به نام خدا
به دلائل زیرباید ضرب الاجل چند ماهه جهت مذاکرات هسته ای ایران با5+1ازسوی جمهوری اسلامی ایران تعیین شود تا طرف مقابل بیشتراز این ایران وملت ما را به بازی نگیرد:
1-ایران مذاکره را برای مذاکره نمی خواهد بلکه مذاکره را جهت دستیابی به حقوق حقیقی خود و... دنبال می نماید.
2-مذاکرات باید ثمرات داشته باشد وباگذشت سال های طولانی بویژه دردوره 6ماهه تعیین شده از سوی غرب( که جناب آقای دکترظریف باتیم خود از سوی ایران عهده دار مذاکرات می باشد )، نتیجه وثمره قابل اعتنایی در مذاکرات هسته ای ایران با5+1 حاصل نشده است وکاربی ثمر لغواست ووکارلغواز عاقل وعقلاء قبیح است.
3-طرف مقابل قصدجدی برحل مناقشات هسته ای ندارد وسوء نیت وکارشکنی آنها ثابت شده است .
4- 5+1 در مذاکرات به دنبال باج گیری از ایران(جمهوری اسلامی ایران)است واین ویژگی در تمام مذاکرات هسته ای ما باآنها محرز وآشکار است.
5-خاطره تلخ تعلیق در زمان دولت آقای سیدمحمدخاتمی(دوره اصلاحات) گواه روشن است که آنها نیات شیطانی دارند واگر مداخله وبرخورد قاطع وحکیمانه مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای نبود ، همه اهداف شوم خودرا به بهانه مسائل هسنه ای عملی می کردند ولی ومکروا ومکرالله والله خیر الماکرین!!!.
6-غرب به معنی عام آن ، دست از خوی استکباری واستعماری ودشمنی با نظام جمهوری اسلامی ایران واسلام اصیل و...برنداشته است لذا اعتماد به آنها دور از عقل وخرد وحزم واحتیاط و...است.آیا میتوان به بهانه لغو تحریم ها به هر صورتی ودر هرزمانی وبا هرضرر و زیانی به مذاکرات با 5+1 ادامه داد؟!!!!به اصطلاح اصولی دفع ضررعقلائی محتمل ،لازم است. درین مذاکراتی که تیم هسته ای ایران با5+1 به ریاست جناب دکتر ظریف ،درجریان است بنابر گفته های کارشناسان ومطلعین، نه تنها دستاورد روشنی نداشته بلکه از جهات عدیده ای دچار خسارت و...شدیم. چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟!!!!. دفع ضرر مسلم ، به طریق اولی لازم است.
7-ابهامات زیادی در مذاکرات کنونی وجود دارد که پاسخ های روشنی از سوی مسئولین هسته ای به ملت ایران داده نشده است.بخش عمده این ابهامات ناشی از برخوردهای منفعلانه تیم مذاکره ما می باشد.
8-اقتدار بالای سیاسی و نظامی ایران به درجه ای است که می تواند مسیرمذاکرات تحمیلی رابه نفع ایران وملت ایران رقم زند.
9-نباید فراموش کنیم که اساس مذاکرات یک مستمسکی بیش نیست. غرب مسائل هسته ای را بهانه ای قرار داده است که ازاین طریق جمهوری اسلامی ایران را تحت فشار ومحدودیت و... قرار دهد. بنابراین ما باید دراین مذاکرات هسته ای تحمیلی، همانند جنگ تحمیلی با اقتدارهمه جانبه وارد صحنه کارزار شویم وبه گونه ای باید وارد میدان شویم که ابتکارعمل در دست جمهوری اسلامی ایران باشد نه اینکه خدای نخواسته تسلیم خواسته های غرب باشیم .بنابراین باید یک ضرب الاجلی برای غرب از طرف ایران تعیین شود تا بیشترازاین جولان ندهند ورجز خوانی نکنند.
10-مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای بارها وبارها فرمودند که به آمریکا وغرب اعتمادی نیست. فرمودند که آنها در عهدشکنی ونقض پیمان ها مسبوق به سابقه هستند.اگربه فرض بعید بهانه مسائل هسته ای حل شود ، ده ها بهانه دیگر را طراحی کرده وآماده دارند. لذا شرط عقل ودین واحتیاط ... این است که به منابع وسرمایه های عظیم داخلی تکیه نماییم وبا ایمان به خدای متعال باقاطعیت تمام ، مسیر فعلی مذاکرات تحمیلی هسته ای را با تعیین ضرب الاجل از سوی جمهوری اسلامی ایران عوض کنیم .امید است که ریاست محترم جمهوری جناب آقای دکتر حسن روحانی وجناب آقای دکتر ظریف ودست اندرکاران دیگر مسائل هسته ای به این نکات ذکر شده از بنده به عنوان یک شهروند ایرانی توجه خردمندانه داشته باشند.
متن از سید اصغرسعادت میرقدیم لاهیجانی
****************************************************************************************************

به گزارش جهان به نقل از تسنیم، جان کری، وزیر خارجه آمریکا در دفاع از سیاست خارجی باراک اوباما، رئیس جمهور گفت که وی توانست با وضع تحریمها برنامه هستهای ایران را متوقف کرده آن را به عقب براند. وی در گفتوگو با برنامه «نیوز آور» شبکه خبری پیبیاس نیوز با بیان اینکه اوباما با ایران تعامل داشت، گفت پیش از دوران ریاست جمهوری وی آمریکا با ایران در نقطه مقابل قرار داشته و ایران در حال گسترش یک برنامه اتمی بوده که دنیا با آن مخالف بوده است.
کری افزود: «اما رئیس جمهور رشتهای از تحریمها را وضع کرد که در واقع نوعی توانمندی برای کشاندن ایران پای میز مذاکره بود. ما اکنون در میانه مذاکرات هستیم. همه موافقند که نظام تحریمها استوار به جای مانده است. سلاحهای هستهای یا برنامه هستهای ایران مهار و به عقب رانده شده است و ما زمان گریز ایران را افزایش دادهایم، این یک موفقیت است».
********************************************************
آغاز بیست و ششمین سال رهبری مقام معظم رهبری گرامی باد
ربع قرن حماسه آفرینی حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای در مدیریت بحرانها
خبرگزاری تسنیم: تدابیر حکیمانه و بینش عمیق مقام معظم رهبری به عنوان سکان دار انقلاب اسلامی در دوران پر برکت رهبری خود , موجب شد تا کشتی نظام اسلامی از میان این امواج سهمگین و طوفان های شدید به سلامت به سمت ساحل سعادت و پیشرفت و عدالت حرکت کند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، آنچه در این نوشتار در ذیل بدان اشاره خواهد شد , نمونه هایی از توانمندی و هوشمندی رهبری نظام در برخورد با بحران ها و مدیریت آن ها بود , بحران هایی که هر یک از آن ها کافی بود تا هر نظام سیاسی را با چالش و مشکلات جدی روبرو سازد و موجودیت آن را به خطر بیندازد . تدابیر حکیمانه و بینش عمیق مقام معظم رهبری به عنوان سکان دار انقلاب اسلامی در دوران پر برکت رهبری خود , موجب شد تا کشتی نظام اسلامی از میان این امواج سهمگین و طوفان های شدید به سلامت به سمت ساحل سعادت و پیشرفت و عدالت حرکت کند و دشمنان را در رسیدن به اهداف شوم خود ناکام گذارد . اگر هوشیاری و تدبیر مقام معظم رهبری در مواجه با این بحران ها و مدیریت صحیح آنها نبود , مشخص نبود که کشور ما با چه سرنوشتی روبرو می شد. در حقیقت مقام معظم رهبری بسان ناخدایی توانمند , سکان کشتی انقلاب اسلامی را در میان امواج , توفانها و بحران های شدید سیاسی به سلامت به ساحل نجات رهنمون ساخته است.به منظور روشن شدن نقش مقام معظم رهبری در مدیریت بحران ها و تدبیر های هوشمندانه ایشان در بیش از 25 سال (ربع قرن) رهبری حکیمانه , به چند نمونه از بحران های داخلی و خارجی و تدبیرهای ایشان در مهار آن ها اشاره می کنیم که به خوبی گویای نقش و جایگاه رهبری نظام اسلامی و کارآمدی تئوری ولایت مطلقه فقیه در برطرف نمودن بحران ها است .
امید آفرینی از همان روزهای اول و یاس دشمنان
آیت الله خامنه ای - مقام معظم رهبری «در روز اول فقدان امام، پیش بینی کردند که همه چیز تمام شد. . . دشمنان ما امید داشتند که شاید از گوشه و کنار قضایا و یا اظهارات و موضع گیری های داخلی چیزی را احساس کنند تا بتوانند براساس آن بگویند انقلاب راه جهت گیری اش را عوض کرده است، بحمدالله از امیدی که بسته بودند، مأیوس شدند و در این روزها اخبار، خبرگزاری ها و اظهارات مقامات سیاسی قدرت های استکباری کاملاً منعکس کننده این یأس است. »نقش رهبری در ناکام گذاشتن دشمنان و مأیوس کردن آنها در آن روزهای آشوب و دلهره، بسیار تعیین کننده بود. رهبری فرزانه انقلاب با مدیریت حکیمانه خود، این دل های نگران و مضطرب را به شکل هنرمندانه ای به ساحل أمن هدایت کردند و با دمیدن مجدد روح نشاط و شادابی و امید در جان فسرده مردمی که با ارتحال امام (ره)، روح و توان خویش را کاملاً از دست رفته می دیدند، اولین نشانه معجزه مسیح گونه اش را به زیبایی تمام، برای دنیا به تصویر کشاندند. بررسی تمامی سخنرانی ها و بیانات معظم له در آن مقطع، تا ماه ها بعد از ارتحال حضرت امام خمینی(ره)، نشان می دهد که یکی از مهم ترین محورهای تبلیغی رهبر معظم انقلاب که بدون استثنأ در تمامی سخنرانی های خود بر آن اصرار می ورزیدند، مسأله امیدبخشی به مردم بود. امید به آینده ای روشن و آکنده از نشاط و پویایی و سرزندگی برای ملت صبور؛ امید به نظامی مقتدر، عزّتمند و سربلند در میان ملل جهان و امید به تحقق قطعی وعده های خداوند در پیروزی ملت مقاوم و نستوه ایران.مقام معظم رهبری در یکی از سخنان امید بخش خود در آن ایّام ، آینده این ملت را چنین ترسیم می کند: «آینده خیلی روشن و امید بخش است، گویی به سمت چشمه ای زلال در حرکت هستیم، طبیعی است که در بین راه با مشکلات و سختی هایی مواجه خواهیم بود، در چنین شرایطی که خداوند رهبر و مراد و مرشدمان را نیز از ما جدا کرده است، اگر برگردیم و یا تعلّل و توقّف کنیم، به او خیانت کرده ایم. باید راه را ادامه دهیم و شک نکنیم که نتیجه سعی و تلاش ما رسیدن به آن سرچشمه شفاف و زلال است، یعنی حاکمیت مطلق اسلام و دین خدا به صورت کامل و پیروزی همه جانبه اسلام بر دشمنان. . . با دل های محکم و اراده های قوی به شهرهای خودتان برگردید و روحیه کار و تلاش و وحدت و صفا و صمیمیت و حضور در صحنه و آمادگی برای خدمت و کمک به اسلام و انقلاب را در خودتان حفظ کنید. »مقام معظم رهبری مسئولین نظام را نیز به تقویت روحیه مردم در آن شرایط خطیر فرا می خواند و خطاب به آنها می فرماید: «از فرصت های گوناگون استفاده کنید و به عنوان نماینده دولت با مردم حرف بزنید، به آنها تسلّی دهید، به لطف الهی امیدوار کنید و روحیه توکل به خدا را در وجودشان تقویت کنید. . . من وقتی به وضع کلی کشور نگاه می کنم و خبرها و اظهاراتی که از خارج می رسد را می بینم و مشاهده می کنم، نگرانی از آینده ندارم، احساس می کنم امروز ملت ایران به حمدالله آن رشد را دارد که بتواند حرکتی را که آغاز کرده است براساس رهنمودهای امام عزیز(ره) آن را تداوم بخشد. »
رهبری بی نظیر در سراسر جهان
چه کسی می تواند مدعی شود که در میان رهبران و روسای جمهور امروز دنیا، فردی خداترس تر و باتقواتر از رهبر ایران اسلامی می شناسد؟ کدام ناظر منصفی تاکنون ادعا کرده که درمیان حاکمان امروز، حاکمی را می شناسد که شجاع تر، با تدبیرتر، خلاق تر و هوشمندتر از رهبر ایران بر ملتی حکومت می کند؟ آیا می توان رهبری به جامعیت علمی، دینی و فقهی ایشان در دنیای اسلام پیدا کرد؟ کدام سیاست ورزی است که توانایی او همسنگ و همسان مدیریت ایشان در بحبوحه بحران ها و فشار ها وتهدید هاست؟ و کدام اهل سیاستی با درک صحیح از بحران های 25 ساله نظام اسلامی که ازاین حیث در میان حدود 200 کشور دنیا بی نظیر است، می تواند ادعا کند رهبری را می شناسد که او در عبور کشتی انقلاب از دل طوفان ها و امواج سهمگین، مدبرانه تر از او هدایت کشتی را می توانسته بر عهده بگیرد و به ساحل مقصود رهنمون سازد؟ کدام ملتی می تواند چونان ملت لایق ایران، رهبری را به دنیای بشریت عرضه نماید که از حیث ساده زیستی و پرهیز از زخارف دنیوی، در دنیای امروز به انگشت اشاره در آید؟امام خمینی بخشی از این بار مسئولیت را در زمان حیات خویش بر دوش کشید و با تعابیری بلند و رسا در توصیف فرزند رعنا و برنایش فرمود:«یکی از بازوهای پرتوان جمهوری اسلامی ... برادری آشنا به مسایل فقهی و متعهد به آن ... ازجمله افراد نادری که چون خورشید روشنی می بخشد.... متعهد و مبارز در خط مستقیم اسلام... عالم به دین و سیاست ... کسی که آوای دعوت او به صلاح و سداد درگوش مسلمین طنین انداز است... سربازی فداکار در جبهه جنگ و معلمی در محراب، خطیبی توانا درجمعه و جماعات و راهنمای دلسوز در صحنه انقلاب... در حکم آیه شریفه اشداء علی الکفار و رحماء بینهم ... من آقای خامنه ای را بزرگ کردم... ایشان سرمایه انقلاب هستند... ایشان از اجتهادی که لازمه ولایت فقیه می باشد، برخوردارند... ایشان الحق شایسته رهبری اند، با بودن آقای خامنه ای شما خلا ء رهبری ندارید و ... »و چنین بود که سکاندار هدایت انقلاب، در اولین سخنرانی خود درمیان مردمی که دست بیعت به سوی ایشان دراز کرده بودند، فرمود: «ما با خدا پیمان بسته ایم راه امام خمینی را که راه اسلام و قرآن و راه عزت مسلمین است دنبال کنیم و از هیچ یک از آرمان هایی که به وسیله امام ترسیم شده، چشم پوشی نخواهیم کرد. آرمان هایی چون پیگیری سیاست نه شرقی و نه غربی، حمایت از مستضعفان و محرومان، وحدت و همبستگی دنیای اسلام، وفاداری به اصل ولایت فقیه، استقلال و خود کفایی کشور، حرکت به سمت استعدادهای جوشان داخلی وساختن جوانان و اصلی شمردن مسئله فلسطین.»
چالش های مقام معظم رهبری پس از رهبری امام خمینی
جابه جایی ها در حوزه قدرت، همواره با مشکلات عدیده ای درنظام های سیاسی رایج همراه بوده است، اما با ژرف نگری های امام امت(ره) و درایت واقتدار رهبر معظم انقلاب و حضور میلیونی مردم در مراسم تشییع بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، این انتقال قدرت در نظام اسلامی با کم ترین هزینه انجام شد.به اعتقاد بسیاری از تحلیل گران سیاسی، معدل عملکرد و هنر مدیریتی و رهبری امام (ره) در برهه زمانی 67 تا 68، که آخرین سال حیات مادی ایشان بر این کره خاکی بود را می توان با تمام دوران مبارزه و رهبری امام(ره) مقایسه کرد و در واقع سال 1367، سال شکوفایی و اوج هنرنمایی آن قائد عظیم الشأن بود. در این سال، امام ضمن ترسیم خطوط کلی سیاست ها و خط مشی جمهوری اسلامی ایران در عرصه های سیاسی، فرهنگی و بین المللی، بن بست های موجود در اداره کشور را که جز با ید بیضایی و انگشت اشارت ایشان قابل گشودن نبود، گشود تا روند تکاملی انقلاب را تضمین نماید.پذیرش قطعنامه 598 و پایان جنگ تحمیلی، عزل منتظری از قائم مقامی رهبری و انهدام باند مهدی هاشمی، تشکیل شورای بازنگری قانون اساسی و حذف مرجعیت از شرایط رهبری، از جمله بن بست هایی بودکه می توانست هر انقلابی را به زانو درآورد، علاوه بر آنکه با صدور حکم قتل سلمان رشدی و گشایش جبهه فرهنگی اسلام در برابر دنیای غرب، دعوت گورباچف و بلوک شرق به اسلام و تاکید مجدد برصلاحیت های آیت الله خامنه ای، سیاست های کلی نهال نوپای انقلاب را ترسیم فرمودند.رهبر معظم انقلاب در شرایطی سکان هدایت انقلاب را به دست گرفتند که فضای پیش روی ایشان با دوران زعامت امام (ره) بسیار متفاوت بود. امام با مرجعیت علی الاطلاق و پشتوانه حوزه علمیه قم، مشهد و نجف و با پشتوانه پنج دهه کار علمی، فقهی، آموزشی وپرورشی و با تشکیلاتی قوی و منسجم از روحانیون و دانشگاهیان قدم در راه مبارزه گذاشت و در طول مبارزه علاوه بر سود جستن از پشتوانه «مرجعیت»، از تلاش ها و جانفشانی های مریدانی چون طالقانی ها، بهشتی ها، مطهری ها، خامنه ای ها، هاشمی رفسنجانی ها، مفتح ها، باهنرها، رجایی ها، سعیدی ها، غفاری ها، اندرزگوها، مدنی ها، اشرفی اصفهانی ها، دستغیب ها و ... بهره برد که این امتیاز در سال های نخستین رهبری آیت الله خامنه ای، به رغم تمامی شایستگی های ایشان، مهیا نبود وسال ها به درازا کشید تا بن مایه های عمیق علمی و قابلیت های شگرف فقهی ایشان به رخ مدعیان کشیده شود.حضرت آیت الله خامنه ای در حالی توسط خبرگان این ملت برای رهبری نظام اسلامی برگزیده شد، که کشور آبستن حوادث ومشکلات بسیار بود. رحلت امام یک شوک سهمگین به دولت وملت ایران وارد ساخته بود و دشمنان و بدخواهان نظام، چنگ و دندان ها سائیده و نشان می دادند. تأسیسات زیربنایی کشور همچون آب، برق، گاز، مخابرات، راهها، فرودگاهها، خطوط راه آهن، پالایشگاهها و صنایع مادر، در دوران جنگ تحمیلی خسارات فراوان دیده بودند، ذخایر ارزی کشور به پائین ترین میزان خود رسیده بود و تأمین نیازهای اساسی و اولیه مردم، تبدیل به یک دغدغه جدی شده بود.تنظیم سیاست ها و اولویت های باز سازی کشور با عنوان «برنامه اول توسعه اقتصادی کشور» از چالش های نفس گیری بود که در اولین سال رهبری ایشان اتفاق افتاد. برنامه ای که به دلیل ماهیت ابزاری و سرمایه ای خود، موجبات بروز برخی ناعدالتی ها و تبعیض ها را فراهم می ساخت اما این امر دلیلی بر سکوت و یا شانه خالی کردن ایشان از زیر بار مسئولیت نبود و بارها ضمن هشدار نسبت به اتخاذ برخی سیاست های اقتصادی، در مواردی از سرعت گرفتن برنامه های موسوم به توسعه اقتصادی به دلیل فشاری که برگرده اقشار آسیب پذیر و محروم جامعه واردمی آمد، جلوگیری به عمل آوردند. یکی از مهمترین ویژگی های مقام معظم رهبری به اعتراف دوست و دشمن، مدیریت عالی و خلاقانه ایشان در شرایط حساس و بحرانی است. اداره یک جامعه در شرایط عادی، شاید کار دشواری نباشد خصوصاً برای مدیران و رهبرانی که از تجربه لازم برای اداره جامعه برخوردار باشند، اما توانمندی یک مدیر و یک سکاندار کشتی در شرایطی ظاهر می شود که در لحظات بحرانی و در میان توفان حوادث، کیان نظام را به سلامت به ساحل مقصود برساند. تدابیر دیگر ایشان در طول 25 سال گذشته با مشکلات و معضلاتی همچون فتنه طالبان و القاعده در افغانستان، کاهش قیمت نفت به زیر 10 دلار، پرونده انفجار آمیا، تحریک قومیت ها و اقلیت های دینی، گشایش سفره بحران و ناامنی در کشور، تحریم های شدید اقتصادی، قطعنامه های شورای امنیت، دادگاه میکونوس، کنفرانس برلین، اصلاح قانون مطبوعات، تحصن نمایندگان مجلس ششم، جنگ 33 روزه حزب الله لبنان با رژیم صهیونیستی، صدور حکم حکومتی در تایید صلاحیت مصطفی معین ، فتنه 88 و...نشان می دهد، که انقلاب چه نگین ارزشمندی را بررکاب خود نشانده است.
اصرارافراطیون اصلاح طلب برای همراهی با صدام در حمله عراق به کویت و درایت رهبری
در کشور ما نیز گروه ها و شخصیت هایی که از قضا دستی بر مسایل سیاسی داشته اند و خود را صاحب تحلیل و شعور سیاسی بالا می دانستند، فریب سیاست های اغواگرانه و ریاکارانه صدام را خوردند. بعضی او را «خالد بن ولید» زمان خواندند، گروهی نیز او را در خط مقدم مبارزه با رژیم صهیونیستی قرار دادند و با اعتراض به سیاست رسمی جمهوری اسلامی ایران مبنی بر بی طرفی در جنگ، خواهان شرکت فعال ایران در حمایت از صدام شده بودند. این اظهارات شورانگیز، هر چند از روی حسن نیت بیان می شد، اما از ضعف بینش سیاسی، دستپاچگی و ناتوانی صاحبان آن در دشمن شناسی، تحلیل رویدادهای مهم، اهداف و انگیزه های بحران آفرینان منطقه ای و بین المللی حکایت داشت. حوادث بعد از جنگ نیز (که به آن اشاره خواهد شد) این سخن را کاملاً تأیید می کند. به یقین اگر جمهوری اسلامی براساس این توصیه ها و مواضع، خود را درگیر این جنگ ویرانگر کرده بود، امروز نه تاک نشانی بود و نه از تاک نشان. حمله صدام به کویت و ورود ایران به نفع صدام در جنگ، از نگاه آمریکایی ها می توانست یک تله و یک طعمه بسیار لذیذی باشد و همان تبانی که موجب شد آمریکا در جهت منافع خود از نیمه راه برگردد و از سرنگون کردن صدام منصرف شود، می توانست در رابطه با ایران نیز به عنوان حامی متجاوز تحقق یابد. در زیر با برخی از این مواضع آشنا می شوید. یکی از بحران های بسیار مهم منطقه ای در آغاز رهبری حضرت آیت الله خامنه ای، جنگ اول خلیج فارس بود که شرایط فوق العاده حساس و بسیار خطرناکی را برای نظام جمهوری اسلامی پدید آورده بود.کوچکترین اشتباه و لغزش محاسبه و معادله سیاسی، می توانست نظام رنجور از یک جنگ هشت ساله تحمیلی که اینک در آغاز دوران بازسازی و شکوفایی به سر می برد را یکبار دیگر درگیر جنگ فرسایشگر دیگری نماید و حتی موجودیت آن را به خطر بیندازد.جنگ اول خلیج فارس و حمله صدام به کویت، یکی از این عقبه های سخت و سرنوشت ساز بود که با تدبیر وهوشمندی رهبر معظم انقلاب، از آن به سلامت عبور کردیم. در جریان تجاوز صدام به کویت و ورود نیروهای غربی به خلیج فارس و آغاز درگیری ها، گروههایی که خود را اهل تحلیل و صاحب فهم ودرک عمیق می دانستند، بامشاهده شلیک چند موشک اسکاد به اسرائیل، از صدام به عنوان خالدبن ولید دوران یاد کردند و خواستار گشایش جبهه ای نظامی به نفع صدام در منطقه شدند تا ناخواسته کشور را درگیر دامی از قبل پهن شده نمایند، اما با هوشیاری وتدبیر رهبری که جنگ صدام و آمریکا را «جنگ باطل با باطل» نامیدند، انقلاب از دام درگیری با دنیای غرب آن هم در جبهه حمایت از صدام(!) به سلامت عبور کرد تا هوشمندی و درایت ایشان به رخ مدعیان کشیده شود. درخواست یکی از مهمترین اتفاقاتی که در این دوره از تاریخ جمهوری اسلامی ایران رخ داد، حمله عراق به کویت و متعاقب آن حمله آمریکا به عراق است. در آن سالها گروهی از نخبگان سیاسی بر این باور بودند که در حمله آمریکا به عراق باید به سود عراق وارد جنگ شد، آنها در نطقهای پیش از دستور خود به انتقاد از این عدم مداخله به سود عراق پرداختند و حتی در این راه تظاهراتهایی هم به راه انداختند و در نامهای به مقام معظم رهبری از ایشان خواستد ایران از بیطرفی خارج شده و به همراه صدام بر علیه آمریکا وارد جنگ شود.رهبر انقلاب در تاریخ بیست و سوم خرداد 1370 در پیام به حجاج بیتا... الحرام در اینباره فرمودند: "هنگامى که ارتش عراق براى ارضاى جاهطلبى و افزونخواهى سران رژیم آن کشور، به کشور کویت حمله و آن را تصرف کرد و بهانهاى نقد بهدست آمریکا براى حضور بىسابقه نظامى و بالطبع نفوذ شوم سیاسى و اقتصادى در منطقه خلیج فارس داد و منطقه خلیج فارس از هر دو طرف - رژیم عراق و متحدین غربى - به آتش کشیده شد، کسانى از مسلمین غالبا از روى سادهاندیشى خیرخواهانه، و شاید معدودى از سر بدخواهى و حسابگرانه، به جمهورى اسلامى مصرانه پیشنهاد مىکردند که به کمک رژیم بعثى عراق شتافته، به سهم خود ابعاد جنگ را گستردهتر سازد... اسلام دفاع از چنین رژیمى را جهاد نمىشمرد و آن را جایز نمىداند؛ لیکن این پیشنهادکنندگان بعضا تحت تأثیر اظهارات ریاکارانه و فرصتطلبانه مسئولان ویرانى عراق، که در برههای کوتاه براى جلب نظر سادهلوحان، بهدروغ دم از اسلام و مقدسات دینى مىزدند و بعضا با اعتراف به خباثت و فساد و ظلم سران آن رژیم، دفاع از ملت عراق را انگیزه خود از این پیشنهاد مىدانستند، ما به آنان یادآورى مىکردیم که کمک به مردم مظلوم عراق واجب است، اما ورود در جنگ بهنفع رژیم عراق و تحکیم سلطه آن رژیم، کمک به مردم عراق نیست؛ بلکه کمک به رژیم ضدمردمى عراق و ظلم به مردم عراق است که ده سال است آن رژیم منحوس، جنگى ناخواسته را بر آنان تحمیل کرده است. "
شکل گیری مطبوعات زنجیره ای
شکل گیری مطبوعات زنجیره ای که درجهت اجرای پروژه هایی چون نافرمانی مدنی، استحاله از درون، دیپلماسی مسیر 2، براندازی خاموش، پروژه خندق، تعادل ویرانگر، مقاومت مدنی، مشروعیت دوگانه، فشار از پائین و چانه زنی در بالا، عبور از خاتمی و... تدارک دیده شده بود، با شجاعت و میدان داری رهبری به تسخیر نیروهای نظام درآمدند تا یکی از مستحکم ترین و موثرترین پایگاههای دشمن که عبدالله بن ابی ها در آن موضع گرفته و فروپاشی نظام اسلامی را نشانه گرفته بودند، دچار اضمحلال و فروپاشی گردد.برخورد هوشمندانه رهبر معظم انقلاب با پروژه هایی چون فشار از پایین و چانه زنی در بالا و یا پروژه فروپاشی از درون، گواهی دیگر بر برخورد امام گونه ایشان بامخاطرات پیش روی انقلاب است. معظم له در پاسخ به مدعیان پروژه فشار با صراحت اعلام کردند:« اگر فشار بیاورید حادثه کربلا تکرار خواهد شد نه صلح امام حسن (ع)» و در پاسخ به سردمداران پروژه فشار و استحاله از درون فرمودند:«اصلاحات در ذات و هویت انقلاب است درحالی که برخی به دنبال نقش آفرینی همزمان یلتسینی و گورباچفی هستند. اینها اشتباه اول شان این است که آقای خاتمی، گورباچف نیست. اشتباه دومشان این است که اسلام، کمونسیم نیست. اشتباه سومشان این است که نظام مردمی جمهوری اسلامی، نظام دیکتاتوری پرولتاریا نیست. اشتباه چهارمشان این است که ایران یک پارچه، شوروی متشکل از سرزمین های به هم سنجاق شده، نیست و اشتباه پنجم شان هم این است که نقش بی بدیل رهبری در ایران شوخی نیست.»
کودتای 18 تیر 78
تدبیر امام گونه رهبر معظم انقلاب در برخورد با شبه کودتای 18 تیر 78، تلولو دیگری از هنر رهبری و هدایت ایشان است. حادثه ای که با طراحی نیروهای خارجی و صحنه گردانی اپوزیسیون داخلی و بازیگری گروهی از اراذل و اوباش و تعدادی دانشجونما که بازیچه سیاست بازان حرفه ای شده بودند، اتفاق افتاد اما با اقتدار و تدبیر رهبری، بساط آن برچیده شد تا آرامش و امنیت به جامعه اسلامی مان لبخند زند.
حادثه 11 سپتامبر
نمونه دیگر حادثه 11 سپتامبر بود.اکنون که مواضع اتخاذشده از سوى گروهها و شخصیتهاى مختلف در آن زمان مورد بررسى قرار مىگیرد، کاملاً نشان مىدهد که رویکرد رهبر معظم انقلاب چقدر مدبرانه بوده است. جریانات سیاسى بهاصطلاح اصلاحطلب اصرار داشتند که ایران از این فرصت استفاده کند و وارد گفتگو با آمریکا شده و در ائتلاف بزرگ ضدتروریستى شرکت نماید. در حالىکه رهبر معظم انقلاب از ظاهر این تحول گذشته و درونىترین انگیزه این تحولات و روندهاى آنرا هدف قرار داده بودند و بر این اساس سکان سیاست خارجى کشور را بهسمت عدم ائتلاف و مخالفت با سیاستهاى تهاجمى پس از 11 سپتامبر هدایت کردند. اکنون همه افکار عمومى جهان و حتى در داخل آمریکا نیز به رویکردى که ایران انتخاب کرده بود رسیدند و این نشاندهنده تدبیر و آینده نگرى در حوزه دیپلماسى است. در همین راستا اقدام آمریکا علیه افغانستان و سپس علیه صدام نیز جالب توجه است. بسیارى در داخل به این اقدامات، مثبت مىنگریستند و برخى نیز پا را فراتر گذاشته و جنگ جدید آمریکا را جنگ تمییز یاد مىکردند. با این حال در جریان جنگ آمریکا در خاورمیانه سه پیشنهاد مورد توجه بود: 1- تعقیب استراتژى انزواطلبى 2- مدل الحاق و پیوستن به ائتلاف بزرگ 3- رویکرد بىطرفى مثبت و فعال. در شرایط چنین گفتمانهایى، رهبر معظم انقلاب راهبرد دو لایهاى را اتخاذ کردند که از یکسو بهلحاظ دیپلماتیک، طرف مثبت و فعال اتخاذ شد و از سوى دیگر راهبرد فرصتسازى براى ارتقاى منافع ملى مورد توجه قرار گرفت که اکنون آثار و برکات آنرا بهوضوح مشاهده مىکنیم.حادثه 11 سپتامبر و متعاقب آن حمله آمریکا به افغانستان و عراق هم از بحران هایی بود که نظام ما به سلامت از آن عبور کرد. پس از حادثه 11 سپتامبر و تشکیل ائتلافی موسوم به ائتلاف ضد تروریست و تعیین محورهای شرارت و شعار «هر که با مانیست برماست» که با هدف ایجاد رعب و وحشت در ملل مسلمان و تغییر مرزهای دنیای اسلام طراحی شده بود و در برهه ای که قدرت های بزرگی چون روسیه و چین نیز از ترس برخورد، راه مماشات و همراهی را با سواره نظامان صلیبی در پیش گرفته بودند، غرش رعد آسای رهبری در شکستن صفوف جبهه متحد غرب و نشان دادن ریشه تروریسم در زائده چرکینی به نام رژیم صهیونیستی و دولت استکباری آمریکا، بیداری و خیزش دنیای اسلام را در برابر این توطئه شوم به ارمغان آورده است. در آن روزها، چه بسیار افراد وجریان های سیاسی بودند که در مسیر امواج اغواگرانه رسانه های غربی، برای رفع اتهام از خود و پرهیز از درگیری با آمریکا، پیشنهاد مذاکره وهمراهی با لشکرکشی های آمریکا را می دادند و امروز پس از شکست ها و ناکامی های مستمر آمریکا در منطقه، سرافکنده از آن همه ترس و وحشت و تحلیل های ناروا، سر در گریبان فرو برده اند.
بحران دادگاه میکونوس
در ماجرای دادگاه میکونوس که به دنبال ترور صادق شرفکندی دبیر کل حزب دموکرات کردستان و سه تن از همفکران وی در 26 شهریور ماه 1371 در رستوران میکونوس شهر برلین آلمان صورت گرفت و با نقش آفرینی بنی صدر خائن همراه شد , دادگاه میکونوس پس از پنج سال در حکمی موهن که بر مبنای شهادت گروهک منافقین شکل گرفت , حکم باز داشت وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی ایران را صادر نمود و در آن از برخی مقامات جمهوری اسلامی به عنوان طراحان این ترور نام برده شد که همزمان با اعلام این حکم موهن , رسانه های غربی به ویژه رسانه های آمریکا و رژیم صهیونیستی تبلیغات گسترده ای را بر علیه نظام جمهوری اسلامی به راه انداختند و تلاش نمودند که جمهوری اسلامی را به عنوان ناقض حقوق بین المللی معرفی نمایند , متعاقب صدور این حکم , مقامات رسمی کشور و وزارت امور خارجه ضمن محکوم نمودن این حکم , مراتب اعتراض شدید اللحن خود را به مقامات آلمانی اعلام نمودند که به دنبال آن روابط ایران و آلمان تیره شد و سفیر این کشور و سفرای کشورهای اروپایی در اقدامی هماهنگ یکی پس از دیگری کشور را ترک کردند و روابط کشورمان با کشورهای اتحادیه اروپا نیز تیره گردید . در چنین شرایطی مقام معظم رهبری با اشاره به عدم نیاز جمهوری اسلامی به رابطه با کشورهای اروپایی , درباره سفیرانی که به خاطر دادگاه میکونوس، کشور ایران را ترک کرده بودند، با قاطعیت فرمودند: لازم نیست سفرایی که رفتهاند به ایران برگردند، سفیر آلمان حق ندارد بیاید تا زمانی که ما بگوییم. و اگر بنا باشد سفرای کشورهای اروپایی مجدداً به تهران بازگردند _ البته ایران در این راه پیش قدم و درخواست کننده نخواهد بود _ سفیر آلمان باید آخرین آنها باشد . پس از مدتی کشورهای اروپایی که از چنین اقدامی طرفی نبستند مجبور شدند سفرای خود را راهی ایران نمایند و همانگونه که مقام معظم رهبری تأکید فرمودند سفیر آلمان آخرین سفیری بود که به صورت تحقیر آمیز وارد ایران شد .قاطعیت و تدبیر مقام معظم رهبری در این ماجرا که با هدف تحت فشار گذاردن ایران و تحقیر جمهوری اسلامی و مقامات بلند پایه کشور شکل گرفت , موجب شد تا عزت و اقتدار جمهوری اسلامی در عرصه بین المللی برای همگان آشکار گردد و کشورهای اروپایی تحت فشار و تحقیر قرار بگیرند . رهبر انقلاب: سفیر آلمان را تا مدتی راه ندهید!در سال 1371، در حالیکه ایران مسیر تبدیل شدن به یک کشور مقتدر را می پیمود، حادثه ای مشکوک در کشور آلمان رخ داد که می شد به وضوح رد پای صهیونیست ها را در آن دید. ماجرا از این قرار بود که تعدادی از مخالفان سرشناس جمهوری اسلامی (که اخیراً معتدل شده و دست از معارضه برداشته بودند و به شکل آشکاری به سمت جمهوری اسلامی متمایل شده بودند) در یک رستوران به نام «میکونوس» مورد حمله چند نفر ناشناس قرار گرفتند و کشته شدند.
بحران قتل های زنجیره ای
یکی از بحران هایی شدیدی که نظام را با مشکلات بزرگی روبرو ساخت , جریان قتل های زنجیره ای در سال 1377 بود . در این قتلها چند نویسنده گمنام و یکی از فعالان سیاسی روزهای اول انقلاب که البته در سالهای اخیر کمتر نامی از او به میان آمد (فروهر) و همسرش به قتل رسیدند. بعد از قتل این افراد ، بدنبال تحقیقات انجام شده , وزارت اطلاعات در بیانیهای اعلام کرد تعدادی از افراد خودسر این وزارتخانه مسئول وقوع این قتلها بودهاند. این اتفاق که با پوشش رسانهای و تبلیغاتی رسانه های خارجی و همزمان برخی رسانه های داخلی همراه بود، التهابات زیادی را در جامعه و بهخصوص محافل سیاسی و مطبوعاتی بهوجود آورد. به دنبال آن , موج شدید جنگ روانی و جنجال بزرگی برعلیه نظام به راه افتاد که مشکلات زیادی را برای کشور به وجود آورد و می رفت تا اساس نظام و پایه های اعتماد مردمی آنرا متزلزل سازد که مقام معظم رهبری با هوشیاری و بینش عمیق خویش , ضمن تأکید بر ضرورت تلاش وزارت اطلاعات برای روشن کردن دستهای پشت پرده این ماجرا، نکاتی را در اینباره مطرح کردند که تأثیر زیادی در تنویر اذهان و نقشه های پشت پرده این ماجرا و خنثی شدن توطئه برعلیه نظام داشت, ایشان در تحلیل این ماجرا فرمودند: « این قتلها بهضرر ملت ایران بود، به ضرر دولت بود، به ضرر حکومت بود. یک گروه داخلى که جزو وزارت اطلاعات هم باشند، هرچه هم حالا فرض کنید که متعصب باشند و بناى این کار را داشته باشند، در سطوحى از وزارت اطلاعات که اهل تحلیلند، امکان ندارد دست به چنین قتلهایى بزنند. این افرادى که کشته شدند، بعضیها را ما از نزدیک مىشناختیم. اینها کسانى نبودند که یک نظام، اگر بخواهد اهل این حرفها باشد، سراغ اینها برود. اگر نظام جمهورى اسلامى اهل دشمنکشى است، دشمنان خودش را مىکشد؛ چرا سراغ فروهر و عیالش برود؟! مرحوم فروهر، قبل از انقلاب دوست ما بود؛ اولِ انقلاب همکار ما بود؛ بعد از پدید آمدن این فتنههاى سال شصت دشمن ما شد؛ اما دشمن بىخطر و بىضرر... ایشان معروفیتى در میان مردم نداشت؛ نفوذى نداشت؛ دشمن بىخطرى بود؛ انصافاً آدم نانجیبى هم نبود. البته ما دشمنانى هم داریم که انصافا نجیب نیستند؛ اما مرحوم فروهر و مخصوصا عیالش نه؛ آدمها نانجیبى نبودند. حالا شما فکر کنید، کسى که مثل فروهر را مىکشد، آیا مىتواند دوست نظام باشد؟! مىتواند براى نظام کار کند؟! چنین چیزى معقول است؟! من این را باور نمىکنم. آشنایى من با مسایل سیاسى این بیست ساله و قبل از این در دوران انقلاب - آشنایى با اشخاص، آشنایى با جریانات سیاسى، آشنایى با توطئههاى گوناگونى که از اطراف دنیا همیشه در جریانش بودهایم - اجازه نمىدهد که من باور کنم این کار عناصرى است که با نظام مسئلهاى ندارند و نمىخواهند علیه نظام کار کنند. بعضى از این دو، سه نفر نویسندهاى هم که متأسفانه در این حادثه کشته شدند، اسمشان را بنده هم نشنیده بودم. الان بنده غالباً مجلات و کتابها و تازههاى فرهنگ را مىبینم. من آدمى نیستم که یک نویسنده و روشنفکر معروفى در کشور باشد و او را نشناسم. البته شاید مثلاً در بعضى از محافل فرهنگى یا غیرفرهنگى خارجى، اینها را مىشناختند؛ اما در داخل آنقدر معروف نبودند که بنده اسم اینها به گوشم خورده باشد. بعضیهایشان را هم که اسمهایشان را شنیده بودم، جزو روشنفکران درجه یک این کشور نبودند. افرادى که مردم اینها را نمىشناسند، مردم از کتابها و نوشتهها و آثار فکرىشان هیچ خبرى ندارند و کسى از اینها حرفى نمىشنود، برد تبلیغى ندارند. آن دستى که به فکر مىافتد بیاید اینها را تصفیه کند و به قتل برساند - یا در داخل خانههایشان، یا در میان راه، یا در خیابان، یا در بیابان - مگر مىتواند بیگانه نباشد و تابع یک نمایشنامه از پیش طراحى شدهاى نباشد؟! »ایشان همچنین در خصوص برخوردهای نادرست بعضی از رسانه ها در قبال این ماجرا و نقش آفرینی آنها در راستای اهداف دشمنان خاطر نشان فرمودند:« آن چه موجب تعجب و حیرت است مواضع بعضی مطبوعاتی های خودی و رسانه های داخلی است که درست مانند دشمن عمل می کنند.»این بحران که می رفت نظام را با چالش جدی روبرو سازد با سرپنجه تدبیر و موضع گیری به موقع مقام معظم رهبری و تبیین زوایای قضیه , فروکش نمود و دشمنان و بدخواهان نظام نتوانستند از این ماجرا طرفی ببندند.
مرگ سعید امامی
ماجرای قتل های زنجیره ای ؛ ماجرای قتلهای زنجیره ای در اواخر آبان ماه سال 1377 و به دنبال قتل داریوش فروهر و همسرش آغاز شد و متعاقب آن سه قتل دیگر صورت گرفت که اذهان عمومی را متوجه خود ساخت و این حادثه در محافل رسانه ای به قتل های زنجیره ای موسوم شد بدنبال آن ریاست جمهوری وقت ( آقای خاتمی ) دستورتشکیل کمیته ویژه ای را با حضور وزیر اطلاعات وکشور صادر نمود تا این حادثه را مورد بررسی قرار دهند این کمیته پس از بررسیهای تخصصی با صدور اعلامیه ای برخی نتایج تحقیقات خود از جمله اقدامات صورت گرفته ,سر نخهای بدست آمده ,افراد دستگیر شده و...را به اطلاع عموم رساند( روزنامه جمهوری اسلامی 77/10/23) با شناسایی عوامل این حرکت مشخص شد تعداد معدودی از عناصر خود سر وزارت اطلاعات در آن نقش داشته اند ووزرات اطلاعات با شهامت و صداقت این مساله را با صدور اعلامیه ای به اطلاع عموم مردم رساند در بخشی از این اعلامیه چنین آمده است وزارت اطلاعات با همکاری کمیته ویژه تحقیق موفق گردید شبکه مزبور را شناسائی ,دستگیر و تحت پیگرد قانونی قرار دهد و با کمال تاسف معدودی از همکاران مسئولیت ناشناس , کج اندیش و خود سر این وزارت که آلت دست عوامل پنهان قرار گرفته و در جهت مطامع بیگانگان دست به این اعمال جنایتکارانه زدند ( روزنامه جمهوری اسلامی 77/10/16)در اینکه انگیزه این افراد از ارتکاب چنین جنایتی چه بوده است اظهار نظرهای متفاوتی مطرح شده است اما آنچه دارای اهمیت است این نکته است که اقدام این افراد با هر انگیزه ای که صورت گرفته باشد نظام را باچالشی جدی روبرو ساخت که اگر درایت و تیزبینی مقام معظم رهبری و هوشیاری وزارت اطلاعات و نیروهای امنیتی نبود معلوم نبود که چه صدمات جبران ناپذیری متوجه کشور می شد ................................................................................................ادامه مطلب را از طریق آدرس زیر دنبال فرمایید.
http://www.tasnimnews.com/Home/Single/392021
قُلْتُ: یَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! أَوْصِنِی!
قَالَ: أُوصِیکَ بِتِسْعَةِ أَشْیَآءَ، فَإنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إلَی اللَهِ تَعَالَی، وَ اللَهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لاِسْتِعْمَالِهِ.
ثَلاَثَةٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَةِ النَّفْسِ، وَ ثَلاَثَةٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ، وَ ثَلاَثَةٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ. فَاحْفَظْهَا، وَ إیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا!
قَالَ عُِنْوَانٌ: فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ.
«گفتم: ای أباعبدالله! به من سفارش و توصیهای فرما!
گفت: من تو را به نُه چیز وصیّت و سفارش مینمایم؛ زیرا که آنها سفارش و وصیّت من است به اراده کنندگان و پویندگان راه خداوند تعالی. و از خداوند مسألت مینمایم تا ترا در عمل به آنها توفیق مرحمت فرماید.
سه تا از آن نُه امر دربارة تربیت و تأدیب نفس است، و سه تا از آنها در بارة حلم و بردباری است، و سه تا از آنها دربارة علم و دانش است. پس ای عنوان آنها را به خاطرت بسپار، و مبادا در عمل به آنها از تو سستی و تکاهل سر زند!
عنوان گفت: من دلم و اندیشهام را فارغ و خالی نمودم تا آنچه را که حضرت میفرماید بگیرم و اخذ کنم و بدان عمل نمایم.»
فَقَالَ: أَمَّا اللَوَاتِی فِی الرِّیَاضَةِ: فَإیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لاَ تَشْتَهِیهِ، فَإنَّهُ یُورِثُ الْحَمَاقَةَ وَ الْبَلَهَ؛ وَ لاَ تَأْکُلْ إلاَّ عِنْدَ الْجُوعِ؛ وَ إذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلاَلاً وَ سَمِّ اللَهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ:
مَا مَلاَ ءَادَمِیٌّ وِعَآءًا شَرًّا مِنْ بَطْنِهِ؛ فَإنْ کَانَ وَ لاَبُدَّ فَثُلْثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلْثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلْثٌ لِنَفَسِهِ.
«پس حضرت فرمود: امّا آن چیزهائی که راجع به تأدیب نفس است آنکه: مبادا چیزی را بخوری که بدان اشتها نداری، چرا که در انسان ایجاد حماقت و نادانی میکند؛ و چیزی مخور مگر آنگاه که گرسنه باشی؛ و چون خواستی چیزی بخوری از حلال بخور و نام خدا را ببر و به خاطر آور حدیث رسول اکرم صلّی الله علیه و آله را که فرمود:
هیچوقت آدمی ظرفی را بدتر از شکمش پر نکرده است. بناءً علیهذا اگر بقدری گرسنه شد که ناچار از تناول غذا گردید، پس به مقدار ثُلث شکم خود را برای طعامش بگذارد، و ثلث آنرا برای آبش، و ثلث آنرا برای نفَسش.»
وَ أَمَّا اللَوَاتِی فِی الْحِلْمِ: فَمَنْ قَالَ لَکَ: إنْ قُلْتَ وَاحِدَةً سَمِعْتَ عَشْرًا فَقُلْ: إنْ قُلْتَ عَشْرًا لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَةً!
وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ: إنْ کُنْتَ صَادِقًا فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَهَ أَنْ یَغْفِرَلِی؛ وَ إنْ کُنْتَ کَاذِبًا فِیمَا تَقُولُ فَاللَهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ.
وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَی فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَةِ وَ الرَّعَآءِ.
«و امّا آن سه چیزی که راجع به بردباری و صبر است: پس کسیکه به تو بگوید: اگر یک کلمه بگوئی ده تا میشنوی به او بگو: اگر ده کلمه بگوئی یکی هم نمیشنوی!
و کسیکه ترا شتم و سبّ کند و ناسزا گوید، به وی بگو: اگر در آنچه میگوئی راست میگوئی، من از خدا میخواهم تا از من درگذرد؛ و اگر در آنچه میگوئی دروغ میگوئی، پس من از خدا میخواهم تا از تو درگذرد.
و اگر کسی تو را بیم دهد که به تو فحش خواهم داد و ناسزا خواهم گفت، تو او را مژده بده که من دربارة تو خیرخواه میباشم و مراعات تو را مینمایم.»
وَ أَمَّا اللَوَاتِی فِی الْعِلْمِ: فَاسْأَلِ الْعُلَمَآءَ مَا جَهِلْتَ، وَ إیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتًا وَ تَجْرِبَةً؛ وَ إیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئًا، وَ خُذْ بِالاِحْتِیاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إلَیْهِ سَبِیلاً؛ وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الاْسَدِ، وَ لاَ تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْرًا!
قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ؛ وَ لاَ تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی؛ فَإنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی. وَ السَّلاَمُ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی.
«و امّا آن سه چیزی که راجع به علم است: پس، از علماء بپرس آنچه را که نمیدانی؛ و مبادا چیزی را از آنها بپرسی تا ایشان را به لغزش افکنی و برای آزمایش و امتحان بپرسی. و مبادا که از روی رأی خودت به کاری دست زنی؛ و در جمیع اموری که راهی به احتیاط و محافظت از وقوع در خلافِ امر داری احتیاط را پیشة خود ساز. و از فتوی دادن بپرهیز همانطور که از شیر درنده فرار میکنی؛ و گردن خود را جِسر و پل عبور برای مردم قرار نده.
ای پدر بندة خدا (أبا عبدالله) دیگر برخیز از نزد من! چرا که تحقیقاً برای تو خیر خواهی کردم؛ و ذِکر و وِرد مرا بر من فاسد مکن، زیرا که من مردی هستم که روی گذشت عمر و ساعات زندگی حساب دارم، و نگرانم از آنکه مقداری از آن بیهوده تلف شود. و تمام مراتب سلام و سلامت خداوند برای آن کسی باد که از هدایت پیروی میکند، و متابعت از پیمودن طریق مستقیم مینماید
سایت تبیان
متن کامل روایت عنوان بصری با ترجمة آن
این روایت از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام منقول است، و مجلسی در کتاب «بحار الانوار» ذکر نموده است؛ و چون دستورالعمل جامعی است که از ناحیة آن إمام هُمام نقل شده است، ما در اینجا عین الفاظ و عبارات روایت و به دنبال آن ترجمهاش را بدون اندک تصرّف ذکر مینمائیم تا محبّین و عاشقین سلوک إلی الله از آن متمتّع گردند:
17 ـ أَقُولُ: وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَآئِیِّ قَدَّسَ اللَهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ:
قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ: نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَهُ، عَنْ عُِنْوَانِ الْبَصْرِیِّ؛ وَ کَانَ شَیْخًا کَبِیرًا قَدْ أَتَی عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَةً.
قَالَ: کُنْتُ أَخْتَلِفُ إلَی مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ. فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ الْمَدِینَةَ اخْتَلَفْتُ إلَیْهِ، وَ أَحْبَبْتُ أَنْ ءَاخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ.
« ـ میگویم: من به خطّ شیخ ما: بهاء الدّین عامِلی قَدَّس الله روحَه چیزی را بدین عبارت یافتم:
شیخ شمس الدّین محمّد بن مکّیّ (شهید اوّل) گفت: من نقل میکنم از خطّ شیخ احمد فراهانی رحمه الله از عُنوان بصری؛ و وی پیرمردی فرتوت بود که از عمرش نود و چهار سال سپری میگشت.
او گفت: حال من اینطور بود که به نزد مالک بن أنس رفت و آمد داشتم. چون جعفر صادق علیه السّلام به مدینه آمد، من به نزد او رفت و آمد کردم، و دوست داشتم همانطوریکه از مالک تحصیل علم کردهام، از او نیز تحصیل علم نمایم.»
فَقَالَ لِی یَوْمًا: إنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَةٍ مِنْ ءَانَآءِ اللَیْلِ وَ النَّهَارِ، فَلاَ تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی! وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ إلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إلَیْهِ.
«پس روزی آنحضرت به من گفت: من مردی هستم مورد طلب دستگاه حکومتی (آزاد نیستم و وقتم در اختیار خودم نیست، و جاسوسان و مفتّشان مرا مورد نظر و تحت مراقبه دارند.) و علاوه بر این، من در هر ساعت از ساعات شبانه روز، أوراد و اذکاری دارم که بدانها مشغولم. تو مرا از وِردم و ذِکرم باز مدار! و علومت را که میخواهی، از مالک بگیر و در نزد او رفت و آمد داشته باش، همچنانکه سابقاً حالت اینطور بود که به سوی وی رفت و آمد داشتی.»
فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ، وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ، وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی: لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْرًا لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الاِخْتِلاَفِ إلَیْهِ وَ الاْخْذِ عَنْهُ.
فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ، ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إلَی الرَّوْضَةِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ: أَسْأَلُکَ یَا اللَهُ یَا اللَهُ! أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ، وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إلَی صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ!
«پس من از این جریان غمگین گشتم و از نزد وی بیرون شدم، و با خود گفتم: اگر حضرت در من مقدار خیری جزئی را هم تفرّس مینمود، هر آینه مرا از رفت و آمد به سوی خودش، و تحصیل علم از محضرش منع و طرد نمیکرد.
پس داخل مسجد رسول الله صلّی الله علیه و ا´له شدم و بر آنحضرت سلام کردم. سپس فردای آن روز به سوی روضه برگشتم و در آنجا دو رکعت نماز گزاردم و عرض کردم: ای خدا! ای خدا! من از تو میخواهم تا قلب جعفر را به من متمایل فرمائی، و از علمش به مقداری روزی من نمائی تا بتوانم بدان، به سوی راه مستقیم و استوارت راه یابم!»
وَ رَجَعْتُ إلَی دَارِی مُغْتَمًّا وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إلَی مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ.
فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إلاَّ إلَی الصَّلَوةِ الْمَکْتُوبَةِ، حَتَّی عِیلَ صَبْرِی.
فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَتَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَرًا، وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ.
«و با حال اندوه و غصّه به خانهام باز گشتم؛ و بجهت آنکه دلم از محبّت جعفر اشراب گردیده بود، دیگر نزد مالک بن أنس نرفتم. بنابراین از منزلم خارج نشدم مگر برای نماز واجب (که باید در مسجد با امام جماعت بجای آورم) تا به جائیکه صبرم تمام شد.
در اینحال که سینهام گرفته بود و حوصلهام به پایان رسیده بود نعلَین خود را پوشیدم و ردای خود را بر دوش افکندم و قصد زیارت و دیدار جعفر را کردم؛ و این هنگامی بود که نماز عصر را بجا آورده بودم.»
فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ، فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ: مَاحَاجَتُکَ؟!
فَقُلْتُ: السَّلاَمُ عَلَی الشَّرِیفِ.
فَقَالَ: هُوَ قَآئِمٌ فِی مُصَلاَّهُ. فَجَلَسْتُ بِحِذَآءِ بَابِهِ. فَمَا لَبِثْتُ إلاَّ یَسِیرًا إذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ: ادْخُلْ عَلَی بَرَکَةِ اللَهِ. فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ. فَرَدَّ السَّلاَمَ وَ قَالَ: اجْلِسْ! غَفَرَ اللَهُ لَکَ!
«پس چون به درِ خانة حضرت رسیدم، اذن دخول خواستم برای زیارت و دیدار حضرت. در اینحال خادمی از حضرت بیرون آمد و گفت: چه حاجت داری؟!
گفتم: سلام کنم بر شریف.
خادم گفت: او در محلّ نماز خویش به نماز ایستاده است. پس من مقابل درِ منزل حضرت نشستم. در اینحال فقط به مقدار مختصری درنگ نمودم که خادمی آمد و گفت: به درون بیا تو بر برکت خداوندی (که به تو عنایت کند). من داخل شدم و بر حضرت سلام نمودم. حضرت سلام مرا پاسخ گفتند و فرمودند: بنشین! خداوندت بیامرزد!»
فَجَلَسْتُ، فَأَطْرَقَ مَلِیًّا، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ، وَ قَالَ: أَبُو مَنْ؟!
قُلْتُ: أَبُو عَبْدِاللَهِ!
قَالَ: ثَبَّتَ اللَهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! مَا مَسْأَلَتُکَ؟!
فَقُلْتُ فِی نَفْسِی: لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَآءِ لَکَانَ کَثِیرًا.
«پس من نشستم، و حضرت قدری به حال تفکّر سر به زیر انداختند و سپس سر خود را بلند نمودند و گفتند: کنیهات چیست؟!
گفتم: أبوعبدالله (پدر بندة خدا)!
حضرت گفتند: خداوند کنیهات را ثابت گرداند و تو را موفّق بدارد ای أبوعبدالله! حاجتت چیست؟!
من در این لحظه با خود گفتم: اگر برای من از این دیدار و سلامی که بر حضرت کردم غیر از همین دعای حضرت هیچ چیز دگری نباشد، هرآینه بسیار است.»
ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ: مَا مَسْأَلَتُکَ؟!
فَقُلْتُ: سَأَلْتُ اللَهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ، وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ. وَ أَرْجُو أَنَّ اللَهَ تَعَالَی أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ.
فَقَالَ: یَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ؛ إنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَنْ یَهْدِیَهُ. فَإنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلاً فِی نَفْسِکَ حَقِیقَةَ الْعُبُودِیَّةِ، وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ، وَ اسْتَفْهِمِ اللَهَ یُفْهِمْکَ!
«سپس حضرت سر خود را بلند نمود و گفت: چه میخواهی؟!
عرض کردم: از خداوند مسألت نمودم تا دلت را بر من منعطف فرماید، و از علمت به من روزی کند. و از خداوند امید دارم که آنچه را که دربارة حضرت شریف تو درخواست نمودهام به من عنایت نماید.
حضرت فرمود: ای أبا عبدالله! علم به آموختن نیست. علم فقط نوری است که در دل کسی که خداوند تبارک و تعالی ارادة هدایت او را نموده است واقع میشود. پس اگر علم میخواهی، باید در اوّلین مرحله در نزد خودت حقیقت عبودیّت را بطلبی؛ و بواسطة عمل کردن به علم، طالب علم باشی؛ و از خداوند بپرسی و استفهام نمائی تا خدایت ترا جواب دهد و بفهماند.»
قُلْتُ: یَا شَرِیفُ! فَقَالَ: قُلْ: یَا أَبَا عَبْدِاللَهِ!
قُلْتُ: یَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! مَا حَقِیقَةُ الْعُبُودِیَّةِ؟!
قَالَ: ثَلاَثَةُ أَشْیَآءَ: أَنْ لاَ یَرَی الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَهُ مِلْکًا، لاِنَّ الْعَبِیدَ لاَ یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ، یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَهِ، یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَهُ بِهِ؛ وَ لاَ یُدَبِّرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیرًا؛ وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَی بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ.
فَإذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَهُ تَعَالَی مِلْکًا هَانَ عَلَیْهِ الاْءنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَهُ تَعَالَی أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ؛ وَ إذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَی مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَآئِبُ الدُّنْیَا؛ وَ إذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَهُ تَعَالَی وَ نَهَاهُ، لاَیَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إلَی الْمِرَآءِ وَ الْمُبَاهَاةِ مَعَ النَّاسِ.
فَإذَا أَکْرَمَ اللَهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلاَثَةِ هَانَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا، وَ إبْلِیسُ، وَ الْخَلْقُ. وَ لاَ یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُرًا وَ تَفَاخُرًا، وَ لاَ یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزًّا وَ عُلُوًّا، وَ لاَ یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلاً.
فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَةِ التُّقَی. قَالَ اللَهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی:
تِلْکَ الدَّارُ ا لاْ خِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَ یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الاْرْضِ وَ لاَ فَسَادًا وَ الْعَـ"قِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ.
«گفتم: ای شریف! گفت: بگو: ای پدر بندة خدا ( أبا عبدالله )!
گفتم: ای أبا عبدالله! حقیقت عبودیّت کدام است؟
گفت: سه چیز است: اینکه بندة خدا برای خودش دربارة آنچه را که خدا به وی سپرده است مِلکیّتی نبیند؛ چرا که بندگان دارای مِلک نمیباشند، همة اموال را مال خدا میبینند، و در آنجائیکه خداوند ایشان را امر نموده است که بنهند، میگذارند؛ و اینکه بندة خدا برای خودش مصلحت اندیشی و تدبیر نکند؛ و تمام مشغولیّاتش در آن منحصر شود که خداوند او را بدان امر نموده است و یا از آن نهی فرموده است.
بنابراین، اگر بندة خدا برای خودش مِلکیّتی را در آنچه که خدا به او سپرده است نبیند، انفاق نمودن در آنچه خداوند تعالی بدان امر کرده است بر او آسان میشود. و چون بندة خدا تدبیر امور خود را به مُدبّرش بسپارد، مصائب و مشکلات دنیا بر وی آسان میگردد. و زمانی که اشتغال ورزد به آنچه را که خداوند به وی امر کرده و نهی نموده است، دیگر فراغتی از آن دو امر نمییابد تا مجال و فرصتی برای خودنمائی و فخریّه نمودن با مردم پیدا نماید.
پس چون خداوند، بندة خود را به این سه چیز گرامی بدارد، دنیا و ابلیس و خلائق بر وی سهل و آسان میگردد؛ و دنبال دنیا به جهت زیادهاندوزی و فخریّه و مباهات با مردم نمیرود، و آنچه را که از جاه و جلال و منصب و مال در دست مردم مینگرد، آنها را به جهت عزّت و علوّ درجة خویشتن طلب نمینماید، و روزهای خود را به بطالت و بیهوده رها نمیکند.
و اینست اوّلین پلّه از نردبان تقوی. خداوند تبارک و تعالی میفرماید:
آن سرای آخرت را ما قرار میدهیم برای کسانیکه در زمین ارادة بلندمنشی ندارند، و دنبال فَساد نمیگردند؛ و تمام مراتبِ پیروزی و سعادت در پایان کار، انحصاراً برای مردمان با تقوی است.»
سایت تبیان
هشدار دادستان کل کشور؛ می خواهند ملت ایران را از مسائل اصلی غافل کنند
به گزارش خبرگزاری حوزه، حجتالاسلام والمسلمین محسنی اژهای امروز در جمع راهپیمایی مردم قم به مناسبت گرامیداشت قیام خونین 15 خرداد که در شبستان امام خمینی(ره) حرم مطهر برگزار شد، اظهار داشت: 15 خرداد در تاریخ ماندگار شد و افتخاری برای ایران اسلامی،حوزه، روحانیت و همه کسانی که در گرو دین اند، گردید.
وی با بیان این که 15 خرداد از سال 42 که بیش از نیم قرن از آن میگذرد،هر سال برکات و آثار وجودی آن در شرایط امروزی جامعه بیشتر نمایان میشود، افزود: 15 خرداد با حوزه،روحانیت،فیضیه و مجاهد و حضرت امام خمینی(ره) اجین شده است.
دادستان کل کشور در بیان چرایی ماندگاری قیام 15 خرداد در تاریخ و این که هرچ از آن میگذرت اهمیت و ابعاد وجودی آن بیشتر نمایان میگردد،گفت: قیام 15 خرداد تحولی در نهضت انقلاب به وجود آورد، به این معنی که شخصی فقیه، اسلامشناس، عارف و سیاستمدار دراین عرصه وارد شد.
وی افزود:امام خمینی(ره) توانست مردم را کشف و پیوند عمیقی با آنها به دست آورد و در بیش از نیم قرن پیش با عزم راسخ به خداوند و اعتماد نفس به مردم و مذهب خود، پایههای انقلاب اسلامی ایران را بنا نهاد.
حجتالاسلام والمسلمین محسنی اژهای با بیان این که امام خمینی(ره) در شرایطی پا به این عرصه گذاشت و به مردم اعتماد کرد که دنیای اسلام و حتی ایران به عنوان کشوری اسلامی در پردههایی از ظلمت و جهل به سر میبرد و نظام شاهنشاهی از یک طرف وابسته و به اجنبی سرسپرده بود و در مقابل ملت خود مستکبر و مستبد بود.
وی در تشریح آغاز قیام امام خمینی(ره) گفت: در ابتدا، حکومت حضرت امام(ره) را جدی نگرفت، ولی پس از این که دید امام چهره واقعی حکومت شاهنشاهی را ترسیم کرد و مردم را با خود همراه ساخت، انواع و اقسام تلاشها را برای جلوگیری از این حرکت به کار بست که وارد آوردن فشار های روانی و فیزیکی به ایشان و اعدام، دستگیری و تبعید اطرافیان حضرت امام(ره) را در دستور کار خود قرار داد.
سخنگوی قوه قضائیه با بیان این که حکومت پهلوی زمانی که نسبت به این تلاشها دلسرد شد، در لایههای مختلف مردم نفوذ کرد و با چهرهای خیرخواهانه، دل آنها را نسبت به قدرت حکومت و حمایت استکبار از آن خالی کرد که ملت توانایی مقاومت و ایستادگی را ندارد.
امام روح «ما میتوانیم» را در کالبد ملت دمید
وی با بیان این که امام در برابر این دسیسه روح خودباوری و «ما میتوانیم» را در کالبد ملت دمید، تصریح نمود: درست است که امروزه همه جونان ما با مشاهده توانایی ایران در عرصه های مختلف به این نتیجه رسیدن که ما میتوانیم،ولی باور این مسئله در آن دوران، کار دشواری بود.
حجتالاسلام والمسلمین محسنی اژهای تلاش در تطهیر چهره فاسد و سرسپرده شاه و منحرف کردن جامعه به مبارزه با جریانهای الحادی را از دیگر تلاشهای حکومت معرفی کرد و گفت:امام(ره) هوشیارانه در این عرصه وارد شدند و بصیرت در جامعه را ضروری دانستند و به مردم تذکر دادند که نباید مسئله اصلی و دشمن اصلی را فراموش کرد و به مسائل در درجه اهمیت کمتر تمرکز نمود.
وی با بیان این که پیروزی انقلاب اسلامی در چنین شرایطی به جهانیان ثابت کرد که عاقبت خون بر شمشیر پیروز شد و ملت ایران «توانستند» و هیمنه استکبار شکست؛ همین مسئله موجب شد تا ملتهای آزادیخواه و عدالتخواه در سراسر جهان به فکر فرود رفتند.
دادستان کل کشور پیروزی انقلاب اسلامی را آغازی بر دسیسههای بیشتر دشمن علیه نظام جمهوری اسلامی ایران معرفی کرد و گفت: درست است که در ابتدای پیروزی انقلاب، این نظام از سوی استکبار جدی گرفته نمی شد، ولی بعدها که دیدن امام خمینی(ره) به هیچ وجه سازش پذیر نیست و بر اساس اسلام ناب و موازین شرعی نظام را پیش میبرد، همان تلاش ها در ابتدای انقلاب دوباره با چهره جدیدی بروز یافت.
وی خاطرنشان کرد: راه اندازی کودتاهای مختلف، راه اندازی جنگهای داخلی، کشتار بی رحمانه مردم،جنگ تحمیلی، ترور شخصیتهای نظام و مراکز مهم کشور، اعزام و تجهیز مزدوران تروریست در ایران،اتحاد شرق و غرب در نابودی ایران و.. .از جمله دسیسههای آنها بود که به نتیجه نرسید، چراکه مردم به وعده خداوند که شکست کفار است، تکیه کردند.
حجتالاسلام والمسلمین محسنی اژهای با ابراز تأسف از این که این همه موفقیت ملت ایران در برابر استکبار و شکستهای دشمن را دیدهایم ولی باز هم امروزه در برخی زبانها و قلمها مسائل ناتوانی و ضعف در برابر دشمنان دیده میشود.
وی با بیان این که امروز دشمنان از عناصر داخلی خود و افراد سادهاندیش و راحتطلب به دنبال منحرف کردن انقلاب اسلامی ایران هستند، تصریح نمود: همان مسائلی که در آغاز انقلاب اسلامی در سال 42 و پیروزی انقلاب در سال 57 علیه کشور ما به کار بسته شد،امروز نیز علیه ما به راه انداختهاند.
سخنگوی قوه قضائیه اضافه کرد: این گونه در کشور القا میکنند که مگر ایران میتواند در برابر جهان ایستادگی کند؟ مسائلی چون جدایی دین از سیاست نیز از مسائلی است که با ادبیات مختلفی چون «حکومت دینی» و «دین حکومتی» مطرح میشود.
وی ازدیگر شبههافکنیهای دشمنان را بی توجه بودن به دین مردم و آزادی مردم در انتخاب دین معرفی کرد و گفت: رسول اکرم صلی الله علیه و آله به دین مردم از همه دلسوزتر بود و عطش زیادی در هدایت مردم داشت، تا جایی که جبرئیل بر او نازل شد که ای پیامبر این قدر خود را به زحمت نینداز؛ حال امروز اگر عالم و مؤمنی دغدغه دین مردم را داشته باشد، مورد تمسخر قرار میگیرد.
دادستان کشور با بیان این که هر کس که این مسئله را مطرح میکند، الزاماً دشمن نیست، ولی چرا باید چنین مسائلی وجودداشته باشد، ادامه داد: القا میکنند که عدهای افراطی در کشور با فنآوری جدید مخالف هستند، در حالی که کسی با فنآوری مشکل ندارد و نگفته از فنآوری و فضای درست مجازی استفاده نشود؛ سخن این است که زیر ساختها ی خود را تقویت کنیم و فضای مجازی و اینترنت را ملی نماییم.
حجتالاسلام والمسلمین اژهای افزود:چرا باید تمامی داشتهها و اطلاعات ما ابتدا به دست دشمنان اسلام بیفتد؟
وی با بیان این که امروزه میخواهند ملت ایران را به مسائل فرعی توجه داده و آنها را از مسئله اصلی غافل کنند،افزود: اگر ما میخواهیم کشوری مقتدر و مستقل باشیم، باید خود را به کشوری ثروتمند تبدیل کرده و متکی بر پایههای اقتصادی خود داشته باشیم.
دادستان کشور وابستگی به امریکا و غرب را برای نجات از مشکلات تحمیلی علیه ایران را بی فایده دانست و گفت: در مسئله مذاکره مسائل باید روشن مطرح شود مگر میشود درین عرصه هم ما «برد» کنیم و هم آمریکا؟
وی در پایان خاطرنشان کرد: آنچه که سبب شد اسلام در کشور ما حاکم شده و ایران اسلامی عزتمندانه و با استقلال حرکت کند، اعتماد به وعدههای الهی، اعتماد به مردم، بصیرت، شجاعت، مقاومت و وحدت و انسجام بود، امروز نیز اگر میخواهیم این راه را ادامه دهیم و پرچم اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله را در سراسر جهان به اهتزاز در آوریم و مشکلاتی که بر ما تحمیل کردهاند را حل کنیم، باید این روحیهها را در خود ایجاد نماییم.
امام خمینی(ره) و رابطه ی علمی با همسرشان
شنیده ام شما سال ها نزد امام مشغول به تحصیل بوده اید لطفا در این باره توضیح بدهید.
خانم حضرت امام:
بعد از این که تصدیق ششم را گرفتم و یک سالی گذشت، رفتم دبیرستان بدریه و کلاس هفتم را خواندم. کلاس را که شروع کردم دو ماه گذشته بود و برای زبان فرانسه، معلم گرفتم و دو ماه هم پیش یک خانم کلیمی درس خواندم، ماهی دو تومان می دادم.
آقا جانم که از قم به تهران آمدند جامع المقدمات را مدتی پیش ایشان خواندم و و قتی ازدواج کردم، آقا(حضرت امام) به من تعلیم داد و چون با استعداد بودم به من گفتند که احتیاج به تعلیم ندارم و شروع کردند به تدریس جامع المقدمات. همه ی درسهای جامع المقدمات را خواندم. البته سال اول، هیأت خواندم و بعد از آن جامع المقدمات.
دو بچه داشتم که سیوطی را شروع کردم وقتی سیوطی تمام شد چهار بچه داشتم. بچه چهارم که فریده خانم است وقتی به دنیا آمد دیگر وقت مطالعه و درس خواندن نداشتم ولی شرح لمعه را شروع کردم،مقداری خواندم که دیدم عاجزم و نمی توانم بخوانم.
مجموعا هشت سال طول کشید.
بعداً که در انقلاب به عراق رفتیم شروع کردم به یادگیری زبان عربی و چون همراه و معاشر نداشتم زبان عربی را از روی کتب درسی آنها شروع کردم. کتاب سوم ابتدایی را گرفتم و خواند و بعد کتاب ششم و بعد کتاب نهم را از حسین گرفتم.
چون بعضی لغت ها را نمی دانستم وقتی احمدجان به تهران آمد کتاب لغت عربی به فارسی برایم تهیه کرد. سپس به کتب رمان های شیرین و قشنگ و حکایت ها علاقه مند شدم و چون از آنها خوشم می آمد تشویق می شدم. بعد شروع کردم به خواندن روزنامه و مجله و کم کم پیشرفت کردم به طوری که در سال آخر اقامتمان در عراق، کتاب تمدن اسلام را به زبان عربی می خواندم./.
امام خمینی و الگوهای دین شناختی در مسائل زنان(به ضمیمه گفتگویی با همسر امام خمینی) ص118
نویسنده : مهدی طالعی
داستان آشنایی حضرت امام با همسرشان
به گزارش جهان به نقل از تبیان؛ بقیه ماجرا را از زبان یارآفتاب شنیدن خوشتر است:
من متولد 1333 قمری هستم. پدرم 29 یا 30 ساله بود که به فکر افتاد برای ادامه تحصیل به قم برود. در آن زمان من تقریباً 9 ساله بودم. پدر و مادرم به قم رفتند و پنج سال در آنجا ماندگار شدند، اما من نزد مادر بزرگم ماندم. در واقع من از اول نزد مادر بزرگم مانده بودم و با اوزندگی می کردم. من فرزند اول پدر و مادرم بودم. خلاصه تا کلاس هشتم درس خوانده بودم که صحبت ازدواج مطرح شد.
آغاز آشنایی
پدرم در قم دوستانی پیدا کرده بود که یکی از آنها آقا روح الله بودند. هنوز حاجی نشده و مرد نجیب، متدین ، با سواد و زرنگی بودند. پدرم ایشان را که، با من دوازده سال تفاوت سنی داشت و با آقا جانم هفت سال، پسندیده بود. یکی دیگر از دوستان پدرم آقای سید محمد صادق لواسانی بود که با آقا روح الله دوستی داشت. زمانی که پدرم می خواست به تهران بیاید، آقای لواسانی به آقا روح الله گفته بود: چرا ازدواج نمی کنی؟ ایشان هم که 26 - 27 سال داشتند، گفته بودند: من تاکنون کسی را برای ازدواج نپسنیده ام و از خمین هم نمی خواهم زن بگیرم. به نظرم کسی نیامده است. آقای لواسانی گفته بود: آقای ثقفی دو دختر دارد و خانم داداشم می گویند خوبند. بعدها آقا برایم تعریف کردند که: وقتی آقای لواسانی گفت آقای ثقفی دو دختر دارد و از آنها تعریف می کنند، مثل اینکه قلب من کوبیده شد. این طور شد که آقای لواسانی از طرف امام آمد خواستگاری. قبول خواستگاری حدود 10 روز طول کشید، چون من حاضر نبودم به قم بروم. آن زمان هم که به خانه پدرم می رفتم، بعد از 10 - 15 روز از مادر بزرگم می خواستم که برگردیم. چون قم مثل امروز نبود. زمین خیابان تا لب دیوار صحن قبرستان بود و کوچه ها خیلی باریک بودند. به همین خاطر زود از قم می آمدم و آن دو ماهی هم که پدرم مرا به زور نگه داشت، خیلی ناراحت بودم. مراحل خواستگاری شروع شد. پدرم می گفت: از طرف من ایرادی نیست و قبول دارم. اگر تو را به غربت می برد، اما آدمی است که نمی گذارد به تو بد بگذرد. پدرم به دلیل رفاقت چند ساله اش از آقا شناخت داشت، اما من می گفتم: اصلاً به قم نمی روم......
{حضرت امام به همسرشان فرموده بود}
من کاری به کار تو ندارم. به هر صورت که میل داری لباس بخر و بپوش. اما آنچه از تو می خواهم این است که واجبات را انجام بدهی و محرمات را ترک بکنی، یعنی گناه نکنی. به مستحبات خیلی کاری نداشتند. به کارهای من هم کاری نداشتند. هر طوری که دوست داشتم زندگی می کردم. به رفت و آمدم با دوستانم کاری نداشتند.
آن خواب مقدس
بالاخره چند خواب دیدم، خواب هایی متبرک و فهمیدم که این ازدواج مقدر است. آخرین بار خواب دیدم که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم)، امیرالم?منین و امام حسن (علیهم السلام) در حیاط کوچکی هستند که همان حیاطی بود که برای عروسی اجاره کردند. یعنی من در خواب خانه ای را دیدم که درست شبیه خانه ای بود که برای عروسی اجاره کردند. حتی اتاق ها همان هایی بودند که در خواب دیده بودم و پرده هایی را هم که بعداً برایم خریدند دیده بودم. به هرحال در خواب دیدم که آن طرف حیاط که اتاق مردها بود، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام حسن (علیه السلام) و امیرالم?منین(علیه السلام) نشسته بودند. در این طرف حیاط که اتاق عروس بود، من بودم و پیرزنی با چادری شبیه چادر شب که نقطه های ریزی داشت و به آن چادر لکی می گفتند. پیرزن ریز نقشی بود که من او را نمی شناختم و با من پشت در اتاق نشسته بود. در اتاق شیشه داشت و من آن طرف را نگاه می کردم. از او پرسیدم: اینها چه کسانی هستند؟
پیرزن که کنار من نشسته بود، گفت: آن رو به رویی که عمامه مشکی دارد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. آن مرد هم که مولوی سبز دارد و یک کلاه قرمز که شال بند به آن بسته شده -آن زمان مرسوم بود در نجف هم خدام به سر می گذاشتند- امیرالم?منین(علیه السلام) است.
این طرف هم جوانی بود که عمامه مشکی داشت و پیر زن گفت: این هم امام حسن (علیه السلام) است.
من گفتم: ای وای، این پیامبر است و این امیرالم?منین است! خیلی خوشحال شدم.
پیرزن گفت: تو که از اینها بدت می آید!
من گفتم: نه، من که از اینها بدم نمی آید. من اینها را دوست دارم.
و اضافه کردم: من همه اینها را دوست دارم. اینها پیامبر من هستند. امام من هستند. آن آقا امام دوم من است. آن آقا امام اول من است.
پیر زن گفت: تو که از اینها بدت می آید!
اینها را گفتم و شنیدم و از خواب بیدار شدم. ناراحت شدم که چرا زود از خواب بیدار شده ام. صبح برای مادر بزرگ تعریف کردم که من دیشب چنین خوابی دیده ام. مادر بزرگم گفت: مادر، معلوم می شود که این سید حقیقی است و پیامبر و ائمه از تو رنجشی پیدا کرده اند. چاره ای نیست، این تقدیر توست.
ازدواج در ماه رمضان
از مطرح شدن ازدواج آقا در منزل قم آقاى ثقفى تا خواستگارى رسمى در منزل تهران ایشان، ده ماه آقاروح الله در انتظار بله گفتن قدس ایران بود. پس از بله گویان همه چیز به سرعت پیش رفت. بقیه ماجرا را از زبان یارآفتاب شنیدن خوشتر است: عقد مفصل نبود. آقا جانم در اتاق بزرگ اندرون به نام تالار نشسته بود و گفت قدسى جان بیا! من از مدرسه آمده بودم و چون بىچادر پیش ایشان نمىرفتم چادر خواهر کوچکم را انداختم سرم و رفتم پیش آقاجانم. گفت آن طرف کرسى بنشین. خانواده داماد روز اول ماه رمضان آمده بودند و حالا روز هشتم ماه است. این چند روز در منزل آقا جانم بودند و خانم جانم هم خوب و مفصل پذیرایى کرده بود. در این هشت روزى که آقا [داماد] در منزل آقاجانم اقامت کردند، آقاى کاشانى [روحانى مبارز مشهور] هم آمده بود و همدیگر را دیده بودند. براى اینکه خانه آقاى کاشانى و آقا جانم در یک کوچه بود و با هم رفیق بودند. در همانجا آقاى کاشانى به آقاجانم گفته بود: «این اعجوبه را از کجا پیدا کردى؟» در پى خانه مىگشتند تا اجاره کنند و عروس را ببرند. بنا بود در تهران عروسى کنند و بعد به قم بروند و بعد از8 روز خانه پیدا شد. همان خانهاى بود که در خواب دیده بودم، همان اتاقها با همان شکل و شمایل. حتى پردههایى که بعداً برایم خریدند، همان بود که در خواب دیده بودم. آقاجانم گفت: «من را وکیل کن که من آسیداحمد را وکیل کنم بروند حضرت عبدالعظیم صیغه عقد را بخوانند. آقا [داماد ]هم برادرش آقاى پسندیده را وکیل مىکند» من یک مکثى کردم [به رسم دوران] و بعد گفتم قبول دارم و رفتند عقد کردند. بعد از اینکه گفتند خانه مهیا شد، آقام گفت که به اینها اثاث [جهیزیه ]بدهید که مىخواهند بروند آن خانه. اثات اولیه مثل فرش و لحاف کرسى و اسباب آشپزخانه و دیگر چیزها مثل چراغ نفتى را فرستادند و یک ننه خانم داشتیم که دایه خانمم بود، او را با عذرا خانم دخترش فرستادند آنجا براى پذیرایى و آشپزى. شب 16 یا 15 ماه رمضان دوستان و فامیل را دعوت کردند و یک لباس سفید و شیکى که دختر عمهام با سلیقه روى آن را با گل نقاشى کرده بود دوختند و من پوشیدم.
در همانجا آقاى کاشانى به آقاجانم گفته بود: «این اعجوبه را از کجا پیدا کردى؟» در پى خانه مىگشتند تا اجاره کنند و عروس را ببرند. بنا بود در تهران عروسى کنند و بعد به قم بروند و بعد از8 روز خانه پیدا شد. همان خانهاى بود که در خواب دیده بودم
زندگی با امام (ره)
حضرت امام به من خیلی احترام می گذاشتند و خیلی اهمیت می دادند. امام حتی درازدواج عصبانیت هرگز بی احترامی و اسائه ادب نمی کردند. همیشه در اتاق، جای بهتر را به من تعارف می کردند. تا من نمی آمدم سر سفره، خوردن غذا را شروع نمی کردند. به بچه ها هم می گفتند: صبر کنید تا خانم بیاید. ولی اینکه بگویم زندگی مرا به رفاه اداره می کردند، نه. طلبه بودند و نمی خواستند دست پیش این و آن دراز کنند، همچنان که پدرم نمی خواست. دلشان می خواست با همان بودجه کمی که داشتند، زندگی کنند. ولی احترام مرانگه می داشتند و حتی حاضر نبودند که من در خانه کار بکنم. امام در مسایل خصوصی زندگی من دخالت نمی کردند. اوایل زندگی مان، یادم نیست هفته اول یا ماه اول، به من گفتند: من کاری به کار تو ندارم. به هر صورت که میل داری لباس بخر و بپوش. اما آنچه از تو می خواهم این است که واجبات را انجام بدهی و محرمات را ترک بکنی، یعنی گناه نکنی. به مستحبات خیلی کاری نداشتند. به کارهای من هم کاری نداشتند. هر طوری که دوست داشتم زندگی می کردم. به رفت و آمدم با دوستانم کاری نداشتند، که چه وقت بروم و چه وقت بیایم. ایشان به تحصیل مشغول بودند و من هم سرم به کارخودم بود. امام واقعاً شوهری اسلام شناس بودند و می دانستند که اسلام به مرد چه مقدار حق دخالت در زندگی همسرش را داده است.
منابع :
1- وبلاگ ترویج فرهنگ ازدواج
2- جماران
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، امام خمینی در سحر چهارده خرداد 1342 در منزلش دستگیر و روان? تهران شد. صبح روز بعد مردم تهران، قم و خصوصاً ورامین در حمایت از مرجع تقلیدشان تظاهرات گستردهای کردند. شعار آنها «یا مرگ یا خمینی» بود. مزدوران شاه عد? بسیاری از آنها را شهید کردند. حضرت امام تا دو ماه بعد که از زندان آزاد شد از کشته شدن مردم به خاطر او خبر نداشت. ماجرای این مردم مخلص که فقط برای حمایت از مرجع تقلید خود کشته شده بودند تأثیر عمیقی بر امام گذاشت.
واقع? پانزده خرداد 1342
نزاع امام(ره) با محمد رضا پهلوی بر سر انجمنهای ایالتی و ولایتی بالا گرفته بود و امام در 29 اسفند 1341 اعلام کرده بود که به سبب مصبیتها و لطمههایی که در این سال به اسلام وارد شد ما نوروز عید نخواهیم گرفت. نتیجتاً دو روز بعد، در دوم فروردین 1342 مأموران ساواک به مدرسه فیضیه هجوم برده، طلاب را ضرب و جرح کردند و عدهای را هم کشتند. ماجرا از همین زمان جدی شد. امام خمینی دوشنبه سیزدهم خرداد 1342 در مدرسه فیضیه یک سخنرانی تاریخی کرد. آن روز عصر عاشورای 1383 هجری قمری بود که امام داشت به شاه اخطار میکرد:
آقا! من به شما نصیحت مىکنم؛ اى آقاى شاه! اى جناب شاه! من به تو نصیحت مىکنم؛ دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند مىکنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروى، همه شکر کنند. من یک قصهاى را براى شما نقل مىکنم که پیرمردهایتان، چهل سالههایتان یادشان است، سى سالهها هم یادشان است. سه دسته، سه مملکت اجنبى به ما حمله کرد؛ شوروى، انگلستان و امریکا به مملکت ایران حمله کردند؛ مملکت ایران را قبضه کردند؛ اموال مردم در معرض تلف بود، نوامیس مردم در معرض هتک بود. لکن خدا مىداند که مردم شاد بودند براى اینکه [رضا خان] پهلوى رفت. من نمىخواهم تو این طور باشى؛ نکن. من میل ندارم تو این طور بشوى، نکن! این قدر با ملت بازى نکن! این قدر با روحانیت مخالفت نکن. اگر دیکته مىدهند دستت و مىگویند بخوان، در اطرافش فکر کن؛ چرا بیخود، بدون فکر این حرفها را مىزنى؟ [صحیفه امام، ج 1، ص 245 ـ 13ر3ر1342]
امام ابتدا شاه را نصیحت کرده بود و سپس به یکی از سخنان او که گویا در خطاب به روحانیت گفته بود اعتراض کرد:
آیا روحانیت اسلام، آیا روحانیون اسلام، اینها حیوانات نجس هستند؟ در نظر ملت، اینها حیوان نجس هستند که تو مىگویى؟ اگر اینها حیوان نجس هستند پس چرا این ملت دست آنها را مىبوسد؟ دست حیوان نجس را مىبوسند؟ چرا تبرک به آبى که او مىخورد، مىکنند؟ حیوان نجس را این کار مىکنند؟! آقا ما حیوان نجس هستیم؟ [گریه شدید حضار] خدا کند که مرادت این نباشد؛ خدا کند که مرادت از اینکه «مرتجعین سیاه مثل حیوان نجس هستند و ملت باید از آنها احتراز کند»، مرادت علما نباشند و الا تکلیف ما مشکل مىشود و تکلیف تو مشکل مىشود. نمىتوانى زندگى کنى؛ ملت نمىگذارد زندگى کنى. نکن این کار را؛ نصیحت مرا بشنو. آقا! 45 سالت است شما؛ 43 سال دارى، [محمد رضا متولد 4 آبان 1298 بود] بس کن، نشنو حرف این و آن را؛ یکقدرى تفکر کن، یکقدرى تأمل کن! یکقدرى عواقب امور را ملاحظه بکن! یکقدرى عبرت ببر! عبرت از پدرت ببر. آقا! نکن این طور! بشنو از من؛ بشنو از روحانیین؛ بشنو از علماى مذهب؛ اینها صلاح ملت را مىخواهند؛ اینها صلاح مملکت را مىخواهند. ما مرتجع هستیم؟ احکام اسلام، ارتجاع است؟ آن هم «ارتجاع سیاه» است؟ تو انقلاب سیاه، انقلاب سفید درست کردى؟! شما انقلاب سفید به پا کردید؟ کدام انقلاب سفید را کردى آقا؟ چرا این قدر مردم را اغفال مىکنید؟ چرا نشر اکاذیب مىکنید؟ چرا اغفال مىکنى ملت را؟ و الله، اسرائیل به درد تو نمىخورد، قرآن به درد تو مىخورد [صحیفه امام، ج 1، صص. 245 و 246 ـ 13ر3ر1342]
امام خطر اصلی را یافته بود که شاه دارد به سبب حمایت از اسرائیل خود را در برابر دین و علما قرار میدهد. لذا اخطار سازمان امنیت شاه را قبول نمیکرد تا دربار? اسرائیل حرف نزند:
امروز به من اطلاع دادند که بعضى از اهل منبر را بردهاند در سازمان امنیت و گفتهاند شما سه چیز را کار نداشته باشید، دیگر هر چه مىخواهید بگویید، یکى شاه را کار نداشته باشید؛ یکى هم اسرائیل را کار نداشته باشید؛ یکى هم نگویید دین در خطر است. این سه تا امر را کار نداشته باشید، هر چه مىخواهید بگویید. خوب، اگر این سه تا امر را ما کنار بگذاریم، دیگر چه بگوییم؟! ما هر چه گرفتارى داریم از این سه تاست. [صحیفه امام، ج 1، ص 246 ـ 13ر3ر1342]
این سخنان امام غوغایی در میان مردم به پا کرد و خبر به شهرهای اطراف رسید. دولت هم متوجه شد و سریعاً حکم جلب امام را صادر کرد. مأموران در نیمههای همان شب به منزل امام ریخته و آن حضرت را دستگیر کرده به تهران آوردند. حتی اجازه نداند اتومبیل لحظاتی توقف کند تا امام نماز صبحش را در راه اقامه کند.
قیام خالصانه مردم فقط در حمایت از یک مرجع تقلید
خبر دستگیری امام در چهارده خرداد در سراسر مملکت دهان به دهان پیچید و مردم در پانزده خرداد در حمایت از مرجع تقلیدشان تظاهرات کردند. خواست? مردم آزادی یک مرجع تقلید بود؛ نه استقلال مملکت، نه آزادی مردم، نه حکومت اسلامی، نه قطع رابطه با بیگانگان و نه هیچ چیز دیگر. آنها مخلصانه شعار «یا مرگ یا خمینی» داند و فقط آزادی مرجع تقلید خود را خواستند، زیرا او حق حیاتش بر سایر مردم مقدّم است.
از تعداد شهدای پانزده خرداد اطلاع دقیقی در دست نیست ولی برخی آمارها تعداد آنها را پانزده هزار نفر ذکر کردهاند. این شهیدان را شاید بتوان خالصترین شهدا نامید. زیرا مقصود آنها به هیچ چیز مادی و دنیایی آغشته نبود.
امام برای شهدای پانزده خرداد آتش گرفت
حضرت امام را در زندان قصر زندانی کردند. بعد از نزدیک به دو ماه در یازدهم مرداد 1342 امام را به منزلی در قیطریه آورده و در آنجا تحت نظر قرار میدهند. در همین روز است که امام از واقع? پانزده خرداد مطلع میشود. نهایتاً امام در هجده فروردین سال بعد از اسارت مأموران آزاد و روز بیستم فروردین 1343 در قم با خانواد? شهدای پانزده خرداد دیدار کردند. لکن از شدت تأثر سخنی نگفتند.
امام روز 21 فروردین در یک سخنرانی به آنها ادای احترام میکند:
دیروز خانواده هاى شهداى پانزده خرداد اینجا بودند. چیزى که مرا رنج مىداد این بود که به من این صحبتها نشده بود تا از حبس آمدم بیرون. عصر همان روز ـ دفعه اول ـ جریان را مطّلع شدم. کشتارِ پانزده خرداد از اعمال یک قشون با ملت بیگانه بدتر بود. آنها بچه ها را نمىکشتند، زنها را نمىکشتند. امروز جشن معنى ندارد. تا ملت عمر دارد، غمگین در مصیبت پانزده خرداد است. یکى از اولیاى امور، ضمن سخنرانى، گفته بود: پانزده خرداد ننگ ملت ایران است؛ ولى من صحبت او را تکمیل مىکنم: پانزده خرداد ننگ ملت بود؛ زیرا از پول همین ملت، اسلحه تهیه شده و با این اسلحه مردم را کشتند! [صحیفه امام، ج 1، ص 272 ـ 21ر1ر1343]
پنج روز بعد سخنرانی امام با گریه شدید حضار همراه است:
[گریه شدید حضار] من تا کنون احساس عجز در صحبتها نکرده ام و امروز خودم را عاجز مىدانم. عاجز مىدانم از اظهار تألمات روحیه اى که دارم براى اوضاع اسلام عموماً، و اوضاع ایران خصوصاً، و قضایایى که در این یک سال منحوس پیش آمد؛ خصوصاً قضیه مدارس علمى، قضیه 15 خرداد. قضیه 15 خرداد را من مطلع نبودم تا اینکه حبس به حصر تبدیل شد و اخبار خارج به من رسید خدا مىداند که مرا اوضاع 15 خرداد کوبید [گریه شدید حضار]. من حالا که آمدم به اینجا؛ آمده ام از قیطریه؛ مواجه هستم با یک منظره هایى؛ با بچه هاى کوچک بىپدر [گریه شدید حضار]، با مادرهاى جوان از دست داده، و مادرهاى جوان مرده، با زنهاى برادر مرده، با پاهاى قطع شده [گریه شدید حضار]، با افسردگیها. اینها علامت تمدن آقایان است و ارتجاع ما. افسوس که دست ما از عالم کوتاه است؛ افسوس که صداى ما به عالم نمىرسد؛ افسوس که گریه هاى این مادرهاى بچهمرده نمىرسد به دنیا [گریه شدید حضار]. [صحیفه امام، ج 1، ص 285 ـ 26ر1ر1343]
اعلام عزای عمومی برای شهدای پانزده خرداد تا ابد
در اولین سالگرد شهدای پانزده خرداد امام خمینی به همراه سه مرجع تقلید دیگر یک بیانیه مشترک دادند و در آن پانزده خرداد را برای همیشه عزای عمومی اعلام کردند تا منزلت آن شهدا فراموش نشود.
متن این اعلامیه به لحن کلام حضرت امام میماند:
بسم الله الرحمن الرحیم. إنَّا لله و إنَّا الَیهِ راجِعون * و سَیَعلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أىَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُون [شعراء/ 228]
یک سال از فاجعه خونین 12 محرم 83 (15 خرداد 1342) گذشت. یک سال از مرگ فجیع عزیزان ملت سپرى شد. یک سال از بىخانمان شدن و بىسرپرست شدن یتیمان بىپدر و زنهاى بىشوهر و مادران داغدیده گذشت. واقعه 15 خرداد ننگ بزرگى براى هیئت حاکمه به بار آورد. این واقعه فراموش شدنى نیست. تاریخ آن را ضبط کرد. آیا ملت مسلمان چه جرمى مرتکب شده بود؟ زنها و اطفال صغیر چه گناهى کرده بودند؟ چرا آنها را به مسلسل بستند؟ علماى اسلام و خطباى مذهبى چه جرمى داشتند؟ گناه آنها دفاع از حق بود؛ دفاع از قرآن کریم بود. به جرم نصایح مشفقانه و صلاحاندیشى اهانت شدند، به حبس کشیده شدند، محصور گردیدند، مبتلا به مصایب شدند...
ما از واقعه 12 محرّم (15 خرداد) خجلت مىکشیم. واقعه شوم 15 خرداد و مدارس علمى، فیضیه و غیر آن، پشت ما و هر مسْلم غیرتمند را مىشکند؛ تا هیئت حاکمه چه عقیده داشته باشد! ملت اسلام این مصیبت را فراموش نمىکند. ما روز 12 محرم را عزاى ملى اعلام مىکنیم...
ما امید واثق داریم که ملل اسلامى در آتیه نزدیکى بر استعمار چیره شوند. و ما در موقع خود، به خواست خداى تعالى، از هیچ گونه فداکارى دریغ نمىکنیم. از خداوند تعالى صلاح حال ممالک اسلامى و ملل اسلام و دولتهاى اسلامى را خواستاریم. «اللَّهُمَّ اجْعَلْ أفئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهوى إلَینَا». و السلام على من اتبع الهدى.
روح الله الموسوی الخمینى، محمد هادى الحسینى المیلانی، شهاب الدین النجفی المرعشى، حسن الطباطبایى القمی [صحیف? امام، ج 1، صص. 335 تا 338 ـ 15ر3ر1343]
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
حضرت امام از اسفند 1357 به قم رفت و در همان مدرس? فیضیه ساکن شد. پانزده خرداد 1358 نخستین مرتبهای بود که امام میتوانست پس از شانزده سال آزادانه دربار? این شهدایی که برای او و در راه اسلام کشته شده بودند سخن بگوید:
بسم الله الرحمن الرحیم. پانزده خرداد چرا به وجود آمد؟ و مبدأ وجود آن چه بود؟ و دنباله آن در سابق چه بود؟ و الآن چیست؟ و بعدها چه خواهد بود؟ 15 خرداد را کى به وجود آورد؟ و دنبال? آن را کى تعقیب کرد؟ و الآن کى همان دنباله را تعقیب مىکند؟ و پس از این امید به کیست؟ 15 خرداد براى چه مقصدى بود؟ و تا کنون براى چه مقصدى است؟ و بعدها براى چه مقصدى خواهد بود؟ 15 خرداد را بشناسید؛ و مقصد 15 خرداد را بشناسید؛ و کسانى که 15 خرداد را به وجود آوردند بشناسید؛ و کسانى که 15 خرداد را دنبال کردند بشناسید؛ و کسانى که از این به بعد امید تعقیب آنها هست بشناسید؛ و مخالفین 15 خرداد، و مقصد 15 خرداد را بشناسید. 15 خرداد از همین مدرسه شروع شد. عصر عاشورا در همین مدرسه اجتماع عظیم بود؛ و بعد از اینکه صحبتهایى و افشاگریهایى شد، دنبال? آن منتهى به 15 خرداد شد. 15 خرداد براى اسلام بود و به اسم اسلام بود و به مبدئیت اسلام و راهنمایى روحانیت و همین جمعیتها که الآن اینجا هستند. اینها بودند که 15 خرداد را به وجود آوردند. همین سنخ جمعیت بودند که 15 خرداد را به وجود آوردند. و همین سنخ جمعیت بودند که کشته شدند. همین طبقه از افراد اسلامى بودند که براى اسلام قیام کردند و هیچ نظرى جز اسلام نداشتند 15 خرداد را به وجود آوردند. همین جمعیتى که مقصدى غیر از اسلام ندارند در تعقیب 15 خرداد تا حالا دنبال کردند. از همین جمعیت که مقصدى غیر از اسلام ندارند امید آن است که تعقیب کنند و نهضت ما را به ثمر برسانند.
باید دید این جمعیت کى هستند. اینها که 15 خرداد را به وجود آوردند و آنها که در 15 خرداد، به طورى که مشهور است، پانزده هزار فدایى دادند و آنهایى که پس از 15 خرداد و 15 خردادها و پس از قتل عام 15 خرداد و قتل عامهاى دیگر، در میدانها آمدند چه قشرى از جمعیت بودند؟ آنهایى که 15 خرداد را به وجود آوردند، آنهایى که دنباله 15 خرداد را تا کنون رساندند، آنهایى که براى شکستن سد رژیم فعالیت کردند، آنهایى که به خیابانها ریختند و فریاد «الله اکبر» کردند، همین قشر از جمعیت بودند. حق مال همین قشر از جمعیت است؛ دیگران هیچ حقى ندارند. الآن کى منحرف دارد مىکند مسیر ملت ما را؟ چه گروههایى هستند که ملت ما را از این مسیر مىخواهند منحرف کنند؟ چه جمعیتهایى هستند که نهضت اسلامى را مىخواهند از اسلامیتش منحرف کنند؟ اینها گروههایى هستند که عده اى از آنها نمىدانند قضایا را، جاهلند؛ و عده اى هستند عالماً عامداً با اسلام مخالفند. آنهایى که جاهلند باید هدایت کرد، باید گفت به آنها که اى آقایان! که خیال مىکنید به غیر از اسلام در ایران مىتواند چیزى پیش ببرد، اى کسانى که گمان مىکنید [قدرتى] غیر اسلام رژیم را ساقط کرده است، اى کسانى که احتمال مىدهید که غیر مسلمین و غیر اسلام کس دیگر دخالت داشته است، شما مطالعه کنید، بررسى کنید اشخاصى که در 15 خرداد جان دادند، سنگهاى قبرهاى آنها را ببینید کى بودند اینها. اگر یک سنگ قبر از این قشرهاى دیگر غیر اسلامى پیدا کردید، آنها هم شرکت داشتهاند. اگر در قشرهاى اسلامى یک سنگ قبر از آن درجههاى بالا پیدا کردید، آنها هم شرکت داشتهاند. ولى پیدا نمىکنید. هر چه هست این قشر پایین است، این قشر کشاورز است، این قشر کارگر است، این تاجر مسْلم است؛ این کاسب مسلم است؛ این روحانى متعهد است. هر چه هست از این قشر است.
پس 15 خرداد را به تبع اسلام اینها بوجود آوردند و به تبع اسلام اینها حفظ کردند؛ و به تبع اسلام اینها نگهدارى مىکنند. کسانى که گمان مىکنند غیرِ قدرت اسلام مىتوانست یک همچو سدى را بشکند در خطا هستند.
از 15 خرداد تا حالا که آمدیم، خون دادیم یعنى شما خون دادید، من که نشستهام اینجا. من هم هیچ حقى ندارم. شما خون دادید. شماها به میدان رفتید؛ شماها مبارزه کردید؛ ماها هیچ حقى نداریم. ما باید براى شما خدمت کنیم. خودمان نباید استفاده کنیم. نه استفاده عنوانى. خاک بر سر من که بخواهم استفاده عنوانى از شما بکنم! خاک بر سر من که بخواهم خون شما ریخته بشود و من استفادهاش را ببرم! [گریه و ابراز احساسات شدید جمعیت و شعار درود بر خمینى] [صحیفه امام، ج 8، صص. 53 تا 57 ـ 15ر3ر1358]
امام اجل خود را پیشگویی کرد
امام خمینی یک غزل زیبا دارد که آخرین بیت آن حاوی رازی نامکشوف است:
سالها میگذرد حادثهها میآید/ انتظار فرج از نیم? خرداد کشم
این غزل حضرت امام(ره) همچون سایر اشعار آن حضرت، بعد از رحلت او در دسترس مردم قرار گرفت. واضح است که امام در این بیت خبر داده است که در نیم? خرداد اجل او خواهد رسید. و همینطور هم شد. او میخواست با شهدای پانزده خرداد محشور شود.
آقای معلم دامغانی یکی از دوستان عارف مسلک امام خمینی(ره) بود. نقل است که او به یکی از نزدیکان خود گفته بود: «چطور دعا میکنید که خدایا خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار؟ امام فقط ده سال و شش ماه بعد از پیروزی انقلاب زنده خواهد بود.» بعد از رحلت امام وقتی اعتراض کردند که هنوز دو ماه از آن شش ماه باقی بود. آقای معلم جواب داد: بقیهاش را هم خودش خواست زود برود.
غزل امام خمینی با عنوان «انتظار»
از غم دوست در این میکده فریاد کشم/ دادرس نیست که در هجر رُخش داد کشم
داد و بیداد که در محفل ما رندی نیست/ که بَرش شکوه برآرم، داد ز بیداد کشم
شادیم داد، غمم داد و جفا داد و وفا/ با صفا منّت آن را که به من داد کشم
عاشقم، عاشق روی تو، نه چیز دگری/ بار هجران و وصالت به دل شاد کشم
در غمت ای گل وحشیِ من ای خسرو من/ جور مجنون ببرم، تیشه فرهاد کشم
مُردم از زندگی بیتو، که با من هستی/ طرفه سرّی است که باید برِ استاد کشم
سالها میگذرد، حادثهها میآید/ انتظار فرج از نیمه خرداد کشم
15 خرداد سال 1342 یادآور قیام انقلابی ملت حماسه آفرین ایران در برابر نظام ستمشاهی و طرفداران ستم پیشه آن، به ویژه آمریکای جهانخوار، اسرائیل غاصب و انگلیس استعمارگر و استثمار کننده است.

حرکت مردم انقلابی و با ایمان شهرهای قم، تهران، ورامین، شیراز، اصفهان و دیگر شهرهای ایران، به جانبداری از رهبر فرزانه و خردمند خود، به گونه ای منسجم و یکپارچه بود که پایه های تخت سلطنت را به لرزه درآورد.
دریغا که قیام کفن پوشان ورامین در نزدیکی پل باقرآباد، به وسیله نیروهای نظام ستمشاهی به خاک و خون کشیده شد اما یاد این روز تاریخی و حماسه ساز از حافظه تاریخی مردم ایران زدوده نشد.
با آنکه نزدیک 50 سال است که از آن قیام تاریخی می گذرد، این حماسه همچنان در اذهان مردم باقی مانده است.
حماسه آفرینان این روز در شهرستان ورامین از شهرهای پیشوا، ورامین و روستای محمدآباد عربها برای حمایت از امام خویش به پا خواستند که جا دارد یادشان برای همیشه گرامی داشته شود.
نگاهی مختصر به چگونگی قیام توسط مردم روستای محمدآباد عربها
وقتی خبر دستگیری امام خمینی(ره) به پیشوا رسید، مردم آن منطقه قصد کردند برای دفاع از مرجع تقلید خودشان به تهران بروند.
مردم روستای محمدآباد عربها نیز با شنیدن این خبر تصمیم گرفتند به مردم پیشوا ملحق شوند؛ از طرفی نیز مردم ورامین برای دفاع از رهبر خود قصد عزیمت به تهران را داشتند.
شهید "سیدمرتضی طباطبایی" برای با خبر شدن مردم روستای محمدآباد از این خبر، از مؤذن مسجد صاحب الزمان(عج) می خواهد که برای دومین بار اذان بگوید.
با شنیدن این اذان با اینکه بیش از نیم ساعت از ظهر گذشته بود و اذان دوم بود، عده زیادی از مردم و زنان روستا در مسجد جمع شدند تا ببینند چه خبر شده است.
با تجمع مردم در مسجد صاحب الزمان(عج)، شهید "طباطبایی" اصرار داشت هر چه سریعتر به طرف تهران حرکت کنند و خود را به مردم پیشوا برسانند.

جمعیت با راهنمایی شهید "طباطبایی" و با دادن شعار از مسجد خارج شدند؛ در این میان شهید "جعفر عرب مقصودی" از دیگر شهدای قیام 15 خرداد 42 از روستای "محمدآباد" نیز به این جمعیت پیوست؛ روستاییان "محمدآباد" برای اینکه بتوانند هر چه سریعتر به مردم پیشوا ملحق شوند، راه میانبری را انتخاب کردند.
با پیمودن مسیر چند روستا و ملحق شدن عده ای کشاورز به آنها سرانجام به ورامین رسیدند؛ شهید "طباطبایی" از راننده کامیونی که مقصدش پیشوا بود، خواست که روستاییان را به مردم ورامین و پیشوا برساند؛ این افراد که حدود 100 نفر بودند به هر زحمتی که بود، سوار کامیون شده و به طرف تهران حرکت کردند.
پاسگاه ژاندارمری بین راه نیز با دیدن این جمعیت، عکس العمل نشان نداد، چراکه ظاهراً برای برخورد شدید با این قیام، برنامه داشتند.
این کامیون با عبور از خیرآباد، روستاییان را به مردم ورامین و پیشوا رساند که نرسیده به پل باقرآباد قرچک(مقتل شهدای 15 خرداد) نظامیان جلوی جمعیت را گرفته و شروع به تیراندازی کردند و در این قیام خونین،عده ای از مردم به شهادت رسیده و عده ای نیز مجروح شدند.
شهید "سیدمرتضی طباطبایی" همانجا به شهادت رسید و شهید "جعفر عرب مقصودی" نیز که از روستای محمدآباد عربها در این قیام حاضر بود، زخمی و بر اثر جراحت در بیمارستان به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
.: Weblog Themes By Pichak :.