خوشه چینی از مکتب حسنی(ع)؛
اگر نرمش حسنی نبود، نهضت حسینی محقق نمیشد
حجت الاسلام والمسلمین هادی عباسی خراسانی در گفتگو با خبرگزاری حوزه با تبریک فرارسیدن سالروز میلاد باسعادت امام حسن مجتبی(ع)، گفت: امام معصوم، انسان کامل است؛ انسان کامل جامع همة صفات حسنای الهی و قلب هستی است؛ همانگونه که قلب برای سایر اعضا جاری و ساری است، انسان کامل نیز مورد نیاز همة انسانها، جوامع و موجودات است.
استاد حوزه علمیه قم افزود: امامان معصوم(ع) در حقیقت نور واحدی هستند که به لحاظ اقتضای زمانی و مکانی، دارای مظاهر گوناگون هدایتی میباشند؛ به عبارتی ائمة معصومین(ع)در تقوا و حقیقت مشترک و در روش متفاوت هستند.
نویسنده کتاب سیره معصومین(ص) تصریح کرد: امام و انسان کامل، مظهر غیب و شهادت است؛ در قرآن داریم که "عالم الغیب و الشهادة"؛ عالم به غیب و شهادت؛ آنکه مظهر غیب و شهادت است، جهان و انسان را به گونهای مینگرد و اداره، مدیریت و تدبیر میکند که با زمان گذشته، حال، آینده و وضع فعل موجودات و انسانها هماهنگ است؛ چرا که انسان کامل و امام معصوم(ع) مظهر باقی است "وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ (الرحمن 27)".
انسان کامل
استاد حوزه علمیه قم تصریح کرد: امام حسن مجتبی(ع) به عنوان نمونهای از پیشوایان معصوم و انسان کامل، به یقین اوصاف ذکر شده را داشتهاند. ایشان مظهر عالم غیب و شهود است؛ بنابراین تمام حالات و اوصاف و سخنان حضرت قابل دقت، اطاعت، متابعت و اقتدا است؛ چرا که اطاعت او، اطاعت رسول و خدا میباشد "مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ (نساء 80)".
وی با بیان این که هر امامی مسلک و مشربی دارد که مسلک و مشرب امام مجتبی(ع) نبوی است، ابراز داشت: امام حسن(ع) گل بوستان نبوی و نبوت و ریحانة الرسول است؛ به همین دلیل مشهور به «محمدی» میباشد.
شخصیتی تاریخساز
حجت الاسلام والمسلمین عباسی خراسانی با تاکید بر این که امام حسن(ع) شخصیت تاریخساز است، افزود: ایشان دارای صفات نبوی و عظمت و هیبت حضرت ختمی مرتبت است. او کسی است که صفات رسول الله(ص) در وجودش تجلی یافته تا جایی که آن حضرت را کانون فضائل و مناقب قرار داده است و دشمن هم بر فضائل او اقرار دارد.
این استاد حوزه خاطرنشان کرد: شجاعت او در صفین نمایان و زبانزد همة جنگجویان بود. تدبیرش در مذاکره با خوارج همه را بهتزده کرد و او را سرمشق همة مذاکرهکنندگان تاریخ قرار داد؛ بردباری و حلمش تمام جهان را گرفتهاست و اقتدای تمامی فرزانگان است. سخا، جود و بخشش او فراگیر و مرجع همة توانگران و ثروتمندان است، به طوریکه سه بار تمام دارایی خود را بین فقرا تقسیم کرد.
بزرگترین نرمش قهرمانانه تاریخ اسلام
وی با اشاره به صلح پیشوای دوم، ادامه داد: از همه مهمتر روش خاص هدایتی و امامتی امام حسن مجتبی(ع) است که در برههای مشمول صلح شد؛ در حقیقت صلح ایشان بزرگترین نرمش قهرمانانه تاریخ اسلام و زمینهساز خروش تاریخی عاشورا است؛ اگر نرمش حسنی نبود، نهضت حسینی محقق نمیشد.
نویسنده کتاب الهی نامه با بیان این که امام مجتبی(ع) مظهر تقوا است، اما روش خاص دارد، افزود: ایشان در تقوا با سایر امامان خصوصا برادرشان امام حسین(ع) مشترک هستند، اما در روش متفاوتند. امام حسن(ع) با نرمش قهرمانانه همة حقطلبان و حقجویان را به این تدبیر مشغول و مشعوف کردند.
مظهر صفات حسنای الهی
حجت الاسلام والمسلمین عباسی خراسانی با تاکید بر این که امام حسن(ع) نمونة کاملی برای تمام عرفا و مظهر صفات حسنای الهی است، به چند مورد از ویژگیهای اخلاقی ایشان اشاره کرد و گفت: نمونه اول، انتقاد صحیح و سازنده؛ امام حسن(ع) سیرتی برای تمام منتقدان جهان است، روزی امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) در حالیکه دو طفل بودند، به پیرمردی برخورد کردند که در حال وضوگرفتن بود. متوجه میشوند که وضوی او باطل است، برای اینکه او را متوجه عمل اشتباهش بکنند، مستقیما به او نگفتند تا شخصیتش جریحهدار نشود و عکس العمل منفی نشان دهد. بلکه جلو رفتند و گفتند: هر دوی ما میخواهیم در حضور شما وضو بگیریم تا ببینید کدام یک بهتر وضو میگیریم، بعد از آنکه آن دو در حضور پیرمرد وضو گرفتند، تازه متوجه شد که وضوی خودش اشتباه بودهاست.
درس دین مداری
وی اضافه کرد: شخصی خدمت امام حسن(ع) آمد و گفت«فلان شخص از شما بدگویی میکند»، چهرهی امام(ع) با شنیدن این حرف درهم رفت و گفت«تو مرا به زحمت انداختی هم باید به خاطر این که غیبت یک مسلمان را شنیدهام، دربارهی خودم استغفار کنم و هم برای او که با بدگویی از من مرتکب گناه شده، دعا کنم».
دگرگونی مرد شامی
این محقق حوزوی خاطرنشان کرد: مردی از اهل شام وارد شهر مدینه شد، به خاطر تبلیغات سوء معاویه و دیگر دشمنان اهل بیت(ع)آن مرد شامی کینهای عمیق نسبت به امام علی(ع) و فرزندانش داشت؛ یک روز که امام حسن(ع) را سوار بر مرکب دید، زبان به ناسزا گشود و با صدای بلند به لعن و نفرین آن حضرت پرداخت؛ اما امام(ع) در برابر این یاوهگوییها سکوت کرد. وقتی مرد شامی به سخنان زشت و ناپسندش پایان داد، امام حسن مجتبی(ع) نزد او رفت و لبخندزنان سلام کرد و بامحبت فرمود «جناب آقا! به گمانم (در این شهر) غریبی و گویا سوء تفاهمی پیش آمده است. اگر بخواهی خشوندت کنیم، چنین می کنیم، اگر چیزی بخواهی به تو می دهیم، اگر راهنمایی بخواهی راهنماییت می کنیم و اگر در بردن بار یاری بجویی، بارت را می بریم، اگر گرسنه باشی سیرت می کنیم، اگر بی لباس باشی لباست می دهیم، اگر نیازمند باشی ثروتمندت می سازیم، اگر فراری باشی پناهت می دهیم، اگر حاجتی داشته باشی آن را برآورده می کنیم، حالا خوب است اسباب و وسائلت را برداری و نزد ما بیایی و تا هنگام رفتنت (از مدینه) مهمان ما باشی که این برای تو بهتر است؛ زیرا به خوبی می توانیم از تو پذیرائی کنیم». مرد شامی از شنیدن این سخنان محبتآمیز و جوانمردانه دگرگون شد و از برخورد نامناسبش پشیمان گشت؛ در حالی که از ندامت میگریست گفت «گواهی می دهم که تو جانشین خدا در زمینی. خدا بهتر می دانست که رسالت خویش را به عهده چه کسی قرار دهد. تو و پدرت علی منفورترین مردم نزد من بودید و اکنون محبوب ترین مردم نزد من هستید».
عابدترین عابدان
این استاد حوزه خاطرنشان کرد: امام حسن(ع) در زمان خود عابدترین مردمان بود، هرگاه وضو میگرفت تا نماز بخواند، بند بند وجود مبارکش میلرزید و رنگ از رخسارش میپرید، وقتی از او میپرسیدند: این چه حالی است؟ میفرمود: هرکس بخواهد در برابر خدای صاحب عرش بایستد، سزاوار است چنین حالی داشته باشد. هرگاه مرگ یا قبر یا برانگیخته شدن مردم در قیامت یا عبور از صراط را یاد میکرد، به شدت میگریست و هرگاه به یاد دوزخ و عرضه شدن اعمال در پیشگاه حضرت حق میافتاد بسیار به خود میلرزید؛ با وجود آنکه مرکب سواری داشت، بیست و پنج بار پیاده و گاه با پای برهنه حج به جا آورد.
کریم اهل بیت(ع)
وی با اشاره به این که کریم کسی است که قبل از سؤال و درخواست از او، عطا میکند و حضرت چنین بودند، گفت: ماه رمضان و ماه مهمانی خداوند است، خدا کریم است؛ قرآن کریم است و امام حسن(ع) نیز کریم است "إِلَهِی ضَیْفُکَ بِبَابِکَ، یَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاکَ الْمُسِیءُ فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبِیحِ مَا عِنْدِی بِجَمِیلِ مَا عِنْدَکَ یَا کَرِیم/ بار خدایا! مهمان تو بر در خانهات قرار گرفته است، اى خداى نیکوکار! شخص گنهکار نزد تو آمده، اى پروردگار کریم! از گناهان من، بهخاطر آن نیکویىهایى که دارى، درگذر(بحار الأنوار، ج43، ص 339 )".
نویسنده کتاب عرفانی صدکلمه یادآور شد: به همة مؤمنین و مؤمنات سفارش میکنم که آیات و اذکار الهی را به گونهای بیان کنند که صفت وجودشان شود، همچنان که امام این کار را کردند، حضرت هرگاه در قرآن به آیهای میرسدند که «یا إیها الذین آمنوا» داشت، میفرمودند: لبیک!
پاسخ به سئوال مرد شامی
استاد حوزه علمیه قم با بیان این که کمال انسان به اندیشه و انگیزه است و اندیشه و انگیزه، انسان را کامل میکند، ابراز داشت: انسان با اندیشه، فهمیده و دانشمند میشود و با انگیزه وارسته و مهذب؛ مرد شامی خدمت امام حسن(ع) آمد و پرسید «فاصلة بین آسمان و زمین چقدر است؟» امام(ع) فرمودند «اگر آسمان ظاهری منظور است، تا جایی که قلمرو دید است؛ اما اگر منظور آسمان واقعی است، آه مظلوم به آسمان میرسد و بساط ظالم را برمیچیند».
وی با اشاره به این که «آه» اسمی از اسماء خداست، افزود: آه مظلوم درهای آسمان را باز میکند و اجابت میشود. این آه مختص مؤمن است و کافر چنین آهی ندارد. ماه رمضان، ماه آه است؛ ماهی که در آن درهای رحمت الهی به وسعت هفت آسمان باز است و برای اجابت دعا تنها آهی کافی است.
سیاستمداری
حجت الاسلام والمسلمین عباسی خراسانی تصریح کرد: در پاسخ به این سئوال که سیاست چیست و سیاستمدار کیست؟ باید گفت سیاست سه رکن اساسی دارد: نخست سیاستمدار باید با خدا رابطه داشتهباشد و بین خود و خدا را اصلاح کند؛ دوم حقوق زندهها را رعایت کند و سوم حقوق رفتگان و گذشتگان و شهدا را مراعات کند؛ بنابراین یک سیاستمدار باید حق خدا را با ارتباط با او، حق مردم را با احترام به آنان و حق مردگان (بخصوص شهدا و علما که جز شافعان هستند) را با قدردانی از آنها رعایت کند؛ پیامبر(ص) در مورد امام حسن(ع) فرمودند"لو کان العقل رجلا، لکان الحسن / اگر عقل و خرد به صورت انسانی مجسّم می گشت، او حسن ابن علی بود(کتاب فرائد السمطین، نوشته ابراهیم ابن محمد جوینی، جلد 2)".
وصیت امام حسن(ع) پیش از شهادت
وی با اشاره به وصیت امام مجتبی(ع) پیش از شهادت، بیان داشت: جناده بن ابی امیه میگوید «پس از مسمومیت امام حسن(ع) نزد او رفتم و دیدم در مقابلش طشتی است که در آن خون استفراغ میکند،عرض کردم: مولای من! چرا خود را درمان نمی کنید؟» گفت:« مرگ را با چه معالجه کنم؟». من گفتم:« انالله و انا الیه راجعون»، امام نگاهی به من کرد و فرمود:« قسم به خدا رسول خدا(ص) با ما عهد نمود که امامت بر عهدهی 12 نفر از فرزندان علی(ع) و فاطمه(س) است و همه ما دوازه امام یا با شمشیر کشته میشویم یا با زهر، مسمومو آن گاه گریست».
آمادگی برای سفر آخرت
این محقق حوزوی اضافه کرد: جناده در ادامه می گوید به امام(ع) گفتم «ای پسر رسول خدا(ص)، مرا موعظه کنید»، فرمود «مهیای سفر آخرت شو و توشه آن سفر را پیش از رسیدن اجل به دست آور و بدان که تو در طلب دنیایی در حالی که مرگ هم در طلب توست؛ اندوه روزی را که نیامده بر روی اندوه امروزت بار مکن و بدان که هر چه از مال دنیا، بیش از قوت خودت، به دست آوری، خزینهداری دیگران (وارثانت) را کردهای. بدان که در حلال دنیا حساب است و در حرام آن عقاب، پس دنیا را نزد خود، مرداری فرض کن و از آن نستان، مگر به قدر ضرورت، که اگر حلال باشد، زهد ورزیدهای و اگرحرام باشد، گناهی نکردهای، زیرا آن مقدار که گرفتهای بر تو حلال است؛ همان طور که گوشت مرده، در حال ضرورت، حلال است و اگر عتابی باشد، عتابش کمتر است».
حجت الاسلام والمسلمین عباسی خراسانی بیان کرد: امام در ادامه فرمودند «برای دنیای خود چنان کار کن که گویا همیشه خواهی بود و برای آخرت خود چنان که گویا فردا خواهی مرد. اگر میخواهی بدون قوم و قبیله عزیز باشی و بدون سلطنت، اقتدار داشته باشی، از ذلت معصیت خدا به سوی عزت اطاعت او حرکت کن».
خصوصیات همنشین نیک
وی یادآورشد: امام در ادامه فرمودند "هر گاه به همشینی با کسی نیازمند شدی، با چنین فردی همنشینی کن: کسی که همنشینی با او مایه سربلندی تو باشد، اگر کمکی خواستی به یاریت بشتابد، اگر سخنی گفتی تصدیقت کند، اگر در کاری همت به خرج دادی با تو همسو و هماهنگ باشد، اگر خطایی کردی آن را جبران کند، اگر کار نیکی از تو دید، فراموش نکند، اگر از او خواسته ای داشتی، برآورده سازد، اگر چیزی نخواستی، خود به تو ببخشد؛ اگر به تو مشکلی طاقتفرسا رسید، ناراحت شود؛ دوست تو باید کسی باشد که از او به تو زیانی نرسد، برایت دشواری نسازد، حق تو زیر پا نگذارد و اگر اختلاف مالی پیدا کردید، ایثار کند و تو را مقدم دارد».
احادیثی از امام حسن مجتبی علیه السلام
1- نصیحت از سر اخلاص
أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ مَنْ نَصَحَ لِلَّهِ وَ أَخَذَ قَوْلَهُ دَلِیلًا هُدِیَ لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ و وَفَّقَهُ اللَّهُ لِلرَّشَادِ وَ سَدَّدَهُ لِلْحُسْنَى فَإِنَّ جَارَ اللَّهِ آمِنٌ مَحْفُوظٌ وَ عَدُوَّهُ خَائِفٌ مَخْذُولٌ فَاحْتَرِسُوا مِنَ اللَّهِ بِکَثْرَةِ ِ الذِّکْر
هان اى مردم! کسى که براى خدا نصیحت کند و کلام خدا را راهنماى خود گیرد، به راهى پایدار رهنمون شود و خداوند او را به رشد و هدایت موفّق سازد و به نیکویى استوار گرداند، زیرا پناهنده به خدا در امان و محفوظ است و دشمن خدا ترسان و بی یاور است و با ذکر بسیار خود را از [معصیت خداى] بپایید.
تحف العقول ص 227
2- شناخت هدایت
«وَ اعْلَمُوا عِلْمًا یقینًا أَنـَّکُمْ لَنْ تَعْرِفُوا التُّقى حَتّى تَعْرِفُوا صِفَةَ الْهُدى، وَ لَنْ تُمَسِّکُوا بِمیثاقِ الْکِتابِ حَتّى تَعْرِفُوا الَّذى نَبَذَهُ وَ لَنْ تَتْلُوَا الْکِتابَ حَقَّ تِلاوَتِهِ حَتّى تَعْرِفُوا الَّذى حَرَّفَهُ، فَإِذا عَرَفْتُمْ ذلِکَ عَرَفْتُمُ الْبِدَعَ وَ التَّکَلُّفَ وَ رَأَیتُمْ الْفِرْیةَ عَلَى اللّهِ وَ التَّحْریفَ وَ رَأَیتُمْ کَیفَ یهْوى مَنْ یهْوى.»
به یقین بدانید که شما هرگز تقوا را نشناسید تا آن که صفت هدایت را بشناسید، و هرگز به پیمان قرآن تمسّک پیدا نمىکنید تا کسانى را که دورش انداختند بشناسید، و هرگز قرآن را چنان که شایسته تلاوت است تلاوت نمىکنید تا آنها را که تحریفش کردند بشناسید، هر گاه این را شناختید بدعتها و بر خود بستن ها را خواهید شناخت و دروغ بر خدا و تحریف را خواهید دانست و خواهید دید که آن که اهل هوى است چگونه سقوط خواهد کرد.
تحف العقول ص 227
3- فاصله میان حقّ و باطل
«بَینَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ أَرْبَعُ أَصابِعَ، ما رَأَیتَ بِعَینَیکَ فَهُوَ الْحَقُّ وَ قَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَیکَ باطِلاً کَثیرًا.»
بین حقّ و باطل به اندازه چهار انگشت فاصله است، آنچه با چشمت بینى حقّ است و چه بسا با گوش خود سخن باطل بسیارى را بشنوى.
تحف العقول ص 229
4- آزادى و اختیار انسان
«مَنْ أَحالَ الْمَعاصِىَ عَلَى اللّهِ فَقَدْ فَجَرَ، إِنَّ اللّهَ لَمْ یطَعْ مَکْرُوهًا وَ لَمْ یعْصَ مَغْلُوبًا وَ لَمْ یهْمِلِ الْعِبادَ سُدًى مِنَ الْمَمْلَکَةِ، بَلْ هُوَ الْمالِکُ لِما مَلَّکَهُمْ وَ القادِرُ عَلى ما عَلَیهِ أَقْدَرَهُمْ، بَلْ أَمَرَهُمْ تَخْییرًا وَ نَهاهُمْ تَحْذیرًا.»
هر که گناهان را به خداوند نسبت دهد، به تحقیق، فاجر و نابکار است. خداوند به زور اطاعت نشود، و در نافرمانى مغلوب نگردد، او بندگان را مهمل و سرِخود در مملکت وجود رها نکرده، بلکه او مالک هر آنچه آنها را داده و قادر بر آنچه آنان را توانا کرده است مىباشد، آنان را فرمان داده تا به اختیار خودشان آن را بپذیرند و نهیشان نموده تا به اختیار خود بر حذر باشند.
تحف العقول ص 231
5- زهد و حلم و درستى
« قیلَ لَهُ(علیه السلام) مَا الزُّهْدُ؟قالَ: أَلرَّغْبَةُ فِى التَّقْوى وَ الزَّهادَةُ فِى الدُّنْیا. قیل: فَمَا الْحِلْمُ؟ قالَ کَظْمُ الْغَیظِ وَ مَلْکُ النَّفْسِ. قیلَ مَا السَّدادُ؟ قالَ: دَفْعُ الْمُنْکَرِ بِالْمَعْرُوفِ.»
از حضرت امام حسن مجتبى(علیه السلام) پرسیده شد که زهد چیست؟فرمود: رغبت به تقوا و بىرغبتى در دنیا. سؤال شد حلم چیست؟ فرمود: فرو بردن خشم و تسلّط بر نفس. سؤال شد سداد و درستى چیست؟ فرمود: برطرف نمودن زشتى به وسیله خوبى.
تحف العقول ص 225
6- تقوا
«أَلتَّقْوى بابُ کُلِّ تَوْبَة وَ رَأْسُ کُلِّ حِکْمَة وَ شَرَفُ کُلِّ عَمَل بِالتَّقْوى فازَ مَنْ فازَ مِنَ الْمُتَّقینَ.»
تقوا و پرهیزکارى سرآغاز هر توبه اى، و سرّ هر حکمتى، و شرف و بزرگى هر عملى است، و هر که از با تقوایان کامیاب گشته به وسیله تقوا کامیاب شده است.
تحف العقول ص 232
7- خلیفه به حقّ
«إِنَّمَا الْخَلیفَةُ مَنْ سارَ بِسیرَةِ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) وَ عَمِلَ بِطاعَةِ اللّهِ وَ لَعَمْرى إِنّا لاَعْلامُ الْهُدى وَ مَنارُ التُّقى.»
خلافت فقط از آنِ کسى است که به روش رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)برود، و به طاعتِ خدا عمل کند، و به جان خودم سوگند که ما اهل بیت نشانه هاى هدایت و جلوه هاى پرفروغ پرهیزگارى هستیم.
تحف العقول ص 233
8- حقیقت کرم و دنائت
قِیلَ فَمَا الْکَرَمُ قَالَ الِابْتِدَاءُ بِالْعَطِیَّةِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ وَ إِطْعَامُ الطَّعَامِ فِی الْمَحْلِ قِیلَ فَمَا الدَّنِیئَةُ قَالَ النَّظَرُ فِی الْیَسِیرِ وَ مَنْعُ الْحَقِیر
از امام مجتبى سؤال شد: کرم چیست؟فرمود: آغاز به بخشش نمودن پیش از درخواست نمودن و اطعام نمودن در وقت ضرورت و قحطى. سؤال شد: دنائت و پستى چیست؟ فرمود: کوچک بینى و دریغ از اندک.
تحف العقول ص 225
9- مشورت مایه رشد و هدایت
«ما تَشاوَرَ قَوْمٌ إِلاّ هُدُوا إِلى رُشْدِهِمْ.»
هیچ قومى با همدیگر مشورت نکنند، مگر آن که به رشد و کمالشان هدایت شوند.
تحف العقول ص 233
10- لئامت و پستى
«أَللُّؤْمُ أَنْ لا تَشْکُرَ النِّعْمَةَ.»
پستى آن است که شکر نعمت را نکنى.
تحف العقول ص 233
11- بدتر از ننگ و زبونى
«أَلْعارُ أَهْوَنُ مِنَ النّارِ.»
ننگ آسانتر از دوزخ است
تحف العقول ص 234
12- رفیق شناسى
«قالَ الْحَسَن(علیه السلام) لِبَعْضِ وُلْدِهِ: یا بُنَىَّ لا تُواخِ أَحَدًا حَتّى تَعْرِفَ مَوارِدَهُ وَ مَصادِرَهُ فَإِذَا اسْتَنْبطْتَ الْخُبْرَةَ وَ رَضیتَ الْعِشْرَةَ فَآخِهِ عَلى إِقالَةِ الْعَثْرَةِ وَ الْمُواساةِ فِى الْعُسْرَةِ.»
امام حسن(علیه السلام) به یکى از فرزندانش فرمود: اى پسرم! با احدى برادرى مکن تا بدانى کجاها مى رود و کجاها مى آید، و چون از حالش خوب آگاه شدى و معاشرتش را پسندیدى با او برادرى کن به شرط این که معاشرت، بر اساس چشم پوشى از لغزش و همراهى در سختى باشد.
تحف العقول ص 233
13- کار با توکّل
«لا تُجاهِدِ الطَّلَبَ جِهادَ الْغالِبِ وَ لا تَتَّکِلْ عَلَى الْقَدَرِ إِتَّکالَ المُسْتَسْلَمِ.»
چون شخص پیروز در طلب مکوش، و چون انسان تسلیم شده به قَدَر اعتماد مکن [بلکه با تلاش پیگیر و اعتماد و توکّل به خداوند، کار کن].
تحف العقول ص 233
14- خویشاوند و بیگانه واقعى
«أَلْقَریبُ مَنْ قَرَّبَتْهُ الْمَوَدَّةُ وَ إِنْ بَعُدَ نَسَبُهُ، وَ الْبَعیدُ مَنْ باعَدَتْهُ المَوَدَّةُ وَ إِنْ قَرُبَ نَسَبُهُ.»
خـویشاونـد کسـى است کـه دوستـى و محبّت، او را نـزدیک کرده باشد و اگـر چـه نـژادش دور بـاشد.و بیـگانـه کسـى است کـه از دوستـى و محبّت به دور است و گرچه نژادش نزدیک باشد.
کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 643 ، ح 7 - تحف العقول ص 234
15- اعتماد به مقدَّرات الهى
«مَنِ اتَّکَلَ عَلى حُسْنِ الاْخْتِیارِ مِنَ اللّهِ لَهُ لَمْ یتَمَنَّ أَنـَّهُ فى غَیرِ الْحالِ الَّتى إِخْتارَهَا اللّهُ لَهُ.»
هر که به نیک گزینى خداوند دلگرم باشد، آرزو نمىکند در وضعى جز آنچه خدا برایش برگزیده، باشد.
تحف العقول ص 234
16- آثار رفت و آمد در مسجد
«مَنْ أَدامَ الاْخْتِلافَ إِلَى الْمَسْجِدِ أَصابَ إِحْدى ثَمان:آیةً مُحْکَمَةً وَ أَخًا مُسْتَفادًا وَ عِلْمًا مُسْتَطْرَفًا وَ رَحْمَةً مُنْتَظِرَةً وَ کَلِمَةً تَدُلُّهُ عَلَى الهُدى أَوْ تَرُدُّهُ عَنْ رَدًى وَ تَرْکَ الذُّنُوبِ حَیاءً أَوْ خَشْیةً.»
هر که پیوسته به مسجد رود به یکى از این هشت فایده مى رسد:1ـ نشانه اى استوار (فهم آیات الهى)،2ـ دوستى قابل استفاده،3ـ دانشى تازه،4ـ رحمتى مورد انتظار،5ـ سخنى که به راه راستش کشد،6ـ یا سخنى که او را از پستى برهاند،7ـ و ترک گناهان به خاطر شرم از خدا،8ـ یا ترک گناهان به خاطر خوف از خدا.
تحف العقول ص 235
17- بهترین چشم و گوش و دل
«إِنَّ أَبْصَرَ الأَبـْصارِ ما نَفَذَ فِى الخَیرِ مَذْهَبُهُ، وَ أَسْمَعُ الاْسـْماعِ ما وَعَى التَّذْکیرَ وَ انْتَفَعَ بِهِ، أَسْلَمُ الْقُلُوبِ ما طَهُرَ مِنَ الشُّبُهاتِ.»
همانا بیناترین دیده ها آن است که در طریق خیر نفوذ کند، و شنواترین گوشها آن است که پند و اندرز را در خود فرا گیرد و از آن سود برد، سالمترین دلها آن است که از شبهه ها پاک باشد.
تحف العقول ص 235
18- تزکیه در پرتو عبادت
«إِنَّ مَنْ طَلَبَ الْعِبادَةَ تَزَکىّ لَها، إِذا أَضَرَّتِ النَّوافِلُ بِالْفَریضَةِ فَارْفَضُوها.»
به راستى هر که عبادت را به خاطر عبادت طلب کند خود را تزکیه نموده است. هر گاه مستحبّات به واجبات زیان رساند آن را ترک کنید.
تحف العقول ص 236
19- عاقل خیرخواه
«لا یغُشُّ الْعاقِلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ.»
عاقل و خردمند به کسى که از او نصیحت و اندرز خواهد، خیانت نکند.
تحف العقول ص 236
20- ارزش دادن به آثار عبادت
«إِذا لَقِىَ أَحَدُکُمْ أَخاهُ فَلْیقَبِّلْ مَوْضِعَ النُّورِ مِنْ جَبْهَتِهِ.»
هر گاه یکى از شما برادر خود را ملاقات کند، باید که محلّ نور پیشانى (یعنى محلّ سجده) او را ببوسد.
تحف العقول ص 236
21- امید و پشتکار
«وَ اعْمَلْ لِدُنْیاکَ کَأَنـَّکَ تَعیشُ أَبَدًا، وَ اعْمَلْ لاِخِرَتِکَ کَأَنـَّکَ تَمُوتُ غَدًا، وَ إِذا أَرَدْتَ عِزًّا بِلا عَشیرَة، وَ هَیبَةً بِلا سُلْطان فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِیةِ اللّهِ إِلى عِزِّ طاعَةِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.»
براى دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگى مىکنى، و براى آخرتت به گونه اى کارکن که گویا فردا خواهى مُرد، و اگر عزّتى بدون بستگان و شکوهى بدون سلطنت خواهى، از معصیت و نافرمانى خدا به طاعت و فرمانبرى خداوند عزّوجلَّ درآى.
بحار الانوار(ط-بیروت) ج 44 ، ص 139
22- پرهیز از تملّق و بدگویى
«قالَ(علیه السلام) لِرّجُل : إِیاکَ أَنْ تَمْدَحَنِى فَأَنـَا أَعْلَمُ بِنَفْسِى مِنْکَ أَوْتُکَذِّبَنِى فَإِنَّهُ لا رَأْىَ لِمَکْذُوب أَوْ تَغْتابَ عِنْدِى أَحَدًا.»
امام به شخصى فرمود : مبادا مرا ستایش کنى، زیرا من خود را بهتر مى شناسم، یا مرا دروغگو شمارى، زیرا دروغگو اندیشه و عقیده [ثابتى] ندارد، یا کسى را نزد من بدگویى نمایى.
تحف العقول ص 236
23- عوامل هلاکت آدمى
هَلاکُ النّاسِ فى ثَلاث: أَلْکِبْرُ، أَلْحِرْصُ، أَلْحَسَدُ.
فَالْکِبْرُ هَلَاکُ الدِّینِ وَ بِهِ لُعِنَ إِبْلِیسُ
وَ الْحِرْصُ عَدُوُّ النَّفْسِ وَ بِهِ أُخْرِجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّةِ
وَ الْحَسَدُ رَائِدُ السُّوءِ وَ مِنْهُ قَتَلَ قَابِیلُ هَابِیلَ.
هلاکت و نابودى مردم در سه چیز است:کبر، حرص، حسد.
تکبّر که به سبب آن دین از بین مى رود و به واسطه آن، ابلیس، مورد لعنت قرار گرفت.
حرص که دشمن جان آدمى است وبه واسطه آن آدم از بهشت خارج شد.
حسد که سررشته بدى است و به واسطه آن قابیل، هابیل را کشت.
بحار الانوار(ط-بیروت) ج 75 ، ص 111
24- تقوا و تفکّر
«أُوصیکُمْ بِتَقْوَى اللّهِ وَ إِدامَةُ التَّفَکُّرِ فَإِنَّ التَّفَکُّرَ أَبُو کُلِّ خَیر وَ أُمُّهُ.»
شما را به پرهیزگارى و ترس از خدا و ادامه تفکّر و اندیشه سفارش مى کنم، زیرا که تفکّر و اندیشه، پدر و مادر تمام خیرات است.
مجموعه ورام ج 1 ، ص 52
25- همراهى با مردم
«صاحِبِ النّاسَ بِمِثْلِ ما تُحِبُّ أَنْ یصاحِبُوکَ.»
چنان با مردم مصاحبت داشته باش که خود دوست دارى به همان گونه با تو مصاحبت کنند.
نزهة الناظر و تنبیه الخاطر ص 79
26- نقش عقل، همّت و دین
«لا أَدَبَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ، وَ لا مُرُوَّةَ لِمَنْ لاهِمَّةَ لَهُ، وَ لا حَیاءَ لِمَنْ لا دینَ لَهُ.»
کسى که عقل ندارد، ادب ندارد و کسى که همّت ندارد، جوانمردى ندارد و کسى که دین ندارد، حیا ندارد.
بحار الانوار(ط-بیروت) ج 75 ، ص 111 ، ح 6
27- تعلیم و تعلّم
«عَلِّمِ النّاسَ عِلْمَکَ وَ تَعَلَّمْ عِلْمَ غَیرِکَ.»
مردم را با دانشت، دانش بیاموز و خود نیز دانش دیگران را فراگیر.
بحار الانوار(ط-بیروت) ج 75 ، ص 111 ، ح 6
28- روى آوردن به چه کسى؟
لَا تَأْتِ رَجُلًا إِلَّا أَنْ تَرْجُوَ نَوَالَهُ وَ تَخَافَ یَدَهُ أَوْ یَسْتَفِیدَ مِنْ عِلْمِهِ أَوْ تَرْجُوَ بَرَکَةَ دُعَائِهِ أَوْ تَصِلَ رَحِماً بَیْنَکَ وَ بَیْنَه
نزد کسى مرو، مگر آن که به بخشش او امیدوار، یا از قدرتش بیمناک، یا از دانشش بهره مند، یا به برکت و دعایش امیدوار باشى، یا آن که بین تو و او پیوند خویشاوندى اى باشد.
بحار الانوار(ط-بیروت) ج 75 ، ص 111 ، ح 6
29- عقل و جهل
«لا غِنى أَکْبَرُ مِنَ الْعَقْلِ وَ لا فَقْرَ مِثْلُ الْجَهْلِ وَ لا وَحْشَةَ أَشَدُّ مِنَ الْعُجْبِ، وَ لا عَیشَ أَلَذُّ مِنْ حُسْنِ الْخُلْقِ.»
هیچ بى نیازى اى بزرگتر از عقل و هیچ فقرى مانند جهل و هیچ وحشتى سخت تر از خودپسندى و هیچ عیشى لذّت بخشتر از خوش اخلاقى نیست.
بحار الانوار(ط-بیروت) ج 75 ، ص 111 ، ح 6
30- على(علیه السلام)، دروازه ایمان
«إِنَّ عَلِیا بابٌ مَنْ دَخَلَهُ کانَ مُؤْمِنًا وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهُ کانَ کافِرًا.»
على(علیه السلام) دروازه ایمان است، هر که داخل آن شد مؤمن و هر که خارج از آن شد کافر است.
ریاض الابرار ج 1 ، ص 115
http://www.aviny.com/occasion/ahlebeit/imamhasan/veladat/83/40hadith.aspx
سایت شهیدآوینی

به گزارش جهان به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای در این دیدار با تبریک ولادت امام حسن مجتبی(ع) و توصیه به بهرهگیری از شبهای قدر، کارکرد اولیه و طبیعی شعر را پاسخگویی به افکار، احساسات و دلتنگی های شاعر خواندند و افزودند: البته کارکرد اصلی شعر، عبارت از حضور و اثرگذاری بر خلوت ذهن و دل انسانها و تغذیه معنوی و فکری مخاطبان است.
ایشان با اشاره به تلاش شیاطین برای ورود به این خلوت فکری با هدف تزریق ارزشهای شیطانی، خاطرنشان کردند: شاعر وظیفه دارد همانند شعرای بزرگ تاریخ فارسی، با ورود هنرمندانه به این محدوده، خلوت مخاطبان خود را با معنویات و با دمیدن روحیه امید، نشاط و تحرک و پیشرفت غنی سازد و این عناصر را که سازنده هویت حقیقی ملت هستند، تقویت کند.
رهبر انقلاب اسلامی، اصلاح «ناهنجاریهای اجتماعی» را در گروی اصلاح درونی انسانها و انگیزهمندی و امیدواری و نشاط آنها خواندند و درخصوص کارکرد اجتماعی شعر افزودند: «مشخصه های فرهنگی» و «مزیتهای فرهنگی»، هویت فرهنگی یک ملت را تشکیل می دهند و شعر نیز باید پاسدار همین هویت ملی باشد و آن را غنی و پاکیزه کند.
حضرت آیت الله خامنه ای در بیان اهمیت «هویت فرهنگی»، خاطرنشان کردند: هویت فرهنگی همان «عقلانیت معنوی» و «خرد جمعی» است که اصل و منشأ حیات و امتیازات یک ملت است و انقلاب اسلامی و امام بزرگوار نیز ساخته و پرداخته همین هویت فرهنگیِ برخاسته از حکمت و اندیشه های والا هستند.
ایشان، وجود انگیزهی مهم «پاسداری از هویت فرهنگی» را زمینه ساز احساس وظیفه برای مقابله با تهاجم آشکار دشمن به هویت ملی خواندند و گفتند: اشکال برخی این است که اصل تهاجم گستردهی جبهه سوگند خورده علیه هویت اسلامی و هویت فرهنگی را با وجود نشانه های آشکار آن نمی بینند، اما شاعر با روح هنری و نگاه تیزبین و دغدغه مند خود، به دفاع از این هویت برمی خیزد.
رهبر انقلاب در ادامه با یادآوری واقعیت های تلخ دنیای امروز نظیر دست اندازی قدرتها به «استقلال، ثروت، دین، معنویت، ناموس و اخلاق ملتها» و دگرگون کردن حقایق با سلطه تبلیغاتی، به حوادث دردناک غزه اشاره و خاطرنشان کردند: گاهی برای کشته شدن یک حیوان در گوشه ای از دنیا، چنان جنجال تبلیغاتی براه می اندازند، اما تهاجم به غزه و کشته شدن بیش از 100 تن که اغلب آنان نیز کودکان معصوم و مظلوم هستند، نه تنها برایشان اهمیتی ندارد بلکه امریکا و انگیس رسماً از این حملات حمایت می کنند.
حضرت آیت الله خامنه ای تأکید کردند: واقعیت امروز دنیا، حمایت بی واهمه سلطه گران از هر بدی و پلشتی و فساد و نجاستی است که در خدمت منافعشان باشد و در مقابل، با هر پاکی و قداستی است که با منافعشان سازگاری نداشته باشد، بطور وحشیانه برخورد و معارضه میکنند.
ایشان پس از تشریح این واقعیات تلخ، این سؤال را مطرح کردند: شاعرِ برخوردار از «شعور و درک و فهم و قدرت بیان»، چه تکلیفی در قبال این واقعیات و شرایط دارد؟
رهبر انقلاب اسلامی در پاسخ به این سؤال گفتند: شاعر باید با برخورداری از این امتیازات که در واقع نعمت و حجت الهی است، به یاریِ جبهه مظلوم برآید و حق و حقیقت را با شعر خود نشان دهد.
رهبر انقلاب در پایان با اظهار خرسندی از پیشرفتهای کاروان شعر کشور بخصوص شعر شاعران جوان و شعر انقلاب اسلامی، افزودند: شرط اصلی ماندگاری و اثرگذاری شعر، علاوه بر مفهوم و مضمون خوب، برخورداری از ترکیب و شاکله هنری قوی است.
پیش از سخنان رهبر معظم انقلاب، تعدادی از شاعران جوان و پیشکسوت به ارائه اشعار خود پرداختند.
شرح دعای روز پانزدهم ماه رمضان
دعا کنیم تا جزو «مخبتین» باشیم
در دعای روز پانزدهم از خدا میخواهیم تا جزو مخبتین باشیم. مخبتین به معنای فروتنان است، آن هم فروتنانی که فروتنی آنان فقط در مقابل پروردگار جهان و جهانیان است.
اللهمّ ارْزُقْنی فیهِ طاعَةَ الخاشِعین خدایا روزی کن مرا در آن فرمان برداری فروتنان
واشْرَحْ فیهِ صَدْری بإنابَةِ المُخْبتینَ و بگشا سینهام در آن به بازگشت دلدادگان
بأمانِکَ یا أمانَ الخائِفین به امان دادنت ای امان ترسناکان.
شرح فرازهای دعا
در فراز ابتدایی این دعا «اللهم ارزقنی فیه طاعه الخاشعین» یعنی «خدایا در این روز اطاعت بندگان خاشع و خاضع خود را نصیب من گردان» آمده است.
برای آنکه بدانیم خاشعین چه کسانی هستند، بهتر است اول در مورد متکبر ین صحبت به میان آوریم؛ چرا که خضوع و خشوع به طور کامل با تکبر و غرور تضاد دارد، به طوری که هر آنچه که در صفات متکبر ین وجود دارد، ضد آن در خاشعین موجود است.
برای روشن شدن این موضوع اشاره میکنیم به قسمتی از سخنان گهربار حضرت علی (ع) که در مورد متکبران اینگونه فرمودند: «آگاه باشید! زنهار! زنهار! از پیروی و فرمانبری سران و بزرگانتان، آنان که به اصل و حسب خود مینازند و خود را بالاتر از آنچه هستند میپندارند و کارهای نادرست را به خدا نسبت میدهند و نعمتهای گسترده خدا را انکار میکنند، تا با خواستههای پروردگار مبارزه کنند و نعمتهای او را نادیده انگارند، آنان شالوده تعصب جاهلی و ستونهای فتنه و شمشیرهای تفاخر جاهلیت هستند.»
امام علی (ع) همچنین در قسمتی دیگر نیز فرمودند: «کبر و خودپسندی چیزی است که قلبهای متکبران را همانند کرده، تا قرنها به تضاد و خونریزی گذراندند و سینهها از کینهها تنگی گرفت.»
در جای دیگری میفرمایند : فَاللهَ اللهَ فی کِبْرِ الْحَمیَّهِ وَ فَخْرِ الْجاهِلیَّهِ . .
خدا را خدا را! از تکبّر و خودپسندی و از تفاخر جاهلی بر حذر باشید. (نهجالبلاغه فیضالاسلام خطبه 234 معروف به خطبه قاصعه ص 785.)
انسانی که صفت تکبّر را در میان صفات خویش جای داده، معمولاً بر روی مسائلی که خود طرح میکند و یا چیزهایی که نفْسِ او خواهان آن است تعصّب دارد و بدون هیچ دلیل منطقی بر روی خواسته خویش اصرار میورزد. چنین کسی در مواردی که با او مخالفت میشود به زور توسل میشود و سعی دارد با مشاجره زبانی حرف خود را به کرسی بنشاند، و در نتیجه به بداخلاقی با دیگران پرداخته تا او را رعایت کنند و به خاطر این تندیِ اخلاق و زشتی درون از پند و اندرز دیگران هیچ بهرهای نمیبرد چرا که به حرف حق گوش نداده و نصیحت دیگران را نمیپذیرد. از انتقاد روی گردان است و به محض شنیدن انتقاد، ناراحت شده آن را نمیپذیرد و همین امر او منشأ کینههای فراوان خواهد شد.
با توجه به این تذکرات ، در مییابیم که خضوع و خشوع همانند ظرفی است که انسان به وسیله آن به جمعآوری رضا و خشنودی خداوند میپردازد و تکبر چون ظرفی است تو خالی که هیچ چیزی در آن جز غرور و تکبر جای نمیگیرد و این خضوع و خشوع است که انسان را به خدای خویش نزدیک میسازد؛ زیرا که هرچه انسان نزد پروردگار عالمیان، خود را ذلیل و خوار نشان دهد، ارزشش در پیشگاه او بیشتر میشود.
چنانچه حضرت علی (ع) فرمودند: «تاج تواضع و فروتنی را بر سر نهید و تکبر و خودپسندی را زیر پا بگذارید ... و تواضع و فروتنی را سنگر میان خود و شیطان و لشکریانش قرار دهید، زیرا شیطان از هر گروهی لشکریان و یارانی سواره و پیاده دارد.» پس خضوع و خشوع در مقابل پروردگار عالمیان همان طاعت و بندگی خالصانه در مقابل ذات اقدس اوست که ما نیز در این روز از خداوند میخواهیم به ما عبادت و اطاعتش را همراه با خضوع و خشوع نصیب کند.
آینده متکبّر
بابِ شهر علم پیامبر(ص) آینده شخص متکبر را در لسان مبارک خود این گونه بیان میدارد:
(( پس شیطان دشمن خدا و پیشوای متعصّبها و سرسلسله متکبّران است که اساس عصبیّت را بنا نهاد. و بر لباس کبریایی و عظمت، با خدا درافتاد، لباس بزرگی را بر تن پوشید و پوشش تواضع و فروتنی را از تن درآورْد. آیا نمینگرید که خدا به خاطر خود بز رگ بینی، او را کوچک ساخت، و به جهت بلندپروازی او را پست و خوار گردانید؟! پس او را در دنیا طرد شده و آتش جهنم را در قیامت برای او مهیا فرمود.))( همان ص 778.)
پس کوچک شدن، خوار شدن، طرد شدن و سرانجام آتش جهنم مقصدهایی هستند که مسیر تکبّر به آنها منتهی میشود، و امیرالمؤمنین(ع) در این مورد ابلیس را مثال میزنند تا به عنوان الگوی یک متکبّر در اذهان مردم باشد و از عاقبت امرِ او عبرت بگیرند.
عبرت از ابلیس، « حَبطِ اعمال »
امیرالمؤمنین(ع) در دنباله همین خطبه میفرمایند اگر خداوند میخواست حضرت آدم(ع) را از نوری که چشمها را خیره کند و زیباییاش عقلها را مبهوت سازد و . . . میآفرید تا آزمایش ملائکه و ابلیس در سجده بر او آسان شود ولی او را از گِل آفرید و این را امتحان و آزمایش خود قرار داد. بهتر است پایان این بحث را با جملات زیبای اسوه اخلاق و ایمان، امیر مؤمنان حضرت علی(ع) به پایان بریم. امیرالمؤمنین(ع) پس از بیان امتحان الهی میفرمایند:
«خداوند مخلوقات خود را با اموری که آگاهی ندارند آزمایش میکند ( شرط ایمان )، تا بد و خوب تمیز داده شود و تکبّر و خودپسندی را از آنها بِزداید و خود بز رگ بینی را از آنان دور کند، پس، از آنچه خداوند نسبت به ابلیس انجام داد عبرت گیرید، زیرا اعمال فراوان و کوششهای مداومِ او را با تکبّر از بین برد. او شش هزار سال عبادت کرد که مشخص نیست ( شما نمیفهمید ) از سالهای دنیا یا آخرت است. اما با ساعتی تکبّر همه را نابود کرد. چگونه ممکن است پس از ابلیس، فرد دیگری همان اشتباه را تکرار کند و سالم بماند؟! نه، هرگز! . . . بین خدا و خلق، دوستیِ خاصّی وجود ندارد که به خاطر آن، حرامی را که بر جهانیان ابلاغ فرموده حلال بدارد!» (همان ص 780)
شرح فراز دوم
در بخش دیگر این دعا میخوانیم: «و اشرح فیه صدری بانابه المخبتین بامانک یا امان الخائفین» یعنی «و شرح صدر مردان فروتن و خداترس را به من عطا فرما به حق امان بخشی خود ای ایمنی دلهای ترسان.»

حال مخبتین چه کسانی هستند؟ در دعای این روز نکته اساسی که به آن تأکید شده است، خضوع و خشوع و فروتنی در مقابل ذات اقدس پروردگار است به طوری که در این روز از خداوند درخواست میکنیم آنچه را که در صفات و اعمال خالصان و خاشعان و فروتنان وجود دارد، نصیب ما کند، اما در اینجا میخواهیم بدانیم مخبتین به چه معناست؟
مخبتین به معنای فروتنان است، آن هم فروتنانی که فروتنی آنان فقط در مقابل پروردگار جهان و جهانیان است، حال شاید سوال کرد که فروتنان چه کسانی هستند؟ که در جواب باید بگوییم فروتنی یکی از صفات بارز مؤمنان تقواپیشه است که شب و روز خود را به تقوا و پرهیزکاری میگذرانند.
چنانچه حضرت علی (ع) در مورد صفت و نشانه یک پرهیزکار فرمودند: «در دینداری نیرومند، نرمخو و دور اندیش است، دارای ایمانی پر از یقین، حریص در کسب و دانش، با داشتن علم بردبار، در توانگری میانه رو، در عبادت فروتن، در تهی دستی آراسته، در سختیها بردبار، در جستجوی کسب حلال، در راه هدایت شادمان و پرهیز کننده از طمع ورزی، است.»
با توجه به فرموده آن بزرگوار در مییابیم که مخبتین همان پرهیزکاران هستند که شب و روز خود را به ذکر و یاد خداوند به پایان میبرند که ما نیز در این روز از خداوند میخواهیم شرح صدری را که مردان پرهیزکار و فروتن دارند، به ما نیز عطا کند.
نماز شب شانزدهم ماه رمضان
دوازده رکعت در هر رکعت حمد و دوازده مرتبه اَلْهیکُمُ التَّکاثُرُ.
فرآوری : زهرا اجلال
گروه دین تبیان
منابع :
بیانات آیت الله مجتهدی تهرانی
سایت حوزه
الکافی ج2 باب فضل حامل القرآن ..... ص : 603
ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ مِنْهَالٍ الْقَصَّابِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ وَ هُوَ شَابٌّ مُؤْمِنٌ اخْتَلَطَ الْقُرْآنُ بِلَحْمِهِ وَ دَمِهِ وَ جَعَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَعَ السَّفَرَةِ الْکِرَامِ الْبَرَرَةِ وَ کَانَ الْقُرْآنُ حَجِیزاً عَنْهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَقُولُ یَا رَبِّ إِنَّ کُلَّ عَامِلٍ قَدْ أَصَابَ أَجْرَ عَمَلِهِ غَیْرَ عَامِلِی فَبَلِّغْ بِهِ أَکْرَمَ عَطَایَاکَ قَالَ فَیَکْسُوهُ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ حُلَّتَیْنِ مِنْ حُلَلِ الْجَنَّةِ وَ یُوضَعُ عَلَى رَأْسِهِ تَاجُ الْکَرَامَةِ ثُمَّ یُقَالُ لَهُ هَلْ أَرْضَیْنَاکَ فِیهِ فَیَقُولُ الْقُرْآنُ یَا رَبِّ قَدْ کُنْتُ أَرْغَبُ لَهُ فِیمَا هُوَ أَفْضَلُ مِنْ هَذَا فَیُعْطَى الْأَمْنَ بِیَمِینِهِ وَ الْخُلْدَ بِیَسَارِهِ ثُمَّ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ فَیُقَالُ لَهُ اقْرَأْ وَ اصْعَدْ دَرَجَةً ثُمَّ یُقَالُ لَهُ هَلْ بَلَغْنَا بِهِ وَ أَرْضَیْنَاکَ فَیَقُولُ نَعَمْ قَالَ وَ مَنْ قَرَأَهُ کَثِیراً وَ تَعَاهَدَهُ بِمَشَقَّةٍ مِنْ شِدَّةِ حِفْظِهِ أَعْطَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَجْرَ هَذَا مَرَّتَیْن.
ترجمه :
اصول کافى-با ترجمه مرحوم سید جواد مصطفوى ج4 ح 4 - ..... ص : 405
حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هر که در حال جوانى قرآن بخواند و با ایمان هم باشد قرآن با گوشت و خونش بیامیزد، و خداى عز و جل او را با فرشتگان پیغام برنده و نیکرفتارش رفیق کند، و قرآن براى او در روز قیامت پرده و مانعى از آتش باشد و گوید: بار پروردگارا هر عامل وتاجرى بمزد کار خویش رسیده جز عامل من، پس گرامىترین عطاهاى خود را باو برسان، فرمود: پس خداى عزیز و جبار دو جامه از جامههاى بهشتى باو بپوشاند و بر سرش تاج کرامت نهاده شود، سپس بقرآن گفته شود: آیا ما تو را در باره این شخص خشنود کردیم؟ قرآن گوید: بار پروردگارا من برتر از این در باره او میل داشتم، پس نامه امان (از دوزخ را) بدست راستش دهند، و فرمان جاویدان ماندن در بهشت را در دست چپش گذارند و وارد بهشت گردد، پس باو گفته شود: بخوان (قرآن را) و یکدرجه بالا برو، سپس بقرآن گویند: آیا آنچه تو خواستى باو رساندیم و تو را خشنود کردیم؟ گوید: آرى، حضرت فرمود: هر کس قرآن را بسیار بخواند و با اینکه حفظ آن (بر او) دشوار است آن را بذهن خویش بسپارد خداى عز و جل دو بار پاداش آن را باو بدهد.(یک پاداش در دنیا و یک پاداش در آخرت )
منبع :اصول کافى با ترجمه دانشمند اندیشمند مرحوم سید جواد مصطفوى ره
کافى، از مرحوم کلینى، ج2، ص 603 - 604
به گزارش بولتن نیوز، در آستان? فرارسیدن این روز فرخنده برای جامع? ادبی و شعرای کشور و البته دیگر اهالی فرهنگ و هنر، قصدداریم یادی بکنیم از شاعری انقلابی و دوست داشتنی که این روزها چندان حال و روز خوشی ندارد و از 15 اسفند 1386 تاکنون بر اثر اختلالات کلیوی در حالت اغما بستری است و اکنون در بیمارستان امام رضای کرمانشاه، در بخش آی.سی.یو بستری است.
ازقضا عزیزی از شاعران مورد علاق? رهبر ادیب و شعردوست انقلاب نیز هست و ایشان در 28مهرماه 1390، طی سفرش به کرمانشاه از او در بیمارستان دیدار کرد و با تاکید مقام معظم رهبری، پس از دیدار با وی، مسئولان بر آن شدهاند که وی را جهت درمان به خارج از کشور اعزام کنند.
گفته می شود حال عمومی عزیزی پس از 3سال به حدی رسید که وی نسبت به شادیها و غم ها با اشک و لبخند پاسخ میداد و میتوانست سخنان اطرافیان را بشنود و عکس العمل نشان دهد.

هم اکنون عزیزی در بیمارستان کرمانشاه بستری است و طبق نظر پزشکی در آبان 1391 اعلام شد حال عمومی وی تغییر خاصی نداشته، اما هوشیاری او نسبت به قبل بهتر است ولی نمیتواند به صورت کامل صحبت کند. وی همچنین می تواند از راه دهان تغذیه کند.
مصائب یک شاعر
احمد عزیزی از شاعران معاصر ایرانی و ارائه دهند? سبک جدید مثنوی است که در 4 دی ماه 1337 در سرپل ذهاب کرمانشاه به دنیا آمد.
او درکودکی با عشایر سیاه چادرنشین حشرونشر فراوان داشت و قبل از رفتن به دبستان، خواندن و نوشتن را بدون داشتن معلم و تنها از روی کنجکاوی و تأمل و دقت از نوشتههای روی تابلوها و اسامی خیابان ها و... به خوبی فرا گرفت.

شاعر عزیز کرمانشاه، قبل از پیروزی انقلاب به دعوت «شمس آل احمد» به تهران رفت و دیداری نیز با «استاد مرتضی مطهری» داشت. وی با آغاز جنگ به همراه خانواده به تهران نقل مکان نمود و برای مدتی ساکن شهرستان نور شد و سپس در تهران اقامت گزید و به همکاری با روزنامه جمهوری اسلامی پرداخت.
عزیزی، شاعری تاریخمند اما پیشرو
گفته می شود، عزیزی در اشعارش تحت تاثیر شاعران بزرگی همچون مولوی و سهراب سپهری است و از آثار برجست? او می توان به کتاب شعرهایی همچون «کفش های مکاشفه»، «یک لیوان شطح داغ»، «باران پروانه»، «روستای فطرت»، «ترانه های ایلیایی» و ... اشاره کرد.
وی سرودن شعر را از سال های جوانی با مجل? جوانان آغاز کرد. از او آثار شعر و نثر ادبی متعددی دارد. عزیزی شاعری با سبک منحصر به فرد است که این سبک به صورت مثنوی در «کفش های مکاشفه» جلوه کردهاست. تمایل سبک وی به معنویت و عرفان اسلامی با فرم جدیدی از مثنوی -ملهم از مثنوی مولوی- در شعر معاصر بینظیر است. این سبک تاثیر بسیار زیادی در شعر معاصر گذاشتهاست. اشعار عزیزی با عرفان اسلامی آمیختگی دارد و تمجید از اهل بیت در بیشتر آثارش موج میزند.

در گذشته اغلب شاهکارهایی که توسط بزرگان مثنوی سرا در وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن آفریده شده بود. بیشتر بیان محمل بیان حکمت بود و احمدعزیزی اگر نگوییم نخستین دستکم از معدود شاعرانی بود که این مایه از خیال آفرینی و سیلان ذهن مخیل را در این وزن و قالب به کار گرفت.
زبان شعری خاص احمد عزیزی نیز از دیگر وجوه تشخص مثنوی های اوست وی برای حادثه آفرینی در زبان به استفاد? غیرمعمول و رایج بسنده نکرد و برای بیان درونیات خویش حتی از به کارگیری مصالح زبان روزنامه ای نیز رویگردان نشد.
ترکیب سازی عزیزی از عمده ترین مشخصه های زبانی ای در مثنوی به شمار می رود ترکیب تازه د رشعر او نقش خاصی دارد و بر تحرک و طراوت زبان شعری او افزوده است این ترکیب ها گاه یادآور ترکیباتی ست که در شعر نوپردازان به کار می رود.
حال و هوای شعر عزیزی بیش از هر چیز بر طبیعت گرایی شاعر متمرکز است. موضوع بازگشت به کودکی که عزیزی بسیار به آن پرداخته است پیش از آن که یادآور کودکی های شاعر باشد یادکرد. کودکی های انسان و دوره دوستی بی واسطه او با طبیعت است.
عزیزی همچون بسیاری از شاعران و نویسندگان معاصر، دور افتادن از طبیعت و مچاله شدن او در دست ماشینیزم را خسارتی جبران ناپذیر می داند بیان تازه و تحرک زبان عزیزی باعث شده است تا در پرداختن به موضوع مکرر و دستمالی شده نکوهش ماشینیزم به ورطه ی کلیشه پردازی نغلتد جاری و ساری بودن نگرش مذهبی و بینش شیعی از دیگر نکات در خور تامل اشعار عزیزی است آثار که وی در مدح پیامبر ائمه و اولیا پدیدی آورده نمایی نیز در اجتماعیات دارد وی در اغلب این آثار با همان توصیفات طبیعت گرا آغاز کرده و همچون قصیده سرایان با تغزل و تشبیب پیش می رود. یادکرد ممدوح و اشاره به جنبه هایی از زندگی او مقدمه طرح و دیدگاه های اجتماعی شاعر است و سپس با رجعت به ممدوح خاتمه می یابد.
گفتنی است، احمد عزیزی چهره ی به یادماندنی عرصه ی مثنوی در زمینه چهارپاره نیز نوآوری هایی انجام داده است.
عزیزی و ولایت
احمد عزیزی، این شاعر پُرکارِ چیرهدست، شیفته و مجذوب بزرگی و عظمت خورشید انقلاب است. نه حالا، که از سالها قبل هم اینگونه بوده است. تابهحال اشعار متعددی در وصف حضرت آیتالله خامنهای سروده و دفعات متعددی در محضر ایشان به شعرخوانی پرداختهاند.
گفته می شود، در تاریخ هفتم تیرماه 1360 یعنی فردای حادث? ترورِ مقام معظم رهبری، شعری از احمد عزیزی در روزنام? جمهوری اسلامی چاپ میشود با عنوان «ای غزلخوان بلبل باغ خدا»:

گر به تاراج خزان گلبن رود خون رز خود در قدح آید به جوش
بار دیگر تازه گردد جان ما ای همه مغبچگان می فروش
ای غزلخوان بلبل باغ خدا یاسمن بیمار گردد رخ مپوش
گوش ما نامحرم اسرار نیست لب گشا از بهر پیغام سروش
ای صبا از کوی جانان نکهتی آور آخر سوی این دل رفته هوش
گر به جای باده زهرت می دهد یار داند چیست ای عاشق بنوش
بارالها مرغ باغ خویش را در امان دار از خطرهای وحوش
ای عجب گر دیده خون گرید ازین ناله ها کز نای دل آید به گوش
در غمت ای راحت روح و روان دل به درد آمد -خدا- جان در خروش
نمونه ای دیگر از ارادت قلبی عزیزی به رهبر معظم انقلاب را می توان در مقدم? کتاب «رؤیای رؤیت» که دلنوشتههای این شاعر عزیز است، بازیافت. عزیزی در این مقدمه نوشته:
«...امروز عموم ارباب بَصَر و کاف? اصحاب نظر مستحضرند که جمال سیدعلی را جز به دید? اولیاءِ اِله، نشاید دید و مرتب? جنابش را به غیر از ترازوی ولایت نتوان سنجید؛ حضرتش خلفِ صالحِ پیر خمین است و جمالش نور عین و از پنجر? باغش رایح? اولیاء مطلق درگذر و از شعشع? چراغش نور ساداتِ برحق جلوهگر است.
ای آنکه عشق خمینی در سر داری! باید که غاشی? خامنهای برداری و گرنه از مذهب و ملت گمراهی و در نظر فقیهان ولایت بیجایگاه؛ حقا هر که بر جانشین خمینی کافر است از میان رود و هرکس بر ولایت خامنهای منکر است از کشور اسلامیان.
...ای سوختگان! حال که ما را ملاقاتِ حضرت صاحب میسّر نیست و از منزل آن آرامِ جان و کعب? دلها ما را خبر نَه، بهتر آنکه بر دامن سید علی آویزیم و بهواسط? وی عطر گلشنِ ولایت در مشامِ جان بیامیزیم، آری اگر ما را به ابروی صاحب زمان نه سعادت پیوست است باری، خامنهای به دست است.»

به هر تفسیر امیدواریم این شاعران عزیز و دوست داشتنی کشورمان بهبود یافته و انشاءالله سال آینده او نیز در کنار دیگر شاعران عاشق ولایت، در یک چنین روزی به دیدار رهبری عزیز مشرف گردیده و در سلامت کامل بازهم شعر بخواند و شعر بسراید!
به این آرزو سخن را با حسنِ شعری زیبا از او خاتمه می دهیم:
آواز بومی (برگرفته از کتاب یک لیوان شطح داغ)
به نام خدا، به نام خون
به نام آیینه و خورشید
به نام لالایی و لبخند
به نام «بابا آب داد»
به نام او در باران آمد
به نام مدرسه های ویران و دختران قطعه قطعه شده ی خردسال، به نام نماز، به نام روزه های قضا
به نام مسجد سنگر است»
به نام گلدسته های سر نگون و چشم های از حدقه در آمده
به نام لب هایی که تا لحظه ای پیش می گفتند
سَمِعَ الله لِمَن حَمِدَه»
به نام موریه های «میانه، اشک های «ارومیه» بغض های «بروجرد» به نام آه های «اراک»، کاسه های کدر «کوهدشت»، سماورهای ملتمس «تویسرکان»، کاشی های ترک برداشت? «اصفهان» شیر فروش های شهید«شیراز» کلیچه پزهای مدفون شد? «کاشان» به نام عمامه های خونین «قم»
به نام دیده بان های نا بینا، «آر. پی .جی» زن های بی دست «لودر» چیان تشنه
به نا م شیرخوارگانی که در لالایی آتش به خواب رفتند
به نام پدرانی که با سوغات جسد از سفرِ آوار برگشتند
به نام مادرانی که تنها یادگار کودکشان یک جفت دمپایی است
من این نامه را برای روزها ی آینده ی بشّریت می نویسم
من این نامه را برای همه ی گلّه های بشری می نویسم
من این نامه را برای همه ی آدرس های جهان می نویسم
من از شهر عروسک ها ی سر بریده و اسباب بازی های سرگردان می آیم
من از شهر شیون های پی در پی و صاعقه های متراکم،
از مرز موج ها و انحنا ی انفجارها،
از خاوران خورشید و باخترانِ باران می آیم.
من از شهر ناخن های خونین و گیسوان بی صاحب می آیم،
از مسیر هجرت ها و کرانه ی کوچ ها
از کوچه ی گل های پرپر و پیل? پروانه های سوخته
از مجاورت مادران با لالایی های بر لب خوشکیده،
از گور بی نشانان
از گهواره هایی با نوزادان بی سر
من با کامیون هایی پر از میو? جراحت،
با نیسان هایی لبریز از کفش های خونین و پیراهن های پاره می آیم.

آنها در نوش خواب نیمه شب و در نیایش خوش بامداد
آمدند و با خرناس? خنجر به خوابمان شبیخون زدند
گندم هایمان را مسلخ بمب های خوشه ای بردند
آیینه هایمان را درآماج موج ها گذاشتند
گل هایمان را به گلوله گرفتند.
گوشوار? زنانمان را در آستان? غسلخانه ها انداختند
نگذاشتند کودکان کبودمان را کفن کنیم،
نگذاشتند بر جنازه های باد کرد? آرزویمان اشک بریزیم،
نگذاشتند با انگشت های برید? خود
بر سنگفرش تفتید? باروت بنویسیم که:
اهل کوفه نیستیم.
من با کامیون کمک های مردمی می آیم،
از باجه های وداع، از بانک های خون،
از آوازهای بومی
از نماز در زیر سقف باران
از کوچه های متواضع اسلام،
از ایستگاه های گریان خداحافظی
از آیینه و شمعدان و سکّه و قرآن
از میان مادرانی که پیش از شیر دادن می گویند:
السلام علیک یا ابا عبدالله

شرح زندگانی امام حسن مجتبی علیه السلام
تولد و کودکى.
امام حسن (علیه السلام) فرزند امیر مؤمنان على بن ابیطالب و مادرش مهتر زنان فاطمه زهرا دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه واله) است.امام حسن (علیه السلام) در شب نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در مدینه تولد یافت .وى نخستین پسرى بود که خداوند متعال به خانواده على و فاطمه عنایت کرد.رسول اکرم (صلی الله علیه واله) بلا فاصله پس از ولادتش , او را گرفت و در گوش چپش اقامه گفت .سپس براى او بار گوسفندى قربانى کرد, سرش را تراشید و هموزن موى سرش -که یک درم و چیزى افزون بود - نقره به مستمندان داد.پیامبر (صلی الله علیه واله) دستور داد تاسرش را عطر آگین کنند و از آن هنگام آیین عقیقه و صدقه دادن به هموزن موى سرنوزاد سنت شد.این نوزاد را حسن نام داد و این نام در جاهلیت سابقه نداشت .کنیه او را ابومحمد نهاد و این تنها کنیه اوست .لقب هاى او سبط, سید, زکى , مجتبى است که از همه معروفتر مجتبى میباشد.پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله) به حسن و برادرش حسین علاقه خاصى داشت و بارها میفرمودکه حسن و حسین فرزندان منند و به پاس همین سخن على به سایر فرزندان خودمیفرمود : شما فرزندان من هستید و حسن و حسین فرزندان پیغمبر خدایند .امام حسن هفت سال و خردهاى زمان جد بزرگوارش را درک نمود و در آغوش مهر آن حضرت بسر برد و پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه واله) که با رحلت حضرت فاطمه دوماه یا سه ماه بیشتر فاصله نداشت , تحت تربیت پدر بزرگوار خود قرار گرفت .امام حسن (علیه السلام) پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امر خدا و طبق وصیت آن حضرت , به امامت رسید و مقام خلافت ظاهرى را نیز اشغال کرد, و نزدیک به شش ماه به اداره امور مسلمین پرداخت . در این مدت , معاویه که دشمن سرسخت على (علیه السلام) و خاندان او بود و سالها به طمع خلافت ( در آغاز به بهانه خونخواهى عثمان و درآخر آشکارا به طلب خلافت ) جنگیده بود, به عراق که مقرخلافت امام حسن (علیه السلام) بودلشکر کشید و جنگ آغاز کرد.ما دراین باره کمى بعد تر سخن خواهیم گفت .امام حسن (علیه السلام) از جهت منظر و اخلاق و پیکر و بزرگوارى به رسول اکرم (صلی الله علیه واله) بسیار مانند بود.وصف کنندگان آن حضرت او را چنین توصیف کرده اند:.داراى رخسارى سفید آمیخته به اندکى سرخى , چشمانى سیاه , گونهاى موار,محاسنى انبوه , گیسوانى مجعد و پر, گردنى سیمگون , اندامى متناسب , شانهیى عریض ,استخوانى درشت , میانى باریک , قدى میانه , نه چندان بلند و نه چندان کوتاه .سیمایى نمکین و چهرهاى در شمار زیباترین و جذاب ترین چهرهها .ابن سعد گفته است که حسن و حسین به ریگ سیاه , خضاب میکردند .
کمالات انسانى.
امام حسن (علیه السلام) در کمالات انسانى یادگار پدر و نمونه کامل جد بزرگوار خودبود.تا پیغمبر (صلی الله علیه واله) زنده بود, او و برادرش حسین در کنار آن حضرت جاى داشتند,گاهى آنان را بر دوش خود سوار میکرد و میبوسید و میبویید.از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه واله) روایت کردهاند که درباره امام حسن و امام حسین (علیه السلام)میفرمود: این دو فرزند من , امام هستند خواه برخیزند و خواه بنشینند ( کنایه از این که در هر حال امام و پیشوایند ).امام حسن (علیه السلام) بیست و پنج بار حج کرد, پیاده , درحالى که اسبها نجیب را با او یدک میکشیدند.هرگاه از مرگ یاد میکرد میگریست و هر گاه از قبر یاد میکردمیگریست , هر گاه به یاد ایستادن به پاى حساب میافتاد آن چنان نعره میزد که بیهوش میشد و چون به یاد بهشت و دوزخ میافتاد, همچون مار گزیده به خود میپیچید.از خدا طلب بهشت میکرد و به او از آتش جهنم پناه میبرد.چون وضو میساخت و به نماز میایستاد, بدنش به لرزه میافتاد و رنگش زرد میشد.سه نوبت دارائیش رابا خدا تقسیم کرد و دو نوبت از تمام مال خود براى خدا گذشت .گفته اندک : امام حسن (علیه السلام) در زمان خودش عابد ترین و بى اعتنا ترین مردم به زیور دنیا بود.در سرشت و طینت امام حسن (علیه السلام) برترین نشانههاى انسانیت وجود داشت .هرکه او را میدید به دیدهاش بزرگ میآمد و هر که با او آمیزش داشت بدو محبت میورزید و هر دوست یا دشمنى که سخن یا خطبه او را میشنید, به آسانى درنگ میکردتا او سخن خود را تمام کند و خطبهاش را به پایان برد.محمد بن اسحاق گفت : پس از رسول خدا (صلی الله علیه واله) هیچکس از حیث آبرو و بلندى قدر به حسن بن على نرسید.بر درخانه فرش میگستردند و چون از خانه بیرون میآمد و آنجا مینشست راه بسته میشد وبه احترام او کسى از برابرش عبور نمیکرد و او چون میفهمید, برمیخاست و به خانه میرفت و آن گاه مردم رفت و آمد میکردند.در راه مکه از مرکبش فرود آمد وپیاده به راه رفتن ادامه داد.در کاروان همه از او پیروى کردند حتى سعد بن ابى وقاص پیاده شد و در کنار آن حضر ت راه افتاد.ابن عباس که از امام حسن و امام حسین (علیه السلام) مسن تر بود, رکاب اسبشان رامیگرفت و بدین کار افتخار میکرد و میگفت : اینها پسران رسول خدایند. با این شأ ن و منزلت , تواضعش چنان بود که : روزى بر عده اى مستمند میگذشت , آنها پارههاى نان را بر زمین نهاده و خود روى زمین نشسته بودند و میخوردند, چون حسن بن على را دیدند گفتند: اى پسر رسول خدا بیا با ما هم غذا شو. امام حسن (علیه السلام) فورا از مرکب فرود آمد و گفت : خدا متکبرین را دوست نمى دارد.و باآنان به غذا خوردن مشغول شد.آنگاه آنها را به میهمانى خود دعوت کرد, هم غذا به آنان داد و هم پوشاک .در جود و بخشش امام حسن (علیه السلام) داستانها گفته اند.از جمله مدائنى روایت کرده که : حسن و حسین و عبدالله بن جعفر به راه حج میرفتند. توشه و تنخواه آنان گم شد. گرسنه و تشنه به خیمه اى رسیدند که پیر زنى در آن زندگى میکرد. از او آب طلبیدند. گفت این گوسفند را بدوشید و شیر آن را با آب بیامیزید و بیاشامید.چنین کردند. سپس از او غذا خواستند. گفت همین گوسفند را داریم بکشید و بخورید. یکى از آنان گوسفند را ذبح کرد و از گوشت آن مقدارى بریان کرد و همه خوردند و سپس همانجا به خواب رفتند. هنگام رفتن به پیر زن گفتند: ما از قریشیم به حج میرویم . چون باز گشتیم نزد ما بیا با تو به نیکى رفتار خواهیم کرد. و رفتند. شوهر زن که آمد و از جریان خبر یافت , گفت : واى بر تو گوسفند مرا براى مردمى ناشناس میکشى آنگاه میگویى از قریش بودند؟ روزگارى گذشت و کار بر پیر زن سخت شد , از آن محل کوچ کرد و به مدینه عبورش افتاد.حسن بن على (علیه السلام) او را دیدو شناخت .پیش رفت و گفت : مرا میشناسى ؟ گفت نه .گفت : من همانم که در فلان روز مهمان تو شدم . و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دینار زر به او دادند. آن گاه او را نزد برادرش حسین بن على فرستاد.آن حضرت نیز همان اندازه به او بخشش فرمود.او را نزد عبد الله بن جعفر فرستاد او نیز عطایى همانند آنان به او داد. حلم و گذشت امام حسن (علیه السلام) چنان بود که به گفته مروان , با کوهها برابرى میکرد.
همسران و فرزندان امام حسن (علیه السلام)
دشمنان و تاریخ نویسان خود فروخته و مغرض در مورد تعداد همسران امام حسن (علیه السلام) داستانها پرداخته و حتى دوستان ساده دل سخنانى بهم بافته اند. اما آنچه تاریخ هاى صحیح نگاشته اند همسران امام (علیه السلام) عبارتند از: ام الحق دختر طلحه بن عبید الله - حفصه دختر عبد الرحمن بن ابى بکر- هند دختر سهیل بن عمد و جعده دختر اشعث بن قیس .بیاد نداریم که تعداد همسران حضرت در طول زندگیش از هشت یا ده به اختلاف دو روایت تجاوز کرده باشند.با این توجه که ام ولد هایش هم داخل در همین عددند.ام ولد کنیزى است که از صاحب خود داراى فرزند میشود و همین امر موجب آزادى او پس از مرگ صاحبش میباشد .فرزند آن حضرت از دختر و پسر 15 نفر بودهاند بنامهاى : زید, حسن , عمرو,قاسم , عبد الله , عبد الرحمن , حسن اثرم , طلحه , ام الحسن , ام الحسین , فاطمه , ام سلمه , رقیه , ام عبد الله , و فاطمه .و نسل او فقط از دو پسرش حسن و زید باقى ماند و از غیر این دو انتساب با آن حضرت درست نیست .
قسمت اول :
پیشواى دوم جهان تشیع که نخستین میوه پیوند فرخنده على (علیه السلام) با دختر گرامى پیامبر اسلام (صلی الله علیه واله) بود، در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر مدینه دیده به جهان گشود.(1) حسن بن على ع از دوران جد بزرگوارش چند سال بیشتر درک نکرد زیرا او تقریبا هفت سال بیش نداشت که پیامبر اسلام بدرود زندگى گفت.پس از درگذشت پیامبر (صلی الله علیه واله) تقریبا سى سال در کنار پدرش امیر مومنان (علیه السلام) قرار داشت و پس از شهادت على (علیه السلام) (در سال 40 هجرى) به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت و در سال 50 هجرى با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن 48 سالگى به درجه شهادت رسید و در قبرستان «بقیع» در مدینه مدفون .گشت
فریاد رس محرومان :
در آیین اسلام، ثروتمندان، مسئولیت سنگینى در برابر مستمندان و تهیدستان اجتماع به عهده دارند و به حکم پیوندهاى عمیق معنوى و رشتههاى برادرى دینى که در میان مسلمانان بر قرار است، باید همواره در تامین نیازمندیهاى محرومان اجتماع کوشا باشند. پیامبر اسلام (صلی الله علیه واله) و پیشوایان دینى ما، نه تنها سفارشهاى مؤکدى در این زمینه نمودهاند، بلکه هر کدام در عصر خود ، نمونه برجستهاى از انساندوستى و ضعیف نوازى به شمار مىرفتند.پیشواى دوم، نه تنها از نظر علم ، تقوى ، زهد و عبادت ، مقامى برگزیده و ممتاز داشت، بلکه از لحاظ بذل و بخشش و دستگیرى از بیچارگان و درماندگان نیز در عصر خود زبانزد خاص و عام بود. وجود گرامى آن حضرت آرام بخش دلهاى دردمند، پناهگاه مستمندان و تهیدستان، و نقطه امید درماندگان بود. هیچ فقیرى از در خانه آن حضرت دست خالى برنمى گشت. هیچ آزرده دلى شرح پریشانى خود را نزد آن بزرگوار بازگو نمىکرد، جز آنکه مرهمى بر دل آزرده او نهاده مىشد. گاه پیش از آنکه مستمندى اظهار احتیاج کند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را برطرف مىساخت و اجازه نمىداد رنج و مذلت سؤال را بر خود هموار سازد!«سیوطى» در تاریخ خود مىنویسد: «حسن بن على» داراى امتیازات اخلاقى و فضائل انسانى فراوان بود، او شخصیتى بزرگوار، بردبار، باوقار، متین، سخى و بخشنده، و مورد ستایش مردم بود.(2)
نکته آموزنده :
امام مجتبى (علیه السلام) گاهى مبالغ توجهى پول را، یکجا به مستمندان مىبخشید، به طورى که مایه شگفت واقع مىشد. نکته یک چنین بخشش چشمگیر این است که حضرت مجتبى (علیه السلام) با این کار براى همیشه شخص فقیر را بى نیاز مىساخت و او مىتوانست با این مبلغ، تمام احتیاجات خود را برطرف نموده و زندگى آبرومندانهاى تشکیل بدهد و احیاناً سرمایهاى براى خود تهیه نماید. امام روا نمىدید مبلغ ناچیزى که خرج یک روز فقیر را بسختى تامین مىکند، به وى داده شود و در نتیجه او ناگزیر گردد براى تامین روزى بخور و نمیرى، هر روز دست احتیاج به سوى این و آن دراز کند.
خاندان علم و فضیلت : روزى عثمان در کنار مسجد نشسته بود. مرد فقیرى از او کمک مالى خواست. عثمان پنج درهم به وى داد. مرد فقیر گفت: مرا نزد کسى راهنمایى کن که کمک بیشترى به من بکند. عثمان به طرف حضرت مجتبى و حسین بن على (علیه السلام) و عبدالله جعفر، که در گوشهاى از مسجد نشسته بودند، اشاره کرد و گفت: نزد این چند نفر جوان که در آنجا نشستهاند برو و از آنها کمک بخواه.وى پیش آنها رفت و اظهار مطلب کرد. حضرت مجتبى (علیه السلام) فرمود: از دیگران کمک مالى خواستن، تنها در سه مورد رواست: دیهاى (خونبها) به گردن انسان باشد و از پرداخت آن بکلى عاجز گردد، یا بدهى کمر شکن داشته باشد و از عهد پرداخت آن برنیاید، و یا فقیر و درمانده گردد و دستش به جایى نرسد. آیا کدام یک از اینها براى تو پیش آمده است؟ (3)گفت: اتفاقا گرفتارى من یکى از همین سه چیز است. حضرت مجتبى (علیه السلام) پنجاه دینار به وى داد. به پیروى از آن حضرت، حسین بن على چهل و نه دینار و عبدالله بن جعفر چهل و هشت دینار به وى دادند.فقیر موقع بازگشت ، از کنار عثمان گذشت. عثمان گفت: چه کردى؟ جواب داد: از تو پول خواستم تو هم دادى، ولى هیچ نپرسیدى پول را براى چه منظورى مىخواهم؟ اما وقتى پیش آن سه نفر رفتم یکى از آنها (حسن بن على) در مورد مصرف پول از من سوال کرد و من جواب دادم و آنگاه هر کدام این مقدار به من عطا کردند.عثمان گفت: این خاندان، کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکى و فضیلتند ، نظیر آنها را کى توان یافت؟(4)
بخشش بى نظیر:
حسن بن على (علیه السلام) تمامى توان خویش را در راه انجام امور نیک و خداپسندانه ، به کار مىگرفت و اموال فراوانى در راه خدا مىبخشید. مورخان و دانشمندان در شرح زندگانى پرافتخار آن حضرت، بخشش بى سابقه و انفاق بسیار بزرگ و بى نظیر ثبت کردهاند که در تاریخچه زندگانى هیچ کدام از بزرگان به چشم نمىخورد و نشانه دیگرى از عظمت نفس و بى اعتنایى آن حضرت به مظاهر فریبنده دنیا است. نوشتهاند: « حضرت مجتبى (علیه السلام) در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایى خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار ثروت خود را به دو نیم تقسیم کرده و نصف آن را براى خود نگهداشت و نصف دیگر را در راه خدا بخشید.»(5)
کمک غیر مستقیم :
همت بلند و طبع عالى حضرت مجتبى اجازه نمىداد کسى از در خانه او ناامید برگردد و گاه که کمک مستقیم مقدور حضرت نبود، به طور غیر مستقیم در رفع نیازمندیهاى افراد کوشش مىفرمود و با تدابیر خاصى گره از مشکلات گرفتاران مىگشود. چنانکه روزى مرد فقیرى به آن بزرگوار مراجعه کرد و درخواست کمک نمود. اتفاقا در آن هنگام امام مجتبى پولى در دست نداشت و از طرف دیگر از اینکه فرد تهیدستى از در خانهاش ناامید برگردد، شرمسار بود، لذا فرمود: - آیا حاضرى تو را به کارى راهنمایى کنم که به مقصودت برسى؟- چه کارى؟ - امروز دختر خلیفه از دنیا رفته و خلیفه عزادار شده است، ولى هنوز کسى به او تسلیت نگفته است، نزد خلیفه مىروى و با سخنانى که به تو یاد مىدهم، به وى تسلیت مىگویى، از این راه به هدف خود مىرسى.- چگونه تسلیت بگویم؟- وقتى نزد خلیفه رسیدى بگو: «الحمدلله الذى سترها بجلوسک على قبرها و لا هتکها بجلوسها على قبرک.»(حاصل مضمون آنکه: حمد خدا را که اگر دخترت پیش از تو از دنیا رفت و در زیر خاک پنهان شد، زیر سایه پدر بود، ولى اگر خلیفه پیش از او از دنیا مىرفت، دخترت پس از مرگ تو دربدر مىشد و ممکن بود مورد هتک حرمت واقع شود.)مرد فقیر به این ترتیب عمل کرد.این جملههاى عاطفى در دوان خلیفه اثر عمیقى بر جاى نهاد و از حزن و اندوه وى کاست و دستور داد جایزهاى به وى بدهند.آنگاه پرسید: این سخن از آن تو بود؟گفت: نه، حسن بن على (علیه السلام) آن را به من آموخته است.خلیفه گفت: راست مىگویى، او منبع سخنان فصیح و شیرین است.(6)
بررسى علل صلح (آتش بس) امام حسن (علیه السلام) :
مهمترین و حساسترین بخش زندگانى امام مجتبى، که مورد بحث و گفتگوى فراوان واقع شده و موجب خردهگیرى دوستان کوته بین و دشمنان مغرض یا بى اطلاع گردیده است، ماجراى صلح آن حضرت با معاویه و کنارهگیرى اجبارى ایشان از صحنه خلافت و حکومت اسلامى است.گروهى، با مطالعه زندگانى حضرت مجتبى و حوادث آن روز، این سوالها را مطرح مىسازند که چرا امام حسن (علیه السلام) با معاویه صلح کرد؟ مگر پس از شهادت امیر مؤمنان (علیه السلام) شیعیان و پیران على با فرزندش حسن مجتبى (علیه السلام)بیعت نکرده بودند؟آیا بهتر نبود که آنچه را بعدا امام حسین (علیه السلام) انجام داد، امام حسن (علیه السلام) پیشتر انجام مىداد و در برابر معاویه قیام مىکرد، و آنگاه یا پیروز مىشد و یا با شهادت خود حکومت معاویه را متزلزل مىساخت؟ پیش از آنکه به پاسخ این سوالها بپردازیم، لازم است مقدمتاً سه نکته را یاد آورى کنیم:
1- مبارزات حسن بن على (علیه السلام) پیش از دوران امامت
امام حسن (علیه السلام)، به شهادت تاریخ، فردى سخت شجاع و با شهامت بود و هرگز ترس و بیم در وجود او راه نداشت. او در راه پیشرفت اسلام از هیچ گونه جانبازى دریغ نمىورزید و همواره آماده مجاهدت در راه خدا بود.
در جنگ جمل:
امام مجتبى (علیه السلام) در جنگ جمل، در رکاب پدر خود امیر مومنان (علیه السلام) در خط مقدم جبهه مىجنگید و از یاران دلاور و شجاع على سبقت مىگرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختى مىکرد.(7)پیش از شروع جنگ نیز، به دستور پدر، همراه عمار یاسر و تنى چند از یاران امیرمومنان (علیه السلام) وارد کوفه شد و مردم کوفه را جهت شرکت در این جهاد دعوت کرد.(8)او وقتى وارد کوفه شد که هنوز «ابوموسى اشعرى» یکى از مهرههاى حکومت عثمان بر سر کار بود و با حکومت عادلانه امیر مومنان (علیه السلام) مخالفت نموده و از جنبش مسلمانان در جهت پشتیبانى از مبارزه آن حضرت با پیمان شکنان جلوگیرى مىکرد، با این کار حسن بن على (علیه السلام) توانست بر رغم کار شکنیهاى ابوموسى و همدستانش متجاوز از 9 هزار نفر را از شهر کوفه به میدان جنگ گسیل دارد.(9)
در جنگ صفین :
نیز در جنگ صفین، در بسیج عمومى نیروها و گسیل داشتن ارتش امیر مومنان (علیه السلام) براى جنگ با سپاه معاویه، نقش مهمى به عهده داشت و با سخنان پرشور و مهیج خویش، مردم کوفه را به جهاد در رکاب امیر مومنان (علیه السلام) و سرکوبى خائنان و دشمنان اسلام دعوت نمود.(10) آمادگى او براى جانبازى در راه حق به قدرى بود که امیر مومنان در جنگ صفین از یاران خود خواست که او و برادرش حسین بن على (علیه السلام) را از دامه جنگ با دشمن باز دارند تا نسل پیامبر (صلی الله علیه واله) با کشته شدن این دو شخصیت از بین نرود.(11)
2- مناظرات کوبنده امام مجتبى (علیه السلام) با بنى امیه
امام حسن مجتبى ع هرگز در بیان حق و دفاع از حریم اسلام نرمش نشان نمىداد. او علناً از اعمال ضد اسلامى معاویه انتقاد مىکرد و سوابق زشت و ننگین معاویه و دودمان بنى امیه را بى پروا فاش مىساخت.مناظرات و احتجاجهاى مهیج و کوبنده حضرت مجتبى (علیه السلام) با معاویه و مزدوران و طرفداران او نظیر: عمرو عاص، عتبه بن ابى سفیان، ولید بن عقبه، مغیره بن شعبه، و مروان حکم، شاهد این معنا است.(12) حضرت مجتبى (علیه السلام) حتى پس از انعقاد پیمان صلح که قدرت معاویه افزایش یافت و موقعیتش بیش از پیش تثبیت شد، بعد از ورود معاویه، به کوفه، برفراز منبر نشست و انگیزههاى صلح خود و امتیازات خاندان على را بیان نمود و آنگاه در حضور هر دو گروه با اشاره به نقاط ضعف معاویه با شدت و صراحت از روش او انتقاد کرد.(13)پس از شهادت امیرمومنان و صلح امام حسن (علیه السلام) خوارج تمام قواى خود را بر ضد معاویه بسیج کردند. در کوفه به معاویه خبر رسید که «حوثره اسدى»، یکى از سران خوارج، بر ضد او قیام کرده و سپاهى دور خود گرد آورده است.معاویه، براى تثبیت موقعیت خود و براى آنکه وانمود کند که امام مجتبى (علیه السلام) مطیع و پیرو اوست، به آن حضرت که راه مدینه را در پیش گرفته بود، پیام فرستاد که شورش حوثره را سرکوب سازد و سپس به سفر خود ادامه دهد!امام (علیه السلام) به پیام او پاسخ داد که: من براى حفظ جان مسلمانان دست از سر تو برداشتم (از جنگ با تو خوددارى کردم) و این معنا موجب نمىشود که از جانب تو با دیگران بجنگم. اگر قرار به جنگ باشد، پیش از هر کس باید با تو بجنگم، چه، مبارزه با تو از جنگ با خوارج لازمتر است. (14) در این جملات روح سلحشورى و حماسه موح مىزند، بویژه این تعبیر که با کمال عظمت، معاویه را تحقیر نموده مىفرماید: دست از سر تو برداشتم (فانى ترکتک لصلاح الامة).
3- قانون صلح در اسلام
باید توجه داشت که در آیین اسلام قانون واحدى بنام جنگ و جهاد وجود ندارد، بلکه همانطور که اسلام در شرائط خاصى دستور مىدهد مسلمانان با دشمن بجنگند، همچنین دستور داده است که اگر نبرد براى پیشبرد هدف موثر نباشد، از در صلح وارد شوند. ما در تاریخ حیات پیامبر اسلام (صلی الله علیه واله) این هر دو صحنه را مشاهده مىکنیم: پیامبر اسلام که در بدر، احد، احزاب، و حنین دست به نبرد زد، در شرائط دیگرى که پیروزى را غیر ممکن مىدید، ناگزیر با دشمنان اسلام قرار داد صلح بست و موقتاً از دست زدن به جنگ و اقدام حاد خوددارى نمود تا در پرتو آن پیشرفت اسلام تضمین گردد. پیمان پیامبر (صلی الله علیه واله) با «بنى ضمره» و «بنى اشجع» و نیز با اهل مکه (در حدیبیه) از جمله این موارد به شمار مىرود(15)بنابراین، همانگونه که پیامبر اسلام (صلی الله علیه واله) بر اساس مصالح عالیترى که احیانا آن روز براى عدهاى قابل درک نبود، موقتاً با دشمن کنار آمد، حضرت مجتبى (علیه السلام) نیز، که از جانب رهبر و پیشواى دینى بود و به تمام جهات و جوانب قضیه بهتر از هر کس دیگر آگاهى داشت، با درو اندیشى خاصى صلاح جامعه اسلامى را در عدم ادامه جنگ تشخیص داد. از اینرو این موضوع نباید موجب خردهگیرى گردد، بلکه باید روش آن حضرت عیناً مثل پیامبر (صلی الله علیه واله) تلقى شود.اینک براى آنکه انگیزهها و آثار صلح آن حضرت بهتر روشن شود، لازم است تاریخ را ورق بزنیم و این مسئله را با استناد به مدرک اصیل تاریخى بررسى کنیم: اجمالا باید گفت: حضرت مجتبى (علیه السلام) در واقع صلح نکرد، بلکه صلح بر او تحمیل شد. یعنى، اوضاع و شرائط نامساعد و عوامل مختلف دست به دست هم داده وضعى به وجود آورد که صلح به عنوان یک مسئله ضرورى بر امام تحمیل گردید و حضرت جز پذیرفتن صلح چارهاى ندید، به گونهاى که هر کس دیگر به جاى حضرت بود و در شرائط او قرار مىگرفت، چارهاى جز قبول صلح نمىداشت؛ زیرا هم اوضاع و شرائط خارجى کشور اسلامى، و هم وضع داخلى عراق و اردوى حضرت، هیچ کدام مقتضى ادامه جنگ نبود. ذیلاً این موضوعات را جداگانه مورد بررسى قرار مىدهیم:
از نظر سیاست خارجى :
از نظر سیاست خارجى آن روز، جنگ داخلى مسلمانان به سود جهان اسلام نبود؛ زیرا امپراتورى روم شرقى که ضربتهاى سختى از اسلام خورده بود، همواره مترصد فرصت مناسبى بود تا ضربت موثر و تلافى جویانهاى بر پیکر اسلام وارد کند و خود را از نفوذ اسلام آسوده سازد.وقتى که گزارش صف آرایى سپاه امام حسن و معاویه در برابر یکدیگر، به سران روم شرقى رسید، زمامداران روم فکر کردند که بهترین فرصت ممکن براى تحقق بخشیدن به هدفهاى خود را به دست آوردهاند، لذا با سپاهى عظیم عازم حمله به کشور اسلامى شدند تا انتقام خود را از مسلمانان بگیرند. آیا در چنین شرائطى، شخصى مثل امام حسن (علیه السلام) که رسالت حفظ اساس اسلامى را به عهده داشت، جز این راهى داشت که با قبول صلح، این خطر بزرگ را از جهان اسلام دفع کند، ولو آنکه به قیمت فشار روحى و سرزنشهاى دوستان کوته بین تمام شود؟«یعقوبى»، مورخ معروف، مىنویسد: هنگام بازگشت معاویه به شام (پس از صلح با امام حسن) به وى گزارش رسید که امپراتور روم با سپاه منظم و بزرگى به منظور حمله به کشور اسلامى از روم حرکت کرده است. معاویه چون قدرت مقابله با چنین قواى بزرگى را نداشت، با آنها پیمان صلح بست و متعهد شد صد هزار دینار به دولت روم شرقى بپردازد.(16)این سند تاریخى نشان مىدهد که هنگام کشمکش دو طرف در جامعه اسلامى، دشمن مشترک مسلمانان با استفاده از این فرصت، آماده حمله بود و کشور اسلامى در معرض یک خطر جدى قرار داشت و اگر جنگ میان نیروهاى امام حسن و معاویه در مىگرفت، کسى که پیروز مىشد، امپراتورى روم شرقى بود نه حسن بن على (علیه السلام) و نه معاویه!! ولى این خطر با تدبیر و دوراندیشى و گذشت امام بر طرف شد.امام باقر (علیه السلام) به شخصى که بر صلح امام حسن ع خرده مىگرفت، فرمود: اگر امام حسن این کار را نمىکرد خطر بزرگى به دنبال داشت. (17)
از نظر سیاست داخلى :
...................................... برای استفاده بیشتر با ذکر منابع به آدرس زیر مراجعه فرمایید:
http://rasekhoon.net/article/show/168197/ سایت راسخون
*****************************************************
لو کان العقل رجلا، لکان الحسن / اگر عقل و خرد به صورت انسانی مجسّم می گشت، او حسن ابن علی بود(کتاب فرائد السمطین، نوشته ابراهیم ابن محمد جوینی، جلد 2)".
زندگینامه امام حسن (ع)
نام: حسن بن علی .
کنیه: ابو محمد.
نام و کنیه آن حضرت را پیامبر اکرم (ص) تعیین فرمودند.
القاب: مجتبى، سیّد، سبط، زکى، تقى، حجت، برّ، امین، زاهد و طیّب.
منصب: معصوم چهارم، امام دوم شیعیان و پنجمین خلیفه اسلامى.
تاریخ ولادت: نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجرى. برخى نیز تولد آن حضرت را سال دوم هجرى دانستهاند. او نخستین فرزند امیرالمؤمنین (ع) و فاطمه زهرا (س) است.
محل تولد: مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودىکنونى).
نسب پدرى: امیرالمؤمنین، امام على بن ابىطالب بن عبدالمطلب.
مادر: فاطمه زهرا، دختر پیامبر (ص).
مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امیرالمؤمنین(ع)، در رمضان سال چهلم تا صفر سال پنجاه هجرى، به مدت 10 سال.
از این مدت، هفت ماه و 24 روز را عهدهدار امر خلافت مسلمین بود و سپس طى صلحى، آن را به معاویة بن ابى سفیان واگذار کرد.
تاریخ و سبب شهادت: 28 صفر سال پنجاه هجرى، در سن 47 سالگى، بهوسیله زهرى که همسرش، جعدة بنت اشعث، به تحریک معاویة بن ابى سفیان، به آن حضرت خورانیده بود، پس از چهل روز مسمومیت و بیمارى، به شهادت نایل آمد.
محل دفن: قبرستان بقیع، در مدینه منوّره، در کنار قبر جدّهاش، فاطمه بنت اسد.
همسران: 1. ام بشیر بنت ابى مسعود. 2. خوله بنت منظور. 3. ام اسحاق بنت طلحه. 4. سلمى بنت امرء القیس. 5. جعده بنت اشعث. 6. ام کلثوم بنت فضل بن عباس. 7. هند بنت عبدالرحمن بن ابى بکر.
فرزندان:
الف) پسران: 1. زید. 2. حسن مثنى. 3. عمر. 4. قاسم. 5. عبدالله. 6. عبدالرحمن. 7. ابوبکر. 8. حسین اثرم. 9. طلحه.
ب) دختران: 1. ام حسن. 2. ام حسین. 3. فاطمه. 4. ام سلمه. 5. ام عبداللّه. 6. رقیه. برخى مورخان تعداد فرزندان امام حسن (ع) را بیش از این مىدانند؛ اما همگى اتفاق دارند که نسل آن حضرت، تنها از طریق حسن مثنى و زید ادامه یافته است. از میان فرزندان امام حسن (ع) چهار تن در سرزمین کربلا، در رکاب عمویشان، امام حسین(ع) به شهادت رسیده و یکى از آنان (حسن مثنى) نیز در آن معرکه به شدت زخمى شد و سپس بهبودى یافت.
اصحاب و یاران:
1. ابراهیم بن مالک اشتر. |
12. سعید بن مسعود ثقفى.
|
زمامداران معاصر:
1. پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص) (11-1 ق.).
2. ابى بکر بن ابى قحافه (13-11 ق.).
3. عمر بن خطاب (23-13 ق.).
4. عثمان بن عفان (35-23 ق.).
5. امیرالمؤمنین، على بن ابىطالب (ع) (40-35 ق.).
6. معاویة بن ابى سفیان (60-35 ق.).
از میان زمامداران فوق، پیامبر اسلام (ص) و امیرالمؤمنین (ع) علاقه و محبّت ویژه اى به امام حسن (ع) داشتند. سخنان و سیره عملىِ پیامبر اسلام(ص) با امامحسن و برادرش، امام حسین(ع) گویاى شدت محبّت آن حضرت به این دو بزرگوار بوده است که مورخان و محدثان اهل سنّت و شیعه، آنها را به طور متواتر نقل کردهاند؛ از جمله، پیامبر اکرم (ص) درباره آنان فرمود:
«اَلْحَسَنُ و اَلْحُسَیْنُ سِیِّدا شَبابِ اَهْلَ الْجَنَّةِ»(1) و «رَیْحانَتاىَ مِنْ هذِهِ الْاُمَّةِ»(2) و «هذانِ اِبْناىَ وَاِبْنا اِبْنَتىَّ، اَللَّهُمَّ اِنّکَ تَعْلم اِنّى اُحِبّهُهُما فَأحِبَّهُما»(3).
و در جاى دیگر فرمود:
مَنْ اَحبَّ الْحَسَنَ وَ الحُسَیْنَ أحَبَبتُهُ وَمَنْ اَحْبَبْتُهُ اَحبَّهُ اللّهُ، وَمَنْ اَحَبَّهُ اللَّهُ اَدْخَلَهُ الْجَنّةَ، وَمَنْ اَبْغَضَهُما اَبْغَضْتُهُ وَمَنْ اَبْغَضْتُهُ اَبْغَضَهُ اللَّهُ وَمَن أبْغَضَهُ اللّهُ اَدْخَلَهُ النار.(4)
همچنین درباره امام حسن (ع) فرمود: «حَسَنٌ مِنّی وَاَنَا مِنْهُ اَحَبَّ اللّهُ مَنْ اَحَبَّهُ».(5)
حضرت على (ع) نیز امام حسن (ع) را در همه امور کمککار و در کنار خود داشت. وصیتهاى آن حضرت به امام حسن (ع) معروف و مشهور است و در نهجالبلاغه به تفصیل نقل شده است. آن حضرت به خاطر فضیلتها و ارزشهایى که در وجود امام حسن(ع) سراغ داشت، وى را وصى و جانشین و امام پس از خود معرفى کرد. در این باره ادله و حجتهاى بسیارى در دست است؛ از جمله، روایتى است از سلیم بن قیس هلالى که گفت:
شَهِدْتُ اَمیرَالمُؤمِنینَ(ع) حینَ اَوْصى اِلى اِبْنِهِ الْحَسَن وَاَشْهَدَ عَلى وَصیّتِهِ الْحُسَیْنَ وَمُحَمّداً وَجَمیعَ وُلْدِهِ ورُؤَساءَ شیعَتِهِ وَاَهْلَ بَیْتِهِ. ثُمَّ دَفَعَ الیْهِ الْکِتابَ وَالسَّلاحَ وَقالَ لَهُ: یا بُنىّ أمَرَنی رَسُولُ اللّه (ص) اَنْ اَوْصى اِلَیْکَ وَاَدْفَعُ اِلَیکَ کُتُبى وَسَلاحی کَما اَوْصى اِلَىَّ وَدَفَعَ اِلىّ کُتُبَهُ وَسَلاحَهُ، وَاَمرنی اَنْ آمُرَکَ اِذا حَضَرَکَ الْمَوْتَ أنْ تَدْفَعَها اِلى اَخیکَ الَحُسَیْنَ....(6)
سلیم بن قیس گفت: من شاهد بودم آن زمانى را که امیرالمؤمنین (ع) به فرزندش، امام حسن (ع) وصیت نمود و بر این وصیت، تمام فرزندان خویش، از جمله امام حسین، محمد بن حنفیه و رؤساى شیعه و اهل بیت خویش را گواه گرفت. سپس ودایع امامت، مانند کتاب و سلاح، را به امام حسن (ع) داد و به وى گفت: اى فرزندم! پیامبر گرامى (ص) به من دستور داد تا به تو وصیت کنم، سلاح و کتابم را به تو بدهم، همان طورى که او به من وصیت کرد. آن حضرت به من دستور داد تا تو را امر نمایم به این که هرگاه مرگ تو را فرا گیرد، آنها را به برادرت، حسین (ع) تحویل دهى (و امامت را به وى بسپار)
سه خلیفه اوّل نیز با آن حضرت رفتارهاى مناسبى داشته و با دیده احترام مىنگریستند؛ اما معاویه، که پس از شهادت امیرالمؤمنین، على (ع) خود را خلیفه بلامنازع مسلمانان مىپنداشت، با مکر و حیله، یاران و بزرگان قوم را از اطراف امام حسن (ع) دور کرده و آن حضرت را در میدان سیاست و حکومت تنها گذاشت.
امام حسن (ع) گرچه تلاش زیادى نمود تا در برابر تهاجم سنگین سیاسى و نظامىِ معاویه از خلافت به حق خویش دفاع کند، اما با خیانت بسیارى از سردمداران و کوتاهى سران اقوام و طوایف، آن حضرت با تعداد اندکى از شیعیان، تنها مانده و ناچار به صلح با معاویه شد. معاویه با این که صلحنامه را با گواهى برخى از صحابه پیامبر (ص) امضا کرده بود، اما به آن پاىبند نبوده و بر خلافش عمل نمود؛ از جمله، براى قتل امام حسن (ع) مکر اندیشید و همسر آن حضرت را به مسموم و شهید نمودن ایشان وادار ساخت.
رویدادهاى مهم:
1. از دست دادن جدّش، پیامبر اسلام (ص)، در سال یازدهم هجرى.
2. فشارهاى روانى مخالفان بر پدر و مادرش، پس از رحلت پیامبر اسلام (ص).
3. از دست دادن مادر خود، فاطمه زهرا (س)، در سال یازدهم هجرى.
4. حضور در برخى از جنگهاى مسلمانان علیه مشرکان، در عصر خلیفه دوم و خلیفه سوم.
5. ایجاد مهمانپذیر (مضیف) براى پذیرایى از مهمانان و مستمندان.
6. آبرسانى به خلیفه سوم، عثمان بن عفّان (که در محاصره انقلابیون مسلمان قرار داشت).
7. همراهى با پدرش، حضرت على (ع)، در تصدىِ خلافت اسلامى، پس از کشته شدن عثمان بن عفّان به دست انقلابیون.
8. فرماندهىِ لشکر در جنگهاى جمل، صفین و نهروان، در رکاب حضرت على(ع).
9. از دست دادن پدرش، حضرت على (ع)، در 21 رمضان سال 40 هجرى.
10. تصدىِ غسل، نماز و دفن پیکر امام على (ع) و پنهان نمودن قبرش از چشم مردم.
11. بیعت مردم با امام حسن (ع) در مسجد کوفه، پس از شهادت امیرالمؤمنین، على (ع).
12. تصدىِ خلافت اسلامى، در 21 رمضان سال 40 هجرى.
13. مکاتبات و ارسال پیامها میان امام حسن (ع) و معاویه.
14. اعدام شدن دو جاسوس معاویه، در کوفه و بصره به فرمان امام حسن (ع).
15. اعلان جنگ معاویه علیه امامحسن(ع) و حرکت لشکریان شام به سوى کوفه.
16. اعلان آمادهباش سپاهیان امام حسن (ع) و تهیه مقدمات جنگ در شهرها.
17. خیانت برخى از فرماندهان سپاه امام حسن (ع) و پیوستن به سپاه معاویه.
18. زخمى شدن امام حسن مجتبى (ع) در ساباط مدائن به دست جراح بن سنان (یکى از منافقان فرقه خوارج).
19. افزایش توان نظامى و روحى سپاه معاویه و کاهش تدریجىِ سپاهیان امامحسن(ع).
20. پذیرش صلح تحمیلى با معاویه و واگذارى خلافت اسلامى به وى در جمادى الاوّل (یا ربیع الأول) سال 41 هجرى.
21. تعهد معاویه بر مفاد صلحنامه امام حسن (ع) و نقض آن، پس از سیطره کامل بر شهرهاى اسلامى.
22. بازگشت امام حسن (ع) و خاندان امیرالمؤمنین(ع) از کوفه به مدینه مشرفه.
23. دسیسه معاویه در بیعت گرفتن از مردم براى ولایت عهدىِ فرزندش، یزید و واهمه او از امام حسن (ع).
24. تحریک و فریب جعده بنت اشعث کندى، همسر امام حسن (ع)، توسط معاویه براى کشتن امام حسن (ع) به طور پنهانى.
25. مسمومیت امام حسن (ع) به دست همسرش، جعده بنت اشعث کندى و شهادت آن حضرت پس از چهل روز بیمارى، در 28 صفر سال پنجاه هجرى، در مدینه مشرفه.
26. ممانعت عایشه، همسر پیامبر (ص)، مروان و هواداران بنىامیّه از دفن پیکر امام حسن (ع) در کنار مرقد مطهر پیامبر اکرم (ص).
27. دفن امام حسن(ع) درقبرستان بقیع، در جوار مرقد جدهاش، فاطمه بنتاسد(س).
1. بحار الأنوار، ج22، ص 502، باب 1، ح 48؛ اهل البیت، ص 273؛ مناقب آل أبى طالب، ج3، ص 163.
2. بحار الأنوار، ج 37، ص 73، باب 50، ح 40؛ الإرشاد، ج2، ص 28 (با اندکى اختلاف در عبارت).
3. الإرشاد، ج2، ص 27.
4. همان، ج2، ص 28.
5. بحار الأنوار، ج 43، ص 306، باب 12، ح 66.
6. کشف الغمة فى معرفة الأئمة، ج2، ص 102.
برگرفته شده از کتاب " خاندان عصمت علیهم السلام " تالیف سید تقى واردى
http://www.zahedan-tebyan.ir/main.asp?id=7060
زندگینامه امام حسن (ع)
1. تولد و کودکی
2. کمالات انسانی
3. بیعت مردم با حسن بن علی (ع )
4. همسران و فرزندان امام حسن (ع )
تولد و کودکی
امام حسن (ع ) فرزند امیر مؤمنان علی بن ابیطالب و مادرش مهتر زنان فاطمه زهرا دختر پیامبر خدا (ص ) است . امام حسن (ع ) در شب نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در مدینه تولد یافت . وی نخستین پسری بود که خداوند متعال به خانواده علی و فاطمه عنایت کرد. رسول اکرم (ص ) بلا فاصله پس از ولادتش ، او را گرفت و در گوش چپش اقامه گفت . سپس برای او بار گوسفندی قربانی کرد، سرش را تراشید و هموزن موی سرش - که یک درم و چیزی افزون بود - نقره به مستمندان داد. پیامبر (ص ) دستور داد تا سرش را عطر آگین کنند و از آن هنگام آیین عقیقه و صدقه دادن به هموزن موی سر نوزاد سنت شد. این نوزاد را " حسن " نام داد و این نام در جاهلیت سابقه نداشت . کنیه او را ابومحمد نهاد و این تنها کنیه اوست . لقب های او سبط، سید، زکی ، مجتبی است که از همه معروفتر "مجتبی " می باشد. پیامبر اکرم (ص ) به حسن و برادرش حسین علاقه خاصی داشت و بارها می فرمود که حسن و حسین فرزندان منند و به پاس همین سخن علی به سایر فرزندان خود می فرمود : " شما فرزندان من هستید و حسن و حسین فرزندان پیغمبر خدایند ". امام حسن هفت سال و خرده ای زمان جد بزرگوارش را درک نمود و در آغوش مهر آن حضرت بسر برد و پس از رحلت پیامبر (ص ) که با رحلت حضرت فاطمه دو ماه یا سه ماه بیشتر فاصله نداشت ، تحت تربیت پدر بزرگوار خود قرار گرفت . امام حسن (ع ) پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امر خدا و طبق وصیت آن حضرت ، به امامت رسید و مقام خلافت ظاهری را نیز اشغال کرد، و نزدیک به شش ماه به اداره امور مسلمین پرداخت . در این مدت ، معاویه که دشمن سرسخت علی (ع ) و خاندان او بود و سالها به طمع خلافت ( در آغاز به بهانه خونخواهی عثمان و در آخر آشکارا به طلب خلافت ) جنگیده بود، به عراق که مقر خلافت امام حسن (ع ) بود لشکر کشید و جنگ آغاز کرد. ما دراین باره کمی بعد تر سخن خواهیم گفت . امام حسن (ع ) از جهت منظر و اخلاق و پیکر و بزرگواری به رسول اکرم (ص ) بسیار مانند بود. وصف کنندگان آن حضرت او را چنین توصیف کرده اند: " دارای رخساری سفید آمیخته به اندکی سرخی ، چشمانی سیاه ، گونه ای هموار، محاسنی انبوه ، گیسوانی مجعد و پر، گردنی سیمگون ، اندامی متناسب ، شانه یی عریض ، استخوانی درشت ، میانی باریک ، قدی میانه ، نه چندان بلند و نه چندان کوتاه . سیمایی نمکین و چهره ای در شمار زیباترین و جذاب ترین چهره ها ". ابن سعد گفته است که " حسن و حسین به ریگ سیاه ، خضاب می کردند "
کمالات انسانی
امام حسن (ع ) در کمالات انسانی یادگار پدر و نمونه کامل جد بزرگوار خود بود. تا پیغمبر (ص ) زنده بود، او و برادرش حسین در کنار آن حضرت جای داشتند، گاهی آنان را بر دوش خود سوار می کرد و می بوسید و می بویید. از پیغمبر اکرم (ص ) روایت کرده اند که درباره امام حسن و امام حسین (ع ) می فرمود: این دو فرزند من ، امام هستند خواه برخیزند و خواه بنشینند ( کنایه از این که در هر حال امام و پیشوایند ). امام حسن (ع ) بیست و پنج بار حج کرد، پیاده ، درحالی که اسبها نجیب را با او یدک می کشیدند. هرگاه از مرگ یاد می کرد می گریست و هر گاه از قبر یاد می کرد می گریست ، هر گاه به یاد ایستادن به پای حساب می افتاد آن چنان نعره می زد که بیهوش می شد و چون به یاد بهشت و دوزخ می افتاد، همچون مار گزیده به خود می پیچید. از خدا طلب بهشت می کرد و به او از آتش جهنم پناه می برد. چون وضو می ساخت و به نماز می ایستاد، بدنش به لرزه می افتاد و رنگش زرد می شد. سه نوبت دارائیش را با خدا تقسیم کرد و دو نوبت از تمام مال خود برای خدا گذشت . گفته اندک : "اما حسن (ع ) در زمان خودش عابد ترین و بی اعتنا ترین مردم به زیور دنیا بود". در سرشت و طینت امام حسن (ع ) برترین نشانه های انسانیت وجود داشت . هر که او را می دید به دیده اش بزرگ می آمد و هر که با او آمیزش داشت بدو محبت می ورزید و هر دوست یا دشمنی که سخن یا خطبه او را می شنید، به آسانی درنگ می کرد تا او سخن خود را تمام کند و خطبه اش را به پایان برد. محمد بن اسحاق گفت : پس از رسول خدا (ص ) هیچکس از حیث آبرو و بلندی قدر به حسن بن علی نرسید. بر در خانه فرش می گستردند و چون از خانه بیرون می آمد و آنجا می نشست راه بسته می شد و به احترام او کسی از برابرش عبور نمی کرد و او چون می فهمید، برمی خاست و به خانه می رفت و آن گاه مردم رفت و آمد می کردند". در راه مکه از مرکبش فرود آمد و پیاده به راه رفتن ادامه داد. در کاروان همه از او پیروی کردند حتی سعد بن ابی وقاص پیاده شد و در کنار آن حضر ت راه افتاد. ابن عباس که از امام حسن و امام حسین (ع ) مسن تر بود، رکاب اسبشان را می گرفت و بدین کار افتخار می کرد و می گفت : اینها پسران رسول خدایند. با این شأن و منزلت ، تواضعش چنان بود که : روزی بر عده ای مستمند می گذشت ، آنها پاره های نان را بر زمین نهاده و خود روی زمین نشسته بودند و می خوردند، چون حسن بن علی را دیدند گفتند: "ای پسر رسول خدا بیا با ما هم غذا شو". امام حسن (ع ) فورا از مرکب فرود آمد و گفت :" خدا متکبرین را دوست نمی دارد". و با آنان به غذا خوردن مشغول شد. آنگاه آنها را به میهمانی خود دعوت کرد، هم غذا به آنان داد و هم پوشاک . در جود و بخشش امام حسن (ع ) داستانها گفته اند. از جمله مدائنی روایت کرده که : حسن و حسین و عبدالله بن جعفر به راه حج می رفتند. توشه و تنخواه آنان گم شد. گرسنه و تشنه به خیمه ای رسیدند که پیر زنی در آن زندگی می کرد. از او آب طلبیدند. گفت این گوسفند را بدوشید وشیر آن را با آب بیامیزید و بیاشامید. چنین کردند. سپس از او غذا خواستند. گفت همین گوسفند را داریم بکشید و بخورید. یکی از آنان گوسفند را ذبح کرد و از گوشت آن مقداری بریان کرد و همه خوردند و سپس همانجا به خواب رفتند. هنگام رفتن به پیر زن گفتند: ما از قریشیم به حج می رویم . چون باز گشتیم نزد ما بیا با تو به نیکی رفتار خواهیم کرد. و رفتند. شوهر زن که آمد و از جریان خبر یافت ، گفت : وای بر تو گوسفند مرا برای مردمی ناشناس می کشی آنگاه می گویی از قریش بودند؟ روزگاری گذشت و کار بر پیر زن سخت شد، از آن محل کوچ کرد و به مدینه عبورش افتاد. حسن بن علی (ع ) او را دید و شناخت . پیش رفت و گفت : مرا می شناسی ؟ گفت نه . گفت : من همانم که در فلان روز مهمان تو شدم . و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دینار زر به او دادند. آن گاه او را نزد برادرش حسین بن علی فرستاد. آن حضرت نیز همان اندازه به او بخشش فرمود. او را نزد عبد الله بن جعفر فرستاد او نیز عطایی همانند آنان به او داد. حلم و گذشت امام حسن (ع ) چنان بود که به گفته مروان ، با کوهها برابری می کرد...................................................
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=42771&BiogId=4
تبیان
شرح دعای روز چهاردهم ماه رمضان
کسی که نماز اول وقت نمیخواند و به کارهای دنیوی خود ادامه میدهد ، نماز اول وقت انسان را نفرین میکند و میگوید : «خدایا ضایع کند تو را که من را ضایع کردی!»
این در حالی است که اگر مسلمانی اول وقت نماز بخواند، نماز او را دعا میکند و میگوید: «خدا حفظ کند تو را که من را حفظ کردی» و زندگی رو به روال میافتد.

اللهمّ لا تؤاخِذْنی فیهِ بالعَثراتِ خدایا مؤاخذه نکن مرا در ایـن روز به لغزشها
واقِلْنی فیهِ من الخَطایا والهَفَواتِ و درگذر از من در آن از خطاها و بیهودگیها
ولا تَجْعَلْنی فیه غَرَضاً للبلایا والآفاتِ و قرار مده مرا در آن نشانه تیر بلاها و آفات
بِعِزّتِکَ یا عزّ المسْلمین. ای عزت دهنده مسلمانان.
دعا باصدای امیر رضا عرب
رضایت یار
اللهم لاتواخذنی فیه بالعثرات
خدا در اثر گناه به غضب میآید و سیل و زلزله و بلایای طبیعی همه آثار گناه است. گاه مردم توجه نمیکنند که غالب این اتفاقات و تصادفات به علت انجام گناه است.
کسی که نماز اول وقت نمیخواند و به کارهای دنیوی خود ادامه میدهد ، نماز اول وقت انسان را نفرین میکند و میگوید : «خدا ضایع کند تو را که من را ضایع کردی!»
این در حالی است که اگر مسلمانی اول وقت نماز بخواند، نماز او را دعا میکند و میگوید: «خدا حفظ کند تو را که من را حفظ کردی» و زندگی رو به روال میافتد.
اگر کسی با خدا باشد، هیچ کس نمیتواند علیه او توطئه کند، چون او خدا را دارد.
مؤاخذه انسان بر اساس توانایی
هر انسانی که پا به عرصه دنیا میگذارد و در مدت عمر معینی در آن زندگی میکند باید در تمام مراحل آن از قوانین و دستورات الهی پیروی نماید چرا که در غیر این صورت مورد مواخذه و محاسبه الهی قرار میگیرد؛ ”وان تبدوا ما فی انفسکم او تغفوه یحاسبکم به الله” یعنی ”و اگر شما (از غرضهای خیر و شر) در دل دارید (به طوری که) آشکار و یا مخفی کنید همه را خداوند در محاسبه شما خواهد آورد .”
و آن به گونهای است که هر کس در حد توانایی که دارد مسئول اعمال خویش میباشد و بیش از آن بر او تکلیفی نخواهد بود؛ ”لا یکلف الله نفسا الا وسعها” یعنی ”خداوند هیچ کس را تکلیف نکند مگر به قدر توانایی او” چرا که ”یرید الله ان یخفف عنکم و خلق الانسان ضعیفا” یعنی ”خداوند میخواهد کار را بر شما آسان کند که انسان ضعیف خلق شده است.” ما نیز در این روز از خداوند میخواهیم به خاطر لغزشهایی که در طول عمر خویش داریم ما را مواخذه ننماید؛ ”ربنا لا تواخذنا نسینا او اخطانا” یعنی ”خدایا ما را بر آنچه که به فراموشی یا به خطا (انجام دادهایم) مواخذه مکن”
واقِلْنی فیهِ من الخَطایا والهَفَواتِ
«اقاله» کن و گناهان ما را بیامرز. در دعای کمیل هم این لفظ است که خدایا لغزشهای ما را اقاله کن؛ یعنی ما را بدون هزینه ببخش. در مورد معامله نیز چنین لفظی در فقه وجود دارد. یعنی فروشنده و خریدار حق فسخ معامله را تا زمانی که با یکدیگر هستند، دارند. اما بعد از جدایی و بدون دلیل نیز اگر مشتری جنس را پس آورد، کاسب مستحب است آن را قبول کند. مثلاً شخصی یک ظرف ماست میخرد و به منزل میبرد و متوجه میشود که پیش از وی ظرف ماست دیگری نیز خریداری شده است. در این حالت اگر ظرف ماست را به فروشنده باز گرداند، مستحب است وی آن را بپذیرد و پول آن را عیناً پس دهد.
یا سریع الرضا
خداوند ”عزوجل” بهترین عذر پذیرندههاست که از بندگان خویش زود، راضی میگردد به طوری که او به ”سریع الرضا” یعنی ”زود راضی میگردد” معروف است و در قرآن بندگان خویش را به سوی رحمت و مغفرت خویش فرا میخواند ”و سارعوا الی مغفره من ربکم و جنه عرضها السموات و الارض” یعنی ”و به سوی غفران و آمرزش الهی و باغی (بهشتی) که عرض آن آسمان و زمین را فرا گرفته است سرعت بورزید” بدون آنکه نیازی به بندگان خویش داشته باشد ”الله الصمد” یعنی ”خداوند بی نیاز است” و این در حالی است که ما غیر از او کسی را نداریم ”الهی و ربی من لی غیرک” یعنی ”ای خدا و پروردگار من چه کسی غیر از تو برای من میباشد” و غیر از او چه کسی میتواند عذر ما را پذیرفته و گناهان ما را بیامرزد ”و من یغفر الذنوب الا الله” یعنی ”و چه کسی غیر خداوند (میتواند) گناهان را بیامرزد” پس ما نیز در این روز به درگاه الهی پناه برده و از او میخواهیم که عذر ما را به خاطر خطاهایی که انجام دادهایم بپذیرد و از گناهان ما درگذرد.
لَهُ مُعَقِّباتٌ مِن بَینِ یَدَیهِ وَمِن خَلفِهِ یَحفَظونَهُ مِن أَمرِ اللَّهِ ? إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّى? یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم ? وَإِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَومٍ سوءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ ? وَما لَهُم مِن دونِهِ مِن والٍ?11?
برای انسان، مأمورانی است که پی در پی، از پیش رو، و از پشت سرش او را از فرمان خدا [= حوادث غیر حتمی] حفظ میکنند؛ (امّا) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمیدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند! و هنگامی که خدا اراده سوئی به قومی (بخاطر اعمالشان) کند، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد؛ و جز خدا، سرپرستی نخواهند داشت!}
ولا تَجْعَلْنی فیه غَرَضاً للبلایا والآفاتِ
خدایا من را تیر بلا قرار مده. سیل و رانش زمین یعنی همان تیر! هواپیما در آسمان پرواز میکند و ناگاه روی ساختمانی فرود میآید و همه ساکنان آن از بین میروند. این غرض و تیر بلاست که حاصل گناه و خطاهای ماست.

تمام پیشآمدهایی که میشود همه نتیجه گناهان ماست .
آیه قرآن میفرماید: «هر گرفتاری برای شما پیش میآید، دسترنج خودتان است.» هر چه بکاری همان را درو میکنی. از گندم، گندم و از جو، جو میروید.
{شخصی شیر میفروخت و آب در آن میریخت، پس از چندین سال سیلابی بیامد و گوسفندان و اموالش را برد. به پسر خود گفت: نمیدانم این سیل از چه آمد؟ پسر گفت: ای پدر، این آبی است که به شیر داخل میکردی، اندک اندک جمع شد و هر چه داشتیم برد:
ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ؛ سوره شوری آیه 30
و آن چه از رنج و مصائب به شما میرسد، همه از اعمال زشت خود شما است}
قرآن در جای دیگری میفرماید: «خدا برنامههای مردم را عوض نمیکند، آنها را گرفتار بلا نمیکند مگر اینکه خودشان را تغییر دهند.»
مثل ماشین که انحراف به چپ پیدا کند، تصادف میکند، ما هم اگر انحراف به چپ داشته باشیم با عذاب خدا تصادف میکنیم.
بِعِزّتِکَ یا عزّ المسْلمین
به عزت خودت، این دعاها را درباره ما مستجاب کن! ای کسی که عزت مسلمین با توست.
نماز شب پانزدهم ماه رمضان
4 رکعت، در دو رکعت اوّل بعد از حمد صد مرتبه توحید و در دو رکعت دیگر پنجاه مرتبه توحید
فرآوری : زهرا اجلال
گروه دین تبیان
منابع :
سایت مفاد
بیانات آیت الله مجتهدی تهرانی
.: Weblog Themes By Pichak :.