تربیت طلاب در مکتب عزت نفس

تو به قیمت ورای دو جهانی چه کنم قدر خود نمی دانی چندت نیاز و آز دواند به بر و بحر دریاب وقت خویش که دریای گوهری
عزت نفس یکی از عناصر اساسی پیروزی و موفقیت انسان در مسیر زندگی است که می تواند زمینه استفاده بهینه از ظرفیت ها و توان جوانی و نوجوانی را فراهم آورد. جوانی که دارای صفت حمیده عزت نفس است بهتر میتواند از فرصتها استفاده کرده و مولّد و خودکفا باشد. علاوه بر اینکه جوان برای عبور از مرحله مهم و تاثیرگذار جوانی، نیازمند بنیانی استوار است تا بتواند با تکیه بر آن، برهه جوانی را با موفقیت پشت سر گذاشته و در واقع مجهز به بخش عمدهای از این بنیاد استوار، وارد دنیای بزرگسالی شود.
به تحقیق می توان گفت عزت نفس یکی از مولفه های اصلی شکل گیری شخصیت انسان و عامل رسیدن وی به قله های سربلندی و افتخار است. بنابراین عزت نفس در عین اینکه از طرفی برای تمام افراد یک فضیلت اخلاقی بشمار می رود، از سوی دیگر نیز، محرک آدمی در اجرای دیگر برنامه های اخلاقی تلقی می شود. به عبارت دیگر، شرافت نفس، افزون بر آن که خود از نظر فردی صفتی نیکوست، می تواند ضامن اجرای دیگر صفات پسندیده در محیط خانواده و اجتماع نیز به شمار آید.
عزت در اصطلاح حالتی است که مانع مغلوب شدن انسان در برابر سختی ها و مشکلات می شود.(1) عزت یعنی ارزشمندی، شرافت و توانایی؛ که سرمنشأ واقعی آن خداوند متعال است چنانکه می فرماید: «ایبتغون عندهم العزه فان العزه لله جمیعا؛ آیا نزد کافران عزت می طلبند عزت همه نزد خداست.» (نساء 93)
در آموزه های دینی، برای عزت نفس مومنین حساب ویژه ای باز شده است و از همین رو، بر عواملی تاکید می شود که هم موجب عزت او هستند و هم سبب بقای آن. در واقع بر اساس آنچه از معارف دینی استفاده می شود، انسان با انجام کارهایی همچون حفظ زبان، قناعت، صبر بر مصیبت، کظم غیظ، احسان و گذشت می تواند به عزت کرامت نفس دست یابد. به عنوان نمونه در روایتی آمده است که هر کس خشم خود را فرو برد، خداوند عزت او را در دنیا و آخرت زیاد می کند.(2)
نکته ای که در اینجا توجه به آن ضروری به نظر می رسد این است که نظام تربیتی خانواده و برخوردهای تربیتی در درون مدرسه و خانواده، از ارکان اصلی شکل گیری روحیه عزت نفس در فرزندان می باشند. هر چه محیط تربیتى کودک از خانواده تا اجتماع و الگوهایی که وی در اطراف خود می بیند، بیشتر مروج این صفت حمیده گفتار و عمل باشند، در نتیجه خود پنداره جوان و نوجوان از خودش مثبتتر و قوىتر بوده و بدنبال آن از عزت نفس بالاتری برخوردار خواهد بود.علاوه بر محیط تربیتى، نوع نگرش و بینشی که فرد از خودش دارد و آموزههایى که این بینش و نگرش به او مىدهد، هر چه از منابع صحیحتر و متون غنىتر و فرهنگ بهترى بوجود آمده باشد در خود پنداره فرد و بالتبع آن در عزت نفس او نقش دارد.
بنابراین در یک کلام می بایست اذعان نمود که براى دست یافتن به عزت نفس، باید مبادى تربیت از جمله خانواده، مدرسه و به طور کلی فرهنگ اجتماع را اصلاح کرد و هم آموزههاى تربیتی و اخلاقى و همچنین آموزههاى مربوط به شناخت و بینش افراد را غنى نمود؛ که این خود یک کار بنیادى و ریشهاى است که همه متصدیان تعلیم و تربیت، بویژه خانواده باید رعایت کنند، چنانکه اساتید سلف و سنت قدیمی حوزه های علمیه اینگونه بوده اند.
به عنوان نمونه در احوالات سید رضی (ره) وارد شده است که: « وزیری نقل می نماید که خداوند پسرى به سید رضى داد، من هزار دینار در طبقى گذاشته بعنوان هدیه و چشم روشنى براى او فرستادم، سید رضى آن وجه را رد کرد، و گفت: وزیر مى داند که من از هیچ کس هدیه قبول نمى کنم. بار دیگر آن طبق را فرستادم و گفتم این وجه را براى آن مولود فرستادم دخلى بشما ندارد، باز پس فرستاد و گفت : کودکان ما نیز چیزى از کسى قبول نمى کنند بار سوم فرستادم، و گفتم این مبلغ را به قابله بدهید این بار نیز بازگردانید و گفت: وزیر مى داند که زنان ما را زن بیگانه قابلگى نمى کند بلکه ، قابله ایشان از زنان خود ما هستند که اینان نیز چیزى از کسى قبول نمى کنند، براى بار چهارم آن مبلغ را فرستادم و گفتم این مبلغ را بین طلابى تقسیم کنید که در محضر شما درس مى خوانند، سید رضى فرمود: طلاب همه حاضرند هر کس هر مقدار احتیاج دارد از این پول برداد، آنگاه یکى از طلاب برخاست، فقط یک دینار برداشت و قدرى از آن برید و آن بریده را در نزد خود نگهداشت و باقیمانده را در همان طبق گذاشت ،سید رضى پرسید چرا چنین کردى ؟ گفت دیشب براى روغن چراغ احتیاج پیدا کردم و کلید در خزانه شما که وقف بر طلاب است، نبود از این جهت از بقال نسیه روغن چراغ گرفتم، اکنون قدرى از این دینار برداشتم که قرضم را بدهم، سرانجام آن طبق را رد کردند و نپذیرفتند،آرى این گونه بودند عالمان ربانى و طلاب روحانى و با این عزت نفس و بلند همتى و آزادگى و آزاده طبعى و سرافرازى زندگى مى کردند .
نقل شده که پس از این قضیه سید رضى براى هر کدام از طلاب کلید علیحده تهیه فرمودند که هر کسى هر موقع هر مقدارى که احتیاج دارد، از بیت المال بر مى داشت و طلاب هم هیچ وقت بیش از ضروریات اولیه و مخارج یومیه خود بر نمى داشتند.(3)
پی نوشتها:
1.راغب اصفهانی،مفردات الفاظ قرآن، تهرانریال انتشارات مرتضوی،ج2،ص 356
2.محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، تهران، اسلامیه، ج17، ص940
3.محدث قمی، فوائد الرضویه ،تهران، انتشارات کتابخانه مرکزی، ص 494
منابع:
فوائد الرضویه
تهیه و فراروی: فربود، گروه حوزه علمیه تبیان

طلاب و روحانیون اگر نتوانند با مردم ارتباطی سازنده و دوستانه برقرار نمایند، بیشتر کارها و تلاش ها و زحماتشان بی ثمر خواهد شد. یک طلبه هر چند پس از سال ها خون دل خوردن و سختی کشیدن بتواند از نظر علمی به مراتب عالی دست یابد در صورتی این تلاش و مجاهدت علمی او پر ثمر و با خیر و برکت خواهد شد که بتواند از علم الهی خود که آموخته در راستای هدایت مردم و اشاعه و گسترش مذهب بر حق تشیع در جامعه استفاده برد.
اگر طلبه و روحانی از مردم فاصله بگیرد و حجره نشین شود و خود را تافته جدا بافته بداند، در برابر انحرافات و تباهی مردم و جامعه و دور شدن مردم از روحانیت و تسلط دشمنان اسلام بر جامعه و اذهان مردم مسئول خواهد بود و باید که فردای قیامت در محکمه عدل الهی جوابگو باشد!
پیامبر اسلام و فرزندان پاک و مطهرش همیشه با مردم و در میان مردم بودند و با آنان و چون ایشان زندگی می کردند. پیامبر و ائمه علیهم السلام با مردم هم غذا می شدند، نماز می خواندند، جهاد می رفتند، در غم و شادی همراه مردم بودند، به خانه های آنان می رفتند و مهمانشان می شدند، مردم به خانه های ایشان آمد و شد داشتند و بر سفره کرم ایشان می نشستند و ....
با مردم بودن طلاب، منشاء خیر و برکت های فراوانی برای مردم و جامعه و اسلام و حوزه های مقدس علمیه و روحانیت است که به برخی از آن ها اشاره می کنم:
1-درک شرایط و نیازهای جامعه:
روحانی و طلبه، طبیب روح و روان مردم و گره گشای کارهای گره خورده مردم هستند. مردم از دیرباز برای تسکین درد و آلام خویش به ایشان مراجعه می کنند و روحانیت را محرم اسرار خود می دانند.
روحانی برای تاثیر گذاری بر مردم و انجام رسالت تبلیغی خود به نحو احسن باید بتواند زندگی مردم و شرایط جامعه را به درستی بشناسد و درک کند.
به طور مثال: روحانی ای که بخواهد سخنرانی مفیدی برای مردم جامعه و منطقه خود داشته باشد و یا کتابی کارگشا برای مردمش بنویسد، اگر نتواند نیاز امروز مردم جامعه اش را بشناسد و درک درستی از شرایط فعلی جامعه نداشته باشد، مطالبی بیان می کند و می نویسد که سود چندانی برای مردم و جامعه نخواهد داشت و دردی از آنان درمان نمی کند.
یکی از مشکلات و گرفتاری های امروز مردم جامعه ما، ازدواج جوانان است. به دلیل باب شدن رسوم غلط و توقعات بی جا بسیاری از خانواده ها نمی توانند برای ازدواج جوانانشان اقدام چندانی انجام دهند، از این رو بسیاری از جوانان علی رغم میلشان نمی توانند رو به ازدواج آورند و به همین جهت است که مشکلات بسیاری برای این گونه جوانان و خانواده هایشان و جامعه و کشور ایجاد شده است .
این جاست که یک طلبه به عنوان مددکار مردم باید وارد کارزار شده و با بیان و قلم خویش مردم را نسبت به عواقب تلخ این رسوم غلط و توقعات نابجا آگاه سازد و به ارشاد مردم پردازد و از قدرت معنوی خود در میان مردم برای برداشتن موانع ازدواج و منسوخ ساختن این رسوم غلط و پایین آوردن توقعات مردم استفاده کند تا به وظیفه و رسالت طلبگی خود عمل نموده باشد.
2-دریافتن خواسته های مردم از روحانیت:
یک شرکت موفق برای ادامه یافتن موفقیت هایش باید خواسته های مشتریانش را به خوبی بشناسد و مطابق با آن خواسته ها و توقعات محصولات خود را به مردم عرضه بدارد.
روحانیت برای ادامه دادن به حکومت بر دل های مردم و حفظ و حراست از کیان اسلام باید خواسته های مردم از روحانیت را به درستی بشناسد و خواسته های بر حق مردم را بر آورده سازد.مردم از طلاب و روحانیون می خواهند که با آنان و در کنارشان باشند .
3-جذب مردم به روحانیت :
این که مردم در جامعه ببینند، روحانیون و طلاب در جامعه همانند آنان و در کنار آنان زندگی می کنند و هم چون آنان در صف نانوایی می ایستند، سوار اتوبوس و تاکسی می شوند، پارک می روند، کتابخانه می روند و ... مجذوب روحانیت و حوزه های مقدس علمیه خواهند شد.
این که مردم ببینند، روحانیت همانند آنان و در کنار آنان در جامعه زندگی می کند و روزگار می گذراند و هم چون آنان با مشکلات و ناملایمتی های روزگار دست و پنجه نرم می کند، به دیده تحسین و احترام به روحانیون و طلاب می نگرند.
4-هدایت مردم:
طلاب و روحانیون از آن جا که ادامه دهنده راه پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله هستند باید چون پیامبر، طبیب دوار باشند. لازمه طبیب دوار بودن با مردم و همراه آنان بودن است. باید با مردم و در میان جامعه بود و از فرصت های پیش آمده و موجود برای اشاعه و گسترش و ترویج فرهنگ اسلامی بیشترین استفاده را برد.
این نهایت هنرمندی یک طلبه است که از هر فرصتی برای تبلیغ و گسترش مذهب بر حق جعفری استفاده نماید و به رسالت خود به بهترین شکل عمل نماید.
می توان در ایستگاه اتوبوس منتظر آمدن اتوبوس بود و از این چند دقیقه برای تبلیغ معارف بی بدیل تشیع استفاده برد.
5-بی تاثیر کردن تلاش دشمنان:
دشمنان قسم خورده و مکار شیعه و مردم ایران اسلامی تمام توان خود را برای منحرف ساختن مردم و دور نمودن آنان از اسلام و جدا ساختن آنان از روحانیت به کار بسته اند.
شبکه های تلویزیونی ماهواره ای به مدد پول های فراوان حامیان مالی غربی خود به صورت شبانه روزی در پی اثر گذاری بر مردم ایران و منحرف نمودن مردم و دور ساختن آنان از خدا و معنویت و روحانیت هستند. با افسوس فراوان، آنان تا حد زیادی توانسته اند بر جامعه اسلامی ما اثر منفی گذارند و بین مردم و روحانیت فاصله ایجاد کنند.
روحانیت نباید اجازه دهد که دشمنان اسلام و ایران اسلامی بتوانند به اهداف شوم و پلیدشان دست یابند. آن گاه که ما طلاب در بین مردم و با مردم و درکنار آنان و در جامعه باشیم می توانیم بسیاری از تلاش های دشمنان را بی اثر کنیم و نقشه های آنان را نقش بر آب سازیم.
تهیه وتولید:مهدی صدری-گروه حوزه علمیه تبیان
عشق به مردم

با ارزش ترین کار در این دنیا، هدایت مردم به سوی روشنایی و خدا و اسلام و دور نمودن آنان از تاریکی و تباهی و شیطان است .
«من اجل ذلک کتبنا علی بنی اسراییل انه من قتل نفس بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا و لقد جاءتهم رسلنا بالبینات ثم ان کثیرا منهم بعد ذلک فی الارض لمسرفون».به همین جهت، بر بنی اسراییل مقرر داشتیم که هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسان ها را کشته؛ و هر کس، انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است.و رسولان ما، دلایل روشن برای بنی اسراییل آوردند، اما بسیاری از آن ها، پس از آن در روی زمین، تعدی و اسراف کردند.(مائده /آیه 32)
در روایات متعددی آمده است که اگر چه مفهوم ظاهر آیه مرگ و حیات مادی است اما از آن مهمتر مرگ و حیات معنوی یعنی گمراه ساختن یک نفر یا نجات او از گمراهی است.
گرامی ترین انسان ها در این دنیا کسانی هستند که مردم را به سوی حقیقت و خدا فرا می خوانند و هدایت می کنند از این روست که پیامبران، محبوب ترین افراد در پیشگاه رب العالمین هستند .
اگر طلبه به مقام طلبگی خود آگاه باشد، بی شک از این که خداوند بزرگ چنین عنایت و لطفی بی بدیل به وی کرده غرق شور و نشاط خواهد شد .
طلاب هم چون انبیاء و امامان مامور هدایت مردم به سوی روشنایی هستند. آنان باید نسبت به کج روی و انحراف مردم نگران باشند و تا آن جا که برایشان امکان دارد، اجازه ندهند که کسی در ورطه هلاکت و تباهی گرفتار شود .
اگر طلاب در تبلیغ و گسترش مذهب بر حق جعفری کوتاهی کنند، بی تردید در انجام مهمترین رسالت طلبگی خود که همان تبلیغ دین مبین اسلام است، سستی ورزیده اند .
برای این که بتوان مردم را با خود همراه و دل های آنان را متوجه خدا و آنان را نسبت به پذیرش احکام و فرامین و حدود الهی متقاعد ساخت باید بتوانیم در اولین گام ایشان را مجذوب خویش سازیم . مردم مجذوب هر کسی که شوند، سخنانش را گوش خواهند داد و کلامش را باور خواهند نمود .
اکنون بسیاری از مردم ما سخنان و اخباری که در شبکه های ماهواره ای بیان می شود را بی چون و چرا باور می کنند، چرا که مدیران این شبکه ها با انواع و اقسام ترفندها و با برنامه های خود توانسته اند مردم را مجذوب شبکه های خویش سازند. بهترین راه برای جلب مردم به خود و انجام رسالت الهی خویش، رفتار نیک و پسندیده و دوستانه با مردم است .
قضاوت مردم درباره دیگران تنها از روی رفتار آنان است. اگر کسی با آنان به خوبی رفتار کند، به آنان به دیده احترام بنگرد، حقوقشان را محترم شمارد، با آنان محترمانه برخورد نماید، با آنان چون دوستی دیرینه برخورد نماید و ... وی را دوست خواهند داشت و مجذوبش خواهند شد و سخنان و کلامش را به آسانی پذیرا می شوند.
ما طلاب باید در رفتار با مردم بسیار دقت به خرج دهیم و تلاش نماییم، همانند مولایمان امام صادق(ع) با مردم دوستانه رفتار کنیم حتی اگر کسی با ما عداوت و دشمنی دارد باید با وی چون یک دوست بر خورد کنیم تا به یاری خدا و با گذشت زمان او مجذوب رفتار شایسته و دوستانه ما شود و ما بتوانیم دل او رابه سمت خدا مایل سازیم و رسالت آسمانی خود را به نحو احسن به انجام رسانیم .
این که برخی از ما نمی توانیم با مردم رفتاری دوستانه و مهربانانه در پیش گیریم، به دلیل نوع و طرز فکر ماست. رفتار ما تابع افکار ماست و ما هر گونه که بیندیشیم همان گونه رفتار خواهیم کرد .
اگر می خواهیم با مردم مثل یک دوست رفتار کنیم و آنان را مجذوب اسلام عزیز نموده و از کمند شیطان رجیم نجاتشان بخشیم باید ابتدا در دل خویش همه مردم را دوست داشته باشیم و به آنان عشق ورزیم. باید فکر ما این گونه باشد که همه ما بنده خداییم و اوست خالق ما. پدر و مادر ما یکی است. هیچ کس بر دیگری برتری و امتیازی و فخری ندارد. چه بسا کسانی را که فکر می کنیم ما از آنان بهتر و برتریم، اعمالی در خفا انجام داده اند که محبوب خدا شده اند !
نباید به دیده حقارت به هیچ کس بنگریم، حتی آن پسر و دختری که با بدترین پوشش و لباس در جامعه ظاهر می شوند و تظاهر به گناه می کنند را نیز باید در دل دوست داشته باشیم چرا که آنان نیز بنده خدایند و خداوند تمام بندگانش حتی گنه کاران را نیز دوست دارد !آیا ما بالاتر از خداییم که نخواهیم با مردم دوستانه رفتار کنیم و آنان را دوست داشته باشیم؟!
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله تمام مردم را از جان و دل دوست می داشت از این رو بود که با تمام مردم حتی دشمنانش به مهربانی و دوستانه رفتار می کرد .
این که مردم خون ریز و غیر متمدن شبه جزیره عربستان، مجذوب پیامبر شدند به این دلیل بود که پیامبر همه مردم حتی دشمنانش را دوست می داشت و با آنان هم چون یک دوست رفتار می کرد .
پیامبر هرگز با کسی بی جهت تندی نکرد و هرگز به کسی به دیده حقارت ننگریست. ایشان در زمان فتح مکه در رفتار با مردم مکه مهربانی را پیشه خود کرد و حتی کسانی چون ابوسفیان و همسرش هندجگر خوار را نیز ازلطف و کرم خویش بی بهره نساخت و با آنان دوستانه رفتار نمود .
اگر می خواهیم بسان پیامبر اسلام وامام جعفر صادق، اسلام و تشیع را گسترش دهیم باید بیش از هر چیزی طرز فکر خود را تغییر دهیم و همه مردم را در دل دوست داشته تا در رفتار نیز بتوانیم با آنان دوستانه رفتار نماییم. آن گاه است که بذر عشق و محبت را در دل مردم خواهیم کاشت و آن ها را مجذوب اسلام خواهیم نمود و به رسالت آسمانی خود به درستی عمل نموده ایم .
منابع:
1-قرآن کریم
تهیه و تولید:مهدی صدری-گروه حوزه علمیه تبیان
اگر برای کسب درآمد به تبلیغ برویم...

قواعد رزق و تدبیر معیشت در زندگی طلبگی(2)
بلیهای به نام تدبیر معیشت از راه طلبگی
در قسمت اول بیان شد که خداوند رزق طلبهها را به طور خاص متکفل است، در نتیجه طلبه آنچنان نباید به تدبیر معیشت بپردازد.
… باید دانست پول در آوردن از طریق طلبگی، از این که طلبه از طریق تدبیر مستقل درآمدزایی کند، بدتر است. چرا که اگر طلبه بخواهد از طریق طلبگی پول درآورد، باید چه کند؟ یا باید در اداره ای استخدام شود یا باید سراغ تدریس برود یا باید سراغ منبر برود و…؛ و این یعنی متوقف شدن در یک جایگاه خاص. البته تبلیغ خیلی ارزش دارد، اما نباید نیت ما این باشد که بخواهیم از آن طریق کسب درآمد کنیم. نگاه ما نباید این باشد که به خاطر تأمین معیشت، سراغ هر برنامهای برویم؛ چون مقدار توفیقاتمان در آن برنامه کم خواهد شد. وظیفه طلبه تبلیغ و طرح هجرت و تدریس در دانشگاه و… است؟ یا وظیفه حکم میکند برای اینکه روزی را تأمین کند به موارد فوق بپردازد؟
قواعد رزق در طلبگی:
1.رزق طلبه «مِن حَیثُ لا یَحتَسِب» است
خدا در آیه کریمه قرآن میفرماید: «ومَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لَایحْتَسِبُ …»[1] ولی در روایت میفرماید خداوند متعال روزی م?منین را همیشه «من حیث لایحتسب» میدهد. شاید آیه کریمه بیشتر از این دلالت نداشته باشد که خداوند روزی «من حیث لایحتسب» هم به متقین میدهد. به عبارتی این آیه یکی از راههای روزی رساندن به متقین را «من حیث لایحتسب» معرفی میکند، اما وقتی دقیق میشویم، می بینیم اصلا خدا دوست دارد فقط «من حیث لایحتسب» به م?من متقی روزی بدهد. «من حیث لایحتسب» برای م?من متقی، سنتی است که قرار داده شده است. حال برای طلبه این قاعده مضاعف جاری میشود. طلبه ای که برای معیشت خود تدبیر میکند، دو عامل روزیِ «من حیث لایحتسب» را در نظر نگرفته است: یکی م?من و متقی بودن و دیگری طلبه بودن. در نتیجه نیت خود را خراب کرده است و خدا را ناراحت می کند. وقتی خداوند را ناراحت کردیم، به همان میزان توفیقاتمان را از دست می دهیم.
2.هر چه برای دنیا ناز کنی دنیا بیشتر سراغت خواهد آمد
یک قاعده دیگری هم هست که امیرالمومنین (ع) در خطبه همام به آن اشاره میکند. حضرت یکی از خصائل متقین را اینگونه برمیشمرد: «أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا»[2]. بر اساس این قاعده، انسان هرچه بیشتر برای دنیا ناز کند، بیشتر دنیا دنبالش می آید. در حدیث قدسی هم هست که خداوند متعال به دنیا فرمود: «هر کسی دنبال تو نیامد، بیشتر دنبالش برو.» لذا در نیاتمان هم باید تدبیر معیشت را کنار بگذاریم.
شاید بد نباشد تجربیات خودمان را به عنوان یک طلبه ناچیز خدمتتان بگویم. بنده در تجربه های متعددی در بحث معیشت، خدا را تجربه کرده ام. گاهی در ذهن انسان می آید که ان شاءالله در این فعالیت تبلیغی مان دیگر چون این بانی، انسان بامعرفتی است، یک رزقی میرسد و با آن میتوان گرهی از زندگی را باز کرد. فقط همین در ذهنمان میآید؛ نه این که با این نیت آن فعالیت را انتخاب کنیم. اتفاقا دقیقا از همان جا رزق مسدود می شود و چیزی عائدمان نمی شود. هرجا هم شما قطع دارید اینجا هیچ روزی ای نیست، دقیقا از آنجا فتح باب می شود. گویا خداوند سنتش همین است و همیشه هم آن را تکرار میکند.
گاهی اوقات میگفتیم که دیگر این فعالیت تبلیغی ما یک ثمری دارد. بعد از فعالیت هم این در ذهنمان خطور میکرد، اما هیچ اتفاقی نمی افتاد و رزقی نمی رسید تا اینکه یک سال میگذشت و ما یادمان می رفت که تبلیغی رفته بودیم و خبری نشده بود، اما به یکباره در یک گرفتاری می دیدیم آن بنده خدا یک مبلغی را فرستاد و یک گره ای که نمی دانستیم چگونه بازش کنیم، باز میشد. گویا این پول در صندوق حساب پس اندازی رفته بود تا در اوج نیاز به ما برسد.
نباید به جایی که ذهن و دل انسان میرود نگاه کنید. گاهی اوقات تدبیر کردن معیشت، به معنای روزی و پول و اینگونه مسائل، راه ارزاق را می بندد. نگاه کردن به این مسائل در تدبیر انسان دخالت میکند و در نتیجه انسان توفیقات کمتری پیدا میکند.
پی نوشت ها:
[1] طلاق / 2 و 3,
[2]. نهج البلاغه، ص304، انتشارات دارالهجره قم.
منبع: دوهفته نامه عهد
نویسنده: حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان
تهیه و تنظیم: علی رضاخواه – گروه حوزه علمیه تبیان
آن مقدار که باید سختی بکشیم، بالاخره می کشیم

قواعد رزق و تدبیر معیشت در زندگی طلبگی(4)
نتیجه و لذت فقر
در تربیت فرزند، فقر در اوائل زندگی خیلی م?ثر است. خوش به سعادت کسانی که در اوایل زندگی، سختی میکشند. اینها انشاءالله بچههای خوبی خواهند داشت. شما یک مقدار امکانات داشته باشی، دلت نمی آید به بچه ات ندهی. بچه که سختی نمی کشد، بعد خراب میشود. بچه طلبه نباید بد بشود؛ خیلی بد است؛ خیلی غصه دارد. مناجات های شهید چمران را ببینید؛ از گرسنگیها و از فقر و نداری خودش چقدر زیبا سخن میگوید. در اوایل طلبگی، مناجات های آقای چمران خیلی روی ما م?ثر بود.
جبهه خیلی تجربه عالی و فوق العاده ای بود؛ ولی من زیاد فرق اثر معنوی جبهه با اثر معنوی آن اتاقی که سال اولی که قم آمده بودم و حدود ده سال در آن مستأجر بودیم را نمی فهمم. بالای پنجره، لای درزش باز بود و برف که می آمد، شب می ریخت روی سرمان و بیدار می شدیم. آن زمان گاز که نبود. با یک مکافاتی یک چراغ نفتی داشتیم که وقتی خاموشش میکردیم راحت تر بودیم؛ از بس این بوی بدی داشت. من یادم هست هر وقت این کفشدار حرم، کفش ما را میگذاشت نزدیک آن جایی که بغل بخاری بود که خودش را گرم میکرد، موقع برگشتن پایم که در کفش گرم می ماند، تا خانه خوشحال بودم. لذت بخش ترین صحنه ها همین هاست.
این سختی ها در آینده، زیبایی هایش باقی میماند. خدا میتواند همه عالم را زیر پای شما بیاندازد. به خدا اطمینان داشته باشید. اینکه نداده، حتما خواسته لذتش را ببرید. فقر طلبگی یک لذتی دارد که یاد آدم میماند.
طلبه یک زجرهایی باید بکشد. من یک زمانی در فعالیت های تبلیغی زجرهایی می کشیدم؛ دو بار تصادف کردیم و چند ماه در بیمارستان بستری بودیم. بعد به مسئول دفترمان گفتیم یک مقدار مراقبت کنید. همین که شروع کردیم به مراقبت کردن دیدیم نمی شود؛ اصلا دست ما نیست. مثلا یک وقت مراقب بودیم که راننده خوب باشد و سیگار نکشد؛ آن وقت ماشین بین راه تصادف می کرد و مجبور می شدیم با یک تاکسی سیگاری برویم. آنقدر این بلاها سر ما آمد که دیگر ول کردیم و گفتیم: آن مقدار سختی که باید بکشیم، بالاخره می کشیم. با تدبیر ما نمیشود جلویش را گرفت. اینها واقعا به عقل و درک ما نیست. لذا طلبه زیاد نباید به تدبیر معیشت بپردازد.
مصائب بیمه
من خاطرهای را به شما بگویم. حاج خانم ما خیلی این بچه های ما را گرم نگه میداشت که یک وقت سرما نخورند؛ اما همین گرم نگه داشتن موجب میشد که بچه ها مدام سرما بخورند. بچه را نباید زیاد در خانه گرم نگه داشت. پول طلبگی هم مگر چقدر بود؟ آن زمان بیمه هم نبود. تقریبا ما نصف پول طلبگی را می دادیم بابت دوا و دکتر توی صف می نشستیم و همه اش می گفتیم: خدایا! آخه یک کسی نیست به عقلش برسد بیمه بکند این طلبه ها را؟! اصلا آن پول را به ما ندهند و خودشان مستقیم بدهند اینجا تا یک کاری بکنند. ما که نمیگوییم پولمان زیادتر بشود؛ ولی ما همه این شهریه ناچیز را میدهیم به این آقایان دکترها. دوتا بچه اولمان بیمه نبودند؛ آن دوتای بعدی بیمه شدند. گفتیم خب دیگر، حالا حداقل پول دکتر نمی دهیم. خدا را شاهد میگیرم این از لطیفه های خانه ماست که در خانه ما همیشه مطرح میشود. از آن به بعد مریضی ها جوری به تور ما میخورد که مجبور می شدیم آژانس بگیریم و همان پول را پرداخت بکنیم. گاهی میشد یک دارویی را من باید یک دور میزدم با تاکسی توی شهر تا پیدا کنم. حالا بیا و درستش کن! در نهایت بیمه در روزی من هیچ تأثیر نکرد؛ تا اینکه تسلیم شدیم و گفتیم خدایا! غلط کردیم؛ هرکاری دلت میخواهد بکن؛ اصلا ما چه کارهایم؟ من چرا ناراحت باشم؟ این مزه دارد. حالت را میگیرد و تهذیبت میکند. این دادن و گرفتن خیلی اثر معنوی دارد. لذا طلبه واقعا باید زیاد به تدبیر معیشت، نپردازد؛ چون نورش کم میشود.
شیرینی زندگی فقیرانه
خانواده خوب، خانواده ای است که با این فقر بسازد. شیرینی زندگی فقیرانه با یک طلبه برای خانمها نعمات فوق العاده ای به دنبال دارد. تلاش در بستر فقر، دلها را به هم نزدیک میکند و آقا و خانم پیوندشان با همدیگر محکم میشود. بچهها هم در این پیوند، روزی گیرشان میآید. هرچه رفاه و امکانات بیشتری بیاید، دلسردی بیشتر میشود. شما فکر نکنید اگر هر هفته یک سرویس طلا برای خانمتان بگیرید، محبت بینتان بیشتر میشود؛ نه بلکه سرد میشود. وقتی مینشینند با هم نقشه میکشند که با این پول چه کار کنند، مثلا میخواهند بروند عروسی فامیل، چه کادویی ببرند، دیگر درگیری ذهنی شان این چیزهاست. ولی در فقر، محبت در آن خانه رونق میگیرد. خانمها هم چیزی جز محبت از مردشان نمیخواهند؛ چیزی جز یک رابطه عاطفی نمیخواهند. فقط به شرطی که خانمها به حرف دیگران گوش نکنند. امان از زبانهای نیشدار و مارهای خوش خط و خالی که زندگی را به هم میریزد. بعضیها تا به خانه آدم می آیند مهمانی و میروند، اخلاق مرد یا زن بد میشود؛ چرا؟ چون حرفهایی زده شده که اینها در دلشان حسرت خورده اند.
منبع: دوهفته نامه عهد
نویسنده: حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان
تهیه و تنظیم: علی رضاخواه – گروه حوزه علمیه تبیان
ماجرای جالب خانه خریدن امام خمینی (ره)

مقالات مرتبط:
قواعد رزق و تدبیر معیشت در زندگی طلبگی(1)
قواعد رزق و تدبیر معیشت در زندگی طلبگی(2)
قواعد رزق و تدبیر معیشت در زندگی طلبگی(3)
نتیجه پیروزی در امتحانات مالی خداوند
خداوند متعال بعضی از اوقات طلبه را دچار امتحانهای ویژه ای میکند: در عرصه تبلیغ، در عرصه تحصیل، در عرصه تعلیم و… ؛ تا جاییکه به خاطر مشکلاتی که به او وارد می شود و روزی هایی که به ظاهر نصیبش نمیشود، عرصه به شدت بر او تنگ می شود. اگر تا آخر این دوره امتحان، دندان روی جگر گذاشت و کلمه ای اعتراض نکرد، خداوند می فرماید که این دوره را بردی. همه امتیازش مال تو و بعد هم چه فتح باب هایی خواهد شد.
بنده طلبه هایی را می شناسم که مقید به درآمد نبودند و نیستند؛ مثلا یکی از آنها ابتدا با زن و یک بچه در یک اتاق زندگی میکرد. اتفاقا تبلیغ های موفقی هم داشت، اما در تبلیغش روی قسمت مالی اش برنامه ریزی نمی کرد. الان به جایی رسیده که حاضرند هفت، هشت خانه به او بدهند. حالا یکی از آنها را گرفته و دارد زندگی می کند. بله، یک دوره ای بی اعتنایی کرده و حالا رزق است که به پایش می ریزند. البته طلبه باید در این دوره هم حواسش باشد و بریز و بپاش و اسراف نکند. آنجا هم طلبه باید برای رزق، ناز کند.
طلبه ای را میشناختم که قبل از جانبازی اش قطعه زمینی به او داده بودند که در قسمت دوری نسبت به حرم بود. اطرافش هم زمین کشاورزی بود؛ تقریبا بیست سال پیش. هنوز هم آنجا زمین کشاورزی است، ولی آن طلبه خیلی خوشحال شده بود که یک قطعه زمین با پروانه و وام ساخت به او داده اند. اتفاقا رفت و آنجا را ساخت، ولی چند ماه بیشتر نماند. یک بار او را در محله خودمان دیدم، گفتم چه شد؟ شما آنجا خانه داشتید! گفت: من آمده ام قم درس بخوانم؛ نیامده ام که دنبال تهیه خانه باشم. اگر خداوند نمی خواهد من درون شهر خانه داشته باشم، چرا من بروم دنبال خانه دار شدن؟! میگفت: به خدا گفتم: خدایا! تو اگر خانه به من ندهی، من چه کار کنم؟ من که برای خودم خانه نمیخواهم؛ من برای شما خانه میخواهم که شما بدهی به یکی از عمله های خودت. میگفت: بنده به حوزه آمده ام تا برای خدا عملگی کنم. حالا اگر به عنوان مثال بیلی که باید با آن عملگی کنم، دسته اش شکسته است، من نباید نق بزنم که با این نمی شود عملگی کرد. خدا حق دارد به من بگوید: به تو چه ربطی دارد؛ من میخواهم تو با بیل شکسته بیل بزنی. گفتم: حالا چه کار کردی؟ گفت: خانه بیرون شهرم را فروختم و همه بدهی هایم را دادم و با باقیمانده آن که خیلی هم نبود، یک خانه درون شهر رهن کردم. حالا هم با خیال راحت دارم درسم را میخوانم. گفتم: اگر واقعا از صمیم دل و با اعتقاد این حرف را به خدا زده باشی و با اعتقاد این کار را کرده باشی، خدا تو را درون شهر خانه دار خواهد کرد. خداوند بعضی از مناجاتها را رد نمی کند.
البته این گشایشها بعد از مشکلات اتفاق می افتد. هرچند در مشکلات نباید منتظر چنین گشایشها و اتفاقاتی بود. در مشکلات باید کار خودمان را انجام دهیم و به وظیفه مان عمل کنیم. نکته بسیار مهمتر این است که در مشکلات باید ایمان به پروردگار عالم و آرامش روحی داشته باشید.
ماجرای خانه دار شدن حضرت امام(ره)
من از خانه خریدن حضرت امام و آن آرامشی که حضرت امام داشت، خاطره ای نقل بکنم. حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) این خانه ای که در چهارراه بیمارستان (یخچال قاضی) دارند، خانه ای است که در آن مستأجر بودند و با آقا مصطفی در آنجا زندگی میکردند. آقا مصطفی هم ظاهرا متأهل بودند. یک بار کاروانیانی که میخواستند بروند عتبات، آمدند پیش امام و گفتند که ما میخواهیم پولمان را پیش شما امانت بگذاریم. به بانک و دولت و اینها اطمینان نداریم. امام میفرمایند که من امانت قبول نمیکنم. اصرار میکنند تا اینکه امام میفرمایند من قرض میگیرم. البته قصه از اینجا شروع نمیشود؛ بلکه یک هفته قبلش صاحبخانه حضرت امام میآید به امام میگوید که میخواهیم خانه را بفروشیم؛ یا شما بخرید یا بلند بشوید. امام میفرماید چقدر فرصت دارم؟ آن آقا میگوید یک هفته. خیلی سخت است که آدم در یک هفته خانهاش را جابهجا کند؛ ولی امام میفرماید باشد؛ حالا تا جمعه بعد ببینیم خدا چه میخواهد. آن آقا گفته بوده مثلا دوازده هزار یا چهارده هزار تومان پول این خانه میشود. شب جمعه بعدش این کاروانیها میآیند و همان رقم را داشتند. امام میفرمایند که من قرض میگیرم از شما که تصرف بکنم در آن. فردا صاحبخانه میآید و امام پول را میگذارد جلوی صاحبخانه و میفرمایند این خانه مال ما تا، ببینیم خدا چه میخواهد. امام درسش را ادامه میدهد و مشغول کتاب و درس خودش میشود. هفته بعد، شب جمعه کاروانی ها برمیگردند. امام میفرمایند: شما بنا بود چند ماهی سفرتان طول بکشد! نمایندهشان میگوید: آقا! سفر از قصر شیرین به هم خورد و مجبور شدیم برگردیم. اگر میشود آن پول را مرحمت کنید. امام میفرمایند که پول قرض است و برای قرض هم باید مهلت بدهید؛ تا کی مهلت میدهید؟ میگویند یک هفته. امام میفرمایند باشد؛ ببینیم چه میشود، و به درسشان ادامه میدهند. معلوم است که دل امام تکان نخورده. تا شب جمعه هفته بعد اتفاقی نمیافتد، اما صبح زود برادر حضرت امام -یعنی آقای پسندیده- نزد امام میآیند. امام به ایشان میفرمایند اینجا چه کار میکنید؟ شما که اراک بودید؟ آقای پسندیده هم مدام عذرخواهی میکنند و ببخشید میگویند که بدون اطلاع شما اقدام کردیم… . امام میپرسند حالا چه شده مگر؟ میگوید: املاک پدری را فروختیم و سهم شما را آوردیم. حالا سهم امام چقدر میشود؟ دوازده هزار تومان. امام هم میفرمایند: خیلی ممنون؛ بگذارید اینجا. آن کاروانیان هم میآیند و آقا پول را به آنها میدهد. امام هنوز از جایش تکان نخورده، صاحب یک خانه بزرگ هم شده که الان شما هیچ کدامتان یک همچین خانهای نمیتوانید پیدا بکنید که بخرید.
منبع: دوهفته نامه عهد
نویسنده: حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان
تهیه و تنظیم: علی رضاخواه – گروه حوزه علمیه تبیان
توصیه های ضروری اولیه به طلبههای جوان

به نظر شما نخستین و مهمترین نکتهای که باید با طلبههای جوان در میان گذاشت، چیست؟
نخستین نکته، یادآوری نکتهای است که باعث شده آنها حوزه را انتخاب کنند؛ باید خود ما نیز این نکته را به خاطر بیاوریم که چرا فاز ما تغییر کرد؟ انتخاب حوزه، امری کاملاً معنوی و ملکوتی است و مانند انتخاب رشتة مکانیک و برق و رفتن به دانشگاه یا نیروی انتظامی نیست. بنابراین اینکه شخص به یکباره تصمیم میگیرد به حوزه وارد شود، مطلبی است که باید به دقت تبیین شود.
اینکه در این دنیای مادی که گرایشهای مادیگرایی و تجملگرایی در حال جلوهگری است، به یکباره به ذهن کسی خطور میکند که آخوند شود، یعنی کلی سختی و در ضمن، متلک را به جان خریده و حاضر شده وارد این فضا شود؛ ازاینرو نخستین چیزی که طلبه در ورود به حوزه باید حفظ کند، به خاطر آوردن فضای معنوی زمان آغاز طلبگی است. ما توان اینکه سرباز امام زمان شویم را نداریم و ایشان هستند که ما را یاری و دل ما را جذب میکنند. اینجاست که فاز شخص عوض میشود. طلبه هیچوقت نباید این را از یاد ببرد.
لحظهای که فرد تصمیم میگیرد طلبه شود، این، از رشحات الهی است و این رشحه را نباید از یاد برد و طلبه باید همیشه آن را به خاطر داشته باشد و همیشه آن را حفظ کند؛ زیرا همان کسی که طلبگی را به فکر و دل او انداخت و فاز او را تغییر داد، همان شخص هم دست او را خواهد گرفت و به جایی که باید برسد، میرساند. در این راستا حدیثی از حضرت علی(ع) به یادم آمد که به خوبی بیانگر نکتهای است که میخواستم توضیح دهم. نخستین چیزی که یک طلبه باید بداند این است که: «رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ حُکْماً فَوَعَى وَ دُعِیَ إِلَى رَشَادٍ فَدَنَا وَ أَخَذَ بِحُجْزَةِ هَادٍ فَنَجَا» خدا رحمت کند، کسی را که صدای حکمت به گوشش برسد و این حکمت را در جان خودش جای دهد؛ خدا رحمت کند کسی را که دعوتنامه برای رشد و تعالی و تکامل به سوی او بیاید و او این دعوتنامه را بگیرد، ببوسد و به جایی برود که دعوت شده است؛ و خدا رحمت کند کسی را که هادی او را گرفته و او نیز گریبان هادی را گرفته و رها نمیکند تا نجات یابد؛ «حُجزه» یعنی گریبان؛ نخستین چیزی که باید ذهن یک طلبه را مشغول کند، این است که بداند به دارالحکمه دعوت شده است؛ یعنی در هیچ جای عالم، قال الصادق و قال الباقری که در حوزه ما هست، وجود ندارد. حکمت، قال الصادق و قال الباقر و قال المعصوم و قال الله است؛ بنابراین خدا رحمت کند کسی را که فاز او را عوض کردند و از علم مادی به علم حِکمی منتقل شده است و خدا رحمت کند کسی را که به سوی رشد، تعالی و معنویت فراخوانده شده است. زیرا پیشتر او در پی این بود که مهندس ساختمان شود و برای آدمها خانه بسازد، ولی اکنون دعوت شده که آدم شود و آدم بسازد، یعنی آدمسازی کند نه ساختمانسازی. «طلبهای که وارد حوزه شده، باید بداند که وارد یک خاکدان دیگری شده و خودش هم نیامده، بلکه او را آوردهاند و این را تا پایان حفظ کند که من خودم نیامدهام، بلکه مرا آوردهاند». سنخ اینجا با جاهای دیگر کاملاً متفاوت است. این سنخ، کاملاً ملکوتی است؛ نباید به اینجا نگاه مادی داشته باشیم؛ نباید اینجا را مانند رشتهای در دانشگاه ببینیم؛ نباید اینجا را شغلی در کنار دیگر شغلها ببینیم؛ بلکه باید اینجا را یک مقام و رتبه ببینیم که فرد را با تغییر فاز به این رتبه و مقام آوردهاند و آن هم نه مقام مادی و دنیایی، بلکه مقام معنوی. بنابراین این نکتهای است که طلبهای که وارد حوزه میشود، باید بداند او را آوردهاند و او خود، توان به اینجا آمدن را نداشته است؛ و آن کسی که او را آورده است، آورده تا در سایة حکمت و معرفت، به سوی رشد و تعالی و تکامل رهنمون شود.
سوم اینکه آن هادی که فرد را به این فضا آورده را رها نکند تا نجات یابد؛ و آن هادی، امام زمان، قرآن و علیبنابیطالب(ع)است. بنابراین نباید از اینها جدا شود. آن حرفی را که شنیدیم و فازمان عوض شد از خاطر نبریم؛ صحنهای را که یکباره جرقهای به ذهن ما خورد و ما این سمت را انتخاب کردیم، از خاطر نبریم.
نکتة دوم این است که در کنار گل، همیشه خارهاست؛ این را باید مطمئن باشیم که هیچ گلی بیخار نیست و اگر باشد، بسیار کمدوام است. یک طلبه باید بداند که در حوزه امام عصر نیز از این خارها وجود دارد و نباید با دیدن این خارها گل را رها کند؛ چون برخی به حوزه میآیند و وقتی دو تا روحانی بداخلاق یا دو تا روحانی نامتعادل میبینند، میگویند اگر حوزه این است، من دیگر نیستم؛ سئوال این است که اگر شما جای پیامبر(ص) بودید، چه میکردید؟ اگر همه آخوندهای بد را جمع کنید، به اندازة یک انگشت کوچک اراذل و اوباشی که با پیامبر(ص) بودند، بدی ندارند. در حوزة امیرم?منان(ع) هم که بیاییم، حوزهای که حضرت تشکیل داد، شاگردها و سربازهایی که حضرت داشت مگر چگونه بودند؟ مگر خودش در یک روز چهار هزار نفر را گردن نزد؟ اینها نیروهای حضرت امیر(ع) بودند! حالا به حوزههای بعدی وارد شویم، یعنی حوزة امام حسن مجتبی(ع)؛ مگر بهترین یارانش به او خیانت نکردند و او را تنها نگذاشتند؟ آیا او تنهاترین سردار نبود؟ بنابراین کسی که وارد حوزه میشود، باید بداند که در محضر امام صادق(ع) است و امام صادق(ع) شاگردانی دارد؛ چنانکه امام در منشور روحانیت اشاره کردند و در آنجا خط و رسم را تعیین کردند، ما همانطوری که اسلام ناب و اسلام آمریکایی داریم، همانطور هم آخوند ناب و آخوند آمریکایی داریم و این مطلب را یک طلبه باید بداند که وقتی وارد حوزه شد، با دیدن یک نفر، دو نفر، ده نفر یا صد نفر آدمیکه در فضای معنوی روحانیت نیستند، جا نزند.
نکتة سوم، تسلیم شدن به تمام بایدها و نبایدها و بهویژه آداب اسلامی است. چون نخست مرحله ورود به اخلاق، آداب است؛ ادب و آداب اسلامی را در خوردن، خوابیدن، آشامیدن و برخورد با استاد، همحجرهای، بزرگترها، سخن گفتن و ... همه اینها را آغاز کند و انجام دهد. یک طلبه، در حیطه شناختی، باید بداند که قبلاً در فرهنگ اسلامی خیس نخورده، بلکه تازه آمده است در فرهنگ دین خیس بخورد. او چون میداند که از اسلام و از اخلاق و آداب و معارف اسلامی چیزی بلد نیست، بلکه آمده است که بیاموزد. اگر چیزی دارد، مخلوط است؛ آداب و رسومیاست که از کوچه و محله و مادر و پدر و فامیل و دوستان و اینها گرفته است. بنابراین او باید ابتدا خود را شستشو کند، یعنی نخست باید تخلیه رخ دهد و این اتفاق نمیافتد، مگر اینکه ابتدا شخص تسلیم این موضوع شود که من هرچه که اسلام گفته انجام بده، باید انجام دهم.
اسلام میگوید وقتی میخواهی بخوابی، آداب خواب این است؛ مقاومت نکن؛ چون تو آمدی تا خیس بخوری و آمدی که تندیس اسلام شوی؛ تمام این ریزهکاریهایی که باید انجام دهی و برخی از آنها مانند نافلهها دشوار است و باید آرام آرام به آنها رسید؛ ولی مانند این سنت که به هنگام غذا خوردن نباید به چهرة دیگران نگاه نکرد، کار سختی نیست، بلکه دل دادن میخواهد و دل دادن نیز اول نکته را میخواهد که تو ابتدا تسلیم شوی که من آمدهام همه رفتار و اعمالم را اسلامی کنم. نترسد از اینکه به او بگویند شیخ! نترسد از اینکه به او بگویند اُمُل!
نکتة چهارم در ورود به حوزه، توجه ویژه به همحجرهای، همبحثی و استاد است و این خیلی مهم است. یکی از عواملی که در شخصیت فرد تأثیر میگذارد، رفیق انسان است که «المرأ علی دین خلیله» یعنی انسان به دین رفیقش است. جهت پیکان زندگی طلبه را رفیق و استادش تعیین میکند. بنابراین باید مراقب باشد که با هرکسی رفیق و همحجره نشود و با هر استادی نیز درس نگیرد.
در سال نخست، بیشتر چه آفاتی طلبه را تهدید میکند؟
آفتی که بیشتر طلبههای پایة اول را تهدید میکند، سر و صداهایی است که وقتی این طلبهها وارد حوزه میشوند، گوش آنها را پر میکند. سر و صداهایی که از فامیل و اطرافیان به گوش میرسد که مگر تو عقل و شعور نداشتی؛ این همه بر ضد آخوندها حرف میزنند و تو رفتی آخوند شدی!
در ابتدا اتفاقی نمیافتد؛ ولی ممکن است کمکم اتفاق بدی بیفتد. ممکن است طلبه برای اینکه به آنها ثابت کنند که من جایی آمدم که پول و شهرت و اسم در آن بیشتر است، وارد مسابقه شود؛ یعنی درواقع، این سر و صداها به این شخص جهت میدهند. بنابراین این شخص برای اینکه در فامیل و دیگران کم نیاورد و به آنها پاسخی دندانشکن بدهد، به همان فضایی میرود که از آن فرار میکرد؛ همان فضایی که قبلاً در آن بود و از آن جدا شد. لذا مطالبات مادیگرایانة اجتماع به طلبه جهت مادی میدهد. پس باید جلوی آن بایستد و انگیزه اولیهای را که او را از این فضا دور کرد، به یاد بیاورد. زیرا او به خاطر همین حرف و حدیثها به حوزه آمده بود، ولی به خاطر همین حرف و حدیثها دوباره به سوی موقعیت اول باز میگردد؛ منتها حواسش نیست.
نکته دوم بحث همحجره و همبحث است؛ اگر آنها آدمهایی باشند که نگاه مادیگری و التقاطی داشته باشند، آرام آرام در این شخص اثر میگذارد و بدون آنکه متوجه شود، خصلتها و نگرشهای رفیق خودش را از او میدزدد. پس آن عواملی که انسان را از مسیر بیرون میکند یا غفلت میآورد، سر و صداهاست؛ یا نسیمهاست؛ یکباره نسیمی میوزد که مثلاً قضاوت خیلی خوب است یا تدریس در دانشگاهها بسیار خوب است و این موجب میشود در این مسیر بیفتد. بنابراین باید مراقب باشد؛ یعنی برنامه داشته باشد و بر اساس برنامه عقلایی که از راه مشورت به آن رسیده، حرکت کند؛ چشمانداز و برنامة پنجساله و دهساله و پانزدهساله داشته باشد تا بر اساس آن وضع خودش را توجیه کند تا هم در مسائل اخلاقی، و هم در مسائل علمی، آرام آرام زیرساختها را بچیند و انشاءالله ساختمانش را بسازد؛ اینها عامل غفلت است و باید برای آنها چارهای اندیشید.
منبع: ماهنامه حاشیه - شماره 7
تهیه و تنظیم: علی رضاخواه-گروه حوزه علمیه تبیان
جواهر قناعت

از شاخصه های بالندگی و عزت نفس و کرامت انسان در فرهنگ دینی، قناعت ورزیدن است که هم می تواند به عنوان یک صفت فردی مطرح باشد و هم از ویژگی های یک ملت به حساب آید. این حسنه علاوه بر آنکه از صفات ممتاز اخلاقی محسوب شده و به حسن رابطه فرد با مولای خود منجر میشود، در استحکام بنیاد خانواده و روابط اجتماعی نیز از اهمّیت خاصی برخوردار است و آثار مهمی برآن مترتب میشود.
برخی لغویون، قناعت را به معنای اکتفا کردن به اندک از آنچه مورد نیاز انسان است(1)، تعریف نموده اند. اما اصطلاحا به این معناست که انسان در مصرف کردن مال و خرج کردن آن برای خود و خانوادهاش، حالت اعتدال را مراعات نموده و به مقدار ناچیزی از وسایل زندگی که در حدّ ضرورت و نیاز او است، اکتفا نماید. فضیلت اخلاقی قناعت که بعد اجتماعی نیز دارد، با تکرار و تمرین در نفی انسان حاصل می شود و باعث خشنودی و راضی شدن به چیز کم و نگه داشتن نفس از زیاده خواهی می شود.
اهمیت و نتایج عمیق قناعت در زندگی فردی و اجتماعی انسان به حدی است که امام زین العابدین(ع)، در پاسخ به فردی که از ایشان جویای برترین اعمال شده بود، فرمودند: «هو ان یقنع بالقوت...؛ برترین عمل این است که انسان به آنچه در دست او است، قانع باشد.»(2) در ضمن روایتی دیگر، قناعت آن قدر مهم تلقی شده است که موجب سعادت انسان به حساب آمده است.(3)
قناعت را می توان در دو مرحله خلاصه کرد که مرحله اول، بر راضی بودن به حد ضرورت و مرحله دوم بر رضایت به کمتر از آن دلالت دارد. قناعت بر خلاف آنچه برخی به غلط می پندارند، هیچ منافاتی با کار و کوشش انسان ندارد، چون قناعت، معنایش این نیست که انسان وقتی مقداری از وسایل زندگی در حدّ نیاز ابتداییاش را بدست آورد، دیگر هیچ تلاش وکوششی برای بدست آوردن مال حلال نکند، بلکه قناعت به معنای روحیه ایثار و فداکاری است؛ یعنی اگر در اثر تلاش و فعالیّت مال و مکنت بیش از حد ضرورت و نیاز خود را بدست آورد، این روحیه را داشته باشد که مقداری از آن را به نیازمندان و برادران دینیاش و یا برای مصالح عمومی، مصرف نموده، خود به مقدار ناچیزی از آن اکتفا و قناعت کند. خداوند اینگونه افراد را چنین شایسته ستایش نموده است: « یُ?ْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ »(حشر/ 9) یعنی دیگران را بر خود ترجیح میدهند هر چند خود نهایت احتیاج را دارند.»
امام صادق(ع) در باب اهمیت قناعت و اظهار بی نیازی، در روایت زیبایی از رسول گرامی اسلام(ص) نقل فرموده اند که: « مردی از اصحاب پیغمبر (ع) حال زندگیش سخت شد. همسرش گفت: ای کاش خدمت پیغمبر(ص) می رفتی و از او چیزی می خواستی. مرد خدمت پیغمبر (ص) آمد و چون حضرت او را دید فرمود: هر که از ما سوال کند به او عطا می کنیم و هر که بی نیازی جوید، خدایش بی نیاز می کند. مرد با خود گفت: مقصودش جز من نیست، پس بسوی همسرش آمد و به او خبر داد. زن گفت رسول خدا (ص) هم بشر است و از حال تو خبر ندارد، او را از حال خودت آگاه کن، مرد خدمتش آمد و چون حضرت او را دید فرمود: هر که از ما سوال کند به او عطا می کنیم و هر که بی نیازی جوید، خدایش بی نیاز می کند. تا سه بار آن مرد چنین کرد. سپس رفت و کلنگی عاریه کرد و به جانب کوهستان رفت. از بالای کوه مقداری هیزم جمع آوری کرد و آورد و به نیم چارک آرد فروخت و آن را به خانه برد. فردا هم رفت و هیزم بیشتری آورد و فروخت و همواره کار می کرد و اندوخته می نمود، تا اینکه خودش کلنگی خرید. باز هم کار کرد تا دو شتر و غلامی خرید و ثروتمند بی نیاز گشت.(4)
همین آثار قناعت و بی نیازی از خلق که تاثیر عمیقی در زندگی فردی و اجتماعی انسان دارد، موجب شده که رهبران دینی جامعه با تاسی به اهل بیت (س)، قناعت را در سرلوحه زندگی خود قرار داده و بدینگونه هرگز بر در خانه حاکمان و ثروتمندان فرود نیامده اند.
« یکى از علماى تبریز در عصر زعامت و مرجعیت شیخ محمد حسن صاحب جواهر، به نجف آمد. وقتى چشمش به صاحب جواهر افتاد گفت : من از برخوردى که در دوران طلبگى صاحب جواهر با وى داشته ام او را مى شناسم ؛ زیرا روزى خواستم مبلغى را بین طلاب تقسیم کنم، وقتى بررسى و حساب کردم، دیدم به هر طلبه یک تومان مى رسد، شروع کردم به تقسیم ، تا آن که به محمد حسن رسیدم به او گفتم : این یک تومان سهم شما است بفرمائید. محمد حسن گفت: نه من نمى گیرم، گفتم: چرا؟ گفت: من امروز بیش از دو ریال احتیاج ندارم و براى روزهاى آینده چیزى نمى گیرم از حقوق شرعى، از کجا که من بعدا زنده باشم و آن را مصرف کنم، گفتم: پس دو ریال بردار بقیه را بده، گفت: من پول خرد ندارم. بالاخره پیش یکى از کفشدارهاى حرم رفتیم، یک تومان را خرد کردیم و محمد حسن تنها دو ریال که هزینه یک روزش بود برداشت.»(5)
پی نوشتها:
1.راغب اصفهانی، مفردات، قم، موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت (ع)، ص413
2.همان
3.تاجالدین شعیری،جامع الاخبار، قم، انتشارات رضی، ص69
4.کلینی، اصول کافی، قم، اسوه، ج3. ص 208
5.رضا مختاری، سیماى فرزانگان ، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ص 427
منابع:
سیماى فرزانگان
تهیه و فراوری: فربود، گروه حوزه علمیه تبیان
راههای مشروع کسب درآمد برای طلبه

مقاله قبل را اینجا بخوانید.
قواعد رزق و تدبیر معیشت در زندگی طلبگی(5)
کارهایی که طلبه می تواند برای ازدیاد روزی انجام دهد
البته طلبه برای ازدیاد روزی خودش میتواند کارهایی هم انجام دهد. یکی از آنها معمم شدن و ملبس شدن است. داستان حضرت علامه طباطبایی را حتما میدانید. ایشان نیمه شبی داشتند نماز می خواندند و مقداری نگران فقر فوق العاده خودشان شده بودند. بعد آن عارف در را باز می کند و می فرماید: این هجده سال ما کی شما را رها کردیم که رفتید در فکر دنیا؟! آن هجده سال با ازدواجش و با خیلی کارهایش جور در نمی آید، اما حساب کرد و دید با زمان معمم شدنش جور در می آید.
لباس روحانیت، لطف دیگری دارد. واقعا زندگی انسان را تغییر میدهد. کارهای دیگری هم هست که طلبه می”ٹتواند انجام دهد. ازدواج، زندگی انسان را تغییر میدهد؛ فرزنددار شدن، زندگی انسان را تغییر می دهد. اینها راههای مشروع کسب درآمد برای طلبه است.
همانطور که اشاره کردم، آن آرامشی که طلبه باید در زمان فقر داشته باشد، آن آرامشی که در سایه توکل به خداوند متعال باید داشته باشد، خیلی مهم است.
البته یکی از عواملی که طلبه را وادار میکند تا به فکر درآمد باشد، همسر اوست. اگر برای همسرتان خیلی تحمل مشکلات مالی سخت شد، به خدا بگویید: خدایا! فکری به حال من بکن؛ همسرم ناراحت است. مطمئن باشید خدا راه باز میکند. اینکه بناست گاهی فقر را تحمل کنیم، معنایش این نیست که باید فقر را تحمیل بکنیم. اگر طلبهای را دیدید که وضعش خوب است، به او نگویید که چرا زاهدانه زندگی نمیکنی؛ شاید همسرش نمیتواند بیشتر از این تحمل کند .حضرت امام (ره) با خانمی از یک خانواده ثروتمند وصلت کرده بودند و خیلی متناسب با او عمل میکردند. امام حسین(ع) پشتی گذاشته بودند و پرده هایی در منزلشان آویخته شده بود. کسی آمد و ایراد گرفت؛ حضرت فرمودند: اینها مهریه همسرم است. پس انعطاف پذیری در مقابل همسر، به خاطر رضای خدا واقعا خودش عامل مهمی است است. هرچند همسران محترم طلبهها باید آمادگی این مجاهدت را داشته باشند که بیایند و همسر یک طلبه بشوند .
تدبیر نکردن منافاتی با استفاده از فرصت ندارد
نکته پایانی که میخواهم عرض بکنم، این است که عدم تدبیر در معیشت طبیعتا مطلق نیست. شده گاهی اوقات یک طلبه برایش فرصتی پیش می آید، طبق یک روایتی از این فرصت باید استفاده کند. مثلا یک زمین مناسبی است، حالا با یک مقدار قرض معقولی بخرش؛ طوری که تو را از مسیر طلبگی خارج نکند. بعد چه بسا این را بفروشی، یکی دیگر بخری و آن را هم بفروشی، یکی دیگر بخری و یک کمی وضعت بهتر بشود؛ این اشکالی ندارد. طلبه ها معمولا با خرید و فروش یکی دوتا خانه که در موقعیت مناسبی خریدند و در موقعیت مناسبی فروختند، دارایی های شان تأمین میشود و خدا فرصتش را پیش میآورد. ولی فقر زیبای طلبگی و زهد زیبای طلبگی را کنار نگذارید و آب در دلتان تکان نخورد.
امیرالم?منین علی (ع) میفرماید: قفل دنیا را اگر خواستید با کلیدی باز بکنید و یک بار سعی کردید، اما باز نشد، رهایش کنید. بنده خودم در تجربه زندگی کوتاه و پرعیب خودم، یک جایی برای یک کار دنیایی، مثلا یک وامی که برای یک خانهای میخواستیم بگیریم، به مشکل برخوردم. شاید یک ماه درسمان مختل شد؛ اما گفتیم عیبی ندارد؛ بالاخره این را باید درستش بکنیم. ده سال من چوبش را خوردم و ده برابر ضرر آن وام را پس دادم. اگر ولش کرده بودیم، راحتتر زندگی می کردیم. نه ضرر می کردیم و نه گرفتاری می کشیدیم.
یک نکته دیگر هم اینکه یکی از علما به بنده می فرمودند که طلبه اگر فقیر نباشد، تبلیغ نمیرود و کار تبلیغ روی زمین می ماند. آقا! شما که گفتید به خاطر کسب روزی نرو تبلیغ؟! بله، شما به خاطر خدا برو تبلیغ، ولی اگر نرفتی تبلیغ چی؟ خدا گاهی اوقات با فقر تو را وادار میکند که بروی تبلیغ. این هم یک حسنی دارد، ولی در همان شرایط هم آدم باید دلش را به خدا بسپارد. واقعا «مِن حَیثُ لایَحتَسِب» را برای طلبه، شما قطعی بگیرید.
منبع: دوهفته نامه عهد نویسنده: حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان تهیه و تنظیم: علی رضاخواه – گروه حوزه علمیه تبیان
اگر وضع طلبه ها خوب شود ...

مقاله قبل را اینجا بخوانید.
قواعد رزق و تدبیر معیشت در زندگی طلبگی(6)
اخلاص عوامانه و اخلاص عالمانه
البته درمورد پول گرفتن در تبلیغ ما یک اخلاص عوامانه داریم و یک اخلاص عالمانه. اخلاص عوامانه این است که ابالفضل العباس (س) کنار نهر علقمه نداند پسفردا باب الحوائج میشود و مخلصانه برای امام حسین (ع) شمشیر بزند. اخلاص عالمانه هم این است که می داند باب الحوائج میشود، ولی خدا شاهد است که مخلصانه شمشیر می زند. شما باید اخلاص عالمانه داشته باشید. کسی هم که عضو هیئت علمی میشود، نمیگوییم بد است، ولی مخلصانه برود عضو هیئت علمی بشود؛ بگوید اینجا یک کرسی باید گرفته بشود که دست نااهل نیفتد. یعنی شما واقعا به ماهی یکی، دو میلیون تومنش نگاه نکنی، و این شدنی است و اصلا ما باید دنبال چنین اخلاصی برویم.
من اعتقادم این است که این وضع مالی بد را خدا برای طلبه خواسته و حتما برکاتی دارد. این وضع مالی بد در جامعه برای چیست؟ من جزئیات را میگویم. آیا عقیده «من حیث لایحتسب» باعث نمیشود که تفکر دال و مدلول، و علت و معلول ضعیف شود در انسان؟ خب ان شاءالله که ضعیف بشود؛ چون ما در مورد علت العلل فکر نمیکنیم. ما وقتی درباره علت و معلول و در مورد این اسباب فکر میکنیم، این توجه به اسباب ما را ضعیف میکند.
در زندگی تجربه خواهید کرد، به هر عاملی امید پیدا کنید، خدا امیدتان را قطع میکند و میگوید فقط به من امید داشته باش؛ هرچه پیش آمد، خوش آمد.
پذیرش مشکلات شیرین طلبگی
خدا ان شاءالله وسعت روزی به شما بدهد؛ ولی خدا شاهد است اگر طلبه ها وضعشان خوب باشد، شما همکلاسی های بدی پیدا خواهید کرد. بگذارید طلبه وضعش جوری باشد که هر کسی زن طلبه نشود تا همسرهای خوبی پیدا کنید. بگذارید هر کسی نیاید سراغ طلبگی تا محیط تان باصفا و نورانی باقی بماند. همین مدرسه معصومیه وقتی ساخته شده بود، یک زمانی در قم خیلی ها میگفتند با همچین مدرسه ای، دیگر نوری برای طلبه ها باقی خواهد ماند؟ مدرسه به این شیکی؟ همه چیز دم دست آماده؟ آن زمانی که ما در مدرسه بودیم، باید شال و کلاه می کردیم می رفتیم تا حمام عمومی. آن حمام عمومی هم خودش حکایتی بود. باور بفرمایید که فضای طلبگی خراب می شود. من از شما تمنا میکنم که مشکلات طلبگی را شیرین بپذیرید. اینها طراحی شده از طرف باری تعالی است که شما نور بگیرید. اینها دوره های آموزشی است.
تاثیر مدرک در بسته شدن ذهن انسان!
بنده بعضی از طلبهها را میشناسم که عمد دارند در جایی استخدام نشوند؛ عمد دارند عضو هیئت علمی نشوند. میگویند: برای چه عضو هیئت علمی بشویم؟! ما هر چقدر بخواهید، درس میدهیم و کار میکنیم، اما عضو هیئت علمی نمی شویم. بعضی از طلبه ها عمد دارند مدرک درسی نگیرند. می گویند: مدرک درسی برای چه بگیریم؟! مدرک بگیریم برای اینکه یک سازمانی یا دانشگاهی به ما حقوق بدهد یا اعتبار گیرمان بیاید؟! اعتبار را که خدا میدهد، رزق هم که دست خداست. اگر درس خواندن مهم است که می خوانیم؛ دیگر برای چه برویم مدرک بگیریم؟!
بنده تصورم این است حتی اگر کسی مدرک بگیرد و مدام عنوان مدرک های غیرحوزوی اش را این طرف آن طرف ذکر کند، این هم درصدی از توفیق و نور را کم میکند. شاید بگویید ما کسی را می شناسیم که عنوان غیرحوزوی دارد و توفیق هم دارد. بنده بر اساس این استدلال خواهم گفت اگر این عنوان را نداشت، توفیقش بیشتر بود. با قصد و نیت تدبیر رزق یا اعتبار، سراغ مدرک رفتن، در بسته شدن ذهن انسان و خلاقیت انسان موثر است؛ در بسته شدن راه خدمت انسان و راه اثر انسان، موثر است. بالاخره ما طلبه شدیم برای اینکه انذار بدهیم؛ برای اینکه برای جامعه ثمره داشته باشیم؛ امرار معاش از طریق طلبگی، این ثمره را کم می کند.
نیت کنیم شهریه را پس بدهیم
اگر طلبه بتواند شهریه را مصرف نکند، خیلی عالی است. پیشنهاد بنده این است که نیت کنید همه شهریه هایی را که می گیرید، ان شاءالله از پول شخصی خودتان برگردانید. نیت کنید و به امام زمان (عج) بگویید من اینها را قرض میگیرم. من می شناسم کسانی را که یادداشت می کنند که من اینقدر دارم میگیرم که این را یک روز برگردانم. این کار روحیه خوبی به آدم میدهد.
منبع: دوهفته نامه عهد
نویسنده: حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان
تهیه و تنظیم: علی رضاخواه – گروه حوزه علمیه تبیان
.: Weblog Themes By Pichak :.