اخلاقش همان قرآن بود!

همان گونه که برای ساختن بنایی خوب ، نیاز به نقشه و الگویی مناسب است ، انسان ها نیز برای شکل بخشیدن به شخصیت و رفتار خود نیازمند به داشتن الگویی شایسته و مناسبند .
یکی از مشکلات و ناهنجاری های جامعه ما که آثار منفی زیادی برای جوانان و مردم ما رقم زده است انتخاب الگوی ناشایست است .
الگوی بیشتر جوانان ما در حال حاضر ، بازیگران سیما و سینما و فوتبالیست ها و خوانندگان می باشند .
متاسفانه بیشتر این الگو ها خود دچار انحرافات اخلاقی می باشند .
این که ما در جامعه شاهد گسترش روز افزون فساد و فحشا هستیم یکی از دلایل مهمش نبود الگوی شایسته برای جوانان است .
وقتی فوتبالیست یا بازیگری و خواننده ای که خود اسیر اعتیادات است ، روابط نا مشروع دارد ، اعتقادی به حجاب و پوشش اسلامی ندارد ، واجبات دین را به استهزاء می گیرد و ... ، به الگوی جوانان ما بدل می شود نتیجه اش وضعیت نا مطلوب فرهنگی کنونی است که ما در جامعه شاهد آن هستیم .
یکی از راه های کسب در آمد های نجومی ورزشکاران و بازیگران سیما و سینما تبلیغ کالاهای شرکت ها است .
الگو و مقتدا آن چنان بر روی مرید و مقلد اثر گذار است که شرکت ها برای فروش محصولاتشان از این الگو ها و چهره ها بسیار سود می برند .
کافی است فلان بازیگر فلان اتومبیل را سوار شود آن گاه بسیاری آن ماشین را تنها به این دلیل که الگویشان و محبوبشان آن را دارد ، خریداری می کنند !
باید برای برون رفت از معضلات فرهنگی فعلی ، الگو های شایسته به جوانان و مردم معرفی کرد .
جوانان بی آن که خود متوجه شوند تمام اخلاقیات و رفتار و کردار الگو و محبوب خود را کپی می کنند و سعی می کنند همانند آنان شوند و رفتار کنند و زندگی نمایند .
مردم امام خمینی را الگو و مقتدای خود می دانستند از این رو سعی می کردند همانند آن مرد خدا فکر کنند و رفتار نمایند .
امام خمینی از کسی جز خدا ترس و واهمه نداشت و جوانان که الگوی خود را امام می دانستند همانند او بی باک و شجاع شدند و اسطوره هایی چون خرازی ، همت ، باکری ، کاظمی ، حسین فهمیده و ... پدید آمدند .
ما طلاب باید کاری کنیم که به الگوی جوانان بدل شویم .
نمی توان به صورت مستقیم به مردم و جوانان بگوییم که ما را به عنوان الگوی خود بپذیرند بلکه باید به صورت غیر مستقیم و بوسیله رفتار نیک و شایسته کاری کینم که مردم خود ما را الگوی خود بدانند .
بر ما طلاب و روحانیون لازم است که آن گونه زندگی کنیم و رفتار نماییم که به الگویی مناسب و شایسته برای مردم بدل شویم و مردم از رفتار ما اسلام را بیاموزند و بشناسند و در زندگی به کار ببندند .
در صفحه 145 کتاب « گام هایی در تبلیغ » در این باره این گونه آمده است :
بعضی گفته اند : اگر خداوند قرآن را به صورت مجموعه ای نازل می کرد که ازتباطی با زندگی و رفتار پیامبر نداشت ، اسلام نمی توانست در راه زندگی گام موثری بردارد .لکن مردم ، از یکسو قرآن را از زبان پیامبر استماع می کردند و از سوی دیگر ، در زندگی او به صورتی زنده و متحرک مشاهده می نمودند .
اخلاق و اعمال پیامبر ، قرآن متحرکی بود که در روی زمین حرکت می کرد . چنانکه وقتی از همسرش عایشه درباره اخلاقش سوال کردند ، پاسخ داد : « کان خلقه القرآن » اخلاقش همان قرآن بود .
سخن قرآن درباره این که رفتار قرآنیش باعث پیروزیش شده صریح و واضح است چنانکه می فرماید :
فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک .به رحمت خداست که با مردم نرمخو شدی واگرتند خوی سختدل بودی ، مردم از اطراف تو پراکنده می شدند . ( آل عمران / 159)
و نیز می فرماید :
انک لعلی خلق عظیم .تو به خلقی عظیم آراسته ای .( القلم / 4 )
و نیز می فرماید :
لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین رءوف رحیم .پیامبری از خودتان به سوی شما آمد که مشقت شما بر او دشوار است و بر سعادت و خوشبختی شما آزمند است و به مومنان رئوف و مهربان است . ( التوبه / 128 )
این صفاتی که پیامبر را از دیگران ممتاز می ساخت و پیامبر با آن ها زندگی می کرد ، عامل جذب مردم به سوی حق و حقیقت بودند . این ها صفاتی است که قرآن کریم ، یکی از عوامل زنده پیروزی پیامبر به حساب آورده است .
اسلام ، در عنصر رسالت ، همانگونه که تکیه بر دعوت نموده ، تکیه بر مقتدا بودن و الگو بودن پیامبر نموده و همانگونه که قولش را سنت شمرده ، فعل و تقریرش را هم سنت حساب نموده و پیروی از رفتار پیامبر را واجب دانسته است . چنانکه می فرماید :
لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجو الله والیوم الاخر و ذکر الله کثیرا . برای شمایی که به خدا و معاد امید دارید و بسیار یاد خدا می کنید ، در پیامبر خدا اسوه و الگوئی نیکوست .
همچنین پیروی او را در دعوتش نیز واجب شمرده است . چنانکه می فرماید :
یا ایها الذین آمنو استجیبوا لله و للرسول اذا دعا کم لما یحییکم . ( الانفال / 24 )
ای کسانی که ایمان آورده اید خدا و رسول را هنگامی که شما را به چیزی دعوت می کند به شما حیات می بخشد ، اجابت کنید .
اینکه اسلام در کنار تاکیدش بر عنصر تبلیغ ، بر الگو بودن ، تاکید کرده است ، شاید برای این است که به مبلغین الهام کند که بر آن ها واجب است که به پیامبر تاسی کنند ، تا رفتار آن ها همچون گفتار آن ها ، تبلیغ باشد و مردم همانگونه که با افکار و عقاید آن ها در ارتباطند . با اعمال و کردار آن ها نیز در ارتباط باشند .
امیرالمومنین علیع السلام می فرماید :
من نصب نفسه للناس اماما فلیبدء بتادیب نفسه و مودب نفسه احق بالاجلال من مودب الناس و معلمهم .
هر کس خود را در مقام امامت مردم قرار دهد ، باید به تادیب و تربیت خود آغاز کند و کسی که ادب کننده خویشتن است ، به تجلیل و احترام ، سزاوارتر است از کسی که ادب کننده و معلم مردم است .
امام صادق علیه السلام به اصحاب خود فرمود :
کونوا دعاة للناس بالخیر بغیر السنتکم لیروا منکم الاجتهاد و الصدق و الورع .
مردم را به غیر زبان خود دعوت به نیکی کنید ، تا از شما اجتهاد و صدق و پرهیزکاری بنگرند .
خداوند متعال ، مومنان را از این که چیزی بگویند که عمل نمی کنند ، شدیدا انذار کرده و فرموده است :
یا ایها الذین آمنوا لم تقولون مالا تفعلون ؟ کبر مقتا عند الله ان تقولوا ما لا تفعلون .ای کسانی که ایمان آورده اید ، چرا چیزی می گویید که انجام نمی دهید ؟ خشم اینکه چیزی بگویند که انجام نمی دهید در پیشگاه خدا بزرگ است ! ( الصف / 2 و 3 )
اهل کتاب را که میان امر به خیر و عمر به شر ،جمع کرده اند مورد انکار قرار داده فرموده است :
اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم و انتم تتلون الکتاب افلا تعقلون .آیا در حالی که کتاب را می خوانید ، مردم را امر به نیکی می کنید و خویشتن را فراموش می کنید ؟ آیا تعقل نمی کنید ؟ ( البقره / 44 )
________________
منابع:
کتاب "گامهایی در راه تبلیغ " /نشر بین الملل /84/چاپ اول/تهران
تهیه و تولید:مهدی صدری-گروه حوزه علمیه تبیان
طلبه انقلابی در سیره بزرگان(3)

«عبودیت و بندگی»
یکی از خصوصیات طلبه عصر انقلاب، انس او با مبدأ هستی است، بدون شک هر عملکرد انقلابی پایه و اساسی میخواهد وگرنه به خمودگی و سستی میانجامد، و این رابطه با خالق هستی است که روح تحرک و مقاومت را در انسانها زنده میکند.
حرکت انقلابی منوط به بیدار و زنده بودن است، و قرآن کریم زنده بودن انسان را در سایه اطاعت از خداوند و رسولش دانسته است:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُم» (1)
هرگز کسی که در عمل با خداوند فاصله دارد نمیتواند دم از انقلابی بودن بزند و اگر هم چنین ادعایی بکند، این ادعا از زبان وی فراتر نمیرود.
اصلا انقلاب برای تحقق بندگی خداوند است، بندگیای که هدف خلقت انسان است(2)
بزرگان حوزه همیشه نسبت به این امر احساس ضرورت نموده و نسبت به آن واکنش نشان میدادهاند؛ آیت الله مجتهدی(ره) میفرمودند: یک روز قبل از اذان صبح دیدم آیت الله العظمی بروجردی(ره) در حیاط مدرسه فیضیه قدم میزنند، فردای آن روز شیخ محمود اردکانی آمد و گفت دیشب آقای بروجردی(ره) اینجا آمده بودند و شکایت داشتند که چرا برق چند حجره خاموش بوده و طلبهها برای نماز شب بیدار نشدهاند. (3)
در سیره بزرگان انقلابی ما به خوبی فناء شدن در مبدأ لا یزال هستی مشهود است، آنان که وقتی به عبادت میایستادند خودی نمیدیدند.
امام خمینی(ره)
امام خمینی (ره) ارتباط عمیقی با خداوند داشتند که حتی وجهه سیاسیشان نیز نتوانست چهره معنوی ایشان را مخفی کند. بدون شک این انس و الفت با خالق بود که امام(ره) را به رهبری الهی مبدل ساخته بود، رهبری که در سخنرانیها،تصمیمات و رفتارهای خود از احدی واهمه نداشت و غیر خدا را در نظر نمیگرفت.
آیت الله گرامی در مورد امام(ره) میفرمایند:
«اتصال امام(ره) به خداوند موجب آرامش و اطمینان عجیبی شده بود، امام(ره) نسبت به نماز شب بسیار مقید بودند و همچنین در خواندن نماز اول وقت خیلی مراقب بودند». (4)
گریههای نیمه شب امام(ره) برای کسانی که با ایشان از نزدیک آشنایی داشتند امری عادی بود اما برای کسانی که خیلی امام(ره) را نمیشناختند عجیب مینمود؛ در آستانه انقلاب و بازگشت امام(ره) به ایران مهماندار هواپیمای فرانس ایر، از گریه امام در هواپیما متعجب شده بود و میپرسید: آیا امام(ره) از چیزی ناراحت هستند؟
آیت الله توسلی بعد معنوی امام(ره) را اینگونه معرفی میکنند:
«من 40 سال خدمت ایشان بودم و به چشم خود شاهد بودم که امام(ره) رها از تمام قیود مادی بودند. تهجد امام(ره) تا آخرین لحظه حیات ترک نشد.
نمازشان همیشه اول وقت بود و پیوسته 2 ساعت مانده به اذان صبح بیدار می شدند و در این فاصله قرآن میخواندند. هنگام راه رفتن ذکر میگفتند و نیم ساعت راه رفتنشان را با ذکر تنظیم میکردند، نه با ساعت». (5)
یکی از همراهان امام(ره) در نجف اشرف اظهار میدارد که ایشان در هر روز ماه مبارک رمضان 10 جزء قرآن میخواندند، برنامه عبادی ایشان در ماه رمضان این بود که شب تا صبح نماز و دعا میخواندند و بعد از نماز صبح و مقداری استراحت، صبح زود برای کارهایشان آماده بودند. (6)
آیت الله گلپایگانی(ره)
مرحوم آیت الله گلپایگانی(ره) حدود هفتاد سال موفق بودند پیش از اذان صبح به حرم مشرف شوند، این سیره ایشان بود تا اواخر عمرش و تا آخر عمر هیچگاه سحرخیزی و نماز شب را ترک نکردند. نوافل را ترک نمیکرد و نمازهای مستحبی را به جای میآورد. در زمان ایت الله بروجردی(ره) که هنوز مرجعیت ایشان مشخص نبود، ایام البیض ماه رجب را در مسجد امام حسن عسکری(ع) معتکف میشدند. ایشان در ماه رجب اعمال ام داوود را به جای میآورد.
آیت الله کریمی جهرمی در مورد ایشان مینویسد: شب زنده داری و تهجد و گریهها و اشکهای جاری او و تلاوت قرآن و دعاهای مختلف او ترک نمیشد، ایشان تقید به گفتن اذان داشتند و صدای مبارکشان به هنگام طلوع فجر به اذان بلند میشد.(7)
شهید نواب صفوی(ره)
شهید نواب صفوی حالات عجیبی داشت، هنگامی که حرف میزد مثل کسی بود که در مقابل هزاران مستمع سخن میگوید. با شور و حرارت جدی حرف میزد و هنگامی که سخن به توحید و یگانگی خداوند میرسید همه وجودش از باور و اعتقاد سرشار بود. به هنگام نماز چنان عاشقانه با معبود به راز و نیاز میپرداخت که جز به او به هیچ چیز و هیچ کسی توجه نداشت. در قنوت اشک میریخت و آرزوی شهادت در راه خدا و به خون خود غلطیدن را میکرد. (8)
همسر ایشان میگوید: «آقا هنگامی که به عبادت میپرداختند و به رکوع و سجده میرفتند، زار زار میگریستند و حالت عجیبی پیدا میکردند که این حالت هر بینندهای را به تعجب وامیداشت. ایشان غالبا روزه بودند، ولی نمیگذاشتند کسی بفهمد. گاهی از من هم پنهان میکردند، حتی بیشتر بدون سحری روزه میگرفتند. نماز شب ایشان هرگز ترک نمیشد. صوت قرآن ایشان هر شنوندهای را مجذوب میساخت و زیارت عاشورا را هرگز فراموش نمیکردند؛ زمانی که زیارتنامه میخواندند گویی در صحنه نبرد عاشورا هستند و حضرت سیدالشهداء را از نزدیک میبینند. همیشه میگفتند کاش روز عاشورا در رکاب جدم بودم و شهید میشدم. ایشان در تمام قنوتهایشان و در دعاهای سجده شهادت را از خداوند میطلبیدند. (9)
پس از شهادتش، همسر وی بر سر مزارش گفت: «نواب بعضی از شبها، دو ساعت تمام در رکوع و سجده به سر میبردم». (10)
استاد شهید مطهری(ره)
آیت الله شهید مطهری اهل دعا و توسل بودند، شبی به شهید مطهری خبر دادند که یکی از دوستانشان را به 10 سال زندان محکوم کردهاند یا قرار است محکوم کنند، استاد خیلی ناراحت شدند و فرمودندک برایم قرآن و مفاتیح بیاورید، و آنگاه با توجه دعای توسل را خواندند.
ایشان مقید بودند که قبل از خواب قرآن بخوانند ، شبهای جمعه علاوه بر قرآن، دعا هم میخواندند. خصوصیت بارز ایشان مداومت بر نماز شب بود، ولو این که دیر میخوابیدند، حتما نماز شب میخواندند، استاد بسیار منظم بودند، مثلا نماز شب را میخواندند و بعد از نماز صبح اگر میخوابیدند سر ساعت مشخصی بیدار میشدند و میفرمودند: صبحانه را فلان وقت برایم بیاورید. (11)
مرحوم علی اکبر ابوترابی(ره)
حجت الاسلام مجید انصاری از خاطرات مرحوم ابوترابی(ره) میگوید: یکی از ویژگیهای برجسته و ممتاز ایشان دائم الذکر بودن ایشان بود، هر چند همواره ذکر بر لب ایشان بود اما مقصود، ذکر به معنای توجه به مبدأ هستی و به خداوند متعال است. وقتی با آن رأی بالا نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی میشود کمترین تغییری در روش زندگی، و در ذکر مداوم او پیش نمیآید.
حد فاصل بین جلسه علنی و کمیسیونها که حدودا دو ساعتی طول میکشد و جلسهای تشکیل میشود برای نماز ظهر و ناهار، من بیشتر مرحوم ابوترابی را در حال سجده در نمازخانه مجلس میدیدم تا در غذاخوری و خوابیدن. (12)
منابع:
1- انفال-24
2- «ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون» (ذاریات-56).
3- آداب الطلاب، شاکر برخوردار فرید، ص141.
4- مجله یاران، بنیاد شهید، شماره 7، خرداد 1385، ص18.
5- همان، ص35.
6- سیمای فرزانگان، رضا مختاری، ص159
7- نوری از ملکوت، مهدی لطفی، ص127 و 128.
8- مجله یاران، شماره 2، دیماه 1384، ص31.
9- همان، ص21.
10- همان، ص15
11- همان، شماره 5 و 6، ص39.
12- مجله یاران، شماره 9، مرداد ماه 1385، ص19.
تهیه وتولید:مسلم زمانیان- گروه حوزه علمیه تبیان
چگونه باشیم؟(1)

روحانیت در اسلام به معنی آراسته بودن به فضیلت علم و تقوا و مجهز بودن برای انجام یک سلسله وظایف اجتماعی دینی و واجبات کفایی است. بی آنکه علم و تقوا سرمایه دنیاطلبی گردد.
شجرهنامهی صنفی روحانیت از مسیر عالمان ربانی دورهی غیبت به امامان معصوم و از طریق آنها به پیامبران الهی میرسد. عالمان ربّانی و مردان خدا در شمار پدران صنفی طلاب علوم دینی هستند.
طلبگی سلسلهای است متصل به عالمان بزرگ و امامان و پیامبران. نسبنامهی طلاب به مردان بزرگ تاریخ منتهی میشود و صف طولانی روحانیتِ تاریخ، قافلهسالاری مانند نوح(ع) و ابراهیم (ع) دارد.
طلبه از اینکه در زمرهی ذرّیهی صنفی اولیای برگزیدهی خدا است، بر خود میبالد و تلاش میکند تا خلف صالحی برای آنان باشد.
طلبه همانگونه که موظف به خودشناسی، خودآگاهی و خودسازی فردی است موظف به خودشناسی، خودآگاهی و خودسازی صنفی است.
طلبه، همیار امام زمان (عج) است و دغدغههای آن حضرت وجود او را نیز فراگرفته است. دغدغه اسلام و کفر، دغدغه حق و باطل، دغدغه جهان اسلام، دغدغه تحقق جامعه ایدآل اسلامی و دغدغه تربیت انسانهای صالح و مقرّب. طلبه سرباز امام زمان است و نیرویی برای تحقق آرمانهای آن حضرت.
طلبه در لشکر فرهنگی حضرت مهدی (عج) مسئولیت خاصی میپذیرد و سنگری را پر میکند و به عنوان عضوی از مجموعهای که امام زمان فرمانده و قافلهسالار آن است انجام وظیفه میکند.
مسیر طلبگی استمرار راه انبیا است و طلبه در راهی قدم نهاده که پیش از او سفیران الهی و بهترین بندگان او آن راه را طی کرده و پشت سر نهادهاند. راهی بس پرشکوه و پرحماسه، راهی سرشار از عظمت و افتخار، راهی سراسر افتخارآمیز و غرورآفرین، راهی هموار و در عین حال دشوار.
شاید بارها این مطالب را شنیده اید یا با خود مرور کرده اید و از ته دل آرزوی آنرا داشته اید،اما هرگاه به عقب نگاه می کنی، افسوس فراوان می خوری که از آن آرمانهایی که برایش طلبه شدی،فاصله گرفته ای ،یا آنها را دست نیافتنی می بینی.
در این فضا وموقعیت یادآوری گفتاروکردار علما دین که ما رهپوی راهی هستیم که آنها پیموده اند،خالی از لطف نیست.
حضرت آیت الله شیخ نصرالله شاهآبادی-فرزنداستادحضرت امام(قدس سره)-که به بیان خودشان در زندگی فقری را کشیده که کسی تا حال متحمل آن نشده ،می فرماید:
غیر از معصوم کسی نمیتواند ادعا کند که توانسته است حریم الهی و حریم معصومین(ع) را حفظ کند، خداوند تبارک این مرتبه را از غیر معصوم(ع) طلب نکرده و مراجع در رسالههایشان هم همین مرتبه را در نظر دارند،از این رو وقتی میگویند عادل، منظور این نیست که اصلاً گناه نکرده است، کسی نمیتواند ادعا کند که با اوامر الهی مخالفت نکرده است.
انسان اگر توانست برابر خواسته مادر طبیعت بایستد روح او تقویت میشود.
طبیعت نوعاً مخالف با شریعت است، چون قدرت طبیعت زیاد است، شاید 15 هزار سال از زمانی که انسان به زمین آمده گذشته است، در این مدت 124 هزار پیامبر آمدهاند اما نتوانستند همه بشریت را به مسیر هدایت راهنمایی کنند.
چرا علاقه انسان به مادر بیشتر از پدر است، چون مادر است که احتیاجات حیاتی او را فراهم کرده است، اُنس به مادر طبیعت هم مثل انس با مادر طبیعی است، انسان اگر توانست برابر خواسته مادر طبیعت بایستد روح او تقویت میشود.
با دقت در آیه شریفه «وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْو»(1)متوجه این معنامی شویم، اول بازیچه است،یک روز عروسک بازی، یک روز گردو بازی و یک روز فوتبال بازی میکند.
هر وقت تلویزیون را روشن میکنیم، ورزش طبیعت است، اگر در فوتبال اتفاقی بیفتد ببینید چه جمعیتی به صحنه میآید اما اگر دانشمندی افتخار، کسب کند نهایتاً یک گل میاندازند دور گردنش، چون بشر نوکر طبیعت است.
اگر عالم عارفی از دنیا برود مراسمش با شکوه برگزار میشود، این یا از خوشحالی طبیعت است یا انسان مقداری از طبیعت فاصله گرفته است.
فطرت خداپرستی نمیگوید نخور، میگوید بخور اما به مقدار نیاز، طبیعت میگوید من میخواهم چون همجنسهایم باشم،اما فطرت میگوید من باید جلوی تو را بگیرم.
آزادی در دنیا به معنای این است که انسان همچون حیوانات بدون قید باشد، زمانی مرا برای معالجه به اروپا بردند دیدم اروپا یک باغ وحش منظم است، گرگ هست، گوسفند هم هست، شاید به هم کاری نداشته باشند اما معلوم نیست با خود چه میکنند، به سوی انسانیت هم نمیروند.
علت مخالفت با انبیاء و اولیا و روحانیت این بود که آنها را مزاحم خود میدیدند،میگفتند این کار را نکن، این را نگو ، با اینکه انبیاء گفتند آمدیم تا به عنوان دوست، خدمتگزار بدون اجر و مزد، به شما درس هدایت و سعادت بدهیم«لا اسئلکم علیه اجرا»(2)، اما چون خواسته های طبیعت قویتر است مردم پیامبران را مسخره کردند، کشتند و سنگسار کردند.
انسان من است و تن، اگر چه به اشتباه تن را من مینامد لکن در اصل همان من است یعنی روح، انسان باید از بسیاری خواستههای طبیعت صرف نظر کند تا به خواستههای«من» یعنی روح برسد.
کاری کن امام حسین سراغ تو بیاید
اگر کسی توانست حریم مقدس امام زمان(عج) را حفظ کند نیازی نیست که داد«یابن الحسن» بزند حضرت خودش میآید، کسی که مطیع طبیعت است نمیتواند بگوید دوست دارم امام زمان را ببینم، چون دروغ میگوید.
شخصی نزد پدرم وصیت میکرد گفت«مرا کربلا ببرید دفن کنید» مرحوم والد فرمودند«میدانی چه کسانی در کربلا دفن هستند؟ عده زیادی که شمشیر به قتل حسین برداشتند، کاری کن امام حسین سراغ تو بیاید، این که من بروم درب خانه بزرگی را بزنم و او مرا راه ندهد ارزش ندارد، اگر بزرگی بیاید سراغ شما این ارزشمند است».
پی نوشت:
1. انعام -32
2. انعام -90
منابع:
سایت رسا
تهیه وفرآوری:عبدالله فربود-گروه حوزه علمیه تبیان
چگونه باشیم؟(2)

بخش دوم مقاله "چگونه باشیم" تقدیم شما میشود:
هر گروهی نسبت به شغل و هدفش صنفی دارد ، ما را هم، صنف روحانی میگویند، یعنی با روح انسان کار داریم، یعنی بگوییم بدن برای هر قسمتش دکتر دارد، من دکتر روح هستم.
موفقیت ما زمانی است که بتوانیم با روح مردم رابطه مستقیم برقرار کنیم، رابطه پیامبر با بلال بهخاطر زیبایی و خوش صوتی نبود، تمام انبیاء و اولیاء با روح مردم ارتباط داشتند، اگر ما بخواهیم به اسلام و تشیع خدمتگزاری داشته باشیم باید همین گونه باشیم.
اگر ارتباط روحی با طرف مقابل بر قرار کنیم میتوانیم مزه نماز و ترک گناه را به او بچشانیم، گفت:«الکلام اذا خرج من القلب دخل فی القلب و اذا خرج من اللسان لا یتجاوز من الاذن، کلامی که از دل برآید، بر دل نشیند» اگر من مقید به نماز اول وقت باشم، وقتی به مردم بگویم اثر میکند.
بعضی از دوستان میگویند در تبلیغ چه بگوییم، میگویم هرچه عاملی بگو، اگر اهل نماز شب هستی، بگو نماز شب فضیلت دارد، در مورد پیامبر اکرم(ص) آمده«لم یسبقه احد بالسلام»، کسی که ننگش میشود سلام کند نرود بالای منبر بگوید سلام فضیلت دارد.
بعضی افراد با اینکه خیلی هم زیبایی ندارند دلنشین هستند، این اثر نافله شب است به قول والد گرامی«نماز شب زیبایت میکند».
یکی دیگر از آثار نافله تأثیر بیان است میفرماید«وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَى? أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُودًا»(1)، مقام محمود، مقام بیان موثر است.
شغل دیگر غیر از طلبگی نان شما را زیاد نمیکند
شغل دیگر غیر از طلبگی نان شما را زیاد نمیکند، اگر میخواهید نان شما زیاد شود هر وقت وارد خانه شدید اگر کسی در خانه بود، بلند سلام کنید، سپس سوره اخلاص را بخوانید، و اگر وارد خانه شدید، کسی در خانه نبود به این صورت سلام کنید «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» بعد هم توحید را بخوانید این رزق را زیاد میکند.
یک مقداری جنبه روحانیتمان را تقویت کنیم، مگر امام صادق نفرمود«من یقین دارم روزی من را کسی دیگر نمیخورد» پس چرا ما که تابع امام صادقیم این را قبول نکردیم، ما مدعی روحانیت هستیم، لباسمان هم داد میزند، اما متأسفانه حقیقت سخن امام صادق(ع) را لمس نکردیم.
وظیفه ما خواندن درس و مهیا شدن برای تبلیغ است.قبا را بلند گرفتند و نعلین پای ما طلبهها کردند، یعنی این که طلبه باید صبور باشد چون در این لباس نمیشود با شتاب حرکت کرد.
«الیس الله بکاف عبده»(2) خدا این کارخانه را خلق کرده و میداند نقصش کجاست، خداوند میگوید من تو را عزیز خلق کردم مایحتاج تو را قبل از تولد تو فراهم کردم، چرا سراغ خودم نمیآیی، تو را خلق کردم محبت تو را در دل دیگران انداختم حالا در خانه دیگری رفته و آبروی من را میبری، یک عمر است هرچه داری از من است، چرا در خانه دیگری گدایی میکنی.{1}
این بیان کسی است که در زندگی طلبگی رنجهای فراوانی را متحمل شده است.خوب است نمونه ای عملی را باهم بررسی کنیم.
استقامت مرحوم امین(صاحب اعیان الشیعه) در دوران تحصیل
مرحوم امین در شرح احوال خود در دوران تحصیل و تدریس در نجف اشرف حکایت کرده است:
در عراق سه سال قحطی و گرانی به وجود آمد و هم زمان با آن در لبنان ( جبل عامل) هم قحطی شده بود و در سال فقط پنج لیره عثمانی برای ما که آن موقع هفت سر عائله بودیم میآمد و به جائی نمیرسید.
از هیچ جای دیگری هم چیزی به ما نمیرسید .
پس در سال اول قسمتی از لوازم منزل را که میشد از آن دست کشید فروختیم و در مخارج قناعت به کم و اکتفاء به اغذیه نامناسب را در پیش گرفتیم.
سال اول با قحطی و گرانی روز افزون در عراق و لبنان گذشت و ما همچنان به درس و بحث مشغول بودیم و از مراجعه و استمداد از این و آن روی گردان بودیم و به گرانی و کمبود اعتنائی نمیکردیم. مثل اینکه وضع عادی است.
در سال دوم، قمستی از کتاب هائی را که ممکن بود بفروشیم فروختیم و آن سال را گذراندیم و در سال سوم، زیورآلات خانواده را فروختیم و سال چهارم آمد در حالی که ما هیچ چیز برای فروختن و امرار معاش نداشتیم و قحطی و گرانی هم همچنان ادامه داشت ما نیز بدون اعتناء به آن وضع به مطالعات و درس و بحث خود مشغول بودیم.
خدا نیز ما را به حال خودمان رها نکرد و به فضل جاری و همیشگی اش ما را متنعم ساخت یک روز عصر که در منزل مشغول مطالعه بودم با صدای در برخاستم و در را باز کردم دیدم شیخ عبداللطیف العاملی الحداثی(رحمة الله) است.
نامه ای به من داد. آن نامه از مردی بنام شیخ محمد سلامه عاملی بود.
در آن نامه نوشته بود که: « حاج حسین مقدار ده لیره یا بیشتر، لیره طلای عثمانی به من داده است تا آن را برای شما بفرستم...» و من نه حاج حسین را میشناختم و نه تا آن وقت از شیخ محمد سلامه چنین سابقهای دیده بودم. دانستم که این قضیه کار خدا است ... .
آنچه می توان در پایان گفت این است که هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد .
در این راه خار مغیلان زیاد است اگر طاقت نداری وارد نشو ،اما اگر چون خیل فراوان طلاب دریادل،دل به دریازدهای وکمر به یاری دین خدا بسته ای باید که داخل کشتی نجات(امام عصر(عج)) باشی تا غرقه دریای مشکلات نشوی و بار امانت به سرمنزل مقصود برسانی.(2)
پی نوشت:
1.اسرا -79
2.زمر -36
منابع:
1. سایت رسا
2. کتاب مردان علم در میدان عمل
تهیه وفرآوری:عبداله فربود-گروه حوزه علمیه تبیان
آیا درست می اندیشند؟

خداوند با فرستادن رسولان خود هدفی جز سعادتمندی و نیک بختی بندگان نداشته است . او از پدری مهربان و دلسوز برای بندگانش مهربان تر و دلسوز تر است .او خیر و صلاح بندگانش برایش بسیار مهم است . او خواهان این است که بندگانش چنان زندگی کنند که در دنیا و عقبا هرگز دچار زیان نشوند .
رب العالمین هر آن چه را که نیاز یک زندگی سعادتمند است با فرستادن خاتم الانبیاء و فرزندان پاکش و فرو فرستادن قرآن کریم برای بندگان مهیا نموده است .
برخی بندگان با درست اندیشیدن پی به این خیر خواهی خداوند برده و فهمیده اند که تمام دستورات و فرامین الهی به سودشان است از این رو تمام قوانین اسلام را از جان و دل پذیرا شده و از روی عشق این قوانین و دستورات را اجرا می کنند .
برخی بندگان دیگر که متاسفانه نتوانسته اند به درستی بندیشند و به خوبی تحلیل کنند و پی به سودمند بودن اوامر الهی و زیان مند بودن نواهی نبرده ، خود را مقید به اجرای دستورات اسلام نمی دانند .
متاسفانه اکنون در جامعه اسلامی ایران شاهد مردمی بویژه جوانانی هستیم که حاضر نیستند از فرامین الهی و دستورات اسلام پیروی نمایند و دنیا را برای خود و دیگران تیره و تار می سازند.
چرا برخی دختران جوان این گونه از حجاب این عطیه الهی رویگردان شده اند ؟
از چه رو برخی دختران و پسران جوان حاضر نیستند حریم بین دختر و پسر را آن گونه که خداوند می پسندد و به صلاح و سود آنان است رعایت نمایند؟
آیا دروغ کاری ناپسند و زشت نیست پس چرا در جامعه رونق دارد ؟
ربا مگر اعلان جنگ با خدا و رسولش نمی باشد ، چرا برخی مردم از آن دوری نمی کنند و آلوده به این گناه کبیره شده اند؟
تمام این مشکلات و ناهنجاری هایی که ما در جامعه شاهد آن هستیم به این دلیل است که بسیاری از مردم پی به زیبایی ها و حکمت های قوانین و دستورات اسلام نبرده اند .
شبکه های ماهواره ای نیز خود عاملی شده اند برای بد اندیشی مردم . آنان با خدعه و مکر فراوان اجازه نمی دهند مردم بتوانند به درستی بیندیشند و تصمیم بگیرند. شبکه های ماهواره ای دائما در حال القاء به جوانان هستند که قوانین اسلام به زیان آنان و مانع آزادیشان می باشد .
طلاب و روحانیون باید فکری به حال بد اندیشی مردم نمایند .
شرکت های موفق هرگاه دستگاه و محصولی جدید روانه بازار می سازند برای این که مردم را ترغیب به خریداری کالایشان کنند ، از مزایا و ویژگی های کالای خود برای مردم می گویند .
آنان با ظرافتی خاص و بهره بردن از شگردهای تبلیغی چنان ویژگی های کالایشان را برای مردم بیان و پر رنگ می سازند که بسیاری از مردم خواستار داشتن آن کالا می شوند و هر طور که شده آن را خریداری می نمایند .
ما طلاب و روحانیون باید کاری کنیم که مردم بتوانند درست بندیشند . باید بتوانیم القائات شبکه های ماهواره ای بر ضد اسلام و دستوراتش را خنثی نماییم .
خداوند به انسان عقل و اندیشه را عطا کرد تا از این ره گذر بتوانند خوب را از بد و راه را از چاه تشخیص دهد و زندگی خوبی برای خود رقم زند .
امام علی علیه السلام درباره اثر نیک اندیشه اندیشان می فرماید :
الفکر رشد ، الغفلة فقد . اندیشه ، مایه راهیابی است و غفلت موجب ره گم کردن . ( 1 )
هم چنین آن امام همام در این راستا می فرماید :
اذا قدمت الفکر فی جمیع افعالک حسنت عواقبک فی کل امر .
اگر در تمام کارهایت اندیشه را مقدم داری ، فرجام هر کار تو نیکو شود . ( 2 )
برای درست اندیشیدن نیاز به داده های صحیح است . باید داده های صحیح به مردم داد تا آنان بتوانند درست بیندیشند و صحیح رفتار نمایند .
تمام مردم خردمند دنیا به دنبال سودند و از زیان فراریند . هیچ خردمندی نیست که دوست داشته باشد زیانی هر چند اندک و ناچیز به او رسد .
باید برابر با این اصل عقلایی ، احکام و دستورات اسلام را برای مردم بیان نماییم .
باید تا آن جا که امکان دارد آثار مثبت احکام و دستورات اسلام را برای مردم به صورت دقیق و علمی و منطقی و با بیان شیوا و قلمی گویا بیان کنیم و از سوی دیگر آثار منفی پشت کردن به این احکام و دستورات را بازگو نماییم .
آن گاه مردم که طبیعتا به دنبال سودند و از زیان بیزارند ، درباره آثار مثبت و سودمند قوانین اسلام و آثار منفی و زیانمند رها نمودن این قوانین می اندیشند و بعید است سود را رها کنند و به دنبال زیان باشند .
مسئله مهم در این بین نوع بیان و قلم ماست که باید چنان علمی و منطقی و شیوا باشد که کسی نتواند به سخنان و دلایل ما ایراد و شبهه ای وارد نماید .
به طور مثال جهان غرب به مدد شبکه های ماهواره ای این گونه به دختران جوان مسلمان القاء می کنند که حجاب مانع آزادی آنان و عریان بودن و برهنگی به سود آنان است .
اگر ما بتوانیم برای دختران جوان آثار مثبت حجاب را به صورت علمی و منطقی بیان نماییم و از سوی دیگر آثار منفی و زیان آور لباس پوشیدن به سبک زنان غربی را برای آنان به صورت واضح و با بیانی گویا و قلمی شیوا بازگو نماییم و داده درست و صحیح به آنان بدهیم بی شک کم نخواهند بود دختران جوانی که پس از اندیشیدن به سخنان ما، با افتخار حجاب اسلامی را به عنوان یگانه پوشش خود بر می گزینند .
پی نوشت :
1-میزان الحکمه/ج10/ص4704/ح16177
2- میزان الحکمه/ج10/ص4704/ح16187
منابع:
میزان الحکمه/محمدی ری شهری /دارالحدیث /قم /79
تهیه وتولید:مهدی صدری-گروه حوزه علمیه تبیان
طلبه انقلابی در سیره بزرگان(4)

تلاش و مجاهدت علمی
انقلاب یک جنبش سخت افزاری است که باید مبتنی بر بینش و معرفت باشد و انقلابی که مبنای معرفتی نداشته باشد از احساسات نشأت گرفته و عمر چندانی نخواهد کرد. انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره) انقلابی است که کاملا بر پایههای معرفتی و با نیت معرفت افزایی شکل گرفت. در رأس این نهضت امام خمینی(ره) است که خود یک فقیه جامع الشرائط است و اگر غیر از این بود وقوع چنین نهضت عظیمی ممکن نبود.
طلبه عصر انقلاب نیز که رهبری جزء جزء این حرکت را بر عهده دارد باید مجاهدت علمی داشته باشد چرا که علم نور هدایت است و کسی که خود از این نور بی بهره است نمیتواند هدایتگر دیگران باشد. برای طلاب بارها و بارها پیش آمده که در برخورد با اتفاقات و وقایع مختلف در ایام تبلیغ و... نیازمندی به اتخاذ یک تصمیم صحیح و در عین حال سریع را احساس نمودهاند و این امر منوط به در دست داشتن مبانی و اصول اسلامی است.
انقلاب یک انگیزه و اشتعال درونی است و طلبهای که علی رغم دارا بودن این هیجان درونی، چراغ روشنگر علم را به همراه نداشته باشد این اشتعال او را به بیراهه میبرد و گاهی حتی یک طلبه با روحیات انقلابی اما جاهل منشأ ضرر میشود خصوصا اگر این جهل، جهل مرکب باشد.
با بررسی سیره بزرگانی که در این انقلاب امام (ره) را یاری نمودهاند به روشنی میتوان یافت که عنصر علم در وجود مبارکشان بسیار پررنگ بوده است، شخصیتهایی مانند شهید بهشتی(ره)، شهید مطهری(ره) و... که همین علمشان که ناسازگار با کجرویها و انحرافات بوده سبب سوء قصد به جانشان شده است.
علامه محمد جواد بلاغی(ره)
علامه بلاغی (ره) نیز یکی از روحانیون انقلابی بود که در سال 1282 قمری در شهر نجف زاده شد. روزی که علما و روحانیت به زعامت مرحوم آقای میرزا محمد تقی شیرازی (میرزای کوچک) برای استقلال عراق نهضت کردند ایشان از پیش قدمان نهضت بود. ایشان در آن زمان برای ایستادگی در برابر سمپاشیهای مادیگراها، یهودیان و مسیحیان زبان انگلیسی و عبری و فارسی را آموخت و با مطالعه دقیق منابع آنها به نقد آن پرداخت و تألیفهای متعددی در این زمبنه از خود بر جای گذاشت و به راستی باید گفت در این پنجاه، شصت سال گذشته غالب کسانی که در این زمینهها چیزی نوشتهاند، یکی از مدارک و منابع آنها نوشتههای آن مرحوم بوده است. اگر خوب دقت کنیم مییابیم که فراگرفتن زبان عبری، انگلیسی، و فارسی، آن هم در آن روزها یکی از مجاهدتهای ارزنده آن مرحوم بوده است و با این مجاهدت به حوزههای علمیه و دانشجویان این درس را داد که در هر زمان حوزههای علمیه و روحانیت باید به لوازم دفاع از حریم مقدس دین و مذهب مجهز باشند. تمام این مجاهدتها با دست خالی بوده است چرا که در شرح حال ایشان میخوانیم: ایشان مشغول تألیف کتابی در مورد قبله بودند اما در اثر نداشتن وسائل لازم از ادامه آن صرف نظر کردند و یا برای چاپ کتابی مانند «الرحلة المدرسیة» از مردم تقاضای کمک کردند و یا برای فروش و نشر تفسیر «آلاء الرحمن» به مرحوم سید محسن عاملی نامه نوشتند. (1)
شهید سید مصطفی خمینی(ره)
نقش سید مصطفی خمینی(ره) در پیشبرد اهداف انقلاب غیر قابل انکار است و امام خمینی(ره) از ایشان به عنان «امید آینده اسلام» یاد کردهاند.
با بررسی ویژگیهای ایشان به روشنی میتوان علم و فقاهت را یکی از عوامل اصلی این وصف دانست. حاج آقا مصطفی خمینی(ره) مجتهدی صاحب نظر و با بصیرت بود. در مقام علمی ایشان همین بس که بیش از چند سالی از بلوغ او نگذشته بود که به درجه اجتهاد رسید. ایشان در حالی که هنوز بیش از 33 سال از عمرش نمیگذشت 12 جلد کتاب در علوم اسلامی تألیف کرده بود. (2)
تبحر حاج آقا مصطفی فقط در فقه و اصول خلاصه نمیشد بلکه در ادبیات، و رجال و درایه هم متخصص بود. ایشان اکثر رجال سند را با خصوصیات و تاریخ تولد و وفات آنها بلد بود و اشعار نخبة المقال را حفظ کرده بود، اکثر اشعار حاف1 گلستان سعدی، و قسمتی از مثنوی و تاریخ علمای اسلام و تمام لغات «المنجد» را حفظ بود. (3) همچنین در علوم عقلی مثل فلسفه و عرفان نیز متبحر بود، آیت الله مومن در مورد ایشان میگوید:
حاج آقا مصطفی اسفار مثل موم در دستش بود و وقتی آن را تدریس میکرد متوجه میشدیم که استادی استثنایی است او به همان چند صفحهای که نزد او میخواندیم اکتفا نمیکرد بلکه کاملا به فلسفه به ویژه آثار ملاصدرا تسلط داشت. ایشان در درس خار مرحوم امام(ره) شرکت میکرد و به شدت اهل اشکال بود و این جور نبود که چون پدرش عالم و مجتهد سرشناس بودند سکوت کند و اشکالاتی که میگرفت بسیار دقیق و علمی بودند و گاهی حتی با پدرشان جدل طلبگی میکردند.(4)
آیت الله العظمی خوئی(ره)
استاد آقای سید عبدالعزیز طباطبایی(ره) فرمودند:
مرحوم آقا در سفر اولشان به ایران قرار بود بر آن نهاد تا مدتی را در تهران میهمان مرحوم آیت الله حاج سید احمد نخجوانی بوده و ضمنا جلسه معارفه ای با ایشان با حضور علما و تجار برگزار شود. پس از گذشت چند روز، ناگهان مرحوم آیت الله خویی اعلام داشتند که من باید به نجف بازگردم و لذا روز پنج شنبه برایم بلیط برگشت تهیه نمایید.
مرحوم آقای نخجوانی هر چه اصرار کردند که بمانید تا این جلسه معارفه با توجه به این مقدمه چینیها برگزار شود فایده نبخشید و آقا بر مراجعت پافشاری میکردند وقتی علت را جویا شدند: فرمود:
شنیده ام آقای نائینی روز شنبه درس را آغاز می کند و من باید صبح بر سر درس حاضر باشم» و به خاطر همین از آن جلسه مهم صرف نظر مینماید و به خاطر از دست ندادن چند جلسه درس مرحوم نائینی به نجف باز میگردد.(5)
شهید مطهری(ره)
اولین کسی که انحراف فرقان را کشف کرد آقای مطهری بود. او با درایت و دور اندیشی به محض این که حرفهای کسی را میشنید به کنه منویات او پی میبرد. او به هنگام مطالعه نشریات آنها به قدری احساس انحراف و خطر کرد که سکوت را شکست و برای حفظ اسلام و دین جان خود را به خطر انداخت.(6) لازمه درک خطر و انحراف از مسیر واقعی انقلاب بنیه علمی قوی است؛ بدیهی است که در صورت آشنا نبودن با مبانی و اصول اسلام ،ممکن است انحراف، مسیر درست تلقی گردد و راه درست، انحراف معرفی شود همانطور که در بسیاری از انقلابیون سال 57 میبینیم که امروز از انقلاب بریدهاند و به زعم خویش آن را منحرف شده میپندارند.
استاد شهید مطهری(ره) در علوم مختلف اسلامی و حتی غیر اسلامی اهل مطالعه بود، ایشان و مرحوم علامه جعفری(ره) همراه دکتر حسابی شبهای متوالی ستارهها را رصد میکردند. آیت الله مطهری با علم فیزیک هم آشنا بود و به تاریخ علاقه سرشار داشت. مرحوم دکتر حسابی در روزگاری که هیچ کس اجازه نداشت کتابهای مرحوم استاد مطهری(ره) را بخواند، ایشان کتابهای استاد را به دانشگاه برده و به شاگردانشان هدیه می دادند.(7)
آیت الله گلپایگانی(ره)
آیت الله کریمی جهرمی میفرمودند: ایشان فرمودند: در دورانی که در مدرسه فیضیه طلبه بودم دچار کسالت و بیماری شدم، استادم مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی(ره) شبها برای تدریس در مدرسه فیضیه حضور مییافتند. من که آن شب از شدت کسالت و تب نمیتوانستم حرکت کنم به رفقا گفتم: مرا ببرید به کلاس و با لحاف پشت منبر درس بخوابانید تا از فیض درس ایشان محروم نمانم.(8)
آیت الله اشتهاردی هم میفرمودند: روزی آیت الله گلپایگانی که در مدرسه فیضیه درس میگفت بعد از جلسه با عجله رفتند و عذرخواهی کرده و فرمودند: میخواهم به اول درس آیت الله بروجردی برسم و اول درس را از دست ندهم. (9)
علامه محمد تقی جعفری(ره)
استاد میگفت: هنگام تحصیل در مدرسه صدر نجف روزی نزدیک ظهر در حجره آبگوشتی بر سر چراغ گذاشتم و سپس مشغول مطالعه شدم. پس از چندی ناگهان متوجه شدم که طلاب مدرسه در حال شکستن درب حجره هستند. با سرعت در را باز کردم و با حالت اعتراض گفتم: من مشغول مطالعه هستم چرا مزاحم میشوید؟ در همین حین به ناگاه متوجه شدم که تمامی حجره را دود گرفته و طلاب به تصور این که حجره من آتش گرفته، برای کمک و نجات من آمدهاند و من از فرط توجه به مطالب مورد مطالعه متوجه نشدهام. (10)
________________
منابع:
1- نوزده ستاره و یک ماه(شرح حال فقها و حکما)، آیت الله استادی، ص240 الی 261.
2- مجله یاران، بنیاد شهید، شماره12، آبان 1385، ص39.
3- همان، ص45
4- همان، ص14و15.
5- یادنامه آیت الله العظمی خوئی، گروهی از نویسندگان، نشر موسسه خیریه آیت الله خوئی، ص60 و61
6- مجله یاران، شماره 5و6، 1385، ص35.
7- همان، ص67.
8- نوری از ملکوت، مهدی لطفی، ص49.
9- همان.
10- ابن سینا، سید محمد رضا غیاثی کرمانی، ص55.
تهیه وتولید:مسلم زمانیان-گروه حوزه علمیه تبیان
در عین شادی، می گریم!

امید داشتن و امیدوار بودن لازمه زندگی است . انسان اگر به آینده ای روشن و زیبا امید نداشته باشد ، زندگی برای او سخت و غیر قابل تحمل خواهد شد.
باید به رحمت بی بدیل خداوند امید داشت . باید امیدوار باشیم که رحمت خدا هم در این سرا و هم در سرای پسین شامل حال ما خواهد شد و ما را فرا خواهد گرفت .
خداوند در قرآن کریم درباره امید داشتن به رحمتش می فرماید :
ان الذین آمنوا و الذین هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله اولئک یرجون رحمت الله و الله غفور رحیم .
کسانی که ایمان آورده اند و آنان که مهاجرت کرده اند و در راه خدا جهان نموده اند ، به رحمت خدا امیدوارند و خدا آمرزنده و مهربان است . ( 1 )
باید امیدوار باشیم که خدایی که از پدر به ما مهربان تر است از گناهان و خطاهای ما در صورتی که توبه کنیم می گذرد و قلم عفو بر خطاهای ما می کشد .
این امید بستن به لطف و رحمت بی پایان الهی نباید چنان باشد که ما را نسبت به گناهان و خطاهایمان آسوده خیال سازد و دیگر در پی جبران خطاها و توبه از گناهان نباشیم .
نباید اجازه دهیم که امید داشتن به رحمت الهی ما را به این باور اشتباه برساند که چون خداوند مهربان است و بندگانش را دوست می دارد ، ما هر چند گنه کار و عصیان گر باشیم عذاب مان نمی کند و به ما سخت نمی گیرد .
اکنون برخی مردم دچار این توهم شده اند و با تکیه بر این توهم است که دست از گناهان نمی کشند و به گناهان خویش ادامه می دهند .
باید در کنار امید بستن به رحمت و لطف و احسان و بخشایش ایزد منان ، از او و عذاب دردناک آخرت در ترس و واهمه باشیم .
این ترس از عذاب و قهر الهی ما را از گناهان بیزار و فراری می کند و کاری می کند که ما به خود اجازه گناه نمودن ندهیم.
امام محمد باقر علیه السلام درباره اثر خوف از خدا می فرماید :
تحرز من ابلیس بالخوف الصادق ، وایاک و الرجاء الکاذب ، فانه یوقعک فی الخوف الصادق .
با ترس راستین خود را از ابلیس حفظ کن و از امید دورغین بپرهیز ،زیراکه تو را در ترس واقعی می افکند. ( 2)
اما این ترس از عذاب الهی نباید ما را به طور کامل از لطف و بخشایش خدا مایوس و ناامید سازد .
نباید ترس از خدا ما را به جای برساند که بگوییم چون من گنه کارم و می دانم خدا مرا نمی بخشد دیگر دست به توبه و انابه بر نمی دارم .
این همان ناامیدی است که ابلیس به دنبال آن است .
باید ترس و امید به یک اندازه و در کنار هم باشند .
امام علی علیه السلام در این راستا می فرماید :
خیرالاعمال اعتدال الرجاء و الخوف . بهترین کار ها مساوی بودن ترس و امیدست . ( 3 )
امام صادق علیه السلام درباره لزوم بودن خوف و رجاء در کنار هم می فرماید :
ارج الله رجاء لایجرئک علی معاصیه ، و خف الله خوفا لایویسک من رحمته .
به خداوند چنان امیدوار باش که تو را بر انجام گناهان بی پروا نکند و از خدا چنان بترس که تو را از رحمت او نومید نسازد . ( 4 )
در کتاب« درس های اخلاق» ، مرحوم حضرت آیت الله مشکینی درباره خوف و رجا این گونه می گوید :
بیم و امید ، از او صاف و صفات نفسی اند . وجود آن ها در ذات و سرشت هر انسانی است . کسی یافت نمی شود که حداقل نسبت به بعضی از چیز ها فاقد بیم و امید باشد.این دو صفت نسبت به افراد و چیزها از نظر شدت و ضعف متفاوتند .
منظور از خوف در این جا عبارت است از : ترس از خدای تعالی در مقام ذاتش و از غضب و خشم و عذابش در دنیا و جهنم و مجازاتش در آخرت. منظور از رجاء نیز ، امیدوار بودن به او به خاطر رحمت و نزدیکی و احسانش در دنیا و بهشت و رضایتش در آخرت .
این دو معنا ممکن است در کسی یافت نشود یا کم باشد و همین دو هستند که به دست آوردنشان با تفکر، واجب است .
صفت خوف، با تفکر در عظمت و قدرت خدا و تامل در گرفتن گریبان طغیان گران و گناه کاران، سخت گرفتن بر آنان و هلاک نمودن کفار و منافقین و متکبرین جوامع پیشین با طوفان و ... حاصل می شود .
صفت امید با تفکر در نعمت هایی که خداوند بر بندگانش صالحش در دنیا ارزانی داشته مانند علم، فرمانروایی ، فرزند ، مال ، نعمت ، عافیت و آن چه به اولیای خود در آخرت وعده داده؛ مانند : بخشش ، احسان کردن ، عطا کردن مقام شهادت و شفاعت ، بهشت ، رضوان ، که توصیفشان ممکن نیست و زبان از بیانشان عاجز است ، حاصل می شود .
این دو صفت حالت هایی هستند که در بسیاری از موارد با هم عارض نفس می شوند ؛ بلکه نسبت به مقام خداوند متعال ، باید چنین باشد ، به طوری که بیم از خدای تعالی بدون امید و نیز امید بدون بیم ، هر دو در آیات و روایات ممنوع شده است و از آن ها تعبیر به ناامیدی از رحمت خدا و احساس امنیت از مکر خدا ( نقشه های خدا در مقابل ) شده است .
بلکه لازم است هر دو موجود و مساوی باشند به طوری که اگر وزن شوند بر یکدیگر برتری نداشته باشند .
هم چنین لازم است وجود آن ها به خاطر قدرت خدا و عفو و کرم او باشد ، نه به خاطر چیز دیگر .
بنابر این ، انسان گناه کار زمانی که به قدرت خدا فکر می کند ، باید از او بیم داشته باشد و زمانی که به عفو و کرم او فکر می کند ، امیدوار به بخشش باشد .
اما اگر کسی خود را سزاوار عفو و ثواب بداند ، یا اعمال خود را نیکو و در خور پاداش بداند و در نتیجه این نگرش ، امیدوار شود این امید ناپسند و مذموم است .
پی نوشت :
1-بقره /آیه 218
2-میزان الحکمه/ج4/ص1564/ح5179
3- میزان الحکمه/ج4/ص1568/ح5206
4- میزان الحکمه/ج4/ص1568/ح5207
منابع:
1-قرآن کریم
2- میزان الحکمه/محمدی ری شهری /دارالحدیث /قم /79
3-درس اخلاق/مشکینی/ترجمه علیرضا فیض/پارسایان/چاپ سوم/82/قم
تهیه وتولید:مهدی صدری-گروه حوزه علمیه تبیان
طلبه انقلابی در سیره بزرگان(5)

تواضع و حسن معاشرت
انقلاب برای یک ملت نقطه شروع است نه نقطه پایان. انقلاب یعنی تغییر دفعی رویکردها و استراتژی یک ملت برای رسیدن به یک هدف که باید تا تحقق آن ادامه یابد و منوط به دو عامل است یکی مبانی معرفتی و دیگری روش دنبال کردن اهداف انقلاب.
معارف انقلاب اسلامی که نشأت گرفته از اسلام ناب بوده و منبع وحیانی و آسمانی دارد. پس پیشبرد آن منوط به نحوه تبلیغ و اشاعه آن است که فاکتورهای مختلفی در آن دخیل است. یکی از فاکتورهای ارزشمند آن تواضع و حسن برخورد با دیگران است.
قرآن کریم یکی از ویژگیهای پیامبر(ص) را خُلق عظیم او میداند:
«إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیم» (1)
در حقیقت تو به نیکو خلقى عظیم آراستهاى.
که همین اخلاق پیامبر(ص) موجب جذب مردم شده است:
«َ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ» (2)
اگر تندخو و سختدل بودى مردم از گِرد تو متفرق مىشدند.
اینک به بررسی این فاکتور در سیره بزرگان انقلابی اشاره ای میکنیم.
امام خمینی(ره)
شخصیت متواضع و مهربان امام خمینی(ره) بر هیچ کس پوشیده نیست، حتی بر مسیحیان روستای نوفل لوشاتو که خاطره همسایگی این مرد الهی را هرگز فراموش نمیکنند. امامی که روحیه ایشان قبل از انقلاب و بعد از انقلاب تغییری نکرد و همواره تواضع و حسن برخورد با دیگران در سیره ایشان موج میزد. ایشان در مسجد سلماسی درس میدادند که در آن زمان مسجد سادهای بود که کف آن با زیلوهای نخی آبی رنگ یا کاشی فرش شده بود. زیلوها نازک و به خصوص در زمستان سرد بودند. روزی شاگردان با هم گفتند: این درست نیست که ایشان نیز همانند ما روی زیلوی نازک و سرد بنشینند و یکی از شاگردان برخاست و قبل از این که ایشان بیایند، عبای پشمی خود را تا و در جایی که امام(ره) مینشستند، پهن کرد و همه خوشحال شدند که بدینوسیله کار خیری انجام دادهاند، اما همین که امام(ره) وارد مسجد شدند و برای نشستن به جای مخصوص خود رفتند و آن عبا را پهن دیدند با ناراحتی آن را جمع کردند و کنار گذاشتند و مانند هر روز مثل دیگران روی زیلو نشستند و آثار ناراحتی تا پایان درس در چهره شان هویدا بود.(3)
آیت الله شهید مطهری(ره)
ایشان در دانشگاه دائما از خدمتکارها میپرسیدند: غذا خوردید؟ چه خوردید؟ غالبا از منزل غذا میبردند و اگر دانشگاه غذا میداد تا نصف آن را به خدمتکارها نمیدادند، غذا نمیخودند. از دستور دادن به دیگران به شدت ابا داشتند و اگر هم ناچار میشدند با خواهش و خضوع همراه بود.
تجسم مطلق مکارم اخلاق بودند و اعتقاد داشتند استاد و خدمتکار همه بنده خدا هستند و شئوناتی که برخی برای خود قائل میشوند نشانه تنگ نظری آنهاست.
شهید مطهری(ره) دائما به فقرا کمک میکردند. بارها شده بود که بعد از شهادتشان افرادی نزد ما میآمدند و میگفتند که ایشان جان بچه آنها را خریده است. به بیماران سر میزدند و نسبت به درد دیگران حساس بودند و تا جایی که دستشان میرسید مشکلات دیگران را رفع میکردند.(4)
آیت الله شهید بهشتی (ره)
حجت الاسلام حسینیان در مورد شخصیت شهید بهشتی میگوید: ایشان با همه رفتار متین و محترمانه داشت. آن روزها مرحوم محمد منتظری حرفهای بسیار تندی به شهید بهشتی میزد. یک بار به مناسبتی به مجلس خبرگان رفته بودم. در آنجا شهید بهشتی با دیدن شهید منتظری چنان به گرمی او را در آغوش گرفت و احوال پرسی کرد که هر کس در آنجا حضور داشت واقعا حیرت کرد. کوچکترین حرکت یا حرف شهید بهشتی نشان نمیداد که او از توهینها خبر دارد. یک بار عدهای از توده ایها به ملاقات شهید بهشتی رفته بودند و وقتی از اتاق بیرون آمدند چنان تحت تأثیر برخوردهای محبت آمیزش قرار گرفته بودند که نمیتوانستند چنین رفتاری را از کسی که صد در صد با آنها اختلاف نظر دارد باور کنند. (5)
شهید بهشتی نسبت به عملکرد مسئولین و قضات خیلی حساس بودند، یک بار نامهای به یکی از قضات نوشت و در آن او را به شدت توبیخ نمود که «شنیدهام هنگامی که برای مأموریت به سفر میروی ساک خود را به کسی که تو را همراهی میکند میدهی. این نشانه تکبر توست که شخصیت دیگران را مورد استخفاف قرار میدهی». (6)
شایعات و فشارهای ناشی از ترور شخصیت آن بزرگوار به قدری گسترده بود که حتی برخی از نزدیکان ایشان هم باور کرده و به شهید بهشتی بد بین شده بودند. شهید بهشتی حقا در اوج مظلومیت به شهادت رسید. یادم هست یک روز ناهار در شورای عالی قضایی به حضورشان رسیدم. هنگامی که ناهار ایشان را آوردند دیدم یک ظرف ماست است و کمی نان و این درست در زمانی بود که همه جا شایع کرده بودند که ایشان در کاخ زندگی میکنند و زندگی تجملاتی دارند. ولی ایشان در به رغم همه این شایعات همچون کوهی استوار ایستاده بود و حتی یک بار گفت اگر از من در این شرایط طوفانی و بحرانی بپرسند وظیفه ما چیست، من فقط میگویم: سکوتف سکوت، سکوت. (7)
آیت الله العظمی گلپایگانی(ره)
ایشان نسبت به نوع برخورد با دیگران خصوصا کودکان حساس بودند و به کودکان بسیار محبت میورزیدند حتی امر کرده بودند شیرینی و شکلات تهیه شود و در کمد کنار تخت ایشان گذاشته شود و هنگامی که کودکان و خردسالان به حضورشان آمدند ولو با زحمت در کمد را باز کرده و کودکان را با آن تنقلات شاد میکردند.
فرزند ایشان آقا جواد گلپایگانی از اخلاق پدر میگوید:
طرز برخورد ایشان با مراجعه کنندگان طوری بود که برای همه جتی افراد کوچک خانواده احترام قائل بودند و در آن موقعی که پایشان درد نمیکرد اتفاق نیفتاد که من مشاهده کنم کسی وارد اتقا شود و ایشان به احترام او بلند نشوند و احترام نکنند. یاد دارم در سنین کودکی بودم ایام عاشورا طبق معمول در منزلمان روضه خوانی داشتیم. مرحوم والد در کنار درب میایستاد و به مردم احترام میکردند. دیدم مرد نابینایی وارد شد و آقا تمام قد برای او بلند شدند. روزهای بعد هم آن مرد نابینا میآمد و ایشان در برابر او بلند میشدند و احترام میکردند. روزی به آقا عرض کردم: این مرد که میآید نابیناست و نمیبیند که شما در برابرش بلند میشوید. فرمودند: مردم که میبینند من برای این شخص نابینا احترام کردم. او مومن است و مومن را باید احترام کرد.
حجت الاسلام شیخ الاسلامی میگوید: ایشان بسیار م?دب بودند. اگر کسی نزد ایشان میرفت فورا عمامه به سر میگذاشتند. نزد کسی پای خویش را دراز نمیکردند. روزی پیش ایشان رفتم فورا پایشان را جمع کردند، عرض کردم آقا راحت باشید؛ فرمودند: راحتی من در این است. (8)
حجت الاسلام علی اکبر ابوترابی(ره)
حجت الاسلام سید محمد حسن ابوترابی در مورد برادر میفرماید: ایشان بسیار متواضع و اهل ایثار بودند. ایشان تمام پولی را که پدرم به او بخشید تا در نجف اشرف برای خود و همسرش خانه محقری تهیه کند بابت بدهی یک نفر داد و هیچ گاه هم به روی او نیاورد.
یک بار هم به من فرمودند: محمد میخواهیم مشرف بشویم مکه. بنده خیلی خوشحال شدم. مشرف شدیم کاظمین تا یک ماشین کرایه کنیم برویم مکه. در خدمت ایشان رفتیم بغداد. یک ماشین سواری کرایه کردند. تدارک کارهای 4، 5 نفر راهم دیده بودند که آنها هم مشرف بشوند مکه. یک سواری قرار بود ساعت 8 یا 9 بیاید کاظمین و با این گروه 4، 5 نفره حرکت کند و آنها را ببرد مکه. شب در کاظمین در خدمت ایشان قدم میزدیم یکی از طلاب قزوین به نام آقای انصاری که بعدا در دفاع مقدس به شهادت رسید دیدیم. آن زمان هر کس در کاظمین بود معمولا قصد مکه داشت. اخوی فرمودند: شما عازم مکه هستید؟ آقای انصاری عرض کردند: قصد مکه ندارم. فرمودند: چرا؟ گفت: من پول ندارم. اخوی فرمودند: عجب! شما تشریف ببرید، من یک سفر مشرف شدهام. و به همین راحتی ایشان را دعوت کردند مسافرخانه و پول مکه خودشان را به این آقا بخشیدند تا مستطیع شود. همان صندلی را هم که باید خودشان میرفتند در اختیار ایشان گذاشتند و ایشان مشرف شدند به حج. (9)
علامه محمد تقی جعفری(ره)
علامه محمد تقی جعفری انسان بسیار متواضع و خوش برخوردی بودند، قرار بود روزنامه اطلاعات مناظرات علامه جعفری(ره) را با برتراند راسل چاپ کند به همین خاطر از علامه درخواست عکس کرده بودند. خود ایشان عکس خویش را برداشته و وارد دفتر روزنامه اطلاعات شد. طبق شرایط حاکم بر آن روز ایشان را تحویل نگرفته بودند. ایشان وارد دفتر مسئول روزنامه می شوند، مسئول مربوطه در حال صحبت کردن با شخص دیگری بوده و با حالت بی اعتنایی به علامه(ره) خطاب به ایشان میگوید: بنشین تا سخنم تمام شود. بعد از مدتی رو به علامه کرده و میگوید: چکار دارید؟ میگوید: عکسهای محمد تقی جعفری را آوردهام. سپس عکسها را تحویل میدهند و بر میخیزند تا خارج شوند؛ آن مسئول وقتی نگاهی به عکسها میاندازد ایشان را میشناسد فورا برخواسته، ایشان را تحویل گرفته و عذرخواهی میکند. براستی با مطالعه سیره ایشان میتوان فهمید علامه جعفری(ره) شخصیتی بودند که تواضع در سرتاسر زندگی ایشان موج میزند. (10)
منابع:
1- قلم-4.
2- آل عمران-159.
3- مجله یاران، شماره7، خرداد1385، ص22.
4- همان،شماره 5و6، فروردین و اردیبهشت، ص54.
5- همان، شماره8، تیر 1385، ص21.
6- همان، ص22.
7- همان، ص63.
8- نوری از ملکوت، مهدی لطفی، ص148 و 149.
9- مجله یاران، شماره 9، مردادماه 1385، ص15.
10- ابن سینای زمان، محمدرضا غیاثی کرمانی، ص51، 57، 63، 68.
تهیه وتولید:مسلم زمانیان-گروه حوزه علمیه تبیان
ساده زیستی و رهایی از دنیا

انقلاب اسلامی شروع حرکتی به سمت خدا بود، از نگاه انقلاب اسلامی هدف تنها خداست، و قدرت و حکومت ابزاری برای سوق دادن مردم به سمت این هدف مقدس است. بر خلاف غرب که نگاهشان به قدرت به عنوان یک هدف است در نگاه اسلامی حکومت هرگز هدف نیست، به همین خاطر حرکت انقلابی مبتنی بر بینش اسلامی با دنیاگروی و اصالت لذت سازگار نیست، و طلبه انقلابی باید این را در عمل نشان دهد. روشن است که اگر کسانی که دم از اسلام زده و از انقلاب حمایت میکنند در عمل وابسته به دنیا نمود کنند علاوه بر این که سخنشان تأثیری بر دیگران نخواهد داشت شاید تأثیری منفی نیز خواهد داشت.
بزرگان حوزه همواره در زهد و رهایی از دنیا پیشرو بودهاند و به خوبی نقش الگو دهی به طلاب جوان را ایفا نمودهاند؛ در سیره مرحوم آیت الله العظمی اراکی(ره) آمده است که پس از مرجعیت، اطرافیان ایشان آن خانه محقری که سالها در آن زندگی میکردند را مختصر تغییری دادند، دو اتاق را یکی کردند و تختی برای ایشان تهیه کردند، ایشان با مشاهده تغییرات گریه کرده و فرمودند: شما میخواهید با این کارها مرا جهنمی کنید.(1) و در سیره مرحوم آیت الله العظمی حاج سید احمد خوانساری آمده است که ایشان تا آخر عمر مستأجر بودند و منزل مسکونی از خود نداشتند. (2)
امام خمینی(ره)
امام خمینی(ره) مجسمه زهد و ساده زیستی بودند، هنوز آن اتاق محقر و آن تخت و چند جلد کتاب و... گویای عظمت این مرد الهی است که هرگز در مسیر انقلاب دل به دنیا نبست. هرگز زندگی ایشان بعد از انقلاب با قبل از انقلاب تغییری نکرد. و همواره ساده زیستی را مراعات میکردند حتی در مورد اموری که به ظاهر به ایشان منسوب بود از جمله حسینیه جماران بود که به شخص ایشان زیاد ارتباط نداشت و هر نوع تغییر در آن به نام امام حسین(ع) تمام میشد. اما امام نگذاشتند در آن تغییری که نشانه تجمل و زیبایی باشد داده شود. حتی آقای جمارانی میخواست آنجا را سفیذ کاری کند، امام گفتند: «اگر میخواهید اینجا بمانم تزئینات نکنید». یک بار هم متوجه شدند که آنجا را میخواهند کاشیکاری کنند، عصبانی شدند و فرمودند: «من از اینجا میروم». (3)
امام خمینی(ره) در عمل ساده زیستی را به طلاب نشان داده و همیشه نسبت به رواج دنیاگرایی در بین مردم خصوصا طلاب ابراز نگرانی میکردند، ایشان در مورد ساده زیستی طلاب و روحانیون فرمودند:
«روحانیون باید ساده زندگی کنند، آن چیزی که روحانیت را پیش برده تا حالا، و حفظ کرده است، این است که ساده زندگی کردهاند. آنها که منشأ آثار بزرگی بودند ساده زندگی کردهاند آنها که در بین مردم موجّه بوده اند که مردم حرف آنها را میشنیدند اینها ساده زندگی کردهاند»(4)
و در جای دیگر میفرمایند:
«این تشریفات باعث می شود که روحانیت شکست بخورد، زندگی صاحب جواهر را با زندگی روحانیون امروز که بسنجیم خود میفهمیم که چه ضربهای بدست خودمان به خودمان میزنیم» (5)
همچنین میفرمایند:
«هر چه بروید به سراغ این که یک قدم بردارید برای این که خانهتان بهتر باشد از معنویتتان به همان مقدار، از ارزشتان به همان مقدار کاسته میشود، ارزش انسان به خانه نیست به باغ نیست اگر ارزش انسان به اینها بود انبیاء باید یک همچین کاری بکنند. ارزش انسان به این نیست که انسان یک هیاهو داشته باشد، یک اتومبیل کذا داشته باشد، یک رفت و آمد زیاد داشته باشد، ارزش روحانیت به آن نیست که یک بساطی داشته باشد.» (6)
آیت الله شهید بهشتی(ره)
شهید بهشتی(ره) شخصیتی بودند که هنوز هم ناشناخته ماندهاند، ایشان در تمام طول عمر مبارکشان هرگز دل به دنیا نبسته، و همواره رضایت خدا را در نظر داشتند؛ یک بار در هامبورگ ایشان خطبه عقد دختر و پسری را خواندند و خانواده داماد 200 مارک خدمتشان دادند، شهید بهشتی(ره) نپذیرفتند و گفتند: این کارها وظیفه من است، آن خانواده بسیار اصرار کردند، ایشان فرمودند: اگر خیلی اصرار دارید پول را به شماره حساب مسجد بریزید تا صرف مخارج جاری آنجا شود و رسیدش را به اینا بفرستید. شهید بهشتی(ره) به هیچ وجه به خاطر روحانی بودنشان از کسی پول نگرفتند. (7)
ایشان در دوران بعد از انقلاب و تصدی مسئولیتهای حساس و مهمی که در شورای انقلاب و مجلس خبرگان و در مسئولیت دیوان عالی کشور و در قوه قضائیه داشتند. ایشان از هیچ یک از این مسئولیتها هیچگاه حقوقی در یافت نکردند و همچنان با همان حقوق آموزش و پرورش زندگی را سپری میکردند.
علیرغم تخریبهای بسیار، ایشان سکوت کرده بودند. چیزی که در جریان تخریب و ترور شخصیتی اتفاق میافتد این است که انسان ناگهان متوجه میشود که جز خدا یار و یاوری ندارد. آقای بهشتی هم از این فرصت برای انقطاع الی الله استفاده زیادی کردند.(8)
آقای حسین مهدیان میگوید: یادم هست یک روز وقت ناهار در شورای عالی قضایی به حضور ایشان رسیدم. هنگامی که ناهار ایشان را آوردند دیدم یک ظرف ماست است و کمی نان و این درست در زمانی بود که همه جا شایع کرده بودند ایشان در کاخ زندگی میکنند و زندگی تملاتی دارند.(9)
آیت الله العظمی بهاءالدینی(ره)
منزل مسکونی آیت الله بهاءالدینی(ره) همان خانه محقر خشتی و گِلی کنار حسینیه بود، ایشان از خود ثروتی به جا نگذاشت و اجازه تعویض و تعمیر منزل خویش را هم نداد و در مقامی بود که هیچ دیدی نسبت به دنیا و زندگی آن از جهت پست و بلندی آن نداشت. بارها میفرمود: ما روی زمین بنشینیم یا روی فرش یا در خانه کوچکی یا خانه بزرگی برای ما فرق نمیکند.(10)
یکی از ارادتمندان ایشان میگفت: روزی خدمت آقا بودم حسینیه روضه بود، چند نفر از آقایان هم خدمت ایشان بودند و همه آنها اتومبیل داشتند. بعد از پایان مجلس آقا رو کرد به من و فرمود: ما را جایی ببر. من فوری بلند شدم و به اصطلاح رفتم و فرغونم ( ماشین وانت) را روشن کردم و جلوی پله حسینیه آوردم؛ آن آقایان هم بلند شدند و ماشینهای مرتب و خوب خود را روشن کردند. آقا عصا به دست از پلهها پایین آمد. نگاهی به ماشینها کرد و نگاهی به وانت قراضه من. فرمود: شماها هم بلند شدید؟ گفتند: آقا بفرمایید ما در خدمت شما هستیم. آقا فرمود: خوشی که در این ماشین به ما میگذرد، در ماشینهای مرتب ما نداریم و نشست توی ماشین وانت. (10)
آری بزرگان دین همواره نقش الگو دهی به طلاب عصر انقلاب را به دوش کشیدهاند و ساده زیستی و بی اعتنایی به دنیا را از لوازم این حرکت برشمرده اند که باید سرلوحه طلاب قرار بگیرد.
البته بدیهی است که هر امر نیکویی در حد اعتدال مطلوب است و نباید ساده زیستی رنگ خرقه پوشی و صوفیگری به خود بگیرد. محدوده ساده زیستی حد مشخصی ندارد و با شرایط هر زمان تغییر میکند و باید به عرف جامعه در اعصار و زمانهای مختلف رجوع نمود.
منابع:
1- سیری در آفاق، حسین حیدری کاشانی، ص127.
2- همان، ص128.
3- مجله یاران، شماره 7، خردادماه 1385، ص36.
4- اسلام مجسم، آیت الله نوری همدانی، ج1، ص564.
5- همان، ص563.
6- همان، ص565.
7- مجله یاران، شماره8، تیرماه 1385، ص66.
8- همان، ص23.
9- همان، ص63.
10- سیری در آفاق، حسین حیدری کاشانی، ص128.
همان، ص121 و 122
تهیه وتولید:مسلم زمانیان-گروه حوزه علمیه تبیان
برکت زندگی علمی

برنامه ریزی و پیش رفتن طبق نظم را میتوان برکتی در زندگی علمی بزرگان به شمار آورد، علاوه بر روایات دال بر این مطلب، خود ثمره این نظم در رسیدن به اهداف در سیره بزرگان مشهود است.
در اهمیت نظم همین بس که امام علی(ع) در آخرین جملاتشان خطاب به امام حسن(ع) و حسین(ع) بدان سفارش نمودهاند:
«أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وُلْدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُم» (1)
شما را و تمام فرزندانم و هر کس که نوشته من به او برسد را به تقوای الهی و نظم در کارهایتان سفارش میکنم.
بدون شک فرصت ها مانند ابر میگذرند، «الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ» (2) و کسی میتواند از آنها بهره ببرد که برای اهدافش برنامه داشته باشد. همانطور که امیرالمومنین(ع) میفرمایند:
«الدّنیا دول، فاطلب حظّک منها بأجمل الطّلب»(3)
دنیا در حال گردش دست به دست است، پس بهره خود را از آن به معتدلترین شکل طلب کن. و در روایتی دیگر میفرمایند:
«أمض لکلّ یوم عمله، فإنّ لکلّ یوم ما فیه».(4)
هر روز کار همان روز را انجام ده (و کار امروز را به فردا مینداز)، چه هر روزى کارى براى خود دارد.
با مطالعه سیره بزرگان میتوان به روشنی یافت که نظم و برنامه ریزی یکی از لوازم لاینفک زندگی اجتماعی و علمی آنها بوده و میتوان آن را حقیقتا مایه برکت زندگی آنها دانست که ایشان را به قلههای به ظاهر دستنیافتنی رسانده است.
امام خمینی(ره)
آیت الله گرامی در مورد نظم امام(ره) میگوید: مرحوم امام(ره) بسیار منظم بودند و این بر ما خیلی تأثیر داشت. ایشان خیلی روی نظم حساس بودند. یادم هست که روزی در اواسط درس اصول، طلبهای تازه وارد شد. امام درس را رها کرده و فرمودند: «آخر این چه وضعی است؟ اگر ادامه بدهم، باز یک نفر دیگروارد میشود» و بسیار ناراحت بودند و میگفتند: «اگر میخواهید در درس شرکت کنید از اول شرکت کنید. چرا برنامه خودتان را منظم نمیکنید؟» یک بار هم کسی نماز ظهر و عصرش را فراموش کرده بود. درس را رها کرد و آمد کناری ایستاد و نماز خواند. امام(ره) ناراحت شده و فرمودند: «برنامهتان را منظم کنید، نماز را اول وقت بخوانید تا بعد چنین گرفتاری نداشته باشید». ایشان شاگردان را خیلی منظم تربیت میکردند و حتی یک بار ندیدم که کلاس را به دلیل برف و باران و غیر اینها تعطیل کنند.(5)
آیت الله شیخ صادق خلخالی نیز میگوید: آنچه ما را فریفته امام(ره) کرد منظم بودن ایشان بود، ایشان در درسشان خیلی منظم بودند. مثلا ساعت هشت تشریف میآوردند و بعضی از طلبهها میگفتند که درس را مقداری زودتر یا دیرتر شروع کنید، میگفتند: «نه، واجب نیست که درس من بیایید. بروید به درسهای دیگر».(6)
شهید بهشتی(ره)
از نظم شهید بهشتی(ره) به عنوان نظم آهنین یاد میشود که حقیقتا میتواند اسوه برای برنامه ریزی و نظم باشد. دکتر حداد عادل میگوید: آشکارترین جلوه شخصیت شهید بهشتی(ره) نظم ایشان بود و هر کس با ایشان سر و کار داشت این جلوه آشکار را مشاهده میکرد. در تنظیم وقت برای کارها، از جمله برای ملاقاتهای خود با دیگران بسیار دقیق و با انضباط بود. سر ساعت مقرر حاضر میشد و سر ساعت مقرر دیدار را ختم میکرد. او با مهربانی و قاطعیت، نظم را در کارهای خود مراعات و اجرا میکرد. (7)
حجت الاسلام خسروشاهی میگوید: یک بار ایشان در اطراف تبریز، در نزدیکی جایی به نام باسمنج که آب و هوای خوبی داشت در ایام تابستان اقامت کرده بودند.من و دو نفر از دوستان به زحمت محل را پیدا کردیم . دم در خانه که رسیدیم ایشان آمد و با همان لحن صمیمی و متینش گفت که فردا ساعت 10 منتظر آقایان هستم. ما عجیب یکه خوردیم. بعدها به نظرم این قضیه را برای آقای خامنهای تعریف کردم و ایشان هم قصه مشابهی را تعریف کردند (8)
دکتر سید محمدرضا بهشتی(ره) فرزند ایشان نظم پدر را اینگونه توصیف میکند:
پدر آدم بسیار منظمی بود. اگر کسی مثلا امروز از ایشان میپرسید چه موقع میتواند با ایشان گفتگو کند، تقویمش را در میآورد و میگفت فی المثل ساعت 4:15 تا 4:30 روز یکشنبه 15 مهرماه. در آن روز اگر دیر میرسیدید وقت باقیمانده را به شما اختصاص میداد، اما از این که وقت خارج از آنچه که برایتان تعیین کرده بود به شما اختصاص دهد، عذرخواهی میکرد. (9)
آقای حسین مهدیان نیز میگوید:
شهید بهشتی یک دفتر کوچک جیبی داشتند که همه قرارهای خود را دقیق و منظم در آن یادداشت و روی ساعت و دقیقه به آن عمل میکردند. اگر کسی به قرار ملاقات با ایشان دیر میرسید و ترافیک را به عنوان عذر و تأخیر، بهانه میکرد، از او نمیپذیرفت و با آن لحن خاصش میفرمود: «آقا! شما باید محاسبه ترافیک را هم میکردید». (10)
خانم ملوک السادات بهشتی در مورد نظم پدر میگوید:
پدرم هر روز نظافت و حمام میکردند و لباسهایشان را مرتبا به خشکشویی میدادند و معتقد بودند که یک روحانی باید در انظار عمومی در نهایت پاکیزگی و آراستگی ظاهر شود. همیشه عطر یاس میزدند و خوشبو بودند. در خانه کارهایشان را خودشان انجام میدادند و کفشهایشان را همیشه واکس میزدند. در خانه ما همه چیز سر جای خودش بود و پدرم در این امر نقش تعیین کننده داشت. مثلا برای برادرهایم که باید برای مدرسه کاردستی درست میکردند در زیرزمین اتاقی تدارک دیده شده بود که این کارها را انجام میدادند. کتابخانه پدرم خیلی منظم بود. یادداشتهای مطالعاتی ایشان به صورتی منظم در زونکنهای جداگانه دستهبندی و نگهداری میشدند و در کمترین زمان میشد آنها را پیدا کرد. پدر همیشه توصیه میکردند تا زود بخوابیم تا صبحها سر حال باشیم و تنظیم و تقسیم وقت را به ما یاد میدادند. کارهای خانه به شکل گردشی انجام میشد و مثلا اگر یک شب من ظرفهای غذا را میشستم، شب بعد بر عهده برادرم واگذار میشد.(11)
خانم زینب السادات بهشتی، خواهر شهید بهشتی اینگونه نظم ایشان را توصیف میکند:
موقعی که برادرم به اصفهان میآمد، تک تک اعضای فامیل میدانستند که او انسان بسیار دقیق و منظمی است و به همین دلیل از تهران مشخص کرده است که چه روزی با چه کسی دیدار میکند و از من میپرسیدند: ببینید برای ما در چه روز و چه ساعتی وقت گذاشتهاند که همان موقع بیاییم.
یک بار هم در تابستان 56 برادرم با خانواده اش به مشهد مشرف شده بودند. صبح یکی از روزها قرار بود با خانواده به پارک بروند. آن روزها هم چندان رسم نبود که روحانیون با زن و فرزند به پارک بروند. ایشان زودتر آماده میشود و در حیاط قدم میزند که زنگ به صدا در میآید. در را که باز میکند میبیند شهید باهنر هستند. آقای باهنر بعد از سلام و احوالپرسی به او میگویند: دور هم نشسته بودیم و در مورد مسائل نهضت صحبت میکردم که گفتند شما مشهد هستید. دوستان گفتند همین الان بروید و آقای بهشتی را هم بیاورید تا بحث در حضور او ادامه پیدا کند و حالا من آمدهام و عرض میکنم عجله کنید چون دوستان منتظر شما هستند. برادرم تقویم را در میآورد و با خونسردی به آقای باهنر میگوید: فردا ساعت 10 صبح خوب است؟ آقای باهنر ناراحت میشود و میگوید: یعنی چه که ساعت 10 فردا صبح؟ دوستان الان منتظر شما هستند. برادرم میگوید: آخر من با شما قرار قبلی نداشتهام. من در این ساعت به خانم و بچهها قول دادهام که آنها را برای گردش به پارک ببرم. آقای باهنر فورا میگویند: خب آقای اژهای هست و میبرد. برادرم میگویند: خیر! من به بچهها قول دادهام که خودم آنها را ببرم. آقای باهنر معمولا خیلی صبور و با حوصله بودند و من در طول سالهای آشنایی برادرم با ایشان، هرگز ندیده بودم که عصبانی بشوند، ولی آن روز کمی عصبانی میشوند و میگویند: من به شما میگویم که دوستان نشستهاند و در مورد مسائل انقلاب حرف میزنند و شما را هم دعوت کردهاند، آن وقت شما از گردش و پارک حرف میزنید؟ برادرم با نهایت خونسردی میگویند: آقای باهنر! من که مشکل یا مسئلهای با کسی ندارم. دوستان هم نهایت لطف را داشتهاند که من را دعوت کردهاند. شما از قول من به آنها بفرمایید جلسه شان را ادامه بدهند، فردا جلسه دیگری خواهیم داشت و من خدمتشان خواهم بود. /اقای باهنر هم با ناراحتی رفتند. (12)
شهید مطهری(ره)
خانم سعیده مطهری میگوید: نظم پدر در همه کارهای ایشان، از لباس پوشیدن و مطالعه و تدریس و مراودات اجتماعی تا آداب غذا خوردن کاملا مشهود بود. مثلا وقتی پدر سر سفره مینشستند، از همان ابتدا میزان نانی را که باید میخوردند، مشخص میکردند و دیگر تا انتهای غذا، حتی یک لقمه بیشتر از آن نمیخوردند. این عادت هنوز برای ما باقی مانده است. دیگر این که ایشان میدانستند ما حدود 4:30 الی 5 بعد ازظهر از مدرسه برمیگردیم و هر کاری هم داشتند، از اتاقشان بیرون میآمدند و هر رقدرزمان کوتاه هم که شده از حال و روز و وضعیت درس ومدرسهمان میپرسیدند و حواسشان به همه این نکات بود. (13)
پی نوشت ها:
1- نهج البلاغه، نامه شماره 47، ص421.
2- همان، حکمت 21، ص471.
3- بحار الانوار، ج10، ص111.
4- تحف العقول، ص143.
5- مجله یاران، شماره7، خردادماه 1385، ص18.
6- همان، ص25.
7- همان، شماره 8، تیرماه 1385، ص16.
8- همان، ص20.
9- همان، ص30.
10- همان، ص62.
11- همان، ص73.
12- همان، ص75.
13- همان، شماره 5و6، فروردین و اردیبهشت 1385، ص58.
تهیه وتولید:مسلم زمانیان-گروه حوزه علمیه تبیان
.: Weblog Themes By Pichak :.