرد و شاگردان فراوان را تربیت نمود. به طوری که حضرت آیت الله محمدی گلپایگانی چندین سال قبل به مناسبتی در لنگرود و در بالای منبر خطاب به آقای ممجّد فرمود: «آقای ممجّد، استاد من بود. برای ما خیلی زحمت کشیده است و من الآن هیچ طلبه فاضلی را در قم نمی شناسم مگر آن که در نزد آقای ممجّد درس خوانده باشد. بنده در نزد ایشان منطق و حاشیه ملاعبدالله را خوانده ام.» آیت الله ممجّد فعالیت عمده خود را این گونه برشمرده است: «فعالیت عمده من در این مدت اقامت در لنگرود عبارتند از: 1 - سر و سامان دادن مدرسه؛ با این که تنها بودم و هیچ کس در امور تحصیلی و تدریسی و مدیریت حوزه مرا یاری نمی داد ولی به لطف صفحه 129 پروردگار هر روز به صورت تمام وقت، روزانه هفده درس از امثله تا کفایه می گفتم که در این اواخر بر اثر فشار زیاد و کهولت سن، سکته کرده و از کار افتادم. 2 - اوایل انقلاب اسلامی، هجوم جوانان و گرایش آنان برای طلبگی زیاد بود ولی ما از نظر ساختمان در تنگنا بودیم. با کمک های متولیان مدرسه لنگرود حضرات آیات: فقیهی رشتی(ره) و سید محمدحسین لنگرودی (مدّظله العالی) مدرسه بازسازی و حجرات زیادی احداث گردید و از نظر امکانات وضع مدرسه ما خوب و بر تعداد طلبه ها افزوده شد. اگر حمل بر خودستایی نشود، ما در مدرسه خودمان شاید از نظر امکانات و شهریه نسبت به سایر مدارس گیلان خیلی قوی نبودیم ولی از لحاظ وضع درسی طلاب، از مدارس نمونه گیلان به شمار می رفتیم. به طوری که طلبه های مدرسه ما در امتحانات حوزه قم موفق بودند. به روزی مرحوم آیت الله دکتر ضیایی - دبیر وقت شورای مدیریت حوزه علمیه قم - سرّ موفقیت طلبه های مدرسه لنگرود را پرسید؛ عرض کردم: ما اوّلاً نمی گذاریم وقت طلبه ها بیهوده بگذرد. ثانیاً اگر طلبه ای را ببینیم خوب درس نمی خواند، علت را پی گیری می کنیم تا مانع را برطرف سازیم و اگر قابل اصلاح نباشد، عذرش را می خواهیم و در این جهت مصلحت اندیشی نمی کنیم و سفارش هم نمی پذیریم؛ معیار، خوب درس خواندن است. 3 - یک جلسه تفسیر داشتیم که در سه سطح انجام می شد: هفته ای یک روز برای عموم مردم بود، یک روز برای فرهنگیان و تحصیل کرده ها و روزهای پنج شنبه برای طلاب که در کنار تفسیر، به مسائل ادبی و نکات فقهی و اصولی هم می پرداختیم»(20) صفحه 130 معظم له با اشتغالات دیگری همچون حضور مستمر در شورای روحانیت شهر، اعزام نیروهای رزمنده به جبهه، سخنرانی ها و شرکت در محافل گوناگون مذهبی در سطح شهر و یا شهرهای دیگر استان، لحظه ای از طلاب غافل نبود. او به طلاب درس خوان عشق می ورزید و همواره آنان را نصیحت می کرد و از ضعف و سستی و از به هدر دادن عمر و نشاط جوانی و غفلت از این موقعیت استثنایی و خدادادی، آنان را بیم می داد. خاطره ای زیبآیت الله ممجّد چنین نقل می کند: «روزی در همین مدرسه لنگرود، سه نفر پیش من آمدند و گفتند: ما آمده ایم برای تحصیل. من به خاطر کثرت مشغله و تا حدودی کمبود ظرفیت و امکانات، از پذیرش آنان سر باز زدم و آنان را نپذیرفتم. آنان هر چه اصرار کردند، اعتنایی نکردم؛ به گونه ای که با ناراحتی مدرسه را ترک گفتند. شب در عالم رؤیا دیدم در یک باغ پُر از گل ایستاده ام و مشغول آبیاری گل هإ؛ّّ هستم. ناگهان متوجه شدم در میان همه گل ها، سه گُل پژمرده شده اند. شگفت زده شدم که چطور این ها را من ندیده ام و آن ها را آبیاری نکرده ام که چنین پژمرده شده اند؟ در همان عالم رؤیا کسی به من گفت: چرا این سه گل را آب ندادی؟ گفتم: متوجه نشدم. گفت: نه، شما عمداً به این ها آب نداده ای تا پژمرده شوند! من سوگند خوردم که اصلاً این ها را ندیدم. در حال گفت و گو از خواب بیدار شدم. به فکرم آمد، این خواب، بی ارتباط با نپذیرفتن آن سه جوان نیست. صبح به سراغ آنان رفتم با خواهش و اصرار، موفق شدم دو نفر از آنان را به صفحه 131 مدرسه بیاورم، ولی یک نفر آنان را هر چه اصرار کردم نیامد. خلاصه متوجه شدم که طلبه، گلی از گلستان مهدی است، خیلی باید به وقت و موقعیت آنان ارزش داد». اوصافمرحوم آیت الله ممجّد لنگرودی دارای اوصاف و خصوصیات و فضائلی بوده است که حجة الاسلام و المسلمین صاحب علی محبّی مسؤول محترم مؤسسه تحقیقاتی احسن الحدیث و از شاگردان معظم له - در این باره می گوید:* حضرت آیت الله ممجّد(ره) یکی از استوانه های علمی استان به شمار می رفت که به برخی از ویژگی های آن استاد فرزانه اشاره می کنم. 1 - روش تدریس ایشان در زمان تصدّی شان، زبانزد عام و خاص بوده است. 2 - شاگردان ایشان از جمله کسانی بوده اند که به ثمره و نتیجه خوبی رسیده اند. موفقیت هایی که کنون خودم دارم، مرهون زحمات ایشان می دانم. 3 - ایشان هم مدرس بود و هم به منزله پدر و برادر طلبه. زیرا مسائل گوناگون یک طلبه را زیر نظر داشت؛ در واقع هم مدرّس، هم مربّی و هم مشاور بود ایشان معتقد بود که برای به نتیجه رسیدن یک طلبه باید تا سطح به طور دقیق، روش خاصی را با استاد راهنما طی کرد. 4 - ایشان از نظر علمی مسلط بر تدریس بودند، گاهی کتابهایی چون مکاسب را بدون مطالعه قبلی تدریس می کردند... من مکاسب محرمه را در فصل تابستان که در سپاه لنگرود مشغول بوده ام، پیش ایشان خوانده ام و این صفحه 132 نکته را در آن جا از ایشان دیدم. 5 - ایشان برای پذیرش طلبه یک دوران آموزشی داشتند که پس از آن دوران به او یا ولیّ او تذکر می دادند که ایشان استعداد این رشته تحصیلی را دارند یا نه؟ در صورت منفی بودن، رشته دیگری را که وی استعداد و زمینه آن را داشته به او متذکر می شد. 6 - ایشان تکید داشتند هر طلبه ای که مثلاً مشغول پایه دوم هست پایه اول را به دیگران تدریس نماید. 7 - سفارش و تکید فراوان به مباحثه کردن هر یک از دروس به صورت دو نفری یا سه نفری را داشتند. 8 - سعی می کرد شاگردان را ضمن آموزش قرآن و تجوید آن ها را با مباحث کلی مربوط به قرآن آشنا نمایند و هر روز اول صبح جلسه ای با همه طلاب در همه سطوح در زمینه قرآن داشتند؛ از آموخته های ادبی و نحوی طلاب در آن جلسه به صورت تجزیه و ترکیب امتحان عملی می گرفتند و آیاتی را در زمینه های گوناگون و مناسب و مورد نیاز روز طلاب، برای آنان توضیح و تفسیر می کردند. 9 - در ضمن تدریس دروس اصلی، درس اصلی تر از همه، یعنی اخلاق را نیز خود به عهده داشتند و آن را در ضمن دروس مختلف به مناسبت هایی که پیش می آمد، مطرح می کردند. 10 - یکی از روش های بسیار جالب ایشان که من در این حد از کسی سراغ ندارم، نظارت دقیق و مستمر بر دروس و اخلاق طلاب بود. گاهی از شب ها به مدرسه سرکشی می کرد که نکند طلاب مشکلاتی داشته باشند. 11 - نقش ایشان در جبهه و جنگ؛ در زمان جنگ بنده به اتفاق برخی از صفحه 133 دوستان در فرماندهی تبلیغات واقع در اهواز، در این جهت در خدمت بودم که مقاله های مختلف و مناسب با ایام جنگ تهیّه می کردم و به طلاب اعزام به جبهه ارائه می شد. در همین راستا از علمای دیگر شهرستان ها استفاده می کردیم؛ از جمله وقتی بنده به ایشان پیشنهاد کردم که در این رابطه ما را یاری نمایند، ایشان دست به قلم بُرده و مقاله ای بسیار جالب و علمی در زمینه قرآن برای ما ارسال داشتند که نشان می داد ایشان در تفسیر قرآن کار زیادی کرده اند.(21) ساده زیستیمرحوم آیت الله حاج شیخ غلامرضا ممجّد لنگرودی در طول زندگانی از زیّ طلبگی خارج نشد و عمری را در نهایت سادگی و صفا زندگی کرد. بارها فرمود: من به اتفاق دوستم حضرت آیت الله شمس لنگرودی - که الآن امام جمعه لنگرود است و از لحاظ سِنّی شیخ العلمای گیلان به شمار می رود - از نزدیک شاهد زندگانی بسیار ساده خیلی از بزرگان و اعاظم حوزه قم بودیم. یادم هست که ما بچه بودیم و هنوز از لحاظ درسی در موقعیتی نبودیم که در درس مرحوم آیت الله حائری شرکت کنیم ولی درس او را تماشا می کردیم و به منزل آن بزرگوار رفت و آمد داشتیم. روزی در محضر آن بزرگوار بودیم که یک طلبه ای آمد و اظهار داشت: آقا! این شهریه ای را که شما می دهید کفاف زندگی ام را نمی دهد. من عیالوارم و خیلی در تنگنا زندگی می کنم. حاج شیخ فرمود: «خدا می داند و شاهد است من هم به اندازه شما شهریه دارم و به همان اندازه ای که به شما شهریه می دهم، خودم هم برداشت می کنم.» حالا شما در کجای دنیا سراغ دارید شخصیتی به عظمت حاج شیخ و با آن نفوذ و صفحه 134 علاقه مندی مردم به او، که مرجع علی الاطلاق بودند، مانند یک طلبه گمنام زندگی کنند و حقوق او مساوی باشد با یک طلبه. و به راستی این ها الگو بودند و زندگانی کردن آنان با این سختی ها و رنج ها باعث کاهش رنج و اندوه طلاب بوده و طلاب می دیدند که اگر آنان مشکل دارند، زُعمای آنان نیز همان سختی و مشکل را نیز دارند. آن وقت آقاشیخ جعفر شمس لنگرودی که انسان باصفایی است، یک جمله ای تاریخی در این باره داشتند و آن این است که می فرمود: آقای ممجّد! تا وقتی که زندگی آقای حائری، آقاشیخ مهدی پایین شهری، آقا سید محمدتقی خوانساری و... را از نزدیک ندیده بودم و سادگی زندگی آنان را به چشم خودم مشاهده نکرده بودم، فکر می کردم آخوندی هم یک راهی برای امرار معاش است ولی از آن وقتی که زندگی این بزرگان را از نزدیک دیدم، فهمیدم «رسالت روحانیت» خیلی بالاتر از مطامع دنیوی است.»(22) اوضاع حوزه در دوران سیاه رضاخاندوران رضاخان، دوران بسیار بدی بر حوزه های علمیه به شمار می آید آن قدر فشار بر حوزه ها زیاد بود و آن قدر نسبت به اهل علم بد می گذشت و آینده مبهم و تاریک بود که حتی خیلی از آقایان اهل علم حاضر نبودند فرزندان خود را در سلک روحانیت در آورند. مرحوم آیت الله ممجّد از اوضاع حوزه های علمیه قم و مشهد - که معظم له در آن دوران از هر دو آن دیدن کرده و در آن درس خوانده و از نزدیک شاهد وقایع و حوادث آن ها بوده است - از اُوضاع آن دوران و این که بر سر حوزه های علمیه و اهل علم چه آمده است، سخن های بسیاری داشت که نمونه ای از آنان را ذیلاً صفحه 135 می آوریم: در دوران پر اختناق رضاخان، تحصیل در حوزه علمیه قم، بسیار دشوار بود. یادم هست روزی در مدرسه خان برای عده ای معالم تدریس می کردم که به من خبر دادند مأموران آمده اند که شما را ببرند. یا درس را آن قدر طول بدهید که این ها بروند و یا این که آماده باشید. من هم در آن موقع کم سن و سال بودم. دیدم چاره ای نیست باید همراه این ها بروم، طول دادن فایده ای ندارد. درس را تمام کردم مأموران وقتی آمدند مرا ببرند، دیدند من خیلی کوچک و کم سن و سال هستم. یکی به دیگری گفت: این بچه است او را کجا ببریم؟ از بردن من منصرف شدند و شرمشان آمد که بچه ای را به کلانتری ببرند و مورد بازخواست قرار بدهند. طلبه ها به خاطر عمامه ای که بر سر داشتند، خیلی زجر می کشیدند و افراد لاابالی و مأموران دستگاه، آنان را خیلی آزار می دادند. من کم تر از ده سال داشتم که عمامه گذاشته بودم و همین، سبب می شد که در جامعه خیلی وقت ها از حقّ طبیعی خود محروم بمانم و یا آزار ببینم. ارادت و عشق به خاندان پیامبر(ص): یکی از صفات برجسته و بارز آیت الله ممجّد)، عشق و اخلاص آن مرد بزرگ به خاندان عصمت و طهارت بود. نگارنده شاهد بودم در ماه رمضان که ایشان در مسجد کنار حوزه علمیه وقتی منبر می رفت، وقتی جملات روضه را می خواند بی اختیار و با صدای بلند گریه می کرد. آن چنان اشعار عربی را سوزنک می خواند - مخصوصاً اشعار مربوط به حضرت علی اصغر(ع) - که سخت ترین قلب، شکسته و اشک از چشمان همه مردم سرازیر می شد. اینجانب روزی به اتفاق ایشان در سال 1371 از صحن مدرسه فیضیّه در حال قدم زدن بودیم که روضه خوانی در زیر صفحه 136 مدرس کتابخانه فیضیّه به مناسبت ایام فاطمیّه شروع به روضه خوانی کرد. ایشان روی سکویی نشست. در حالی که عصای خود را به زمین می زد آن چنان گریه کرد که تکنون از هیچ کس و در هیچ محفلی چنین گریه کردنی را ندیده بودم. حجة الاسلام عباسی - مدیر حوزه علمیه لنگرود به نگارنده فرمود: در سالی آقا در ماه رمضان در بیمارستان بستری بودند. یک شب به عیادت ایشان رفتم و ایشان تازه عمل جراحی نموده بودند. دیدم خیلی ناراحت است و اشک از دیدگانش جاری است؛ شروع کردم ایشان را دلداری دادن که ان شاءالله عمل مهمی نیست، به زودی خوب می شوید و دوباره مشغول تدریس خواهید شد، ناراحت نباشید؟ یک نگاهی به من کرد و فرمودند: ناراحتی من برای عمل جراحی نیست بلکه فردا شب، 19 ماه رمضان شب احیاء و شب ضربت خوردن مولایمان علی(ع) است و من می بایست در آن مراسم شرکت می کردم، در حالی که نمی دانم چه خطایی از من سرزده است که دارم این گونه تنبیه می شوم. امسال از گریه کردن در عزای آن حضرت محروم شده ام! و این جملات را وقتی می فرمود، اشک در صورتش جاری بود......... |
تولدعالم جلیل القدر و روحانی وارسته حضرت آیت الله حاج شیخ علیرضا ممجّد لنگرودی - رضوان الله علیه - فرزند فقیه عظیم الشأن مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ عبدالله ممجّد لنگرودی - رضوان الله علیه - به سال 1293 شمسی در خاندان تقوا و فضیلت و فقاهت در شهرستان لنگرود دیده به جهان گشودند. خاندانخاندان حضرت آیت الله ممجّد لنگرودی همگی در سلک روحانیت و فقاهت بوده اند. والد بزرگوارش مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالله لنگرودی یکی از عالمان برجسته شهرستان لنگرود به شمار می رفتند. او که از شاگردان آخوند خراسانی، و شریعت اصفهانی، میرزای نائینی و... به شمار می رفت، بعد از اخذ حدود 14 اجازه اجتهاد به قصد صله ارحام به لنگرود صفحه 116 آمده و در این شهر مورد استقبال علما و مردم قرار گرفت و به اصرار مرحوم آیت الله حاج شیخ علی اکبر لنگرودی که اعلم علمای لنگرود به شمار می رفت، در لنگرود ماندگار شد و در این مدت علاوه بر تدریس، مشغول وعظ و خطابه و ارشاد و هدایت مردم گردید. جایگاه علمی خاندان1 - حضرت آیت الله ممجّد لنگرودی درباره والد بزرگوارش این گونه می فرماید: «مرحوم والد از علمای برجسته بود و حدود چهارده اجازه اجتهاد و روایت داشت. گاهی با خودم می گفتم حیف از ایشان که در شهرستان کوچکی مانند لنگرود بماند! این، نه از این جهت که پدرم بود، بلکه از این جهت که در حقیقت، جای ایشان در حوزه بود با آن سابقه علمی. مرحوم شریف العلماء(لنگرودی) مدعی بود که در گیلان در علم هندسه و ریاضی، کسی بمانند شیخ عبدالله(مرحوم والد) وجود ندارد. مرحوم والد، در علم ریاضی ید طولایی داشت با این که سه ماه بیش تر درس ریاضی نخوانده بود. ایشان برای ماندن در گیلان از سامرا نیامده بود بلکه برای صله ارحام و دیدار آشنایان و اقوام آمده بود و از این روی، کتاب ها و مقداری از اثاثیه را در سامرا گذاشته بود. به لنگرود که می آید، وی را بزرگان شهر نگه می دارند با اصرار مرحوم حاج شیخ علی کبر فتیدهی (1) لنگرودی که از نظر علمی و اخلاقی، خیلی بالا و والا بود؛ پدرم راضی می شود که در لنگرود بماند. ایشان بعدهإ؛ ّّ به خاطر مخالفت با رضاخان، مدتی به قریه ای به نام دریاسر و بعد هم به رشت تبعید شد.»(2) از تاریخ تولد و نیز مراحل تحصیلی، غیر از حوزه نجف اشرف و سامرا، صفحه 117 اطلاعی در دست نیست ولی به ظنّ نزدیک به یقین معظم له بایستی مراحل ابتدایی تحصیل را در شهر لنگرود و در رشت که دارای مرکزیت علمی بیشتری بوده، به اتمام رسانیده باشند. در کتاب خطی بیت الاحزان که هم کنون در پیش یکی از نوادگان دختری آن مرحوم است، صورت اجازات و نیز اسامی اساتیدی که وی از آن ها اجازه اجتهاد، روایت و... دریافت کرده اند بدین شرح آمده است: آیات و حجج الاسلام: ملا عبدالله مازندرانی(اجتهاد - روایت)، آخوند خراسانی، حاج شیخ شعبان رشتی، حاج سید اسدالله اشکوری، شریعت اصفهانی، صدر کاظمینی، حاج شیخ اسماعیل محلّاتی، شیخ محمدعلی خوانساری، شیخ محمدعلی رشتی، سید ابوالحسن اصفهانی و... مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالله ممجّد لنگرودی به علت مخالفت با رضاخان، مورد غضب عمّال رضاخانی قرار گرفته و مدتی را به صورت تبعید در رشت و یکی از دهات لنگرود به نام «دریاسر» که حتی فاقد هر گونه امکانات اولیه بود، زندگی کردند. 2 - مرحوم میرزا عبدالباقی لنگرودی یکی از برجستگان برخاسته از این خاندان است. از تاریخ تولد و تحصیلات وی اطلاعی در دست نیست وی بسیار از قبالجات و اوراق و اسناد و املک قدیمی به خطّ خوش آن مرحوم هنوز موجود است.(3) 3 - آیت الله العظمی حاج سید مرتضی مرتضوی لنگرودی یکی دیگر از برجستگان علمی و معنوی این خاندان بود که در سال 1383 ق. در قم وفات یافت و در جوار حرم مطهّر فاطمه معصومه(س) به خک سپرده شد. صفحه 118 موقعیت فرهنگی و علمی لنگرودشهرستان لنگرود در 60 کیلومتری رشت، در شرق استان گیلان واقع شده است. این شهرستان به علت مزایای فراوان (کوه و جلگه و دریا و جنگل و...) یکی از زیباترین و دلپذیرترین شهرهای شمال ایران و مصداق کلام خداست: قریة کانت آمنة مطمئنة یأیتها رزقها رغداً من کلّ مکان (4) از لحاظ جغرافیایی، منطقه آبادی است که امن و آرام و مطمئن بوده و روزیش به وفور از هر سو و مکانی فرا می رسد و از لحاظ فرهنگی، شخصیت های فراوانی را در دامن پُرمهر خود پرورش داده است که شرح بسیاری از آنان در کتب تراجم و رجال مفصل آمده است. سابقه، علمی شهرستان لنگرود و وجود علمای برجسته و نامدار همانند آیات عظام: میرزا حبیب الله رشتی، ملا عبدالله لنگرودی مازندرانی، شیخ شعبان رشتی، شریف العلمای لنگرودی و... در این شهر و خارج از آن، از افتخارات این دیار به شمار می رود. مرحوم آیت الله ممجّد در این باره می فرمود: «لنگرود در اوائل حکومت رضاخان، سه مدرسه علمیه داشت؛ یکی در کنار مسجد جامع، یکی در کنار بقعه آقا سید حسین کیا و سومی در کنار مسجد گلشن. در دوران رضاخان هر سه مدرسه را خراب کردند و به خانه روستا تبدیل کردند و همه موقوفات مدرسه ها هم از بین رفت. لنگرود با این که شهر کوچکی بود امّا هفتاد، هشتاد عالم برجسته داشت که بیش تر آنان، مجتهد مسلم بودند. رضاخان بیش تر علمای بزرگ این شهر را به روستاها و اطراف تبعید کرد و بعضی هم به شهرهای بزرگ رفتند و بیش تر به لاهیجی و رشتی ملقّب شدند و به این لقب شهرت یافتند. زیرا رشت و لاهیجان در آن زمان و هم کنون نیز از شهرهای بزرگ گیلان هستند و حتی بسیاری از علمای صفحه 119 رودسر، اشکور، املش و حتی تنکابن و رامسر، فامیلی آنان پسوند لاهیجی و رشتی داشت.»(5) خانوادهآیت الله شیخ عبدالله لنگرودی دارای دو فرزند عالم و دانشمند بوده است: 1 - حجة الاسلام و المسلمین شیخ محمد جواد ممجّد لنگرودی که در سال 1283 شمسی در نجف اشرف متولد و در همان اوان کودکی به همراه والد بزرگوارش به گیلان هجرت نموده و در شهرستان لنگرود اقامت گزید. وی دروس مقدماتی را در نزد پدر مجتهدش شروع کرد. مرحوم والدشان معتقد بودند که فرزندان قبل از تدریس هر کتابی، در ابتدا بایستی در محضر باتقواترین عالمان فرزندشان را ببرند تا از نفس قدسی آن عالم ربانی، فرزندانشان توشه رشد و ترقی علمی و معنوی برگیرند. وی تحصیلات خود را در شهرهای لنگرود و قم در نزد اساتید بزرگواری همچون آیات عظام: صدر، حجّت و سیّد محمد تقی خوانساری و مقدار کمی نیز در نزد آیت الله بروجردی تلمّذ کرد و از همین بزرگواران اجازه اجتهادی داشت. وی به علت ناسازگاری آب و هوای قم به لنگرود مهاجرت کرده، و تا آخر عمر در راه اعتلای اسلام و ترویج احکام نورانی آن و ارشاد و هدایت جامعه، سعی و کوشش کرد و سرانجام در همان شهر وفات کرده و در مدخل ورودی مسجد امینی لنگرود به خک سپرده شد. 2 - آیت الله حاج شیخ علیرضا ممجّد لنگرودی(ره) دومین فرزند مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالله است. حاج شیخ علیرضا ممجّد در سال 1298 ش. صفحه 120 در حالی که پنج ساله بود، وارد حوزه علمیه قم گردید ولی به علت ناسازگاری آب و هوای قم مدتی در تهران بستری و پس از درمان به لنگرود بازگشته و در همان جا در خدمت والد بزرگوارش و آیت الله آقا شیخ علی کبر لنگرودی به تحصیل علوم پرداخته است. و در سال 1305 ش. برای ادامه تحصیل به همراه برادرش به قم آمده و تا سال 1319 ش. در این حوزه کهن مشغول تحصیل علوم متداول آن عصر بوده اند. سیوطی و شمسیه و جامی و گلستان سعدی و... را در نزد مرحوم آقا شیخ محمدحسین ساوجی و نیز مطوّل و معالم و قوانین را در محضر آیت الله شیخ محمدعلی ارکی تلمّذ کرده و با فرزند بزرگ معظم له مباحثه می کردند. توسل به حضرت معصومه(س) برای فهم دروسآیت الله ممجّد به جهت روزگار سخت معیشتی و تنگدستی و روزگار خفقان رضاخانی، دوران سختی را سپری کرده است ولی خودش از اوضاع آن عصر و نیز توسل به ذیل عنایت فاطمی(س) چنین می فرماید: «من کمتر از ده سال داشتم که عمامه می گذاشتم، این در روزگاری بود که مأموران رضاخان عمامه ها را برمی داشتند و من هم خیلی علاقه داشتم که عمامه داشته باشم. از این روی آن قدر نماز جعفرطیّار خواندم که خداوند عنایتی بفرماید و مأموران عمامه مرا برندارند که برنداشتند. در آن روزگار سخت با همه مشکلات آنچه بیش از همه مرا رنج می داد و در ابتدای تحصیل، خوب نفهمیدن درس ها بود. چندین درس می رفتم و هر چه زحمت می کشیدم و به خود فشار می آوردم آن گونه که باید درس ها را نمی فهمیدم تا این که روزی از شدت ناراحتی به حرم حضرت معصومه(س) مشرف شدم و بسیار گریستم به صفحه 121 گونه ای که چشم هایم می سوخت. برگشتم به حجره مدرسه خان و دراز کشیدم که یک مرتبه به قلبم الهام شد که این طوری نباید درس بخوانی، روزی دو درس، یکی صبح و یکی بعدازظهر کافی است و با هر جان کندنی باید آن را یاد بگیرم. احساس کردم سوزش چشمم خوب شده با نشاط بلند شدم و همین شیوه را به کار بستم. شش ماه درس خواندم، کار به جایی رسید که پس از شش ماه، تدریس هم می کردم و از همان زمان به بعد این شیوه را به کار بستم، هم درس می گفتم و هم درس می خواندم و در همه امتحانات رایج حوزه با نمره عالی قبول می شدم.»(6) تحصیل در حوزه علمیه مشهد مقدسبه خاطر سخت گیری کارگزاران رضاخانی بر حوزه قم و آزار و اذیت ها، مرحوم والدش پیشنهاد کرد: اگر بخواهی، می توانی به حوزه مشهد بروی و در آن جا ادامه تحصیل بدهی. آیت الله ممجّد در این باره می گوید: «به یاد دارم پیش از عزیمت به مشهد مقدس، در لنگرود خدمت مرحوم والد بودم و عده ای دیگر هم حضور داشتند. به ایشان گفتم: آقا! من مشهد رفتم چقدر برایم شهریه خواهید فرستاد. مرحوم والد از این سخن من خیلی عصبانی شد و گفت: من خیال می کردم در این مدت که در قم تحصیل می کردی، چیزی یاد گرفتی. معلوم شد چیزی نفهمیدی؟ گفتم: آقا! من که چیز بدی نگفتم! گفت: چطور؟ تو داری می روی خدمت امام رضا(ع)، امام واسطه فیض خداوند به مخلوقات است؛ آن وقت تو چشم طمع به من داری که برای تو چقدر شهریه خواهم فرستاد! من چه کاره ام همه چیز آن جاست. آری ایشان درست می گفت و من صفحه 122 اشتباه کرده بودم».(7) اوضاع حوزه مشهدحوزه علمیه مشهد در زمان حضور آیت الله ممجّد لنگرودی دارای دو وضع کاملاً متفاوت از هم بوده است. در سال 1319 شمسی که معظم له وارد این حوزه شد، این حوزه به خاطر جریان مسجد گوهرشاد و قیام مردم مسلمان به رهبری مرحوم آیت الله حاج آقا حسین قمی و مسائل بعد از آن، مورد هجوم کینه توزانه عمّال رضاخانی بود. وضع حوزه مشهد خیلی به هم ریخته بود و بیش تر علما و بزرگان حوزه به اطراف مشهد پناه برده بودند و درس و بحثی در این حوزه به چشم نمی خورد. آیت الله ممجّد در این باره می فرماید: «در حوزه قم به خاطر سیاست های درست مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری، رضاخان نتوانست به اهداف شوم خود برسد، ولی در حوزه مشهد رضاخان به خاطر جریان مسجد گوهرشاد و مبارزات مرحوم حاج آقا حسین قمی حساس بود و کینه داشت و به خاطر نداشتن شخصیتی مانند حاج شیخ عبدالکریم در رأس کار، حوزه مشهد شیرازه اش از هم گسیخت و تا اندازه ای رضاخان به اهداف شوم خویش رسیده بود. علما همگی یا تبعید بودند یا به روستاهای اطراف مشهد پناهنده شده بودند. مدارس خالی بود. زمانی بود که در مدرسه «دودَر» که من حجره گرفته بودم پیرمردی، عده ای را دور خود جمع کرده بود و تجوید یاد می داد.»(8) امّا بعد از سقوط رضاخان در سال 1320 به بعد اوضاع کمی بهتر شد، علما یکی یکی از اطراف به مشهد می آمدند و مورد استقبال پرشور مردم قرار می گرفتند و وضع کاملاً مناسب، و حوزه مشهد رونق گرفت و بزرگانی صفحه 123 همچون آیات عظام: مرحوم کفایی، حاج شیخ علی کبر نوقانی، حاج شیخ مجتبی و حاج شیخ هاشم قزوینی به حوزه مشهد گرمی بخشیدند و مدرسه ها را یکی پس از دیگری، طلبه ها از دست عمّال رضاخان بازپس گرفتند و شور و نشاطی در این حوزه به وجود آمد و حیات مجدد به این حوزه بازگشت. مرحوم آیت الله ممجّد لنگرودی از سال 1319 تا سال 1325 در این حوزه به تحصیل و تدریس اشتغال داشته است. خود وی در این باره می فرماید: «من حدود شش سال در حوزه مشهد ماندم؛ در این مدت، کار اصلی من، تدریس بود. عده ای از طلبه ها خدمت آقا شیخ مجتبی قزوینی رفته بودند که درس مکاسب برای آنان شروع کند. ایشان گفته بود: اگر آقای ممجّد هم در درس شرکت کند، من برای شما مکاسب می گویم. اینان پیش من آمدند و گفتند: آقا چنین گفته است. به این آقایان عرض کردم اگر آقا برای من شوارق بگوید در مکاسب ایشان شرکت می کنم. آقا پذیرفت که برای من شوارق بگوید و من هم در مکاسب ایشان شرکت کردم.»(9) آیت الله ممجّد درس شوارق و قسمتی از مکاسب را در نزد آیت الله حاج شیخ مجتبی قزوینی، و مابقی مکاسب را در نزد آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی و جلد اول کفایه را در نزد آیت الله حاج شیخ علی کبر نوقانی تلمّذ کرده و خود نیز لمعه را برای عده ای تدریس می کردند....... |
خانه قدیمی در لشت نشاء استان گیلان-رشت
شرح حال مرحوم حکیم آیت الله زین العابدین عسکری لشت نشایی گیلانی
{شرح حال حکیم آیت الله زین العابدین عسکری گیلانی به قلم خودشان}
در سال 1308 هجری شمسی در قریهای از قراء بخش لشت نشاء به نام نوحدان، که در شمال رشت واقع است، چشم به دنیا گشودم.
در سن هشت سالگی پدرم به دار آخرت واصل گردید. با اینکه پدرم از روحانیون سرشناس آن منطقه بود، بعد از فوتش بلا و گرفتاریهای شدید طاقت فرسا و غیر قابل تحملی متوجه بنده شد و روزگار تلخ و سیاهی داشتم، که مجال شرح آن مرارتها نیست و مثنوی هفتاد من کاغذ شود
تا سن 16 سالگی در همان روستا کنار مادرم به عسرت و سختی زندگی میکردم و مادرم متکفل زندگیام بود. روزگار طوری میگذشت که انگار هر آن برایم از بلا و گرفتاریها لباس دوختهاند، ایکاش در بوته عدم بودم و به اقلیم وجود نمیآمدم، چه کنم که اختیار در دستم نبود. به قول شاعر
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم آنکه آورد مرا باز برد در وطنم
در این دوران هشت سال بعد از فوت پدرم، اهالی آن روستا استادانی را، اعم از افرادی که سواد قدیمی داشتند و یا طالقانیهای باسواد، برای تدریس بچهها میآوردند. در آن زمان تمام روستاهای ما از مدرسههای دولتی، اعم از دبستان یا دبیرستان محروم بودند و درس خواندن در شهر برای بچههای روستاییان مقدور نبود. در آن روستا سواد فارسی و حساب و هندسه را فرا گرفتم و کامل شدم و به وسیله بعضی از استادان طالقانی، قرآن و بعضی از آیات را با ترجمه و معنا یاد گرفتم و نصاب الصبیان را نزد آنها خواندم
در 25 آذر سال 1325 هجری شمسی مورد عنایت و لطف خاص ذات اقدس احدیت قرار گرفتم و مستعد شأن و افاضه جدیدش شدم. قوله تعالی: «کل یوم هو فی شأن ـ و ان الافاضه بقدر الظرفیه و الاستعداد
برای تحصیل علوم دینی و معارف الهی به سوی رشت حرکت کردم و در مدرسه مهدویه وصل به مسجد معروف کاسه فروشان، سکنی گزیدم.
کتاب جامع المقدمات و سیوطی را در آنجا خواندم و تا آخر سال 1326 در آن مدرسه بودم. به علت فروپاشی انتظام مدرسه در اثر بیماری رئیس مدرسه، حجت الاسلام و المسلمین حاج سید مهدی رودباری، به ناچار عده کثیری از طلاب آن مدرسه به جاهای مختلف از قبیل قم، تهران/ف قزوین و مشهد پناه بردند
مصادف با آن زمان عارف ربانی جناب آقای شیخ حسین وحید آستانهای که سالها در عرفان عملی ریاضت و زحمت کشیده و به مقاماتی از مراحل عرفانی رسیده بود، در آستانه اشرفیه مدرسه علمیهای به نام مدرسه جلالیه بنا نموده بود.
بنده به اتفاق بعضی از طلاب بعد از سیزده فروردین 1327، عازم آستانه اشرفیه شدیم. در حدود یک سال و اندی برای تدریس استادی نبود، بنده آنچه در رشت خوانده بودم برای طلاب تازه وارد درس میگفتم. بعدا شخصی به نام آقای سید ابوالقاسم عدنانی که از اهل بلخ و تحصیل کرده نجف اشرف بود، به جهت خویشاوندی که با یکی از اهالی آستانه داشت به این شهر سفر کرد و پس از معرفی به آقای وحید، به عنوان استاد آن مدرسه مشغول به تدریس شد. مشارٌالیه در منطق و ادبیت عرب و فقه و اصول مرد فاضلی بود. بنده تا حدود شهریور سال 1333 در آن مدرسه بودم و تمام تحصیلاتم از محضر آن استاد بود، و از آقای وحید، در زمینههای اخلاقی و عرفانی بهره میجستم.
سرانجام در شهریور سال 1333 عازم قم شدم و در روزهای تحصیلی آن سال مشغول خواندن درس مکاسب شیخ انصاری(ره) در فقه، رسائل آن در اصول، و حکمت منظومه حاجی سبزواری(ره) و منطق منظومه شدم، و بعضی از قسمتهای کتب مذکور را نزد استادان خصوصی فرا گرفتم.
پس از گذراندم کتابهای فوق، در سال1335 وارد درس کفایه الاصول و اسفار شدم و از سنه 1335 تا سنه 1347 در حدود 12 سال، افتخار شاگردی حضرت علامه طباطبایی (ره) را داشتم، تمام کتابهای اسفار ملاصدرا و شفای ابوعلی سینا را نزد معظم له خواندم، اشارات بوعلی و حکمت منظومه را نزد دیگری فرا گرفتم. کتب عرفان نظری، از قبیل فصوص محی الدین عربی و تمهید القواعد ابن ترکه اصفهانی و مصباح الانس حمزه فناری را نزد شخصی به نام محیطی به صورت خصوصی خواندم، و در این دوران تحصیلی همیشه اشتغال به تدریس داشتم و هیچ وقت از درس گفتن فارغ نبودم.
در حدود دو سال به درس خارج فقه آیت الله بروجردی(ره) و آقای شیخ عباسعلی شاهرودی (ره) و آقای میرزا هاشم آملی (ره) و در حدود هشت سال به درس خارج فقه و اصول آیت الله، مجتهد جامع الشرایط و جامع المعقول و المنقول، عارف ربانی حضرت امام خمینی(ره) میرفتم و افتخار شاگردی او را داشتم و بعد از تبعید معظم له به ترکیه، در حدود پانزده سال به درس خارج فقه حضرت آیت الله گلپایگانی (ره) شرکت داشتم، و در طول تحصیل توجه داشتم که کتابهایی راجع به معارف الهیه و اخلاق و عرفان با توفیق حضرت ذات اقدس احدیت برای بیداری افکار طالبان حق و روشن ضمیران تالیف نمایم. با توفیق الهی کتابهایی را در این باره نوشتم و اول آنها را درباره انسان و خصوصیات و امتیازات او نسبت به سایر موجودات ممکنه به نام انسان مجموعهای از جهان نوشتم تا که پویندگان طریق معرفت ارتباط انسان را با جهان بدانند و پی به عظمت انسان برده باشند که انسان ملفوف از منشور جهان بیکران هستی است.[1]
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
زین العابدین عسکری گیلانی
{نقل از سایت رنگ ایمان-مؤسسه مطالعاتی مبارزات اسلامی گیلان}
سلام بر حضرت معصومه (سلام الله علیها)
به سوی بهار
شرح حال مرحوم آیت الله محمد ایمانی لاهیجانی
{قسمت چهارم}
محمدتقی ادهم نژاد لنگرودی، ستارگان حرم، جلد 19، صفحه 12-39
نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه
مسئولیت دیگری که همزمان با ریاست شعبه 4 دیوان عالی کشور به ایشان محول شد، نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه تربیت معلم بود. وجود گرایش ها و سلایق مختلف در بین تشکلهای دانشجویی و انجمنهای فعال در دانشگاه، زمینهساز بروز اختلافات و گاهی اوقات نزاع و کشمکشهایی شده بود که همگی آرامش و ثباتی که لازمه هر مجموعه علمی - آموزشی است را به شدت تهدید میکرد. در این میان، وجود کانون وحدت بخشی که به مثابه مرکز ثقلی برای نیروها و جریانهای مختلف عمل کند، ضروری مینمود. در چنین شرایطی آیت الله ایمانی، عهدهدار این مسئولیت خطیر شد و تاریخ دانشگاه تربیت معلم و بیانات مسئولان دانشگاه، همگی شاهد بر این مطلب است که ایشان توانستند به نحو احسن از عهده آن برآیند.
دکتر حسن مهدویان، رئیس وقت دانشگاه تربیت معلم، در این زمینه اظهار میدارد: «آن چه من در مدت چند سال آشنایی از ایشان دیدم، همه، جنبه علمی و آگاهی ایشان بر تفسیر و مسایل اخلاقی بود و همه جنبه عملی ایشان. اصولاً کارکردن در دانشگاه از ظرافت خاصی برخوردار است، به خصوص روحانی که در سمت نمایندگی نهاد رهبری میخواهد انجام وظیفه کند، باید ظرافت و هوشیاری و دقت زیادی را بکار گیرد. حاج آقا ایمانی؛ اولاً نسل جوان را خوب میشناخت، علاقه به هدایت آن ها داشت و در پی آن بود تا آن ها هدایت اسلامی پیدا کنند. از این رو تا زمانی که در دانشگاه حضور داشت بین گروههای مختلف دانشجویی اختلاف و نزاعی وجود نداشت. ایشان حق و حقیقت را در نظر داشت و حق را در هر دستهای میدید، آن را تأیید میکرد. حتی اگر گروهی اشتباهاتی هم داشتند آن را به طور کلی طرد نمیکرد».
حضور فعال و مدبرانه در دانشگاه و نظر پدرانه ایشان نسبت به دانشجو و دید یکسان و خالی از حب و بغض، نسبت به گروهها و تشکلها به سرعت روحیه تفاهم و همکاری را بین تمامی اجزای دانشگاه حاکم کرد.
معظمله در بیان ابتدای ورودشان به دانشگاه میفرمودند: «اولین قدمی که ما برداشتیم، نماز جماعت تشکیل دادیم با این که نمازخانهای وجود نداشت، سالنی را گرفتیم و تبدیل به نمازخانه کردیم، بین الصلوتین مقید شدم که صحبت کنم و آیهای را که برای صحبت انتخاب کردم، آیه شریفه «واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولاتفرقوا» بود؛ همگی به ریسمان محکم الهی یعنی ولایت چنگ بزنید و متحد شوید. آن گاه عوامل وحدت و عوامل اختلاف را بیان میکردم. بیش از یک سال حول این موضوع صحبت کردم و همگی را به وحدت و هماهنگی با ریاست دعوت کردم و به گونهای وانمود کردم که نظر من نسبت به دانشجویان نظر پدر و فرزندی است».
وی همزمان با تصدی این مسئولیت، به تدریس در دانشگاه نیز اشتغال داشت. ایشان معتقد بود، صِرف دانش علمی و کاربردی محض برای موفقیت در امر تدریس دانشجویان، کافی نیست؛ بلکه ایجاد ارتباط صمیمی با دانشجو و بکارگیری روشهایی برای جلوگیری از یک نواخت شدن کلاس که باعث خستگی و بی رغبتی دانشجو به درس میشود، همگی عواملی است که در بالابردن بازدهی تدریس بسیار مفید است. به همین جهت، کلاسهای درس ایشان بسیار باطراوت و شاهد حضور فعالانه دانشجویان بود. نکته قابل توجه دیگر این که از طرف دانشگاه به ایشان پیشنهاد شد تا برای اعطای مدرک دکترا، رسالهای را تهیه و تدوین کنند و ایشان علی رغم مشغلههای فراوان، با ارائه رسالهای تحت عنوان «قسامه» موفق به تطبیق مدرک دکترا و اخذ رتبه استاد یاری در رشته الهیات و معارف اسلامی شد.[25]
فرزندان
آیت الله ایمانی در سال 1330 ش با دختر مرحوم حجة الاسلام حاج شیخ احمد عاصی لاهیجی (پدر گرامی حاج آقا عاصی مداح معروف قم) ازدواج نمود که ثمره ازدواج وی پنج فرزند (4 پسر و یک دختر) است که اسامی پسرانش عبارتند از:
- محمدجعفر ایمانی، حقوقدان.
- دکتر محمدحسین ایمانی، دکترای رشته اقتصاد و استاد دانشگاه.
- محمدرضا ایمانی، کارمند.
- حجة الاسلام رسول ایمانی.
وفات
آیت الله ایمانی بعد از عمری تلاش در راه خدمت به اسلام و محرومان و ستمدیدگان به خصوص در مسند شریف قضاوت، بعد از تحمل بیماری طولانی، سرانجام در آبان 1378 ش دارفانی را وداع گفت و مرغ روحش به ملکوت اعلی پرواز کرد. پیکر پاکش با تجلیل فراوان، از مسجد امام حسن عسکری علیهالسلام تا حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها تشییع گردید و آن گاه حضرت آیت الله آقای محمدتقی بهجت، دامت برکاته بر آن بدن شریف نماز گذارد.
وی در گلزار شهدای قم علی بن جعفر علیهالسلام در جوار شهدای گلگون کفن وطن اسلامیمان رخ در نقاب خاک کشید. مجالس فراوانی از طرف خانواده محترم، دوستان و ارادتمندان، حضرت آیت الله محمدتقی بهجت، جامعه مداحان و بازاریان محترم قم، قوه قضائیه و دیوان عالی کشور، دانشگاه تهران در قم و تهران منعقد گردید. در گیلان نیز مجالس فراوانی از سوی عالمان و بازاریان و کسبه، به خصوص در شهرهای لاهیجان و آستانه اشرفیه و نیز در روستاهای لاهیجان، از سوی مردم آن سامان و با حضور مرحوم آیت الله احسان بخش، نماینده ولی فقیه در گیلان و امام جمعه رشت و استاندار و سایر مقامات محلی و ائمه جمعه و جماعات استان گیلان برگزار و با شکوه خاصی از خدمات آن مرحوم تجلیل شد. روحش شاد.[26]
پانویس
- ↑ «شَعربافان» محلهای است در جنوب شرقی شهر لاهیجان که به نام «شعربافان محله» معروف است این ناحیه، محله بافندگان و نساجان پارچههای ابریشمی بوده و در قدیم، در حدود چهارهزار و اندی چرخهای ابریشمکشی و دستگاههای بافت پارچههای ابریشمی در این محله بکار میپرداخته و چون به ابریشم «شَعر» نیز میگویند، بدان سبب، این محله به «شعربافان» یا «شعرفاف محله» شهرت یافته است از آستارا تا استرآباد، دکتر منوچهر ستوده، ج 2، ص 77؛ ولایت دارالمرز گیلان، هلرا بینو ترجمه جعفر خمامیزاده، ص 248.
- ↑ منظور شیعه و مذهب جعفری دارند.
- ↑ این مدرسه با مدیریت آیت الله حاج شیخ مهدی مهدوی لاهیجانی اداره میشد.
- ↑ در سابق معمول بود که شرح لمعه فقط برخی از کتابهای آن همانند صلاة، صوم، زکاة، خمس، حج، ارث، نکاح، طلاق و اجاره، وکالة، متاجر و را میخواندند و سایر آن را که اغلب قواعد فقهی را شامل میشد تدریس آن معمول نبود زیرا کاربرد عملی نداشت و مرحوم صدوقی همانند سایر مدرسین کتب متداول لمعه را تدریس میکردند.
- ↑ آقا سید محمد یمنی جد مادری قطب الدین محمد اشکوری دیلمی لاهیجی صاحب تفیسر «شریف» است وی شش قرن قبل از ترس پادشاه روم، برای حفظ مذهب، با فرزندانش از یمن وارد قزوین شد که مورد اکرام فراوان شاه طهماسب صفوی واقع شد؛ ولی به علت ناسازگاری آب و هوا، به امر سلطان به لاهیجان مهاجرت و بعد از مدتی وفات یافت مرقدش زیارتگاه مردم و گورستان مهم لاهیجان در جوارش واقع است. ر.ک: اعلام الشیعه، قرن 12، ص 697 برای آگاهی بیشتر از شرح زندگانی این سید جلیل القدر ر.ک: سادات متقدمه گیلان، محمد مهدوی لاهیجانی.
- ↑ بر اساس نسخه خطی به قلم آیت الله سید احمد کیسمی (1237-1300 ق) در کتابخانه آیت الله قربانی نماینده ولی فقیه گیلان و امام جمعه رشت قدمت این مدرسه، بیش از دو قرن است او میگوید: زمانی که من وارد این مدرسه شدم، جمعی از افاضل، مانند میرزا حبیب الله رشتی در این مدرسه مشغول تحصیل بودند جهت اطلاع بیشتر ر.ک: پیشینه تاریخی فرهنگی لاهیجان و بزرگان آن، محمدعلی قربانی، ص 780.
- ↑ از آستارا تا استرآباد، ج 2، ص 78.
- ↑ سفرنامه میرزاحسین فراهانی، ص 333؛ لاهیجان به شهر ابریشم تعبیر شده است ر.ک: فرهنگ معین، ج 6، ص 1798؛ لغت نامه دهخدا، ج 36، ص 86؛ فرهنگ نفیسی، ج 4، ص 2934؛ برهان قاطع، ج 3، ص 1873؛ جغرافیای کامل ایران، ج 2، ص 1030.
- ↑ پیام حوزه نشریه شورای عالی حوزه علمیه قم، ش 14، سال 1376، مقاله حوزه علمیه لاهیجان توسط اینجانب تدوین و به چاپ رسیده است.
- ↑ عالم محقق آیت الله شیخ محمد مهدوی لاهیجانی در سال 1317 ق در لاهیجان متولد شد وی تحصیلات مقدمات و سطوح را در لاهیجان و رشت به اتمام رسانید و به اتفاق برادرش به نجف اشرف عزیمت کرد و نزد آیات عظام اصفهانی، عراقی، نائینی، بلاغی و تلمذ نمود و به درجه بلند اجتهاد نائل گردید وی در سال 1394 ق به لاهیجان رفت و در این شهر مأوا گزید و مشغول تألیف و تصنیف گردید و به پارهای از امور مذهبی مشغول گشت آیت الله قربانی میگوید: به حق، معظمله مصداق فرموده معصوم علیهالسلام: یذکرکم الله رؤیته، بود، مرد عمل، علم، عبادت، قلم و تحقیق بود و این شهر کمتر عالمی به این جامعیت به خود دیده است ایشان بیش از 60 اثر دارند که از تألیفات وی «سادات متقدمه گیلان»، «جغرافیای گیلان»، «رجال دو هزار ساله گیلان» به چاپ رسیده است وی در سال 1403 ق رحلت کرد و در لاهیجان مدفون گردید ر.ک: نام ها و نامدارها، جهانگیر سرتیپ پور، ص 447؛ تراجم الرجال، سید احمد حسینی اشکوری، ص 142.
- ↑ گنجینه دانشمندان، ج 7، ص 14؛ مجله حوزه، ش 58، مهر و آبان، 1372 ش.
- ↑ شرح حال کوتاهی از زندگانی آیت الله ایمانی توسط فرزند معظمله حجة الاسلام رسول ایمانی در اختیارم گذاشته شد که از آن نهایت بهرهبرداری گردید.
- ↑ مصاحبه نگارنده با آیت الله حاج شیخ محمدعلی فیض گیلانی، عضو محترم جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
- ↑ خبرگان ملت.
- ↑ مصاحبه با آیت الله فیض گیلانی.
- ↑ اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، ص 174.
- ↑ مصاحبه نگارنده با دکتر محمدحسین ایمانی.
- ↑ همان.
- ↑ جزوه آقای رسول ایمانی و مصاحبه با دکتر محمدحسین ایمانی.
- ↑ همان.
- ↑ مصاحبه با حجة الاسلام رسول ایمانی.
- ↑ همان، ص 6.
- ↑ مصاحبه با آیت الله فیض گیلانی.
- ↑ مصاحبه با حجة الاسلام رسول ایمانی.
- ↑ موضوع سعایت از طلبههای شمال را اینجانب از زبان برخی از اعلام بزرگوار شنیدهام که بیان مرحوم ایمانی از همه آقایان محترمتر بوده است ما همواره در بیوت آقایان مشکل داشته و داریم و این نکته باید ذکر شود چیزی از قداست حوزه کم نمیکند.
- ↑ جزوه شرح حال آیت الله ایمانی.
منابع
محمدتقی ادهم نژاد لنگرودی، ستارگان حرم، جلد 19، صفحه 12-39
شرح حال مرحوم آیت الله محمد ایمانی لاهیجانی
قسمت سوم
محمدتقی ادهم نژاد لنگرودی، ستارگان حرم، جلد 19، صفحه 12-39
سجایای اخلاقی
الف: فروتنی و پرهیز از خود برتربینی:
یکی از صفات بارز اخلاقی آیت الله ایمانی تواضع ایشان بود. وی کوچک و بزرگ را به دیده احترام مینگریست و هنگام مواجهه با افراد شأن خاصی قایل بود. او سلام دیگران را با شور و محبت پاسخ میگفت، تا در سلام کردن بر دیگران سبقت بگیرد.
دکتر حسن مهدویان استاد تربیت مدرس تهران میگفت: «من در تمام مدتی که در دانشگاه در خدمت ایشان بودم هیچ وقت موفق نشدم به ایشان در سلام کردن سبقت بگیرم. او واقعاً برای من و همه اساتید مثل پدری مهربان و دلسوز بود».[19]
معظمله با این که یکی از سمتهای مهم قضایی را به عهده داشته و مدتی نماینده ولی فقیه در دانشگاه تربیت مدرس تهران بود، هیچ گاه از ذی طلبگی خارج نشد و هیچ ادعایی نداشت. وی همواره افتخار میکرد که طلبه است؛ حتی با این که عالیترین سمت مقام قضایی را به عهده داشته، مقید بود خودش وسایل مورد نیاز منزل را از بازار تهیه کند و به منزل بیاورد.
آیت الله شیخ لطف الله صافی گلپایگانی دامت برکاته برای اینجانب نقل فرمودند: «روزی با ماشین به منزل میرفتم، دو نفر هم با من بودند در خیابان باجک آقای ایمانی را دیدم که وسایل و اثاثیهای را خریده و پای پیاده به منزل میرفتند. به راننده گفتم: لطفاً توقف کنید. وقتی توقف کردند به آن دو نفر نشان دادم و گفتم: این شخصیت بزرگوار را مشاهده کنید ایشان یکی از قضات محترم و عالی رتبه مملکت ماست که حالا به بازار آمده و خرید کرده و پای پیاده دارند به منزل میروند در کجای این دنیا چنین چیزی سابقه دارد؟ آن دو نفر تعجب کردند و در ادامه عرض کردم: خیلی از تبلیغات بر علیه روحانیت و انقلاب بی اساس و مغرضانه است.[20]
وی کارهای منزل را خودش انجام میداد، حتی کار برف روبی در زمستان، باغبانی و آب دادن به گلها، تمیزکردن منزل و... خودش به عهده داشت. زندگی او مثل سایر مردم، زندگی عادی و بدون تکلف بود.
یکی از قضات همکار ایشان دکتر مهدی جلیلیان که بعد از رحلت ایشان به ریاست شعبه چهارم منصوب شد میگفت: «آیت الله ایمانی هر روز تا ظهر در شعبه چهارم دیوان عالی کشور کار میکرد و آن گاه با کمال ادب خداحافظی میکرد و تکیه کلام ایشان این بود: اجازه میفرمایید؟ در حالی که ایشان رئیس شعبه بود و اجازه ما در دست ایشان بود. اصولاً برای قضات معمر احتمام خاصی قایل بود. در طول مدت همکاری، اغلب در اتخاذ تصمیم و صدور حکم بین همکاران، اختلاف نظر پیش میآمد. ایشان همیشه با صبر و حوصله نظرات دیگران را گوش میداد و اگر پس از همفکری رأیی اتخاذ میشد، از آن حسن استقبال میکرد حتی اگر مخالف رأی و نظر ایشان بود».[21]
ب: ساده زیستی:
آیت الله ایمانی با این که در سمت قضا مشغول خدمت بود هیچگاه در فکر کسب درآمد بیشتر و ثروتاندوزی برنیامد؛ بلکه همواره هدفش خدمت به مردم بود. آیت الله فیض گیلانی رئیس وقت دیوان عدالت اداری میگوید: «ما در دیوان عدالت نیازمند به وجود ایشان بودیم و ایشان در آن وقت، تازه از مشهد به تهران آمده بود و در دیوان عالی مشغول خدمت بود. با این که حقوق دیوان عالی خیلی کمتر از آن مبلغی بود که دیوان عدالت میپرداخت، من شخصاً از ایشان دعوت به همکاری کردم ایشان نپذیرفتند و من به یقین میدانم که علت خودداری ایشان با ما در دیوان عدالت همان مبلغ مازاد حقوق بود. ایشان کاملاً نسبت به خدمات و امکانات رفاهی بی اعتنا بود و همواره بی رغبتی نشان میداد».[22]
فرزند ایشان در این باره میگوید: موارد زهد و سادهزیستی مرحوم والد فراوان است که به دو نمونه آن اشاره میکنم.
1- یادم هست که ایشان یک عبا را چندین سال نگه میداشت و اگر پاره میشد، خودش آن را با دقت وصله میزد. یک طرف وقتی کهنه میشد آن را باز میکرد و از طرف دیگر دوباره میدوخت و میپوشید در حالی که دیگران عبا و قبای گران قیمت میپوشیدند.
2- ایشان در قم سکونت داشت و هر روزه با ماشین پیکان به تهران میرفت؛ رفت و برگشت طی میکرد با این که بارها پیشنهاد شد که ماشینهای مدل بالاتر در اختیارشان قرار بگیرد؛ ایشان از پذیرفتن آن اجتناب داشت مهمتر این که در فصل تابستان، هر روز با همین پیکان این اتوبان (قم-تهران) را میرفت و برمیگشت.
از لحاظ امنیتی هم مسئولان این کار را به مصلحت نمیدانستند، با این حال ایشان میفرمود: من طلبه هستم، تشریفات لازم نیست. معظم له در عین این که از مراتب علمی بالایی برخوردار بود و از لحاظ اجرایی، سمتهای مهمی را بر عهده داشت؛ به شدت از شهرت و مطرح شدن اجتناب میکرد؛ حتی برخی از افراد محل که از نزدیک سلوک اجتماعی بدون تکلف ایشان را شاهد بودند، پس از فوتشان وقتی از جایگاه ایشان مطلع شدند اظهار شگفتی میکردند.[23]
ویژگیهای استادان
آیت الله ایمانی بعد از رحلت آیات عظام بروجردی و لنگرودی و تبعید حضرت امام، بیشترین بهره علمی را از آیت الله محقق داماد برده است. وی در این باره میگوید:
«مرحوم محقق داماد، به حق مردی مدقق بود. درس ایشان در آن زمان هر چند از لحاظ کمیت چندان شلوغ نبود؛ اما از نظر محتوا از جمله پربارترین دروس خارج حوزه بشمار میرفت. اکثر بزرگان فعلی، در درس ایشان حضور فعال داشتند».
شیوه عملی تواضع علامه طباطبایی
آری مرحوم آیت الله ایمانی علاوه بر شرکت در دروس عمومی علامه بزرگوار، نیز در درس خصوصی شبهای پنج شنبه که جمعی از فضلای برجسته در آن شرکت داشتند، حضور جدی داشت. وی در کنار فقه و اصول، علم تفسیر را نیز از نظر دور نداشت و از این رو در درس تفسیر علامه طباطبایی شرکت میجست. درس تفسیر علامه فرصت مغتنمی برای جویندگان علم و پویندگان طریقت بشمار میرفت. علم سرشار و جوشان و قدسی علامه از یک سو و تواضع و سجایای اخلاقی ایشان از سوی دیگر، طلاب شیفته را از هر سو به سمت ایشان جذب میکرد و معنویت حاکم بر محفل درس ایشان، شاگردان را از بسیط خاک تا آن سوی افلاک سیر میداد.
معظمله در بیان تواضع بی مانند علامه طباطبایی قدس سره میگفت: «محل درس ایشان که در مکان کوچکی تشکیل میشد، شاهد حضور طلاب زیادی برای استفاده از محضر ایشان بود. آقا همان جلوی مدرس مینشست و افاضه میفرمود. چون تراکم جمعیت شاگردان زیاد بود، بعضاً برای طلابی که در انتهای مدرس مینشستند رؤیت آقا ممکن نبود. لذا ما یک تشک کوچکی را تهیه کردیم و در جای ایشان گذاشتیم تا شاید مکان ایشان قدری بلندتر شود و افراد در انتهای مدرس هم بتوانند ایشان را ببینند. اما وقتی آقا وارد مدرس شد با کمال تعجب دیدیم که در جایی که ما مهیا کرده بودیم ننشستند. ما که با خلقیات ایشان آشنا بودیم توضیح دادیم که غرض ما از این کار چه بوده است؛ اما ایشان با یک دنیا فروتنی فرمودند: متوجهام، اما همین که در جایی بنشینم که خودم را نسبت به دیگران در مکان بلندتری ببینم اصلاً حرف خودم را فراموش میکنم و قادر به القاء درس نیستم».
ویژگیهای ممتاز
1- خلاقیت و جدیت در کار:
آیت الله ایمانی استعدادی قوی داشت. وی در درس و شغلش دارای پشتکار و جدیت فراوان بود. اهتمام و جدیت او در تحصیل، به حدی بود که خود ایشان میگفت ما یک وقت با دوستان، یک مباحثه قبل از نماز صبح گذاشته بودیم و هر روز ساعاتی قبل از نماز صبح بیدار میشدیم و مباحثهای انجام میدادیم و آن گاه برای فریضه صبح به مسجد میرفتیم. همین جد و جهد ایشان در فراگیری علم، به سرعت ایشان را در فراگیری علم در زمره طلاب سخت کوش و با استعداد قرار داد و حتی مواردی پیش آمد که مراتب علم ایشان بیشتر آشکار گشت.
معظمله فرمودند: در زمان حضرت آیت الله العظمی بروجردی عدهای از افراد، مرتب در نزد ایشان از طلبههای شمال سعایت و بدگویی میکردند و آن ها را به درس نخواندن متهم مینمودند. همین مسأله باعث شد تا خاطر آقا نسبت به طلبههای شمال مکدر شود. این مسأله ادامه داشت تا زمانی که نظام امتحانات در حوزه به راه افتاد. در همان امتحانات اولیه، من به همراه چند نفر از طلبههای شمال از جمله افرادی بودیم که بیشترین نمره را کسب کردند و همین امر باعث شد تا نظر آیت الله بروجردی نسبت به طلاب شمال تغییر کند».[24]
یکی از فرزندان ایشان نقل میکرد در زمانی که ما، در دوره ابتدایی و راهنمایی درس میخواندیم بیشتر وقتها، شبهای امتحان به اتاق حاج آقا میرفتیم، تا شاید بتوانیم بیشتر درس بخوانیم؛ زیرا ایشان تا پاسی از شب بیدار بود.
2- شیدای علم:
آیت الله ایمانی علاوه بر تحصیل دروس متداول حوزههای علمیه، بسیاری از کتابهای متروک را با دقت و جدیت و اهتمام خاص، مطالعه میکرد و آن گاه برای تعمیق بخشیدن به اندوختههای خود آن ها را در حلقههای نقد و نظر، به مباحثه میگذاشت. وی از این رهگذر کمال استفاده را برد. او کتاب طهارت حاج آقا رضا همدانی، برخی از مجلدات جواهر، مجلدات 4 گانه اسفار، چندین جلد از تفسیرالمیزان و تمام ابواب فقهی لمعه، رسائل، و مکاسب را به دقت مطالعه و مباحثه نموده است. وی در جواب اعتراض برخی میگفت: «هدف مان از خواندن این مباحث آگاهی به منابع غنی اسلام است. میخواهیم بدانیم اسلام چه گفته است؟».
3- روحیه خدمتگزاری:
یکی از صفات برجسته اخلاقی آیت الله ایمانی، در مدت عمر شریفش، به خصوص در ایام تصدی شان در مشاغل قضایی، روحیه خدمتگزاری و تلاش در رفع حوائج ارباب رجوع بود. با توجه به گستردگی تشکیلات قضایی و پیچیدگی کار آن، اغلب افراد در پیگیری کار خود، با مشکل مواجه میشدند و بارها اتفاق میافتاد که اشخاص زیادی جهت دادخواهی به ایشان متوسل میشدند. ایشان اگر مسأله را صحیح میدیدند، از هیچ اقدامی جهت احقاق حق ارباب رجوع امتناع نمیکردند. چه بسا پروندهای خارج از حوزه رسیدگی ایشان بود و هیچ گونه مسئولیتی در این زمینه متوجه شان نبود؛ اما خودش به شعبات مراجعه کرده، در جهت تأمین خواست ارباب رجوع تلاش میکرد.
دکتر جلیلیان، یکی از همکاران ایشان میگوید: «یکی از صفات خاصه آیت الله ایمانی کوشش در جهت انجام حوائج مراجعین و مردم بود. بارها دیدم که شخصاً به شعبات مراجعه میکرد و از آن ها در رفع گرفتاریهای مردم استمداد یاری میکرد و این کار را به هیچ وجه کسرشأن خود نمیدانست و در حقیقت در این راه به گفته آن عارف بزرگ اصفهانی عمل میکرد که اگر قرار است آبروی آدم ریخته شود چه بهتر که در راه خدا ریخته شود».
در این اواخر که وضعیت جسمانی معظمله به شدت رو به ضعف گذاشته و رفت و آمد به تهران برایشان بسیار طاقت فرسا بود، از طرف خانواده و آشنایان پیشنهاد میشد که یا از کار خود در تهران کناره بگیرند، یا به قم منتقل شوند؛ ولی ایشان قبول نمیکرد و یکی از عللی که ذکر میکرد این بود که بعضاً افرادی در تهران مراجعه میکنند و مشکل و گرفتاری دارند و با تشکیلات هم آشنایی ندارند، ما همین که بتوانیم افراد را راهنمایی کنیم و آنان را از سردرگمی نجات بخشیده و کار آنان را با سرعت انجام دهیم. این خدمت برای ما کافی است.
4- اهتمام به قرائت و حفظ قرآن کریم:
معظمله از حافظهای قوی و استعداد شگرف برخوردار بود. همین امر ایشان را قادر ساخته بود تا در حفظ و به خاطر سپردن قرآن کریم و اشعار و حکایات، بسیار موفق باشد. ایشان میگفت: در دوران طلبگی، مسیر منزل تا مدرسه فیضیه را که مسافت نسبتاً زیادی بود، پیاده طی میکردم. یک قرآن جیبی به همراه داشتم و در بین راه تا مدرسه، قرآن حفظ میکردم. در ایام معمول، وی به سبب اشتغالات فراوان، فرصت کمتری جهت قرائت قرآن پیدا میکرد. اما در ماه مبارک رمضان، ختمهای متوالی قرآن کریم از برنامه های همیشگی ایشان بود و به هیچ وجه و با هیچ عذری این مسأله را ترک نمیکرد. در این اواخر که فراغت بیشتری برای ایشان فراهم شده بود، موفق میشد در طول ماه مبارک رمضان، نزدیک به 10 بار، قرآن را ختم کند. در ضمن، وی اشعار فراوانی را در جوانی حفظ کرده بود و به مناسبت، در هنگام صحبت استفاده میکرد.
5- نظم و ترتیب در کارها:
ایمانی در برنامههای کاری و کارهای شخصی خود از انضباط خاصی برخوردار بود. وقت شناسی، پایبند بودن به قول و وعده، صرف وقت و حوصله در تنظیم اسباب و وسایل منزل و جای دادن آن ها در مکان های شخصی و... همگی از همین روحیه و صفت عالی نفسانی نشأت گرفته بود. به ندرت پیش میآمد که ایشان شیئی را در منزل گم کرده و به دنبال آن بگردد. ایشان هیچ وقت کار امروز را به فردا موکول نمیکرد، بارها مشاهده شد زمانی که از تهران برمیگشت در حالی که به شدت خسته بود و احتیاج به استراحت داشت؛ همین که لباس های خود را خارج میکرد به سراغ تلفن میرفت و نتیجه پیگیری پرونده اشخاص را به آن ها اطلاع میداد؛ در حالی که فرصت انجام این کار را داشت.
6- عشق به اهل بیت علیهمالسلام:
ایمانی از ارادتمندان واقعی خاندان عصمت و طهارت علیهمالسلام بود. وی از ابتدای طلبگی تا دوران کهولت، در امر تبلیغ بسیار موفق بود. او متواضعانه در یکی از روستاهای لاهیجان، به نام «کنف گوراب» سالیان متمادی منبر میرفت و به ارشاد و هدایت مردم میپرداخت. نیز در مسجد آقا سید محمد یمنی لاهیجان به کار ارشاد و هدایت مردم همت میگماشت. او به گفته دوستانش ذکر مصیبت را با گریه شدید میخواند و گاهی قادر نبود مصیبت را به اتمام برساند و نیمه کاره رها میکرد. در اواخر عمر، در ایام عاشورای حسینی، در قم به تکیه آقا سید حسن میرفت و گاهی تا ساعت 2 شب در مجلس مینشست. هیچ گاه تهجد را ترک نکرد و برنامه زیارت حرم را مرتب و منظم انجام میداد...................(رجوع به قسمت چهارم شود)
شرح حال مرحوم آیت الله محمد ایمانی لاهیجانی}
(قسمت دوم)
نقل از دانشنامه اسلامی
محمدتقی ادهم نژاد لنگرودی، ستارگان حرم، جلد 19، صفحه 12-39
در قم
حاج شیخ محمد ایمانی بعد از یک سال و اندی تحصیل، در سال 1323 ش وارد حوزه علمیه قم شد و در مدرسه دارالشفای قم سکنا گزید و به فراگیری دانش آل محمد صلی الله علیه و آله پرداخت. کمی سن، دوری از خانواده، غربت و تنهایی، عدم تمکن مالی و... شرایط بسیار سختی را در ابتدای ورود به قم، برایشان به وجود آورد؛ به گونهای که شنیدن خاطرات آن دوران، هر کسی را به تحسین در مقابل اراده و عزم خلل ناپذیر ایشان وامیدارد.
آیت الله ایمانی میگوید: «در آن ابتدا که وارد قم شدیم به مدرسه فیضیه رفتیم؛ اما برای اقامت، حجرهای را که خالی از طلبه باشد، نیافتیم. لذا مجبور شدیم اسباب و وسایل مختصر خود را در کنار حیاط بگذاریم و مدتی در همان جا ساکن شویم. پس از چندی بلاتکلیفی تصمیم گرفتیم یکی از مدرس ها را برای اقامت برگزینیم. همین کار را انجام دادیم اما چون این کار ما سابقه نداشت، حتی الامکان کوشیدیم تا مزاحمتی برای تشکیل دروس ایجاد نشود. لذا قبل از ورود استاد، اسباب و وسایل خود را جمع میکردیم و در کناری میگذاشتیم و پتوی خود را به نشانه احترام در جای استاد پهن میکردیم. پس از گذشت چندی، یکی از حجرهها خالی شد و ما به آن جا منتقل شدیم».[11]
آری شوق و علاقه زایدالوصف معظم له به تحصیل علوم دینی به گونهای بود که حتی زمانی که ازدواج کرد، تا مدتی دست از حجرهنشینی برنداشت و تنها هفتهای یکی دو روز برای دیدار خانواده به منزل میرفت.
استادان
آیت الله ایمانی تحصیلاتش را با جدیت، پشتکار، عزم و اراده آهنین در حوزه علمیه قم ادامه داد. وی قسمت زیادی از مقدمات را نزد آیت الله ممجد لنگرودی فراگرفت و شرح لمعه را در محضر آیت الله صدوقی یزدی و شیخ اسدالله اصفهانی، رسائل و کفایه را نزد آیت الله مجاهدی تبریزی و سلطانی طباطبایی، و مکاسب را نزد آیت الله بهجت به خوبی فراگرفت. او قسمت زیادی از متون سطح را بدون استاد، با دوستان، با دقت و حوصله فراوان به مباحثه پرداخت.
آیت الله شیخ محمدعلی فیض لاهیجانی عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در این باره میگوید: «بنده و حضرت آیت الله امینیان عضو خبرگان رهبری در گیلان و امام جمعه آستانه اشرفیه با مرحوم آیت الله ایمانی، از مقدمات تا خارج فقه و اصول را سالیان متمادی مباحثه کردهایم. ما برخلاف روال معمول حوزه، قوانین را نخواندهایم؛ بلکه به پیشنهاد مرحوم آیت الله العظمی حاج سید صدرالدین صدر (والد امام موسی صدر) کتاب فصول را خواندیم و بخشی از کتب را بدون استاد با هم مباحثه کردیم؛ مثلاً تمام کتب شرح لمعه که قسمت زیادی از آن را سابقاً نمیخواندند و شاید الان هم نمیخوانند ولی ما از اول کتاب طهارت تا آخر حدود، اقرار، دیات، قصاص، احیاء الموات و... را با هم مباحثه کردیم.
در حوزه این کار سابقه نداشت و کتاب رسائل و مکاسب مرسوم نبود که از اول تا آخر آن را بخوانند؛ ولی ما خواندیم. روزی به اتفاق آیت الله ایمانی، محضر آیت الله سلطانی طباطبایی رفتیم. مقداری از باب انسداد را در یک جلسه برای ما تشریح کردند و مابقی را خودمان رفتیم و آن را مباحثه کردیم. چهار جلد اسفار و چهار جلد اول المیزان را با هم مباحثه کردیم. ما تاکنون نشنیدهایم که طلبهها تفسیر را مباحثه کنند، حتی برخی از دوستان به ما اعتراض میکردند که خواندن کتابهایی همانند قصاص، انسداد، تقیه، عدالت و... در این زمان چه فایدهای دارد، آیا جز اتلاف وقت کاری دیگر انجام میدهید؟
آیت الله ایمانی در جواب اعتراض میفرمودند: درست است خواندن این کتب در حوزه معمول نیست؛ ولی هدف ما از خواندن این ابواب و کتابها این است که بدانیم اسلام و صاحب شریعت، در این باره چه فرموده است و دانستن این نظریه بالاترین فواید را برای ما دارد.[12]
آیت الله امینیان عضو خبرگان رهبری در گیلان و امام جمعه محترم آستانه اشرفیه آورده است: بنده به اتفاق آیات فیض و ایمانی در حدود نه سال از مقدمات تا کفایه را با دقت فراوان و وسواس زیاد مباحثه کردیم و با هم عهد کرده بودیم تا اتمام کامل دروس سطح در درس خارج حاضر نشویم. خوشبختانه اتمام سطح، مصادف شد با آغاز درس فقه کتاب الطهارة آیت الله العظمی بروجردی قدس سره و درس خارج اصول حضرت امام خمینی قدس سره که به اتفاق، حدود ده سال از محضر این وجود پربرکت فیض بردیم و همزمان در درس سایر آیات شرکت میکردیم.[13]
آیت الله ایمانی قدس سره در درس آیات بزرگوار ذیل شرکت و از وجود آنان بهره علمی برده است:
- بروجردی قدس سره؛
- امام خمینی قدس سره؛
- سید مرتضی مرتضوی لنگرودی قدس سره؛
- سید محمد محقق داماد قدس سره؛
آیت الله ایمانی بعد از رحلت آیات مذکور و تبعید حضرت امام، از محضر استادان دیگری استفاده نمود که عبارتند از آیات عظام:
- میرزا هاشم آملی قدس سره؛
- شیخ مرتضی حائری یزدی قدس سره؛
- شیخ محمدتقی بهجت دامت برکاته؛
- علامه بزرگوار سید محمدحسین طباطبایی.
فعالیتها و مسئولیتها
1- مسئولیتهای قضایی:
یکی از ویژگیهای بارز آن عالم ربانی، مسئولیتپذیری وی است. وی با این که مجتهد بود ولی با احساس نیاز جامعه به وجود ایشان، بدون ادعا وارد صحنههای مختلف قضایی و اجرایی میگردید و از گوشهگیری و انزوا به طور جدی دوری میورزید. قبل از این که خدمات وی در سمت قضایی را بیان کنیم فهرست مسئولیتهای معظمله، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی را یادآور میشویم.
- قاضی شرع در مازندران و گرگان: وی به دنبال مشکلات فراوانی که عناصر ضدانقلاب و منافقین در این مناطق به وجود آورده بودند از سوی حضرت امام خمینی، طی حکمی به عنوان قاضی شرع منصوب گردید. وی چند سال در این سمت مهم تا حصول امنیت و آرامش، خدمات فراوانی انجام داد که به برخی از آنان اشاره خواهد شد.
- قاضی شرع در خراسان به مدت یک سال از سوی آیت الله شهید بهشتی.
- ریاست دادگاههای استان تهران.
- ریاست دادگاههای ویژه مسکن و کار.
- ریاست شعبه چهارم دیوان عالی کشور تا آخر عمر.
- عضو شورای عالی قضایی کشور.
این شورای قضایی متشکل از شخصیت های برجسته و علمی مانند حضرات آیات: شهید بهشتی، ربانی املشی، آذری قمی، ایمانی، شهید قدوسی، فاضل لنکرانی، موسوی اردبیلی، مقتدایی، خویینی ها، فیض گیلانی، ابطحی کاشانی، بجنوردی، میرمحمدی و... بود که بعد از انقلاب اسلامی تمام پروندههای مهم قضایی از سراسر کشور ابتدا به تهران میآمد و توسط آیت الله شهید قدوسی این پروندهها جهت مطابقت با موازین شرعی به این هیأت در قم ارجاع میگردید و این پروندههای قضایی با بررسی موشکافانه و دقیق اعضا، حکم نهایی صادر و جهت اجرا ابلاغ میشد.
آیت الله فیض گیلانی که عضو این شورای عالی بود میگوید: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، اغلب حکمهایی که از سوی قضات شهرها به خصوص در مسأله اعدامیها و مصادره اموال با ضعف و مشکل جدی مواجه بود - که قبل از هر چیز اعتراض و چاره اندیشی حضرت امام را به همراه داشت - جهت دقیق شدن احکام با موازین شرعی و جلوگیری از افراط و تفریط ها به دستور معظمله که شورای عالی قضایی تشکیل شد که سه نفر از اعضا از طرف ایشان منصوب شدند. این شورای محترم، نقش اساسی و مهمی را به عهده داشت و خیلی از احکام نادرست اعدام و مصادره اموال و... را باطل و قضات منصوب شهرها را تعویض کردند. در یک کلمه، خدمت بزرگی به اسلام و انقلاب نوپای اسلامی کردند.[14]
- نماینده محترم ولی فقیه در دانشگاه تربیت معلم و تدریس در این دانشگاه.
فعالیتهای قضایی
یکی از مهمترین ویژگیهای آیت الله ایمانی در طول فعالیتها و مسئولیتهای قضایی، رسیدگی سریع به پرونده متخلفان و صدور حکم قاطعانه و با صلابت ایشان بود که به مواردی از آن اشاره میشود:
1- برقراری امنیت و آرامش در مازندران:
استان مازندران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، کانون تجمع منافقان، اشرار و عناصر ضدانقلاب شده بود و به دنبال آن، ناامنی، شرارت، دزدهای زیاد و... مردم انقلابی و خونگرم استان مازندران را رنج میداد. مهمتر آن که مردم نسبت به تشکیلات قضایی و انتظامی استان، بیاعتماد بودند و هر آن احتمال وقوع حوادث خونین و غیرقابل جبران میرفت منطقه برای برقراری امنیت و آرامش، نیازمند حضور جدی انسانی شجاع، متقی، مدیر و مدبر در رأس امور قضایی استان بود.
حضرت امام خمینی در تاریخ 9 جمادی الاول 1399 طی حکمی معظمله را به سِمَت حاکم شرع منصوب نمودند. که متن حکم امام بدین شرح است: «بسمه تعالی. جناب حجة الاسلام آقای حاج شیخ محمد ایمانی دامت افاضاته بدین وسیله به جنابعالی مأموریت داده میشود به شهرستان گرگان و بابل بروید و در دادگاههای انقلاب اسلامی آن جا حضور بهم رسانده، متصدی مقام قضاوت شوید. ضمناً پرونده زندانیان آن سامان را نیز رسیدگی نموده اقدامات لازمه را بنمایید. روح الله الموسوی الخمینی[15] 9 جمادی الاولی 1399».
آیت الله ایمانی با حکم حضرت امام وارد استان مازندران گردید و به ریشهیابی عوامل و حل مشکلات قضایی استان پرداخت. فرزند ایشان که در طول این ایام همراه ایشان بود چنین میگوید: من با ایشان وارد بابل شدم. عوامل نفوذی با تجاربی که بدست آورده بودند، با تبلیغات منفی و گسترده، مانع صدور هر گونه حکمی میشدند. مرحوم والد در مرکز دادگاههای استان، مستقر شد و مشغول مطالعه دقیق پروندهها و صدور قاطعانه حکم گردید.
وی بی اعتنا به تبلیغات، به انجام تکلیف الهی و انقلابی پرداخت. به خوبی به یاد دارم که پدرم رئیس شهربانی وقت استان را دستگیر و زندانی کرده بود؛ ایشان در ظاهر زندانی، ولی در حقیقت آزاد بود و چون ایادی زیادی در استان و خارج استان داشت هیچ قاضی حاضر به رسیدگی پرونده وی نمیشد؛ زیرا احتمال آشوب و فتنه زیاد بود، معظمله با مطالعه پرونده، این رئیس شهربانی را به دادگاه احضار نمود و ایشان را محاکمه کرد. در هنگام محاکمه وی، ایادی ایشان با زنگهای متعدد و شعارهای تند و ارسال پیامها شروع به تهدید و ارعاب نمودند و حتی جمعیت زیادی دور تا دور کاخ دادگستری اجتماع نمودند؛ ولی معظمله بدون اعتنا پرونده وی را مورد بررسی قرار داد و ایشان را به دلیل ارتکاب جرائم مختلف، مستحق اعدام دانست.
حکم اعدام، جهت اجرا صادر شد و در حضور طرفداران، این فرد را اعدام نمود و قبل از اعدام این فرد، به هوادارانش هشدار جدی داد و بعد از اجرای حکم بدون واهمه از میان همان جمعیت طرفدار، سوار ماشین شد و به منزلش رفت. این شهامت، شجاعت، جسارت و بی اعتنایی به اشرار و صدور حکم قاطعانه و آن هشدار، باعث پراکنده شدن اشرار و ترس و وحشت آنان از اجرای آشوب خیابانی و باعث تقویت روحیه مردم انقلابی منطقه و نیروهای حزب الله و موجب امنیت و آرامش شهر گردید.
ریشه منافقان و اشرار در مازندران از بیخ و بن کنده شد و مهمتر این که ایادی آن فرد معدوم دست از تبلیغات برنداشتند و اخلال گران اقدامات زیادی را جهت جلوگیری از صدور حکم قاطعانه نسبت به سایر افراد انجام دادند. جنجال زیاد شد، به طوری که شهید بهشتی در دفاع از معظم له و احکام صادره در صفحه تلویزیون حاضر شد و به حمایت از احکام پرداخت.
2- عدالت سبز:
مرحوم پدرم گاهی کارهای متضادی انجام میداد. به عنوان مثال، در شهرستان بهشهر یک جوان به ظاهر حزب اللهی اقدام به آتش زدن استادیوم ورزشی شهر نمود و خیلی ها انتظار داشتند که معظمله حکم قضایی را درباره این جوان اجرا نکند ولی برخلاف انتظار و تصورات بی جای برخی عناصر، معظمله وی را در همان استادیوم در دادگاه علنی حکم به شلاق داد و حکم الهی بر این جوان جاری شد. این تدبیر در احکام اسلامی با مقبولیت عمومی مواجه شد؛ اما روزی ایشان در دفتر نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه با خبر میشوند که یکی از نگهبانان با خانم دکتری که استاد گروه فیزیک دانشگاه بوده، برخورد ناملایمی داشته است. ظاهراً آنان به خاطر بدحجابی از ورود وی به دانشگاه ممانعت به عمل میآورند که همین امر اعتراض سایر استادان را به همراه داشته است. معظمله با تدبیری به سرعت شماره تلفن آن استاد و خانم دکتر را گرفته و با وی تماس میگیرند و ضمن معرفی خود، وقت ملاقات گرفته و با حضور در منزل از وی تفقد و دلجویی به عمل میآورند. این اقدام معظمله موجب خاموش شدن فتنه در دانشگاه و خرسندی استادان و حفظ این سرمایههای علمی و دانشگاهی و نیز منجر به رعایت حجاب ظاهری آن خانم گردید.[16]
3- خلع سلاح منافقین:
یکی از فضلای مازندرانی میگفت: منافقین، منطقه مازندران را قُرق کرده بودند و بیمحابا اعلام قدرت و مبارزه با انقلاب و امام مینمودند. در استان مازندران به خصوص در شهرستان بهشهر اقدامات مرحوم ایمانی در خلع سلاح کردن و بیرون نمودن با ذلت آنان و پاک نمودن منطقه از لوث وجود این عناصر امریکایی به واقع قابل تحسین است.
4- مبارزه با سرکردگان قاچاق:
آیت الله ایمانی طی حکمی از سوی آیت الله قدوسی، برای سامان بخشیدن به پروندههای بلاتکلیف قاچاق چیان به استان خراسان، اعزام گردید و در مشهد مقدس به مدت یک سال مشغول انجام وظیفه خطیر قضا گردید. این مسافرت بدان جهت صورت گرفت که در اذهان عمومی عدم قدرت و برخورد قاطعانه با قاچاق چیان به شدت مطرح بود. معظمله در این مدت، با بررسی دقیق پروندهها، زندانیان بی گناه را آزاد و سرکردگان قاچاقچی را اعدام کرد که منجر به خوشحالی دوستداران انقلاب گردید.[17]
5- حل معضلات انقلاب:
آیت الله ایمانی پس از برقراری امنیت و آرامش نسبی در حوزه مأموریتشان در سال 1362 ش. به تهران منتقل شده و به سرپرستی دادگاههای ویژهای که برای حل معضلات انقلاب اسلامی تشکیل شده بود، منصوب شد. «دادگاه ویژه مسکن» از جمله همین دادگاهها بود که جهت حل و فصل مشکلات مجموعههای مسکونی در تهران که به علت بدهی صاحبان فراری رژیم به بانک ها بلاتکلیف مانده بود، تشکیل شد.
«دادگاه ویژه کار» نیز یکی دیگر از مواردی بود که معظمله به ریاست آن منصوب شد. در آن زمان، عدم وجود یک قانون کار مدون و مشخص، باعث بروز اختلافاتی بین کارگران و کارفرمایان شده، مشکلات زیادی را برای نهال نوپای انقلاب اسلامی به وجود آورده بود. اما این دادگاههای ابتکاری که علاوه بر علم و آگاهی فنی به قضا، تجربه برخورد با مسائل جدید را نیز میطلبید با سرپرستی مرحوم ایمانی، در مدت کوتاهی توانست با اتخاذ راهکارهای مناسب، بر مشکلات فائق آید و اوضاع را سر و سامان دهد.
6- خدمت در زمان تصدی دیوان عالی:
معظم له پس از انجام وظیفه در سمتهای مختلف قضایی به دیوان عالی کشور منتقل شد و از سوی آیت الله موسوی اردبیلی به عنوان ریاست شعبه چهارم دیوان عالی منصوب و تا پایان عمر پربرکتش به خدمتگزاری مشغول بود.
نقش آیت الله ایمانی در این شعبه که معمولاً پروندههای سنگین قضایی به آن ارجاع داده میشد، بسیار حساس و سرنوشت ساز بود. همه قضات مجرب به شهامت، تیزبینی و هوشمندی مرحوم ایمانی اذعان داشتند. او در این مقام، با علم، آگاهی و با درایت عمل میکرد و دقت را فدای سرعت و یا بالعکس نمینمود و تسلیم جنجال تبلیغاتی و سیاسی نمیشد.
صدور احکام تأثیرگذار
1- یکی از فرزندان معظمله درباره حساسیت کار ایشان در این شعبه چنین میگوید: «شاید جریان آقای پدرام تجریشی را در جراید خوانده باشید. وی نوجوانی بود که مادر نداشت و بین او و زن پدرش اختلاف شدیدی وجود داشت وقتی او کشته شد بر همین اصل جنجال وسیع و گستردهای را به راه انداختند و به حکم اولیه دادگاه که قاتل این نوجوان را زن بابا میدانست اعتراض داشتند. این حکم به شعبه چهارم جهت تجدیدنظر آمد. مرحوم والد با مطالعه دقیق پرونده و مطابقت با موازین قانونی و شرعی و با اجرای «قسامه» زن بابا که متهم اصلی بود را تبرئه کرد که این رأی باعث اعتماد عموم شد، که بعدها فیلمی درباره این حادثه ساخته شد و این رأی نشان دهنده استقلال و شهامت وی میباشد که بدون تأثیرپذیری از اوضاع پیرامون، حکم واقعی را صادر کرد».
2- زمانی ایشان زنی را محکوم به اعدام کرد و حکم، اجرا شد. اخلال گران و منافقان جنجال زیادی به راه انداختند که این زن حامله بوده است؛ اما شواهد و مدارک پزشک قانونی این ادعا را تأیید نمیکرد. جوسازی ادامه پیدا کرد، تا این که شهید بهشتی بدون اطلاع مرحوم آقا تحقیقاتی را به عمل آورد و قبل از تحقیقات فرموده بود من آقای ایمانی را میشناسم؛ ایشان حکم بدون سند نمیدهند. ضدانقلاب برای درهم شکستن شخصیت شهید بهشتی با این ادعا تلاش میکردند. در بررسیهای به عمل آمده، صحت حکم و فرمایش شهید بهشتی برای همگان ثابت شد.
3- وی همان طور که در صدور احکام قاطعانه بر علیه خلافکاران جدی بود، در برابر خطاهای برخی از قضات هم حساسیت نشان میداد که به موارد زیادی میتوان اشاره کرد. در یکی از دادگاهها قاضی اصرار داشت که به زور از شخصی برای ارتکاب به زنای محصنه اقرار بگیرد که مرحوم ایمانی تذکر داده بود در سیره نبوی، چنین روشی تجسس بشمار میآید و این حرام است. بنابراین حکم را نقض کرد».
4- صراحت لحجه: در زمان مسئولیت شان در دیوان عالی کشور، شخصی به جرم اختلاس مبلغ کلانی از بانک، به مجازات محکوم شد. آن فرد با تلاش فراوان شخصی را که با مرحوم والد آشنایی قدیمی داشت پیدا کرد و به امید تغییر نظر ایشان، آن شخص را واسطه قرار داد و همراه او به منزل حاج آقا به قم آمد. اما همین که مرحوم آقا از قضیه مطلع شد و آن فرد متخلف را شناخت، با صراحت لهجه شگفت انگیز و بدون این که اسیر تعارفات معمول شود خطاب به شخص واسطه گفت: این آقا، این مبلغ گزاف را از بانک که در حقیقت پول و مال مردم است، اختلاس کرده و حالا آمده این جا تا ما او را تبرئه کنیم! شخص واسطه که گویا تازه فهمیده بود که جریان از چه قرار است با شرمندگی خداحافظی و منزل را ترک کرد.[18]
..............رجوع شود به قسمت سوم
{لاهیجان}
به نام خدا
آیت عدالت
سرآغاز
آیت الله شیخ محمد ایمانی لاهیجانی یکی ازشخصیت های برجسته حوزههای علمیه و یکی از خدمت گزاران صدیق و وفادار به امام و انقلاب اسلامی است که در صحنههای مختلف علمی و سیاسی به خصوص در منصب پرافتخار قضای اسلامی، عمر شریف خویش را صرف خدمت به همنوعان، احقاق حق مظلومان و ابطال حقوق ستمگران و طاغوتیان نموده است.
خاندان
آیت الله شیخ محمد ایمانی، سال 1310 ش. در محله «شعربافان»[1] شهرستان مذهبی و عالم پرور لاهیجان، در میان خانوادهای مذهبی و متدین، دیده به جهان گشود. پدر بزرگوارش معلم قرآن بود و عمر خویش را صرف تعلیم این کتاب آسمانی نموده است. نیز وی اکثر اوقات، با حضور در محافل و مجالس سخنوران شیرین سخن، مشغول فراگیری معارف قرآنی و اسلامی بود ولذا حکایات و اشعار زیادی را در پای همین منبرها آموخته و از حفظ داشت و آنان را به شاگردانش میآموخت. جدش ملا حسین، مردی متقی و وارسته بود که در منطقه لاهیجان به صلاح و نیکوکاری شهرت داشت و مردم آن سامان برای رفع مشکلات خویش و برآورده شدن نیازهای مادی و معنوی به وی رجوع میکردند.
رابینوی فرانسوی درباره خصوصیات این محله مینویسد: «ساکنان این محله، جعفری[2] هستند و مقبره آقا سید محمد یمنی[3] در این ناحیه واقع است. یک مدرسه دینی[4] و مسجد آقا سید حسین و دو مقبره، به نام «سُورم علی» (آقا سید میرعلی) معروف است و مقبره تاج الدین مقری معروف به تاج مهری نیز در این (محله) واقع است».[5]
میرزا حسین فراهانی در سفرنامه خویش درباره این محله مینویسد: «چند کارخانه در این بلد وجود دارد و همه قسم پارچههای ابریشمی در آن بافته و به سایر شهرها برده و فروخته میشود. بیشتر مردم این محله، شعرباف و صاحب کارخانه و نیز مردم آن از ثروتمندان و متحولان لاهیجان به شمار میآیند.[6]
کودکی و تحصیل
آیت الله ایمانی دوران کودکی را با آموختن قرآن نزد پدر خویش به سرعت سپری نمود. او در این ایام به راحتی قرآن میخواند و با احکام و مسائل دینی کاملاً آشنایی داشت. وی به امر و تشویق پدرش، تحصیلات کلاسیک را تا مقطع ششم ابتدایی، با موفقیت به اتمام رسانید و در سال 1322 ش برای فراگیری علوم دینی وارد حوزه علمیه جامع لاهیجان[7] گردید. لاهیجان در دو قرن گذشته، دارای پنج مدرسه دینی بوده که عبارتند از:
- مدرسه صادقیه؛
- مدرسه سلیمانیه؛
- مدرسه اکبریه؛
- مدرسه شعربافان؛
- مدرسه جامع.
در حال حاضر فقط دو مدرسه اخیر باقی مانده که این دو نیز به همت والای عالم بزرگوار، آیت الله شیخ مهدی مهدوی لاهیجانی (1313-1413 ق) مجدداً تجدید بنا و مرمت شده است. بعد از ایشان نیز امکانات رفاهی و کتابخانهای، توسط آیت الله زینالعابدین قربانی دامت برکاته برای طلاب علوم دینی این دو مدرسه فراهم گردید.[8]
آیت الله مهدوی لاهیجانی
آیت الله شیخ مهدی مهدوی لاهیجانی در نیمه شعبان 1313 ق در نجف اشرف در بیت تقوا و فضیلت، دیده به عالم هستی گشود و در سال 1315 ق همراه والدین خویش به زادگاه پدری اش (لاهیجان) مراجعت نمود.
وی ادبیات فارسی را از میرزا کاظم لاهیجی، مقدمات علوم حوزوی و علوم ریاضی را نزد شیخ عبدالحسین کوشالی، شیخ بهایی لاهیجی، سید عبدالرحیم درگاهی و سید اسدالله کسیمی آموخت. او سپس به رشت آمد و نزد شیخ اسماعیل رشتی، سید مهدی لشت نشایی و شیخ عبدالرحیم کوچصفهانی تلمذ نمود. وی در سال 1327 ق در 14 سالگی به نجف اشرف هجرت نمود و معالم را نزد شیخ علی اکبر خوانساری و شرح لمعه را نزد شمس کرمانشاهی فراگرفت.
مهدوی، اصول را نزد شیخ حبیب اردبیلی و مکاسب را نزد میرزا احمد آشتیانی، کفایه را نزد شیخ عبدالحسین فقیهی رشتی و دروس خارج را از بسیاری از بزرگان مانند آیات عظام: سید محمد فیروزآبادی، سید میرزا آقا اصطهباناتی، شیخ شعبان گیلانی، میرزا حسین نایینی، آقا ضیاءالدین عراقی، سید ابوالحسن اصفهانی و سید جمال گلپایگانی تلمذ نمود. وی عقاید، عرفان، تفسیر و حکمت را نزد آیات: شیخ مرتضی طالقانی، ابوالحسن مشکینی، طلوعی اشکوری، شیخ محمدجواد بلاغی، شیخ محمدحسین کاشف الغطا، شیخ محمدکاظم شیرازی و... فراگرفت و با موفقیت به درجه عالیه اجتهاد نائل آمد. او با کسب چهارده اجازه اجتهاد و به دنبال یک بیماری طولانی و سخت به قصد زیارت امام هشتم علیهالسلام به ایران سفر کرد و بعد از زیارت، به لاهیجان عزیمت نمود. این عالم بزرگوار با توصیه بستگان، دوستان و عالمان شهر، تا آخر عمرش در لاهیجان سکونت گزید.
از استادان بزرگی که ایشان داشتند چنین استنباط میشود که وی با نظرات و عقاید آنان کاملاً آشنا و به حق از مجتهدان مسلم و مشهور زمان خود در گیلان بوده است. وی با این که عمر طولانی داشت، مبانی فقه و اصول از خاطرش بیرون نرفت و همواره در مناظرات، سخن برای گفتن داشت.
سال ورود ایشان به ایران 1316 ش. در عصر خفقان رضاخانی بوده است. وی در همان عصر، مدارس دینی و مساجد را تعمیر کرد و موقوفات شهر را احیا نمود. او اولین سخنرانی روشنگرانه و هشدار دهندهاش را در لاهیجان، در حالی ایراد کرد که حکومت رضاخان نه تنها از تبلیغات دینی و ارشاد امت اسلامی جلوگیری به عمل میآورد؛ بلکه هرگونه فعالیتهای دینی را نیز به شدت سرکوب میکرد. وی در بهبوهه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی قدس سره برای پیوستن به عالمان متحصن در تهران - که از همه جای ایران شرکت داشتند - به همراه آیات ضیابری و بحرالعلوم به سمت تهران حرکت نمودند که در رودبار دستگیر و چند ماهی در قزل قلعه زندانی شدند. از آثار باقی مانده او عبارتند از:
- حقیقة البیع والمعاملة؛
- قاعده تجاوز و فراغ؛
- حواشی بر رسائل؛
- مکاسب و عروة الوثقی؛
- بازسازی و احیاء مدرسه علمیه جامع لاهیجان؛
- بازسازی مدرسه دینی شعربافان لاهیجان؛
- بازسازی مسجد جامع؛
- احداث حسینیه جامع و...
وی در لاهیجان به «حاج شیخ» شهرت داشت و این عنوان، لقبی بود که به خاطر برجستگی علمی و درخشندگی بحثهای فقهی معظمله از سوی عالمان اعلام و مراجع عظام نجف اشرف به ایشان داده شد که بعدها در ایران به خصوص لاهیجان به همین عنوان شهرت یافت. وی هیچ گاه از سهم امام استفاده نکرد. شرح خدمات و فعالیتهای علمی، سیاسی و اجتماعی وی در این مقاله نمیگنجد. آیت الله مهدوی در روز جمعه، 21 صفر سال 1413 ه.ق در 100 سالگی از دنیا رفت و پیکر پاکش با تشییع کم نظیری در کنار برادرش آیت الله حاج شیخ محمد مهدوی[9]، در حسینیه جامع لاهیجان دفن گردید.[10]........
{رجوع شود به قسمت دوم}
.: Weblog Themes By Pichak :.