
با اهداءسلام وتحیات الهی
با کمال ادب احترام به استحضار عالی میرسانم ،من از ارادتمندان حضرتعالی واز شاگردان شما در سال 1362 می باشم ، با دیدن وب سایت و استفاده معنوی از مطالب ارزنده آن خیلی خوشحالم که به صورت مجازی باز هم استاد گرانقدر اینجانب هستید .
سلامت و سربلند باشید
دوستدار شما صبوری
به نام خدا
30ویژگی عجیب حجت الاسلام سید احمد خاتمی امام جمعه موقت تهران!!!
1- انسان مخلص وصادق وبی ریا وباتقوی است.
2-محبوب نزد عام وخاص است.
3-محبوب نزد طلاب وفضلاء ومراجع بزرگوار است.
4-از اساتید برجسته حوزه علمیه قم می باشد.
5-دلداده به مال ومقام ومنصب وشهرت نیست.
6- مقام ها ومنصب هایی که سال های طولانی برعهده اش هست اورا دچار غرور وانحراف و...نکرده است.
7-دلبسته به تعریف ها وتمجیدها نمی باشد اگرچه به نیکی های دیگران نیز بی اعتنا نمی باشد.
8-معارف اهل بیت علیهم السلام وقرآن کریم را با قلم و بیان شیرین وجذاب نشر می دهد.
9- سخنور توانمند ودانا است.
10- مهربان ومتواضع ودلسوز است.
11-درعرصه های سیاسی واجتماعی همیشه پیشگام بوده ومی باشد.
12-از بیان حق وسخن حق از روی درایت وآگاهی ، هیچ واهمه وترسی ندارد.
13-اهل تساهل وتسامح وسازش ومجامله و... در مسائل دینی وانقلابی نیست. وبه عبارت دیگر غیرت دینی وانقلابی دارد.
14-یک سیاستمدار متعهد است.
15-اهل امر به معروف ونهی از منکر از روی آگاهی ودرایت است.
16-عالمانه وآگاهانه از دین دفاع می کند.
17-آشتی ناپذیر با ستمگران و مستکبران وفتنه گران وغارت گران و... می باشد.
18-تلاشگر در عرصه وحدت واتحاد است.
19-مفسرقرآن کریم است.
20-پایبند به ارزش های دینی وانقلابی است.
21- مدافع حقیقی ولایت فقیه وپشتیبان ولی فقیه زمان مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای می باشد.
22-مدافع مکتب اهل بیت وقرآن کریم است.
23-عاشق حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و پایبند به ارزش های عاشورایی است.
24-با انحرفات و کج اندیشی ها وخرافات و... عالمانه وآگاهانه برخورد می کند وروشنگری می نماید.
25- خستگی ناپذیر در انجام رسالت های دینی وعلمی وانقلابی و... است.
26-انقلابی خستگی ناپذیر است.
27-مدافع وروشنگر فرهنگ اصیل اسلامی ودینی وانقلابی است.(عالمانه فرهنگ اصیل اسلامی را تبیین می کند واز آن دفاع می نماید)
28-عاشق امام زمان حضرت ولی عصر حجت بن الحسن العسکری عج است.
29-مدافع ارزش های انقلاب اسلامی وشهدا و....می باشد.
30-مروج اسلام ناب محمدی(صلی الله علیه وآله ) است.
امید است که ما وشما نیز برخودار از خصلت های خوب وپسندیده باشیم واگر واجد خصال مذکوره هستیم شکرگزار خداوند کریم باشیم.
متن از سید اصغر سعادت میر قدیم لاهیجانی
|
|
طوبای کربلا ناشر : انتشارات هنارس قم / تلفن : 0251-7745083-4 چاپ سوم / 1386 |
|
|||
نقل مطالب سایت ، فقط با اجازه از ناشرین کتابهای منبع
|
|||
Last Update : 4/12/2013 5:42:43 |
توسل به حضرت سید الشهدا علیه السلام
آیت الله نجابت شیرازی می فرماید:
طلبه ای که دوره ی سطح را در مشهد مقدس به پایان رسانیده بود عازم نجف اشرف شد تا در جوار مرقد مطهر مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام تحصیلات عالیه خویش را ادامه دهد.
پس از مدتی یک روز به درس یکی از اساتید مشهور حوزه علمیه نجف اشرف حاضر شد و چون به روش درسی آن استاد آشنا نبود از همان ابتدا شروع کرد به پرسیدن سؤال و طرح اشکال، استاد که اشکالات او را ناوارد می دید اول با توضیحات مختصری سعی کرد او را مجاب کند؛ اما پس از اینکه متوجه شد او درس را نفهمیده و بدون جهت سؤال می کند به اون گفت: دیگر سر درس من حاضر نشو.
طلبه که از این جریان بسیار ناراحت شده بود در سر خود نقشه ای کشید تا تلافی کند و در صدد بود که این اهانت را جبران کند.
شب هنگام که استاد راهی منزل خویش بود او جلو رفت و استاد را مورد عقاب قرار داد که چرا شما در سر درس به من اهانت کردید؟
استاد او را به خانه خویش دعوت کرد و گفت: اگر به منزل من بیایی علت این امر را برایت بازگو می کنم.
آن طلبه با وجودی که از قبول کردن دعوت استاد اکراه داشت، اما چون میخواست علت این اهانت را بداند دعوت او را پذیرفت.
استد پس از آوردن چای و میوه و پذیرایی از میهمان خویش گفت:
چندین سال پیش یک سید طلبه ای که او نیز تازه به درس من آمده بود مثل تو شروع کرد به سؤال پرسیدن و اشکال گرفتن، به طوری که من در پایان عصبانی شدم و او را از جلسه درس خویش بیرون کردم؛ اما آنروز پس از پایان درس، ناراحت بودم و خویش را سرزنش می کردم که چرا این سید اولاد پیغمبر را از درس خویش بیرون کردم.
مدت ها در صدد بودم که او را ببینم و از او معذرت بخواهم و به او بگویم که دوباره به کلاس درس بیاید؛ اما او را نمی دیدم تا اینکه پس از گذشت حدود شش ماه که دیگر من همه چیز را فراموش کرده بودم روزی او را در حرم مطهر حضرت دیدم.
بسیار خوشحال شدم و پس از معذرت خواهی از او خواستم که دوباره به درس من بیاید. اونیز پذیرفت و روز بعد سر درس من حاضر شد.
این بار نیز همچون بار قبل چیزی از درس نگذشته بود که شروع کرد به ایراد گرفتن وسؤال پرسیدن؛ اما این دفعه اشکالات او کاملا درست و بجا بود و به طوری که نتوانستم جواب برخی ازسؤالات او را بدهم.
در پایان درس به شاگردان خود گفتم: مثل اینکه من دیشب خوب مطالعه نکرده ام. ان شاء الله همین درس را در جلسه فردا به صورت شسته رفته برایتان بازگو خواهم کرد.
آن گاه سید را صدا زدم و گفتم: لطفا شما بمانید، من با شما قدری کار دارم. پس از اینکه همه طلبه ها شبهه ها و اشکلات خویش را پرسیدند و رفتند من رو کردم به آن آقا سید طلبه و گفتم:
شما پس از درس من سر درس چه کسی رفته اید که این قدر مسلط شده اید و من نتوانستم شبهات شما را پاسخ بدهم؟
سید گفت: استاد! پس از آن جریان به کربلای معلی رفتم و به جدم حضرت سید الشهدا علیه السلام متوسل شدم و از او خواستم که شما را به سزای عمل خویش برساند؛ اما در همان شب اول امام را در خواب دیدم،
ایشان به من فرمودند: فرزندم! درست نیست که در صدد انتقام باشی، این تقاضای غلطی است؛ بهتر است چیزی از من بخواهی تا دعایت را به اجابت برسانم، چیزی که که نزد تو از همه چیز با ارزش تر باشد.
من که قبلاً شنیده بودم علوم پیامبران و اوصیای آنها از طرف خداوند متعال است و به اصطلاح علم آنها لدنی است، به حضرت سیدالشهدا علیه السلام عرض کردم: من علم لدنی می خواهم، حضرت فرمودند: علم لدنی مخصوص انبیاء و اولیای خاص خدا است، چیز دیگری بخواه.
از خواب بیدار شدم و از دیدن این خواب بسیار در سرور و شعف بودم و تا پایان روز با خود فکر می کردم که چه بخواهم و از این لطف و عنایتی که حضرت به من فرموده اند چگونه استفاده کنم.
شب بعد دوباره حضرت را در خواب دیدم و اصرار کردم که من همان علم لدنی را می خواهم. حضرت باز همان مطلب شب پیش را تکرار فرمودند؛ اما من باز هم قانع نشدم تا اینکه در شب سوم، حضرت در خواب به من فرمودند: فرزندم علم لدنی نمی شود؛ اما من به تو چیز با ارزشی می دهم که برای همیشه از آن بهره ببری.
حضرت با اینکه در خواب به من نفرمودند آن چیز چیست، اما پس از آن خواب، تمام چیزهایی را که از کوچکی یاد گرفته بودم به یاد آوردم و نسبت به هر مطلبی که می خواستم بفهمم با اولین بار که می خواندم یا می شنیدم، آن را می فهمیدم و حفظ می شدم و هیچ گاه دچار نیسان نشدم و خلاصه حضور ذهن عجیبی نسبت همه دانستنی هایم پیدا کردم.
استاد رو کرد به آن طلبه جوان و گفتم: اگر من در جلسه درس به تو پرخاش کردم هدفم این بود که تو هم منتبه شوی، فکر نمیکردم که در صدد تلافی برآیی.
آن طلبه که از عمل خویش شرمنده و خجل شده بود ایستاد، عذرخواهی کرد ورفت.
عنایت امام حسین علیه السلام به مرحوم حاج اسماعیل دولابی
آیت الله مبشر کاشانی در مورد علم اهل بیت علیه السلام فرمودند:
ائمه طاهرین، صاحبان علم هستند و هر فردی که قصد عالم شدن و بهره گرفتن از دانشی را دارد، تنها از طریق آنها است که به او عنایت می شود و اگر می بینید آیات قرآن در مورد نعمات الهی و بهشت سخن می گویند، مقصود همان معارف الهی هستند که در آنجا نصیب مؤمنان می شود.
ایشان در ادامه همین بحث از باب نمونه فرمودند: جناب آقای حاج اسماعیل دولابی که برداشت های زیبا و خوبی از آیات و روایات داشتنه اند به این دلیل بوده است که وقتی در ایام جوانی به زیارت عتبات عالیات در کشور عراق می روند و به محضر مبارک امام حسین علیه السلام در کربلا مشرف می شوند، کنار ضریح مقدس، از آن حضرت طلب علم و معرفت می کنند. ایشان در آن حال که بسیار منقلب هستند، ناگهان مکاشفه ای برایشن پیش می آید و می بینند دست مبارکی از ضریح مقدس خارج شد و سیبی را داخل سینه ایشان قرار داد.
آن گاه متوجه می شوند که امام علیه السلام به ایشان عنایت فرموده اند و آن معارفی را که بیان می کردند از حضرت سید الشهدا علیه السلام داشتند و آن سیب هم معنی اش همان معارف و علوم بود.
شعر عنایتی
آیت الله سید عبدالکریم کشمیری، شاعری را نام می برند و می فرمودند :
اشعار ایشان بوی اشعار عمان سامانی را می دهد. بعداً متوجه شدیم که آن شخص به امام حسین علیه السلام متوسل شده بود تا آن حضرت ذوق و استعداد عمان را به او بدهد.
آیت الله مجاهدی و عنایت حضرت ابا عبدالله علیه السلام
مؤلف کتاب در محضر لاهوتیان می نویسد:
مرحوم پدرم در روزهای پایانی عمر پربرکت خود، حالات روحانی عجیبی داشند و طوری که اغلب کادر پزشکی بیمارستان، جذب ایشان شده بودند و روزی یک ساعت در اتاق پدرم جمع می شدند و از مطالب نصیحت آمیزشان بهره می بردند.
من و آشنایان بعد از ظهر هر روز اجازه داشتیم از ایشان عیادت کنیم و مادرم شب ها در بیمارستان می ماندند.
روزی از روزها که به بیمارستان رفتم، دیدم مادرم بسیار متألم و ناراحت هستند و برای پدرم اظهار نگرانی می کنند.
وقتی عت را جویا شدم گفتند: دیشب طبق معمول، پرستار آمد و شیشه خون را به یک دست و سرم غذا را به دست دیگر آقا وصل کرد و رفت.
معمولاً سه ساعت طول میکشید تا خون و سرم تزریقی تمام شود، حدود یک ساعت گذشت و من مشغول تلاوت قرآن بودم، ناگهان تغییر حال عجیبی در آقا پیدا شد، به سرعت از جا برخاستند و در حالی که از دست ایشان خون جاری بود به نقطه ای از اتاق خیره شدند و به پهنای صورت اشک می ریختند و می گفتند: «السلام علیک یا ابا عبدالله! بابی انت و امی یا سیدی و مولای!»
من که از دیدن این وضع شوکه شده بودم و نگران حال آقا بودم پیش رفتم و سعی کردم ایشان را روی تخت بخوابانم؛ ولی ایشان با دست ایشاره کردند که کاری به کار ایشان نداشته باشم و من به ناچار رفتم و پرستار را صدا کردم تا بیاید و جلوی خونریزی را بگیرد.
ساعتی گذشت و حال ایشان به حال عادی برگشت و به من گفتند: دیگر در این مواقع مزاحم حال من نشوید! وقتی حضرت سیدالشهدا روحی و ارواح العالمین له الفدا برای عیادت من قدم رنجه می کنند من که نمی توانم مراتب ادب را به جا نیاورم.
این حالات اختیاری نیست و ممکن است از این به بعد هم تکرار شود، سعی کنید از این پس آرامش خود را حفظ کنید و نگران حال من نباشید.
روزی من و جمعی از بستگان، اطرفا تخت مرحوم آقا حلقه زده بودیم. ایشان آن روز مرتب حمد و سوره می خواندند و به سمت خاصی می دمیدند و می فرمودند: بیش از این مزاحت ایجاد نکنید، از دست من برای شما کاری ساخته نیست، رهایم کنید! ؟
پرسیدم آقا! چه کسانی مزاحم شما هستند؟ فرمودند: من سه دایی داشتم که از مالکان مقتدر منطقه در آذربایجان بودند، مادرم پیش از فوت خودش شش دانگ منطقه زراعی وسیعی را که متعلق به او بود طی دست نوشته ای به من بخشید؛ ولی بعد از درگذشت مادرم، سه برادر او که در دستگاه حکومتی آن روز نفوذ داشتند، آن منطقه زارعی را به ناحق تصاحب کردند و حق مسلم مرا نادیده گرفتند و این شد که من یک عمر با فقر و فاقه دست و پنجه نرم کنم، حالا که می بینند روزهای پایانی عمر من است ارواح آنان با حضور در این اتاق از من می خواهند که آنها را ببخشم و من هر چه برای آنان حمد و سوره می خوانم و طلب مغفرت می کنم می گویند که اینها برای ما فایده ای ندارد و شما باید قلباً از ما راضی باشید و رضایت قلبی من از آنان بعد از چهل سال خون جگر خوردن و ساختن وسوختن امکان پذیر نیست و آن حالی که لازم این رضایت است در من پیدا نمیشود.
گریه بر حضرت سیدالشهدا علیه السلام
عالم ربانی سید حسین یعقوبی نقل می کند:
برای دیدن یکی از دوستانم به نام آقای مصطفوی به یکی از روستاهای قائن رفته بودم. بعد از ورود به خانه ایشان، متوجه شدم که صاحب خانه خواب بوده و به خاطر من، او را بیدار کرده اند.
وقتی آمد، در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت: چرا مرا از خواب بیدار کردید؟!
الان در عالم رویا مولایم امام حسین علیه السلام را با بدنی پر از زخم و جراحت دیدم، وقتی چشمم به آن حضرت افتاد، گریه ام گرفت و هر چه بیشتر گریه می کردم، زخمهای بدن آن بزرگوار التیام پیدا می کرد؛ از این رو گریه ام را ادامه دادم.
با تعجب متوجه شدم دو زخم همچنان به حال خود باقی است و گریه من در بهبود آن تأثیر نمی کند. در این وقت به من گفته شد: هر اندازه هم گریه کنی انی دو زحم التیام پیدا نمی کند.
عرض کردم: آقا جان! مگر این دو زخم چه خصوصیتی دارد؟
فرمودند: یکی از این زخم ها داغ برادرم عباس علیه السلام و دیگری داغ شهادت فرزندم علی اکبر علیه السلام است.
بوی سیب سرخ
یکی از دوستان شیخ رجبعلی خیاط نقل می کند:
همراه ایشان به کاشان رفتیم. عادت شیخ این بود که هر جا وراد می شد به زیارت اهل قبور می رفت. هنگامی که وارد قبرستان کاشان شدیم شیخ گفت: «السلام علیک یا اباعبدالله علیه السلام»
چند قدم جلوتر رفتیم، فرمودند: «بویی به مشامتان نمی رسد؟»
گفتیم: چه بویی؟ فرمود: «بوی سیب سرخ استشمام نمی کنید؟»
قدری جلوتر آمدیم، به مسئول قبرستان رسیدیم، شیخ از او پرسید: امروز کسی را این جا دفن کرده اند؟
او پاسخ داد: پیش پای شما فردی را دفن کرده اند. آن گاه ما را سر قبر آن مرد برد و ما در آن جا بوی سیب سرخ را استشمام کردیم.
پرسیدیم: این چه بویی است؟
شیخ فرمود:
وقتی این بنده خدا را در این جا دفن کردند، وجود مقدس سیدالشهدا علیه السلام به اینجا تشریف آوردند و به واسطه این شخص، عذاب از اهل قبرستان برداشته شد.
مخارج عزاداری امام حسین علیه السلام
استاد شیخ عبدالحسین تهرانی نقل می کرد:
وقتی میرزاخان – که یکی از نزدیکان محمد شاه قاجار بود- وفات کرد (او در حیاتش به فسق و فجور در ظاهر معروف بود)، شبی در خواب دیدم که گویا در باغ ها و عمارتهای بهشتی گردش میکنم و کسی نیز همراه من است که منازل و قصرها را میشناسد، پس به جایی رسیدیم، آن شخص گفت:
اینجا منزل نبی خان است و اگر میخواهی خودش را ببینی آنجا نشسته، سپس به جایی اشاره کرد.
من متوجه آنجا شدم، دیدم میرزا نبی خان در تالاری نشسته است. وقتی او مرا دید اشاره کرد که بیا بالا. نزد او رفتم، برخاست و سلام کرد و مرا در صدر مجلس نشانید و خودش به همان عادتی که در دنیا داشت نشست.
او به من نگاه کرد و گفت: ای شیخ! گویا از مقام من تعجب می کنی؛ زیرا اعمال من در دنیا خوب نبود و نتیجه ای جز عذاب دردناک نداشتم؛ البته این طور هم بود، اما من در طالقان، معدن نمکی داشتم و هر سال در آمد آن را به نجف اشرف می فرستادم تا صرف برگزاری مراسم عزاداری حضرت سیدالشهدا علیه السلام شود. خداوند این مکان و باغ را در عوض آن به من عطا کرد.
شیخ عبدالحسین تهرانی می گوید: من از خواب بیدار شدم، در حالتی که متعب بودم. فردای آن روز این رویا را در مجلسی بازگو کردم.
یکی از فرزندان ملا مطیع طالقانی گفت: این رویای صادقه است. او در طالقان معدن نمکی داشت و هر سال درآمد آن را که نزدیک به صد تومان بود به نجف می فرستاد و پدر من نیز مسئول خرج آن پول در راه عزاداری امام حسین علیه السلام بود.
شیخ تهران فرمود: من تا آن وقت نمی دانستم که او در طالقان، ملک دارد و هر سال در نجف، مراسم عزاداری بر پا میکند.
من روضه خوان آقا حسینم
دو نفر از بزرگان اهل منبر یزد با یکدیگر عهد می کنند که هر کدام از آنها زودتر از دنیا رفت به خواب دیگری بیاد ووضع خود را خبر دهد.
یکی از آنها می میرد و دو شب بعد از فوتش به خواب دیگران می آید و در باغ مصفایی قدم زنان دوست خود را ملاقات میکند، آن گاه از او می پرسد: با تو چه کردند؟
گفت: وقتی مرا دفن کردند آن دو ملک برای سوال و جواب وارد قبر شدند و هر چه از من سوال کردند زبانم بند آمده بود و نمی توانستم جواب بدهم، فقط یک کلمه بر زبانم آمد وگفتم: «من روضه خوان آقا حسینم»، آنها تا این حرف را شنیدند ساکت شدند و چیزی نگفتند و مرا به حال خودم به این حال که می بینید رها کردند و رفتند.
از برکات آقا سیدالشهدا علیه السلام حال همه ما خوب است
آقای حاج مهدی حائری طهرانی (امام جماعت مسجد ارک و مسجد الغدیر) نقل می کند:
شبی در خواب دیدم در حسینیه جواهری تهرانی مرحوم سید جواد سه دهی (مدفون در حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام) بالای منبر روضه می خواند و شور و انقلاب عجیبیب ایجاد کرده و همه شنوندگان را تحت تأثیر روضه خود قرارداده است و مردم بر سر و صورت خود می زنند و گریه می کنند. وقتی منبرش تمام شد و پایین آمد و مردم با او دست دادند، من متوجه شدم که او از دنیا رفته است، گفتم: حاج آقا! حال شما چطور است؟
گفت: الحمد الله از برکات سیدالشهدا علیه السلام حال ما خوب است و از روزی که آقای سلطان الواعظین شیرازی آمده اند به هر یک از ما روضه خوان ها یک درجه داده اند! در این موقع از خواب بیدار شدم.
محبت امام حسین - ع
حاج مرزوق، یکی از سوختان وادی سیدالشهدا علیه السلام بود که عمری را در مقامات عالیه توسل و گریه به سر برده و مس گونه هایش به مدد کیمیای سرشک حسینی به طلای ناب مبدل گشته بود.
کربلایی احمد در خصوص برزخ ایشان می فرمود:
حاج مرزوق را در جوار آقا بزرگ تهرانی دفن کردند.
یکی از مؤمنان در عالم رویا آقا بزرگ را مشاهده می کند و به وی می گوید: چقدر خوب است که حاجی مرزوق را نزد شما دفن کرده اند!
آقا بزرگ در پاسخ می فرماید: این گونه هم که فکر می کنی، نیست. به محض آنکه حاج مرزوق را اینجا دفن کردند، آقا امام حسین علیه السلام او را برداشتند و با خود بردند.
حتی جناب شیخ رجبعلی خیاط زمانی که به برزخ حاج مرزوق توجهی داشتند او را در جوار سیدالشهدا علیه السلام و در حالی که واله و شیدای امام حسین علیه السلام بود مشاهده کردند.
زمانی شخصی می خواست با روح حاجی ارتباط برقرار کند و از او سوالاتی بپرسد، جناب شیخ هم تدارکاتی دیدند و روح حاجی را احضار کردند، وقتی حاج مرزوق برای پاسخگویی حاضر شد، مشاهده کردند که فریاد می زند: چه کسی است که یک لحظه مرا از محبوبم جدا کرده است؟
چاره بلا
آیت الله حاج شیخ عبدالکریم یزدی حائری می فرمود :
در اوقاتی که در سامرا مشغول تحصیل علوم دینی بودم، اهالی سامرا به بیماری وبا و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عده ای می مردند.
روزی جمعی از اهل علم در منزل استاد سید محمد فشارکی جمع بودند، ناگاه آقا میرزا محمد تقی شیرازی - ره که در مقام علمی مانند سید محمد فشارکی بودند نتشریف آوردند و صحبت از بیماری وبا شد که همه در معرض خطر مرگ هستند.
ایشان فرمود: اگر من حکمی بکنم آیا لازم است انجام شود یا نه؟ همه اهل مجلس تصدیق کردند.
ایشان فرمود: من حکم می کنم که شیعیان ساکن سامرا از امروز تا ده روز مشغول خواندن زیارت عاشورا شوند و ثواب آن را به روح شریف نرجس خاتون والده ماجده حضرت حجه بن الحسن علیه السلام هدیه کنند تا این بلا از آنان دور شود.
اهل مجلس این حکم را به تمام شیعیان رساندند و همه مشغول زیارت عاشورا شدند. از فردای آن روز، تلف شدن شیعیان متوقف شد و همه روزه عده ای از سنی ها می مردند به طوری که بر همه آشکار گردید. برخی از سنی ها از آشنایان شان که شیعه بودند سبب آن را پرسیدند، وقتی از موضوع آگاه شدند، آنها هم مشغول خواندن زیارت عاشورا شدند و بلا از آنها هم برطرف شد.
جناب شیخ حسن فرید از شاگردان آیت الله حائری می گوید:
روزی گرفتاری سختی برایم پیش آمد، از روز اول محرم مشغول خواندن زیارت عاشورا شدم و روز هشتم به طور خارق العاده ای برایم گشایشی حاصل شد.
شکی نیست که مقام میرزای شیرازی از این بالاتر است که از پیش خود چیزی بگوید و چون این توسل؛ یعنی خواندن زیارت عاشورا تا ده روز در روایتی از معصوم نرسیده است، شاید آن بزرگوار به وسیله رویای صادقه یا مکاشفه یا مشاهده امام علیه السلام چنین دستوری داده بود و مؤثر هم واقع شده است.
حاج شیخ محمد باقر شیخ السلام نقل کرد: مرحوم میرزای شیرازی ایام عاشورا در کربلا در خانه اش روضه خوانی بر پا بود و روز عاشورا به اتفاق طلاب و علما به حرم حضرت سیدالشهدا علیه السلام و حضرت اباالفضل العباس علیه السلام می رفتند و عزاداری می کردند.
عادت میرزا این بود که هر روز در اتاق خود زیارت عاشورا می خواند، سپس پایین می آمد و در مجلس عزا شرکت می کرد. روزی خودم حاضر بودم که ناگاه میرزا با حالت غیر عادی، پریشان و نالان از پله های اتاق پایین آمد و داخل مجلس شد و فرمود: امروز باید از مصیبت عطش حضرت سید الشهدا علیه السلام بگویید و عزاداری کنید.
تمام اهل مجلس منقلب شدند، سپس با همان حالت و به اتفاق میرزا به صحن شریف و حرم مقدس مشرف شدیم. گویا میرزا مأمور به تذکر شده بود؛ خلاصه اینکه هر کس زیارت عاشورا را یک یا ده یا چهل روز به قصد توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام بخواند، البته صحیح و مؤثر خواهد بود.
اشخاص بی شماری به این وسیله به مقاصد مهم خود رسیده اند. میرزا محمد تقی شیرازی در سال 1338 هجری قمری دار فانی را در کربلا وداع گفت و در جنوب شرقی صحن شریف مدفون گردید.
عنایت آقا ابا عبدالله الحسین علیه السلام به مرحوم کافی
حجة الاسلام حاج محسن کافی (آقازاده مرحوم حاج شیخ احمد کافی) نقل می کند:
یک روز با دوستان به دیدار مرحوم کافی می رفتیم.
در راه یکی از دوستان پرسید: حاج آقا! آقای کافی که مجتهد نیست، چطور شده همه مردم او را دوست دارند و پای منبر او می آیند؟
گفتم: الان به دیدارش می رویم و از او می پرسیم. مرحوم کافی بعد از منبر داخل اتاقی می نشستند وعلما به دیدار ایشان می آمدند. بعد از احوال پرسی گفتم: حاج آقا کافی! مردم می گویند شما که مجتهد و عالم نیستید، پس چرا این قدر معروف هستید؟
مرحوم کافی فرمود: آری! همین طور است.
روزی رژیم شاه ملعون مرا به کرمانشاه تبعید کرد. یک شب مرا در خرابه ای گذاشتند و من از وحشت، قلبم درد گرفت. بعد از چند روز به تهران آمدم، آقای فلسفی را دیدم، ایشان حال بنده را پرسیدند، گفتم: قلبم درد می کند.
گفت: اگر می خواهی شناسنامه ات را بده تا رفقا برایت ویزا بگیرند، برو خارج عمل کن تا قلبت خوب شود.
گفتم: اگر می خواهی ویزای خارج بگیری و مرا بفرستی زیر دست یک مشت دکترهای بی دین و یهودی و کافر و بعد هم معلوم نیست خوب شوم، بیا یک ویزا بگیر و برویم کربلا پیش طبیب اصلی و ارباب کل آقا سید الشهدا ابا عبدالله الحسین علیه السلام تا شفایم را از آقا و ولی نعمتم بگیرم.
ویزا گرفته شد، در کربلا پیش کلیددار حرم آقا امام حسین علیه السلام رفتم و گفتم: آقا جان! حرم را در چه روزی می شویید؟ گفتم: در فلان شب. گفتم: آقا جان! عطر یا گلابی نیاز هست که با خود بیاورم؟ گفت: نه! نیاز نیست.
من رفتم و آن شب بر گشتم، وارد حرم شدم و همان طوری که داشتم حرم را می شستم منقلب شدم و فهمیدم آقا میخواهد به بنده عنایت و لطفی کنند. فهمیدم یک چیزهایی میخواهند به من بدهند، پریدم ضریح را گرفتم ودادند آنچه را که میخواستند بدهند و از آن شب به بعد معروف شدم.
فقط زیارت ابا عبدالله الحسین علیه السلام
دکتر محمد هادی امینی (فرزند علامه امینی) می نویسد: پس از گذشت چهارسال از فوت پدرم در شب جمعه ای قبل از اذان صبح، پدرم را در خواب دیدم.
او بسیار شاداب و خرسند بود، جلو رفتم و پس از سلام و دست بوسی گفتم: پدر جان! در آنجا چه عملی باعث سعادت و نجات شما گردید؟ پدرم گفت: چه می گویی؟
دوباره عرض کردم: آقا جان! در آنجا که اقامت دارید کدام یک از اعمال تان موجب نجات شما شد؟ کتاب الغدیر یا سایر تألیفات شما یا تأسیس بنیاد و کتابخانه امیرالمؤمنین علیه السلام؟
پدرم پاسخ داد: نمی دانم چه می گویی؟ قدری روشن تر بگو.
گفتم: آقا جان! شما اکون از میان ما رخت بربسته ای و به جهان دیگر منتقل شده اید، آنجا کدامین عمل باعث نجات شما گردید؟
مرحوم علامه امینی تأملی نمود، سپس فرمود: فقط زیارت ابا عبدالحسین علیه السلام.
عرض کردم: شما می دانید اکنون روابط ایران و عراق تیره شده و راه کربلا بسته است، برای زیارت چه کنیم؟
فرمود: در مجالس و محافلی که جهت عزاداری امام حسین علیه السلام بر پا می شود شرکت کنید تا ثواب زیارت امام حسین علیه السلام را به شما بدهند.
سپس فرمود: پسر جان! در گذشته بارها به تو یادآور شدم و اکنون نیز توصیه میکنم که زیارت عاشورا به هیچ عنوان ترک مکن.
زیارت عاشورا بخوان و آن را وظیفه خودت بدان. این زیارت دارای آثار، برکات و فواید بسیاری است که موجب نجات و سعادتمندی تو در دنیا و آخرت می شود.
فرزند مرحوم علامه امینی ادامه می دهد: علامه امینی با کثرت مشاغل و تألیفات و مطالعات، بر این کار مواظبت کامل داشت و به خواندن زیارت عاشورا سفارش می نمود، به همین دلیل خود من سی سال است که توفیق خواندن زیارت عاشورا را دارم.
منبع :
|
|||||||
طوبای کربلا
|
|
سلطنت امام حسین علیه السلام در عالم دیگر |
|||||
|
|
طوبای کربلا ناشر : انتشارات هنارس قم / تلفن : 0251-7745083-4 چاپ سوم / 1386 |
|
||
|

به گزارش جهان نیوز به نقل از تسنیم، سردار حسین سلامی جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بعد از ظهر شنبه در مراسم رونمایی از مجموعه کتابهای "سپاه در گذر انقلاب"، ضمن خیرمقدم به پیشکسوتان و بنیانگذاران سپاه، گفت: امروز در اینجا شاهد بلندقامت شدن نهالی هستیم که بهاذن خداوند متعال و با تدبیر اعجازگر حضرت امام عظیمالشأنمان در 36 سال پیش در سرزمین احساس، ایمان و باور مردم کاشته شد.
جانشین فرمانده کل سپاه ادامه داد: یک کشور پیشرفته خارجی که نمیخواهم اسم آن را ذکر کنم، یک سیستم پدافند هوایی را در شرایط حساسی بهدلیل ترجیح منافع زودگذر خودش و تعهد استراتژیکش، به ما نداد. نیروهای ما در اینجا کار را شروع کردند در حالی که مدل و الگویی نداشتند. ما سیستمهای پیشرفتهتر از همان سیستمی که دشمن میخواست به ما بدهد را در همین نمایشگاه دستاوردهای تحقیقاتی نیروی هوافضا افتتاح کردیم، اما بهدلیل محرمانه بودن و طبقهبندیدار بودن این موضوع، خیلی رسانهای نشد.
سردار سلامی اضافه کرد: بهعنوان مثال وقتی نیروهای ما قادر میشوند موشکهای بالستیک را علیه هدفهای متحرک نقطهزن کنند، این پدیده از نظر فنی از نظر آنهایی که درسهای فنی میخوانند، اصلاً غیرممکن است. چطور میشود پاسخهای فرکانسی بالکها را در تغییر موقعیت هدف آنقدر سرعت داد که یک موشک بتواند یک هدف متحرک را، آن هم موشک بالستیک را که با سرعت چند ماخ وارد جوّ زمین میشود بتواند خودش را با تغییرات هدف تغییر داده به هدف اصابت کند؟! فکر میکنم این تکنولوژی را احتمالاً فقط روسها داشته باشند. البته شاید آمریکاییها آن را نداشته باشند، این اتفاق خیلی ساده افتاده است.
سردار سلامی در ادامه سخنان خود افزود: این نهال سپاه امروز به یک درختزار سرشار از شجرات طیبهای تبدیل شده که ارتقای قامت آن را همه قدرتهای جهانی لمس میکنند و آن را از دور و نزدیک میبینند. این نهاد معتبر امروز معادلات سیاسی و امنیتی را در منطقه و حتی در سطح جهان جابهجا میکند.
جانشین فرمانده کل سپاه تصریح کرد: این ایام را خدمت برادران عزیزمان که در ایام اعیاد شعبانیه قرار داریم و بهخصوص میلاد بابرکت حضرت امام حسین(ع) را تبریک میگویم. میلاد قمر منیر بنیهاشم علمدار کربلا که در واقع مراد همه جانبازان انقلاب اسلامی است، حضرت ابوالفضل العباس و میلاد باسعادت زینالعابدین سید و ساجدین(ع) را تبریک میگویم.
وی اظهار داشت: بنده معتقدم این یک حقیقتی است که واقعاً سپاه در عاشورای سال 61 هجری شکل گرفته است. در آن زمانی که آب روی آب ریخته شد و دستها قطع شد و سرها از بدن جدا شد و پیکرها قطعه قطعه شد. در آنجا گل سپاه و سرشت وجود سپاه بهاذن خدای متعال شکل گرفت و این سپاه روح، هویت، معنا، حیات و اعتبار و آبروی خودش را از آن واقعه و از مردم آن واقعه عظیم الهی گرفته است.
سردار سلامی ادامه داد: شاید این هم در واقع الهی باشد که روز میلاد امام حسین(ع) را روز پاسدار نامگذاری کردند، برای اینکه واقعاً پاسدارها از ابتدای ظهورشان در عرصه دفاع از اسلام و انقلاب و وطن عزیزمان عاشورایی عمل کردند، یعنی همان نمایش هنرمندانه و اعجاببرانگیزی را که اصحاب عاشورا از خودشان به نمایش گذاشتند اینها همان کار را کردند و ذهنیت ما را نسبت به آن واقعه عینیت بخشیدند، یعنی آن حوادث شگفتانگیز که واقعاً فراتر از طاقت، تحمل و ظرفیت باور انسانها بود و آن را به یک باور واقعی تبدیل کردند.
وی با بیان اینکه سپاهیان در این 36 سال درخشش فداکارانهای از خودشان نشان دادهاند، گفت: بنده این موضوع را به این دلیل که پاسدار هستم نمیگویم و حدود 34 یا 35 سال است که در این نهاد خدمت میکنم بلکه اینها را دوستانمان که از ابتدا این نهال را کاشتند و سرزدن این بذر مبارک را از زمین دل مؤمنین رؤیت کردند. آنها تا به امروز قد کشیدن این نهال را دیدهاند و ثمر دادن این نهال امروز گواه این حقیقت است.
جانشین فرمانده کل سپاه اضافه کرد: این یک افتخار برای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است که با نام میلاد امام حسین(ع) موجودیتش آغاز شده و با این نام عجین شده است. قطعاً ذهن و دل دوستان ما سرشار از خاطرات بسیار شیرین و دلانگیز است، حتی خاطرات تلخ سپاه هم شیرین است، زیرا آغشته به حقیقت است.
سردار سلامی با بیان "خصوصیاتی وجود دارد که از ابتدا در سپاه ذاتی بوده و تا امروز با حمایتها، مراقبتها، هدایتها و حفاظتهای دقیقی که از سوی ولی امر چه حضرت امام راحل و چه رهبر عزیز انقلاب اسلامی، حفظ شده است" گفت: عناصر اصلی و هویت سپاه محفوظ مانده و در طول زمان دچار تغییر و رنگباختگی نشده است. واقعاً روح عمیق فداکاری و شهادتطلبی در این نهاد مقدس تا امروز حفظ شده و همیشه سپاه با تکیه بر این روحیه توانسته موفقیتهایش را تثبیت کند و دشمنان را شکست دهد. این روح فداکاری در سپاه همچنان وجه برجسته شخصیت و هویت حقیقی سپاه را تشکیل میدهد.
وی افزود: نکته بعدی عشق واقعی و حقیقی است که تاکنون در سپاه حفظ شده است. سپاه، سپاهیان و پاسداران این عشق را به رهبری انقلاب اسلامی دارند و داشتهاند. این نیز عاملی بوده که سپاه همیشه بر آن راه و صراط مستقیم و هدایت الهی باقی بماند و تا امروز نیز بهغیر خودش تبدیل نشود، یعنی این هم جزو جانمایههای اصلی سپاه است. سپاه بر طریق مستقیم الهی باقی مانده، به این دلیل که کاملاً تمام حرکات، سکنات و الگوهای رفتاری و شاخصههای تفکر سپاه دقیقاً بر آن چیزی که خواست رهبری معظم انقلاب اسلامی بوده، منطبق بوده است.
جانشین فرمانده کل سپاه به خصوصیت دیگر سپاه که از ابتدای تأسیس تاکنون حفظ شده اشاره و تصریح کرد: نکته بعدی این است که سپاه هیچگاه، هیچ بنبستی را برای غلبه بر دشمن در مسیر خودش ندیده است، یعنی احساس وجود بنبست نکرده است. راههای غلبه بر دشمن را هرچند ناممکن بوده، سپاه با توکل وارد عمل شده و راههای هدایت را آموخته و موفق شده است.
سردار سلامی با تأکید بر اینکه سپاه هرگز از شوکت ظاهری قدرتها نترسیده است، گفت: نابرابری قدرتها باعث نشده که سپاه احساس کند که یک استراتژی ناممکن است و نمیشود آن را تعقیب کرد. این مشخصات و مختصات همچنان در جسم و جان سپاه از ابتدا تا امروز باقی مانده و به همین دلیل است که هرچه زمان میگذرد، با اینکه حجم تهدیدات و توطئهها بیشتر میشود و سناریوها پیچیدهتر شده و ابعاد تهدیدات گستردهتر میشود و جنگ با نظام جنبه جهانیتری پیدا میکند، سپاه همزمان قدرتمندتر میشود و در این شرایط اعمالش موفقیتآمیزتر میشود.
وی تأکید کرد: موفقیتهایی که سپاه به دست میآورد در این شرایط بیشتر شبیه تبدیل شدن افسانهها به واقعیت است، یعنی در ابتدا بعضی چیزها خیلی رؤیایی، خیلی آرمانی و خیلی دور از دسترس و خیلی شبیه به افسانه به نظر میرسد، اما وقتی زمان عبور میکند و واقعیتها نیز رخنمایی میکند، میبینیم که این افسانهها به واقعیت تبدیل شده و غیرممکنها به ممکن تبدیل میشود و مانند این است که سپاه هنر اصلیاش شکستن اقتدار کلمه غیرممکن است، کلمه غیرممکن اقتداری دارد که خیلیها را متوقف میکند.
سردار سلامی خطاب به برخی مؤسسان سپاه که در این مراسم حضور داشتند، گفت: اگر در حال حاضر ملاحظه کنید میبینید که نهالی که شما در آن روز کاشتهاید، امروز واقعاً باید ببینید که چه قدرتی به دست آورده است. در اوج محاصره علمی و فناوری که همه جهان دروازههای تعامل تکنولوژیک و انتقال تسلیحات به ما را بستهاند، سپاه به یک درجهای از پیشرفت میرسد که قادر است پهپادهایش در ارتفاعات بالا بدون محدودیت برد، عملیاتهای متنوعی انجام دهند و تقریباً همطراز پیشرفتهترین کشورها در این صنعت پیش روند. این از کجا به دست میآید، در حالی که ما در محاصره و تحریم بودیم؟
وی تأکید کرد: هرچه پیش میرویم در عرصههای مختلف این اتفاقات برای سپاه افتاده است. ممکن است تصور عمومی این باشد که سپاه عموماً در قدرت زمینی خیلی قوی است، هرچند که سپاه در قدرت زمینی میتوان گفت جزو قدرتهای رده یک جهانی بهدلیل صدها گردان شهادتطلب مردمی آموزش دیده کنار صدها گردان حرفهای است. این انتهای داستان قدرت سپاه نیست، بلکه این ابتدای کارنامه قدرت است. منظومه قدرت سپاه واقعاً امروز جهانی است. این را دشمنان ما هم مطرح میکنند و کاملاً آن را درک کردهاند. آنها بازوان پرقدرت سپاه را درک کردند.
جانشین فرمانده کل سپاه اظهار داشت: اکنون میبینید سپاه بدون اینکه حضور مستقیم نظامی در مناطق مختلف منطقه و یا جهان داشته باشد، سیاستهای قدرتهای بزرگ را متوقف میکند. سپاه سیاستهای آنان را به شکست میکشاند. سپاه نفوذ سیاست خارجی ما را عمق میدهد. اینها نشان میدهد که در تفکر اولیه امام(ره) برای شکلگیری این نهاد، واقعاً یک اعجازی وجود دارد که امام(ره) چگونه این وقایع پس از دوران خودش را میدید و این احساس که انقلاب برای حفاظت و بقا و ادامه حیات به یک سیستمی که در مقابل همه تهدیدات با هر تنوع و پیچیدگی و وسعتی و شدتی و آرایشی قادر باشد ایستادگی کند و بتواند در مقابل همه توطئهها و تهدیدات ظرفیت ایجاد کند، این واقعاً انحصاری سپاه است.
سردار سلامی تصریح کرد: ارتقائی که سپاه گرفته بهمیزان قابل ملاحظهای پس از دوره حضرت امام(ره)، صد در صد مدیون هدایتهای الهی حضرت آقاست که بنده در زمانی که فرمانده نیرو بودم وقتی محضر ایشان میرسیدم با همه شناخت فنی و عملیاتی که از نیرو داشتیم و تصور میکردیم که انتهای تفکر در موضوع توسعه قدرت هوافضا هستیم، اما افقهای بلندی از هدایتهای بسیار عمیق راهبردی، تخصصی و فنی از ایشان میگرفتیم که امروز نیز همینطور است. از این طریق روزنههای بسیار روشن و نورانی بهروی ما باز میشد که ما بهواسطه آنها میتوانستیم مانند اینکه هزاران کیلومتر راه را طی کردهایم، این راه را بپیماییم.
وی در پایان خاطرنشان کرد: این هدایتهای الهی رهبری عظیمالشأنمان در رصد سپاه و تبیین و تعیین آرمانهای بلند برای او و حفظ سپاه در مدار معنویت باعث شده که بهلطف خدا این نهال امروز اینگونه بدرخشد که این مدیون فداکاریای است که شما در طول دوران خدمتتان بهعنوان مؤسسین سپاه انجام دادهاید که امروز الحمدلله محصول زحمات و تلاشهای خودتان را میبینید.
برای دریافت فایل صوتی قرائت اشعار کلیک کنید
نقل از پایگاه اطلاع رسانی حجت الاسلام شیخ محمد شاهرخ همدانی(گوهر معرفت)
![]() |
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمُ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا * إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا. و در زمین با تکبّر و سرمستى راه مرو که تو هرگز نمی توانى [با قدم هایت] زمین را بشکافى، و هرگز در بلندى قامت نمی توانى به کوه ها برسى.
سوره اسراء آیه 37 |
|
|
![]() |
||
باسمه تعالی
زندگینامهی امام حسین (علیه السّلام)
بخش اوّل
طلوع مهر صبح روز سوم شعبان سال چهارم هجری(1)، شهر مدینه میزبان کودک نورسیدهای بود که در خانهی فاطمه(سلام الله علیها) و علی (علیه السّلام) چشم به جهان گشود و بعدها به "سیّد الشهداء"(2)ملقّب شد. این طفل نورسیده، دومین فرزند خانوادهای است که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پس از نزول آیهی تطهیر(3)، بارها آنها را با عنوان "اهل بیت نبوّت" مورد خطاب قرار داده و بر آنها سلام کرده بود.(4) مادر او فاطمه (سلام الله علیها)، دختر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و یکی از برترین زنان تاریخ است که به جهت بلندی معرفت، فضایل اخلاقی و پاکی و طهارت، زبانزد خاصّ و عام بوده و خداوند در بیان شأن و جایگاه رفیعش، در قرآن مکرّر سخن گفته است.(5) علی (علیه السّلام) نیز که دومین فرزند پسر خود را در آغوش میگرفت، اوّلین مسلمان(6)، برترین دانای دین(7)، وصیّ پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) (8)، شهسوار اسلام(9) و بالاترین سخنور عرب(10) است که سوابقی بی نظیر در ایثار و دفاع از دین خدا در سراسر دوران ظهور و گسترش دین اسلام دارد؛(11) تا آنجا که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)به دستور حضرت حق، بارها و بارها از او سخن گفته، او را ستوده و سرانجام او را به عنوان جانشین خود معرّفی کرده بود.(12) نام گذاری در آن روز فرخنده، طفل را به محضر رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آوردند. علی (علیه السّلام) آنچنان که وظیفه داشت و نیز به رسم ادب و احترام، از ایشان خواست که همچون فرزند نخست، نام گذاری این نورسیده را نیز بر عهده گیرند. پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم به امر الاهی(13) او را به نام فرزند هارون، "حسین" خواند.(14)نامی که معرّب نام عبری "شَبیر"، نام پسر کوچکتر هارون؛ جانشین موسی (علیه السّلام)؛ بود. محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و موسی، علی و هارون، شبر و حسن، شبیر و حسین؛ تشابهی که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعدها آن را در یک واقعهی بسیار مهمّ تاریخی یادآوری کرد و خطاب به علی (علیه السّلام) فرمود: "یا علی! جایگاه تو نسبت به من، نظیر جایگاه هارون نسبت به موسی است؛ با این تفاوت که سلسلهی پیامبران با من خاتمه مییابد."(15) ریحانهی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حسین (علیه السّلام) دوران کودکی را در دامان پر مهر فاطمه (سلام الله علیها) و علی (علیه السّلام) و بیش از آن دو، در آغوش پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گذراند. علاقه و توجّه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حسین (علیه السّلام) چنان بود که همهی اصحاب، از آن آگاه بودند. بارها و بارها این ابراز محبّت را به چشم خویش دیده و جملات ایشان را به گوش خود شنیده بودند.(16) در کتب حدیثی و تاریخی مختلف نیز گزارشهای فراوانی در این باره نقل شده است. از جمله آمده است که روزی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سجدهی نماز را بر خلاف معمول طولانی کرد. بعد از نماز مردم علّت طولانی شدن سجده را از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) جویا شدند و پرسیدند: "آیا از طرف پروردگار وحی نازل شده بود یا دستوری رسیده بود؟" پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: "خیر، فرزندم حسین (علیه السّلام) بر پشتم سوار بود. دوست نداشتم او را پایین بیاورم. صبر کردم تا او به میل خود فرود آید".(17) این نمونهای از رفتارهای سراسر لطف و مهربانی بهترین بندهی خدا در بهترین حالات بندگی، با حسین (علیه السّلام) است. اصحاب، بارها رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را دیده بودند که با کودکان خود، حسن (علیه السّلام) و حسین (علیه السّلام)، مشغول بازی است و حتّی گاهی آنها را بر دوش خود سوار میکند.(18) پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بارها لبهای حسین(علیه السّلام) را میبوسید(19)و یا میفرمود: "حسین از من است و من از اویم. خداوند دوست بدارد کسی را که او را دوست میدارد"(20) و باز از ایشان نقل شده که فرمودند: "حسن و حسین دو گل خوشبوی من از این دنیا هستند."(21) در این میان بسیاری میدانستند که محبّت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به این دو کودک و مخصوصاً به حسین(علیه السّلام)، تنها یک محبّت عادی نَسَبی و فامیلی نبود. زیرا از طرفی پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فردی عادی مانند سایر مردم نیست. بنا به فرمودهی قرآن، هیچ رفتار یا گفتار پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از سر خواستهی شخصی و هوی و هوس نیست؛(22) و از همین روست که خداوند میفرماید: "شایسته است که رفتار و حرکات ایشان سرمشق و الگوی اهل ایمان باشد."(23) از سوی دیگر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خود دختران، دختر خواندهها و حتّی فرزندان پسر دیگری نیز داشتند(24)، امّا این گونه ابراز محبّت و توصیههای مؤکّد، فقط در مورد حسن و حسین(علیهما السّلام) دیده میشد. علاوه بر اینها سفارشهای پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مورد حسین(علیه السّلام)، سخنانی محبّت آمیز و عادی نبود؛ بلکه خبر از یک حقیقت بزرگ میداد. پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بارها سعادت مردم را نیز در گرو دوستی با حسین (علیه السّلام) اعلام کرده بود.(25) عمر بن خطّاب از قول پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند که ایشان فرمود: "حسن و حسین (علیهما السّلام) در عین جوانی سرور اهل بهشتند.(26) هرکه آنان را دوست بدارد، مرا دوست داشته و کسی که با آنها دشمنی کند، با من دشمنی کرده است.(27) همچنین در جای دیگری میفرمود: "به واسطهی من به آگاهی رسیدید؛ با علی (علیه السّلام) راه درست را یافتید و هدایت شدید؛ نیکیها به واسطهی حسن (علیه السّلام) به شما اعطا شده ولی سعادت شما با حسین (علیه السّلام) است. آگاه باشید که حسین (علیه السّلام) دری از درهای بهشت است. هر کس با او دشمنی کند، ممکن نیست وارد بهشت شود.(28) در آیینهی کتاب خدا حسین (علیه السّلام) هنوز کودک بود که منظور چندین آیه قرآن قرار گرفت. در روز مباهلهی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با مسیحیان نجران، حسین (علیه السّلام) و خانوادهاش، تنها همراهان رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودند. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بنا به دستور الاهی در آیهی مباهله، حسن و حسین (علیهما السّلام) را به عنوان فرزندان خویش با خود برای مباهله همراه کرد.(29) (30) باز هم یک بار دیگر هنگامی که آیهی تطهیر نازل شد، یکی از پنج تنی که این آیه در مورد آنها نازل شده بود، حسین(علیه السّلام) بود.(31) او به همراه پدر، مادر و برادر خود زیر رو انداز پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قرار گرفتند و خداوند این آیه را دربارهی آنها نازل کرد: "همانا خداوند میخواهد پلیدی را تنها از شما اهل بیت دور گرداند و اراده کرده است شما را پاکیزه سازد".(32) این خود گواهی روشن و سندی گویا بر عصمت این خانواده و دوری ایشان از هر گونه گناه، خطا و پلیدی است. در سورهی شورا نیز خداوند دوستی و محبّت نزدیکان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به تمام مسلمانان سفارش میکند و به پیامبرش میفرماید: "به مردم بگو: هیچ پاداشی به عنوان مزد رسالت و پیامبری از شما نمیخواهم، مگر این که اهل بیت مرا در کانون محبّت و دوستی خود قرار دهید".(33) هنگامی که از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درمورد مقصود خداوند از این نزدیکان سؤال شد، فرمود: "آنها علی (علیه السّلام) و فاطمه (سلام الله علیها) و دو فرزند آنهایند".(34) این بدان معناست که نه تنها آنها را دوست داشته باشید؛ بلکه آنها را ملاک و معیار دوستی و دشمنی، در کلّ زندگی خود قرار دهید.(35) ............................................................... ....................................................................... ......................................................... نقل از پایگاه اسلامی _شیعی رشد(عقاید)
|
.: Weblog Themes By Pichak :.